قصههای گلعلی بابایی
خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ وقتی کتابهای داستان و رمان را در دست میگیرم تا آنها را بخوانم باید با خیلی از آنها سر و کله بزنم تا قشنگ موضوعش در دلم بنشیند، اما وقتی کتابهای بیست و هفت در بیست و هفت که تاکنون پنج جلدش منتشر شده است را در دست میگیرم انگار «گلیعلی بابایی» روی یک صندلی نشسته است و من و تعداد زیادی از دانشجویان را نگاه میکند و قصه میگوید، قصهای که در جان و دل همه دانشجویان رخنه میکند.
چند روزی است که آخرین کتاب آقای بابایی با عنوان «قصهی ما همین بود» توسط نشر صاعقه منتشر شده است. وقتی خواننده صفحه صفحه «قصهی ما همین بود» را ورق میزند، سادگی و صداقت قابل ملاحظهای که در جان واژهها یافت میشود را میبیند و نکته جالب کتاب مذکور آن جاست که نویسنده از این راز تقریباً سر به مهر پرده برمیدارد؛ «احتمالاً برای خوانندگان گرامی، این سؤال پیش بیاید که برای تدوین چنین کتابی، آیا دسترسی به این همه اطلاعات، آن هم از زبان شهید دستواره مقدور بوده است یا خیر؟
برای پاسخ دادن به این پرسش، باید عرض کنم دو سوم از مطالب کتاب حاضر برگرفته از مصاحبهها، مذاکرات جلسات و سخنرانیهای شهید دستواره است که با مختصری ویرایش در کتاب آورده است ...»
سبکی که آقای بابایی برای شناساندن و شناسایی شهید دستواره کشف کرده سبک جدیدی نیست ولی کمتر کسی را سراغ دارم که مثل ایشان در نهایت سادگی، از پس کار برآمده باشد.
علاوه بر زیبایی کارهای گرافیکی اثر مذکور (ائم از طرح جلد و صفحهآرایی و ...) موارد زیر در زیباتر شدن «قصهی ما همین بود» نقش قابل توجهی دارند؛
- لحن نرم کتاب که این فهم مطالب را جذابتر میکند.
- وقتی سری کتابهای منتشر شده بیست و هفت در بیست و هفت (مثل ماه همراه بچههاست و ...) را میخوانید به این نکته خواهید رسید که یکی از مخاطبین ویژه کتاب جوانان و نوجوانان قلمداد میشود، چرا که قلم شیرین نگارنده و ارتباط امر با نسل جدید، کتابهای مذکور را برای این طیف خواندنیتر میکند. بد نیست در این جا به این خاطره اشاره کنم که در یکی از کلاسهای دانشگاهی که به ادبیات عمومی اختصاص داشت آقای گل علی بابایی را مهمان کردم و ایشان با همان کتابهای بیست و هفت در بیست و هفت آمد، خیلی از دانشجویان تحت تأثیر کلام و کتاب او قرار گرفته بودند.
- تعبیه کردن آلبوم عکس پنجاه صفحهای از دوران زندگی شهید دستواره (البته نگارنده «قصهی ما همین بود» تقریباً یک چهارم از کل کتاب را به این اسناد اختصاص داده است) این مورد هم به نوعی از زمره نوآوریهای ساده و دست یافتنی بابایی میباشد.
- مستقل بودن بخشهای کتاب، در عین مستقل بودن از بخشهای رنگارنگ آن برمیآید که محور کتاب «شهید دستواره» است.
به هر روی انتشار سری کتابهایی با عنوان بیست و هفت در بیست و هفت، اقدام تحسینآمیزی جهت معرفی و شناساندن سلوک لالههای عاشورایی این سرزمین است. قلم با وضوی باباییها به همراه نفس عارفانه شهیدان دست ما را در دو دنیا خواهد گرفت. از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، دوست داشتم آقای بابایی چند برابر کتابهایی که دارد قلم بزند و اخیراً در جایی از ایشان شنیدم، میخواهد گوشهای بنشیند و با قوت به نوشتن راجع به شهدا ادامه دهد. چند روز پیش شنیدم که ایشان مسئولیتی گرفتهاند، از جهتی ناراحت شدم و از سویی خوشحال. ناراحتی از این جهت که چرا به نوشتن راجع به شهدا شتاب نمیدهد و خوشحالی از این جهت که چه کسی از او بهتر.
به هر حال ما منتظر کتابهای بعدی آقای بابایی هستیم و شاید شهدا نیز منتظر قلم ایشان.
راستی اگر میخواهید شیرینی و حلاوت قلم آقای بابایی را لمس کنید حتماً کتاب تازه ایشان «قصه ما همین بود» را بخوانید. برش کوتاهی از کتاب مذکور را در پی میآورم؛
«من نمیدانستم رضا میداند مقانی شهید شده، وقتی من را دید، بغلم گرفت و شروع کرد به گریه کردن و گفت: دیدی مجتبی، ممقانی هم شهید شد. بهترین دوستمان هم رفت. دیدی رفقا رفتند و باز ما تنها ماندیم؟ شروع کرد به گریه کردن، پشتش به سمت مهران بود و همینطور که من را بغل کرده بود دستها را آورد بالا، حالتی که نه فریاد بود نه صدای آرام، با صدای بلند گفت: خدایا؛ خسته شدم، من را هم ببر. به یک هفته نرسید، دو، سه روز بعد در غرب مهران، یک خمپاره آمد وسط جمع رضا و اطرافیانش که داشتند عملیات را هدایت میکردند به زمین نشست. ترکش صورت و سینهی رضا را شکافت بدون اینکه حتی یک آخ بگوید، همان جا افتاد روی زمین».
(قصهی ما همین بود ص 116).
فارس
نظرات