شهید زیر شکنجه


8870 بازدید

شهید زیر شکنجه

ابتدای تیرماه 51 ساواک 8 دانشجو به نامهای سیدخلیل‌الله رفیعی طباطبایی، سعید اعتمادی، احمدرضا گنجی، اشرف ربیعی، احمد بیات، منشور زاهدی، داوود احمدی و علی وشاق را به خاطر ارتباط و همکاری با سازمان مجاهدین خلق بازداشت می‌کند.

رفیعی طباطبایی متولد 1329، فرزند سیدمصطفی، دارای شناسنامه صادره از کاشان و دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه آریامهر است. او که برادرش رئیس بخش تلگراف مرکز تحقیقات مخابرات ایران است پیش از این یک بار اردیبهشت 50 پس از یک راهپیمایی اعتراضی در دانشگاه به مدت 24ساعت دستگیر و آزاد می‌شود و بدین ترتیب پیش از این فاقد پرونده در ساواک است.

 

رفیعی که شش تیرماه بازداشت شده با گذشت چند روز از بازداشت و در حالی که تعداد اوراق بازجویی‌اش به بیست صفحه هم نمی‌رسید به خاطر ضرب و شتم توسط بازجویان، به بیمارستان 501 ارتش منتقل می‌شود.

 

در پرونده رفیعی طباطبایی نامه‌ای از نصیری، رئیس ساواک  به تاریخ 10 تیرماه وجود دارد که خطاب به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح می‌نویسد «بدینوسیله تعداد چهار برگ اوراق تحقیقاتی از نامبرده بالا که باتهام اقدام علیه امنیت کشور بازداشت گردیده بپیوست ایفاد می‌گردد. خواهشمند است دستور فرمایید ضمن صدور قرار تامین مقتضی اوراق ارسالی را جهت ادامه تحقیقات و تکمیل پرونده اتهامی باین سازمان اعاده فرمایند.» یک روز بعد بازپرس شعبه 7 دادستانی ارتش در پاسخ به این نامه از صدور قرار بازداشت موقت سیدخلیل رفیعی طباطبایی باتهام اقدام علیه امنیت کشور در تاریخ 11 تیرماه خبر می‌دهد.

رفیعی طباطبایی در بازجویی 11 صفحه‌ای خود، با مهارت ارتباطش با افراد سازمان را نه یک ارتباط تشکیلاتی منسجم مستمر، بلکه یک تعامل فردی و مقطعی توصیف کرده و می‌گوید ابتدا توسط یکی از دوستان دانشگاهش به نام حسین قاضی به سازمان معرفی شده است: «بالاخره او با من در میان گذاشت که در یک گروه سیاسی عضویت دارد و از من خواست من هم به ایشان بپیوندم. ولی به وی جواب دادم که این موضوع منوط به شناخت دقیق خواسته‌های شماست. او قبول کرد که یکی از دوستانش را با من آشنا کند تا او درباره طرز تفکر و خوایته‌هایشان با من صحبت کند. سپس فردی که خود را محسن معرفی کرد هر هفته یکبار یا بیشتر به منزل ما میآمد و درباره مسائل علمی از قبیل حرکت تاریخ و تکامل و غیره صحبت می‌کرد و ازاین بحثهای علمی نتایج اجتماعی و سیاسی میگرفت. من با این قبیل صحبتها زیاد موافق نبودم و از آن نظر که او بیشتر مسائل را از من پنهان میداشت و سعی داشت تفره [طفره] برود من با او اختلاف نظرهایی پیدا کردن و کم کم این اختلاف نظرها عمیقتر شد تا اینکه بجدائی من با محسن انجامید. لازم بتذکر است که در عرض حدود سه ماهی که من با محسن در ارتباط بودم و خود را با یک سازمان سیاسی در ارتباط میدیدم، تعدادی از دوستان خودم را هم در نظر گرفته بودم که در صورتیکه عضویت من در این سازمان حتمی شد انها را نیز بعضویت درآورم  و حتی با علی وشاق در این باره صحبتهایی هم کرده بودم. ولی با گسستن روابط ما آن حرفها هم بجایی نرسید و قطع شد.»[1]

رفیعی طباطبایی نهایتا 19 تیرماه در بیمارستان بر اثر شدت جراحات به شهادت می‌رسد. البته طبیعتا اسناد پرونده ساواک او، علت انتقالش به بیمارستان را نه شدت شکنجه، بلکه «ابراز بیماری در جریان تحقیقات» عنوان کرده‌اند. در پرونده ساواک او نیز تنها یک برگه به عنوان پروانه دفن وجود دارد که بدون ذکر نام و مشخصات، از او به عنوان آقای52 یاد می‌کند که شماره تختی است که در بیمارستان 501 در آن بستری بوده است. این برگه علت فوت را بیماری ریوی «برونکوپنومونی» ذکر کرده است. همان روز دادستانی ارتش نیز در نامه‌ای خطاب به رئیس کمیته مشترک از صدور قرار منع تعقیب نامبرده به علت فوت خبر می‌دهد.

 

22تیرماه نصیری، رئیس ساواک طی نامه‌ای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح خبر درگذشت خلیل‌الله رفیعی طباطبایی در بیمارستان را اعلام می‌کند. 4 شهریور 51 سپهبد صدری، رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری طی نامه‌ای خطاب به ریاست ساواک شانزده برگ پرونده مکاتباتی پرونده رفیعی طباطبایی را که به علت درگذشتش در بیمارستان به دادسرای اراتش فرستاده شده «جهت استحضار و اقدامات مقتضی» برای او ارسال می‌کند.

اما خبر جان سپردن سیدخلیل حتی به گوش دوستانش که با هم دستگیر شده‌اند هم نمی‌رسد و همه حتی خانواده‌اش تصور می‌کنند او همچنان در بازداشت و احتمالا حبس است.  خانواده او نیز وقتی می‌بینند با گذشت چندماه از دستگیری فرزندشان، خبری از او یا پیگیری پرونده‌اش نیست، با نوشتن چند نامه به مسئولین امنیتی جویای سرنوشت فرزندشان می‌شوند. نامه‌های متعدد و بیشماری که تا پایان سال 57 همچنان نوشته و ارسال شده ولی بی پاسخ می‌مانند و تنها پرونده تشکیل شده فرزندشان در ساواک را قطورتر می‌کنند.

 اولین نامه‌ها در نیمه شهریور 51 توسط پدر سیدخلیل خطاب به ریاست ساواک و دادستان ارتش نوشته شده است. او با اشاره به دستگیری چندماهه فرزندش می‌گوید «لذا همسر اینجانب که سخت بیمار است و بسیار نگران حال فرزندمان میباشد. استدعا دارم امر مقرر فرمائید در صورت تصویب نامبرده را ملاقات نمائیم تا مادرش از نگرانی آسوده شود.» پاییز و زمستان 51 نامه‌نگاریهای پدر و مادر سیدخلیل به ملکه پهلوی می‌رسد. سِیر اسناد موجود در پرونده سیدخلیل نشان می‌دهد این نامه‌ها را دفتر فرح به دفتر شاه، دفتر شاه به دفتر رئیس ساواک و او نیز به رئیس کل شهربانی کشور ارجاع داده‌اند، اما از پیگیری و پاسخهای بعدی سندی موجود نیست.

 

مهرماه 52 گردش کار یکی از نامه‌های مادر رفیعی طباطبایی خطاب به بازرسی شاهنشاهی به اداره سوم ساواک می‌رسد. پایین یکی از گزارشهای داخلی اداره سوم که به شرح درگذشت رفیعی طباطبایی در بیمارستان و پیگیریهای مداوم خانواده‌اش اشاره دارد، یکی از مسئولین نوشته است «محترما با ریاست بخش 312 مذاکره و اظهار داشتند قبلا در کمیته مشترک در شهربانی به پدر مشارالیه اطلاع داده شده است.»

 

نامه‌نگاریهای خانواده سیدخلیل سال 54 و 55 نیز ادامه می‌یابد ولی پاسخی دریافت نمی‌کنند. جالب آن که اردیبهشت 52 رئیس واحد اطلاعاتی کمیته مشترک خطاب به ریاست اداره دوم عملیات و بررسی می‌نویسد «نامبرده بالا در کمیت همشترک ضد خرابکاری فاقد سابقه بوده و توسط واحد عملیات مستقر در اوین بازداشت شده است.» مادررفیعی طباطبایی در نامه 27 تیر 56 خود خطاب به رئیس بازرسی شاهنشاهی می‌نویسد: «بواسطه ناراحتی فکری و روحی بنیه‌ام از دست رفته و بینائی چشمم تمام شده علیل و ناتوان شده‌ام. در جستجوی فرزندم میباشم. اخیرا به شهربانی مراجعه نمودم، مرا باطاق ملاقات بردند و پس از دوساعت انتظار گفتند پسر تو ممنوع‌الملاقات است.»

پاییز 57 در حالی که موج انقلاب کشور را در برگرفته، رژیم شاه تعدادی از زندانیان سیاسی و امنیتی را آزاد می‌کند. مادر سیدخلیل با نگارش نامه‌ای مجدد به دفتر فرح از او می‌خواهد با توجه به این مساله، فرزندش نیز از زندان آزاد شود.

 

 رئیس دفتر مخصوص فرح 7 آبان 57 طی نامه‌ای به مقدم، رئیس ساواک اعلام می‌کند «عریضه خانم صغری ابوفاضلی که به پیشگاه مبارک علیاحضرت شهبانوی ایران رسیده است جهت استحضار و بررسی به پیوست ایفاد میگرد.» گردش کار این نامه که با امضاهای متعدد مسئولین مختلف ساواک در پایین آن قابل مشاهده است. یکی از آنها می‌نویسد «یادشده معدوم شده این و اقدامات لازم معمول گردیده است.» خبری که هیچ وقت به خانواده‌اش اعلام نمی‌شود و آنها پس از سرنگونی رژیم شاه و آزادی کامل زندانیان متوجه سرنوشت فرزندشان می‌شوند.


[1] - پرونده ساواک سید خلیلی‌الله رفیعی طباطبایی، ص 125


موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی