راشد، حسینعلی


راشد، حسینعلی

 ملاّ عبّاس تربتی[1]عارف نامور خراسان، در روز جمعه دوم تیرماه 1284 ش. (19 ربیع الثانی 1323 هـ.ق.) پذیرای امانتی سترگ شد و دیدگانش به شکوفایی نخستین غنچه زندگی اش روشن گردید. وی به رسم بزرگداشت صالحان، نام پدرش (حسین علی) را بر این نوزاد نهاد.

حسین علی در خانواده روحانی و در فضای سر سبز روستای «کاریزک» به رشد و تعالی رسید و در سال های بعد با تولّد برادر و خواهرش مراحل کودکی را به خوشی سپری کرد.

وی پس از رسیدن به شش سالگی دوره جدیدی را آغاز کرد که عبارت بود از هجرت به تربت حیدریه و اقامت در شهر. گر چه «شهر نشینی» با روحیه او و خانوادهاش چندان سازگاری نداشت ولی در پی دعوت آیت الله حاج شیخ علی اکبر تربتی، پدرش خانواده را برای هجرت به تربت حیدریه آماده کرد.[2]

خاطره ای از مکتب

وی در هفت سالگی به مکتب راه یافت علی رغم شوق فراوان به تحصیل به خاطر نوع لباسش که روستایی بود، هر از چند گاهی مورد تمسخر بچّه های شهری واقع می شد. از این رو مادرش را در جریان گذاشت تا از پارچه های بافت یزد (فاستونی نخی) لباسی برایش تهیّه کند امّا پدرش ضرورتی در این کار نمی دید. بهتر آن است که این موضوع و پایان آن را از زبان آقای حسین علی راشد بشنویم که می گفت:

«چون متأثّر شده بودم، پدرم گفت: باباجان! من بدم نمی آید از اینکه تو لباس بهتر بپوشی امّا از آن می ترسم که عادت بکنی و هر روز بهترش را بخواهی و خدای نخواسته یک روز فراهم نشود و غصّه بخوری، یا به گناه بیفتی»

اندرزهای پدر فرزانه تا حدودی او را قانع ساخت و با نادیده گرفتن خنده های هم شاگردی هایش، به تحصیل ادامه داد. طولی نکشید که به سبب استعداد خدادادی و تلاش پی گیر به موفقیت هایی رسیداز قبیل قرائت صحیح تمام قرآن، حفظ هشت جزء آخر آن، به یادسپاری اشعار مختلف، فراگیری مطالب کتاب های عین الحیاة، حلیة المتقین، حقّ الیقین و حیاة القلوب علاّمه مجلسی. در این باره نیز گفته است:

«این هوش و حافظه و این پیشرفت باعث سربلندی من شد. در برابر هم شاگردان که دیگر احساس خفّت نمی کردم بلکه همه آنها با نظر اعجاب به من می نگریستند»[3]

در حریم نور

حسینعلی پس از گذراندن دروس مقدّماتی مکتب به آموختن علوم حوزوی علاقه مند شد و در مدرسه علمیه «اسحاق خانی» به تحصیل پرداخت و از محضر استادان تربت حیدریه کسب فیض کرد و در مدّت هفت سال صرف و نحو، معانی بیان، منطق، معالم، بخشی از قوانین، جلد اوّل شرح لمعه را فراگرفته و به حفظ الفیه، تهذیب المنطق و اشعار عربی و فارسی، توفیق یافت.[4]

اگر چه به مدّت دو سال در تحصیلات وی وقفه ایجاد شد[5] ولی در شانزده سالگی به تشویق پدرش و همراه او به مشهد مقدّس رفت تا در جوار آستان ملکوتی امام رضا(علیه السلام) مراحل کمال و بالندگی را طی کند.

محلّ اقامت او در مشهد، مدرسه «دودَر» بود و در این شهر مقدّس به محضر دانشوران ناموری راه یافت و از محضر آنان بهره مند شد. اقامت راشد در مشهد یک دهه به طول انجامیدو در این فرصت طلایی به توفیقات بزرگی دست یافت. راشد در این زمینه می نگارد:

«در مدّت این ده سال که در مشهد بودم، به مطالعات خارج از برنامه درسی خیلی پرداختم و غالب کتب اجتماعی و تاریخی و ادبی را که در مصر یا ایران تألیف یا ترجمه شده بود، خواندم و بر افکار عصر حاضر خوب مطّلع شدم. همچنین در تاریخ ادیان و مذاهب و مباحثات و مجادلات دینی، مطالعات کافی کردم و چون در تمام آن مدّت آنچه را می خواندم، می نوشتم و برای طلاّب دوره های بعد از خود درس می گفتم زبانم به گفتن (خطابه) و قلمم به نوشتن (تألیف) باز شده بود.»[6]

مهر پدر

در اینجا مناسب است که برخی از خاطرات دوران تحصیل در حوزه علمیه مشهد را از زبان آن عالم جلیل القدر بشنویم:

«سالی بر سر موضوعی کوچک، از پدرم قهر کردم و بی خدا حافظی به مشهد رفتم. چون به مشهد رسیدم از کرده خود سخت پشیمان گشتم و دریافتم که در میان صدها میلیون افرادی که در روی زمین اند و در سینه هر یک دلی می تپد، فقط دو دل هست که برای من می تپد و آن دو دل، پدر و مادر من است...سرانجام به خود جرأت دادم و نامهای مبنی بر اعتراف به تقصیر و طلب عفو نوشتم... پاسخ مشروحی از پدرم رسید... نوشته بود: «پس از رفتن نورچشمی، من و مادرت خیلی نگران بودیم که مبادا بر آن فرزند عزیز بد بگذرد تا بحمدالله نامه ات رسید و از دو جهت باعث مسرت گشت یکی با خبر گشتن از سلامتی آن نورچشمی، دیگر آن که دانستیم آن نور چشم مکرّم در یاد پدر و مادر مهجور خود هست.[7]

«در سال 1300 هـ. ش. پدرم مرا که شانزده ساله بودم، برای ادامه تحصیل به مشهد برد... برای این که من دلتنگ نگردم و انس بگیرم، با مادر، برادر و خواهرم همگی به مشهد آمدند و یک ماهی ماندند»[8]

«پدرم یک بار چیزی به مرد مُکاری (کرایه دهنده چهارپایان) داده بودندکه از تربت برای من به مشهد بیاورد و آن مرد آن را فاسد کرده یا از بین برده بود. من میخواستم از او تاوان بگیرم و چون میتوانستم این کار را بکنم، نکردم. موضوع را برای پدرم نوشتم... آن قدر خوشش آمده بود که چند سطر در تحسین، تشویق و بارک الله گفتن به من نوشت»[9]

در بارگاه قدس

حجت الاسلام راشد که در سال 1298 هـ. ش. همراه پدرش و عدّهای از اهالی تربت حیدریه به سفر زیارتی عتبات عالیات مشرّف شد و تجارب ارزندهای به دست آورد،[10]دگر باره این توفیق نصیبش گردید تا به مدّت طولانی در جوار بارگاه امامان معصوم(علیهم السلام) اقامت داشته باشد.

وی در سال 1310 هـ. ش. حوزه علمیه مشهد را به قصد عتبات عراق ترک کرده و در نجف اشرف به تکمیل تحصیل پرداخت. وی خارج اصول را از محضر آیت الله نائینی و خارج فقه را نزد مرجع عالی قدر شیعه آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی فراگرفت....

هنوز چند ماهی از سکونتش در نجف نگذشته بود که به دلیل ناسازگاری آب و هوا سخت بیمار شد و به سفارش پزشکان ناگزیر به بازگشت گردید. گر چه اقامت یک ساله برای شیفته علوم اهل بیت(علیهم السلام) خوشایند نبوده لیکن در ورای آن، حکمت و رازهایی نهفته بود که مرور زمان به درخشش آن کمک کرد!

سرانجام راشد پس از اخذ درجه اجتهاد و اجازه روایی از برخی بزرگان نجف اشرف همانند آیت الله العظمی نائینی به ایران بازگشت.[11]

استادان

وی مراحل مختلف تحصیل را در محضر فرزانگانی گذراند که اسامی برخی از آنها بدین قرار است:

1.ملاّ عبّاس تربتی، (متوفّای 1332 هـ. ش.)، پدر بزرگوارش.

2.کربلایی سیّد محمود، استاد مکتب وی در تربت حیدریه.

3.میرزا عبدالجواد، معروف به «ادیب نیشابوری» (متوفّا 1344 هـ.ق.)، استاد ادبیات فارسی و عربی.

4.میرزا محمّدباقر مدرّس رضوی، استاد فقه و اصول.

5.حاج شیخ محمّد نهاوندی، استاد فقه و اصول.

6.حاج شیخ حسن بُرسی (متوفّای 1353 هـ.ق.)استاد فقه و اصول.

7.سیّد جعفر شهرستانی، استاد فقه و اصول.

8.آقا بزرگ شهیدی حکیم (متوفّای 1355 هـ.ق.)، استاد فلسفه، (شرح اشارات و اسفار)

9.حاج میرزا محمّد، معروف به «آقازاده خراسانی» (متوفّای 1356 هـ.ق.)، آقای راشد در مدّت اقامت در مشهد مقدّس دو دوره خارج اصول را نزد فرزند صاحب کفایةالاصول گذراند.

10.حاج آقا حسین قمی (متوفّای 1366 هـ.ق.)، استاد خارج اصول.[12]

11.آقا شیخ موسی خوانساری، استاد خارج اصول.

12.آقا میرزا مهدی اصفهانی، استاد خارج اصول.

13.بحرالعلوم قزوینی.[13]

14.شاهزاده عبدالمجید میرزا زنجانی، استاد هیئت.

  1. ۱. آقا میرزا محمّد حسین نائینی (متوفّای 1355 هـ.ق.)، استاد خارج اصول در نجف اشرف.

16.آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی (متوفّای 1365 هـ.ق.)، استاد خارج فقه در نجف اشرف.

17.آقا ضیاءالدّین عراقی (متوفّای 1361 هـ.ق.)، آقای راشد در نجف برخی از روزها در درس وی شرکت میکرد.[14]

چشمه سار کلام

آقای راشد پس از بازگشت به ایران برای سپری کردن دوره نقاهت به شیراز رفت و نزدیک به یک سال و نیم در این شهر سکونت گزید. اقامت او در سرزمین شعر وادب برکات گوناگونی در پی داشته که مهمترین آن نبوغ وی در سخنرانی و شکوفایی او در فنّ بیان است که خود در این خصوص می گوید:

«در سال 1312 هـ. ش.. .. روز یازدهم محرّم برای استماع روضه، به منزل آیت الله آقای شیخ جعفر محلاّتی رفته بودم آقایان اهل منبر تأخیر کرده بودند... از من پرسیدند: آیا شما اهل منبر هستید؟ گفتم: هنوز منبر نرفته ام. گفتند: آیا علاقه دارید این منبر را تا آمدن آقایان نگهدارید؟ قدری فکر کردم و چون چند سالی درس گفته بودم و شاگردانی که به درس من می آمدند، می گفتند بیان تو جذّاب است این بود که پیشنهاد آنها را پذیرفتم و برای اوّلین بار منبر رفتم و اتّفاقاً بسیار مورد توجّه واقع شدبه طوری که بعداً مرا به ادامه این کار وادار کردند...».

آری بدین ترتیب، طلبه 28 ـ 29 ساله تربتی در مساجد و محافل شیراز به منبر رفته و به ترویج قرآن و معارف اهل بیت(علیهم السلام) پرداخت.

اقامت در شیراز و میهمان نوازی اهالی آن گر چه مورد پسند حجت الاسلام و المسلمین راشد قرار گرفته بود لیکن شیراز را به مقصد اصفهان ترک کرد تا مدّت زمانی نیز در این شهر سرسبز و فرهنگی به تجربه آموزی بپردازد.

پس از ورود خطیب توانا به اصفهان، مردم از طبقات مختلف به مجلس وعظ وی شتافته و از بیانات مستدل، شیرین و آموزنده وی بهرهمند می شدند. رویکرد مردمی آنچنان پرشکوه بود که حتّی در پشت بامهای مسجد سیّد، مسجد نو و دیگر مساجد، جمعیّت مشتاق موج می زد و عطش دل های اهالی فزونی می یافت.[15]

آقای دکتر محمّد خوانساری در این رابطه می گوید:

«خطابه های این بزرگوار در مسجد اصفهان با سخنانی که از رادیو می شنیدیم قابل مقایسه نبود... فرهنگی، محصّل، بازاری و استاد دانشگاه همه با دقّت و شوقی عجیب به سخنان وی گوش می دادند! هزاران بیت شعر ازبرداشت.... حضور ذهن و قدرت بیان و تصویرگری و تجسّم مطالب وی برای شنونده وصف نشدنی بود»[16]

در قفس اهریمنان

یکی از حوادث تلخ در زمان اقامت آقای راشد در اصفهان، دستگیری وی توسّط حکومت منفور رضا خان و به زندان افتادن است. به درد دل آن روحانی مردمی و شجاع، دل می سپریم که می فرمود:

«نزدیک به سه سال در اصفهان بودم... بی آنکه مرتکب جرمی شده باشم، چند ماهی مرا زندانی و پس از آن از شغل خود محروم کردند. و در اثر فشار زیادی که بر این جانب وارد شد مبتلا به یک نوع کسالت عصبی گشتم به نام «اپیلپسی»[17]که همچنان باقی است و این مرض، نشاط مرا خیلی کم کرد و به قوّه حافظه ام زیان وارد آورد و بسیاری از محفوظات مرا از میان برد»[18]

آقای دکتر محمّد خوانساری که شاهد این رخداد بود، چنین نقل می کند:

«شبی در همان مجلس (مسجد سیّد)، ایشان سر وقت نیامدند قاری قرآن چندین جزء را خواند و همه جمعیت منتظر آقای راشد ماندند... صبح خبر آوردند که آقای راشد را به زندان انداختند. از قرار، خبری در اصفهان پخش شده بود که مردم مشهد سر به شورش برداشته اند (سال 1314 هـ. ش)[19] و چون حکومت از قدرت نفوذ آقای راشد در هراس بود ایشان را به زندان انداخت تا مبادا اتّفاق مشهد در اصفهان تکرار شود»[20]

سکونت در تهران

روحانی زجر کشیده تربت پس از رهایی از زندان به جانب تهران رهسپار شد. وی از همان سال ورود به این شهر (1316 هـ. ش.) به تدریس، تألیف و گاهی نیز منبر می پرداخت. گر چه با وجود خفقان رضا خانی منبرهای او و دیگر سخنوران بسیار محدود و مخفیانه بودگذشت زمان و سقوط و تبعید شاه دگر باره مردم را به صحنه کشانید و مجالس دینی و مذهبی گسترده و علنی شد.

بی شک در وجود آقای راشد سجایای ارزندهای بوده که استقبال عمومی مردم را درپی داشته است از این رو شیفتگان معارف اهلبیت(علیهم السلام) از وی دعوت به عمل می آوردند و با حضور خود به خطابهاش رونق بیشتری می بخشیدند!

حجت الاسلام و المسلمین راشد به سبب شناخت علمی و تجربی از افکار و روحیات افراد زیاد منبر نمی رفت و بیشتر در ماه های محرّم، آن هم در مسجد شیخ عبدالحسین (مسجد ترک ها) و برخی از منازل به سخنرانی و موعظه می پرداخت.

روش وی در خطابه چنین بود که نخست به تحلیل، بررسی و تفسیر آیهای می پرداخت و سپس از احادیث، داستانها و سرودههای متناسب با موضوع منبر استفاده می کرد و در پایان نیز با خواندن چند جمله عربی از مقاتل اصلی، به روضه خوانی می پرداخت.[21]

آیت الله محمّد واعظ زاده خراسانی می گوید:

«در سال های بین 20 تا 30، دو نفر از سخنوران نامی بیشتر مورد توجّه طلاّب بودند و طلاّب به شنیدن گفتار آن دو تن و تماس با ایشان علاقه نشان می دادند یعنی آقایان: راشد و فلسفی.

آقای مطهّری با هر دو دوست بود و حتّی در زمان طلبگی خود با هر دو تماس داشت امّا هنگام اقامت در قم روش زندگی و تبلیغ و آزادمنشی و طرز تفکّر آقای راشد بیشتر نظر او را جلب کرده بود و در قم از وی بسیار سخن می گفت»[22].

شهید مطهرّی نیز در برخی از گفتارها و نوشته هایش به مناسبت از آقای راشد نام برده است که بیانگر موقعیت علمی و اجتماعی آقای راشد است.[23]

بر بال امواج

سالیان سال از راه اندازی رادیو در ایران می گذشت و حکومت ضدّ دینی رضا خان نیز آوای شیطانی را در محیط زندگی، علم و کار طنین انداز کرده بود. پس از تبعید وی (20 شهریور 1320 هـ. ش.)، محافل مذهبی حضور خود را آرام آرام نشان دادند. با فرارسیدن ماه محرّم، عاشقان امام حسین(علیه السلام) آزادانه به سوگواری پرداخته و بغض و اشک های دیرینه را به خروش و جوشش درآوردند و دانشمند مصلح و آگاه تربت نیز در مجالس حسینی به وعظ و ذکر مصیبت پرداخت.

شرایط زمانی و اجتماعی موجب شد که حکومت پهلوی از وی جهت سخنرانی در رادیو دعوت به عمل آورد و این، آغاز یک رخداد مبارک و استثنایی بود.[24] آن خطیب پرآوازه در این رابطه چنین گفته است:

«در ایّام عاشورای سال 1361 یعنی اوائل بهمن 1320، از این بنده دعوت شد که شب تاسوعا و عاشورا و یازدهم محرّم در «رادیو تهران» سخنرانی کنم. از این دعوت حُسن استقبال کردم زیرا همیشه عقیده داشتم که باید در رادیو سخنرانی دینی هم باشد... باری، خدا خواست و سخنرانی کردم و در آن سه شب مورد توجّه عموم واقع شدبه طوری که عموم طبقات درخواست کردند که اقلاً هفته ای یک شب در رادیو سخنرانی دینی باشد. این باعث شد که مجدّداً از این بنده دعوت شد که شب های جمعه در رادیو تهران سخنرانی کنم»[25]

سخنان روح نواز آقای راشد علاوه بر ایران در برخی کشورها نیز مورد توجّه قرار گرفت به نحوی که حتّی عدّهای از غیر مسلمانان هم تحت تأثیر کلمات شیرین و مستدل وی، نسبت به مباحث اسلامی علاقه مند شده بودند.[26]

بی تردید اکتفا کردن به مسجد و مدرسه برای افرادی چون راشد نوعی گناه شمرده می شد لذا در سنگر دانشگاه، مطبوعات و رادیو نیز به ترویج ارزشهای قرآنی و هدایت و اصلاح فرد و جامعه پرداختند!

خطیب مشهور و دوست صمیمی اش مرحوم فلسفی می فرماید:

«حدود سال 1330 ش. سخنرانی های وی در «مسجد آذربایجانی ها» به طور مستقیم از رادیو پخش می شددر حالی که تا قبل از آن، سخنرانی های وی در استودیوی رادیو انجام می شد»[27].

آقای راشد وقتی برای معالجه به خارج سفر کرد، قبل از عزیمت، مسؤولیت خطیر تدریس و تبلیغ خود را به دوست فرزانهاش سپرد.[28]شهید مطهّری از این ماجرا بدین گونه یاد می کند:

«من در تهران کمتر با علما محشور می باشم... نمی خواستم منبر بروم، چون آقای راشد مریض است، من به جای ایشان منبر می روم و علّت سخنرانی من هم در رادیو برای خاطر ایشان می باشد و امسال هم روضه مسجد ترک ها را دارد به من محوّل می کند»[29]

جالب است که بدانیم پس از انقلاب اسلامی شهید مطهّری خیلی اصرار داشت که سخنرانی های آقای راشد از رادیو پخش شود.[30]

بر کرسی تدریس

آقای راشد از همان دوره آغازین طلبگی به تدریس نیز همّت می ورزید چرا که این کار منافع متعددی را در پی دارد که مهمترین آنها، تقویت آموخته ها و تربیت نسلی هوشمند است. امّا درخشان ترین برگه زندگی معلّمی وی، ورود به «دانشگاه الهیّات» و پرورش فرهیختگانی است که به آن می پردازیم.

در سال 1324 هـ. ش. از حجت الاسلام و المسلمین راشد دعوت رسمی به عمل آمد تا در دانشگاه به تدریس بپردازد[31] لذا آن فیلسوف و خطیب نامور به جرگه استادان دانشگاهی وارد شد تا رسالت دینی خود را در عرصه «تعلیم» و «تربیت» انجام دهد. وی، در شرح حالی که در سال 1327ش. نگاشته، می گوید:

«مشاغل علمی این جانب فعلاً عبارت است از: هفته ای شش ساعت درس که در دانشکده معقول و منقول می گویم، سه ساعت فقه و سه ساعت فلسفه و هفته ای یک درس خطابه ـ که در مدرسه عالی سپهسالار برای طلاّب و محصّلین می گویم ـ و بعضی درسهای آزاد که گاهی برای طلاّب و محصّلین از فلسفه یا فقه می گویم»[32]

دکتر مهدی محقّق از آن استاد خبیر و فرزانه چنین یاد می کند:

«وقتی دوره دکتری دانشکده علوم معقول و منقول در سال 1334 افتتاح گردید، من و شماری از دانشجویان... در درس «اسفار» ملاّ صدرا، که آن مرحوم (راشد) تدریس می کرد، حاضر می شدیم. او به روش دورههای عالی دانشگاههای غرب، درس را به صورت «سمینار» اداره می کردیعنی دانشجویان را در قرائت متن و شرح و گزارش آن شرکت می داد»

وی پس از نقل جلسات گوناگون علمی استادان و دانشجویان می گوید:

«آنچه را که مرحوم راشد در مباحثات و مفاوضات بیان می داشت، واقعاً فصل الخطاب و سخن پایانی بود»[33]

آقای راشد که ریاست گروه فلسفه و حکمت اسلامی را به عهده داشت، در سال 1345ش. بازنشسته شد و از آن پس تا دو سال پیش از رحلت به تدریس همین دروس در مدرسه عالی سپهسالار ادامه داد.[34]

در ضمن در همان ایّام مقام وزارت معارف و نیابت تولیت مدرسه سپهسالار به آقای راشد پیشنهاد شدامّا ایشان نپذیرفت.[35]

شهید مطهّری و راشد

آقای راشد در طول فعّالیت علمی خود شاگردان متعددی را پرورش داده است که هر یک باعث افتخار حوزه و دانشگاه بوده و هستنداز جمله: دکتر مهدی محقّق، سیّد جعفر شهیدی، محمّدابراهیم آیتی بیرجندی، سیّد علی موسوی بهبهانی، علیرضا فیض، سیّد جعفر سجّادی و شهید آیت الله مطهّری.[36]

از آنجا که جامعه اسلامی و محافل علمی با شخصیّت «شهید مطهّری» آشنایی دارند سزاوار است که نوع رابطه علمی و عاطفی آن استاد والامقام و این شاگرد برجسته را با دقّت مرور کنیم چرا که «سیمای حقیقی استاد» را می توان در «آینه زندگی شاگردان» به خوبی مشاهده کرد. شهید مطهّری در خصوص آقای راشد فرموده است:

«حجره من در قم همیشه مرکز علمای خراسان بود و مرحوم ملاّ عبّاس تربتی ـ پدر راشد ـ هر وقتی که می آمد، در حجره من منزل می کرده و آقای راشد هم هر وقتی به قم می آمدند، در حجره من مسکن می کردند و ایشان با من روابط خیلی نزدیک دارند»[37]

شهید مطهّری در رشته معقول «دانشکده علوم معقول و منقول» شرکت کرد و در امتحانات کتبی قبول شددر جلسه امتحان شفاهی، آقای راشد به ایشان فرمود:

آقای مطهّری! ما دیگران را با بحث های خودمان امتحان می کنیم ولی شما را با یک بحث تفأّلی، امتحان می کنیم.

آنگاه کتاب «منظومه» ملاّ هادی سبزواری را باز کرده و از آقای مطهّری سؤال می کنندایشان نیز با تسلّط کامل، بحث را از «منظومه» به «اشارات» و از «اشارات» به «اسفار» برده و به تجزیه و شرح آن می پردازند در اینجاست که آقای راشد با شگفتی و لبخند به وی می گوید:

صبر کن، ما از بیست بالاتر نداریم این، نمره بیست! حالا مطلب را ادامه بده تا ما استفاده کنیم.

وقتی شهید مطهّری مطالب توضیحی را به پایان می رساند از سوی استادانِ ممتحن مورد تشویق قرار گرفته و آقای راشد هم دوبار چنین می فرماید: «واقعاً بهره بردم»[38]

در روز عیدی که برخی از دانشجویان در منزل آقای راشد حاضر بودند یکی از آنها سؤالی مطرح کرد آقای راشد با اشاره به آقای مطهّری چنین فرمود:

استاد نشسته انددیگر جای من نیست!

شهید مطهّری با کمال احترام و ادب، گفت:

آقای راشد! من کجا و شما کجا؟!

وی نیز با کمال صداقت و درایت، فرمود:

«بی تعارف می گویم، تو از من با سواد تری من نمی دانستم تو این قدر باسوادی!».

پس از این جریانات از شهید مطهّری دعوت به عمل آمد تا در دانشکده معقول و منقول به تدریس بپردازد.[39]

شهید مطهّری به این موضوع چنین اشاره کرده است:

«چون از لحاظ مالی وضعم در قم خوب نبود حرکت به تهران کرده و مدّتی در مدرسه مروی بودم. چون پدرم با راشد در نجف همدوره بودند در تهران به راشد نزدیک شدم و ایشان هم دست مرا گرفته اکنون در دانشکده معقول و منقول دبیر پیمانی می باشم و به جای راشد درس می گویم»[40]

و بدین ترتیب خانواده استاد مطهّری از تنگنای اقتصادی بیرون آمده[41] و ایشان نیز در محیط دانشگاه به دفاع از آیین «اسلام محمّدی» می پردازد.

راهیابی به مجلس

پس از روی کار آمدن دولت دکتر مصدق (1330 هـ. ش.) و در پی درخواست های مردم تهران، حجت الاسلام و المسلمین راشد جهت «نمایندگی» کاندید شد و در ایّام انتخابات بدون هیچ هزینه و شگرد تبلیغاتی از سوی اهالی تهران رأی آورد و به مجلس شورای ملّی راه یافت امّا بعد از مدّتی اوضاع نامناسب مجلس و سخن برخی از آنها موجب اذیّت روحی وی شد.[42] او به این مطلب چنین اشاره می کند:

«هر روز بیانیه ها و اعلامیه هایی به امضای چند نفر می آورند که امضا کنم و چون قصد و انگیزه آنها را از صدور چنین اعلامیه ها نمی دانم از امضا و تأیید آنها خودداری می کنم و از این رو، با تضادّی که از نظر فکری با نمایندگان دارم ادامه خدمت نمایندگی برایم میسّر نیست و استعفا خواهم کرد»

و بعد از نوشتن استعفا در برخی از جلسات و گفت و گوهایش، چنین می گفت:

«از همان روزهای اوّل قانون و آیین نامه ها را خواندم و خود را آماده کردم که خدمتی بکنم ولی پس از مدّتی دانستم این مجلس آن مجلسی نیست که در ذهن داشتم».[43]

امّا این استعفا از سوی مجلس پذیرفته نشد و حقوق نمایندگی و حقوق استادی مدرسه سپهسالار (شهید مطهّری) هم به وی داده نشد از این رو به یکی از شاگردانش (دکتر سیّد جعفر شهیدی) بیان داشت:

«اینها استعفای مرا نمی پذیرندچون می خواهند مرا محاصره اقتصادی بکنند... من برای گذراندن روزانه، گاه ناچارم به حقوق معلّمی دخترم ناخن بزنم»[44]

با این وجود، زمانی که حقوق او را یک جا پرداخت کردند وی تمام آن مبلغ را نزد برادرش به تربت حیدریه فرستاد تا برای احداث حمام بهداشتی آن شهر مصرف شود.[45]

ویژگیها

در این نوشتار فقط به بیان چند خصلت آقای راشد بسنده می کنیم:

تواضع

با وجود شهرت و موقعیت درخشان علمی و اجتماعی به «خود بزرگ بینی» دچار نشده و نسبت به همگان ـ خصوصاً خانواده، استادان و دوستان ـ فروتنی و تواضع نشان می داد. به قول استاد محمّدتقی شریعتی (متوفّای 1366 هـ.ش)

همین آقای راشد خودمان، با آن که استاد بزرگ و شخصیّت برجسته کشوری و حتّی جهانی است و مُدرّس مراحل عالیه دروس حوزوی و دانشگاهی است معذلک وقتی در مشهد با مادر روستایی ساده پوش و قدیمی اش همراه می شود، چنان در قفای مادر بزرگوارش مؤدّب و با عزّت و احترام حرکت می کرد که انگار غلام است»[46]

کتاب خوانی

عطش مطالعه از همان دوران کودکی تا واپسین روزهای زندگی در وجود آن دانشمند معظّم استمرار داشت. وی علاوه بر مطالعه کتاب های حوزوی و دینی در رشته های دیگر نیز به تحقیق پرداخته و بر اندوخته های خود می افزوداز جمله این که در مدّت اقامت و تحصیل در حوزه علمیه مشهد، کتابهای ادبی، اجتماعی، ریاضیات، فیزیک، تاریخ طبیعی، تشریح و...را مورد مطالعه قرار می داد و حتّی در سفرهای زیارتی، تبلیغی و درمانی نیز با کتاب و کتابخانه مأنوس بود. فرزند یگانه اش (خانم بتول راشد) در این خصوص می گوید:

«کمتر دیدم روزی را بدون مطالعه سپری کند. او همواره سعی بر این داشت که از تازه ترین اختراعات و اکتشافات علمی، تا آن جا که می تواند، آگاه باشد»[47]

نتیجه این مطالعات همان بیان مستدل و قلم کارآمد است که قشرهای مختلف را به سمت «ارزشهای دینی» جذب کرده است مثلاً وی در یکی از مقالات خود می نویسد:

«چه بسا «ژان والژان»ها بودند که در نهاد آنها جز قصد سوء نبوده امّا به واسطه رفتار و اخلاق که از یک نفر دیدند، منقلب شدند و «بابا مادلن» شدند که صدها هزار نفر از برکت وجود آنها به خیر و نوا رسیدند»[48]

تقوای مالی

در عصر حکومت منحوس پهلوی وقتی می خواستند خانه های اطراف مجلس شورای ملّی را خراب کنند اعلام کردند که خانه ها را از مالکان آنها متری فلان مقدار خریداری می کنند هرکس اعتراضی دارد بنویسد تا رسیدگی شود. کسی به جز آقای راشد اعتراض نکرد. مسؤولان حکومتی از اعتراض و عدم موافقت خطیب مشهور بیمناک شدند از این رو، از وی دعوت کردند تا در صورت اصرار نسبت به وی اهانت روا دارند. پس از آمدن راشد از او پرسیدند که: اعتراض شما چیست؟ ایشان فرمود:

«حقیقتش این است که، این خانه را من سالها قبل و به قیمت خیلی کم خریدهام و در این مدّت زمان طولانی مخروبه شده و به نظر من قیمتی که شما پیشنهاد کرده اید، زیاد است. من راضی نیستم از بیت المال قیمت بیشتری برای خانه ام بگیرم».

بُهت و تعجّب همه را فراگرفت. یکی از اعضای آن کمیسیون که از اقلیتهای دینی بود از جا برخاست و راشد را بوسید و گفت: اگر اسلام این است من آماده ام برای مسلمان شدن.[49]

ساده زیستی

وی از همان دوران کودکی شیوه سیر و سلوک را در رفتار و گفتار پدرش احساس کرده و رمز سعادت را در مفاهیم والایی چون: عبادت، تقوا، خدمت و قناعت یافته بود. از این رو با وجود فراهم بودن امکانات و ابزار رشد اقتصادی، از «رفاه گرایی» و «ثروت اندوزی» خودداری می کرد و تا لحظه وداع نیز به زرق و برق مادّیات علاقه نشان نداد!

استاد علی دوانی می گوید:

«زندگی آن مرحوم نیز پر از فراز و نشیب بود(در دوره رضا خان پهلوی) زمانی که ایشان را خلع لباس کردند[50]عهده دار غلط گیری در یکی از چاپخانه ها شده بود تا زندگی اش را تأمین کند. آقای راشد مناعت طبع داشت و حاضر نبود از هیچ راهی به وی کمک شود»[51]

استاد سیّد جعفر شهیدی نیز می گوید:

«دغدغه دنیا و مادّیات را نداشت برای همین، در طول عمرش منزل مسکونی مناسبی به دست نیاورد... اگر آقای راشد یک جواب آری می داد و یا سری برای ثروتمندان و رجال درباری تکان می دادند و موافقت می کردند که در مجالس ختم و روضه خوانی آنان منبر بروند، خانه ها برایش آماده می کردند... عصر روزی که فردایش راشد به جوار حقّ رفت به عیادت آن مرحوم رفتم، نگاهم به اطراف خانه دوخته شدشگفتا که پس از سی سال، اثاث خانه همان بود که در خانه کوچه مدرسه سپهسالار دیده بودم.»[52]

در آینه گفتار

برای آگاهی از مراتب علمی و اخلاقی مرحوم راشد می توان به کلام دو نفر از بزرگان اشاره کرد.

آیت الله حاج سیّد محمّدباقر قزوینی و آیت الله حاج سیّد صدرالدّین موسوی در خصوص «اجازه تبلیغ» به وی، فرموده اند:

«مخفی نماند که جناب مستطاب، حجت الاسلام، علم الاعلام، صفوة الافاضل الکرام، مروّج شریعة، سیّد الانام و ناشر آثار اهل البیت(علیهم السلام)الشیخ حسین علی معروف به «راشد»... اوقات عزیز خویش را پیوسته در تحصیل علوم و معارف مصروف و عمر گرانبهای خود را همواره در کسب فضایل و فواضل مبذول... دارای قوه تشخیص اخبار معتبره از غیر معتبره و تمیز احادیث صحیحه از سقیمه هستند و از طرف اینجانبان مجاز و مأذون در نقل اخبار و احادیث»[53]

میراث مکتوب

افرادی چون آقای راشد به سبب هوش و استعداد خدادادی، محیط و خانواده روحانی و علمی، روحیه تحقیق و مطالعه، سفرهای مختلف، بهره مند شدن از محضر استادان متعدّد و درک صحیح از مسؤولیت خواص نسبت به جامعه و آینده به موفقیتهای شایان توجّهی رسیده اند که لایق «اسوه شدن» هستند. اگر بخواهیم مجموعه آثار بیانی و قلمی به یادگار مانده از وی را یادآور شویم[54] در سه عنوان قرار خواهد گرفت:

الف) تألیف

1.رساله های اصولی.

در این رساله ها مباحثی چون مبحث مشتق، طلب و اراده، حجّیت خبر واحد، حجّیت ظواهر قرآن، استصحاب و برائت مطرح شده است. وی این رساله ها را در مراحل تحصیل به نگارش درآورده و هنوز چاپ نشده است.[55]

2.دو فیلسوف شرق و غرب.

وی که خود دروس فلسفه را از محضر بزرگان حوزه آموخته بود و به سبب مطالعه وسیع در مکاتب و ادیان، با نظرات اندیشمندان غیر مسلمان نیز آشنایی داشت به شرح و مقایسه دو نظریه فلسفی (حرکت در جوهر ملاّ صدرا و نسبیت انیشتین) پرداخت که در سال 1318 هـ. ش. به زیور چاپ آراسته شد.[56]

3.تنظیم فهرست کتب عربی، برای کتابخانه مجلس شورای ملّی.[57]

4.تفسیر قرآن (سوره حمد و بقره)[58] متأسفانه وی به علّت بیماری ـ حادثه زندان اصفهان ـ و جوّ نامطلوب فرهنگی و اجتماعی از تفسیر سوره های دیگر قرآن بازماند!

5.فضیلت های فراموش شده.

وی در این کتاب به زندگی و ویژگیهای پدرش مرحوم ملاّ عبّاس تربتی پرداخته است. نگارش این اثر در تابستان (1354 هـ. ش.) بوده که به سبب استقبال گسترده و توصیه افرادی چون: آیت الله جنّتی و آیت الله خزعلی، بارها به چاپ رسیده است. در ضمن برگردان آن به زبان عربی و اردو نیز از سوی انتشارات اطّلاعات صورت پذیرفته است.[59]

ب) مقالات

از جمله اقدامات علمی این روحانی مُصلح نگارش مقالات فرهنگی و اجتماعی و ارسال آن به روزنامه ها و مجلاّت بود. نشریاتی چون: مکتب تشیّع، مجلّه مهر، مجلّه شهربانی، مجلّه ایران امروز و روزنامه اطّلاعات.[60]

شایان توجّه است که مجموع، مقالات وی در روزنامه اطّلاعات (1319 تا 1324)، توسط همین نشریه به چاپ رسیده است.

ج) سخنرانی ها

برنامه های رادیویی آقای راشد در محافل مردمی و علمی از بازتاب چشمگیری برخوردار شده بود. برخی از بازاریان و ناشران به مکتوب نمودن آن مبادرت ورزیدند و مجموعه هایی از سخنرانی های ایشان را منتشر ساختندکه عبارتند از:

سخنرانی های هفتگی...مجموعه سخنرانی های راشد، در پانزده جلد و فلسفه عزاداری سیّدالشهداء(علیه السلام)، توسط کانون انتشارات محمّدی، تهران.

مجموعه سخنرانی های راشد، در شش جلد، توسط انتشارات برهان، تهران.

آخرین سخنرانی های راشد (7 ـ 1356 هـ. ش.)، با مقدمه دکتر مهدی محقّق، توسط انتشارات اطّلاعات، تهران.

اسلام و قرآن، توسط سازمان کتابهای چاپی جیبی، در سال 1340 هـ. ش. و نیز پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.

میراث مکتوب بازمانده

ثمره زندگی مشترک آقای راشد و همسرش (طاهره رازی لواسانی) دختری است که نامش را «بتول» نهادند. وی به سبب تشویق پدر دانشمندش به تحصیلات خود ادامه داده و شغل «دبیری» را انتخاب کرد و در راستای معرفی چهره های خدمتگزار به تدوین بخشی از زندگی پر فراز و نشیب پدرش پرداخت. خانم بتول راشد در بخشی از گفتار و نوشتارش این گونه از پدرش یاد می کند:

«او نه تنها پدری دلسوز و مهربان، بلکه مرشد و راهنما و استاد من بود»[61]

شبهات و انتقادات

در هر مقطع زمانی و مکانی افرادی هستند که به عللی (سطحی نگری، حسادت ورزی، انگیزه های سیاسی و...) نسبت به مؤمنان و صالحان، تهمت هایی روا داشته و یا به بزرگ نمایی لغزشها و تکثیر و شیوع آن می پردازند. در خصوص دانشمند دلسوز و مردمی خراسان یعنی آقای راشد نیز برداشتهای نادرستی در بین خواص و عوام وجود داشته و دارد.

الف) در جریان یکی از انتخابات مجلس در سطح جامعه این سؤال مطرح می شد که: آیا زنان هم می توانند رأی بدهند یا نماینده شوند؟ پاسخ های متضادّی از گوشه و کنار شنیده می شدلذا عدّهای همین سؤالات را از استاد و خطیب توانا آقای راشد پرسیدند. ایشان می فرمود:

«این امر، فی ذاته اگر عوارض جنبی نداشته باشد ـ و معلوم نیست خالی از آن عوارض باشد ـ اشکال ندارد».[62] «این جانب روایتی در منع آن ندیدم»[63]

ب) وی «اصلاحات ارضی» شاه را مورد تأیید قرار داد[64] در حالی که مراجع و بسیاری از علما با این پدیده سیاسی ـ اجتماعی به مبارزه برخاستند.

ج)سخنرانی راشد در رادیو نیز در ذهن عدّه ای همکاری با دستگاه ستم پیشه پهلوی تلقّی می شد.

د)نگارش مقالات در جراید دولتی نیز مساوی با تأیید شاه قلمداد می شد.

این امور برای افراد فرصت طلب (غرب زدگان و حسودان) و برخی متعصّبان مذهبی دست اویز مناسبی فراهم کرد تا نسبت به آن شخصیّت جلیل القدر ناسزاهایی همچون: کمونیست و درباری بودن را روا دارند.

عناصر غرب زده و سطحی نگر علاوه بر نشر اکاذیب در جراید و اعلامیه ها با ارسال نامه، تماس تلفنی و جلسات حضوری و انتقادی، حتّی وی را تکفیر نموده[65] و به جمع آوری و از بین بردن مجموعه سخنرانی های وی اقدام کردند.

پاسخ هایی کوتاه

الف) آقای راشد در پاسخ به مسأله رأی زنان فرموده است:

«این پرسش مکرّر شده بود و این پاسخ را داده بودم. نمی توانستم چیزی را که گفته ام و بدان معتقدم، نفی کنم»[66]

از آن جا که وی از سوی مراجعی چون حضرت آیت الله العظمی نائینی به اجازه اجتهاد و روایت مفتخر شده بود[67] چنین استنباط کرده بود که دلیلی (نقلی و عقلی) بر منع رأی زنان ندیده است چنان که پس از انقلاب اسلامی موضوع رأی و یا کاندیداتوری بانوان از مشروعیت و مقبولیت برخوردار بوده است.

ب) تأیید اصلاحات ارضی از سوی برخی علما، همانند آقای راشد، بیانگر این واقعیت است که آنان گمان می کردند تقسیم املاک گامی اساسی برای تأمین عدالت اجتماعی و بهبود زندگی محرومان و قشر آسیبپذیر استغافل از آن که در ورای این جریان، اهداف و انگیزههای شوم شاهانه وجود دارد. گر چه این غفلت و اشتباه، اشتباهی بزرگ است لیکن از سوی آقای راشد مورد تکرار واقع نشده است.[68]

ج) حضور آقای راشد در رادیو را باید یکی از نعمت های الاهی دانست چرا که با وجود تسلّط حکومت پهلوی و استعمارگران، گروه زیادی از مردم ـ بویژه دانشجویان ـ با شنیدن سخنان آن مربّی دردآشنا به سوی معنویت و صلاح، هدایت شدند. و دیگر آن که به جز آقای راشد عالمان دیگری هم از این رسانه فراگیر برنامه های دینی اجرا می کردندخصوصاً که شهید مطهّری به نیابت از آقای راشد چندین برنامه رادیویی نیز داشته است. بنابراین اگر سخنرانی از رادیو ناپسند بوده، برای همگان بد بوده و اگر مشروع و سازنده بوده ـ که در واقع چنین نیز بود ـ برای آقای راشد هم بی اشکال بوده است.

د) پاسخ به نگارش مقالات راشد در مطبوعات دولتی از جوابیه فوق به دست می آید.

هـ) برای رفع تهمت کمونیست بودن، توجّه شما را به کلام آن عالم ربّانی جلب می کنیم:

«عدّه ای مرا به حزب معیّنی (کمونیست) نسبت می دهنددر این مورد باید بگویم که من مسلمانم و «اشهد ان لا اله الاّ الله». و اگر منظور از «توده»، مردم است باید اعتراف کنم که من از میان توده برخاستم و مادرم هنگام تحصیل من در مشهد، نان خشکیده از تربت حیدریه برایم می فرستاد که ارتزاق کنم»[69]

و(در پاسخ به آخوند درباری بودن وی، به گفتن چند مطلب و داستان کوتاه بسنده می کنیم.[70]

1.آقای راشد تا آخر عمرش از یک زندگی ساده و زاهدانه برخوردار بود و در برخی موارد هم از سوی حکومت طاغوت تحت فشار اقتصادی واقع می شد.

2.هیچ گاه در منابر و مقالات خود زبان به تمجید و تعریف دولتمردان نگشود و در حقّ شاه و شاهزادگان دعا نکرد.

3.در بحبوحه حماسه مردمی سال 1357 هـ. ش. از این که سخنرانی های گذشته اش از رادیو پخش می شد، بارها به مسؤولان رادیو و دیگران تلفن کرده که از پخش آن خودداری کنند....

4.آقای فروزان فر می گوید:

«بدون اذن و اطّلاع آقای راشد، مراتب فقر و سختی معیشت آقای راشد را به شاه یادآوری کردم و گفتم: دریغ است که این خطیب مردمی در چنین وضعیتی باشد! شاه، مغرور و بی اعتنا پاسخ داد: خطیب ما که نیست! خطیب مردم است، همانها به دادش برسند»

5.در یکی از جلسات سخنرانی آقای راشد دو نفر از برادران شاه برای شرکت در عزاداری به مسجد شیخ عبدالحسین (آذربایجانی ها) وارد شدندجمعیتِ کنار در ورودی برخاستند که آنان را به سوی صدر مجلس راه دهنددر این هنگام آقای راشد با تندی خطاب به مردم فرمود:

«بنشینیداینجا مسجد است و خانه خداست و مردم همه در آن باید یکسان در برابر او خاضع و خاشع باشند...».

آری، عدم سازش با حکومت فاسد و وابسته پهلوی از رفتار، گفتار و نوشتار آن روحانی شجاع و متعهّد کاملاً پیداست از این رو سزاوار است که با رجوع به گفتار و نوشتار وی، با شخصیّت دینی، علمی و مردمی ایشان بیشتر آشنا شویم.

عروج

سرخی افق، تصویر وداع را در نگاه یاران جلوه گر می نمود. گویی منبر و مَدرس نیز آخرین نغمه های کبوتر حقّ را بر بلندای زمین و زمان خبر می داد و روزهای آبان 1359 هـ. ش. خزانی دیگر را به ارمغان می آورد!

بیماری در وجود سخنور نستوه شدّت یافته استاز این رو پزشک پس از معالجه به تسّلای وی پرداخته و می گوید:

نترسید، مسئله مهمّی نیست! ان شاء الله خوب می شوید!

در این هنگام آن مبلّغ اسلام با صدایی دلنشین پاسخ می دهد:

«این را بدانید که این جانب به اندازه سر سوزن از مرگ نمی ترسم. من وظیفه خودم را انجام دادهام، عمر خودم را نیز کرده ام، به هیچ وجه علاقه ای به دنیا ندارم پس چرا از مرگ با کی داشته باشم!؟»[71]

سرانجام در نیمه شب هفتم آبان ماه 1359 هـ.ش. به سبب سکته مغزی در 75 سالگی جهان فانی را وداع نموده و ندای آسمانی را لبّیک گفت. و در کمال ناباوری پیکر مطهّرش غریبانه تشییع شده و در قطعه 83 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.[72]

گر چه در روز خاک سپاری پیکر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین راشد گرد و غبار غربت و مظلومیت، آسمان دیدگان را تاریک ساخته بود امّا گذشت زمان حقایق دیگری را در مقابل دل های بیدار آشکار کرد. از این رو به مناسبت های مختلف همچون سالگرد این عالم بزرگوار شیفتگان دین و دانش، به بزرگداشت آن فقید سعید پرداخته و با سرودن شعر، نگارش مقاله و... ارادت قلبی خود را ابراز می دارند.

در همین راستا، «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» در 27 دی ماه 1379 هـ. ش. برای آن مرحوم مجلس نکو داشتی برپا کرده و دانشوران حوزه، دانشگاه و... به معرفی خدمات ارزنده آن روحانی مصلح و فیلسوف پرداختند.

کجا «راشد» ز خیل خاکیان بود؟! *** که جان پاکش از افلاکیان بود.[73]

پی نوشت ها

[1] شایان توجّه است که زندگی معظم له از سوی نگارنده در همین مجموعه، به نگارش درآمده است.

[2] فضیلتهای فراموش شده، حسینعلی راشد، ص 110، 133 و 166 ـ 160انتشارات روزنامه اطّلاعات، تهران، چ 16، ص 1380مجلّه معارف اسلامی، نشریه سازمان اوقاف، ص 63، ش 8، فروردین 1348.

[3] فضیلتهای فراموش شده، ص 179 ـ 177.

[4] تاریخ مدرسه سپهسالار، ابوالقاسم سحاب، ص 175 و 176.

[5] وی در سنین 14 ـ 15 سالگی همراه پدرش به عتبات عالیات مشرف شده بود.

[6] همان./ زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مرحوم شیخ حسینعلی راشد، امید قنبری، ص 25 ـ 23./ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، دی ماه 1379 و مجله معارف اسلامی، ش 8، ص 64 و 65.

[7] فضیلتهای فراموش شده، ص 135.

[8] زندگینامه...، ص 29 و 30.

[9] فضیلتهای فراموش شده، ص 156.

[10] همان، ص 144 ـ 142.

[11] زندگینامه...، ص 26 و 94. / اسلام و قرآن، حسینعلی راشد، ص 2. / پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چاپ 2، 1377.

[12] حاج آقا حسین قمی (قامت قیام)، محمّدباقر پورامینی، ص 48.

[13] شرح حال وی در مجموعه ستارگان حرم آمده است.

[14] تاریخ مدرسه سپهسالار، ص 175 و 176زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مرحوم شیخ حسینعلی راشد، ص 26 ـ 23، 39 و 60 ـ 57. / مجله معارف اسلامی، ش 8، ص 66 ـ 64.

[15] مجله معارف اسلامی، ش 8، ص 66. زندگینامه...، ص 26، 40، 41 و 60.

[16] مقالات راشد، ص 19 و 20، انتشارات روزنامه اطّلاعات، تهران، چ 1، 1381.

[17] اپیلپسی، نوعی بیماری صرع است.

[18] زندگینامه...، ص 26، 39 و 60.

[19] واقعه «کشف حجاب» و قیام «مسجد گوهرشاد» مشهد.

[20] مقالات راشد، ص 20.

[21] زندگینامه...، ص 60. / مقالات راشد، ص 23.

[22] یادنامه استاد شهید مطهّری، ص 343، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، چ 1، 1360.

[23] ر.ک: حماسه حسینی، ج 3، ص 344، صدرا، 1368. / سلسله یادداشتهای استاد مطهّری، ج 2، ص 250 و 251 و ج 3، ص 157.

[24] علی دوانی مینویسد: «... بعد از شهریور 20، سخنرانیهای آقای راشد انعکاس وسیعی در سطح ایران و کشورهای همجوار داشت...» ر.ک: مقالات راشد، ص 14.

[25] ر. ک: مجموعه سخنرانیهای راشد، ج 1، ص 1 و 2 (چاپ انتشارات محمّدی و انتشارات برهان)

[26] ر. ک: زندگینامه...، ص 17، 18، 56، 57 و 61. / مقالات راشد، ص 20و 21

[27] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 121 و 122، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1376.

[28] اسلام و قرآن، ص 3.

[29] استاد شهید به روایت اسناد، ص 80، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1378.

[30] زندگینامه...، ص 44.

[31] مجلّه معارف اسلامی، ش 8، ص 66. تاریخ مدرسه سپهسالار، ص 178.

[32] زندگینامه...، ص 28.

[33] همان، ص 20 و 21.

[34] همان، ص 75. / اسلام و قرآن، ص 4.

[35] زندگینامه...، ص 80.

[36] همان، ص 20 و 21.

[37] استاد شهید به روایت اسناد، ص 80.

[38] پارهای از خورشید، حمیدرضا سیّد ناصری و امیررضا ستوده، ص 85 و 86، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، تهران، چ 1، 1378.

[39] همان، ص 87.

[40] استاد شهید به روایت اسناد، ص 79.

[41] همان. / سیری در زندگانی شهید مطهّری، ص 51، صدرا، چ 6، 1379.

[42] مقالات راشد، ص 17 و 22. / زندگینامه...، ص 64 و 65.

[43] روزنامه اطّلاعات، ش 20022، (12/7/1372)، ص 6.

[44] مقالات راشد، ص 17 و 18.

[45] اسلام و قرآن، ص 3 و 4.

[46] مقالات راشد، ص 13.

[47] زندگینامه...، ص 39، 40 و 59.

[48] مقالات راشد، ص 173.

[49] همان، ص 12 و 13.

[50] در جریان استعماری «کشف حجاب» پوشیدن لباس روحانیت برای بسیاری از علما و طلاّب، منع قانونی و مجازات حکومتی دربرداشت.

[51] همان، ص 14 و 15.

[52] همان، ص 19 ـ 15.

[53] ر. ک: علما و رژیم رضا شاه، حمید بصیرتمنش، عروج، تهران، اوّل، 1376.

[54] سروده هایی نیز از ایشان باقی مانده است. (معارف اسلامی، ش 8، پاورقی ص 64 و اسلام و قرآن، ص 4)

[55] زندگینامه...، ص 27.

[56] ر.ک: دو فیلسوف شرق و غرب، مؤسسه انتشاراتی فراهانی، تهران.

[57] تاریخ مدرسه سپهسالار، ص 177.

[58] ر.ک: تفسیر قرآن، انتشارات روزنامه اطّلاعات، چ 3، 1376 و غیره.

[59] ر.ک: فضیلت های فراموش شده.

[60] زندگینامه...، ص 27 و 28.

[61] همان، ص 21و 22 و 38 و 40. / مقالات راشد، ص 13 و 14.

[62] مقالات راشد، ص 16 و 17.

[63] روزنامه اطّلاعات، ش 19178، 12 / 8 / 1369.

[64] مقالات راشد، ص 26 و 27.

[65] روزنامه اطّلاعات، ش 20022، (12/7/1372)، ص 6. / مقالات راشد، ص 16 و 17.

[66] مقالات راشد، ص 17.

[67] متن و دست خط آن مرجع گرامی در «زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مرحوم شیخ حسینعلی راشد»، ص 94، آمده است.

[68] برداشتی از کلام حجّةالاسلام و المسلمین محمّدجواد حجّتی کرمانی. / ر.ک: مقالات راشد، ص 31 ـ 25.

[69] روزنامه اطّلاعات، ش 20022، (12/7/1372)، ص6.

[70] ر. ک: مقالات راشد، ص 17، 18، 22، 26، 30 و 32.

[71] روزنامه اطّلاعات، ش 20042، (5/8/1372)، ص 11.

[72] همان، ش 20022 (12/7/1372)، ص 6. / آخرین سخنرانی های راشد، ص 25.

[73] زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد مرحوم شیخ حسینعلی راشد (اعلی الله مقامه).

 


فرهیختگان تمدن شیعی