شاه تا زمان انقلاب از بیماریش خبر نداشت
روز 8 فروردین 1359 محمدرضا پهلوی در بیمارستان معادی قاهره تحت عمل جراحی قرار گرفت و طحال وی که ده برابر حالت عادی خود بزرگتر شده بود برداشته شد. در جریان این عمل پزشکان متوجه شدند بیماری سرطان پیشرفت کرده و علاوه بر طحال، کبد وی را نیز فراگرفته است
گفته میشود شاه تا زمان انقلاب از بیماریش خبر نداشت. مقاله حاضر بخشی از خاطرات امیر اسدالله علم وزیر دربار شاه راجع به پیدایش بیماری سرطان وی میباشد:
...صبح روز 21 فروردین 1353 شرفیاب شدم. اولین سوالی که هنگام اقامت شاه در کیش در تنهایی از ایشان کردم همین مساله سلامتی وی بود. عرض کردم دیروز به ژان برنار تلفن کردم، نبود. یک هفته دیگر به پاریس بر می گردد اما به من بفرمایید که چه باکی دارید؟ فرمودند طحالم مثل این است که بزرگ شده ، باید ببینیم در سیستم خونی من تغییری به وجود آمده یا نه؟ عرض کردم مرا نیمه جان کردید این که مطلبی نیست ، حال هم پروفسور میلیز فرانسوی که خود یک متخصص امراض داخلی است اینجاست و دیشب با من شام خورد. چون مرا هم معالجه می کند. اجازه بفرمایید بیاید اعلیحضرت را معاینه کند. فرمودند نه من در اتریش پیش فلینگر معالجه می شوم ، خوب نیست این همه به اطبا مختلف مراجعه کنم فقط همان ژان برنار بیاید. عرض کردم باید یک هفته صبرکنیم. فرمودند مانع ندارد. شکر خدا را از صمیم قلب گفتم.
در پایان فروردین سال 1353 هنگام بازگشت شاه و همراهانش از کیش دکتر ایادی پزشک مخصوص دربار که از بزرگ شدن طحال شاه نگران شده بود از علم خواست که پروفسور ژان برنار استاد دانشگاه پاریس و متخصص معروف خون به ایران بیاید و شاه را معاینه کند. علم این مطلب را بی درنگ به اطلاع پروفسور صفویان رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه ملی رسانید. چند روز بعد پروفسور ژان برنار و پروفسور میلیز(که هردو از استادان پیشین صفویان بودند) و همچنین دکتر فلاندرن متخصص آزمایشگاه به دعوت پروفسور صفویان به ایران آمده و شاه را معاینه کرده و از وی نمونه هایی از مغز استخوان و خون گرفتند. پس از این نخستین معاینه و بازگشت به فرانسه ژان برنار تلفنی از پروفسور صفویان درخواست کرد هر چه زودتر به پاریس بیاید. پزشکان فرانسوی که کاملا از مسئولیت خطیر حرفه ای خود آگاه بودند ، پس از معاینه بیمار مشترک دیگری که در بیمارستان امریکایی پاریس بستری بود از راه احتیاط پروفسور صفویان را به گلخانه بیمارستان برده و در آن جا اظهار داشتند که شاه مبتلا به گونه ای از سرطان خون شده است که به درمان و مراقبت طولانی نیاز دارد. ولی چون از نظر علمی اعتمادی به پزشک مخصوص شاه نیست باید ترتیبی داد که از آن پس پروفسور صفویان مسئول مراقبت و واسطه ارتباط با بیمار باشد. نتیجه آزمایش به وسیله صفویان به آگاهی ایادی رسید و او تاکید کرد که با توجه به روحیه شاه که از کوچکترین ناراحتی جسمانی نگران می شد نباید او را از بیماریش آگاه کرد. مسئولیت اخلاقی گروه پزشکان بسیار سنگین بود و قرار شد بیماری شاه به هیچ کس فاش نشود.گزارش های پزشکی نیز که از پاریس برای پروفسور صفویان و ایادی فرستاده می شد صرفا به بیمار شماره 2 اشاره می کرد (بیمار شماره 1 خود علم بود). از این گذشته داروهای شاه در شیشه های متعلق به داروهای به کلی متفاوتی گذاشته می شد ( ایادی ازهمان آغاز یادآور شده بود که شاه عادت دارد کاغذهای همراه دارو را دقیقا بخواند). در نتیجه علم هرگز به ماهیت بیماری شاه پی نبرد و در یادداشت هایش نیز علت ناراحتی شاه را آلرژی و یا خستگی و غذای نامناسب می پنداشت. سه سال بعد پزشکان به این نتیجه رسیدند که پنهان داشتن بیماری شاه از همسر او به مصلحت نیست و هنگامی که شهبانو فرح پس از شرکت در کنفرانس تابستانی آسپن (واقع درکلرادوی امریکا) در راه بازگشت چند روز در پاریس به سر برد او را طی دیداری محرمانه در جریان گذاردند. شاه نیز با آنکه تا هنگام انقلاب از بیماری خود به درستی آگاهی درستی نداشت به تدریج دریافت که عارضه ای جدی گریبانگیر او شده است. در ماه های انقلاب و زمان سفر به مصر و سپس مراکش شاه در مصرف داروهایی که به او تجویز شده بود کوتاهی کرد و در نتیجه بیماری اش که تا آن هنگام رو به مهار شدن بود ناگهان شدت گرفت. پروفسور صفویان که از هنگام بیماری شاه عملا پزشک مخصوص شاه شده بود و همچنین پزشکان فرانسوی معتقدند که اگر شاه برنامه دارویی خود را دقیقا مراعات کرده بود به احتمال قوی چند سالی بیشتر زنده می ماند. به باور همین پزشکان داروهای مورد استفاده شاه هیچ گونه اثر منفی بر قدرت تصمیم گیری و رویارویی او با حوادث انقلاب نداشت.
یادداشت های امیر اسدالله علم ؛ متن کامل ، ج چهارم ، انتشارات معین و مازیار ، صفحات 13 و 14 و 47 و 48
نظرات