دوران شریف امامی
محمد رضا شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال 1977، برای جلب رمقدمهضایت وی نخست دولت 13 ساله هویدا را تغییرداد و سپس به آمریکا رفت. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس و اشک ریختن کارتر و مهمانانش شد، آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رئیس جمهور جدید آمریکا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند. در این مذاکرات، شاه جای هیچ گله و شکایتی برای آمریکایی ها باقی نگذاشت به طوری که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافت و بار دیگر با خیال راحت بر اریکه سلطنت تکیه زده بود. ولی مشکلا ت اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یک طرف و تشدید مخالفت ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلا ت ناشی از آن به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در کار خود فرومانده بود و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود از هیچ گونه کارشکنی در کار دولت وقت فروگذار نمی کرد و سرانجام با انتشار مقاله توهین آمیز نسبت به امام خمینی در روزنامه اطلا عات در 17 دی 1356 کاری ترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت. این مقاله به ابتکار هویدا تهیه شد و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر کرد. سرانجام دولت آموزگار از کار برکنار شد و شاه شریف امامی را روی کار آورد.
استعفای دولت جمشید آموزگار
یک سال پیش از وقوع 17 شهریور جمشید آ موزگار در ۱۵ مرداد ۱۳۵۶ به نخست وزیری منصوب شد. وظیفه اصلی او به ظاهر کنترل تورمی بود که از سال ۱۳۵۵ در حال شدت گرفتن بود. حوادث ۱۹ دی قم و مراسم چهلم های بعدی برای شهدای این حادثه در استانهای مختلف کشور آرامش دولت را کاملا بر هم زده بود ولی آموزگار همچنان می پنداشت توان کنترل اوضاع را دارد. حتی بعد از چهارمین مراسم چله نیز در یک اظهار نظر عجیب مدعی شد در ایران دیگر اغتشاشی رخ نخواهد داد.
با حلول ماه مبارک رمضان همه آرزوهای آموزگار نقش برآب شد. پانزدهم مرداد ۱۳۵۷ هجری شمسی مطابق با اول رمضان ۱۳۹۸ هـ.ق بود. طبق سنت مسلمانان ایران عموم مردم شب ها را در مساجد جمع می شدند تا به سخنان وعاظ گوش فرا دهند. این سنت فرصت مناسبی بود تا از این تجمعات علیه رژیم پهلوی استفاده شود. امام خمینی چند روز قبل ازحلول ماه مبارک پیامی را فرستادند و راهبردهایی را در ۸ بند جهت استفاده بهینه از این ماه ارائه دادند. امام در این رهنمودها با تاکید بر مبدا نهضت در ۱۵ خرداد ، رهبری روحانیت ، نفی انتخابات رژیم رنگ عوض کردن بعضی از مهره های رژیم ، رسیدگی به خانواده های شهدا، تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، روشنگری و افشاگری علیه شاه در این ماه را به عنوان محورهای اصلی مورد اشاره قرار دادند. از طرف دیگر ساواک نیز با یک بررسی تحلیلی از ماه رمضان و امکاناتی که می تواند در اختیار انقلابیون قرار گیرد پیش بینی های لازم را نمود و طرح هایی را برای مهار بحران تدوین کرد و شورای هماهنگی استانها مرکب از استاندار، رؤسای سازمان های انتظامی و امنیتی ، رئیس دادگستری و مدیر کل اوقاف را مامور بررسی و اجرای آن نمود.
ساواک در این طرح برآورد کرد که در تهران تعداد ۶۰۰ مسجد هست که با احتساب تکایا و منازل مردم حدود یک هزار مجلس می شود. در شهرستان ها و روستاها نیز قریب به ۱۰/۰۰۰ مجلس مذهبی پیش بینی می شود. روحانیون در این ماه کوشش خواهند نمود تا دست به تبلیغات “آشوب طلبانه” بزنند و با تحریک”متعصبین مذهبی و مردم قشری به بهره برداری” بپردازند. “ آنها خواهند کوشید تا روزهای ۱۹ ، ۲۱ و ۲۲ ماه رمضان تلاش های موسسات دولتی را تخریب و تظاهرات برپا کنند. به همین جهت سازمان های امنیتی و انتظامی باید به ائمه جماعات، وعاظ و بانیان مجلس تذکر و تهدید نمایند اطلاعات لازم را از انقلابیون کسب کنند عناصر نفوذی را به داخل مجالس اعزام کنند از عناصر انقلابی مراقبت به عمل آ ورند تظاهرات را کنترل نمایند، روحانیون وابسته به اوقاف را فعال کنند مسئولین اوقاف خود در مراسم شرکت نمایند رادیو و تلویزیون یک چهره مذهبی از رژیم ارائه دهد. گفتار مذهبی و مصاحبه از رادیو و تلویزیون پخش شود خبر از مراسم مذهبی تهیه نمایند و از مجالسی که مسئولین محلی شرکت می کنند فیلمبرداری وپخش شود.
با همه تلاش های رژیم حرکتی که آغاز شده بود، سریع تر، عمیق تر و قوی تر از آن بود که با آماده باش نیروهای رژیم از ادامه آن ممانعت به عمل آید. درگیری های خونینی از همان شب اول ماه رمضان آ غاز شد و تا پایان رمضان ادامه پیدا کرد. علاوه بر حوادث مذکور فاجعه سینمارکس آبادان آخرین طوفانی بود که دولت آموزگار را از جای کند و وی را در ۱۳۵۷/۶/۵ مجبور به استعفا کرد.
روی کار آمدن دولت شریف امامی
شاه و آمریکا به خوبی درک کردند که تنها هماورد رژیم ، نیروهای مذهبی هستند به همین جهت به فکر دولتی افتادند که بتواند نیروهای مذهبی را راضی کند. پس از ناکامی دولت جمشید آموزگار در کنترل ناآرامیهای مردمی علیه رژیم پهلوی، محمدرضا شاه، جعفر شریف امامی، عامل سرسپرده خود را برای تشکیل دولت، مأمور کرد. به روایت اشرف پهلوی در ۵ شهریور در نتیجه فشار آمریکا برادرم شریف امامی رئیس مجلس و مدیر عامل بنیاد پهلوی را به نخست وزیری برگزید. شاه و آمریکا به گمان خود می پنداشتند که جعفر شریف امامی به دلیل سوابق پدرانش می تواند با روحانیت ارتباط برقرار کند. شریف امامی به دلیل سوابق در هنگام معرفی کابینه به مجلس در مصاحبه ای علت انتصاب خود را چنین تشریح کرد:
در میان رهبران مذهبی یک نوع نارضایتی وجود داشت و از من خواسته شد تا با دست گرفتن زمام امور بعضی از سوء تفاهم ها را از میان بردارم. رادیو لندن نیز در تفسیری اعلام کرد: اکنون روشن شده که جعفر شریف امامی برای کاهش فشار جناح های مذهبی و سیاسی به این سمت برگزیده شده است. او خود را یک روحانی زاده معرفی می کرد در حالی که روحانیون می دانستند پدر او فقط پیشکار امام جمعه تهران بوده است. به طور کلی جعفر شریف امامی از ابتدای ورود به صحنه سیاست کشور در دوران پهلوی به راههای مختلف سعی می کرد تا به اقدامات فریب کارانه اذهان و افکار عموم مردم را از واقعیت موجود منحرف کند ولی با روشنگری های علمای بزرگ و خصوصا امام(ره) حرفها و نقشه های منافقانه او به بن بست رسید و چنین بود که رویه خود را تغییر داد و سعی کرد تا از الگوهای دیگری بهره گیرد، وی قصد داشت تا با عوام فریبی، اعتراضات گستردهای را که در سراسر کشور رو به فزونی میرفت، کنترل کند بنابراین درصدد برآمد تا با دادن وعدههای پوچ، مردم را آرام سازد. او در ابتدا دستور لغو تاریخ مجعول شاهنشاهی و جایگزینی تاریخ هجری را صادر کرد و سپس فرمان تعطیلی قمارخانهها را داد. شریف امامی کابینه خود را دولتِ آشتی ملی عنوان نمود و قصد داشت با ریاکاری خود را به علما نزدیک سازد. اما این کارها تأثیری بر انقلاب جوشان مردمی نداشت و برپایی اجتماع عظیم روز عید فطر سال 1357 و روزهای بعد، و نیز کشتار مردم تهران در جمعه خونین هفدهم شهریور، چهره واقعی او را آشکار ساخت. او که به دروغ، خود را دوستدار ملت میخواند تنها دوازده روز پس از کسب قدرت، کشتار کم سابقهای را در تهران به راه انداخت.
جعفر شریف امامی
مهندس جعفر شریفامامی از سیاستمداران ایرانی دوران پهلوی بود. جعفر شریف امامی (فرزند حاج محمدحسین ملقب به نظام الاسلام) در ۱۷ شهریور ۱۲۸۹ به دنیا آمد.
تحصیلات
شریف امامی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شریف به پایان رساند. سپس وارد مدرسه آلمانی شد و دوره متوسطه را در قسمت فنی تمام کرد و از طرف وزارت راه به همراه ۳۰ نفر جهت تحصیل در رشته راه آهن به آلمان اعزام شد. پس از پایان دوران تحصیل به ایران بازگشت و در راه آهن مشغول به کار شد. اندکی بعد مجدداً از طرف وزارت راه جهت ادامه تحصیل به سوئد اعزام گشت و در سال ۱۳۱۸ به تهران بازگشت و به شغل خود ادامه داد و مراحل ترقی را در راه آهن طی کرد. در شهریور ۱۳۲۰ توسط نیروهای متفقین به اتهام همکاری با آلمان دستگیر شد و پس از آزادی به سمت مدیرکل بنگاه مستقل آبیاری منصوب گردید. در تیر ماه ۱۳۲۹ در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا به کفایت وزارت راه انتخاب شد و پس از قتل رزم آرا و انتصاب حسین علا به نخست وزیری، به عنوان عضو شورای عالی سازمان برنامه انتخاب شد و در دوران حکومت مصدق در همین سمت باقی ماند و نهایتاً پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نخست وزیری سپهبد زاهدی به سمت مدیرعامل سازمان برنامه منصوب شد. و در سال 1333 به سناتوری تهران انتخاب شد. وی در دوره دوم مجلس سنا به مدت ۲ سال نماینده تهران بود و با شکل گیری کابینه دکتر منوچهر اقبال تصدی وزارت صنایع و معادن را بر عهده گرفت و پس از دکتر اقبال به مدت ۸ ماه در سال ۱۳۳۹ به نخست وزیر رسید. از اتفاقات دوران نخست وزیری او بهبود روابط ایران و تجدید انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بود، اما به دنبال اعتصاب معلمان در اعتراض به پایین بودن حقوق خود و کشته شدن یکی از فرهنگیان به نام خانعلی به دست پلیس و استیضاح شدن وی در مجلس استعفا داد. دولت مستعجل شریفامامی ثمرة یک دورة تنشهای جدی در روابط ایران و آمریکا بود. تشدید فعالیت جناحهای وابسته به «حزب دمکرات» آمریکا در ایران به اعتصاب معلمین و شهادت دکتر ابوالحسن خانعلی و سرانجام سقوط دولت شریفامامی، در اردیبهشت 1340 انجامید. وی در سال ۱۳۴۱ نیابت تولیت بنیاد پهلوی را عهده دار گردید..او در انتخابات ۱۳۴۲ مجلس سنا، با داشتن بیشترین آراء به عنوان سناتور از تهران به مجلس راه یافت و به ریاست مجلس انتخاب شد. ضمن آنکه ریاست مجلس شورای ملی نیز با او بود و در حقیقت ریاست قوه مقننه را بر عهده داشت. شریف امامی به مدت ۱۵ سال رئیس مجلس سنا بود و مشاغل متعددی را بر عهده داشت از جمله: ریاست هیئت مدیره بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانی، ریاست کانون مهندسین و عضو هیئت امنای دانشگاه. از جمله فعالیتهای دیگر وی ایجاد دامداری در کرج، شهرک سازی و آپارتمان فروشی با بهاءالدین کهبد سرمایه دار معروف میباشد. در سال ۱۳۵۷ که سراسر ایران را تظاهرات و اعتصاب در بر گرفته بود، محمدرضا پهلوی برای جلوگیری از بحران و انقلاب مسئولیت نخست وزیری را با اختیارات تام به او سپرد، نامبرده با ایراد چند نطق مخصوصاً نطق معروف او «من شریف امامی بیست روز پیش نیستم» دولت آشتی ملی را تشکیل داد که ظاهراً از مردم حمایت میکرد و خود را از خاندان روحانیون معرفی نمود. از سیاستهای او میتوان به آزادی مطبوعات و رادیو تلویزیون ، دادن امتیاز به کارمندان ، تغییر تقویم شاهنشاهی به شمسی ، بستن مراکز فساد ، عزل مدیرانی که نالایق دانسته شدند و انحلال حزب رستاخیز اشاره نمود. شریفامامی با برقراری حکومت نظامی رخداد ۱۷ شهریور معروف به جمعه سیاه را به نام خود در تاریخ ثبت نمود. تلاش او در تغییر مسیر انقلاب اسلامی از امور سیاسی به امور رفاهی بی نتیجه ماند و مردم به مخالفت با او پرداخته و او را وادار به کناره گیری نمودند و سر انجام در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ استعفا داد و نیمه دوم بهمن همان سال ایران را به قصد امریکا ترک نمود. جعفر شریف امامی از دوران جوانی وارد لژ فراماسونری قرار گرفت و رئیس فراماسونهای ایران شد.
نخست وزیری
مهندس جعفر شریف امامی در زندگیاش دوبار نخستوزیر ایران شد و هر دوبار فرمان نخستوزیری را روز پنجم شهریور دریافت کرد؛ یک بار در سال 1339 و یک بار در سال 1357. شریفامامی از قضا هر دو بار در شرایط بحرانی به نخستوزیری رسید و هر دو بار رسیدنش به صدارت، تعجب ناظران را برانگیخت.
هنگامی که انتخابات دوره بیستم مجلس در تابستان 1339 برگزار شد و دولت اقبال در آن به نفع نامزدهای حزب ملیون (که رهبری آن به عهده نخستوزیر بود) دست به تقلب زد، هیاهویی بزرگ به پاخاست. علاوه بر اعتراضات داخلی و جنجال نامزدها، مطبوعات آمریکا و اروپا نیز فضاحت انتخابات ایران را پوشش دادند و این امر در میان دولتمردان غربی واکنشهایی برانگیخت. شاه ناچار شد انتخابات را باطل کند و دولت جدیدی برای برگزاری دوباره انتخابات بر سرکار آورد. رئیس دولت جدید جعفر شریفامامی بود.
دوره اول
وظیفه اصلی شریفامامی در ابتدای دوران اول نخستوزیریاش برگزاری آبرومندانه انتخابات مجدد مجلس بیستم بود. در انتخاباتی که دولت او در زمستان 1339 برگزار کرد، معدودی از نیروهای مستقل و حتی یکی دو تن از شخصیتهای نزدیک به نهضت ملی مانند الهیار صالح به مجلس راه یافتند. اما دکتر علی امینی که از جدیترین منتقدان برگزاری انتخابات اول توسط دولت اقبال بود، بار دیگر از ورود به مجلس باز ماند. شریفامامی و احمد آرامش (قائم مقام سازمان برنامه و از بستگان نزدیک نخستوزیر) کوششهایی برای کاستن از فساد مالی موجود در سیستم به کار گرفتند که سرانجامی نیافت. همین کوششها برای بعضی شرکتهای آمریکایی فعال در ایران نیز رسواییهایی به بار آورد که احتمالاً در خودداری بعدی دولت آمریکا در کمک به دولت شریفامامی بیتأثیر نبود.
از سوی دیگر انتخاب کندی به ریاستجمهوری آمریکا شرایط بینالمللی را به کلی دگرگون کرد. کندی اعتقاد داشت بهترین شیوه جلوگیری از نفوذ کمونیسم در کشورهای جهان سوم، انجام اصلاحاتی است که زمینه گسترش این ایده را از میان ببرد. یکی از زمینههایی که در کشوری مانند ایران برای چنین اصلاحاتی در نظر گرفته میشد، اصلاحات ارضی بود. روحانیون ایران به رهبری آیتالله بروجردی به انجام چنین اصلاحاتی رضایت نمیدادند. اما درگذشت آیتالله بروجردی در فروردین 1340 فرصتی برای رژیم به وجود آورد که این اصلاحات را با دردسر کمتری به اجرا بگذارد. انتخاب شاه برای جلب رضایت کندی و اجرای اصلاحات ارضی، علی امینی بود. بنابراین هنگامی که شریف امامی در جریان استیضاح در مجلس (بر سر برخورد خشونتآمیز پلیس با معلمان اعتصابی) ناچار استعفاء داد، علی امینی جای او را گرفت.
دوره دوم
شریفامامی پس از کنارهگیری از نخستوزیری مدتی خانهنشین بود، سپس به ریاست بنیاد پهلوی انتخاب شد و به ریاست سنا رسید. در جریان انقلاب و پس از سقوط دولت آموزگار، شاه بار دیگر جعفر شریفامامی را به نخستوزیری برگزید. این انتخاب به رغم مخالفت ساواک انجام شد و تعجب بسیاری از ناظران را برانگیخت. به نظر میرسد شاه که شریفامامی را فراماسونی نزدیک به سیاستهای لندن میدانست، قصد داشت با انتخاب او حمایت بریتانیا را به دست آورد و آنچه را «تحریکات رادیو بیبیسی» علیه رژیم خود میدانست متوقف کند. شریفامامی پیشنهاد نخستوزیری را به شرطی پذیرفت که شاه از دخالت در کار دولت دست بردارد و به او در اداره کشور اختیار کامل دهد. او دولت خود را «دولت آشتی ملی» نامید و فوراً تماسهایی با روحانیون برقرار کرد. شریفامامی تاریخ رسمی کشور را از شاهنشاهی به هجری بازگرداند، کابارهها و کازینوها را بست، قول داد با فساد مبارزه کند، سانسور مطبوعات را لغو کرد، دستور بازداشت عدهای از مقامات سابق را داد و نصیری (رئیس سابق ساواک) را که به عنوان سفیر در پاکستان خدمت میکرد به کشور فراخواند.
واکنش انقلابیون به اقدامات او بدبینانه و توأم با عدم پذیرش بود. به طور مشخص رهبر انقلاب در اعلامیهای به مناسبت تشکیل دولت شریفامامی، با اشاره به نام «دولت آشتی ملی» که او برای کابینهاش برگزیده بود، نوشت: «آشتی کنیم و خون عزیزان را هدر دهیم؟ آشتی کنیم و بر رژیم ظالمانه و خیانتکار پهلوی سر فرود آریم؟ چگونه روحانیون با رفتن احکام مسلمه اسلام و به غارت رفتن مخازن کشور و کشتارهای بیرحمانه رژیم، به پاس آنکه گفتهاند ما به روحانیون احترام میگذاریم آشتی کنند و این ننگ ابدی را برای خود در تاریخ ثبت کنند؟»
واقعه 17 شهریور تأثیر مهمی در ناکام ماندن تلاشهای آشتیجویانه شریفامامی داشت. تصمیم دولت ایران در مورد فراهم آوردن زمینه بیرون راندن رهبر انقلاب از عراق نیز در زمان نخستوزیری شریفامامی اتخاذ شد. او گمان میکرد با رفتن ایشان به پاریس، رابطه رهبری با انقلابیون قطع میشود اما نتیجه در عمل کاملاً معکوس بود. تظاهرات خیابانی که با آتشزدن بانکها و مراکز دولتی همراه بود در دوران شریفامامی به اوج رسید و سرانجام شاه را به این تصمیم رساند که آخرین شانس خود را با بر سر کار آوردن یک دولت نظامی آزمایش کند. چیزی نگذشت که ارتشبد ازهاری به جای شریفامامی مأمور تشکیل چنین دولتی شد.
جایگاههای سیاسی وی عبارت بودند از:
• رئیس مجلس سنا
• سرپرست بنیاد پهلوی
• نخست وزیر
هیأت وزراء
کابینه شریفامامی به هنگام نخستوزیریاش شامل این افراد بود:
• حسین شالچیان (وزیر راه)
• ویشکایی (وزیر بازرگانی)
• باهری (وزیر دادگستری)
• نهاوندی (وزیر علوم)
• امیر افشار قاسملو (وزیر امور خارجه)
• محمد یگانه (وزیر امور اقتصادی)
• ارتشبد عظیمی (وزیر جنگ)
• یزدانپناه (وزیر امور پارلمانی)
• منوجهر آزمون (وزیر مشاور و امور اجرایی)
• معتمدی (وزیر پست و تلگراف و تلفن)
• گنجی (وزیر آموزش و پرورش)،
• پرفسور رامین (وزیر صنایع و معادن)
• مقتدر مژدهی (وزیر بهداری و بهزیستی)
• ارتشبد قرهباغی (وزیر کشور)
• علینقی کنی (وزیر مشاور و سرپرست اوقاف)
• امیر پرویز (وزیر کشاورزی)
• حسنعلی مهران (وزیر و سرپرست سازمان برنامه و بودجه)
• محسن فروغی (وزیر فرهنگ و هنر)
• کاظم ودیعی (وزیر کار)
• جهانگیر مهد مینا (وزیر نیرو)
• پرویز آوینی (وزیر مسکن و شهرسازی)
• عاملی تهرانی (وزیر اطلاعات و جهانگردی)
جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک
هفدهمین شماره از مجموعه رجال عصر پهلوی، مربوط است به جعفر شریف امامی. وی از رجال شناخته شده دوران پهلوی است و اکثر محققان تاریخ معاصر با شخصیت او آشنا هستند. آنچه نیز در این کتاب آمده، کوششی است برای شناخت بهتر او و کارهایش. مقدمه این کتاب چکیده ای از اقدامات و شخصیت او را برای ما بازگو می کند:
«جعفر شریف امامی از معدود رجال سیاسی عصر پهلوی است که در سال های 1330- 1357 شخصیتی قدرتمند و موثر در عرصه سیاست و حکومت بود. رشد او در گرو موقعیت احمد آرامش و سپس عضویتش در تشکیلات فراماسونری بود. این مهندس فنی به نخست وزیری، وزارت، ریاست مجلس سنا، سناتوری و وکالت مجلس شورای ملی رسید.
وی در بنیاد پهلوی مسؤل املاک در تشکیلات فراماسونری استاد اعظم بود و با تسلط بر لژهای فراماسونی آنچه استاد اول می گفت، عمل می کرد.
او در ردیف اول خائنان و جانیان بی شمار رژیم پهلوی قرار می گیرد. خاصه آن که در جریان تصویب کاپیتولاسیون مقام ریاست مجلس سنا و در کشتار وسیع مردم در قتل عام هفده شهریور بر صندلی صدارت تکیه زده بود و لکه ننگ دامانش هرگز پاک نشد.»
یکی از جنبه های شخصیتی شریف امامی عضویت او در فراماسونری است.پس از آن که در سال 1343 هویدا به نخست وزیری می رسد و دست او از این سمت کوتاه می شود، به فراماسونری روی می آورد که به مقام استاد اعظمی می رسد.
شریف امامی برای اعمال نفوذ خود ابتدا حزب «جمعیت ایرانی طرفدار حکومت جهانی» را ایجاد کرده بود تا در برابر حسنعلی منصور قرار گیرد که حزب ایران نوین را سرپرستی می کرد و سپس به تقویت فراماسونری در ایران پرداخت. وی به همین دلیل با سید حسن امامی امام جمعه تهران قرار می گذارند تا لژ اعظم ایران را برای سرپرستی کلیه لژهای فراماسونری وابسته به کشورهای اسکاتلند، انگلستان، فرانسه و آلمان به وجود آورند.
در یکی از گزارش های ساواک در این زمینه چنین آمده است:
«چون از لحاظ موقعیت مملکتی صلاح نبود شاه ریاست فراماسونری ایران را قبول کند و دکتر لقمان ادهم نیز کهولت سن داشت و امام جمعه تهران هم معمم بود، قرار شد مهندس شریف امامی رئیس لژ ایران گردد».
نقش وی در فراماسونری از پشتیبانی دربار و شخص شاه برخوردار بوده است. اما در سال 47 که کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران توسط اسماعیل رائین منتشر می شود پس از انتشار دو جلد آن از انتشار جلد سوم جلوگیری می شود. با این که مجوز انتشار دو جلد آن را وزارت فرهنگ و هنر صادر کرده و ساواک نیز از آن اطلاع داشت اما جلد سوم به علت آن که شریف امامی را از اعضای باند فراماسونری انگلیس دانسته بود منتشر نشد. امیر عباس هویدا به ساواک ابلاغ می کند که از انتشار این کتاب جلوگیری کنند.
شریف امامی در این زمان با قرار گرفتن در جایگاه استاد اعظمی، ریاست فراماسونرهای ایران را عهده دار شده بود.
با این وجود جلد سوم فراموشخانه بعدها چاپ شد، ولی جلد چهارم آن که 180 آن چاپ شده بود، اصلا منتشر نشد. در یکی از اسناد ساواک آمده است: « جلد چهارم کتاب که 180 آن چاپ شده بود، با بقیه مطالب و سوابق مربوط که زیر چاپ بوده، از چاپخانه جمع آوری و مستقیما به حضور اعلیحضرت تقدیم شده است. 90 صفحه از این کتاب، مدارک و اسناد مثبت با عکس، درباره سوء استفاده و کثافت کاری های مربوط به آقای شریف امامی رئیس مجلس سنا است که در حال حاضر روی میز شاهنشاه آریامهر است.»
جالب آن که طبق گفته اسماعیل رائین «مهندس شریف امامی و لاجوردی خواستند 300 هزار تومان به من بدهند، قبول نکردم لذا کار خود را علیه فراماسون ها دنبال خواهم کرد.
شریف امامی از طرف لژ بزرگ ملی فرانسه نیز به عنوان اولین استاد اعظم آن لژ منصوب می شود.
وی به عنوان استاد اعظم، با استادان اعظم لژهای جهان رابطه داشت.
افشاگری های رائین و گزارش های متعدد از فسادهای مالی شریف امامی همه حربه ای در دست دربار بوده تا افراد متعدد را به گونه ای در دست خود داشته باشد.
اتهامات دیگر شریف امامی ارتباط با نازی های آلمان و تمایل او به شوروی بود.
یکی از فسادهای او کازینوی آبعلی بوده که یکی از محل های درآمد او بوده است.
موقعیت شریف امامی به حدی می رسد که حتی شاه نیز توان تغییر در موقعیت او را نداشته است.
در سال 1356 وی باز به نخست وزیری می رسد. قصد رژیم نیز نجات از مخمصه انقلاب بود. شریف امامی که با عنوان آشتی ملی این سمت را پذیرفته بود بیانه ای صادر کرد و قصد خود را چنین اعلام کرد: «اینک که خطراتی مهلک میهن ما را تهدید می کند، همه به پا خیزید تا همه با هم در فروغ جهانگیر قرآن و تعالیم عالیه اسلام و درقلمرو قانون اساسی به نجات مملکت همت ببندیم تا در این گذرگاه خطیر تاریخی در پیشگاه تاریخ وطن و نسل های آینده سرافکنده نباشیم.». اما امام و انقلابیون این عوامفریبی ها را باور نکردند و به افشاگری پرداختند. در همین حال بود که در دولت شریف امامی جمعه سیاه اتفاق افتاد و در روز 17 شهریور 2450 نفر به روایت شاپور بختیار و 3000 نفر به روایت بنی صدر در تهران کشته شدند. یکی از سیاه ترین اتفاقاتی که در دوره شریف امامی اتفاق افتاد همین حادثه 17 شهریور بود که حادثه غمباری در انقلاب اسلامی بود و در عمل باعث قوت انقلاب شد.
70 روز از نخست وزیری شریف امامی نگذشته بود که به علت شدت یافتن انقلاب وی کنار رفت و حکومت نظامی ارتشبد ازهاری روی کار آمد. شریف امامی ثروت زیادی در دوران حیات خویش اندوخت و احمد شیبانی از نزدیکانش به فردوست اطلاع داده بود که هنگام خروج از ایران زمان انقلاب 17 میلیون دلار به حساب خود در خارج ریخته بود. شریفامامی از مهرههای واسط و محلل به شمار میرفت که در شرایط و بحرانی از او استفاده میشد. تلاش دائمی برای جلب حمایت دولتهای بیگانه از ویژگیهای شخصیتی او بود. شریفامامی در دوره اشغال ایران تمایل به سیاست آلمان هیتلری داشت و به همین دلیل مدت کوتاهی بازداشت شد. پس از آزادی و حضور در صحنه سیاسی ایران، طرفدار سیاست انگلیس شد و با تغییر سیاست رژیم پهلوی به سمت آمریکا، وی نیز تغییر جهت داد.
لژ بزرگ ایران
یکی دیگر از وقایع مهم تشکیل لژ بزرگ ایران است که در سال 1348 انجام شد. به نظر میرسد که تشکیل لژ بزرگ ایران ـ یعنی لژی که همة لژهای دیگر در سراسر ایران از آن تبعیت کنند، از تدابیری بود که برای تثبیت قدرت آمریکا به جای انگلیس انجام شد. این جابهجایی البته مسیری طولانی و پرفراز و نشیب داشته تا عاقبت در سال 1348 با رسمیت یافتن لژ بزرگ ایران با ریاست مهندس جعفر شریف امامی، همه به آن تمکین کردند. بعد از پیروزی انقلاب هم این لژ بلافاصله به آمریکا منتقل شد و چندی بعد هم لطفالله حی یهودی استاد اعظم آن شد.
گرچه توافق سران لژهای آمریکا و انگلیس در این امر انجام شد ولی تودة ماسونها با روابط و عادتها و سبک و سیاق معمول و خصوصاً با احساس قدرتی که از قبل داشتند و احساس خطری که از این تغییرات میکردند، تأکید داشتند که این کار باید طوری انجام گیرد که برملا نشود و توجیه منطقی هم داشته باشد. لذا استادان بزرگ فراماسونی، از ابتدا ـ یعنی قبل از کودتای 28 مرداد ـ شروع به کار کردند و قدم به قدم پیش رفتند. در انتها با تشکیل لژ بزرگ باید کسی در رأس آن قرار میگرفت که مورد قبول اکثریت باشد و از این مهمتر مورد اعتماد سران بالاتر و برجستهتر نظام جهانی هم باشد. در هر حال قرعة این فال به نام مهندس جعفر شریفامامی زده شد که عضو لژ آلمان بود و قبلاً درس خوانده آلمان و کشور آلمان بعد از جنگ جهانی دوم خود در اشغال آمریکا بود.
از سوی دیگر در کار این نقل و انتقال و بر مجموعة فراماسونری در این جریان، یک تشکیلات دیگر هم باید نظارت میکرد و آن، ساواک ساختة آمریکا بود. دو جلدکتاب «اسناد فراماسونری در ایران» که بر اساس گزارشهای ساواک اخیراً چاپ و منتشر شده است عناصر مؤید این نظر ما را در دسترس قرار میدهد. اساساً اینکه در رژیم شاه، با آن جایگاهی که ماسونها داشتند، ساواک اجازه بیابد که در کار آنها دقت و مراقبت کند و حتی تا شنود محفلهای آنها و ورود به لژها و سرقت اسنادشان پیش برود خود به اندازه کافی شگفتآور است و این نمیشود مگر با همین تصویری که به عنوان فرض داریم. اکنون با عنایت به این طرح کلی مطالبی را از این کتاب نقل میکنیم:. در دوم اردیبهشت 1344 لژ اعظم ناحیه ایران در محل انجمن رازی جلسهای تشکیل داد... کریستوفر ایزک فری به سمت استاد اعظم لژ ناحیهای ایران تنصیب میشود. کریستوفر فری... تبعة انگلستان و یکی از فعالترین چهرههای فراماسونری در حمایت بیپرده از منافع سیاسی انگلستان در ایران بوده است. در گزارش... 27/3/44... عده زیادی از ماسونها... منجمله کریستوفر فری... احمد هومن و... هنگام بحث در روابط ایران و انگلیس احتمال وقوع حوادث بسیار مهمتری را نمودهاند. این عده عقیده دارند که مبارزه با انگلیس عاقبت خوبی ندارد... (ج 1، ص 342).
لژ بزرگ ناحیة ایران... که در سال 1335 گشایش یافت... بر اساس اسناد و مدارک... سعید مالک به عنوان مؤسس لژ... و پس از او دکتر محمود هومن... در سال 1968 (1347) جهانشاهی به سمت دبیر بزرگ لژ بزرگ ناحیه ایران انتخاب شد.
سابقة تشکیل لژ فراماسونری وابسته به اتحادیه فراماسونری آلمان به سال 1958 (1337) بازمیگردد... پس از انحلال لژ پهلوی (همایون) حسین علاء که در انحلال آن نقش مهمی بازی کرد، تصمیم گرفت تا لژ جدیدی را بنا نهد که به سازمانهای ماسونی انگلیسی و فرانسوی وابستگی نداشته باشد. با چنین ذهنیتی لژ فراماسونری مهر زیر نظر سازمان فراماسونری آلمان... تأسیس شد و مؤسسین آن هم حسین علاء، سید حسن تقیزاده، مختارالملک صبا، عبدالله انتظام، دکتر تقیاسکندانی، ابوالحسن حکیمی و یک آلمانی به نام فوگل بودند. (ص 358) پس از تأسیس لژ مهر، چندی بعد... لژ آفتاب... و به دنبال آن لژ ستاره سحر را پایهگذاری کردند که استادی آن به عهدة مهندس جعفر شریفامامی بود...
اتحادیه جهانی فراماسونها، تشکیلات جنبی لژ بزرگ ملی ایران بود. تشکیل اتحادیه جهانی فراماسونها را میتوان به منزله کوششی برای مقابله با استیلای سازمانی تشکیلات فراماسونری انگلیس ارزیابی نمود. این تشکیلات نخست در آلمان با اعلام استقلال از نظم سازمانی گراند لژ اسکاتلند برپا گردید و پس از آن در سایر کشورهای جهان شعبه زد... از ابوالحسن حکیمی به عنوان مؤسس شعبه ایرانی اتحادیه نام برده میشود. ابوالحسن حکیمی، برادر ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) است... وی در تجدید فعالیت «جمعیت عامیون ایران» در سال 1327 شمسی نقش مؤثری داشت و سخنرانی مهمی تحت عنوان «رفرم اکرو» یا «اصلاحات زراعتی» ایراد کرد. (ص 360).
شورای عالی درجه سی و سوم و آخرین درجة آئین اسکاتی کهن و پذیرفته شده برای ایران، عالیترین سازمان فراماسونری بود که جهت ارتقاء درجات فراماسونهای ایرانی و نظارت بر نحوة ارتقاء به پایههای عالی تشکیل شد... احتمالاً مقدمات تأسیس این سازمان به سال 1345 باز میگردد... فهرست نام کسانی که به درجة 33 رسیده بودند... 1ـ دکتر محمود هومن 2ـ سرلشکر محمود میرجلالی 3ـ علی کوچکعلی 4ـ دکتر محمود ضیائی 5ـ دکتر احمد هومن 6ـ مسعود هدایت 7ـ محمدحسن مشیری 8ـ عبدالحسن معدل 9ـ علیرضا امیرسلیمانی. در گزارش مزبور، همچنین تصریح شده بود که : قریباً آقای مهندس شریف امامی استاد اعظم لژ بزرگ ایران که به درجه 33 ماسونی نائل گردیده به عضویت شورای عالی پذیرفته خواهد شد.
برای سرپرستی لژ بزرگ، اول کسانی همچون سعید مالک، محمود هومن و ایزاک فری مطرح بودند. اما انتخاب شریف امامی به عنوان چهرهای فاقد سابقة لازم در فراماسونری که حتی درجات عالی خود را نیز نه از طریق سیر بلکه از طرق غیرعادی دریافت داشته بود، با طبع ماسونهای سالخوردة ایرانی سازگاری چندانی نداشت... لژ بزرگ ایران با شرکت 27 لژ فعال کشور، مرکب از 10 لژ فرانسوی، 14 لژ انگلیسی و 3 لژ آلمانی تشکیل شد.
پس از تشکیل لژ بزرگ و ادغام همة لژها و سازمانهای فراماسونری در آن، به طور بیسابقهای تشکیلات فراماسونری در ایران گسترش یافت. کلیه موانع سیاسی و امنیتی از سر راه این گسترش بیوقفه برداشته شد و دکتر محمود هومن رئیس فراماسونری شورای عالی ایران در نامهای به شخص شاه از او خواست تا اجازه دهد ماسونهای ایرانی میزبانی تشکیل بیست و هشتمین کنفرانس شوراهای عالی اروپایی را به عهده بگیرند. طرح این درخواست در سال 1356 یعنی در آستانه انقلاب اسلامی، عمق پیوند فراماسونری با شاه و در هم تنیدگی آن را با دستگاه حکومت پهلوی آشکار میکند.
برای تأسیس لژ بزرگ ایران، قرار بود طی ماههای منتهی به اسفند 1347 در حدود 20 نفر از نمایندگان گراندلژهای آلمان، اسکاتلند و فرانسه بنا به دعوت آقای مهندس شریف امامی به منظور تشکیل مجمع عمومی و ادغام کلیه لژهای سهگانه فوق و در نتیجه تشکیل لژ بزرگ... میهمان فراماسونهای ایران باشند... تعداد فراماسونری در ایران در مقطع تشکیل لژ بزرگ و سال بعد از آن بالغ بر 1400 نفر بود که از این عده فقط قریب 200 نفر در شهرستانها... و باقی در تهران بودند. ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود میگوید: فراماسونری در ایران از آغاز به عنوان یک سازمان سیاسی به نفع انگلستان کار میکرد... بدنامی و سوءشهرت فراماسونری در ایران سبب میشد که رابطه محمدرضا با آن، به شدت پنهان نگاه داشته شود ولی محمدرضا در طول دوران خود همیشه از فراماسونها حمایت میکرد و در جریان کار آنها قرار داشت و آنها نیز به شدت به سلطنت او علاقمند و وفادار بودند. گفتم که پس از 28 مرداد 1332 به تدریج یک تیپ جدید آمریکایی در مقامات مملکتی پدید شد. این تیپ آمریکایی نظر خوشی به فراماسونهای قدیمی و کهنهکار و تیپ انگلیسی نداشت. آنها برای خود فرهنگ خاصی داشتند و در محافل و مجامع خودشان جمع میشدند. محمدرضا هر دو تیپ را تأیید میکرد و سعی میکرد با همة آنها روابط حسنه داشته باشد و برای شریف امامی، رئیس فراماسونری احترام زیاد قائل بود. آمریکائیها از همان آغاز که ساواک را ایجاد کردند، خواستند که کلیة سازمانهای سیاسی و غیرسیاسی و سازمانهای بینالمللی که در ایران شعبه دارند، در اداره کل سوم بررسی شود. این نظر آنها هم شامل فراماسونری میشد و هم شامل بهائیت. مستشار آمریکایی اداره کل سوم روی این بررسی نظارت میکرد و در واقع اطلاعات دست اول را خودش به سیا انتقال میداد. بدین ترتیب آمریکاییها توانستند از همان سال 1336 تشکیلات فراماسونری ایران را بشناسند و روی آن کار کنند.
اسماعیل رائین هم سابقه برنامه آمریکاییها علیه انگلیس را تا سال 1328 عقب میبرد و تحلیلگران و گردآورندگان اسناد ساواک درباره فراماسونری معتقدند که: کیفیت و نحوه رابطه رائین با ساواک و چگونگی همکاریش با ساواک هنوز آن قدر پیچیده است که نتوان در آن به نتیجهگیری... رسید... (اما) در واقع دیدگاه مسلط بر تألیف کتاب رائین، همان دیدگاهی است که بر محتوای گزارشها و اسناد موجود در بایگانی اشراف دارد... سکوت پرسشانگیز رائین در خصوص فعالیتهای محافل فراماسونری وابسته به گراندلژهای آمریکا و... همگی نشانههایی است از هم جهتی کار رائین با مراکز قدرت سیاسی و ساواک.
فراماسونری آمریکایی... اغلب سازمان سیا در آن رخنه کرده است. در اسناد ساواک اطلاعات مربوط به فعالیتهای شعبه آمریکایی فراماسونری با نام علیاصغر بختیاری پیوند خورده است... علیاصغر بختیار به عنوان نمایندة شریف امامی در اصفهان منصوب گردید. (او نمایندة آقای شریف امامی در پرتریکو نیز میباشد.) و در 17 مهر 1354 از سوی شریفامامی به به ایشان ابلاغ گردید که لژ انگلیس زبان به نام اینترنشنال با مشارکت آمریکائیان مقیم اصفهان را تشکیل دهد.
شب 23 و 24/9/54 لژ با حضور آقای بختیار در آنجا تشکیل و قریب 40 نفر آمریکائیان مقیم اصفهان هم در آن شرکت مینمایند... نام این لژ امید گذاشته شده... در مراسم اولین جلسه... علیاصغر بختیار، چیتایات نماینده شرکت شبدیز که فروشندة اتومبیلهای پژو در ایران میباشد... شرکت داشتهاند... تصمیم گرفته میشود که یک آپارتمان... اختصاص بدهند تا حدود 120 نفر از آمریکائیان که وابسته به فراماسون هستند و اکثراً مربوط به تیم آمریکایی بل هلیکوپتر میباشند در آن عضویت یافته و شرکت نمایند... «آمریکائیان برای قبول عضویت فراماسون فعالیت خوبی از خود نشان میدهند.»
تقریباً از همان ماههایی که هنوز لژ بزرگ ایران رسماً تأسیس نشده بود، ساواک تهران، برای به کنترل درآوردن تحرکات ماسونی ایران، با دشواری مواجه گردید... گزارش مورخ 22/2/47 به 321 صراحتاً از اعلام ساواک تهران مبنی بر عدم امکان عملیات فنی به منظور بهرهبرداری از مذاکرات جلسه روز 27/7/47 ماسونها سخن میگوید. (ج 1؛ ص 447).
در فروردین 48 که یک ماه و نیم از تأسیس لژ بزرگ سپری شده بود، اداره کل سوم، ریاست ساواک تهران را به جهت عدم اطلاع رسانی منابع از وضعیت لژ بزرگ مورد سئوال قرار داده است.
در سال 1356 جعفر شریف امامی به مقام بزرگ بازرس کل و با اختیار شورای عالی درجة سی و سوم برگزیده شد.
نقش و جایگاه شریفامامی در این جریان نیز قابل بررسی است. او روحانیزاده، کارمند راهآهن و قبل از آن، قبل از جنگ جهانی دوم تحصیلاتش در آلمان بود. در آن موقع و در آلمان بر او چه گذشته که بعد از بازگشت به ایران به سرعت مدارج «ترقی» را طی کرده تا به استاد اعظمی لژ بزرگ ایران و ریاست مجلس سنا برای سالیان طولانی و آخرین امید شاه برای نجات او و سلطنتش از چنگ انقلاب اسلامی بود؟ لحنی که او در مقام استاد اعظم لژ بزرگ ایران دارد از لحن شاه، شاهانهتر است. رابطة او با سران یهودی ـ ماسونی ـ آمریکایی چگونه بود؟ اینها را به روشنی نمیدانیم.
مجلس سنا
به موجب قانون اساسی مورخ 1324هـ. ق حکومت ایران علاوه بر مجلس شورای ملی باید داری مجلس دیگری به نام ” مجلس سنا“ باشد ولی به علت بعضی از مخالفتها تا پایان سلطنت رضاشاه پهلوی درباره این شاخه قوه مقننه تصمیمی اتخاذ نگردید. پس از شهریور 1320 با اشغال ایران توسط متفقین و تبعید رضاشاه و سست شدن پایههای سلطت پهلوی، مقالاتی در مطبوعات نوشته میشد و از دولتهای وقت تقاضای تشکیل این مجلس میشد و محمدرضا پهلوی نیز نسبت به تأسیس آن علاقهمند بود، تا اینکه در روز 19 اردیبهشت 1327ش دولت حکیمی لایحه تشکیل مجلس سنا را تقدیم داشت که با اعتراضات زیادی از سوی برخی از نمایندگان مجلس شورا روبهرو شد ولی بالاخره با تلاش عدهای از دولتمردان اساسنامه آن تدوین و به تصویب مجلس شورا و صحه شاه رسید. تشکیل مجلس و اختیارات آن طبق اصول 43، 44، 45 و 46 متمم قانون اساسی پیشبینی شده بود که شرح آن در این مجمل نمیگنجد و تنها به برخی از آنان اشاره خواهد شد. به موجب اصل 43 قانون اساسی تعداد نمایندگان مجلس سنا شصت نفر بوده که سی نفر از طرف مردم (پانزده نفر از تهران و پانزده نفر از شهرستان) و نیمی دیگر از سوی شاه (پانزده نفر از تهران و پانزده نفر از شهرستان) انتخاب میشدند که گروه اول سناتورهای انتخابی و دسته دوم به سناتورهای انتصابی معروف بودند. انتخابات مجلس سنا در هر دوره تقنینیه همزمان با انتخابات مجلس شورای ملی شروع و اخذ رأی در یک روز انجام میشد. سناتورها باید شرایط خاصی را برای عضویت در مجلس سنا داشته باشند که به صورت اختصار بیان میشود: این اشخاص از بین نخستوزیران، وزرا، معاونین، استانداران، امرای بازنشسته ارتش، استادان دانشگاه و قضات با داشتن 15 تا 20 سال سابقه و اشخاصی که حداقل 3 دوره نمایندگی مجلس شورا را داشتند انتخاب میشدند.
در حقیقت مجلس سنا به ”مجلس شیوخ“ معروف بود زیرا هر فردی که واجد شرایط مذکور نبود نمیتوانست به مجلس سنا راه یابد و گفته میشود گه گاهی هم برای اینکه اشخاص موردنظر واجد شرایط سناتوری شوند به طور موقت احکامی صادر میشد.
مجلس سنا کلاً هفت دوره تقنینیه داشته است. اولین دوره مجلس سنا همزمان با شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی در 20 بهمن 1328 در تالار مجلس شورا گشایش یافت اما در سال 1331ش هنگام مبارزات ملی شدن صنعت نفت و قطع روابط سیاسی با انگلیس و همچنین مخالفت مجلس سنا نسبت به انتخاب مجدد مصدق به نخستوزیری و سیاست وی در زمینه نفت، دکتر محمد مصدق درصدد انحلال مجلس سنا برآمد و از ورود سناتورها به عمارت مجلس شورای ملی در بهارستان جلوگیری شد به طوری که سناتورها جلسه خود را در منزل نظامالسلطنه مافی تشکیل دادند. بدین ترتیب مجلس سنا تعطیل و پس از کودتای 28 مرداد 1332 دوباره تشکیل شد.
دوره دوم سنا در 27 اسفند 1332 آغاز و در 25 اسفند 1338 خاتمه یافت.
دوره سوم سنا : 3/1/1339 گشایش و 19/2/1340 به فرمان شاه منحل شد. دوره چهارم مجلس سنا پس از دو سال و اندی تعطیلی در 14/7/1342 آغاز شد و در 14/7/1346 خاتمه یافت (تا سال 1342ش نمایندگان مجلس را کلاً مردان تشکیل میدادند ولی از این سال به بعد بانوان به مجلس سنا راه یافتند و در همین زمان نیز عدهای از بانوان به نمایندگی مجلس شورا انتخاب شدند)
دوره پنجم سنا : 14/7/1346 گشایش و در 9/6/1350 خاتمه یافت.
دوره ششم : 9/6/1350 افتتاح و 16/6/1354 خاتمه یافت.
دوره هفتم : 17/6/1354 افتتاح شد و با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 مجلس سنا منحل شد.
رؤسای مجلس سنا از بدو تشکیل تا خاتمه پنج تن بودند: ابراهیم حکیمی، حسن تقیزاده، محس صدر، جعفر شریف امامی، محمد سجادی که سه تن از آنان قبلاً نخستوزیر بودهاند (حکیمی، صدر، شریف امامی) و دو تن دیگر از رجال (تقیزاده، سجادی) و طولانیترین دوره ریاست مجلس سنا با شریف امامی بوده است.
لازم به ذکر است به دلیل اینکه قبلاً محلی برای تشکیل جلسات مجلس سنا در نظر گرفته نشده بود در سالهای نخستین جلسات سنا در عمارت مجلس شورای ملی تشکیل میشد ولی پس از انحلال مجلس در سال 1331 و گشایش دوبارهاش در 1332 سناتورها به این فکر افتادند که هرچه زودتر محل اختصاصی جهت مجلس سنا درنظر گرفته شود. بدین منظور برخی از سناتورها با تلاش بسیار و با موافقت محمدرضا پهلوی کاخ علیرضا پهلوی را خریداری کردند و به مجلس سنا اختصاص دادند، و در اسفند 1333 به بعد جلسات سنا در آنجا تشکیل شد ولی چون در کاخ جدید نیز محل مناسبی برای ادارات، کتابخانه و سایر تشریفات مربوطه وجود نداشت تصمیم گرفته شد ساختمان جدیدی در کنار کاخ علیرضا احداث شود و تا سال 1357 این ساختمان جهت جلسات مجلس سنا استفاده میشد.
راهپیمایی ۱۶شهریور
روحانیون تهران بعد از برگزاری راهپیمایی با شکوه ۱۳ شهریور( به مناسبت عیدفطر) تصمیم گرفتند بار دیگر در مقابل حکومت شریف امامی و به منظور برائت از وی مانور قدرتی را به اجرا در آورند. به گزارش شهید محلاتی بعد از راهپیمایی عید فطر به این نتیجه رسیدیم که این کار باید با نظم و ترتیبی ادامه یابد، جلسه ای گرفتیم و از صبح تا غروب دور هم بودیم و تصمیم گرفتیم که روز پنج شنبه ( ۱۶ شهریور) راهپیمایی بکنیم. “ آیت الله بهشتی در جامعه روحانیت استدلال کرد ”که بعد از راهپیمایی عید فطرحالا که مردم آمدند نباید در این حرکت مردمی فترت ایجاد شود.لذا از مردم به راهپیمایی دعوت شد. “.با فرا رسیدن روز ۱۶ شهریور سیل جمعیت از گوشه گوشه تهران جاری شد. به گزارش کیهان، تهران یکپارچه تعطیل و تظاهرات بود. صدها هزار تظاهر کننده در خیابان های تهران راهپیمایی کردند. راهپیمایان برای سربازان دست تکان می دادند و گل پرتاپ می کردند. ناظران این راهپیمایی را تا یک میلیون نفر تخمین زدند. طول صف های راهپیمایان به چند کیلومتر می رسید. ابتدا ماموران کوشش کردند که جلوی راهپیمایی را بگیرند اما بعد راه را باز کردند و به دنبال جمعیت به حرکت درآمدند. صدها موتورسوار با شعار و تابلوجلوی جمعیت حرکت می کردند. این جمعیت عظیم همگی در میدان آزادی به هم پیوستند و چندین ساعت به شعار دادن پرداختند علاوه بر آن بیانیه ها و قطعنامه های محکمی نیز از سوی افراد مختلف قرائت گردید. در مجموع این راهپیمایی به یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب مبدل شد به گونه ای که خود دست اندرکاران رژیم پهلوی مثل هویدا بعدها در خاطراتشان به بزرگی این جریان و وحشت رژیم از آن اعتراف کردند. رژیم شاه و کابینه شریف بعد از این حرکت عظیم به این نتیجه رسیدند که باید بر شدت سرکوب افزود تا بحران مهار شود. به همین دلیل تلاش کردند تا هر چه سریع تر حکومت نظامی اعلام کنند واز ادامه شکل گیری مقاومت های مردمی جلوگیری کنند.
17 شهریور 1357
عده ای از مردم در راهپیمایی بزرگ ۱۶ شهریور فریاد می زدند : ” فردا صبح در میدان ژاله“ سپهبد مقدم برای جلوگیری از تکرار راهپیمایی از شاه درخواست برقراری حکومت نظامی کرد و سرانجام با موافقت شاه تصویب شورای امنیت و هیئت دولت حکومت نظامی به تصویب رسید و با فرمان شاه ارتشبد اویسی فرماندار نظامی تهران شد. فرماندار نظامی تهران به سپهبد بدره ای فرمانده گارد جاویدان دستور داد تا واحدهایی از گارد را به فرمانداری نظامی منتقل کند. بدره ای فرمان اعزام واحدهایی را به سرلشکر امینی افشار فرمانده لشکر گارد جاویدان صادر کرد و یگان هایی از لشکر در میدان و خیابان ژاله (شهدا) مستقر شدند. ارتشبد اویسی با صدور اولین اطلاعیه ای فرمانداری نظامی اعلام کرد : " به منظور ایجاد رفاه مردم و نحوه نظم از ساعت ۶ صبح روز ۱۷ شهریورماه مقررات حکومت نظامی را به مدت شش ماه " به اجرا می گذارد. مردم در صبح زود بی خبر از حکومت نظامی در دسته های بزرگی از خیابان های فرح آباد (پیروزی) ، شهباز( ۱۷ شهریور) و میدان خراسان به طرف میدان ژاله حرکت کردند. در نزدیکی میدان و خود میدان کامیون های مملو از نظامیان ایستاده بودند ولی مردم بی اعتنا به راه خود ادامه می دادند. نزدیک صبح بود که جمعیت در میدان ژاله و خیابان های منتهی به آن مستقر شدند. یکی از فرماندهان نظامی با بلندگو به مردم اخطار کرد که حکومت نظامی است چرا تجمع کرده اید؟ یکی از روحانیون مردم را دعوت به نشستن کرد. جمعیت روی زمین نشست ولی ظواهر امر نشان می داد که نیروهای فرمانداری نظامی قصد متفرق کردن مردم را ندارند. راه عبور را ازچهار طرف به روی مردم بستند. ناگهان صدای رگبار از خیابان های منتهی به میدان بلند و همین که جمعیت از چهار طرف به سوی میدان هجوم آوردند نیروهای مستقر در میدان نیز از چند سو مردم را به رگبار بستند. در مدت چند ثانیه صدها نفر در خاک وخون غلتیدند..
مردم بی مهابا مجروحین و شهدا را بر روی دست به سوی بیمارستان ها حمل می کردند. اطاق ها، راهروها و حیات بیمارستان ها مملو از مجروح و جنازه بود. مردم از اطراف بیمارستان ها خانه های خود را برای پذیرش مجروحین مهیا کردند. هر کس هر چه لوازم پزشکی داشت به بیمارستان می آورد.
نفرت مردم به اوج خود رسیده بود. خبر قتل عام مردم در میدان ژاله در تهران پیچید و سرتاسر تهران به جنب و جوش در آمد. مردم بی اعتنا به حکومت نظامی به خیابان ها ریختند و با مامورین فرمانداری نظامی درگیر شدند. در مدت کوتاهی بیشتر خیابان های تهران صحنه درگیری نیروهای رژیم و مردم خشمگین و انقلابی شد.
روزنامه ها فردای آن روز بدون پرداختن به چگونگی درگیری اعلام کردند : " ۱۰۰ آتش سوزی در تهران روی داد شعب چند بانک ، یک فروشگاه بزرگ شهر و روستا در آتش سوخت." فرماندار نظامی در اطلاعیه شماره۴ خود ضمن متهم کردن مردم به اینکه با " پول و نقشه خارجی " اقدام به تظاهرات کرده اند اعلام نمود در واقعه ۱۷ شهریور ۵۸ نفر کشته و ۲۰۵ نفر مجروح شده اند. دو روز بعد دادگستری اعلام کرد تعداد کشته شد گان به ۹۵ نفر رسید. گرچه تعداد شهدای آن روز رسما اعلام نشد ولی آگاهان آ مار وحشتناکی را از شهدای ۱۷ شهریور ارائه کرده اند. پارسونز سفیر انگلیس تعداد شهدا را صدها نفر ذکر کرده است. جان استمپل یکی از اعضای سفارت آمریکا در ایران از قول منابع پزشکی تعداد شهدا را بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر بر آورد کرده است. شاپور بختیار ادعا می کند که می توانم به یقین بگویم تعداد کشته شدگان حداکثر از ۷۰۰ یا ۸۰۰ نفر متجاوز نبوده است. اما مردم مدعی بودند چند هزار نفر این واقعه کشته شدند. حتی اگر ادعای مردم را هم نپذیریم کشتن دهها نفر انسان آ مار وحشتناکی بود که از رژیم ستمگری همچون پهلوی به خوبی برمی آمد. این قتل عام و حمام خونی که رژیم در میدان ژاله (شهدا) به راه انداخت در واقع تیر خلاصی بر پیکر نیمه جان محمدرضا شاه و کابینه جعفر شریف امامی بود و موجب شد تا روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران تسریع یابد.
پیامدهای جمعه سیاه
بعد از قتل عام گسترده مردم در جمعه سیاه ۱۳۵۷ انعکاس و بازتاب های مختلفی به صورت های گوناگون در واکنش به این مسئله اتفاق افتاد. علمای بزرگ کشور بلافاصله با محکوم کردن این جریان و فعالیت های ضدانسانی شریف امامی مردم را به ایستادگی هر چه بیشتر دعوت نمودند.
آیت الله گلپایگانی با انتشار نامه سرگشاده ای به شریف امامی اخطار کرد که " این گونه برابر شدن با امواج احساسات مردم ناراضی موجب مصائب عظیم تر و خطرات بزرگتر برای مملکت است." ایشان تاکید کرد که "اعلام حکومت نظامی و جوی خون راه انداختن هیچ دردی را دوا نخواهد کرد." آیت الله گلپایگانی با نامه ای به مهندس ریاضی رئیس مجلس شورای ملی به نمایندگان اخطار کرد که رای به چنین دولت جنایتکاری خیانت به ملت است..
آیت الله مرعشی نیز با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد: " بار دیگر هیئت حاکمه ایران دست از آستین ظلم به در آ ورده صدها مردم ستمدیده و شریف ایران را به ضرب گلوله در تهران مقتول و مضروب ومجروح کرد."آیت الله گلپایگانی بار دیگر خواست خود را مبنی بر اجرای احکام شرعیه و برقراری عدالت و بازگشت هرچه زودتر حضرت آیت الله خمینی مورد تاکید قرار داد.
آیت الله شیرازی با صدور اطلاعیه ای فاجعه دردناک ۱۷ شهریور را به امام زمان تسلیت گفت و این عمل وحشیانه را در حق مردم بی پناه به شدت محکوم کرد. در همین راستا آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی در شیراز و آیت الله صدوقی در یزد نیز اطلاعیه ای در این رابطه صادر کردند.
امام خمینی (ره) نیز با صدور پیامی به ملت ایران اعلام کردند که " بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامی درتهران و سایر شهرستان های بزرگ ایران ثابت کرد که پایگاهی در میان ملت ندارد." امام خمینی اعلام حکومت نظامی را در مقابل مردمی که دست به راهپیمایی آرام می زنند و چنان " در حد عالی شعور سیاسی و دینی بودند که ارتش را گلباران "کردند جرم دانستند. امام در این پیام آرزو کردند که "ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می شد" امام خمینی کشتار ۱۷شهریور را آشکار شدن واقعیت دولت آشتی ملی اعلام کردند که "شاه با حکومت آشتی ملی می خواست روحانیت شریف ایران وسپاسیون محترم را در کشتار خود سهیم گرداند ولی فریب او خیلی زود برملا گردید. ان کید الشیطان کان ضعیفا."
امام خمینی بار دیگر از ارتش خواستند به مردم بپیوندند تا نام خود را در تاریخ که به سود ملت ایران به راه خود ادامه می دهد هرچه زودتر ثبت کنند. امام خمینی خطاب به علما فرمودند: " در این موقع حساس نه تنها باید استقامت کنید بلکه با روحیه ای عالی مقاومت جامعه را هر چه بیشتر تقویت کنید وهر چه بیشتر صفوف خود را برای مقابله با دشمن ایران متشکل تر کنید."
فاجعه ۱۷ شهریور با سرعت به یک اسطوره تبدیل شده جوانانی که در حال تکبیر به شهادت می رسیدند، زنانی که با کودکان در آغوش با یک گلوله به شهادت می رسیدند. پیرمردانی که چند لحظه روی عصا تکیه می کردند و ناگهان در خون می غلتیدند ، مجروحانی که هنوز ناله می کردند اما بی رحمانه توسط نیروهای فرمانداری نظامی به داخل ریوهای ارتشی پرت می شدند و روی هم انباشته می شدند مجروحانی که نیروی های نظامی سرم آنها را می کشیدند و آنها را با خود می بردند، بیمارستان هایی که فرمانداری نظامی آنها را محاصره کرده بود و به محض خوب شدن مجروحی او را دستگیر می کردند، اینها ترجیع بند مرثیه سرایی قتلگاه ژاله بود. به سرعت روضه خوانی شهدای ۱۷ شهریور در مساجد رسمیت یافت. میدان ژاله سرزمین کربلا شد. مردم حسینیان و نیروهای نظامی کوفیان - اویسی شمر ، شریف امامی ابن سعد وشاه تبلور یزید شد. هر مداح و سخنرانی روضه خود را به مصیبت میدان ژاله ختم می کرد و موجی از نفرت را درمیان مومنان برمی انگیخت. این درام از دید نویسندگان غربی مخفی نماند. پیربلا نشر می نویسد: " ماجرای میدان ژاله ، شهر به شهر در ایران تاثیر می گذاشت و کشته شدگان جمعه سیاه پرچمداران جنگ عرفانی علیه شاه می شوند... پس از کشتار میدان ژاله انقلاب راویان خود را یافته، خبرها شهر به شهر ، مسجد به مسجد کشور را طی می کنند تا سرگذشت نبرد ملتی دست خالی با مستبدی خونخوار را بسازند. برگشتی خارق العاده است. ملت به صورت قهرمان درمی آید و شاه به صورت فردی که تمام بدی ها ناشی از اوست." چند روزی حکومت نظامی با شدت با مردم برخورد می کرد و بسیاری از مردم هنوز در شوک بودند شریف امامی سر مست از باده پیروزی در جمع هیئت دولت در ۲۱ شهریور گفت: " برابر گزارش هایی که اکنون می ر سد آرامش نسبی در سراسر کشور به وجود آ مده است و امیدواریم بزودی نظم کامل به نحوی برقرار گردد که موجبات ناراحتی مردم کاملا برطرف شود."
اما چیزی نگذشت که تمام آ رزوهای شریف امامی نقش بر آب شد و خشم مردم به صورت اعتصاب و آن هم در شاهرگ حیاتی رژیم یعنی صنعت نفت بروز کرد وبه سرعت گسترش پیدا کرد که دولت را با بحرانی جدید روبرو کرد. این اعتصابات در سرتاسر صنایع دولتی دیگر نیز ادامه یافت و کشور دچار وضع آشفته و نابسامانی شد.
همدستی شریف امامی و اقبال برای خلع ابتهاج
سازمان برنامه و بودجه از قدیمیترین نهادهای حکومتی است که در مقطع خاصی از تاریخ ایران به وسیله آمریکاییها تاسیس شد. این سازمان نقش دوگانهای ایفا کرده است. از یک سو به عنوان یک سد در برابر تمایلات سوسیالیستی عمل کرده و نوعی برنامهریزی مستقل از دولت را هدایت میکرد و از طرف دیگر مانع خرج کردن بیحساب و کتاب دولت میشد. به همین دلیل است که روسای این سازمان هرگز مورد علاقه رهبران حکومت و دولتها قرار نداشته و از طرف دیگر عموما متهم به آمریکایی بودن شدهاند. سازمان برنامهوبودجه در دوران ریاست مسعود روغنی زنجانی بار دیگر توانست اقتدار سالهای بلافاصله پس از تاسیس را به دست آورد. منازعه فکری و اجرایی این سازمان با روسای دولتها تاریخی طولانی دارد و بخشی از اقتصاد سیاسی ایران را تشکیل میدهد. مجادله دکتر اقبال با ابتهاج در سالهای پیش از انقلاب اسلامی و چگونگی سلب اختیارات از وی با همکاری جعفر شریف امامی نمونهای از این منازعات است که در نقل خاطرات شریف امامی آمده است و در زیر میخوانیم:
گویا سلب اختیاری که از رییس سازمان برنامه به عمل آمد، آقای ابتهاج را [به شدت] ناراحت کرده بود. اگر شما میدانید پشت پرده چه بود، بفرمایید تا ضبط شود.
جعفر شریفامامی: بله. آن هم حالا [مکث]. یک روزی اقبال تلفن کرد به من که بیا. یک کار فوری دارم. رفتم آنجا. اقبال گفت: «اعلیحضرت فرمودند که اختیارات ابتهاج را بگیرید» گفتم: «بگیرید، یعنی که بگیرد، به کی داده بشود؟» گفت: «اختیاراتش داده شود به دولت» گفتم: «خیلی خب. از من چه میخواهید؟» گفت: «میروی توی اتاق چیز، تنها مینشینی [قطع کلام].»
کدام اتاق؟
«توی اتاق هیات [دولت] و طرح قانونی این کار را بنویس و بردار و بیا.» بنده هم رفتم آن جا. به نظرم یک ماده، یا دو ماده نوشتم و آوردم به او دادم. خواند و فورا تلفن کرد به شاه. رفت آن جا و شرفیاب شد. به عرض رساند. تصویب شد.
ببخشید. ماده را کی نوشت؟
من خودم نوشتم.
سرکار نوشتید، دادید به دکتر اقبال، دکتر اقبال هم رفت به عرض رساند؟
بله. به عرض رساند. آمد. شب هیات داشتیم. من منتظر بودم که (دکتر اقبال) این را در هیات دولت مطرح کند. مطرح نکرد. خب، هیچ نگفتم برای این که من انتره (interet) (علاقه) خاصی در این امر نداشتم- یعنی دنبال این که اختیارات او گرفته بشود (نبودم). البته، خوشحال بودم از این که اختیاراتش گرفته بشود، برای این که ما دائما در زد و خورد بودیم، ولی دلیل خاصی نداشتم.
فردا (23/11/1337) روز جلسه مجلس بود. دکتر اقبال تلفن کرد که شما ساعت مثلا ده بیایید مجلس. رفتم آن جا. دیدم که همه وزرا آن جا هستند. تعجب کردم که مطلب چیست؟ چه چیز مهمی باید باشد، اینها. بعد ما رفتیم توی اتاق بودجه که جایش بزرگتر بود. آن جا نشستیم. (دکتر اقبال) در را داد از پشت بستند.
هیات دولت آن جا تشکیل شد. این طرح مطرح شد. همه تایید کردند، خوشحال شدند، فلان و اینها، چون هیچ کدام دل خوشی از ابتهاج نداشتند. طرح که تصویب شد، از اتاق بودجه درآمدیم. بلافاصله اقبال توی جلسه (مجلس) رفت و یک طرح دوفوریتی داد به مجلس. تا طرح را داد و خوانده شد، این قدر استقبال شد، چون همه از او (ابتهاج) ناراضی بودند. ناراحت بودند. بیشتر علتش هم این بود که (این را من عیب او نمیدانم جزو محاسنش است) در مقابل وکلا مقاومت میکرد، ولی به صورت خشنی که از او ناراحت و ناراضی میشدند.
به هر حال، فوریت طرح مطرح و تصویب شد. آنجا شنیدم که تیمسار صفاری (صفاری نسبتی داشت با ابتهاج) رفته بود و با تلفن به او خبر داده بود که چه نشستهای که تمام اختیاراتت را دارند میگیرند و تصویب دارد میشود و فلان و اینها. او (ابتهاج) فرصتی نداشت که کاری بکند، والا اگر فرصت داشت، جلوی آن (طرح) گرفته میشد.
همین نکته جالب است. چرا لازم بود برای چنین کار سادهای یک چنین ترتیباتی داده بشود؟ آقای ابتهاج چه کار میتوانست بکند؟
برای این که نمیدانم چه فشاری پشت او بود که ملاحظه میشد از اینکه کاری علیه او بکنند یا فلان و اینها. اقبال گفت که اگر این کار را ما (به ترتیب) معمول در هیات (دولت مطرح) کرده بودیم، درز میکرد بیرون و جلوی آن گرفته میشد. محال بود بشود به این صورتی که کردیم. بعد یادم هست که شاه هم چند سال بعد گفتند که ما دو مطلب را دیدیم که محرمانه ماند. یکیاش همین مطلب اختیارات ابتهاج بود. (شاه) گفت: «ما این را گفتیم و محرمانه عمل شد و به جایی درز نکرد.» این را خود شاه گفت. در صورت، آن روز مطرح شد. فیالمجلس هم تصویب شد. بعد اختیاراتش سلب و به دولت داده شد.
خاطرات جعفر شریف امامی
زندگی سیاسی او نشان می دهد که از مهره های تاثیر گذار و مهم تاریخ معاصر ایران است. بنابرین مطالعه خاطرات این رجل سیاسی می تواند بسیار خواندنی باشد و گفته ها و ناگفته های او برای یک مورخ فوق العاده با ارزش است. شریف امامی در این کتاب خاطرات اظهار نظر های جالبی را در مورد قدرت مجلس ، احزاب و چهره های مختلف دارد که بعضی از آنها را در اینجا می آورم:
معمولا یکی از سوالاتی که در تاریخ سلسله پهلوی به آن برخورد می کنیم مساله دولت های ناپایدار است چه بسا که در یک سال چندین دولت عوض می شد. پاسخ این سوال را جعفر شریف امامی عدم وجود حزب قوی در ایران می داند. او در این باره می گوید : « متاسفانه در ایران ما حزب به معنای واقعی نداشتیم و کسانی که به سمت نخست وزیری انتخاب می شوند اینها اغلبشان افرادی نبودند که قبلا یک برنامه مطالعه شده داشته باشند. با یک گروه مشخص تفاهم داشته باشتند و بررسی های لازم را کرده باشند. وزرایشان معلوم باشد که چپ هستند ، راست هستند ، سوسیالیسم هستند ، دیکتاتورند ، چه جورند ، هیچ مقدماتی نبود.» شریف امامی این نقیصه را در مورد خود نیز می گوید که برای قبول پست نخست وزیری چنین شرایطی داشت و برای جبران آن سعی می کرد که از افراد با تجربه استفاده کند.
از دیگر مطالب جالبی که شریف امامی در خاطراتش به آن اشاره می کند بحث نبرد قدرت بین مجلس و شاه و دولت است. شریف امامی قدرت بی رویه مجلس و شاه را خلاف قانون اساسی می داند. شریف امامی نه آن قدرت بی اندازه مجلس را می پسندد که دولت برای بودجه هرماه از مجلس گدائی کند و دائما اشکال تراشی کند نه آن مجلسی که چند روز مانده به آخر سال مثل آب خوردن بودجه یکساله دولت را تصویب می کرد. او همچنین محمد رضا شاه را مرد پر تجربه ای می داند که در خیلی از مسائل بهترین نظر را اتخاذ میکرد ولی از اینکه در تمام مسائل جزئی دخالت می کرد و اهل مشورت نبود نیز ابراز تاسف می کند.
شریف امامی در پاسخ این سوال که شاه تا چه اندازه در انتخاب وزیران نقش داشته است پرده بر می دارد و می گوید « تا دوران نخست وزیری زاهدی ، نخست وزیران در معرفی وزیران استقلال داشتند ولی از آن به بعد تابع شاه بودند. »
شریف امامی در کتاب خاطراتش در مورد بعضی از چهرهائی مهم تاریخ معاصر اظهار نظر می کند که به طور مثال مصدق را عوام فریب و آرتیست می داند و رزم آرا را مردی فوق العاده فعال و منظم می داند ولی کسی بود که زمینه های اجتماعی را برای اجرای افکارش نمی توانست فراهم کند و دکتر اقبال را مرد بسیار درست ولی جاه طلب و بی توجه به مسائل اقتصادی می داند.
نقد کتاب خاطرات جعفر شریف امامی
خاطرات جعفر شریفامامی عنوان کتابی است که در 1380 توسط «انتشارات سخن» به چاپ رسید. شریفامامی بیان خاطرات خود را در سال 1361 به دعوت «طرح تاریخ شفاهی ایران» در هاروارد و در منزل خود در نیویورک آغاز کرد و آن را تا سال 1362ادامه داد. این خاطرات براساس ادعای مصاحبه کننده نیمه تمام مانده و رخدادههای دهههای 40 و 50 را شامل نمیشود. کتاب خاطرات جعفر شریفامامی توسط دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران مورد نقد قرار گرفته که به این نقد و بررسی آن می پردازیم.
خاطرات آقای جعفر شریفامامی به عنوان یک عنصر کلیدی در عصر پهلوی، میتواند روشنگر برخی زوایای تاریخ کشور باشد و از این لحاظ بسیار ارزشمند است. البته همه تاریخپژوهان بیان اطلاعاتی را به مراتب فراتر از آن چه در قالب این کتاب عرضه شده است انتظار داشتند؛ چرا که گوینده خاطرات در مسائل بسیاری حضور مستقیم داشته است، اما این کتاب علیرغم مفید بودنش، به این گونه انتظارات بحق پاسخ لازم را نمیدهد. برای نمونه از شریفامامی به عنوان یکی از چهرههای برجسته و بارز فراماسونری در ایران، خاطراتی عرضه شده که فاقد کمترین اطلاعاتی در مورد چگونگی پیوستن وی به این تشکیلات مخفی و به طور کلی فعالیتهای این سازمان مؤثر در جهت گیریهای حکومت پهلوی است. البته این احتمال نیز منتفی نیست که مرکز تاریخ شفاهی ایران در هاروارد صرفاً بخشی از خاطرات ضبط شده را در این کتاب عرضه کرده باش وجود دو قرینه این احتمال را قوت میبخشد.
1- در کتاب، «متن کامل خاطرات» قید نشده، در حالی که در برخی کتب منتشره همچون خاطرات آقای مجتهدی این موضوع قید شده است.
2- برخی مطالب طرح شده توسط آقای شریفامامی به صورت غیررسمی و اشارهوار در ضمیمه کتاب آمده است..
برای همه کسانی که از موقعیت و جایگاه آخرین رئیس مجلس سنا در این سازمان مخفی مطلعند این سؤال جدی مطرح میشود که چرا مسئولان تاریخ شفاهی ایران در هاروارد نخواستهاند به این مبحث مهم و اساسی در زندگی شریفامامی بپردازند؟ آیا چنین موضوع مهمی ارزش طرح شدن حتی در حد یک سؤال را نداشت؟ البته از آنجا که مرکز تاریخ شفاهی هاروارد به طور کلی در گفتگو با هیچیک از فراماسونهای ایران متعرض مسائل این سازمان مخفی در کشورمان نشده است میتوان به این جمعبندی و ارزیابی رسید که یکی از خط قرمزهای تاریخسازان هارواردی، پرداختن به مسائل و زوایای حضور پررنگ فراماسونری در روند تصمیم سازیها در دوران حاکمیت پهلویها بر ایران است.
از جمله دیگر خطوط قرمز مسئولان تاریخ شفاهی، مسئله کودتای آمریکائیها در ایران در 28 مرداد 32 است که عوامل بومی دخیل در این کودتا پیرامون چگونگی دخالت آمریکا در براندازی دولت مصدق مورد پرسش قرار نمیگیرند، در حالیکه آمریکاییها رسماً مسئولیت این کودتا را پذیرفتهاند. بیتردید اینکه چرا طرح تاریخ شفاهی هاروارد مایل نیست زوایای این کودتا از زبان مسئولان آن دوران بیان شود و در تاریخ به ثبت رسد موضوعی قابل تأمل برای محققان خواهد بود..
البته همه آنچه را در این خاطرات از قلم افتاده است نمیتوان در محدوده خطوط قرمز پیش روی طرح تاریخ شفاهی هاروارد تلقی کرد. برای نمونه شریفامامی در مورد نقش شوهر خواهر خود یعنی آقای احمد آرامش که در مسائل سیاسی دهه 30 بسیار فعال بوده است کاملاً سکوت میکند و حتی کمترین اشارهای به ارتباط سببی وی با خود ندارد. در واقع آقای شریف امامی با نپرداختن به مسائلی که با محوریت احمد آرامش صورت میگرفت خواسته است اطلاعات خود را از تعارضات و چالشهای سیاسی بین آمریکا و انگلیس در ایران بعد از کودتای 28 مرداد مکتوم دارد. به طور کلی رقابت شدیدی که بین واشنگتن و لندن بعد از سرنگون ساختن دولت قانونی دکتر مصدق و بازگرداندن محمدرضا پهلوی به کشور آغاز شد مسائل مختلفی را در بر میگیرد که از آنجمله در تلاش برای به روی کار آوردن عناصر وابسته به هر یک از این دو کشور تجلی مییافت. کوتاهی عمر دولتهای بعد از کودتا تا استقرار کامل نیروهای «کانون مترقی» بر نهادهای اجرایی کشور، نمادی از اینگونه درگیریهای شدید پشت صحنه به حساب میآید. آقای شریفامامی در لابلای خاطرات خود به صورتی غیر آشکار شمهای از این رقابتها را بیان میکند. وی که سلطه انگلیس را در کابینهاش نمایندگی میکند دشمنیها را برای سقوط دولتش در جریان تظاهرات معلمان این گونه ترسیم مینماید:
صبح که ساعت هفت پشت میز کارم بودم، تلفن کردم به نصیری صبح زود آنجا نبود. بعد هفت و ربع و هفت و نیم شد و با او تماس گرفتم گفتم: «آمبولانس فرستادید که جنازه را ببرند؟» «گفت فرستادیم آمبولانس پیدا کنند و آمبولانس هنوز گیر نیامده است.» از این حرفها من تعجب کردم... از آنجا اطمینان پیدا کردم به این که یک دسیسهای در کار است و من بیخود تقلا میکنم. باری، جمعیت از خیابان پهلوی راه افتاد به سمت شمال و در سه راه شاه میرفت سمت مجلس. موقعی که میرفتند، علویکیا به من تلفن کرد که یک افسر خارجی سوار جیپ است و میآید با افرادی در جمعیت تماس میگیرد. گفتم، «آن افسر را توقیف بکنید.» ح ل: یک افسر خارجی با لباس نظامی؟ ج ش: این طور گفت. نمیدانم، بعد پرسیدم که توقیف کردید آن شخص را؟ گفت، «نه او رفت و نشد...».
صرفنظر از صحت و سقم ادعای شریفامامی در مورد نقش یک افسر خارجی در تظاهرات معلمان، این فراز از خاطرات وی بخوبی بخشی از رقابتهای پشت صحنه انگلیس و آمریکا را روشن میسازد تا حدی که جناب نخستوزیر دلیل اصلی سقوط کابینهاش را فعالیتهای مستقیم آمریکاییها میداند. هرچند وی تابعیت این افسر خارجی را به صراحت بیان نمیدارد، اما برای کسانی که از رقابت استعمارگر قدیم و استعمارگر نو رسیده در دهه سی مطلعند همین اشاره شریفامامی کفایت میکند. در این ایام انگلیس برای حفظ موقعیتش در ایران «گروه ترقیخواه» را در سال 36 شکل میدهد تا نیروهای وابسته به خود را سامان بخشد و سهم بیشتری را در کابینهها و نهادهای اجرایی به دست آورد. مسئولیت این کار را احمد آرامش برعهده داشت. متقابلاً نیز آمریکاییها «کانون مترقی» را در سال 39 شکل میدهند و مسئولیت آن را به حسنعلی منصور واگذار میکنند. درگیری بین کانون مترقی و گروه ترقیخواه نهایتاً در سالهای اولیه دهه چهل به نفع گروه منصور پایان مییابد. منصور که مدارج ترقی را از منشیگری وزیر خارجه تا نخستوزیری طی مدت کوتاهی سپری میسازد برای اولین بار بعد از کودتا، کابینه مورد نظر آمریکا را با سیاستمدارانی بسیار متفاوت از قبل تشکیل میدهد. طبعاً تلاشهای منصور و همراهی شاه با وی در فراهم آوردن مقدمات روی کار آمدن کابینهای متشکل از نسل جدید مدیران، با مقاومت جدی انگلیس مواجه میگردد. در این ایام احمد آرامش شاه را برای انتخاب وی به عنوان نخستوزیر به شدت تحت فشار قرار میدهد و اجابت نشدن این خواسته، انتقادات علنی را از شاه موجب میشود. از آنجا که حملات آرامش به شاه در محافل عمومی چندان قابل تحمل نبود لذا محمدرضا پهلوی با دادن امتیازاتی به لندن، «آرامش» را بدون پشتوانه میسازد و عنصر منعکس کننده عدم رضایت انگلیس را راهی زندان میکند. هرچند آرامش بعد از هفت سال از زندان آزاد میشود، اما مدتی بعد در پارک فرح هدف تک تیراندازان ساواک قرار میگیرد و مغزش متلاشی میگردد.
در حقیقت، آقای شریفامامی اصولاً نخواسته وارد این مبحث شود، لذا به هیچ وجه ذکری از سرنوشت تلخ شوهر خواهر خود به میان نمیآورد. لازم به ذکر است که خویشاوندی نزدیک با آرامش و ارتباط با شبکه فراماسونری، دو عامل مؤثر در ارتقای آقای شریفامامی بودند وگرنه به قول آقای دکتر مجتهدی وی فاقد کمترین ویژگیها برای تصدی نخستوزیری بود: «شریفامامی، تکنسین لوکوموتیو است. ارزش تحصیلیاش را من در شورای عالی فرهنگ در کمیسیون تصویب کردم، تکنسین، تکنسین».( خاطرات دکتر محمدعلی مجتهدی، تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، ص107)
به نظر میرسد یکی از عواملی که موجب شد تا شریفامامی از کسی که در رشد غیرعادی وی نقش کلیدی داشت یادی نکند ارتباط این مسئله با سیاستهای دولت فخیمه انگلیس است. احمد آرامش در دهه 30 با تأسیس گروه ترقیخواه عملاً محوریت مدیران و سیاستمداران وابسته به انگلیس را برعهده گرفت، اما آن چه لندن بعد از معامله با شاه، بر آرامش روا داشت درسی است تاریخی که ضمن روشن ساختن ماهیت دول سلطهجو، جریانات سیاسی را از بریدن از مردم و اتکا به بیگانگان پرهیز میدهد. البته آقای شریفامامی مایل نیست چنین تصویری از انگلیس انعکاس یابد. نکتهای که در این زمینه بیمناسبت نیست به آن پرداخته شود ادعایی است که به نقل از آقای شریفامامی طرح میشود: «آقای شریفامامی خود را از فراماسونری بینیاز میدانست و میگفت از آن جا که به بالاترین مقام دولتی، یعنی نخستوزیری، رسیده بود، نیازی به عضویت در فراماسونری نداشت. به عقیده او فراماسونها بیشتر از او استفاده کردند تا او از فراماسونها (پیوست شماره 4 خاطرات شریفامامی، ص284)
در ماهیت چنین سخنی دستکم با توجه به ارزیابی آقای مجتهدی از شخصیت آقای شریفامامی، بحث بیشتر را جایز نمیدانیم، اما بر محققان و تاریخ پژوهان پوشیده نیست که فراماسونری در ایران چگونه در شکل دادن به طبقه حاکمه و هدایت پنهان آن ایفای نقش مینمود. این تشکیلات مخفی افراد مستعد را شناسایی میکرد و بعد از کسب اطمینان از وابستگی فکری و سیاسی آنها به غرب و به ویژه به صهیونیزم بینالملل، زمینه رشد سریع آنان را در سلسله مراتب اداری کشور فراهم میساخت. فراماسونها نیز که جایگاه خود را مدیون این وابستگی تشکیلاتی بودند، منویات کشورهای غربی را که این سازمان به آنان منتقل میساخت از طریق مجاری رسمی دنبال میکردند و به مثابه باورهای خودشان در تحقق این منویات تلاش لازم را مبذول میداشتند. به این ترتیب عوامل بومی وابسته به این تشکلهای مخفی بدون مشخص شدن نقش مستقیم دول غربی، منافع بیگانگان را در تصمیمسازیها ملحوظ میداشتند. به عنوان نمونه زمانی که امپراتوری انگلیس در حال انقراض و فروپاشی بود و این کشور به اجبار جایگاه خود را به آمریکاییها واگذار میکرد، لندن تمایل داشت پایگاههای کوچک، اما کم معونهای را برای خود در خلیج فارس حفظ کند؛ بر این اساس تصمیم گرفت بحرین را از ایران جدا سازد و به عنوان پایگاهی مؤثر در اختیار داشته باشد. مراحل قانونی تحقق این اراده دولت انگلیس توسط دولتمردان فراماسونر ایران در مدت کوتاهی طی شد و چنین خیانت بارزی به تمامیت ارضی کشور و مصالح ملی، بدون کمترین تنشی صورت گرفت، در حالیکه اگر قرار بود انگلیسیها خود مستقیماً برای جداسازی بحرین از ایران وارد عمل شوند با مقاومت جدی اقشار مختلف در ایران مواجه میشدند.
در این رابطه اظهارات افرادی چون آقای علینقی عالیخانی- وزیر اقتصاد دهه 40- میتواند شاهد مثال خوبی باشد که چگونه مواضع انگلیس از زبان مسئولان وقت به عنوان نظر کارشناسی مطرح میشد: «من خوب به خاطر دارم که عباس آرام وزیر خارجه وقت که بسیار مرد خوبی بود از من دعوت کرد که بروم به وزارت خارجه، چون میخواستند با انگلیسها مذاکراتی درباره بحرین بکنند... من البته با آرام در مورد بحرین بارها صحبت کرده بودم و شدیداً معتقد بودم باید از ادعای خودمان صرفنظر بکنیم برای اینکه خیلی مهمتر است که بتوانیم به همه خلیج فارس از جمله خود بحرین چیرگی داشته باشیم» (کتاب خاطرات علینقی عالیخانی از انتشارات طرح تاریخ شفاهی ایران در هاروارد، ص22)
آقای شریفامامی هم هرچند در خاطرات خود ترجیح میدهد مسئله چگونگی تجزیه بحرین از خاک ایران را مسکوت گذارد، اما بدون تردید وی یکی از عناصر مؤثر در تحقق این خواسته ضد ایرانی دولت انگلیس بوده است. مجلسین شورای ملی و سنای کشور- که در آن ایام یکی از کانونهای عمده فراماسونها به حساب میآمدند- پشتوانه قانونی چنین اقدام ضد ملی را فراهم ساختند و کمترین مقاومتی در برابر تجزیه بخشی از خاک میهن از خود بروز ندادند..
البته در ازای چنین خدماتی به بیگانگان، عناصر فراماسون آنچنان مورد پشتیبانی قرار میگرفتند که بدون کمترین شناختی از آنان به پستهای مهم اجرایی گماشته میشدند. برای نمونه جریان انتخاب شدن شریفامامی در کابینه رزمآرا (بدون اینکه نخستوزیر حتی به لحاظ چهره، وی را بشناسد) نکتهای قابل تأمل است. این ماجرا که شریفامامی به نقل از انصاری رئیس دفتر رزمآرا در خاطرات خود بازگو میکند میتواند حقایقی را روشن نماید: «(انصاری) گفت، چنین اشتباهی شده است. وقتی که من به رزمآرا گفتم که شما میخواستید که شریفامامی بیاید اینجا با او صحبت بکنید و او آمده بود چرا «با او صحبت نکردید»؟ (رزمآرا) گفت، «من با او صحبت کردم.» گفتم، «او در اتاق من بود و هیچ وقت با هم صحبت نکردید؟» گفت، «پس آن که آمد پیش من کی بود؟ (انصاری) گفت، «آن مهندس شقاقی بود.» (رزمآرا) گفت، «من با او نمیخواستم اصلاً صحبت کنم و با شریفامامی میخواستم صحبت کنم.» ح ل: پس چرا کسانی را که نمیشناخت به وزارت دعوت کرده بود؟ ج ش: اشخاصی را به او معرفی کرده بودند ومیخواست آنها را ببیند... » )
این فراز از کتاب میتواند یکی از قرائنی باشد که در این ایام تنظیم کننده روابط قدرت در کشور حتی شاه هم نبوده است، بلکه کانونهای دیگری در این زمینهها ایفای نقش میکردهاند. به عبارت دیگر شناخت تشکیلات فراماسونری از افرادی چون شریفامامی کفایت میکرد تا آنان نردبان ترقی را به سرعت طی کنند. آقای شریفامامی در این مورد میافزاید: « روز بعد با این که علی منصور روز قبلش یک وزیر در مجلس معرفی کرده بود، استعفا داد و گفتند که رزمآرا نخستوزیر است البته این جریان را من نمیدانستم. منزل بودم. باز تیمسار انصاری آمد و گفت:« شما امروز ساعت چهار بعدازظهر لباس ژاکت پوشیده میروید به سعدآباد.» گفتم، «مطلب چیست؟» گفت، «رزمآرا نخستوزیر شده است... و بعدازظهر کابینهاش رامعرفی میکند و شما هم جزو کابینه هستید.».
عضویت آقای شریفامامی در کابینه اقبال نیز به همین منوال است. قبل از معرفی وی به عنوان وزیر صنایع، هیچ گونه مذاکرهای با نخستوزیر صورت نمیگیرد و ظاهراً نیازی نبوده تا مشخص شود یک تکنسین لوکوموتیو چگونه قادر خواهد بود وزارت صنایع را اداره کند:« موقعی که آمدم به فرودگاه بغداد، شخصی به نام مشایخی (آنجا) بود... آمد پیشش و سلام و تعارف و خوش و بش کرد. بعد گفت: «تبریک میگویم به شما.» گفتم، «تبریک چی به من میگوئید؟... گفت، «شما توی کابینه هستید.» گفتم، «کدام کابینه؟» گفت، «اقبال نخستوزیر شده است.» البته چون با من هیچ صحبتی هم نشده بود نمیدانستم که صحیح است یا نیست.
اما اینکه آقای شریفامامی چگونه از عضویت در لژ آلمان بیرون آمده و به خدمت لژهای وابسته به انگلیس درمیآید و میتواند بعد از جنگ جهانی دوم موقعیت خود را ارتقاء بخشد نکته قابل تأملی در زندگی سیاسی وی است که میتوان در این خاطرات سرنخهای آن را سراغ گرفت. توضیحات آقای شریفامامی در مورد حقوقی که بلافاصله بعد از بازگشت از آلمان برایش تعیین میکنند مشخص میسازد وی در دورانی که برای اخذ تکنسینی لوکوموتیو در این کشور به سر میبرده برخوردار از روابط ویژهای با آنها شده است:« 250 تومان حقوق برای من تعیین کرد. این (خبر) مثل توپ در وزارت راه ترکید که برای شریفامامی 250 تومان حقوق تعیین شده است. (در حالی که) به محصلین دیگری که از اروپا میآمدند رتبه سه یا چهار و 53 تومان میدادند....
هرچند آقای شریفامامی میکوشد این تفاوت پرداخت را به حساب قابلیت خود بگذارد، اما بر هیچ کس پوشیده نیست که در آن ایام آلمانیها برای توسعه نفوذ خود نیاز به خطوط راهآهن در ایران داشتند و بدین منظور بخشی از نیروهای مرتبط با خود را در این زمینه متمرکز کرده بودند. بنابراین سرمایهگذاری و توجه جدی دولت هیتلر به این مسئله در ایران مقولهای استراتژیک بود، اما بعد از اشغال ایران توسط متفقین شرایط کاملاً تغییر کرد و این خطوط مواصلاتی مهم و حیاتی برای آلمان در اختیار قوای انگلیس، آمریکا و روس درآمد و وابستگان و مرتبطین در آلمان، مورد غضب واقع شدند. دستگیری و بازداشت طولانی مدت شریفامامی بعد از استقرار متفقین در ایران این واقعیت را روشن میسازد که وی به لحاظ سیاسی دارای ارتباطات خاصی با دولت آلمان بوده است (البته او در این کتاب دست کم به عضویت در لژ آلمان معترف است) همین ارتباط نیز برخورداری وی از موهبتهای مختلف را سبب میشده است: «تمام کسانی که آلمان رفته بودند یا آلمانی میدانستند همه را گرفته بودند».
چند روز بعد یک کمانکار (command car) انگلیسی آمد آن جا و مرا تحویل گرفتند از شهربانی. در کارخانه چیتسازی تهران، یک زیرزمینی بود که (انگلیسیها) بازداشتیهای خودشان را آن جا نگه میداشتند. مرابردند آن جا بازداشت کردند.».
آقای شریفامامی از جمله کسانی است که مدتها در بازداشت انگلیسیها به سر میبرد و این نشاندهنده پیگیری و حساسیت قوای اشغالگر در مورد افرادی است که به لحاظ تشکیلاتی با آلمانیها مرتبط بودند. البته این که چگونه فراماسونرهای وابسته به لژ آلمان بعد از شکست هیتلر تغییر هویت میدهند بحث تاریخی مبسوطی را طلب میکند، اما به طور اختصار پرداختن به این موضوع را ضروری میبینیم: « فراماسونی آلمان که از پیشرفت سریع دو لژ مهر و آفتاب راضی شده بود به هیئت رهبری این دو لژ اجازه داد تا لژ دیگری نیز تأسیس کنند. این لژ که«ستاره سحر» نامیده شد و در ردیف لژهای متحد آلمان در جهان در ردیف 867 ثبت شده است، بزودی دارای چهل عضو شد و استادی آن به مهندس شریفامامی واگذار گردید:شریفامامی که در مدت سه ماه عضویت در لژ آفتاب، از عضویت ساده به درجه استادی و حتی استاد ارجمند ترقی کرده بود، بزودی در راس لژ ستاره سحر قرار گرفت.(فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیل رائین، جلد سوم، ص522).
یکی از پدیدههای نوین فراماسونری در ایران پیدایش لژهای تابع "اتحادیه لژهای آلمان در ایران" است که بعد از شش سال پذیرفتن «برتری و عبودیت و سروری» لژهای انگلیسی، استقلال خود را از لژ آلمان اعلام کردند و سازمان جدیدی تحت عنوان «گراند لژ مستقل ایران» تشکیل دادند. (فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیلرائین، جلد سوم، ص 506).
به این ترتیب آقای شریف امامی تغییر وابستگی میدهد و در خدمت انگلیسیها قرار میگیرد. اما متأسفانه وی در بیان خاطرات خود کاملاً به تعهداتش به سازمان فراماسونری پایبند مانده و کمترین اطلاعاتی را - حتی در حدی که در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران آمده است - در مورد فعالیتهای مخفی این تشکیلات مرتبط با بیگانگان مطرح نمیسازد. لذا این اظهار نظر آقای رائین در همین کتاب میتواند روشنگر علت سکوت وی باشد، «باید بگویم که سلولهای ماسونیزم جهانی با فعالیتهای نظامیان (جهان غرب) بیارتباط نیستند و بنابراین جا دارد که مردم وطنخواه از این شبکه مخفی و اعمال و کردار و پنهانکاری آنان وحشت داشته باشند.
همچنین دراین کتاب علیرغم امساک در ارائه اطلاعات در برخی زمینهها، مطالب مفید و ارزشمندی بویژه در مورد رضاخان ارائه شده است. برای نمونه جریان بازدید وی از محل کار شریفامامی در راهآهن و عدم درک ابتداییترین مسائل فنی از یک سو و برخورد قلدرمآبانه و سخیف با یک مدیر، ماهیت داستانپردازیها در مورد خدمات رضاخان را روشن میسازد و از سوی دیگر ثروت افسانهای رضاخان در زمان ترک کشور نشان از ماهیت و جهتگیری تلاشهای وی دارد، «اعلیحضرت فقید که فوت کردند یک مبلغی به نظرم در حدود 40 میلیون نقد در اختیار اعلیحضرت (محمدرضا) قرار گرفت.» هر چند آقای شریفامامی در ادامه مطلب مدعی است که این مبلغ صرف امور خیریه شد، اما باید بدانیم این مبلغ وجه نقدی است که در تقسیم وجوه نقد به جای مانده از رضاخان در کشور بین همسران و فرزندانش، سهم یکی از آنان بوده است باز برای اینکه ارزش نقدینگی جمع شده نزد رضاخان مشخص شود خوب است به فرازی دیگر از خاطرات آقای شریفامامی توجه کنیم: «مثلاً در زمان رضاشاه بودجه مملکت بود یکصد میلیون تومان، فقط یکصدمیلیون تومان. آقای رئیس مجلس که آن وقت دادگر بود نطق غرایی کرد و بودجه را طلایی نامگذاری کرد که بودجه طلایی مملکت یکصدمیلیون تومان شده است.».
بنابراین میتوان حدس زد که نقدینگی جناب رضاخان در آن زمان از چه حجم بالایی برخوردار بوده است، حال آنکه ثروت عمده پهلوی اول را جواهرات و املاک تشکیل میداد که شرح آن از حوصله این بحث خارج است. در واقع رضاخان که قبل از انتخاب شدن به عنوان سردار سپه توسط ژنرال آیرونساید به اعتراف همسر دومش خانم تاجالملوک هیچ بهرهای از مال دنیا نداشت در طول بیست سال سلطنت خود ثروتی افسانهای گرد آورد.
همچنین نکته دیگری که در خاطرات آقای شریفامامی قابل توجه مینماید، مورد پیگرد قضایی قرار گرفتن وی در دوران نخستوزیری علی امینی است. آقای شریفامامی میکوشد تا مسئله پیگیری تخلفات خود را در دوران تصدی وزارت صنایع، سبک و بیمنطق جلوهگر سازد اما بر اساس روایتهای دیگران نیز وی در قراردادهای خارجی مشارکت داشته و دارای تخلفات مالی بوده است: «سوال: راجع به کارخانه پتروشیمی که در شیراز درست شده بود و تا آنجا که من به خاطر دارم این در زمانی انجام گرفت که آقای شریفامامی وزیر صنایع بود و تضاد خیلی شدیدی بین ایشان و ابتهاج در گرفته بودولی چرا این کار را کرد؟.
جواب: اول این که ابتهاج معتقد بود که میبایست طرح دقیق کارخانه کود شیمیایی تهیه و به مناقصه بینالمللی گذارده بشود، هر کسی که برنده شد آن طرح را اجرا کند. در مورد طرح شیراز، در پشت درهای بسته با فراماسونها و انگلیسیها صحبت کردند... مسئله دوم این است که هزینه سرمایهگذاری این کارخانه در خوزستان به مراتب کمتر از فارس بود... (خاطرات علینقی عالیخانی، طرح تاریخ شفاهی ایران در هاروارد، ص166).
آقای شریفامامی در دوران ریاست بر مجلس سنا نیز همین روال را پی میگرفته است: «بعد شاه به من گفتند که این کارخانه را ببرید شیراز، گفتم شاه از شما اجازه گرفتم و خیلی بد است و ناراحت کننده است برای من. گفت میدانم. اما شما اصرار نکنید برای اینکه شریفامامی هم زیاد اصرار میکند و من ناچارم به او بگویم خیلی خوب. البته شریفامامی... با مهدی نمازی و زیمنس گویا قرارهای خصوصی نیز داشت.» (خاطرات علینقی عالیخانی، طرح تاریخ شفاهی ایران در هاروارد، ص 245)
اما پاسخ این سؤال را که چرا به این صراحت شاه از تخلفات آقای شریفامامی دفاع میکند، باید در ارتباطات خارجی وی و قدرتی که ریاست سنای ایران آن را نمایندگی میکرد، جست. برای نمونه زمانی که شاه میخواهد ابتهاج را که عنصری مورد حمایت شدید آمریکائیها است از سازمان برنامه و بودجه بردارد به شریفامامی متوسل میشود: «یک روز اقبال تلفن کرد به من که بیا یک کار فوری دارم. رفتم آنجا، اقبال گفت: «اعلیحضرت فرمودند که اختیارات ابتهاج را بگیرید.» گفتم، «بگیرید، یعنی که بگیرید. به کی داده بشود؟» گفت، «اختیاراتش داده بشود به دولت.» گفتم، «خیلی خوب از من چه میخواهید؟ «گفت، «میروی توی اتاق هیئت [دولت] و طرح قانون این کار را بنویس و بردار و بیار.
در نهایت این که با وجود همه کارکشتگی سیاسی و دقتهای خاص آقای شریفامامی در بیان خاطراتش، این کتاب مطالب ارزشمندی برای پژوهشگران به ارمغان خواهد داشت.
روزنامه ایران آزاد: شریفامامی بدتر از آموزگار و هویدا
روزنامه ایران آزاد از انتشارات کمیته مرکزی ایران آزاد که به زبان فارسی در واشنگتن منتشر میشد در شماره اول سال هشتم (مهرماه ۵۷) درمورد دولت شریفامامی چنین نوشت:
"هر دم از این جهنم مار نویی سر کشید. با تعویض هویدا و آموزگار فاسدی به افسد تبدیل شد، حالا باید گفت افسدی به افسدی شناخته شدهتر، رسواتر، بیآبروتر از دو سلفش به روی کار آمده است. رذل بدسابقهای که از کودتای ننگین 28 مرداد، جاانداز و پاانداز این دستگاه جهنمی بوده است، بهعنوان نخستوزیر آزادیخواه و میانجی صلح و صفا، در راس فاسدترین خدمتگزاران دستگاه سیاه محمدرضا مانند باهری و نهاوندی، به جای روباه دستآموز «سیا» نشسته است."
ادامه میدهد: "خیال میکند برای مردم ایران قره نوکر فراماسونری بریتانیای کبیر از خانه شاگرد و پادوی دستگاه عالمسوز و اهریمنی آمریکا کمتر کثیف و پستی و حقارتش ناشناختهتر است. و حال آنکه پرونده شریفامامی و دزدیها و بیایمانیاش در دکان هر بقالی پشت بساط هر خردهفروشی باز است."
در ادامه نوشت: «این گرگ پیر و طماع و دزد آزمند که در ماه فقط چند میلیون حقوق رسمی از سازمان برنامه سناتوری و بنیاد پهلوی و... میگیرد، صحبت رشوه و باجسبیل را از اشرف، غلامرضا و شهرام هم گذرانیده، شناخته شده خاص و عام است. این نامرد عاری از شرف خود در ریاست مجلس سنا صحه و امضا به پای تغییر تاریخ اسلامی گذاشت و حال با بیشرفی از تبدیل آن حرف میزند و خودش رییس قمارخانههای بنیاد پهلوی است دستور بستن در کازینوها را میدهد، چون خودش مغز خر خورده فکر میکند مردم ایران بدون فکر و اراده در مقابل این روسپیان قد علم کرده و به اعتراض برخاستهاند».
عنصر اصلی "انقلاب امام خمینی(ره)"
امام خمینی(ره): این ملت حق دارد خودش سرنوشت خود را تعیین کند. فاصله زمانی 13 مهرماه، سالروزعزیمت امام خمینی (ره) از نجف به پاریس تا 22 بهمن 1357 یکی از فصول برجسته تاریخ انقلاب اسلامی ایران به حساب میآید. این برهه زمانی که از هجرت حضرت امام (ره) به پاریس تا پیروزی انقلاب را در برمیگیرد، مملو از حوادث و اتفاقاتی است که هر یک مسیر انقلاب را به پیش میبرد.
به گزارش خبرنگار گروه تاریخ ایسنا، شهریور 57 و در اوج مبارزات مردم با رژیم شاه گرچه شاه تلاش میکند با گماردن جعفر شریفامامی شعار آشتی ملی سر دهد اما این اعلامیه امام خمینی (ره) از نجف است که برنامه کار جناح مذهبی و تودههای مردم علاقهمند به او را روشن کرد؛ بیانیهای که ایشان در آن آشکارا اعلام کردند "در این موقع حساس تاریخ ایران، شاه به وسیله کارشناسان خود دست به توطئه خطرناکی زده است... تبدیل مهرهای به مهره دیگر که از اول با اسلحه فریب و ریاکاری وارد شده است، به امر شاه، توطئه اغفال ملت و شکستن نهضت اسلامی است".... پس از آن راهپیمایی عظیم عید فطر 57 بود که همان دولت آشتی ملی شریف امامی را واداشت به احزاب و گروهها اعلام ممنوعیت راهپیمایی دهد؛ اما در 17 شهریور مردم ایران یکپارچه به هرگونه نقشآفرینی و حضور عمال شاه«نه» گفتند. در نخستین روزهای باز شدن مدارس، خبری از نجف رسید که تمام معادلات شاه و دربار را بهم ریخت. رژیم شاه بر مبنای قرارداد الجزیره، به عراقیها فشار میآورد تا مانع فعالیتهای مبارزاتی امام (ره) شوند. به دنبال درخواست وزارت خارجه ایران نماینده دولت بعثی عراق رسما محدودیتهایی برای امام خمینی (ره) ایجاد کرد. در پی انتشاراین خبر، محصلان و دانشجویان به خیابانها ریختند و اعتصاب کارکنان صنایع نفت و مخابرات شدت بیشتری گرفت و به ادارات دیگر منتقل شد. با اوجگیری این تحرکات شاه به شریف امامی قدرت عمل بیشتری داد تا آبی بر آتش انقلاب ریخته باشد اما هشمتین روز مهرماه، سفیر عراق به دیدار شریف امامی رفت. او پیش از این نیز دیدار با شاه را خواستار شده بود که به علت بیماری او ممکن نشد. در این ملاقات پیام خصوصی صدام حسین به شریف امامی داده شد. رییسجمهور حکومت بعثی پیشنهاد میکرد که اگر رژیم شاه لازم میداند، او میتواند ترتیب سوءقصدی به جان امام خمینی(ره) را بدهد. دو روز بعد از وزارت خارجه و ساواک گزارش فوری و محرمانهای به شریف امامی رسید که باعث شد کارها را رها کند و خود را به کاخ شاه برساند.. شریف امامی میخواست خبر مهمی به شاه برساند. از قرار گزارشها، امام خمینی (ره) محدودیتهای اعمالشده توسط دولت بعثی را نپذیرفته و قصد داشت نجف را ترک کند. امام خمینی (ره) در ملاقات با سعدون شاکر، رییس اطلاعات عراق فرموده بودند: «هر کجا بروم، اگر این فرشم را پهن کنم، همان جا منزل من است. من از آن روحانیونی نیستم که به خاطر علاقه به زیارت دست از کار مبارزه بکشم و اگر بنا شود از مردم ایران جدا شوم، دقیقهای این جا نخواهم ماند». حضور امام (ره) در ایران کابوس رژیم بود. شریف امامی در بازگشت از کاخ نیاوران از سولیوان سفیر آمریکا دعوت کرد تا به دیدار او برود. تا جوابی از واشنگتن برسد خبر رسید که امام خمینی از نجف خارج شده؛ ولی دولت کویت اجازه ورود به او و گروه همراهش را نداده است. دیگر در تهران، واشنگتن، لندن، مسکو و حتی پاریس و قاهره خبری مهمتر از این نبود. رژیم از همه درخواست میکرد که به کمکش بشتابند. شاه و دولت شریف امامی تمام تلاش خود را برای ممانعت از ورود امام (ره) به ایران به کار میگرفتند. صبح روز 13 مهر 1357، سیزده سال پس از ورود امام خمینی (ره) به عراق و اقامت در نجف، رهبر تبعیدی انقلاب اسلامی ایران، پس از تشدید محدودیتهای رژیم بعثی عراق بر فعالیتهایش حضرت امام خمینی (ره) با چند تن از نزدیکان و مرحوم حاج سیداحمد آقا، به طرف کویت حرکت کردند. پس از رسیدن به مرز، با وجود داشتن ویزا، از ورود ایشان جلوگیری شد. از این رو ساعاتی را در مرز سرگردان ماندند. حدود ساعت 11 شب مأموران مرزی عراق به حضرت امام (ره) اطلاع دادند که بازگشتشان به نجف بلامانع است؛ اما امام(ره) از بازگشت به نجف خودداری و شب را در بصره گذراندند و تصمیم گرفتند به پاریس بروند. دکتر صادق طباطبایی میگوید: «زمانیکه امام (ره) در نجف میبیند که نمیتواند وظیفهاش را انجام دهد از سنت مرجعیت متقاعد کناره میگیرد و به پاریس میرود اما آنجا هم اعلام کرد اگر احساس کنم در اینجا هم نمیگذارند به وظایفم عمل کنم، از این فرودگاه به فرودگاه دیگر میروم. به هر حال حتی اگر فرودگاه به فرود گاه در دنیا بروم و نگذاشتند؛ آخر سر یک قایق میگیرم و در آبهای بینالمللی وظیفهام را انجام میدهم».
همان شب بود که امام(ره) پیامی خطاب به ملت ایران نوشتند و دلایل سفر خود را از نجف بیان کردند. ایشان در این پیام آوردند: "اکنون که من - به ناچار- باید ترک جوار مولا امیرالمؤمنین(ع) را نمایم و در کشورهای اسلامی، دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم - که مورد هجوم همهجانبه اجانب و وابستگان به آنان هستید- باز نمیبینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه، ممانعت نمودهاند، به سوی فرانسه پرواز میکنم. پیش من مکان معینی مطرح نیست. عمل به تکلیف الهی مطرح است. مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است. ما و شما امروز که نهضت اسلامی به مرتبه بسیار حساس رسیده است، مسوول هستیم؛ اسلام از ما انتظار دارد. چشم جهانیان امروز به سوی شما ملت غیور دوخته شده. دولتهای استفاده طلب به مطالعه روحیه و مقدار پشتکار ملت ما پرداخته اند... من وقتی مطالعه روحیه مردان و زنان جوان از دست داده را میکنم که شجاعانه در مقابل مصایب ایستادگی کرده و میکنند، برای خود احساس شرمندگی میکنم. من میبایست با مصیبتهای شما قدم به قدم همراه و آنچه شما دیدهاید دیده باشم؛ معالاسف نتوانستم در بین شما باشم و آنچه شما لمس کردید بکنم لکن از این راه دور، چشمم به شما روشن و قلبم برای امت اسلامی میتپد. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین و کوتاه شدن دست اجانب و وابستگان آنان را مسالت مینمایم"."." بعد از چهار ساعت پرواز، هواپیما در فرودگاه ژنو برای پیادهکردن چند مسافر فرود آمد. به گزارش خبرگزاری فرانسه، «هواپیمای حامل امام خمینی ساعت 20:14 به وقت محلی (50 : 16 روز جمعه 14 / 7 / 1357 به وقت ایران) در فرودگاه اورلی پاریس به زمین نشست. چند نفر از دانشجویان و هواداران از امام خمینی (ره) استقبال و ایشان را به آپارتمانی که آماده شده بود، راهنمایی کردند. دانشجویان بعد از زیارت رهبرشان رفتند. چیزی از شب نگذشته بود که نماینده کاخ الیزه زنگ آپارتمان را به صدا در آورد و خود را معرفی کرد. با انتشار خبر ورود امام خمینی (ره) به پاریس از صبح زود دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس به سوی محل سکونت امام خمینی(ره) سرازیر شدند. یک روزه «نوفل لوشاتو» مرکز خبری دنیا شد. مردم دهکده نوفل لوشاتو و تمام جهانیان از آن روز به بعد پیرمردی را میدیدند که هر روز در حیاط آن خانه تکیهداده بر درخت سیبی مینشیند و به افراد زیادی که به دیدارش میشتابند، پاسخ میگوید. مردم دهکده نوفل لوشاتو دانستند آن پیرمرد رهبرانقلاب ایران است که سرنوشت 40 میلیون ایرانی را در دست داشت و آن صدایی که هر روز در دهکده میپیچد و میهمانانش را گرد هم میخواند، صدای اذان است و آنها نماز میخوانند. گزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات از آن روز میگوید: "امروز 15 مهرماه جنب و جوش زیادی در محله کشان جنوب پاریس دیده میشد. حدود 500 دختر و پسر ایرانی که دختران موهای خود را با روسری پوشانده و با حجاب اسلامی بودند به دنبال آگاهی از ورود حضرت آیتالله العظمی خمینی به پاریس در حول و حوش محل اقامت ایشان، ساختمان شماره 24 خیابان پون رویال گرد آمدهاند تا از نزدیک ایشان را ببینند. گروهی از آنان موفق شدند در اجتماعی که در آپارتمان بسیار کوچکشان تشکیل گردید، مدتی بیانات ایشان را استماع کنند. اکثر جوانان که از محصلان ایرانی بودند از صبح زود به اشتیاق دیدار آیتالله خمینی در محله کشان اجتماع کرده بودند".. امام خمینی و چهار تن از همراهانش بیآن که کسی باخبر شود، از فرودگاه پاریس راهی آپارتمان کوچکی در محله متوسطی در جنوب پاریس شدند و پس از آن به پیشنهاد یکی از دانشجویان مسلمان به خانهای در محله نوفللوشاتو نقل مکان کردند. گروههای مسلمان و علاقهمند به کار پرتلاشی افتادند. شوروشوق چنان بود که باران و سرمای زودرس پاریس در آن وقفهای ایجاد نمیکرد. در یک روز تمام خانهها و اتاقهای خالی دهکدههای نوفل لوشاتو به اجاره دانشجویان مسلمان و نمایندگان آژانسهای خبری عالم درآمد. گرچه مطبوعات داخلی همه باید اخبار نهضت را سانسور میکردند اما دولت شریف امامی در مقابل اعتصاب سراسری مطبوعات با اینکه سندیکای نویسندگان و خبرنگاران حاضر نشده بود هیچ تعهدی بپذیرد عقبنشینی کرد. از آن روز مردم هر روز اخبار و عکسهای رهبرانقلابشان را دنبال میکردند. اقامت امام (ره) در پاریس بر خلاف تصور رژیم که میاندیشید فاصله بین تهران و پاریس باعث بروز محدودیتهای زیادی در ارتباط بین امام (ره) و طرفدارانش میشود، باعث تسریع در رشد انقلاب شد زیرا پاریس مکانی مناسب برای فعالیتهای سیاسی بود و بدین سان شهرک نوفل لوشاتو که دیرزمانی مکانی آرام و بدون سر و صدا بود، به خبرسازترین نقطه جهان تبدیل شد زیرا سیل گزارشگران، خبرنگاران، عکاسان و فیلمبرداران به آن مکان سرازیر شدند و دولت فرانسه نتوانست مانع مصاحبهها و ملاقاتهای خبرنگاران و بهطور کلی فعالیتهای ایشان شود. حجم مصاحبههای امام (ره) در فرانسه بسیار زیاد بود و قدرتی نمیتوانست مانع حضور خبرنگاران مختلف که هر یک سوالهای متفاوتی داشتند، شود. بدین ترتیب امام(ره) در طول چند ماه اقامت در پاریس، ضمن انجام مصاحبه با خبرنگاران و دیدار با شخصیتهای مختلف فرانسوی، ایرانی و دیگر ممالک دنیا، به افشاگری رژیم پهلوی و حامی اصلیاش آمریکا پرداختند و ندای مظلومیت ملت ایران را به گوش جهانیان رساندند. علاوه بر این با تماس تلفنی مستمر با طرفدارانشان در ایران و ارسال پیامهای کتبی، ملت را برای انقلاب آماده ساختند. امام (ره) 16 مهر در پیامی به ملت ایران به مناسبت آغاز سال تحصیلی آوردند: "هر کس در هر مقامی و به هر صورتی اجازه دخالت اجانب را در وطن عزیز ما، چه با صراحت و چه به وسیله طرحهایی که لازمهاش ادامه تسلط اجنبی یا ایجاد تسلط تازهای باشد بدهد، خائن به اسلام و کشور است و احتراز از او لازم است... عوضشدن مهرهها گرچه ممکن است موقتا اوضاع را بهتر از حال حاضر کند ولی تاثیری در سرنوشت ما ندارد زیرا تمام بدبختیها و گرفتاریهای مسلمین از دخالت اجانب در مقدرات آنان است...". ایشان دراین پیام به لزوم برقراری روابط دوستانه و فعالانه میان طلاب علوم دینی و دانشجویان تاکید کردند و آوردند : "دوستان عزیز! فشار شاه موجب شد که نتوانم به فعالیت اسلامی خود که تکلیف الهی است ادامه دهم و تصمیم گرفتم به یکی از کشورهای اسلامی مهاجرت نمایم. کویت با داشتن گذرنامه و اجازه ورود، حتی عبور از شهر تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند. فعلا وارد پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینی خود که خدمت به کشوراسلامی و مردم محروم وطنم است موفق گردم. امید است تا مقدار امکان، به ملتی که برای دفاع از اسلام به فداکاری برخاسته است، خدمت کنم؛ هر چند هیچ نوع خدمت جوابگوی فداکاریهای مداوم ملت عزیز نیست. به پیشگاه خداوند عذر تقصیر عرضه میدارم و پیروزی ملت مسلمان و سربلندی و استقلال و آزادی همه را از خداوند متعال مسالت مینمایم". وقتی دانشجویان به دیدار امام (ره) میروند ایشان میفرمایند: "و در داخله هم هر کس بگوید که این باید بماند یا خوب است بماند، این خائن است که میگوید: خوب است بماند؛ برای اینکه در داخله همه دیدند که این شخص چه میکند و با مردم چه کرده است و با مخازن ما چه کرده است، با مال ما چه کرده است. چقدرها اینها در خارج، عائله [شاه ]، چقدر از مال مردم گرفتهاند و در خارج الان ویلا دارند و ملک دارند و چه دارند و چه دارند. همه اینها از مال ملت بوده".
ایشان 19 مهر 1357در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره جنایات شاه و اهداف انقلاب میفرمایند: " و من خودم را ملزم می دانم یعنی ملزم شرعی میدانم، عقلی میدانم که در یکوقتی که مردم ایران قیام کردهاند و دارند کشته میدهند... همه مسئول میشویم برای این ملت. و این ملت - هر ملتی - حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هر کسی، هر ملتی خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند... حرف ما این است. ما یک کلمه حرف داریم و آن، این است که اینهایی که نشستهاند سر این خوان یغما، که اسمش ایران است و هرکس از هر طرف آمده است، هر مملکتی از هر طرف آمده است، دارند از این خوان یغما میخورند و این ملت ما کنار این دارد گرسنگی میخورد، ما میگوییم این نباشد. ما میگوییم یک مملکتی ما داریم، نفت دارد، مخازن دیگر دارد، غنی است مملکت ما، این مملکت را برای خودمان بگذارید. خودمان کارهایش را میکنیم. اگر بخواهیم هم کارشناس بیاوریم، خودمان میآوریم... خودمان کارشناس درست میکنیم... مملکت ما امروز قیام کرده است و این قیام، قیامی است که همه موظفیم دنبالش برویم... بلکه مسالهای منطقی است که بشر باید دنبالش باشد. اینها دارند حقوق اولیه بشریت را مطالبه میکنند. حق اولیه بشر است که من میخواهم آزاد باشم، من میخواهم حرفم آزاد باشد، من میخواهم مستقل [باشم]، من می خواهم خودم باشم. حرف ما این است. این حرفی است که در هر جا شما بگویید، همه از شما میپذیرند."
اما 20 مهر 1357خبرنگاران بی. بی. سی و تلویزیون تجارتی بریتانیا در پاریس وقتی از آینده حکومت اسلامی ایران میپرسند امام (ره) تاکید میکنند که باید این رژیم برچیده شود و پس از آن، با یک رفراندم عمومی، شخصی روی کار بیاید برای حکومت موقت؛ و به آرای عمومی رجوع شود برای تشکیل یک مجلس و تمام احکامی که از مجلس بگذرد و تمام مسایلی که در مجلس بگذرد، آن مسایل مطابق با اتکای به ملت است. و تغییر، یک تغییر طبیعی است از یک حکومت و سلطنت غیرقانونی به یک حکومت و رژیم قانونی...
22مهر خبرنگار روزنامه فیگارو وقتی برای مصاحبه با رهبر انقلاب ایران درباره تشریح اوضاع آینده ایران به نوفل لوشاتو میرود در مصاحبه خود میآورد: «در فاصله نیم ساعت از شهر پاریس، دنیای دیگری مستقر شده است. آیتالله خمینی که نامش نشانهای از مخالفت با شاه است، در محوطه کوچکی از حومه پاریس اقامت گزیده است. گشتیهای ژاندارمری و اتومبیلهای مجهز به رادار و پلیس شخصی، نزدیک بودن محل اقامت او را نشان میدهد. دور منزل میگردیم و جمعیتی پدیدار میشود، جمعیتی در حال احترام که تشکیل شدهاند از عدهای مذهبی و زحمتکشان و دانشجویان ایرانی که از آلمان، تونس و انگلستان آمدهاند. هنگام ورود، کفشها را در میآوریم مثل اینکه وارد یک مسجد بشویم. در یک اتاق کوچک، آیتالله خمینی روی یک تشک نشسته است. اطراف او کاغذها و مقداری کتاب پراکنده است. به هرحال، آیتالله خمینی ملبس به لباس خاکستری و عمامه سیاه، بدون اینکه صدایش را بلند کند با وقار با ما صحبت میکند. میپرسند: افکار عمومی درباره مبارزه رقبای رژیم کنونی، از خود سوال میکنند، آیا این جنبش مذهبی است که میخواهد به سنتهای اسلامی باز گردد؟ و می شنوند: مخالفین رژیم ایران و قیام کنونی، قربانی تبلیغاتی هستند که آنها را از طبیعت خود بیگانه میسازد. ما وقتی از اسلام صحبت میکنیم، به معنی پشت کردن به ترقی و پیشرفت نیست بلکه عکس آن صحیح است. به عقیده ما اساسا اسلام یک مذهب ترقیخواه است ولی ما دشمن رژیمهایی هستیم که تحت عنوان تجددخواهی، روش دیکتاتوری و ظلم را در پیش میگیرند. این رژیمها مانند رژیم شاه ایران، پیشرفتهای انجام شده را از هدف اصلی خود منحرف میکنند و آنها را از چشم مردان و زنانی که میبایست از آنها استفاده کنند، میاندازند و هر مفهومی را از آنها ساقط مینمایند و قبل از هر چیز فکر میکنیم که فشار و اختناق، وسیله پیشرفت نیست. امام خمینی (ره) در پاسخ به این سوال که "در واقع، عمل شما دارای چه جهتی است و چه رژیمی را میخواهید جانشین رژیم شاه کنید؟" تاکید میکنند که "بدون چون و چرا حفظ رژیم شاه غیرقابل قبول است. ما پیوسته با آن مخالف بودهایم. سرنگونی آن هدف غیرقابل تغییر مبارزه ماست. به علاوه این شکل حقوقی رژیم نیست که اهمیت دارد، بلکه محتوای آن مهم است. طبیعتا میتوان یک جمهوری اسلامی را در نظر گرفت ولی این موضوع بدین خاطر است که فکر میکنیم برداشت اصیل اسلام، ما را به ترقی جامعهای که سرشار از استعدادها و قوای انسانی و عدالت اجتماعی است، راهنمایی میکند. قبل از هر چیز ما به محتوای اجتماعی رژیم سیاسی آینده دل بستهایم". خبرنگار فیگارو میپرسد: "ولی رژیمی که شما میخواهید، آیا دموکراتیک است؟ مثلا آیا شما موافق آزادی مطبوعات و سیستم چند حزبی و آزادی احزاب و سندیکاها هستید؟" که امام پاسخ میدهند: "ما موافق رژیم آزادیهای کامل هستیم. باید حدود رژیم آینده ایران، همانگونه که برای کلیه دولتهای متکی به مردم مطرح است، منافع مجموع جامعه را دربرگیرد و همچنین باید به شئون جامعه ایرانی مقید بوده باشد، زیرا عرضه یک جامعه غیر محدود، دستبرد به شرف مردان و زنان آن میباشد." از آن پس تمام حوادث و گفتههای نوفل لوشاتو در مراکز اطلاعاتی آمریکا و کشورهای متحدش در تمام آن سه ماه طبقهبندی و از سوی متخصصان بررسی میشد. و همانجا بود که خمینی کبیر پس از اعلام ممانعت مقامات فرانسوی برای ادامه فعالیتهایش فرمود: «ما فکر میکردیم این جا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را میزنم. من از فرودگاهی به فرودگاهی و از شهری به شهر دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد». سرانجام اوایل بهمـن 57 خبر تصمیم امام(ره) در بازگشت بـه کـشور منتشر شد. هر کس که مىشنید اشک شوق مىریخت و این پایانی بر انتظار 14 ساله مردم بود.
سقوط دولت شریف امامی
شریف امامی با عنوان دولت آشتی ملی از مجلس رای اعتماد گرفت در حالی که 13 سال در راس مجلس سنا بود. تمام تدابیر او در فریب رهبر و مردم بدون فایده ساخت.
چهارده آبان ماه سال 1357 دولت شریف امامی سقوط کرد. با آغاز نهضت اسلامی ، دانشگاه ها و مدارس کشور به کانون تظاهرات باشکوهی بر ضد رژیم پهلوی بدل شده بود. پس از واقعه 13 آبان 1357 که درآن عمال رژیم پهلوی دانش آموزان را به خاک و خون کشیدند، در سال 1357 مردم در اعتراض به این کشتار سبعانه تظاهرات گسترده ای برپا کردند. شدت مخالفت قشرهای مختلف مردم باعث شد ، دولت شریف امامی که شعار عوام فریبانه آشتی ملی را مطرح می کرد، سقوط کند و جای خود را به دولت ارتشبد ازهاری بدهد.
شاه نیز در رادیو و تلویزیون اعلام کرد که صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است و ضمن اعتراف به اشتباهات خود از علما خواست که مردم را به آرامش دعوت کنند حال آنکه امام خمینی ( ره ) در این زمان با موضع گیری قاطع نسبت به این اقدام شاه ضربه نهایی را بر پیکر رژیم پهلوی وارد ساختند.
خروج مرموز شریف امامی از ایران
در ضمیمه روزنامه اطلاعات پنجشنبه 19 بهمن ماه1357 این مطالب درج شده بود:
مهندس جعفر شریف امامی نخست وزیر اسبق قبل از ورود امام خمینی به تهران از کشور خارج شد.
شریف امامی نخست وزیر سالهای 39-40 که طی مدتی متمادی عهده دار پست ریاست مجلس سنا بود از نخستین سالهای تأسیس بنیاد پهلوی بهعنوان مدیرعامل آن بنیاد انجام وظیفه کرد. وی همچنین مستقیماً در رأس بسیاری از سازمانهای وابسته به بنیاد از جمله قسمت اعظمی از فعالیت های فرهنگی بنیاد پهلوی نظارت مستقیم داشته است.
شریف امامی در پنجم شهریور ماه سال جاری مأمور تشکیل کابینه شده بود و در زمان زمامداری وی حکومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر اعلام گردید و بلافاصله «جمعه سیاه» بوجود آمد و در طول حکومت وی بین مأموران و تظاهرکنندگان زد و خورد و کشتار ادامه داشت نام شریف امامی در لیست معروف صادر کنندگان ارز وجود داشت و از طرف دادستان دستوری صادر شد و همه آنها را ممنوع الخروج اعلام کرد.
با وجود این هنوز معلوم نیست که خروج شریف امامی چگونه انجام گرفته است. جعفر شریف امامی در سال ۱۳۷۸ در امریکا درگذشت.
باشگاه اندیشه
نظرات