تمایز جوهری امام خمینی در بیان علامه جوادی آملی


تمایز جوهری امام خمینی در بیان علامه جوادی آملی

به مناسبت سی یکمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) به بازخوانی سخنان آیت الله جوادی آملی در همایش «اندیشه های اخلاقی و عرفانی امام خمینی (س)» که در قم برگزار شد، می‌پردازیم . علامه جوادی آملی  به عنوان سخنران افتتاحیه، در این جلسه مطالب مبسوطی راجع به ویژگی‌های عرفان امام خمینی قدس سره، بیان فرمودند که خلاصه‌ای از آن به شرح ذیل است:

امام خصوصیاتی داشتند که در دیگر عارفان کمتر بود. البته دیگر عارفان نیز خصوصیاتی داشتند که در امام فرصت ظهور و بروز پیدا نکرد. هر یک از عرفا مظهر اسمی از اسماءالله هستند. کاری که دیگران کرده‌اند، این است که کتاب‌های مبسوطی در این زمینه نوشته‌اند، امام فرصت این کار را پیدا نکردند، اما نوشته‌های دیگران را از علم به عین و از گوش به آغوش آوردند؛ چیزی که نهایت سعی و تلاش دیگران بود.

خصوصیت ممتاز امام این بود که اولاً ایشان در سیره و سنت‌شان بین «اخلاق» و «عرفان» کاملاً فرق گذاشتند. فرق اخلاق و عرفان این نیست که یکی پویاست و دیگری غیر پویا. اخلاق در مرحله خیلی نازل است و عرفان در اوج قرار دارد و بین اخلاق و عرفان، «فلسفه» فاصله است. اصلاً نباید گفت بین اخلاق و عرفان چه تفاوتی هست تا بگوییم یکی پویاست و دیگری غیر پویا. اصلاً اینها قابل قیاس نیستند، دو کلی اند. ...

خصوصیت بارز امام (س) این بود که از مرگ نمی‌ترسید؛ چون مرگ ارادی را تجربه کرده بود. وقتی مرگ ارادی را تجربه کرده بود، وقتی که ترس از مرگ نباشد، انسان چیزی کم نمی‌آورد و بقیه مسائل برای او حل است. از این رو در مورد تبعیدشان بعد از واقعه ۱۵ خرداد می‌فرمودند: اینها می‌ترسیدند، من نمی‌ترسیدم. همچنین در واقعه ۲۵ شوال که عوامل رژیم پهلوی بعضی از طلاب را مجروح کردند و بعضی را به شهادت رساندند و بسیاری از آقایان ترسیدند و گفتند: «وقت تقیه است» و ساکت شدند، اعلامیه امام در فردای آن روز که در آن خطاب به رژیم فرمودند: «شما روی مغول را سفید کردید!» کسی که از مرگ نترسد، چنین آثاری دارد و کسی از مرگ طبیعی نمی‌ترسد که بالاترش را تجربه کرده باشد و آن مرگ ارادی است. انسان وقتی امیالش را اماته کند، متحرک بالهواء نباشد، متحرک بالهوس نباشد، متحرک بالمیل نباشد، بلکه متحرک بالولایه باشد، از مرگ هراسی ندارد. وقتی که از مرگ هراسی نداشت، چنین می‌شود. در انجام وظیفه، آنچه جلوی دیگران را می‌گرفت و می‌گیرد، همان ترس از مرگ است.

بنده در همان بحبوحه قیام ایشان، رفتم خدمت یکی از مراجع که از اساتید من هم بودند. دیدم «بحار» مرحوم علامه مجلسی را باز کرده‌اند و مشغول مطالعه بحث تقیه هستند. او گرچه ممکن بود بحثی از جهاد و مبارزه و فداکاری مطرح کند، ولی حرف جهاد را می‌زد و فکر تقیّه در ذهنش بود. اما امام حرف جهاد را می‌زد، فکر جهاد را می‌کرد و قلبش برای جهاد می‌تپید. این خصوصیت را داشت. این هنر است. دیدن نار تمثیل است که مولانا گفته است، تعیین که نیست؛ «خود هنر دان دیدن مرگ عیان»، خود هنر دان دیدن بهشت عیان، خود هنر دان دیدن جهنم عیان، خود هنر دان دیدن غیب عیان.
امام در بخشی از معارف اسلامی جز یؤمنون بالغیب نبود، جز «یؤمنون بالشهاده» بود. ما نوعاً جز مؤمنان بالغیب هستیم؛ یعنی به جهنم ایمان داریم، به بهشت ایمان داریم و به جمیع ما جاء به الوحی ایمان داریم؛ اما همه اینها برای ما ایمان به غیب است. جهنم را که ندیده‌ایم، به ما گفتند: «جهنمی هست»، گفتیم: آمنّا و سلمّنا؛ «بهشتی هست»، گفتیم: اعتقدنا و صدقنا. ایمان ما، ایمان به غیب است و این ضعیف‌ترین مرحله ایمان است که خدای ناکرده انسان اگر از این مرحله سقوط کند، دیگر مؤمن نیست.

*مصداق یؤمنون بالشهاده

اینکه قرآن فرمود: «یؤمنون بالغیب»، این بیان حداقل است، نه معیار کمال؛ یعنی از این حداقل مگذرید، وگرنه آنکه فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» که ایمان به شهادت دارد، ایمان به غیب ندارد. او با بهشت همراه است، او جهنم را از نزدیک می‌بیند؛ چون خودش «قسیم الجنه و النار» است و امام جز مراحل یؤمنون بالشهاده بود. بنابراین از مرگ هراسی نداشت. اغلب ما عاقلانه سخن می‌گوئیم، وهمانه (با وهم) کار می‌کنیم. الان اگر یک مرده را در یک اتاق تاریک بگذارند و به کسی بگویند: «شب پیش او بخواب»، برهان عقلی خوب اقامه می‌کند، در آن زمینه ممکن است مقاله‌ای بنویسد که مرده، مرده است و دیگر کاری با آدم ندارد. استدلال که می‌کند، می‌بیند بله همراه است، اما اگر بگویید: حالا شب پیش او بخواب، می‌ترسد.

این توّهمانه عمل کردن و عاقلانه سخن گفتن دأب خیلی از ماهاست. اما امام عاقلانه عمل می‌کرد و عقلی که ذات اقدس اله به او داده بوده به حول و قوه عقل الهی، کان یقوم و یقعد، نه مثل ما که با عقل حرف می‌زنیم، اما فی الوهم اقوم و اقعد می‌گوئیم؛ چون او بمعزل عن تقیه الموت بود، هراسی نداشت. ایشان وقتی هراس نداشته باشد، «شرح صدر» دارد؛ چون انسانی که می‌ترسد، غمگین می‌شود. غم را که غم گفته‌اند، برای این است که مثل ابر، مثل غمام، فضای دل را می‌بندد و نمی‌گذارد آن شمس اندیشه‌ها، فضای ذهن را روشن کند. آدم غمگین، غمام‌زده است؛ بنابراین وجود او را آفتاب نمی‌گیرد. انسان هراسناک، غمگین است. انسان غمگین زیر غمام و ابر به سر می‌برد و دیگر شمس و عقل و عرفان و… شرح صدر به او نمی‌دهد؛ چون بر او نمی‌تابد، لذا در اندیشه‌هایش لرزان است.
امام این چنین نبود، شفاف بود، با شرح صدر این کار را می‌کرد. وجود مبارک موسی (ع) و هارون (ع) که درخواست شرح صدر می‌کردند: «رب اشرح لی صدری و یسرّ لی امری»، به همین مناسبت بوده. امام هم چون شرح صدر داشت، باورش شده بود که این راه حق است و باورش شده بود که این کار را برای رضای خدا می‌کند و باورش شده بود که کاری را که خدا به عهده می‌گیرد، شکست در آن راه ندارد. بنابراین چون از مرگ نمی‌ترسید، از مبادی مرگ هم نمی‌ترسید، از مؤخّرات مرگ هم نمی‌ترسید.

بعضی از امور هستند که جز مبادی مرگ‌اند؛ فلان حادثه اگر پیش بیاید، به مرگ منتهی می‌شود. بعضی از امور جز مؤخرات و لوازم مرگ‌اند که اگر انسان مرد، فلان حادثه پیش می‌آید. کسی که از مرگ هراسی ندارد، نه از مبادی قبل از مرگ می‌ترسد، نه از پیامدهای بعد از مرگ. این خصوصیت ایشان بارز بود. در مبارزه‌ها کسی موفق است که به بحث‌های علمی مبرّز باشد، وگرنه صرف مبارزه در عمل بدون مبرز بودن در علم، کار را به جایی نمی‌رساند. ایشان دستش در علوم نقلی پر بود، مبرز در علم بود، مجتهد مسلّم بود، فقیه نامی و اصولی بود و هرچه دیگران داشتند، او داشت و با مبرز بودن علمی فتوا می‌داد.

مبارز بودن از آن جهت که و هو بمعزل عن تقیه الموت، تأمین کرده است، با درس و بحث حاصل نمی‌شود. این، هنر است که در کتاب و کتیبه نیست. الان غالب ما با آنکه در بخش‌های ادبی اوزان شعر را خوانده‌ایم که مثلاً «فاعلاتٌ فاعلات» چیست و «فَعولٌ فعول» چیست، اما شاعر نیستیم. شعر هنر است. همچنین کم و بیش خطاطان به ما آموختند که اگر بخواهید مثلاً این حرف را بنویسید، راهش این است که چگونه قلم در دست بگیرید و چگونه آن حرف را بنویسید؛ ولی غالب ما خطاط نیستیم. آن هنر است. آیات جهاد، روایت جهاد، فضیلت جهاد، «فضّل الله المجاهدین علی القاعدین» را خیلی از اساتید برای ما گفتند، اما اغلب ما مبارز نشدیم. آن هنر چیز دیگر است. کم نبودند عارفانی که کتابهای عرفانی تدریس می‌کردند، اما بمعزل عن تقیه الموت نبودند؛ در عرفان نظری صاحب نظر بودند، شاید کتاب‌های زیادی هم نوشتند، اما آن هنر را که: «خود هنر بین دیدن آتش عیان / نی گپ دل علی النار الدخان» نصیب هر کسی نیست.


افتتاحیه همایش «اندیشه های اخلاقی و عرفانی امام خمینی »