انتخابات و جریان دانشجویی
مردم سالاری دینی به عنوان مدل برگزیده برای اداره جامعه ای که مبتنی بر رأی مردم و حاکمیت نظام دینی است می بایست به طور عملی در درون جامعه نهادینه گردد.
چرا که نظام مبتنی بر الگوی مردم سالاری دینی با نظام های دیگری که در آن دموکراسی پایه اداره جامعه می باشد بسیار متفاوت است، البته در همان کشورهایی که دموکراسی پایه اداره جامعه تلقی می گردد نیز، همه طرفداران آن دیدگاه های یکسانی ندارند. عده ای «آزادی» را هدف عالی سیستم دموکراسی می دانند، و برخی دیگر «برابری» را کمال مطلوب دموکراسی تلقی می کنند.
این در حالی است که در مدل مردم سالاری دینی، آزادی هدف تلقی نمی شود، بلکه آن را وسیله ای می داند که زمینه ساز رشد و شکوفایی افراد است و آزادی را به عنوان یک ارزش در کنار ارزشهای دیگر می پذیرد. و البته در مردم سالاری دینی «برابری» نیز به عنوان کمال مطلوب نه تنها دنبال نمی شود بلکه به طور ریشه ای نسبت به آن تضاد دارد، چرا که در مدل مردم سالاری دینی برابری دقیقا در تضاد با عدالت گام بر می دارد. البته این تفاوت ها فقط گوشه ای از بعد تئوریک ماجرا را روشن می سازد و بسیاری دیگر از تفاوت هایی که در این دو مدل موجود می باشد، که البته در عمل نیز باز هم تفاوت هایی دیده می شود، به گونه ای که باید گفت نتیجه حاصل از دموکراسی حاکمیت مردم بر مردم نیست بلکه حاکمیت عده ای از مردم بر مردم می باشد که در نتیجه باز نه برابری حاصل می شود و نه حتی آزادی در کالبد آن دمیده می شود!
چرا که مردم، آن چیزی را انتخاب می کنند که معتقدند صحیح می باشد و نکته قابل توجه اینجاست که در جوامعی که دموکراسی مدل و مبنای حکومت است، مردم از چه طرقی کسب اطلاع می نمایند؟ باید گفت امروزه تصویری که ملت ها از واقعیات در ذهن دارند، تماما صحیح نیست و مردم آن چیزی را می بینند که لابی های قدرت و ثروت با روش های مختلف رسانه ای به خورد آنها می دهند و در آن هرچیزی که بخواهند بزرگ نمایی نموده و هر آن چیزی را که اراده نمایند کوچک نمایی و یا حتی نادیده می گیرند و همچون آیینه ای محدب و مقعر عمل می نمایند. پس نمی توان انتظار داشت مردم براساس اطلاعاتی غلط، تصمیمی درست بگیرند و نتیجه آن چیزی می شود که طراحان اصلی این داستان تئوریزه نمودند. بر این اساس نمی توان مردم سالاری دینی را ترجمه صرف دموکراسی دانست. چرا که در مردم سالاری دینی دیگر بحث حاکمیت مردم بر مردم محلی از اعراب ندارد و اینجا حرف و سخن از حاکمیت خدا بر مردم است و این چنین مدلی نمی تواند آنگونه عمل نماید، اما نکته ای که باید روشن گردد این است که چگونه می بایست به طور عملی الگوی مردم سالاری دینی را در جامعه پیاده نمود؟ در حالی که انتخابات، در هر دو مدل از پایه های اساسی رسیدن به هدف می باشد؟ باید گفت در مدل مردم سالاری دینی در اولین گام باید به گونه ای عمل شود که نتیجه حاصل انتخاب افراد اصلحی باشد که براساس مدل مردم سالاری دینی به حاکمیت خدا و مالکیت خدا بر همه چیز به طور عملی معتقد باشند. اما نکته در همین جاست که چگونه می توان به هر دو سفارش بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه «میزان رأی مردم است» و «نگذارید این انقلاب به دست نااهلان بیفتد» که برآمده از اصل مردم سالاری دینی است جامه عمل پوشاند؟
باید گفت برای حرکت و تحقق این امر نمی شود و نمی توان انتظار داشت که احزاب و جریانات سیاسی به عنوان فعالین عرصه سیاست، همگی افرادی را به جامعه معرفی نمایند که در حقیقت افراد صالح و مورد قبولی باشند. و یا اینکه در لیستی که اعلام می نمایند اسامی افراد را براساس نمره صلاحیتشان به جامعه معرفی کنند، و یا اینکه در زیر لیست منتخب خود اسامی افرادی از گروه های سیاسی دیگر را نیز بنویسند و یادآور شوند که این افراد با اینکه از جریان مقابل سیاسی هستند اما دارای صلاحیت می باشند! چرا که اصلا چنین کارکردی در احزاب تعریف نشده است و این به معنای بدی احزاب نیست، چون اصلا کارکرد آنها این نیست و به نوعی هیچ کس نمی گوید ماست من ترش می باشد. پس چگونه می توان انتظار داشت که مردم در چنین طوفان تبلیغاتی- که همه گروه ها می گویند لیست ما بهترین است و اینها هستند که می توانند کشور را در مسیر پیشرفت قرار دهند- بهترین ها را براساس اصل بیان شده در مردم سالاری دینی برگزینند؟
به نظر می رسد برای رسیدن به الگوی صحیح از مردم سالاری دینی باید کسانی که وابسته به جریانات قدرت و ثروت نیستند و به نوعی می توان گفت کارکردشان رسیدن به قدرت نیست در جهت شفاف سازی فضای انتخابات برای انتخاب صحیح مردم تلاش نمایند. به نظر می رسد جریان دانشجویی به دلیل استقلال از لابی های قدرت و ثروت و براساس چنین مؤلفه ای می تواند نقشی مهم در رسیدن به الگوی مردم سالاری دینی ایفا نماید و البته این به معنای ورود دانشجویان و تشکل های دانشجویی به عرصه معرفی لیست ها و حمایت از کاندیداها نیست، چرا که این دقیقا در تضاد با کارکرد اصلی آنها قرار می گیرد و نتیجه آن چیزی جز تبدیل شدن به شاخه دانشجویی احزاب نخواهد بود. جریانات دانشجویی می بایست با تعیین ملاک ها و معیارهای درست در اولین گام جامعه را در تشخیص افراد اصلح یاری نموده و همچنین در گام های بعدی با ارائه سابقه کاندیداها مردم را در تشخیص این مسئله که آیا این افراد تا چقدر به معیارها و ملاک های ارائه شده نزدیک می باشند یاری نمایند و البته با توجه به اینکه دانشگاه و دانشجویان دارای خاصیتی پیشرو بوده و معمولا بر دیگر افراد جامعه تأثیرگذار خواهند بود، با برگزاری جلسات پرسش و پاسخ نمایندگان تفکرات مختلف را به عرصه پاسخگویی به افکار عمومی بکشانند و در چنین روش و الگویی است که جامعه در مسیر درست از مدل مردم سالاری دینی گام خواهد برداشت.
روزنامه کیهان ۱۳۸۸/۰۲/۰۸
نظرات