مرگ بر این مدیر روزنامه

سخنرانی شهید مفتح در مسجد جامع بازار تهران


تاریخ سند: ۳ اردیبهشت ۱۳۴۶

 

خیلی محرمانه

موضوع: دکتر محمد مفتح

نامبرده بالا در ساعت ۱۹:۴۵ روز ۴۶/۱/۳۰ در مسجد جامع[بازار تهران] (قسمت شاه‌آبادی) به منبر رفت. ابتدا درباره فلاسفه یونان قدیم و امروز و هم‌چنین درباره عقاید فرُید[=فروید] و مارکس صحبت کرد و نتیجه گرفت عقاید فرُید برای نسل جوان مضر بوده و بی‌بندوباری را تحویل جامعه داده است. سپس پیرامون اسلام سخنرانی نمود و گفت در مجلس شورای ملی قانون چه کنم را تصویب کردند و مردم بازار ربا می‌خورند و ادارات رشوه می‌گیرند؛ این وضع خطرناک است؛ باید پیرو اسلام بود تا از سقوط جامعه جلوگیری کرد و بعد گفت یک نفر امریکایی که به ایران آمده بود کتابی نوشته و درباره افکار ایرانی‌ها و علل عصبانیت ایرانی قلم‌فرسایی کرده و نتیجه گرفته است چون مذهب اسلام دارای محدودیت است باید محدودیت را از بین برد[!]. بعد افزود یکی از رفقا برای شب عید چند عدد ماهی قرمز خرید و به داخل حوض منزل انداخت؛ پس از دو روز رنگ ماهی از بین رفت و سفید شد و معلوم گردید که انسان دوپا ماهی را هم رنگ کرده، این از بازاری. اما ادارات؛ فردا نگویید که ما فقط به دولت حرف می‌زنیم؛ ما وظیفه داریم برای اصلاح جامعه بکوشیم؛ یک مبلّغ حکم یک طبیب را دارد؛ بایستی اول مریضی را تشخیص دهد، بعد برای معالجه آن کوشش نماید. نامبرده افزود در یکی از روزنامه‌ها نوشته شده بود یک نفر از دانشکده کشاورزی فارغ‌التحصیل شد و با هزاران زحمت در اداره استخدام شد و او را بایگان کردند و هر چه به رئیس مربوطه گفت تحصیلات من در رشته کشاورزی است کسی گوش به حرف‌هایش نداد؛ خلاصه او را به سرپرستی عده‌ای برای جلوگیری از آفات نباتی به شهرستانی فرستادند؛ نزد رئیس کشاورزی محل رفت و رئیس به ایشان گفت اعتباری با خودت آورده‌ای؟ جواب داد دویست‌هزار تومان؛ در نتیجه رئیس لیستی درست کرده و تمام دویست‌هزار تومان را تقسیم کرد و ده تومان هم به آن شخص داد و گفت با این ده تومان دوا بخرید و با آب سمپاشی کنید. بعد اضافه نمود این مرد [که] آرزو داشت روزی برای مملکت خود خدمت نماید، ناراحت شد، لیست را به زمین کوبید و از اتاق بیرون رفت. کشاورزان چون برای اولین‌بار مأمور صدیقی دیده بودند، طوماری درست کردند و از مرکز تقاضای تشویق او را نمودند. آن جوان به مرکز آمد و او را اخراج کردند. خلاصه یک جوان پس از ۱۵ سال تحصیل، این بود وضعیتش، و حتی زمین بایری آباد کرد، ولی مالک زمین شکایت کرد و طبق حکم دادگستری زمین را از او گرفتند؛ در این اثنا جوان پیرو مکتب فرُید شد و آزاد از قید و بند به زندگی ادامه داد و حتی زنش مورد تجاوز یک عده جوان قرار گرفت و جان خود را از دست داد؛ این است وضع ادارات ما. بعد گفت در محضر استاد بزرگوارم مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله خمینی بودم (مردم صلوات فرستادند) یک جمله گفت از مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی که این مسجد به نام او است، خدا رحمتش کند. مرحوم صاحب جواهر هنگام مرگ فرزند ۲۵ ساله‌اش تا صبح در کنار جسد فرزند خود مطالعه کرد. نامبرده در پایان به مطبوعات حمله کرد و گفت چندی قبل در یک روزنامه خواندم زنی از مدیر روزنامه راهنمایی خواسته بود. زن نوشته بود که من دارای شوهر و فرزند هستم و حالا عاشق جوانی شده‌ام، مرا راهنمایی کنید. مدیر روزنامه در پاسخ نوشته بود حریم شوهر و فرزند و خانواده مقدس است، شما حریم خانواده را ترک نکنید و عشق را هم ترک نکنید تا جوان کامی بگیرد[!] مرگ بر این مطبوعات، مرگ بر این مدیر. مجلس را با گفتن جاوید باد اسلام و درود بر آورنده اسلام پایان داد.

نظریه رهبر عملیات: صحت گزارش فوق مورد تأیید است.

 

 

برای مطالعه اسناد بیشتر درباره شهید آیت‌الله مفتح به اینجا مراجعه فرمایید


مرگ بر این مدیر روزنامه