از شعر تا شعار و از شعار‌ تا شعور انقلاب

شعر انقلاب، انقلاب شعر

مروری بر اشعار دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی


مرتضی امیری اسفندقه
13695 بازدید
ادبیات شعر انقلاب

اشاره‌ :

فاصله شعر تا شعار و شعار تا شعر،بسیار دور و بسیار نزدیک است.مسافتی‌ که چـون طول‌ آه کوتاه است و شاعر،از شعر تا شعار و از شعار‌ تا شعر،چون باد‌ مـی‌دود‌.اما هنوز در راه‌ اسـت.هـرشعر خوب حتما شعار می‌شود و هرشعار بی‌پیرایه‌ای،بی‌شک به شعر پهلو می‌زند.شاید بتوان گفت شعار،شعر ناتمام است و شعر،شعار تمام‌شده.

حساسیت شاعر و ناقد بر‌ شعار و پرهیز کردن از شعار،مربوط بـه دوران اخیر است وگرنه، پیش از اینها،همه اهمیت شعر،در این بود که شعارگونه،دهان به دهان بگردد و بگردد بی‌آنکه کهنگی پذیرد.و نیز‌ شاید‌ بتوان،یادآور شد که پی رنگ هرشعری،شعار است و شـعر،آب رنـگ هرشعار.در شعر نیک،«وضوح»و«القاء»و«جمال هنری»سه مورد بسیار اساسی‌اند و از این‌سه مورد اساسی،وضوح و القاء‌ در‌ شعار جلوه‌گرند.اما اگر در شعار، جمال هنری نیست و یا کم‌رنگ است،همه از آن روست کـه شـعار را فنّ دیگری غیراز فنون‌ شعری است.شعار را در روزگار‌ اخیر‌،گاه گفتاری در برابر کردار دانسته‌اند.چاره‌ای نبود! اما این‌ظلمی بود ناروا بر این‌جانمایه.یکی به دیگری می‌گفت:شعار نده!عـمل کـن!از این‌ ناروایی،بر شعر نیز رفته‌ است‌!مگر‌ نمی‌گفتند که:شعر نباف!واقعیت‌ را‌ بگو‌...

شعار می‌خواهد با کوتاه‌ترین واژه‌ها،بلندترین پیامها را برساند.و نه مگر از طنز و تعریض‌ و اعتراض که شـعرهای مـاندگار را مـدیون خویش‌ کرده‌ است‌ هرسه در شـعارها رخ مـی‌نمایند و نـموده‌اند.روی شعار‌ با‌ جامعه است و مردم.و نه مگر شعر بما هو شعر،تا در لایه‌های‌ جامعه و اجتماع رسوخ نکند،شعر نیست؟

تلاش ما‌ در‌ ایـن‌نوشته‌،بـررسی شـعرها و شعارهای دوران انقلاب و یا به تعبیری کوران‌ انقلاب‌ اسـت؛نـگاهی به این‌واژه‌های ناگهانی و مبارز؛واژه‌های سرخ و شهید.

شعارهاوشعرهای ایام مبارزه با طاغوت،سندفرهنگی تاریخ‌ مجاهدات‌ نسل‌مـعترض‌ اسـت.شـعار شعرها، و شعر شعارهای کوران انقلاب،تا همواره،به یاد‌ خواهد‌ مـاند؛چرا که در این‌قالبها،که جان از قالبشان اضافی است؛زندگی هست با همه اسلوب‌ و نظامش‌؛ زندگی‌ با همه زنـده بـودنش؛زنـدگی با طنز و طیبت و طراوتش؛زندگی با خشم‌ و خروش‌ و خورشیدش‌؛زندگی بـا اعـتراض و اعتمادش؛زندگی با حماسه‌هایش و حمیّتها و همتهایش. نگاه کنیم!...از سطح تا‌ شطح‌،از‌ قالب تا قلب. سطح نـخست‌ در نـخستین سـطح،خوب است تا از قالبها شروع‌ کنیم‌.بی‌تردید،قالبها،قابل‌تأمل‌اند.

در شعر کوران انـقلاب،یـا بـه تعبیری،در شعر شعارهای‌ کوران‌ انقلاب‌،با قالبهای قصیده، رباعی،دوبیتی،قطعه و مثنوی روبه‌روییم.و نـیز بـا شـعرنو،شعر نیمایی.و در‌ این‌قالبها‌، سخنهاست.و نخستین سخن،تفاوت این‌دونوع قالب،کهن و نو،از چشم‌انداز پیکره و پیـام‌ اسـت‌.شعرهای‌ زودهنگام‌ نیمایی کوران انقلاب،روی با جوانان دارد و از رقّت و دقّت سیاسی‌ و اجتماعی بیشتری مـایه‌ور اسـت‌.نـکته‌ مهم،رویکرد به موج‌نو است؛به شعر نیمایی. بی‌تردید،انقلابی که می‌آید‌ تا‌ جـامعه‌ را از عـادتهای کلیشه‌ای نهی کند،نمی‌تواند جریانهای نو ادبی را ندیده بگیرد و موج انقلاب‌ هم‌ ایـن‌جریان‌ را نـدیده نـگرفت و اندیشه‌های انقلابی و اسلامی خویش را در این‌قالب پیاده کرد‌.

افق‌ امروز-چرا سرخ‌تر است؟     

یارب این‌منظره چیست؟

این‌سیه‌سقف سـپهر  آه!

ایـن ایران نیست

محبسی‌ ویران است.1

این شعر در دوم اردیبهشت 1354  بر روی دیوار مدرسه فیضیه نصب شده بود.

و این‌شعر نـیمایی دیـگر کـه سرشار از شجاعت است،و لبریز از‌ شهامت‌ و پیام نجیب آن، مبارزه و عدم‌سازش:

دگر ای‌ اختر‌ شبگرد‌

مگرد

دگـر ای مـرغ شـباهنگ

مخوان

دگر‌ ای‌ ناله شبگیر

بمیر

دگر ای مهر فروزنده

بر این‌کلبه مـتاب

و تـو ای ظلمت‌ جاوید‌،بمان!

همه‌جا-تیره و تار

همه‌جا‌ حیله‌ و رنگ

همه‌جا‌

پای‌ شرف‌خورده‌ به سنگ

نه بـه سـر مانده‌ هوس‌

نه به دل مانده قرار

نوبهار است ولی نیست به گلزار گـلی‌

هـمه‌جا‌ مانده به جا

نقش زمستان،سیاه‌...

آه از ایـن‌درد بـزرگ‌!

و پس‌ از این‌تصویر شفّاف از روزگار‌ شاه‌ و فروپاشی ارزشها و نـشاطها،در آنـ‌ایام تباه،اصل‌ امید و امیدواری در شعر رخ می‌نماید‌:

من‌ و پیمان‌شکنی؟

من و احساس شکست؟

من و سرخوردگی از‌ جور‌ زمان؟

مـن‌ و وامـاندگی از پیچ‌وخم‌ را‌ امید؟

من و بوسیدن جام؟

من و آلودگـی‌ از‌ ایـن‌همه ننگ؟

من و تـسلیم بـه پستی؟

هیهات؟!

مـی‌روم در دل این‌ظلمت جاوید سیاه

که زنم بـوسه بـه‌ خورشید‌ بزرگ‌2

در این‌شعر نیمایی بلند،حضور‌ طنز‌ نیز قابل‌ملاحظه‌ است‌؛طنزی‌ کـه آزادی آنـ‌ دوره را‌ به‌ سُخره گرفته است:

چون‌که در کـشور ما آزادی است

دیگر آزادی از ایـن بـالاتر‌

که‌ شوند آن‌همه استاد اسـیر

یـا که‌ این‌مردم‌ آزاد‌ و دلیر‌

گاه‌ زندانی و گاهی تبعید‌...

نازم‌ آزادی را

که کند حکم به اعـدام گـروهی دیندار!

کار از این بهتر چیست؟!...3

«وضـوح»و«القـاء»دو‌ نـکته‌ بسیار‌ اساسی در نـیمایی‌واره‌های کـوران انقلاب است.از‌ آنجا‌ کـه‌‌ در‌ فـصول‌ بعد‌،باز با نیمایی‌وارهای انقلاب مواجه خواهیم شد،به دیگر نکات این‌مقوله در همان‌فصول اشـاره خـواهیم کرد.اما شعر شعارهای کهن آن روزگـاران حـماسه جوش...آنـچه در شـعر‌ کـهن آن‌روزگاران جلب‌توجه می‌کند،عـلاوه بر همین دو مورد وضوح و القاء مسئله جمال‌ هنری نیز هست.در پاره‌ای اشعار،جمال هنری آنـ‌قدر روشـن و شفاف است که می‌توان از آن‌ اثـر‌ بـه‌عنوان‌ اثـر هـنری مـستقل و منسجم نام بـرد.از آن جـمله است مثنوی«خواب دیدن شاه خمینی‌ و خدا را»که سرشار از طنز و طراوات گفتاری است:

این شعر در چهار صفحه نگاشته شده که تصویر صفحه اول آن را می بینید. ساواک نسخه ای از این شعر را در 29 آذر ماه 1357 یافت که بصورت اعلامیه منتشر شده بود . 

خدا یک شـب بـه خـواب‌ شاه‌ آمد                    خمینی با خدا همراه آمـد

شـهنشاه جـوانمرد و جـوانبخت                     ز وحشت بر زمین افتاد از تخت

تو گویی طبق‌ فرمان‌ الهی                          فروافتاده است از تخت‌ شاهی‌

به صد زحمت دوباره رفت بالا                چنین فرمود با بـاری‌تعالی

اگر لطفی به حال شاه داری                    خمینی را چرا همراه داری

اگر خواهی سراغ‌ ما‌ بیایی                     از این‌پس سعی‌ کن‌ تنها بیایی‌4

دراین‌مثنوی روان،علاوه برصراحت وصحت موضوع وموضع،باشعری طنّاز و سر راست روبـه‌رو هـستیم؛شعری که با مقدمه‌ای درخور و مؤخره‌ای درخورتر با اشارت به‌ تلمیح و تعریض تاریخی‌ موجود‌ درشعربه‌عنوان اثرهنری مستقل قابل‌چاپ است تا به یاد و یادگار، طنز دوران مبارزه و حمیّت را یـادآور بـاشد.

حسبیّات (زندان‌سروده‌ها)

حسبیّات،در تاریخ ادب پارسی،موضوع واحدی است؛موضوع‌ واحدی‌ که به‌ تنهایی‌ بخش اعظم دیوان مسعود سعد سلمان را دربرگرفته است.و نیز یـکی از قـصاید مهم و مادر خاقانی‌ شروانی را.در ادبـیات مـعاصر،زندان سروده‌ها،بخش زیادی را به‌ خود‌ اختصاص‌‌ می‌دهد؛با شعرهای درخور.

جمع‌آوری آن‌مایه و مقدار شعر معاصری که در دوران مبارزه در محبس سروده آمده ‌‌است‌ و مقایسهء آنـ‌محبس سـروده‌ها با دیگر زندان سـروده‌های ادب پارسـی و حتی ادب جهان،خود‌ موضوعی‌ درخورتوجه‌ است.اما آنچه در زندان‌سروده‌های دوران انقلاب و روزگار پهلوی‌ قابل‌توجه می‌تواند بود،آزادگی،استقامت،صراحت‌ و تنبه،طنز و تعریض و گره‌خوردگی دو نوع عرفان درونی و بیرونی و بسیاری نکات ظریف دیـگر‌ اسـت.در قصیده:

عاری‌ از‌ مهر ندیدم چو تو کس        کرده‌ای ملت ایران به قفس

این‌مبانی موج می‌زند؛شجاعت در حمله به رأس هرم حکومت: یک زمان ترک هوسرانی کن

نرون عصر اتم!مست هـوش!  

هـان‌ بیندیش تـو از روز جزا

که نداری ره پیش و ره‌پس

چشم داری بنگر قعر حجیم

گوش‌داری بشنو بانگ جرس   

قاروقار از چه کنی چـون کرکس

اعتماد و اطمینان به براندازی حکومت:

عاقبت‌ ملّت‌ ایران آری

بشکند شـاخ تـو را ای نـاکس

نعل وارونه زدن تا کی و چند

نطق غرّا به زبان اخرس

در همین‌قصیده،اشاره به یزید و شمر و خولی،گـره ‌ ‌زدن مـبانی انقلاب‌ است‌ با انقلاب‌ حسینی و با عمق مبانی دینی:

ای یزید از تو شده روی سـپید

ابـن‌سعد آتـش کین برده قبس

سینه‌زن گشته به پای علمت

شمر و خولی و سنان ابن‌انس

و البته‌ اوج‌ تنفر و بـیزاری از حکومت و شخص شاه در بیت پایانی قصیده،متجلی است که: نام ننگین تو بـردن کفر است

به خـدایی خـدای اقدس‌5

در هیچ‌کدام از شعرشعارهای زندان‌ سروده‌ در‌ کوران و دوران در انقلاب اسلامی‌،نشانی‌ از‌ امان خواستن و توبه نیست.در بیشتر آن زندان سروده‌ها،یاد کرد عاشورای حسینی و مصیبتها و مصایب آل اللّه،یک رکن محسوب می‌شود‌،و امان‌ نخواستن‌ هم.بـه این‌نیمایی‌واره بنگرید که چگونه فرزندی محبوس‌،مادری‌ غمگین را تسلی‌خاطر شده است:

چرا ای مادرم

ای جان شیرینم

به پشت میله‌های سرد این‌زندان

بسان ابر می‌گریی؟

چرا اندوهگین هستی؟

چرا افـسرده و رنـجور و محزونی

چرا بر‌ میله‌ها چسبیده‌ای مادر

مگر این‌سردآهنها روا سازند حاجت را

که همچون قلب اربابان خود سردند و خاموش‌اند.

مبادا مادرم‌

مادر‌!

مبادا‌ مادرم

گریان شوی

نالان شوی

شیون برآری نزد ایـن دونـان

که‌ از‌ اندوه تو

و اندوه من

خوشحال می‌گردند

مبادا مادرم هرگز

کمک خواهی از این دونان دون‌پرور

مگر‌ نشنیده‌ای‌ مادر‌

که اندر کربلا،دشمن چه‌ها می‌کرد

مگر فرزند تو مادر

از آنـ‌مردان‌ پاکـ‌ حق‌ بود کمتر؟!

در این‌نیمایی‌واره،به تصریح و تلمیح به مصائب کربلا اشارتها شده است و نیز موضوع‌ مهم‌‌ مرگ‌اندیشی‌،که در اندیشه انقلاب اسلامی به شهادت ختم می‌شود:

نمی‌خواهی تو ای مادر،که‌ فـرزندت‌

بـه جـای مرگ خفت‌بار و ننگ‌آور

به جـای مـرگ در بـستر

شهید راه حق‌ باشد‌

شهید راه انسانها

شهید راه پاکیها...

این دو نمونه،از‌ میان‌ زندان‌سروده‌های نو و کهن شعر شعارهای انـقلاب،مـشتی اسـت از خروار.چه بسیار زندان‌سروده‌های‌ شریف‌ با‌ طرح مـضامین بـلند و آرمانی،که می‌تواند در مجموعه‌ای فراهم آید،و به‌عنوان گویاترین سند سیاسی-ادبی‌ آرمانهای‌ انقلاب اسلامی،به‌ رخ کشیده شود.

در همین زنـدان‌سروده‌ها بـه شـعرهای نقیضه‌ نیز‌ باز‌ می‌خوریم؛شعرهای سرشار از طنز و طراوت که حـاکی از روحیهء آزادگان دربند است؛آزادگانی که‌ در‌ عین‌ اسارت،شادند و پرشور.

به این‌زندان‌سروده بنگرید؛زندان‌سروده‌ای در هویت رسوای رأس هرم‌ حـکومت‌ و از زبـان او: فـاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم                      بنده کارترم و هرچه کنم آزادم

دم مزن‌ ملت‌ اگـر نـفت تو دادم بر باد            زانکه گر من ندهم به او‌ بدهد‌ بر بادم...

تا آنجا که:

ببر ای ‌ پیک‌ حـق‌ ایـن‌شعر‌ ز زندان بیرون

به جهانی برسان،زمزمه و فریادم‌‌6

روحانیت‌ و شعارهای انقلاب

بیزاری و انـزجار طـلاب عـلوم دینی،علاوه بر سخن‌رانیها،تفسیرهای قرآنی،تفقّه‌ در‌ حدیث‌ و...در شعر شارهی آن‌ایّام‌ نیز‌ متجلی اسـت‌.بـه‌ ایـن‌شعر‌،و این‌ابیات بنگرید:

باز می‌خواهند از نو‌ فتنه‌ای‌ برپا کنند          هم علیه ما دوباره نقشه‌ای اجـرا کـنند

آن نقشه و فتنه‌ چیست؟آزمایش طلاب‌ علوم دینی و اعزام آنان به خدمت‌ سربازی. هوشمندی روحانیت در‌ ایـن‌شعرسروده‌ بـه صـراحت متجلی است.شعر‌ از‌ همان آغاز اعلام‌ می‌دارد که این‌عمل،نقشه و فتنه است.نخست ایـنکه آنـها صلاحیت‌ آزمایش‌ روحانیت را ندارند.دودیگر‌اینکه‌ لباس‌ روحانی باهیچ‌لباسی‌ قابل‌ تعویض نـیست بـویژه بـا‌ لباس‌ ارتش شاه. سه دیگر اینکه روحانیت،به‌عنوان سرباز امام زمان،بارها امتحان داده و هنوز‌ نـیز‌ امـتحان‌ می‌دهد و...

این سفیهان‌ تازه‌ می‌خواهند‌ از ما امـتحان         بـاید‌ انـدر مرگ خود تعبیر این رؤیا کنند

امتحان نبود قفس باشد برای صید ما              سلب‌ آزادی  زمـا ایـن‌قوم بی‌پروا کنند

چون نمی‌فهمند‌ چیزی‌ جز‌ ستم‌،برما‌ سزد        آزماییم علمشان‌،نـی‌ امـتحان از ما کنند

از سکندرهای روز عید خود جویا شوید         تا شما را از فداکاری‌ ما‌ آگاه‌ کنند

و حرف آخر ایـنکه:

مـا به دنیا‌ امتحان‌ علم‌ و تقوی‌ داده‌ایم‌           حاش‌ للّه آنکه ما را چاکر درگا کـنند

زانـهمه جلاد و از شلاق و زندانها بپرس      تا شما را واقـف از ایـمان و حـبس ما کنند7

هوشمندی ذهن و زبان روحانیت از‌ نـقشه‌ها و فـتنه‌های رژیم شاه در این‌شعر که لحنی‌ حماسی نیز دارد،کاملا هویدا است:

ای عجب!از علم قـرآن مـی‌نمایند امتحان         عده‌ای کاحکام قرآن را بـه زیـرپا کنند

ردّ صـلاحیت عـمّال‌ رژیـم‌ از چشم‌انداز دارا نبودن ویژگیهای یک ممتحن،بـه عـمّال رژیم‌ است.

اینها تنها مراجع دینی‌اند که می‌توانند و باید از طلاب امتحان بـگیرند:

بـاوجود این‌مراجع،از کمال احمقی است        اینکه‌ مـشتی‌ بی‌سروپا،امتحان از ما کـنند

نـقیضه

نقیضه یا«پارودی»نوع استقبال شـعری اسـت؛استقبالی که دست تصرف شاعر در آن باز است.عموما‌ شعرهای‌ مطرح،شعرهایی که در حـافظه‌ جـمعی‌ رسوخ کرده‌اند،مورداستقبال‌ نقیضه و پارودی قـرار مـی‌گیرند.در شـعرهای نقیضه،اغلب طـنز حـرف اصلی را می‌زند و حرف‌ آخـر را هـم با نگاهی اصلاحی و رموزی‌ رندانه‌.غزل معروف و زبانزد حافظ‌ را‌ با مطلع:

فاش می‌گویم و از گـفته خـود دلشادم                بنده  عشقم و از هردوجهان آزادم

همه شـنیده و خـوانده‌ایم.حال بـه نـقیضه آن بـنگرید؛نقیضه‌ای که زندان سـروده آمده است‌ از زبان شاه‌ به‌ طنز و طیبت.این‌نمونه یکی از نمونه‌های بسیار درخشان نقیضه در تاریخ سـیاسی‌ ادبـی انقلاب اسلامی است:

فاش می‌گویم و از گـفته خـود دلشـادم                 بـنده کـارترم و هرچه کنم،آزادم

دم مـزن،مـلت‌ اگر‌ نفت تو‌ دادم برباد                 زانکه گر من ندهم،او بدهد بربادم

داد و فریاد مکن زانکه مرا باکی نـیست            بـه‌ فـلک گر برود داد تو از بیدادم

مملکت از ستم مـن‌ تـو‌ بـگو‌ ویـران بـاش          زانـکه من شاد در این‌کاخ ستم‌آبادم

نیست بر لوح دلم جز الف استبداد                   چه کنم ‌‌حرف‌ دگر یاد نداد استادم

ایستادم چو اجل بر سر مردم،مغرور              دست بر‌ سینه‌ اگر‌ در بـر غیر استادم

پایه سلطنتم بر سر مردم باشد                      پس عجب نیست گر از‌ محنت مردم،شادم

عاری از مهرم و آری تو ز من مهر مجو      آریامهر اگر‌ نام به خود بنهادم‌

تا‌ شدم حلقه بـه گـوش در سرویس سیا         مستشار است که آید به مبارک بادم

نیست امید هدایت ز خداوند کریم               زانکه هرروز و شب ابلیس کند ارشادم

خاطرم جمع ز خونخواهی ملت باشد          چونکه‌ وقت خطر اربـاب کـند امدادم‌8

به این شعر البته در بخش زندان سروده‌ها نیز اشاره شده است و آنچه در اینجا ضروری می‌نماید این است که اوج نقیضه در بیت الغزلهای ایـن‌ اثـر‌ هنری است.این نقیضه و یـا پارودی، از زیـباترین و ماندگارترین سندهای طنز و نقیضه در شعر کوران انقلاب اسلامی است. بی‌تردید،به رخ کشیدن این‌نمونه‌ها نگاهداری از سندهای ارزشمندی است؛سندهایی که‌‌ بی‌ادعا‌،داعیه‌دار حرکت و همت‌اند.ایـنکه شـعر حافظ و آن هم غزلی بـسیار مـعروف از او چنین‌ مورد استقبال قرار گرفته،عین هوشمندی است!چرا که اثری می‌تواند به‌عنوان نقیضه در حافظه‌ جمعی‌ رسوب کرده،تأثیرگذار باشد که به اثر والایی نظر داشته باشد.و راستی کدام اثـر در شـعر و فرهنگ ایرانی،بالاتر از اثر حافظ.یک پارودی دیگر؛نقیضه‌ای که حکایت‌واره‌ای‌ است‌ از‌ داستان‌ روباه و زاغ:

گفت باشد،خمینی‌ هشیار‌              که‌ ز پهلوی دین به کنار

کارتر بین که دُم علم کرده           گوشها تیز و پشـت خـم کرده

دُم خـود تا تکان دهی بَرَدَت‌         تا‌ کُله‌ چرخ‌داده‌ای خوردت...9

انتخاب این‌حکایت به‌عنوان نقیضه،از هوشمندی‌ صاحب‌ اثر و هوشمندی فـکر طنّاز و نقّاد نسل انقلاب حکایت می‌کند،چرا که این‌حکایت یکی از شـعرهای بـه‌یادماندنی دوره تـحصیل‌ تمامی‌ دانش‌آموزان‌ آن‌ دوران بوده است والبته نقیضه یک شعرمحفوظ و زبانزد،علاوه‌ برحفظ اسلوب نقیضه ‌سازی، بـه‌ یادماندنی ‌ ‌و مـحفوظ نیز خواهد بود.10

اعتراض به نظام سرمایه‌داری و حمایت از مستضعفین

اعتراض‌ به‌ نظام‌ سـرمایه‌داری و حـمایت از قـشر ضعیف و مستضعف،از شعارها و آرمانهای‌ انقلاب اسلامی‌ بوده‌ و خواهد بود.و بی‌تردید،یکی از مبانی مطرح در شعر و شـعار کوران‌ انقلاب،ترسیم همین مبناست.چرا‌ ایران‌،با‌ این‌همه سرمایه،باید فقیر بـاشد و فقیرانه زندگی‌ کند؟کدام موش،تـا انـبار ایرانیان،حفره‌ زده‌ است‌ و این‌انبار عظیم ویران شده است؟و از همین‌ رو است که سیمای مبارزه با امریکا طراحی‌ می‌شود‌ و صدای‌ غرب ستیزی مبارزان بلند:

به ارتش دارم از ملت پیامی                     که ای فرزند ملت‌،ای‌ نـظامی

تو باید کاملا هشیار باشی                       بصیرت یافته بیدار باشی

بدان ایران بود‌ چون‌ خانه‌ ما                   زمین و باغ آن،کاشانه ما

در ایران نفت می‌باشد فراوان                 که دنیایی بود‌ محتاج‌ بر آن

مس سرچشمه،دنـیایی اسـت دیگر           به نفت و گاز می‌باشد برابر

به‌ دریای‌ شمالش‌ خاویار است              جنوبش را منافع بی‌شمار است

مناسب خاک آن بهر زراعت               موافق و وضع آن‌ بهر‌ تجارت

مناسب از برای دامداری                    بسی لایق بـه سـرمایه‌گذاری

چو دارد این‌همه‌ ایران‌ منافع‌            به هرجایش بود،کلی منابع

همه چشم طمع دارند بر آن             هجوم آرند از هرسو‌ و هرآن‌

اگر‌ حاکم شود،ملت به کشور          به دزدی بسته گردد راه دیگر

در‌ ایـن‌ایام‌ دزدان جـهانی               توافق کرده‌اند با شاه جانی

یکی آن امریکای کثیف است          که کارش خوردن مال‌ ضعیف‌ است‌11

این‌شعر،البته بسیار روان و سلیس سروده آمده است و از حیث‌ شفافیت‌ مبانی و مواضع‌ انقلاب اسلامی،سـند بـسیار ارزشـمندی‌ است‌ بویژه‌ در میان اشعار کـهن،کـلاسیک،از حـیث‌‌ وضوح‌ و القاء و جمال هنری به‌عنوان اثری ادبی در حوزه تاریخ تفکرات انقلابی و شعرهای‌ مردمی‌ قابل‌ملاحظه‌ و نگاهداری است.و نیز این‌شعر نیمایی‌ دیگر‌ کـه در‌ آنـ‌فقر‌ و بـدبختی‌‌ اعتراض شده است:

دلم تنگ است‌ و غمگین‌ است و روحـم خـسته و بیزار

دلم بیزار

از این‌سجاده‌بازیها و از معنی تهی ماندن‌

از‌ این اللّه گفتن های بی‌حاصل

و یارب یارب‌ بی‌روح مردم،خسته‌ام کرده‌...

که‌ می‌دانم مسلمانم

مـسلمانی دل‌آگـاهم

و مـی‌بینم‌ بسی‌ نامردمان پست

با نام مسلمانی

چگونه ناجوانمزدانه می‌تازد بـر اسلام

به نام مسلم‌ و مؤمن‌

چگونه می‌مکند این‌اقویا خون ضعیفان‌ را‌

مسلمان‌ نیست آن‌که حق‌ خود‌ را می‌دهد از کف‌

و آن‌ خـوکی کـه

حق دیگران را می‌خورد

آن هم مسلمان نیست

دلم تنگ است و غمگین‌ است‌

کـه‌می‌بینم کـنار کاخ مؤمنها،مسلمانها،مسلمانهای‌ امروزی‌

هزاران کودک‌ بیچاره‌ می‌نالند‌

و برخی از زنان بخت‌برگشت‌

برای زنده ماندنشان

چـه گویم؟

جـای گـفتن نیست؟12

و نیز شعری نیمایی با نام جنوب شهر:

در‌ زاغه‌های‌ ژرف و دهشت‌زا و منفور

تاریک و دودانـدود و تـرس‌انگیز‌ و بـی‌نور‌

مشتی‌ زن‌ و مرد‌ و جوان

لولیده درهم‌

رخهایشان‌ زرد

چشمانشان گود

موها پریشان...13

افشاگری

افشاگری شـعر و شـعار مـبارز،حماسی و بی‌پروا است.این‌نوع افشاگری‌ گاه‌ به‌ هجو و هزل‌ هم می‌انجامد و چه‌جای عیب.نـگاه‌ کـنید‌ به‌ این‌ یک‌ بیت‌ شعار-آری یک بیت شعار-که‌ چگونه،مسلمانی شاه را هـدف گـرفته و چـه افشاگرانه:

مهدی بیا شاه مسلمان شده               آب وضویش خون جوانان شده!

و این«دوبیتی شعار‌»دیـگر:

فـرح بوسد حریم مرتضی را            فریبد این‌چنین خلق خدا را

ولی با دست دیگر شاه خائن           هـدف گـیرد عـلی موسی الرضا را14

و این شعر با تأکید بر گریه‌ کن‌ ای شاه...:

گریه کن ای شاه خائن گـریه کـن         گریه کن ای تخم شیطان گریه کن

ای که تا مرفق به خون آغـشته‌ای        ای کـه یـک عمر است آدم‌ کشته‌ای‌

گریه کن ای بدتر از شمر و یزید          گریه کن ای نوکر کاخ سپید

نـیست مـردم را بـه نان شب نیاز         با گلوله کار‌ آنها‌ را بساز

ثروت ملی به‌ یـانکیها‌ بـده                  نفت را با مملکت یکجا بده...

گریه کن ای دل شکسته گریه کن       گریه کن ای گرگ خسته،گریه کـن...15

شعر انقلاب‌ و شعر‌ مشروطه

تردیدی نیست که تـاریخ سـیاسی و ادبی ایران در دوران مشروطه یک انقلاب را تجربه کـرده‌ اسـت؛انـقلابی که آثار آن در ادب شعری و شعاری آن دوران متجلی است.امـا‌ چـه‌ مقدار و مایه‌ تفاوت است:میان ادبیات سیاسی-اجتماعی آن ایام و ادبیات سیاسی-اجتماعی انـقلاب‌ اسلامی؟در چـشم‌انداز نخست،تعهد انقلاب اسلامی بـه شـریعت،طریقت و حـقیقت دیـن‌ مـحمدی به چشم می‌آید.دینی که‌ نـوترین‌ و آخـرین دینها‌-و البته-کامل‌ترین آنهاست در پیکره و پیام.در هیچ‌کجای شعر و شعار دوران انقلاب هیچ‌شعر و هـیچ‌شعاری نـخواسته تا از‌ فضای‌ اندیشهءحضرت ختمی مرتبت بـالاتر و برتر بپرد.در این‌قصیده رائیـه،بـه‌ حضور‌ دوازده‌ امام و پیشوا چـنین اشـاره شده  است:

ائمه اثنا عشر خیار انوار غرر من و دهم حقیقه فلا یـخاف ‌‌مـن‌ ضرر 

لا خیراتقی البشر...16

ایـن مـهم‌ترین نـکته و تفاوت در این دو‌ نـوع‌ ادبـیات‌ است.نکته‌ای که در شـعارهای دورانـ‌ انقلاب حضوری شفاف دارد؛شعارهایی همچون«نهضت ما حسینی‌-رهبر ما خمینی»است. اما از فـرم بـیانی شعر مشروطه و شعر انقلاب و شباهتهای‌ ایـن دو نـوع،نمی‌توان‌ گـذشت‌؛ شـباهتهایی در کـنار تفاوتها.بنگرید به ایـن شعر که به سبک و سیاق همان نوع ادبیات،به برباد دادن اموال عمومی،اشارت رفته اسـت؛و آن را بـا شعر:خاک وطن که رفت‌ چـه خـاکی بـه سـر کـنم‌ از عشقی،مقایسه کـنید.

در کـشوری که هر وجبش معدن طلاست

گر ملتش فقیر بود خاک بر سرند

خاکم به سر کـه نـفت شـمال و جنوب رفت‌

سرمایه‌ رفت،هستی ما را هـمی بـرند17

و نـیز نـگاه کـنید بـه این‌شعر با عنوان بانگ خروس و به نوع کاربرد بی‌پروای واژگان آن‌که‌ شریف امامی را هدف گرفته تا ظاهر آراسته‌ نام‌ خانوادگی و فریبنده آن را فاش کند.

نسخه ای ازاین شعر که تصویر ان را در بالا مشاهده می کنید در تاریخ 29 شهریور 1357 به آدرس یکی از استادان دانشگاه تهران پست شده بود که در اداره سانسور پست به دست ساواک افتاد .

هر نقش خیالی کـه مرا در نظر آمد             دیدم همه از حکم قضا و قدرآمد

کابینه جعفر که شریف‌ است‌ و امام است       اندر نظر خلق به شکل دگر آمد

آشفته مکن زلف در ایـن‌عصر کـه دنیا          بر وفق مراد کچل و میل گر آمد

هر بی‌سروپا تکیه به مسند زد‌ و چون‌ رفت‌    بر مسند او بی‌سروپایی بتر‌ آمد‌

بنگر‌ که نهاوندی خائن به وزارت               در رأس علوم وطن این بـی‌پدرآمد

در عـصر فضا نیست نظیرش به خیانت       در دهر مپندار‌ چنین‌ حیله‌گر‌ آمد

کابینه شریف است اگر ازچه طریقی           این‌ بی‌شرف‌ پست به کابینه درآمد

یـک عـصر خیانت به وطن کرد و جـوانان    پاریـس گواه است کزین عهده برآید

بازآمد و دانشگهیان‌ را‌ به‌ خطا خواند            تا وضع دگرگون شد و اوضاع سرآمد...18

مقایسه‌ این‌شعرها با شعرهای میرزادهء عشقی و دیگر شـاعران بـنام آن ایّام،بیانگر آن است کـه‌ شـعر و شعار انقلاب باوجود‌ بسیاری‌ از‌ مشابهتها با شعر مشروطه،بسیار متفاوت است.این‌ مخمس‌واره سرشار از‌ شور‌ انقلابی است و دعوتی آشکار،در فرم و محتوا،به فریاد و خیزش‌ دارد و برای اثبات گره‌خوردگی عمیق مبانی‌ انـقلاب‌ اسـلامی‌،به رغم مبانی انقلاب مشروطه، با مرام حسینی و علوی ابراز می‌دارد:

اندر‌ آنجا‌ که‌ باطل اسیر است                          اندر آنجا که حق سر به زیر است

اندر آنجا که‌ از‌ دست‌ بـیداد                               مـی‌کشد قلب مـظلوم فریاد

اندر آنجا که ظالم به مستی                                  بر سر خلق‌ می‌تازد‌ آزاد

مُهر بر لب نهادن گناه است                                خـامشی بدترین اشتباه است

این‌اساس و مرام‌ حسین‌ است‌                            روح و رمز قیام حسین اسـت

یـا کـه آزادگی یا شهادت                                 حاصلی از کلام حسین‌ است‌...

و این شعر هوشمند که حزب توده را از چشم‌انداز وطن‌فروشی نشانه گـرفته ‌ ‌اسـت‌؛با‌ نامگذاریهای‌ خاصّ«هوشی اُف»و«منوچ اُف»و«ممداُف»و اینکه توده‌ایهای وطن فروش و تجزیه طلبان دیـروز، وزرای  امـروزند‌:

ای جوان تا به کی از مشکل خود بی‌خبری            گوش کن پند مرا‌ تا‌ رهی‌ از دربه‌دری

تـوده‌ای باش و خیانت کن و آنگه توبه                  تا از این‌سفره گسترده نصیبی ببری

این‌بزرگان‌ که‌ تـو‌ بینی همه خائن بـودند               چـون وفاداری پاینده ندارد ثمری

مزد خائن به‌ وطن‌ پست وزارت باشد              این‌مقامی ست که دادند به هربی‌پدری‌19

در چنین شعرهای سرراستی،ادبیات مشروطه‌،از‌ حیث بی‌پروایی در نقد وزرای کابینه و حس وطن‌دوستی به یاد می‌آید.امـا‌ آنچه‌ که ادبیات انقلاب را از ادبیات مشروطه‌ جدا‌ می‌کند‌، پافشاری شعرها و شعارهای گمنام این‌نوع ادبیات بر‌ حفظ‌ مبانی و اصول دین محمدی و طریقت علوی است.و بی‌تردید این‌شعر که از هر حیث‌ به‌ شعر مـشروطه مـانند است تنها‌ تفاوت‌‌ و البته مهم‌ترین‌ تفاوت‌ شعر‌ مشروطه و انقلاب را که همان تأکید‌ به‌ مسلمانی است،در خویش‌ دارد:

اگر این سگ پدر احمق خونخوار نبود‌          سر‌ صدها نفر انسان به سرِدار نبود‌

اگـر ایـن‌پستِ فرومایه کمی‌ ایمان‌ داشت        روزگار من و تو همچو‌ شبِ‌تار‌ نبود

اگر این رهبر ما شخص مسلمانی بود           سر‌ هرکوی و گذر میکده و بار نبود‌

اگـر‌ او‌ بـود در اندیشه‌ آزادی‌ ما                        روز وشب با‌ مِی‌ و معشوقه بسیار نبود

ازهرانسان که بپرسی تو چرا معترضی              او بگوید به تو‌:شه‌ حامیِ کفّار نبود؟!

هرکه از دانش و فرهنگ‌ بود‌ برخوردار              داند‌ این‌شاه‌ شـبی‌ آگـه و بـیدار نبود

بسکه‌ هرناخلفی را به سـر کـار آورد                 غـیراز اندوه و الم حاصل این‌کار نبود...

اینکه شایسته این‌قافله‌سالاری‌ نیست‌                کاش می‌مرد و مرا قافله سالار نبود‌...20‌

در‌ کنار‌ این‌نقدهای‌ صریح و حمله‌ها و هجمه‌های‌ تند‌ و بـی‌پروا بـه سـران مملکت بویژه حمله‌ و هجوم به شخص شاه،از حـیث نـداشتن ایمان و نامسلمان بودن‌ او‌،تأکید‌ به رهبری دانا و مؤمن‌ و ستایش او،بسیار‌ قابل‌ملاحظه‌ است‌.شعر‌ و شعار‌ انقلاب‌ اسلامی،حاکمان بی‌دین را شـماتت و مـلامت مـی‌کند آن‌چنان‌که شعر مشروطه نیز در این راستا بی‌پروا بود؛اما شـعر انقلاب‌ پس از این بی‌پروایی در نقد شخص اول‌ مملکت،حضور رهبری دل آگاه و مؤمن و مسلمان و مرجع را یادآور است:

بنده محبوب یزدان،آیـت اللّه خـمینی                  رهـ‌نمای اهل ایمان،آیت اللّه خمینی

ناصر دین خدا و حافظ شرع پیمبر                    مـجری‌ احـکام‌ قرآن،آیت اللّه خمینی

از سر وازجان گذشت و کرد یاری دین حق را     چون حسین شاه شهیدان،آیت الله خـمینی

بـهر دفـع ناکسان و دشمنان دین و آیین               بود تنها‌ مرد‌ میدان،آیت اللّه خمینی...

در این شـعرها-کـه پا بـه پای شعارها-ستایش رهبر در آنها موج می‌زند همه‌جا سخن از قرآن‌ است‌ و یاری‌ دین‌خدا.همه‌جا سـخن از شـجاعت‌ حـسینی‌ است و شهادت علوی.و هیچ‌نشانی‌ از مدح و مداهنه و تملق و چاپلوسی در چنین ستایش‌نامه‌هایی نمی‌توان یافت و هرچه هـست

سـخن از عشق است و اعتقاد و اطمینان             چون تویی‌ راه‌نمای‌ همه خلق جهان

کی‌ چنین‌ کـرد کـسی یـاری دین و قرآن              در ره یاری اسلام گذشتی از جان

جز خدا کی ز کسی وحشت و پرواداری            آنچه خوبان هـمه دارنـد تو تنها داری

فخر ما ملت ایران به‌ جهان‌ از تو بود             بر تن مـذهب و دیـن تـاب و توان از تو بود

گر ز قرآن خدا هست نشان از تو بود           بهر اسلام به سر ایـن‌همه سـودا داری

آنچه خوبان همه‌ دارند‌ تو تنها‌ داری‌21

استفاده بجا از فرهنگ و میراث شـعر پارسـی

نـگاهی به شعرها و شعارهای دوران انقلاب،بیانگر حساسیت‌ حافظه نسل انقلابی به میراث‌ ادبی-سیاسی این‌سرزمین اسـت.در مـبحث‌ پارودیـ‌ و نقیضه‌،نقیضه‌ای براساس یکی از غزلهای حافظ اشارتی رفت.

فاش می‌گویم و از گفته خـود دلشـادم          بنده عشقم و از ‌‌هردو‌ جهان آزادم

با نقیضه:

فاش می‌گ‌ویم و از گفته خود دلشادم        بنده کارترم و هرچه‌ کنم‌ آزادم

ایـن استفاده صحیح،با جابه جا کردن چندواژه،همچون«هرچه کنم»به جـای«هـردو جهان‌»از نمونه‌های زیبای استفاده صحیح از ادب و میراث پارسـی،بـا ذهـن و زبان انقلابی‌‌ است.نیز این‌بیت:

تا‌ شـدم‌ حـلقه به گوش در سرویس سیا         مستشار است که آید به مبارک بادم    

که در اصـل چـنین بوده است:

تا شدم حـلقه بـه گوش در مـیخانه عـشق      هـردم آید غمی از‌ نو به مبارک بـادم

ایـن استفاده بجا آن‌گاه روشن‌تر می‌شود که در می‌یابی انتخاب«در سرویس سیا»به جـای«در مـیخانه عشق»،تعریض و تلویحی است به شـاه،که او از حقیقت‌ دین‌ و مـیهن بـه‌دورافتاده است. او می‌توانست عین شعر حـافظ بـاشد.نشد و شد عین نقیضه آن!

ازدیگر نمونه‌های درست و بجا از شعر و میراث ادبی،استفاده از قـصیده مـعروف«سیف‌ فرغانی» است‌. و البته‌ او عـلاوه بـر دیـدگاه سیاسی‌اش که در ایـن‌شعر نـمایان است،شاعری است‌ بـسیار مـعتقد به مبانی و معانی عرفانی دین.و این‌نمونه در شعرهای مرثیه‌ای او برای ابا عبد اللّه و بسیار‌ معتقد‌ بـه مـبانی و معانی عرفانی دین.و این‌نمونه در شعرهای مـرثیه‌ای او بـرای ابا عـبد اللّه و نـگاه او بـه قرآن،متجلی است؛مـرثیه:ای‌قوم!در این‌عزا بگریید؛و قصیده:ایا ندیده ز قرآن‌ حق‌‌ ورای‌ حروف؛از این دست است‌.و انتخاب‌ شـعری‌ سـیاسی،اجتماعی و حماسی از شاعری‌ گم‌نام در ادب پارسی،از هـوشمندی نـسل انـقلاب اسـت.و گـزینش این‌قصیده و کاربرد آن در آنـ‌ ایـّام‌،از‌ شاعری‌ با این‌حس‌وحال،درخور تقدیر است؛باتوجه به این‌نکته‌ که‌ سیف فرغانی، سخت گم‌نام نیز زیـسته اسـت.

بـه نزد همت من،خردی ای بزرگ امیر      امـیر سـخت دل سـست‌ رأی‌ بـی‌تدبیر‌

بـه عدل چون نکند ملک را بهشت صفت   اگرچه حور‌ بود،ز اهل دوزخ است امیر

تو ای امیر،اگرچه خواجه غلامانی          تو بنده‌ای و ترا از خدای نیست گریز‌

جنود‌ تیغ‌ تو،آنـجا سپر بیندازد                که بر تو راست کنند از کمان‌ حادثه‌ تیر

ز تو منازل ملک است معتلی از خوف    ز تو قواعد دین نیست ایمن از تغییر

به‌ بند‌ و حبس‌ سزایی،که از تو دیوانه     امـور دنـیی و دین،درهم است چون زنجیر‌...

ربوده‌ سیم‌ بسی و نداده زر به کسی      ندیده کسر عدو و نکرده جبر کسیر

کمر ز زر کنی‌ از‌ سیمهای‌ محتاجان    بسا که کیسه تهی گردد از چنین توفیر

تـراست مـیل و محابا که زر‌ برد‌ ظالم   تراست ذوق و تماشا که سنگ درد نخجیر!

شهی ولایت حکمست و در حکومت‌ عدل‌   وگرنه‌ کس نشود پادشاه به تاج و سریر

تو مـلک خـوانی یک شهر را و سرتاسر،  دهی‌ اسـت‌ دنـیی و چون تو در او هزار گزیر

زمان ز مرگ بسی چون تو،پند‌ داد‌ ترا‌  برو ز مردن امثال خویش عبرت گیر...

چو نوبتت بزنند ای امیر اگر روزی،   رعیت از‌ سـتمتت‌ چـون دهل کنند نفیر

سـرتو چـون بن هاون به کوفتن شاید   مگر‌ بود‌ به‌ مثل جمله مغز چون سر سیر...

به میل من نشود دیدهء دلت روشن   که نور‌ باز‌ نیابد‌ به سرمه،چشم ضریر...

به مـوعظت نـتوانم ترا به راه آورد     سفال‌ را‌ نتواند که زر کند اکسیر!

*******

هم مرگ بر جهان شما بگذرد                  هم رونق زمان شما نیز‌ بگذرد‌

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب       بر دولت آشیان‌ شما‌ نیز بـگذرد

بـاد خزان نـکبت ایام ناگهان‌                  بر‌ باغ‌ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که‌ هست‌ گلوگیرخاص و عام    بر حلق و بـر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چون‌ نیزه‌ برای ستم دراز      این‌تیزی سـنان‌ شـما‌ نـیز بگذرد‌

چون‌ داد‌ عادلان به جهان در بقا نکرد‌    بیداد‌ ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرّش شیران گـذشت  ‌و رفـت   این‌ عوعو‌ سگان شما نیز بگذرد

آنکس که‌ اسب داشت،غبارش فرونشست‌     گـرد‌ سـم خـران شما نیز بگذرد‌

بادی‌ که در زمانه بسی شمعها بکشت     هم بر چراغدان شما نیز بـگذرد

زین‌ کاروانسرای‌،بسی کاروان گذشت   ناچار کاروان‌ شما‌ نیز‌ بگذرد

ای مفتخر‌ به‌ طـالع مسعود خویشتن     تأثیر‌ اخـتران‌ شـما نیز بگذرد...

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم   تا سختی کمان شما نیز‌ بگذرد‌...

ای تو رمه سپرده به چوپان‌ گرگ‌ طبع   این‌ گرگی‌ شبان‌ شما نیز بگذرد...

شعر‌ انقلاب و انقلاب شـعر

جای تردید نیست که شعر و شعار انقلاب،حیثیت کلامی و مرامی انقلاب اسلامی‌ است‌.و نیز به جرأت می‌توان گفت که‌ از‌ شعر‌ انقلاب‌ تا‌ انقلاب شعر،فاصله‌ای‌ نیست‌؛نه درونی و نه‌ بیرونی.هـمهء مـضامین شعری و شعاری کوران انقلاب اسلامی-پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌‌ -در‌ قالب‌ شعرهایی روشن‌تر ادامهء زندگی می‌دهد و تداوم می‌یابد‌ تا‌ آنجا‌ که‌ ادبیات‌ انقلاب‌‌ اسلامی شکل می‌گیرد.

حمایت از فلسطین که در شعار:«ایران شـده فـلسطین،مردم چرا نشستین»در آن‌سالهای‌ زخمی متجلی بود و پس از پیروزی انقلاب،صریح‌ترین موضوع سرایش‌ شعر شاعران انقلاب اسلامی شد تا آنجا که مبحث شعر انتقاضه و فلسطین،مبحثی جداگانه در ادبیات انقلاب‌ اسـلامی گـردید.شجاعت ذاتی که در شعار«توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد‌»رخ‌ نموده بود، نخستین جرقه جاندار ادبیات جنگ و ادبیان دفاع مقدس است؛ادبیاتی که با پیروزی انقلاب و با شـروع جـنگ تـحمیلی رویکردی شگفت و شگرف به شـعرهایی درخـور داشـت. حبّ ذاتی‌ جان‌ ایرانی به حضرت مولی الموحدین علی(ع)و فرزندان گرامی گهر ایشان که‌ در شعار:«ما دین علی خواهیم پهلوی نـمی‌خواهیم»خـودش را بـه رخ‌ می‌کشید‌،و نیز در شعار: «نهضت ما‌ حسینی‌،رهـبر مـا خمینی»صداوسیمای ادبیات عاشورایی را رقم زد؛ادبیاتی که‌ هنوز،از جمله جاندارترین انواع ادبیات انقلاب اسلامی است.طنر و طراوت گفتاری کـه‌‌ سـرشار‌ از شـجاعت بود و در‌ شعارهایی‌ همچون:«نه شریفی،نه امامی،تو فقط خـائن تمامی» و«شاه زنازاده است-خمینی آزاده است»و«تا برکناری شاه،لذت ادامه دارد...»جلوه‌گری‌ می‌کرد،در ادبیات انقلاب اسلامی،هنوز رکنی اسـت‌،کـه‌ بـا همه کلام در برابر زورگویان و نامردمان جهان مترنم است.حبّ وطن و دفـاع از بـیان باکرامت آن‌که در شعار«تا شاه کفن‌ نشود،این وطن وطن نشود»متجلی بود،در‌ دوران‌ جنگ تـحمیلی‌ عـینی و عـملی،رخ نمود. همه آنچه که ادبیات انقلاب اسلامی دارد،ریشه در شعرها و شعارهای کوران انـقلاب‌ دارد. نـگاهی بـه مجموعه‌های شعر شاعران انقلاب و شاعران دفاع مقدس این‌نکته‌ را‌ ثابت‌ می‌کند.و البته از مهم‌ترین رسالتهای نـسل فـرهنگی انـقلاب اسلامی،جمع‌آوری،تطبیق و حفظ همین‌ شعارها و شعرهاست؛شعارها و شعرهایی ‌‌که‌ باید به رخ جهانیان کـشیده شـود،تابلو شود؛ شعارها و شعرهایی که از جان‌ برآمده‌ و به‌ جان نشسته است.اثبات ایـن‌دقیقه کـه نـخستین‌ جرقه‌های ادبیات انقلاب اسلامی در چخماق شعرها وشعارهای‌ دوران مبارزه و مجاهدت‌ نسل انقلاب اسلامی است،از شـکوهمندترین پژوهـشهای تاریخ تفکر سیاسی‌ و ادبی نعاصر خواهد بود‌؛پژوهشی‌ سرشار از صداقت و حقیقت که نـمایانگر روح ایـرانی مـسلمان و مسلمان‌ ایرانی است.

خدا با ماست،رستاخیزیانیم           گروه پاک دینان جهانیم

دل از آلودگیها پاک کرده           همه روشن‌دل و روشـن روانـیم

به سر‌،والاترین اندیشه داریم      یگانه نیک و خواهان زمانیم...

چو راه ما نـجات کـشور مـاست  ز جان و دل در این‌ره رهروانیم

اگرچه دشمنان ما فزونند           ولی ما یک دلیم و یکزبانیم

به این‌روبه صفتها گـفت‌ بـاید‌     کـه ما بی‌باک چون شیر ژیانیم

همه کافرستیزان دلیریم            همه در مهر میهن جـانفشانیم

نـهاده جان به کف در راه قرآن    وزین جانبازی خود شادمانیم...22

می‌توان گفت که ادبیات‌ انقلاب‌ اسلامی و ادبیات مـقاومت،نـه از سال 57 که از سال 42 و از نخستین شعارشروع شده است!از نخستین نطق آن پیر ربّانی،و از خـشم و خـروش او علیه‌ بردگی و برده‌داری‌ مدرن‌،علیه وطن‌فروشی،عـلیه اسـتبداد.و مـی‌توان گفت ادبیات ستیز و مقاومت،از همان‌ایام شایسته پژوهـش و بـررسی است؛رسالی‌ای که رازهای حقیقی و حقوقی‌ انقلاب اسلامی ایران در آن جمع است.

بررسی شـکلی‌ شـعارهای‌ دوران‌ مبارزه،باتوجه به تـاریخ آنـ‌شعارها‌ و روند‌ شـکل‌گیری‌ و نـفوذ آنـ‌شعارها در متن و بطن جامعه از هرحیث و از هرزاویه و چـشم‌انداز،قـابل‌پژوهش و بررسی است.

این‌مقاله تنها یک تذکر بود.نگاهی سریع‌ به‌ این‌سندهای‌ مـعتبر و مـحکم شاید،وقتی دیگر، وقتی از همین‌ اوقـات‌ جان ماجرا منسجم گـردد.

پانـوشتها:

(1)-بایگانی مؤسسه مطالعات پژوهشهای سـیاسی،سـند مورخ 2/2/54،ش 1006.

(2)-همان،سند مورخ 21/3/35‌[55‌]شم‌ 2569/521.

(3)-همان.

(4)-بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند مـورخ‌ 30/9/57،شـم 12950/21 ه.

(5)-همان،سند مورخ 7/4/57،شم 3957-312.

(6)-هـمان،سـند مـورخ 27/8/57،شم‌ 10398‌/381‌.

(7)-همان،سـند مـورخ 20/1/46،شم 134/21.

(8)-همان،سند مـورخ‌ 27‌/8/57،شـم 10398/381.

(9)-همان،سند مورخ 8/5/37[57]-شم 12918.

(10)ر.ک:اخوان ثالث،نقیضه و نقیضه‌ سازان‌ در‌ ادب پارسی،انتشارات زمستان.

(11)-بایگانی مـؤسسه مـطالعات و پژوهشهای سیاسی سند مورخ‌ 14‌/2/54‌،شم 139/31.

(12)-هـمان.سـند مورخ 21/1/37[57]شـم 5237.

(13)-هـمان‌.

(14‌)-بـایگانی‌ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سـیاسی،سند مورخ 17/9/57،شم1.17.

(15)-همان.

(16)-بایگانی‌ مؤسسه‌ مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند مورخ 14/2/54،شم 139/31.

(17)-همان،سند‌ مـورخ‌ 25‌/10/1348،شـم 5559/15 ه.

(18)-همان،سند مورخ 29/6/1357،شم 50/1636‌-2-5-230‌.

(19)-همان،سـند مـورخ 29/6/1357،شـم 1636-02-205-430

(20)-هـمان‌،سـند‌ مورخ‌ 4/7/1358.

(21)-همان،سـند مـورخ 14/3/1347،شم 2446/21.

(22)-همان،سند مورخ 10‌/11‌/31،شم 10171.


فصلنامه مطالعات تاریخی ، شماره 11 ، زمستان 1384 - صفحه 78 تا 111