زمینههای قیام 19 دی
سفر جیمی کارتر، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، به ایران نزدیک بود. محمدرضا پهلوی برای استقبال از کارتر پیامهای ریز و درشتی فرستاد. به دستور او 21 زندانی سیاسی در سالروز جهانی اعلامیه حقوق بشر آزاد شدند. در همان روز، 20 آذر 1356، شاه در پیامی ابراز داشت که ایران سهم خود را در اجرای اعلامیه حقوق بشر به انجام رسانده است. پیام درشت او، محاکمه و اعدام سرلشکر احمد مقربی، جاسوس اتحاد جماهیر شوروی، شش روز مانده به ورود کارتر، بود.
رئیسجمهور آمریکا در سفر خود به ایران کوشید همه نگرانیهایی که شاه ایران پس از روی کار آمدن او دچار شده بود، بزداید. این کوشش کارتر در سخنانی که سر سفره میهمانی شاه ایراد کرد چشمگیرتر بود. ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، متن سخنرانی آن شب کارتر را آماده کرده بود. اما او با شگفتی دید که رئیسجمهور با کنار گذاشتن آن نوشته، سخنان دیگری، که اغراقآمیز بود، گفت: «ایران به سبب رهبری داهیانه شاهنشاه یک جزیره ثبات در یکی از آشوبزدهترین مناطق جهان است. و این واقعیت مدیون شما اعلیحضرت و در نتیجه رهبری شماست و همچنین مدیون احترام و ستایش و مهری است که ملتتان نسبت به شما ابراز میدارند.»
برآورد ناظران خارجی از سفر 17 ساعته جیمیکارتر به ایران چنین بود که ستایش فوقالعاده او از شاه موجب رفع نگرانی شخص اول ایران از سیاستهای تازه آمریکا گردید و قوت قلب تازهای به وی در رویارویی با مخالفان داد. و نیز گفته شد که پشتیبانی بیچون و چرای کارتر از شاه به پادشاه ایران گفت که میتواند روند سیاسی اصلاحات و سرکوب را همزمان به کار بسته، جلو ببرد. برخی از مقامات وقت ایران هم باور کردند که کارتر قوت قلبی به شاه داد که برایش قابل تصور نبود... احساس کرد که دیگر محلی برای نگرانی نیست و الآن وقت آن است که مبارزهای را که امام خمینی شروع کرده پاسخ دهد.
واکنش نهایی هیأت حاکمه علیه امام خمینی در چنین بافت و بستر و زمینهای شکل گرفت. گزارشهای رسیده از مجالس همهگیر و پرشماری که در یادبود حاج مصطفی فرزند امام برگزار شده بود، همراه با دیدن تعابیر تند و تیز امام خمینی علیه نظام پادشاهی ایران در دوره پهلوی، و نیز بستگی جنبش فراگیر دانشجویی در دو ماه اخیر با نهضت اسلامی، شاه را به دادن دستوری واداشت که بهای گزاف آن را یک سال بعد، با خروج از ایران، پرداخت کرد. امر ملوکانه، تهیه و تدوین مقالهای علیه امام خمینی بود.
از میان روایات به جا مانده از جزئیات این رخداد، و نیز پیشینه تهیه گزارشها، مقالهها و اطلاعیههایی که با رنگ و بوی امنیتی، به امر حکومت در جراید چاپ میشد، میتوان پذیرفت که متن نخست مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در ساواک نوشته شد. رئیس این سازمان آن را به دست شاه رساند. وقتی خواند، دستور دوم را برای افزودن حملههای بیشتر داد. ویرایش دوم یا سوم مقاله پسندیده شد و از طریق وزارت دربار به وزیر اطلاعات و جهانگردی رسانده شد. «مقاله به من داده شد. من فرستادم، دادند به خبرنگار اطلاعات... [وقتی خواندند] اعتراض کردند که این مقاله ممکن است اسباب زحمت خودشان شود... حق هم داشتند و میگفتند در قم اسباب زحمت ما خواهد شد... چارهای نبود. گفته بودند باید چاپ بشود. باید چاپ میشد. دفعه اول هم نبود.»(1)
مایه اصلی مقاله، اتحاد استعمار سرخ و سیاه، یا پیوند عوامل کمونیسم و اسلام علیه حکومت ایران، بود. نویسنده یا نویسندگان آن با اشاره به آغاز اصلاحات ایران با اجرای برنامه تقسیم اراضی نوشته بودند که مالکان زمینهای بزرگ برای ابراز مخالفت و جلوگیری از این طرح به سراغ روحانیون رفته، از میان آنان مردی ماجراجو، بیاعتقاد، سرسپرده، جاهطلب و وابسته به مراکز استعماری را یافتند. او روحالله خمینی بود. بخش بعدی مقاله، پیشینه آیتالله را مورد تهاجم قرار داده بود. او را «سید هندی» خواندند؛ که بنا به قولی در هندوستان بسر میبُرد؛ در آنجا با مراکز استعماری انگلیس مرتبط بود؛ و به قولی دیگر تخلص اشعار عاشقانه او در جوانی «هندی» بوده است. قیام 15 خرداد هم، جنبشی وابسته به بیگانه بود که عامل آن کسی جز خمینی، مجری نقشههای استعمار سرخ و سیاه نبود! (2)
هیچیک از مفاد مقاله تازگی نداشت. همه آنها پیش از این از زبان شاه و اعلامیههای نوشته شده در ساواک علیه امام خمینی بیان شده بود. اما کنار هم چیدن این اتهامات، آن هم به هنگامی که صدای صلوات در هر گوشه از ایران با شنیده شدن نام خمینی بلند میشد، به تصمیمی شتابزده که در نبود تعادل روحی و عقلی گرفته میشود، میماند. یکی از منابع ساواک قم سه روز پس از چاپ مقاله یادشده و واکنشهای نشان داده شده به آن، نوشته «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را به جرقهای در انبار باروت تشبیه کرد. «من نمیدانم چاپ این مقاله به دستور و با اجازه بوده و یا این که خودسرانه نوشته شده است. اگر دستگاهها اطلاع داشته و اجازه چاپ دادهاند، باید بگویم بزرگترین اشتباه را کردهاند، زیرا چاپ این مقاله در هنگامی که مملکت چندی است در گوشه و کنار آن آشوب و سر و صدا است، بیتناسبترین چیزی بود که ممکن است باشد. مقاله روزنامه مانند جرقهای در انبار باروت انفجار داشت و من هر چه فکر کردم نتوانستم تناسب آن را با امروز در نظر بگیرم.»(3)
مناسب مینمایاند پیش از پرداختن به پیامدهای مقاله یادشده در جامعه، به یادکرد سازمان اطلاعات و امنیت کشور از آیتالله خمینی در گزارشهای طبقهبندی شده و درونسازمانی اشاره شود. نگاه ساواک به این مرجع مبارز و آشتیناپذیر چگونه بود؟ آیا در اینجا نیز او را عامل بیگانه، ارتجاع سیاه و همپیمان با مالکان بزرگ و همسو با کمونیستهای داخلی میخواند؟ نه. از منظر دستگاه اطلاعاتی ایران، او و همه ایرانیانی که از او پیروی میکردند، «افراطی» بودند! همزمان با نوشته شدن مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، ساواک خراسان در جمعآوری اطلاعات خود، گزارشی به مرکز فرستاد که میگفت حال آیتالله سیدابوالقاسم خویی خوب نیست. او مقلدان فراوانی در ایران و خارج از کشور دارد؛ اگر بمیرد «اغلب مقلدین وی به سمت روحالله خمینی روی خواهند آورد و شایسته است از هماکنون یکی از آیات واجد شرایط برای جانشینی آیتالله خویی انتخاب، تا به موقع به جای وی معرفی شود.» اداره کل سوم پس از دیدن این گزارش، دستور بررسی موقعیت نُه مرجع تقلید مطرح ساکن ایران، عراق و کویت را داد. ردیف دوم، «روحالله خمینی- مقیم نجف اشرف» بود. در اینجا متن تهیه شده ساواک درباره امام خمینی، برای قیاس بهتر با متون آشکار تبلیغاتی نوشته شده توسط این سازمان میآید: «روحالله خمینی هر چند قدمت فعالیتهای مذهبی شناختهشده آیتالله سیدابوالقاسم خویی را ندارد، معهذا چون قریب 14 سال است که در حوزه علمیه نجف اشرف مقیم است، توجه عدهای از شیعیان مقیم خارج را به طرف خود جلب کرده است و به طوری که گفته میشود روحانیون طرفدار وی در خارج از کشور زمینه گسترش نفوذ او را در کشورهایی مانند پاکستان، افغانستان و هند فراهم کردهاند. روحالله خمینی تنها روحانی است که در خارج از محدوده مرزهای کشورهای خاورمیانه از طرفداران قابلتوجهی برخوردار است و این طرفداران اغلب دانشجویان و ایرانیان مقیم کشورهای اروپای غربی، ایالات متحده آمریکا و کانادا هستند که با توجه به رویه افراطی روحالله خمینی، ضمن حمایت از او، تبلیغ عقاید وی را در سرلوحه اقدامات خود قرار دادهاند. روحالله خمینی با توجه به رویه افراطی و مخالفتی که با نظام اجتماعی ایران در پیش گرفته در بین قشرهای متعصب مذهبی در ایران نیز از هواداران قابلتوجهی برخوردار است و غیر از گروههای بازاری و کسبه و عدهای از سرمایهداران متعصب مذهبی، عده کثیری از دانشجویان متعصب مذهبی و دیگر گروههای اجتماعی از روی تقلید و برای توسعه نفوذ و عقاید او تلاش میکنند. روحالله خمینی با حمایتهایی که این گروهها از وی به عمل میآورند، منابع مالی وسیعی در اختیار دارد و همین امر موجب گردیده تا ضمن آنکه در حد آیتالله سیدابوالقاسم خویی به طلاب طرفدار خود شهریه پرداخت کند (3000 ریال در ماه) مبالغ قابلتوجهی نیز به عنوان عیدی و ... به آنها کمک نماید. گفته شده روحالله خمینی قدرت پرداخت شهریه بیشتری را به طلاب علوم دینی دارد. وی برای اینکه آیات دیگر را علیه خود برانگیخته نکند در همان حد آیتالله سیدابوالقاسم خویی شهریه میپردازد و مبالغی نیز به ترتیب فوق به طلاب علوم دینی کمک میکند. مجالسی که به مناسبت فوت مصطفی خمینی پسر ارشد روحالله خمینی در نقاط مختلف کشور برگزار شد و همچنین فعالیتهای گروههای افراطی مذهبی در چند مدت اخیر به نفع روحالله خمینی، گوشههای دیگری از نفوذ و موقعیت وی را در بین متعصبین مذهبی روشن میسازد.»(4)
پیآمدهای سیاسی اجتماعی مقاله چاپ شده در روزنامه اطلاعات را نمیتوان ناگهانی خواند. زمینه آن با دو موج از مخالفتهای مردمی علیه حکومت شاه ایجاد شده بود. موج اول با درگذشت سیدمصطفی خمینی(اول آبان تا چهلمین روز وفات او - دهم آذر 1356) و حوادث مرتبط با آن شکل گرفت، و موج دوم در محرم 1398، آذر و دی 1356، با رخدادهای دو روز تاسوعا و عاشورا، 29 و 30 آذر بالا رفت.
مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» تنها مطلب موهن علیه امام خمینی نبود. در همان روزها، روزنامههای دیگر مجبور به چاپ اینگونه مقالهها، اما رقیقتر، شده بودند. برای نمونه روزنامه آفتاب شرق، چاپ مشهد، تظاهرات ضدحکومتی در آن شهر را از ناحیه گروهی اوباش و اراذل دانست که «به نام مرد بیگانهای چون خمینی هندی که سالهاست از این کشور نفی بلد شده و به خارجیان پیوسته شعار میدهند و اعلامیه پخش میکنند و از او تجلیل مینمایند.»(5) و یا روزنامه آیندگان در مقالهای با عنوان «چهرههای استعمار سرخ و سیاه در ایران» آورد که «استعمار سرخ و سیاه در تلاش خود برای جلب حمایت طبقه روحانیت ایران نیز بینتیجه ماند... ناگزیر به سراغ آنهایی رفتند که جویای نام و نشان بودند و برای این منظور به راحتی تسلیم میشدند و روحالله خمینی از آن جمله بود.»(6)
اعتراضهای خشمآلود شهر قم که از فردای چاپ مقاله، 18 دی 1356، آغاز گشت و موجی دیگر برافراشت، پاسخ به همه این اهانتها بود. نبض جنبش در میان طلاب علوم دینی میزد. آنان در نخستین اقدام، پس از مشورت با مدرسین، تصمیم گرفته بودند بر سر کلاسهای درس حاضر نشوند. تعطیل شدن کلاسها، اعتراض شهر قم را آشکار کرد و با شعارهای 250 تن از طلاب، که در مدرسه خان گرد آمده و از این مدرسه تا میدان آستانه راهپیمایی کردند و با هجوم مأموران انتظامی و امنیتی پراکنده شدند، شعلهور گردید. برخی از طلبهها صبح روز هجدهم دی به خانه علمای طراز اول شهر رفتند و از آنان خواستند که به اهانتهای مقاله چاپ شده در روزنامه اطلاعات واکنش نشان دهند. همراهی بیشتر آنان، به گردهمآیی بزرگ در مسجد اعظم انجامید. بعدازظهر آن روز بیش از دو هزار نفر صحن و شبستان این مسجد را پر کردند. شعارهای این روز همچون دیروز بود: درود بر خمینی- مرگ بر استبداد.
صدای معترضان، با غروب آفتاب و آغاز نمازهای جماعت فروکش کرد. پس از نماز، شیخ مرتضی حائری سخن راند و با ابراز تأسف از چاپ مقاله کذایی گفت که بیم آن داریم که اینجا را همچون مدرسه فیضیه تعطیل کنند. تظاهرات پس از نماز جماعت مسجد اعظم ادامه یافت. آن شب خیابانهای قم شاهد سر دادن شعارهای تند بر ضد شاه بود؛ و حتی شاهد شکسته شدن شیشه بانک صادرات. راهپیمایی شب نوزدهم دی ماه با آرامش خاتمه نیافت. درگیریهای پراکنده، عدهای زخمی به جا گذاشت. آن شب هنوز لوله اسلحهها به سمت پایین کشیده نشده بود.
اهل بازار در پیروی از خیزش حوزه علمیه قم، مغازههای خود را در نوزدهم دی بستند. مأموران ساواک و شهربانی در کنار نیروهایی که از تهران به کمک آنان رفته بودند، در سطح شهر، به ویژه حوالی مدارس علمیه و حرم حضرت معصومه علیهاالسلام خودنمایی میکردند. همه مدرسین جز آقای سیدکاظم شریعتمداری حلقههای درس خود را تعطیل کردند. قرار گردهمآیی صبح روز نوزدهم، مسجد اعظم بود. طلبهها پس از تعطیل کردن درس آقای شریعتمداری در مسجد یادشده حضور یافتند. اعتراضهای پنج هزار نفری که به مسجد اعظم کشیده شد، بیدرگیری پایان یافت. بعدازظهر نوزدهم دی بود. جمعیتی که ده هزار نفر برآورد شد، پس از شنیدن سخنان آقای حسین نوری همدانی، به حرکت درآمد. نخستین نشانههای درگیری توسط مأموران حکومتی رخ داد. یکی از آنها شیشه بانک صادرات را با لگد شکست و پاسبان دیگری که لباس رسمی به تن داشت همان شیشه را با پاره آجر پایین آورد. اینجا بود که لوله اسلحهها پایین کشیده شد. با فریاد فرمانده نیروهای حکومتی تیراندازی شروع شد. با به زمین افتادن شماری از مردم، جمعیت در کوچههای اطراف پناه گرفت. اما جنگ و گریز تا پاسی از شب ادامه یافت. اعتراضهای شهر قم با ریخته شدن خون دست کم شش تن و زخم دهها مجروح، خاموش شد. اما یکی از منابع سازمان اطلاعات و امنیت قم نظر دیگری داشت. «اگر تظاهرات امروز کشته داشته باشد [که داشت]، قم و حتی ایران، به این زودی ساکت نخواهد شد.»
پینوشت:
1 – تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص 268
2 – روزنامه اطلاعات، ش 15506، تاریخ 17 دی 1356، ص 7
3 – اسناد ساواک، گزارش خبر، سند شماره 8004/21 ه. مورخ 20 دی 36(56)
4 - اسناد ساواک، همان، گزارش اداره کل سوم، (با عنوان «درباره تبلیغ پیرامون اعلمیت روحالله خمینی و انتخاب وی به جانشینی آیتالله سید ابوالقاسم خویی») بی شم، بیتا
5 – روزنامه آفتاب شرق، شماره ۱۱۶۰۰ ، سوم دی ۱۳۵۶، صفحه آخر، اسناد ساواک، گزارش خبر، پیوست سند شماره 9904/9 ه 1، مورخ ۲۰ دی 36 (56)
6 - اسناد ساواک، پرونده روح الله خمینی، به شماره کلاسه 67908
الف لام خمینی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان 1396، ص792 تا 798
نظرات