گزارش عمید نوری مدیر روزنامه «داد»:

ماجرای مکالمه قوام با شاه درباره بلوای نان در تهران چه بود؟


2072 بازدید

ماجرای مکالمه قوام با شاه درباره بلوای نان در تهران چه بود؟

«چهار بعدازظهر ما سه مدیر روزنامه [احمد ملکی ـ مدیر روزنامه ستاره،‌ حسین فاطمی ـ مدیر روزنامه باخترـ عمید نوری ـ مدیر روزنامه داد] به اتاق دکتر علی امینی که تازه معاون نخست‌وزیر شده بود وارد شدیم در حالی که قبلاً  در راهرو کاخ ابیض قبلاً به اکبرخان،‌ پیش‌خدمت مخصوص مرحوم قوام اطلاع داده بودیم تقاضای ملاقات فوری داریم. ...[هنگام ملاقات، قوام‌السلطنه] از ما پرسید: در شهر چه خبر است؟ من ابتدا جریان وقایع را در مجلس که خودم صبح در آنجا بودم و ... مرحومین ملکی و فاطمی نیز وقایع بعدازظهر خیابان لاله‌زار و میدان مخبرالدوله را که عده‌ای لجّاره ریخته بودند و مغازه‌ها را غارت می‌کردند به اطلاع نخست‌وزیر رسانیدند. مرحوم قوام‌السلطنه که خون‌سردی خود را با وجود شنیدن این اخبار حفظ کرده بود گفت: این کارها «تحریک ایشان است» که نمی‌توانند مملکت را آرام ببینند من از چند روز پیش احساس کردم نقشه‌ای علیه خودم و مملکت در جریان است به همین جهت برای جان خود به احتیاط پرداختم. من دیدم دو روز قبل افراد نظامی گارد منزلم که تا آن روز در آنجا بودند رفتند و آن گارد مراقبین منزلم برچیده شد و دیگر کسی به جای آنها نیامد از آن موقع فهمیدم خطری متوجه من و منزلم می‌باشد این بود که همان روز دستور دادم رخت‌خواب و اثاثیه شخصی‌ام را به همین کاخ ابیض که محل کارم می‌باشد انتقال دادند که دو شب است در همین جا می‌خوابم. امروز آن نقشه آفتابی شد و معلوم شد بلوایی علیه من باید راه انداخته باشند و قصد جانم را هم داشتند که من فعلاً‌ در اینجا هستم.

در این موقع زنگ تلفن صدا کرد قوام گوشی را برداشته آرام آرام مطالب طرف مقابل را گوش داد سپس مطالبی به‌همین تقریب در جواب گفت که ما فهمیدیم طرف مقابل شخص محمدرضاشاه است که به او خبر داده است الان جمعیتی از مردم عصبانی به منزلتان ریخته‌اند می‌خواهند آنجا را آتش بزنند جان خانم‌تان هم در خطر است صلاحتان بر این است که از مقام نخست‌وزیری استعفا دهید. قوام در برابر این مطلب چنین گفت: «خانه‌ام را آتش بزنند فدای سر اعلیحضرت. جان خانم من هم در خطر باشد فدای سر علیاحضرت ملکه ولی اعلیحضرت خوب است مستحضر باشند که من هوس نخست‌وزیری دیگر ندارم زیرا موقعی در این مملکت نخست‌وزیر بودم که پدر اعلیحضرت وزیر جنگ کابینه‌ام بودند. همچنین از جان خود بیمناک نیستم زیرا عمرم را کرده‌ام ولی اعلیحضرت فکر خود را بکنند که جوان هستند و ملکه نیز جوان است انقلاب و بلوا و تحریک نتیجه‌اش بر ضرر خود اعلیحضرت می‌باشد اما اینکه تکلیف استعفا فرمودید اجازه دهید مملکت را امن وامان کنم، همان‌طوری که کشور را امن تحویل گرفتم امنیت را اعاده دهم آن وقت هر چه اکثریت نمایندگان ملت ایران تصمیم گرفتند از آن قرار رفتار بنمایم زیرا من با رأی تمایل سپس رأی اعتماد اکثریت نمایندگان ملت زمام کشور را دست گرفتم و باید با رأی عدم اعتماد اکثریت نمایندگان کنار روم». در این موقع قوام گوشی را به زمین گذارده دیگر انتظار شنیدن مطلبی از شاه نکشیده و با خون‌سردی به ما گفت: آیا دانستید اعلیحضرت بودند که شخصاً‌ به من تلفن نمودند ؟ ایشان به من خبر داده‌اند الان به من خبر رسید جمعیت عصبانی از زمام‌داری من ریخته‌اند به منزلم، آنجا را آتش زده ویران کنند جان خانم من هم در خطر است و صلاح من این است از مسئولیت نخست‌وزیری استعفا دهم من هم آن جوابی بود که به ایشان دادم. مرحوم حسین فاطمی با عصبانیت زیاد گفت: به اعلیحضرت چه مربوط نخست‌وزیر استعفا دهد یا ندهد این از وظایف مجلس شورای ملی است که نماینده اراده ملت و مظهر حکومت مردم بر مردم است جواب جنابعالی بسیار خوب بود.»1

1. ابوالحسن عمیدی‌ نوری،‌ یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)،‌ به کوشش: مختار حدید ـ جلال فرهمند،‌ ج2،‌ تهران:‌ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،‌ 1384، صص51ـ52.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران