انگلیس دخالت در کودتای رضاخان را انکار میکند
بریتانیا هرگونه دخالت و اطلاع از کودتای رضاخان را صریحاً رد میکرد. به عنوان مثال در گزارش پرسش و پاسخ مجلس عوام به تاریخ دوشنبه 28 فوریه 1921 میخوانیم:
«دریابان کنورثی* از نخستوزیر چنین سؤال کرد: آیا دولت اعلیحضرت در کودتای قزاقها برای سرنگونی دولت ایران، هیچگونه دخالتی داشته است؛ آیا تجهیزات و دستمزد این قزاقها توسط دولت اعلیحضرت فراهم شده؛ و رویکرد دولت اعلیحضرت نسبت به این اقدام چیست؟ آقای سِسیل هارمزورث: از آنجا که این سؤال پاسخی نسبتاً طولانی دارد، با کسب اجازه از نمایندگان محترم حاضر در جلسه، آن را در آفیشال ریپورت منتشر خواهم ساخت.» آفیشال ریپورت: «یگانهای مختلف قزاق، که تمام نیروهای آن ایرانی هستند تحت فرماندهی افسران ایرانی از قزوین به سمت تهران حرکت کرده و در بیست و یکم فوریه اندکی پس از نیمه شب وارد پایتخت شدند. افسر ایرانی این نیروها اذعان داشت که قزاقهای ایرانی، که تجربه رویارویی با بلشویکها را داشتند، از این که دولتی بیکفایت جایگزین دولت بیکفایتتری میشود، خسته شدند. دولتهایی که نتوانستند از پیشروی بلشویکها جلوگیری به عمل آورند و به دلیل اهمال کاری ایشان، نیروهای بریتانیا نیز از ایران خارج شدند. قزاقها وفاداری خود را به شاه اعلام کرده، اما تصریح کردند مشاورین شیطان صفتی را که اعلیحضرت را احاطه کردهاند، کنار خواهند زد. افسران ارشد قزاقها، حسننیت خود را درباره اتباع خارجی ابراز داشته و تأکید کردند جای هیچ نگرانی و ترس برای اتباع خارجی نیست. از آنجا که هیچ نیروی نظامی مانع ورود آنها به شهر نشد، قزاقها به راحتی شهر را تصرف کردند، ادارات دولتی را تحت کنترل خود درآورده و خیابانها را قرق کردند. ژاندارمری و پلیس محلی به ایشان پیوسته و نظم و آرامش در شهر برقرار شد. طبیعی است که به دنبال این اقدامات، دولت سپهدار سقوط کرد و رئیسالوزرا به سفارت اعلیحضرت شاهنشاهی بریتانیا پناه آورد. اما متعاقباً وادار به ترک سفارت شده و به وی اطمینان داده شد که مورد تعرض قرار نخواهد گرفت. انقلابیون تا این تاریخ دست به تشکیل دولت نزدهاند، اما بسیاری از مقامات برجسته کشوری را دستگیر کردهاند. بازار تعطیل شده و در بیست و دوم فوریه شهر در آرامش کامل فرو رفته است. دولت اعلیحضرت شاهنشاهی بریتانیا هیچ دخالتی در این امور نداشته و هیچ مسئولیتی را در قبال اعمال قزاقهای ایرانی بر عهده نمیگیرد. کمک هزینههایی که بریتانیا برای حفظ و نگهداری از این نیروها پرداخت میکرد، در می سال 1920 متوقف شده است. دولت اعلیحضرت نسبت به قزاقها موضع بیطرفانه اتخاذ کرده است.»
والاس اسمیت موری، کاردار سفارت آمریکا، در یکی از گزارشهای سال 1925 حاشا کردن دولت بریتانیا هرگونه دخالت در کودتا را چنین تفسیر میکند: «نیروی نظامی فعلی ایران مبدأ و سرچشمه خاص خود را دارد؛ همانطور که وزارتخارجه مطلع است، این نیرو در زمان کودتای 21 فوریه 1921 سیدضیاءالدین به وجود آمد؛ زمانی که رهبران کودتا 800 قزاق را به فرماندهی سرهنگ رضاخان راهی تهران کرده و حکومت متزلزل سپهداراعظم را سرنگون کردند. (جناب آقای بالفور در گزارش خود تحت عنوان وقایع اخیر در ایران شمار این قزاقها را 2500 نفر ذکر میکند). در واقع هنگ قدیمی قزاقها که پس از اخراج افسران روسی، به فرماندهی افسران انگلیسی در قزوین مستقر شد، به سختی میتوانست باور کند که کودتا بدون اطلاع و رضایت سفارت بریتانیا اجرا شده است. علاوه بر این، کلنل گلروپ فرمانده ژاندارمری تهران و جنرال وستدال فرمانده نیروهای پلیس، در شب پر حادثه 21-20 فوریه به نیروهای خود دستور دادند از قرارگاههای خود خارج نشوند. در پی این خوشخدمتی، دولت بریتانیا به دلیل «وفاداری به منافع بریتانیا در ایران» ایشان را مفتخر به دریافت نشان G.C.M.G کرد. این وقایع بیش از پیش ایرانیان را به دخالت بریتانیا مظنون کرد و آنها را مطمئن ساخت که این کودتا خود به خود صورت نگرفته است. جدای از وقایع مذکور، سیدضیاءالدین پس از اینکه زمام قدرت را به دست گرفت، علیرغم اینکه وی به دلایل سیاسی میبایست توافقنامه انگلیس ـ ایران را «باطل اعلام می کرد»، در پی عملی کردن آن بود و با عزت و احترام فراوان با هیأتهای نظامی و اقتصادی انگلیسی برخورد کرد؛ این رفتار مؤید این بود که او نیز یکی از عوامل بریتانیا است.»
نامه ژنرال دیکسون به انگرت
دخالت بریتانیا در کودتا، در نامهای که ژنرال دیکسون به اگنرت، کاردار سفارت آمریکا مینویسد نیز مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. دیکسون در سالهای 1919-1918 بازرس کل نیروهای نظامی در شرق ایران (پلیس شرق ایران) بود و از سال 1919 تا فوریه 1921 که به صورت ناگهانی ایران را ترک کرد، فرماندهی کمیسیون نظامی توافقنامه انگلیس ـ ایران را بر عهده داشت. متن نامه از این قرار است: «مفتخرم به ضمیمه این مراسله، اطلاعات محرمانهای را برای وزارتخارجه ارسال کنم: رونوشتی از نامه محرمانهای که ژنرال دیکسون، به تاریخ 6 ژوئن 1921 خطاب به این جانب نگاشته است؛ نامه ژنرال دیکسون به لرد کرزن به تاریخ 14 می 1921 و نامه جان ال. کالدول، آخرین وزیرمختار آمریکا در تهران، به ژنرال دیکسون که در تاریخ 1 مارس 1921 نگاشته شده است. از مقامات وزارتخارجه خواهش دارم به اظهارات کلنل اسمیت (که در صفحه دوم نامه ژنرال دیکسون به اینجانب آمده است) توجه ویژه مبذول دارند. به گفته ژنرال دیکسون وی یکی از افسران انگلیسی است که نیروهای قزاق در قزوین را سازماندهی کرد و به سمت تهران به حرکت درآورد و موجبات سرنگونی دولت را فراهم آورد. منظور از «اسمارت» در این نامه، آقای دبلیو. ای. اسمارت است؛ وی دبیر امور شرقی در سفارت بریتانیا در تهران است. عبارت «هیگ و همکاران» به سرهنگ دوم تی. دبلیو. هیگ و افراد زیر اشاره دارد: سرهنگ دوم ویکهام، رایزن وقت سفارت بریتانیا؛ آقای هاوارد، وابسته نظامی وقت و قنسول فعلی بریتانیا در تهران؛ و شمار دیگری از مردان انگلیسی که خواهان تأثیرگذاری و فعالیت هستند. آقای نرمن، وزیرمختار بریتانیا، که شایع شده است درصدد کنارهگیری است، یک روز بعد از کودتا به اینجانب اطمینان داد که به هیچ وجه از این کودتا اطلاع نداشته است... نامهای که به لرد کرزن نوشته شده به خوبی اوضاع ایران و به ویژه فعالیتهای بریتانیا را تشریح میکند و صراحت ستودنی آن با جو محرمانهای که بسیاری از مقامات بریتانیا در اینجا به وجود آوردهاند، کاملاً در تضاد است. از آنجا که ژنرال دیکسون در گفتگوهای خود کاملاً صریح است، مقامات بریتانیا در ایران به این نتیجه رسیدند که او اطلاعات محرمانه دولت را در اختیار سفارت آمریکا میگذارد و این امر در نهایت باعث انفصال او از کار شد (این مطالب در صفحه پنجم نامه دیکسون به لرد کرزن ذکر شده است).» نامه دیکسون به انگرت: «لندن، 6 ژوئن 1921؛ مدتی است که درصدد نوشتن نامهای به شما هستم... امیدوارم نامهای که برای شما مینویسم از بمبئی دریافت کنید و دستگاه سانسور سیدضیاءالدین و همکارانش به این نامه دسترسی پیدا نکنند!... زمانی که در کرمانشاه بودم، در دیدار با صارمالدوله، والی استانهای غربی مدت زیادی به گفتگو با یکدیگر نشستیم. صارمالدوله میدانست که سیدضیاء در پی «دستگیری» او است و به همین دلیل دست به اقداماتی پیشگیرانه زد. اما تردید داشتم که این اقدامات مؤثر واقع شود؛ حدسم درست بود و زمانی که به لندن رسیدم خبر رسید که عوامل سیدضیاء، صارمالدوله و قوامالسلطنه را دستگیر کردهاند.» دیکسون میافزاید: «زمانی که به قزوین رفتم در دیدار با کلنل اسمیت، وی اقرار کرد که او نیروهای قزاق را سازماندهی و به سمت تهران اعزام کرده است. وی همچنین اعتراف کرد که سفارت بریتانیا در تهران کاملاً از این جریان با خبر بوده است. وی از دخالت آقای نرمن چیزی نگفت، اما اعتراف کرد که اسمارت در این قضیه بیتأثیر نبوده است... اسمیت مردی است که اختیار زبان خود را ندارد و من از این نقطه ضعف بسیار منتفع شدهام. به عنوان مثال وی به هراس سیدضیاء از رضاخان اشاره کرد و گفت که وی به منظور در دست گرفتن اوضاع و کنترل این مرد، به تهران اعزام شده است. اسمیت مطمئن بود که از پس این کار برآمده، اما من خندیدم و گفتم حتماً همینطور است و رضاخان نیز او را به «یک فنجان قهوه» دعوت کرده است! در یکی از روزنامههای فرانسوی مطلبی خواندم که در آن ادعا شده بود سیدضیاء مجبور است در پناه نیروهای قزاق از ایران خارج شود چرا که قدرت در دستان رضاخان است!... وقتی به انگلستان رسیدم به وزارت خارجه رفته و در آنجا میان من و اُلیفانت، رئیس بخش امور شرقی وزارتخانه، گفتگوی پر سر و صدایی درگرفت. تا آنجا که به یاد دارم تا آن زمان چنین برخورد گستاخانهای با من نشده بود... با این حال خود را کنترل کرده و چیزی نگفتم... سپس مستقیماً به لرد کرزن گزارش داده و این نامه را ضمیمه مراسله خود کردم. پس از ده روز که پاسخی دریافت نکردم فرصتی پیش آمد که به وزارتخانه بروم. در آنجا بر خلاف گذشته، با برخوردی کاملاً متفاوت مواجه شدم و عزت و احترام آنان مرا بسیار شگفتزده کرد. در پایان وزیر خارجه طی نامهای از خدمات من در ایران تشکر کرد.»
در بخشی از نامهای که به کرزن نوشته شد، چنین میخوانیم: «در ارتباط با کودتای اخیر... تا مدتی مردم ایران به دست داشتن من در این کودتا مظنون بودند و انکارهای من در ابتدا به هیچ وجه مورد قبول واقع نمیشد. سیدضیاءالدین به دلیل اضطرابی که در سرکوب کردن مخالفتها به او دست داده است، نه تنها ثزوتمندانی را که میتوانست از آنها باج بگیرد دستگیر کرده، بلکه رهبران مردمی و ناسیونالیستها را نیز روانه زندان کرده است چرا که از مخالفت آنها با عملکرد غیر قانونی خود واهمه دارد... تلاشهای من برای رد هرگونه دخالت در کودتا، با بن بست مواجه شد و عموم مردم ایران معتقدند که این یک کودتای انگلیسی است؛ این نتیجهگیری از دو اصل نشأت میگیرد. اول اینکه شمار زیادی از نیروهای قزاق به صورت مخفی از قزوین به تهران حمله کردند. قزوین شهری است که افسران انگلیسی در آن مستقر هستند. مردم ایران از این مسئله متعجبند که این تعداد نیروی قزاق چگونه توانستند بدون اینکه توجه انگلیسیها را به خود جلب کنند از قزوین خارج شوند. این در حالی است که سه ماه پیش، زمانی که افسران روسی از ایران اخراج شدند، تعدادی از این افسران تلاش کردند به همراه شمار بسیار اندکی از قزاقها به سمت تهران حرکت کنند، اما بریتانیا به سرعت متوجه شد و حرکت آنها را عقیم گذاشت. دومین مسئلهای که شک مردم ایران را برانگیخته این است که پوتین قزاقهایی که تهران را فتح کردند از انبار مهمات انگلیس در قزوین تأمین شده است. دلایل دیگری هم ذکر شده است، اما اصل و اساس صحیحی ندارند. بنده نیز از همکاری کلنل اسمیت در کودتا خبر نداشتم و زمانی که تهران را ترک کردم از زبان خود او این مسئله برای من روشن شد.» اظهارات دیکسون در مورد فرمانده نظامی کودتا از این قرار است: «رضاخان، فرمانده نظامی سیدضیاء، مردی است که به خوبی او را میشناسم. وی در نابسامانیهای سال 1918 به یکی از فرماندهان خود به نام کلنل کلرژه، خیانت کرد؛ بهار گذشته، زمانی که مسئله سازماندهی مجدد نیروهای قزاق در قالب یک ارتش متحد الشکل، به مسئلهای جدی تبدیل شد، وی پیشنهاد خیانت به افسران روسی خود را پیش کشید. چندی پیش که به قزوین سفر کردم، کلنل اسمیت به من خبر داد که سیدضیاء از قدرت رو به افزایش رضاخان به شدت هراس داشته و از او درخواست کرده است برای کنترل رضاخان تدابیری بیاندیشد.» در پاراگراف یکی مانده به آخر این نامه چنین میخوانیم: «احساس میکنم نمیتوانم این نامه را بدون پرداختن به مسئلهای دیگر به پایان برسانم. در مدتی که در تهران مشغول به خدمت بودم، متهم شدم که روابط سیاسی نامناسبی با سفارت آمریکا برقرار ساختهام. این اتهامات هم بنده و هم وزیرمختار آمریکا را بسیار میآزرد. این حقیقت دارد که در آن زمان به آقای کالدول، خانواده وی و دیگر اعضای سفارت آمریکا بسیار نزدیک بودم. در پی همین دوستی به تدریج متقاعد شدم مادامی که ما بدون هیچ غرضی به نفع مملکت ایران تلاش میکنیم، میتوانیم روی کمک و همکاری با ارزش آمریکاییها حساب کنیم. ایشان از یک طرف در میان ملیّون ایران نفوذ داشته و از سوی دیگر به کمک میسیونرهای آمریکایی تشکیلات آموزشی بسیار خوبی را فراهم ساختند که در نتیجه امید میرفت به کمک یکدیگر ارتش متحدالشکل ایران را سامان دهیم. به ضمیمه همین مراسله، رونوشتی از نامهی آقای کالدول که هنگام خروج از ایران به دست بنده رسید برای شما ارسال میکنم. ایشان اجازه فرمودند مقامات کشور خود را از مفاد آن آگاه سازم.»
کتاب قاجار تا پهلوی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات