ارتش، شاه و انقلاب/ بخش چهاردهم

چگونگی برخورد با سران ارتش در ایام انقلاب


شاداب عسگری
1695 بازدید

چگونگی برخورد با سران ارتش در ایام انقلاب

زمانی که انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه 1357 به پیروزی رسید، اقدامات تند، خشن و سریعی در وجوه مختلف اجرایی شد. اکثریت قاطع امیران حکومت پهلوی، سیاسیون و نمایندگان مجلسین ایران از کار برکنار شدند.

عده‌ای از افراد تحت تعقیب قرار گرفته و اموالشان مصادره شد. برخی مجرمین به جوخه اعدام سپرده شدند. آمار افرادی که در مصدر امور قرار داشتند و حالا به یکباره می‌‌‌بایست به بازنشستگی اجباری تن در می‌‌دادند، قابل توجه بود.

بروز این شرایط، باعث نگرانی عده‌ای  شده بود و البته بسیاری هم که منتظر فرصتی برای مقابله با این نظام نوپا بودند را خوشحال می‌کرد.

در چنین شرایطی، و تنها چهار روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اولین حرکات و رفتارها در راستای مقابله با انقلاب در مهاباد، آن هم با خلع سلاح کامل تیپ سوم لشکر 64 ارومیه مستقر در آن شهر که تحت فرماندهی سرتیپ احسان‌‌الله پزشک‌پور قرار داشت، انجام شد و گروهک‌های ضدانقلاب در کردستان توانستند از سستی و بی ارادگی فرماندهی تیپ بهره برده و آن را به‌ معنی کامل از حیز انتفاع ساقط نماید. بدین معنا که سلاح و تجهیزات دو گردان پیاده مستقر در پادگان به‌علاوه یک گردان توپخانه با 18 قبضه توپ 105م م و 16 دستگاه تانک ام47، یک گروهان سوار زرهی، یش از 5000 هزار تفنگ ژ 3، تعداد زیادی تیربار، انواع و اقسام خمپاره‌های سبک و سنگین به همراه ده‌ها قبضه تفنگ 106، خودروهای نظامی، انبارهای پوشاک و خوار و بار، زاغه‌های مهمات و خانه‌‌های سازمانی به ‌دست ضدانقلاب می‌‌افتد.

این رفتارها از سوی احزاب و گروهک‌‌های مختلف ادامه یافت و مصادیق متعدد آن در فواصل زمانی بسیار کوتاه در سایر شهرها نیز دیده شد.

وضعیت ایران بسیار متشنج  بود و مرتب خبر از ترور، درگیری و تجزیه طلبی به گوش می‌‌رسید. شرایط به حدی حاد شده بود که رژیم بعث عراق که برای امضای قرارداد 1975 الجزایر،  بومدین رییس جمهوری آن کشور را برای انعقاد قرارداد صلح و دوستی با ایران، واسطه قرار داده بود، به خودش اجازه داد تا در 19 شهریور 1359 به ارتفاعات میمک در استان ایلام تجاوز نموده و آن را به تسخیر خودش درآورد و ده روز بعد از آن تاریخ نیز، حمله سراسری خود را به ایران برای ساقط کردن جمهوری اسلامی شروع کند.

بروز این شرایط بسیار سخت و البته غیرقابل باور باعث شروع زمزمه‌های افراد مختلف در ارتباط با شرایط کشور و آنچه که واقع شده بود، می‌گردید.

مطالبی همچون:

آیا ضرورت داشت که تمامی فرماندهان نظامی که سال‌ها برای آموزش و تربیت آنها تلاش شده بود، به یکباره از کار برکنار شوند؟

اعدام بیش از نیمی از فرماندهان ارتش، چگونه توجیه پذیر است؟

آیا مصادره اموال تمامی امیران و فرماندهان ارشد ارتش ضروری بود؟

چرا شرایطی ایجاد کردید که تمامی فرماندهان نظامی از کشور متواری شوند؟

آیا تضعیف ارتش در بالاترین حد ممکن، رژیم بعث عراق را برای آغاز جنگ با ایران مطمئن نساخت؟

مجموعه این اقدامات، به جز شاد کردن دل دشمنان و به‌ ‌خصوص همسایه شمالی «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق» و نوکران آن در داخل کشور ایران، چه بهره و نتیجه‌‌‌ای می‌‌‌تواند داشته باشد؟

 

مجموعه سؤالاتی که بر حسب ظاهر، هر کدام به تنهایی از چنان انرژی و ابهتی برخوردار هستند که می‌توانند منشاء بروز سؤالات و ابهامات جدیدی در ارتباط با انقلاب گردیده و چالش‌‌های زیادی را پیرامون حاکمیت جمهوری اسلامی به‌‌‌ وجود آورند.

در این ارتباط، گذشت زمان نیز بر شدت و وسعت ابهامات مطرح پیرامون این مباحث افزوده است. به‌‌‌ خصوص تحت شرایطی که برخی افراد، به‌صرف انجام یک پروژه تاریخی و انجام مصاحبه با کمتر از ده نفر تیمسار متواری به خارج از کشور یا فرد و افرادی با برخورداری از سابقه خدمتی کمتر از 15 سال در رده‌‌های پایین ارتش شاهنشاهی، بدون مطالعه و بهره برداری از مجموعه عظیم اسناد و مدارک باقیمانده در این حوزه، به خودشان اجازه بدهند که با ارایه آمارها و بیان توضیحاتی غیرمستند پیرامون تنی چند از نظامیان حکومت پهلوی که به‌‌خارج از کشور متواری شده‌‌‌‌اند، افکار عمومی را به سمتی سوق دهند که به جز تضعیف جمهوری اسلامی و زیر سؤال بردن کارکرد چهل و چند ساله‌‌‌اش در حوزه نیروهای مسلح  منفعت دیگری نداشته باشد.

از این رو، اینجانب هم تصمیم گرفتم تا مستند به مطالعات و آمارهایی که به آنها دسترسی پیدا کرده‌ام و صرفاً با هدف شفاف سازی، نسبت به بیان یک سری حقایق در خصوص ارتش شاهنشاهی و رفتارهایی که در اوایل انقلاب با سران ارتش شده و شاید تاکنون بیان نشده باشد، اقدام نمایم.

الزامات در این ارتباط، ایجاب می‌کند ابتدا نسبت به مشخص‌کردن چند موضوع آماری مهم اقدام شود تا در بیان سایر موضوعات با مشکلی مواجه نگردیم:

الف) آمار تیمساران ارتش شاهنشاهی

با جرأت می‌توان گفت که بسیار نادر هستند اشخاص یا نهادهایی که آمار دقیقی از تعداد نظامیانی که در طول 53 سال سلطنت رژیم پهلوی به درجات امیری رسیده‌اند، داشته باشند و اگر هم داشته‌‌اند، تاکنون ارائه ننموده است.

اما با در نظر گرفتن جمیع شرایط و در قالب یک جمع بندی کلی می‌‌توان ادعا کرد حدود 2000 نفر به درجه امیری رسیده‌‌اند. در این میان، تعداد ارتشبدها که 18 نفر بود، به‌واسطه آمار کم آنها مشخص و محرز است. اما، این قاعده در خصوص سایر درجات امیری صدق نمی‌کند.

در ارتباط با افرادی که به درجه سپهبدی رسیدند تا پایان سال 1357، بیش از 183 نفر که شاغل بوده یا بعد از بازنشستگی در سایر مجموعه‌ها مشغول به کار بودند، شناسایی شده‌اند. لازم به ذکر است که در مقطع حکومت رضاخان فقط یک نفر به درجه سپهبدی رسید و این تحت شرایطی است که بیش از 200 نفر دیگر در دوران 37 ساله پهلوی دوم به این درجه نایل شده‌اند. در ادامه مطالعات نیز، تعداد 357 نفر سرلشکر شاغل و حدود 600 نفر سرتیپ نیز که در کل نیروهای مسلح، ساواک و تمامی سازمان‌های وابسته به آنها حضور داشتند، شناسایی گردیدند.

 

ب) تعداد شهدای انقلاب اسلامی

خبرگزاری ایسنا، در خصوص آمار شهدای انقلاب (مبارزه با رژیم طاغوت از سال ۱۳۴۲ تا زمان پیروزی آن در بهمن ۱۳۵۷) به نقل از بنیاد شهید عدد ۲۸۰۰ شهید را اعلام کرده است.

در ادامه نیز به این مهم اشاره دارد که « همانطور که اواسط دهه 1390 رسماً توسط خود بنیاد شهید اعلام شد، تحقیقات بعدی نشان داده که شهدای انقلاب تا سال 1357 بسیار بیشتر از ۲۸۰۰ نفر بود. گفتنی است که رییس وقت بنیاد شهید در سال 1395 اعلام کرد که طبق برخی از آمارها، بیش از ۱۰ هزار ایرانی تا سال ۱۳۵۷ به شهادت رسیده‌‌اند.»

یکی از تاریخ‌ پژوهان، در کتاب خود با عنوان «بررسی انقلاب ایران» با استناد به آمار بنیاد شهید، سازمان بهشت زهرا، پزشکی قانونی و سایر منابع آماری از شهدای مبارز قبل از انقلاب، چنین نتیجه گیری نموده است: «تعداد کل قربانیان‌ انقلاب‌ از سال‌ 1342 تا 1357 بالغ‌ بر 3164 تن‌ می‌‌گردد.»

همچنین، «مهدی ایزدی» معاون تعاون و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت: براساس آمارهای ثبت شده، در مجموع 6663 نفر در حوادث دوران انقلاب به‌ درجه رفیع شهات نایل شدند.

وی تصریح می‌نماید: «آمار شهدای انقلاب از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به‌عنوان شهدای انقلاب هستند و بسیاری از این شهدا، قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب به شهادت رسیدهاند، اما دیگر بازماندهای برای تشکیل پرونده در بنیاد شهید را نداشته یا شاید هم بازماندگان آنان فوت کرده‌اند.»

البته نباید این واقعیت را فراموش‌ کرد که‌ کمی‌ و بیشی‌ آمار قربانیان‌ هیچ‌ تغییری‌ در این‌ اصل‌ به‌ وجود نمی‌‌آورد که‌ «کشتن‌ یک‌ بی‌گناه‌ نیز برابر کشتن‌ همه‌ مردم‌ است.‌ چنانکه‌ اگر هرکه‌ نفسی‌ را حیات‌ بخشد مانند آن‌ است‌ که‌ همه‌ مردم‌ را حیات‌ بخشیده‌ است.»

 

برکناری امیران ارتش شاهنشاهی

می‌دانیم که  بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی امیران شاغل در نیروهای مسلح برکنار شدند. معمولاً آنچه که در این‌ خصوص بیان می‌‌شود، بسیار غیرمنصفانه و عوام فریبانه است. تردیدی وجود ندارد که ضرورت‌ها ایجاب می‌کند پیرامون این موضوع پژوهشی مستند، متقن و گویا انجام شود تا ابهامات مرتفع گردد.

اما، کنکاش پیرامون چرایی برکناری امیران ارتش شاهنشاهی زمانی می‌تواند مفید فایده قرار گیرد که در ابتدا، سه موضوع اصلی و کلیدی زیر مورد توجه خاص قرار گیرند:

الف) با عنایت به معنا و مفهوم «انقلاب» که از آن به دگرگونی، زیر و رو شدن، تحول و تغییر یاد می‌شود، ساده پنداری محض بود که نیروهای انقلابی اجازه ادامه حضور سران ارتش که تماماً زیر نظر مستشاران آمریکایی آموزش دیده و رشد نکرده بودند دهند.بنابراین، ظرف مدت یک ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی آنها از خدمت رها شدند.

لازم به ذکر است که اکثریت قابل توجهی از تیمساران و به‌ خصوص افرادی که در درجات سرلشکری و سرلشکری به بالا خدمت می‌نمودند، یک مرحله به سن بازنشستگی رسیده و می‌‌بایست از خدمت رها شده باشند؛ اما ستاد بزرگ ارتشتاران با استناد به ماده 100 قانون ارتش شاهنشاهی و اعلام نیاز به‌حضور این نظامیان، از شاه مجوز اعاده به خدمت آنها را اخذ کرده و موجبات ادامه اشتغال آنها فراهم شده است.

بنابراین، با پیروزی انقلاب اسلامی، حق مطلب در خصوص تعداد قابل توجهی از امیران اداء گردیده و آنها رسماً به افتخار بازنشستگی نایل شدند.

ب) از بزرگان نقل است که می‌گویند نقش تاریخ برای جامعه به مثابه ذهن برای افراد می‌باشد. به‌عبارتی، همانگونه که محفوظات ذهنی افراد باعث می‌شود آنها دچار آزمون و خطا نگردند، بهره‌گیری از تجارب تاریخی ملت‌ها نیز باعث می‌شود تا دچار خطا نگردند.

از این رو با توجه به تجربه ملت ایران از 25 مرداد 1332 که به‌ دلیل ساده پنداری مصدق و یارانش، نظامیان برابر نقشه امریکایی‌ها اقدام به کودتای نظامی نموده و حجم گسترده‌ای از مصیبت‌ها را به مدت 25 سال و در بالاترین حد ممکن بر سر ملت ایران فرود آوردند، بسیار اقدام ساده لوحانه‌ای بود اگر به امرا و فرماندهان که اکثریت آنها 28 مرداد 1332 را نیز تجربه نموده بودند، اجازه داده می‌شد تا کماکان در سر مشاغل خودشان باقی بمانند.

پ) حوادث مشابه‌ای در کشورهای مختلف و با دخالت امریکایی‌ها روی داده بود یا بعد از پیروزی انقلاب ایران رخ داد، کودتای نظامیان علیه «سالوادور آلنده» در شیلی یا کودتای نظامیان علیه «محمد مرسی» در مصر، مصادیق گویایی هستند از اینکه اکثریت قاطع نظامیانی که بیشترین آموزش را در نزد امریکایی‌ها داشته و از این بابت در بالاترین سطح تعامل با آنها قرار گرفته بودند، هیچگاه نمی‌توانند مورد اعتماد واقع شوند.

ت) در اولین روزهای پیروزی انقلاب، این شرایط مهیا بود تا از وجود تعدادی از امیران بهره لازم برده شود. بنابراین، بدون هیچ درنگی این اقدام صورت پذیرفته و به تعدادی از امیران رژیم پهلوی فرصت خدمت در حکومت جدید داده شد که متأسفانه اکثریت قاطع آنها نتوانستند از این فرصت، بهره لازم را ببرند.

ذکر این نکته الزامیست؛ به رغم آنکه پیرامون افراد منتخب نیز شائبه‌هایی مطرح بود، اما باز هم فرصت خدمت به آنان داده شد.

در ابتدا از ستاد بزرگ ارتشتاران شاهنشاهی که به ستاد مشترک ارتش ج.ا.ا تغییر نام یافت، بررسی خود را آغاز می‌کنیم. از مقطع پیروزی انقلاب تا شروع دوره ریاست ستاد مرحوم ظهیرنژاد، پنج نفر از تیمساران رژیم پهلوی به‌خدمت اعاده و در منصب ریاست ستاد مشترک مشغول به ‌کار گردیدند.

سرلشکر «محمدولی قرنی» رییس اداره دوم ارتش شاهنشاهی در سال 1332 که تأسیس رکن دوم و ساواک توسط امریکایی‌ها در زمان ریاست او بر آن اداره و با همکاری مستقیم تیمسار قرنی ایجاد شده بود.

سرلشکر «ناصر فربد» جمعی لشکر گارد شاهنشاهی بوده و به‌ مدت 3 سال هم در شغل وابستگی نظامی ایران در ترکیه خدمت داشته و تعصب زیادی نسبت به جبهه مقاومت ملی ایران داشت. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، چهار فرزندش را به امریکا فرستاده و فقط خود و همسرش در ایران ساکن بودند. باقری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از بازگشت آنها ممانعت کرده بود.

سرلشکر «محمدحسین شاکر»  که پیش از انقلاب با درجه سرهنگی، شاغل در دفتر ویژه اطلاعات بود.

سرلشکر «محمدهادی شادمهر» فرمانده تیپ 15 از لشکر 5 پیاده گرگان و فرمانده دبیرستان نظامی در رژیم پهلوی بوده است.

سرتیپ «ولی‌‌الله فلاحی» استاد آموزشی مرکز آموزش اطلاعات و مدتی نیز به‌عنوان رییس کمیسیون هیأت نظامی کشور شاهنشاهی ایران در کمیسیون‌های بین‌المللی کنترل و نظارت در ویتنام اشتغال داشته است.

بدیهی است که مسؤلین عالی جمهوری اسلامی، با وجود اطلاع از سوابق آنها، فرصت خدمت مجددی اعطاء می‌کنند که افرادی همچون شهیدان قرنی و فلاحی به‌خوبی از آن بهره بردند.

در همین رابطه، لازم به‌ ذکر است که از مهرماه 1360 که مرحوم سرلشکر ظهیرنژاد در این مسؤلیت قرار گرفت تا سال 1396 که سرلشکر عبدالرحیم موسوی به سمت فرماندهی کل ارتش منصوب گردید، تمامی افرادی که در این جایگاه مسئولیت داشته‌اند یعنی سرتیپ سهرابی، سرلشکر شهبازی، مرحوم سرلشکر سلیمی و سرلشکر صالحی نیز نظامیان استخدامی حکومت پهلوی بودند که در مقطع پیروزی انقلاب به‌‌عنوان افسران ارشد در ارتش حاضر بوده و در طول سال‌های بعد از آن نیز درخدمت انقلاب بوده‌اند.

 این وضعیت در ارتباط با نیروهای سه گانه هم صدق می‌‌‌‌کرد. به‌ طوری که در نیروی هوایی از پیروزی انقلاب تا مقطع فرماندهی شهید جواد فکوری، به ترتیب سرتیپ کیومرث ثقفی، سپهبد سیدسعید مهدیون، سپهبد شاپور آذربرزین، سرتیپ اصغر ایمانیان، سرلشکر مصطفایی و سرلشکر امیربهمن باقری، ریاست ستاد یا فرماندهی نیروی هوایی را برعهده داشتند.

بدیهی است که جانشین و معاون هماهنگ کننده این افراد را هم امرای حکومت شاهنشاهی تشکیل می‌دادند. همچنین، چندین نفر از امیران نیز در معاونت‌‌ های مختلف مشغول به‌ کار بودند که از آن جمله می‌‌‌توان به تیمسار سرتیپ وحید کیمیاگر اشاره داشت که تا سال 1360، کماکان در نیروی هوایی مسؤلیت مهم شغلی داشته و در حال حاضر نیز در ایران ساکن است.

سپهبد آذر برزین و مهدیون که به ترتیب جانشین و فرمانده پدافند در حکومت پهلوی دوم را برعهده داشتند، نتوانستند پذیرش و مقبولیت لازم را در بین کارکنان کسب نمایند و صدق تشخیص کارکنان مؤمن، حداقل در ارتباط با سپهبد مهدیون باتوجه به شرکت وی در کودتای نقاب «اثبات» گردید.

اما، یکی از نظامیانی که شاید خودش هم تصور اینکه در منصب فرماندهی قرار بگیرد را نداشت، «سرلشکر امیربهمن باقری» بود. او زمانی که فرماندهی پایگاه یکم شکاری تهران را برعهده داشت، ژنرال آجودان «رضا پهلوی» بود و اولین دور محافظتی از آخرین ولیعهد ایران، به وی سپرده شده بود. پس از تسخیر لانه جاسوسی نیز مشخص شد باقری جزو مرتبطین سفارت بوده است.

در نیروی زمینی وضعیت تفاوت ماهوی بسیاری داشت. انتصاب سرتیپ فلاحی و در ادامه، سرتیپ ظهیرنژاد و عملکرد خوب این دو فرمانده، مشکل خاصی را متوجه نزاجا ننمود.

سرانجام، تیمساران دریادار احمد مدنی، محمود علوی و طباطبایی هم مسؤلیت فرماندهی نیروی دریایی را برعهده داشتند. این شرایط در خصوص وزارت دفاع و سایر نیروهای انتظامی نیز صدق می‌کرد که می‌توان به حضور افرادی همچون سرتیپ مصطفایی در شهربانی و همچنین سرتیپ عزت‌‌الله ممتاز و سرتیپ الیاس دانشور در ژاندارمری اشاره داشت. ذکر این نکته الزامی است که جانشین‌ و معاونین هماهنگ کننده تمام امرایی که منصوب شده بودند را نیز تیمساران درجه گرفته در رژیم پهلوی تشکیل می‌دادند.

اما آیا واقعاً ضرورتی داشت که تمامی تیمساران حکومت پهلوی در مشاغل خویش ابقاء شوند!؟ این یک سؤال بسیار مهم و تعیین کننده‌ای است که در مقام پاسخ به آن دو جواب وجود دارد.

از مجموعه امرایی که از خدمت رها شده و البته، اکثریت قاطع آنان نیز در ایران حضور داشتند، به جز یک نفر سرتیپ ارتش که در اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی، آمادگی خودش را برای حضور در میدان مقابله با دشمن بعثی اعلام کرد، هیچ یک از این تیمساران برای همکاری یا حضور در میدان نبرد اعلام آمادگی نکردند.

این در شرایطی بود که اخبار متعددی مبنی بر حضور برخی  تیمساران ارتش شاهنشاهی و افرادی همچون ارتشبد آریانا، ارتشبد اویسی، سپهبد پالیزبان و امثالهم در کنار بعثی‌ها منتشر شده بود.

همچنین، کم نبودند تیمسارانی که قبل یا بعد از انقلاب به امریکا مهاجرت کردند. اگرچه در همین شرایط هم، تعداد تیمساران باقیمانده در کشور، بسیار بیشتر از خارج شدگان بود.

اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیک‌ترین افراد به شخص محمدرضا پهلوی در کتاب اول در یادداشتهای روز 15 آذرماه 1352، چنین نوشته است: «شاه نیز چندان اعتقادی به فرماندهانش نداشت و یک بار به‌ من گفتند: اصولاً فکر نمی‌‌کنم بین ژنرال‌‌هایی که بر سر کار داریم، آدم جنگی داشته باشیم. اینها همه اهل پز و نمایش هستند. جز شاید خود ازهاری رییس ستاد که چون اهل تظاهر نیست و مرد جا افتاده‌ای است، ممکن است یک مرد جنگی باشد، گرچه که امتحان نکرده‌ایم ... ، اسامی یک عده را هم با دلایل فرمودند که فکر نمی‌کنند چیزی باشند.»