بحثی پیرامون حرکت مسلحانه منافقین
شرایط و عوامل تغییر مشی :
قبل از ۳۰ خرداد ۶۰ سازمان منافقین توانسته بود با حرکت گسترده سیاسی خود محوری بشود برای کلیه گروه های چپ متخاصم و دامنه حرکات گروه ها تقریباً وابستگی به امکان فعالیت منافقین پیدا کرده بود .
به این معنی که اگر منافقین در گسترش حرکتی موفق می بودند و میدان برایشان باز می بود برای سایرین هم امکان مانور بیشتری فراهم می گردید و اگر منافقین محدودیت پیدا می کردند ، دیگر گروه ها هم میدان برایشان تنگ می شد .
با پیوندی که منافقین با بنی صدر به خصوص از ۱۴ اسفند ۵۹ به بعد پیدا کردند وضعی به وجود آوردند که می توانستیم بگوییم حیات سیاسی بنی صدر به معنی حیات سیاسی منافقین است و منافقین سعی می کردند دامنه فعالیت بنی صدر را در جهتی وسعت بدهند که منتهی به حرکت بیشتر خودشان می گردید و در این رابطه چنان خود را غرق کردند که اگر هم می خواستند با سقوط بنی صدر خود را کنار بکشند می بایستی ضایعات و خسارات زیادی را تحمل کنند .
چه سرمایه گذاری های فراوان روی بنی صدر به عنوان مهره ای که به لحاظ قانونی در حاکمیت در جای با اهمیتی قرار دارد و می تواند به عنوان پلی برای پیروزی و اهرمی برای در هم شکستن خط امام(ره) توسط منافقین به کار رود ، شده بود .
مباحث تئوریک فراوان با دیگر گروه ها انجام گردیده و برای جلوگیری از مسئله دار شدن هواداران انواع و اقسام تحلیل ها و توجیه ها ارائه شده بود و حتی سازمانی که با وجود مشهود بودن ضدیت آن با شخص امام(ره) تا آن موقع آشکارا و به طور رسمی جلوی امام(ره) نایستاده بود با پشت گرمی اتحاد با بنی صدر به عنوان جناحی از حاکمیت مستقیماً با امام(ره) خود را مقابل کرد .
اینها همه کار را به جایی رساند که سقوط تقریباً سریع و پیش بینی نشده بنی صدر بن بستی را به سازمان تحمیل کرد که برای رهایی از آن دست به هر کاری می زد مستلزم تحمل بار سنگینی می بود .
اگر سازمان مشی سیاسی را ادامه می داد و به همراه بنی صدر یا بدون او تشکیلات مخفی خود را در خدمت یک مبارزه غیر علنی و از نوع غیر مسلحانه قرار می داد گرچه آشکار شدن پوچی تحلیل ها و نادرست بودن تاکتیک هایش ضرباتی به آن می زد .
ولی از سوی دیگر شرایط به گونه ای بود که سرکوب قاطعانه و ضربات تعیین کننده بر پیکر سازمان امکان نداشت و سازمان پس از مدتی سکوت نسبی و ترمیم خرابی ها و خسارت وارده می توانست باز هم به فعالیت های خود در سطح وسیعی ادامه دهد .
ولی تهاجم مسلحانه را به این عقب نشینی تاکتیکی ترجیح داد و از ۳۰ خرداد عملاً وارد فاز نظامی گردید ، در مورد علل و تأثیرات این حرکت بحث خواهیم کرد که تا چه حد به ضرر سازمان و دیگر گروه های چپ متخاصم و به ضرر متحدان لیبرال و ملی گرای منافقین تمام شد .
سازمان برای هواداران اینگونه تحلیل می کرد که حاکمیت پروسه ضد خلقی شدن را طی کرده است ! و به طرف وابستگی به امپریالیسم می رود ! بنابراین باید با آن جنگید ، دلایلی که ارائه می کرد از جمله این بود که انحصار طلبی رژیم حتی بنی صدر را تحمل نمی کند و نفی آراء بنی صدر به معنی نفی مردم است!
دیگر این که برای ارتجاع جنگ مسئله اصلی است و با توجه به پایگاه مردمی بنی صدر و به خصوص هوادارانی که در ارتش دارد کنار گذاشتن بنی صدر امکان ندارد و امام(ره) این کار را نخواهد کرد .
مگر این که مسئله جنگ را از راه تبانی با امپریالیسم آمریکا و با زد و بند با عراق حل کرده باشد ، یعنی بعد از برکناری بنی صدر ما شاهد پایان جنگ از موضع ضعف و حرکتی که در جهت امپریالیسم از حاکمیت نشان داده می شود ، خواهیم بود .
البته این تحلیل واقعی سازمان نبود و صرفاً خطی بود که برای پایینی ها می آمد و محملی بود که برای هواداران ساخته بودند ، سازمان شاید می توانست با ارائه تحلیل های مادی خود وانمود کند که این رژیم با مشی نه شرقی و نه غربی و همچنین به دلیل ارتجاعی بودن و عدم بینش علمی و قدرت سازماندهی نداشتن و... نهایتاً به طرف امپریالیسم خواهد رفت و ضد خلق خواهد شد .
ولی در شرایط آن روز یعنی حول و حوش ۳۰ خرداد سازمان فاصله عمیق و پر از کینه ای که بین رژیم و امپریالیسم وجود دارد و همچنین مردمی بودن حاکمیت را می دید و هیچ دلیل قانع کننده ای در دست نداشت که ادعاهایش را ثابت کند .
همان طور که اوضاع در مدت زیادی که از ارائه این تحلیل گذشته نشان می دهد : اولاً با بر کناری بنی صدر به جای حرکت از موضع ضعف و زد و بند با عراق نبردهای بزرگ و پیروزمندی مثل فتح المبین ، بیت المقدس و .... و محرم داشته ایم و ثانیاً سمت گیری سیاست مردمی ما هر روزه وجهه ضد آمریکایی بیشتری داشته است که این خود پوچی تحلیل سازمان را ثابت می کند .
واقعیت این بود که مرکزیت سازمان می دانست که موضوع تغییر حاکمیت در کار نیست ولی به دنبال شکار لحظه ها و فرصت ها و برای افتادن در کانالی که طی آن بتواند به قدرت برسد ، به جایی رسید که با ارزیابی نادرست از اوضاع که خیال می کرد در مجموع فرصت مناسب برای در هم شکستن خط امام(ره) و هموار شدن راه رسیدن به قدرت فرا رسیده است ، سازمان را وارد فاز نظامی کرد و تحلیل های مربوط چیزی بالاتر از پوششی برای قدرت طلبی رهبران نبود .
در این رابطه سازمان روی چهار موضوع تعیین کننده ارزیابی نادرست داشت :
۱. مردم و نقش آنها در حاکمیت
۲. استحکام موقعیت بنی صدر و پایگاه های او در میان مردم و مخصوصاً در میان ارتش
۳. حاکمیت خط امام(ره)
۴. توان امپریالیسم در ضربه زدن به انقلاب اسلامی
الف _ مردم :
ارزیابی سازمان از مردم این بود که اینها که به نماز جمعه می آیند و شعار می دهند و اینها که راه می افتند توی خیابان ها ، اینها بر اساس تحلیل و یک حرکت آگاهانه و متکی بر منافع واقعی شان نیست ، بلکه بر اساس تقلید و داشتن یک سری دگمهاست .
در شرایطی که فی المثل چند تا تیر شلیک بشود این حرکات بسیار ضعیف خواهد شد و غالب اینها منفعل خواهند شد و به سمت یک نوع بی طرفی مطلوب سازمان خواهند رفت .
چه تحمل مشکلات اقتصادی ، گرانی ، بیکاری ، جنگ و .... به اندازه کافی روحیه اینها را ضعیف کرده و یک ناامنی پر دامنه جدید ناشی از ترورها و انفجارات آنها را از حاکمیت ناامید و دلسرد خواهد کرد .
جو سازی ها و تبلیغات سابق سازمان و متحدانش به گمان منافقین برای چنین روزهایی مؤثر و به حساب آمده بود ، ضمن این که تصور می کرد هواداران بنی صدر و منافقین که در میان مردم هستند با شروع حرکت آنها به راه خواهند افتاد و جلوی حزب الله باقیمانده در صحنه خواهند ایستاد .
نظرات