سازمان چریکهای فدایی خلق و فعالیتهای آن بعد از جنگ اول گنبد
در ابتدای ورود سازمان فدائیان خلق به ترکمنصحرا بعد از پیروزی انقلاب همان شعار خودمختاری ترکمنصحرا که نتیجه تراوشات فکری عناصر هواداران سازمان در منطقه بود، بدون اینکه تحلیل شده باشد از طرف فریب خوردگان ظاهر بین پذیرفته میشود. بر اساس این شعار، مسائلی مانند مصادره اراضی مزراعی و گسترش شوراهای دهقانی، گرایش های قومی و فرهنگی گسترش پیدا میکند. سلطنتطلبان و ضدانقلاب که بقای خود را در ایجاد تفرقه و نفاق در صفوف متشکل امت مسلمان میدیدند و قبلاً نیز در اجرای این برنامههای خود توانسته بودند با نقشههای کثیف دربار و ساواک، فجایعی نظیر 12 دی و 20 بهمن 57 را حادثهآفرینی کنند و در نتیجه تخم نفاق و نقار را بین مردم محروم و مستضعف ترکمنصحرا بپراکنند هنوز نیز فعال بودند سازمان بدون توجه به این مسائل در موقعیت حساس پیروزی انقلاب که امپریالیسم و ضدانقلاب مترصد پیشبرد نقشههای کثیف خود بودند، به راحتی به دام اینان میافتد و با تکیه یکجانبه به مسائل به اصطلاح خلق ترکمن و محور قرار دادن شعار خودمختاری برای تراکمه، نفاق تضاد و کدورتها را دوچندان مینماید. ماحصل این سیاست کور سازمان و ماجراجوییهای مشابه نظامی و مسلحانه و سیاستهای ضداصولی در مسائل ارضی باعث تحمیل درگیری اول گنبد به شکل مسلحانه و به خاک و خون کشیدن شدن افراد زیادی از مردم محروم و مسلمان ترکمنصحرا و گنبد میشود درگیری فروردین 58 گنبد هر چند واکنشهایی را در درون سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به دنبال داشته ولی هرگز باعث بیداری آنان از خواب غفلت و نفاق نمیشود سازمان که با تکیه بر مسئله قومی و ماجراجوییهای نظامی و حتی موفقیت در تسلط و اداره پاسگاههای ژاندارمری و مصادره چپروانه زمینهای زراعی و تشکیل شوراهای دهقانی با مضمون قومی و پیشبرد سیاست تندروانه و کور، نقش اصلی را در به وجود آوردن جنگ مسلحانه فروردین 58 گنبد ایفا کرده بود، تلاش مینماید حادثه اتفاق افتاده را به حساب «منطقه و فدائیان ترکمن» جا بزند و در کمال تعجب در آغاز شروع درگیری اعلامیهای با این مضمون منتشر میکند که ماهیت سازمان در اینجا به نحو روشنی آشکار میگردد. سازمان حتی در مقابل هواداران و عناصر خود نیز منافقانه برخورد کرده و به دروغ و خائنانه درگیری را به هواداران و عناصر ترکمن خود در گنبد نسبت میدهد و سپس نیز تلاش میکند با اتکاء به دولت موقت و لیبرالی بازرگان که وعده دمکراسی و هرج و مرجطلبی را به گروهکها میداد اعمال و انحرافات خود را سرپوش گذاشته و به عنوان جریانی واقعبین و حقبهجانب در جهت برپایی آتشبس و اطفاء حریق که بدون شک ناشی از خط ماجراجویانه و مسلحانه خود سازمان بود برمیآید هیأت اعزامی مرکزیت سازمان مرکب از مهدی فتاحپور، مستوره احمدزاده، مهدی صامع یا سام، امیر (اسم مستعار) و اشرف دهقان همراه با اکیپ پزشکی سازمان تحت مسئولیت دکتر رشوند سرداری بلافاصله بعد از شروع جنگ اول (فروردین ماه 58) به گنبد میآیند هیأت مزبور به همراه نمایندگان دولت موقت به نام ملیحی و دکتر رسولی و با همکاری دکتر منصور گرگانی و خلیل رضائی و نماینده اعزامی استاندار خراسان اقداماتی در زمینه ایجاد آتشبس مینمایند سرانجام نیز سازمان چریکهای فدایی خلق پیروزمندانه منطقه را ترک مینماید. زیرا موفق شده با حضور خود جواز فعالیت مجدد برای ستاد مرکزی شوراها و کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن را از دولت موقت دریافت نماید. با یک نگاه سطحی به رویدادهای اوایل انقلاب و نقش سازمان در صحنه سیاست و به ویژه ترکمنصحرا میتوان نتیجه گرفت که برخلاف ادعای سازمان درگیری فروردینماه 58 گنبد نه تنها ویژه هواداران منطقه و مردم ترکمن با حاکمیت جمهوری اسلامی و مردم مسلمان شهر گنبد نیست، بلکه دقیقاً از سیاست چپروانه و ضدانقلابی سازمان فدائیان خلق ناشی میشود. در واقع علاوه بر اینکه مسئولین خطدهنده سازمان نظیر عباس هاشمی و محمود حسنپور و حسن جعفری (قاسم) تافته جدابافتهای از سازمان نمیباشند و دقیقاً در مخالفت و تقابل با انقلاب اسلامی و حاکمیت جمهوری اسلامی بود و هر جا امکان و مستمسکی برای پیشبرد اهداف خود مییافت این نیات سازمان اجرا و حادثه میآفرید، حوادث کردستان، ترکمنصحرا، گیلان، دانشگاهها، مراکز تولیدی و ... نمونههایی از این برنامههاست. مگر آغاز شروع درگیری اول از میتینگی نبود که سازمان مردم مسلمان و ناآگاه شهری و روستایی ترکمن را جهت اعلام تحریم رفراندوم جمهوری اسلامی و برای شرکت در آن دعوت نموده بود؟ مگر سازمان چریکهای فدایی خلق نبود که با آوردن سلاح و تحریکات حول و حوش، فعالیت چریکی و نظامی اذهان هواداران ساده خود را به ماجراجویی و حرکات نظامی آماده و مساعد مینمود؟ مگر خود سازمان نبود که مسئله قومی و فرهنگی را عمده نموده بود و شعار خودمختاری را برای ترکمنصحرا سر میداد؟ در صورت پاسخ صحیح و درست به این سئوالات میتوان نتیجه گرفت که عامل اصلی فتنه در حوادث بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ترکمنصحرا، سازمان چریکهای فدایی خلق بوده است و اما بعد از درگیری فروردین سال 58 گنبد، سازمان چریکهای فدایی خلق چهرههای جدیدی را به منطقه اعزام مینماید، فریدون (اسم مستعار) در بین عناصری که نقش اصلی را در پیاده کردن نقشهها و برنامههای سازمان داشتند، موقعیت برجستهای دارد. ایشان بعد از مسلط شدن به منطقه تغییراتی را در سیاستهای سازمان در ترکمنصحرا به وجود میآورد. ایشان و شورای رهبری سازمان در منطقه به تحلیل رویدادها و وقایع ترکمنصحرا میپردازد و در رابطه با مسئله خودمختاری خلق ترکمن که شعار سازمان و کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن را تشکیل میداد، بر اساس تحلیل فریدون و شورای رهبری، جای خود را به شعار «حق تعیین سرنوشت برای خلق ترکمن» میدهد. حال چرا این شعار عوض میشود. سازمان در ارزیابی خود به این نتیجه میرسد که برخلاف کردستان که مسئله ملی و خودمختاری محور فعالیت جریانات سیاسی در سرتاسر کردستان میباشد. در منطقه ترکمنصحرا به ویژه در روستاها از عمدگی برخوردار نمیباشد و مسئله زمین و شوراهای دهقانی در روستاهای ترکمنصحرا ب عنوان خواسته اساسی مطرح میباشد و تمایل به خودمختاری در اقشار و طبقات مختلف شهر هم آنچنان عمده نمیباشد. بدین خاطر شعار «حق تعیین سرنوشت» را که نسبت به شعار خودمختاری ملایمتر و از دیدگاه سازمان قابل انطباق با مسائل ترکمنصحرا است را انتخاب مینماید. بعد از تغییر فوق در شعار خودمختاری، سیاستهای سازمان حول محور مسائل شوراها و زمین در منطقه دور میزند، لذا اندکی تنشهای منطقه فروکش مینماید و ستاد نیز ظاهراً به آرامی به امور رسیدگی و فعالیت در زمینه شوراهای دهقانی و مسائل ارضی در منطقه میپردازد. مسئله ارضی و شوراهای دهقانی سازمان از همان آغاز فعالیت در منطقه با مسئله مصادره زمینها و تشکیل شوراهای دهقانی روبرو میشود چون آن موقع تشکیل شوراها از طرف سازمان و جریانات سیاسی مختلف مطرح میشد، سازمان نیز این مسئله را در منطقه چشم بسته میپذیرد و بدون اینکه اهداف و برنامه سازمان در رابطه با مسائل ارضی مشخص باشد تشکیل شوراهای دهقانی و مصادره زمینها در دستور کار سازمان قرار میگیرد. مشکلاتی مانند زمینداران بزرگ و فئودالها، مسئله سیستانیها و خردهمالکی، مسئله درو (برداشت گندم) و مسئله 20% و بالاخره اختلافات روستائیان بر سر مصادره و تصاحب زمینها مطرح میشود. سازمان و ستاد میبایست این مشکلات و دشواریها را حل مینمود در ابتدای فعالیت سازمان در پیشبرد اهداف خود با مشکلات عدیدهای روبرو نمیشود چرا که اکثراً زمینداران وابسته به دربار و رژیم طاغوت فرار نموده بودند و جو نسبتاً مساعدی برای مصادره آنها و تشکیل شوراهای دهقانی فراهم بود و چون اکثر این زمینداران غیرترکمن و غیربومی و منفور بودند، سیاست ستاد و سازمان به سهولت پیشرفت میکند و ستاد با مانع عمدهای روبرو نمیشود ولی به محض گسترش دامنه فعالیت ستاد زمینداران و فئودالهای منطقه که مالکیت خود را در خطر میبیند دست به دامن دولت موقت میشوند و موفق میشوند نظرات مساعد دولت را جهت عدم مصادره و تقسیم زمینهایشان فراهم نمایند. به درخواست فئودالها و زمینداران منطقه «رادنیا» نماینده ایزدی وزیر کشاورزی وقت به ترکمنصحرا میآیند. فئودالها و زمینداران نیز برخی خردهمالکان را تحریک نموده و جمعاً با شرکت خود ارگانی تحت عنوان (شورای کشاورزان) تشکیل داده و طی اطلاعیهای خواستار مقابله با تهدیدات روسئائیان و ستاد میشوند. نقشبندی و بخشی از روحانیت تسنن منطقه نیز با آنها همراه میشوند ولی ستاد مرکزی شوراها و سازمان که اهمیت زیادی به مصادره زمینها و تشکیل شوراهای روستایی قائل بودند، بدون توجه به نقشهها و برنامههای فئودالها و زمینداران زخمخورده برنامهها و اهداف خود را دنبال میکنند. بدون شک این مسئله در به وجود آمدن درگیریهای مسلحانه گنبد نقش مهمی را داشته است. سازمان و ستاد مرکزی شوراها در رابطه با مسائل ارضی هیچگونه طرح مشخصی نداشته و تنها به دلیل رشد گرایشات قومی و فرهنگ که ستاد و سازمان نیز با طرح مسئله خودمختاری به آن دامن میزد، ابتدا جز گرفتن زمینهای عدهای از فئودالها و زمینداران منفور تمایل به مصادره زمینهای ترکمن را نداشت ولی بعد از مدتی به خصوص بعد از درگیری اول روستائیان که مسئله اصلیشان مسئله ارضی و تملک اراضی بود تمایل خودشان را به گرفتن زمینهای اربابان و زمینداران ترکمن نشان میدهند. بر اساس این وضعیت ستاد دستور میدهد که زمینهای بیش از حدود 60-50 هکتار مصادره شود. بدین ترتیب در سرتاسر منطقه زمینهای بزرگتر به مصادره درمیآید. با آمدن فریدون، شورای رهبری سازمان در منطقه، مسئله ارضی و شوراهای دهقانی را مورد بررسی قرار میدهد. در آن هنگام مسئله مهمی که پیش آمده بود مسئله درو زمینهای مصادره شده توسط شوراهای دهقانی و روستائیان بود که عاقبت بر طبق مذاکره ستاد و شوراها با دولت و صاحبان قبلی زمین، توافق حاصل میشود تا روستائیان 20% محصول زمین را تصاحب نمایند. شورای رهبری سازمان در منطقه بر اساس بررسیهای خود به این نتیجه میرسد که (زمین متعلق به کسانی است که روی آن کار میکنند) و بر این اساس میخواهد حرکات خود را دنبال نماید اما با پذیرش این واقعیت با تضاد و مشکلی روبرو میشود. چرا که به اندازه کافی مسئله خودمختاری تبلیغ شده بود و روستائیان ترکمن فکر میکردند که زمینها به دلیل وابستگی آباء و اجدادی میبایستی متعلق به آنها باشد و حاضر نبودند هیچکس را در مالکیت و محصول زمینها شریک نمایند. بنابراین مسئله کارگران مزدبگیر روی اراضی کشاورزی که اکثراً از سیستانیها بودند مشکل مهمی را در این رابطه ایجاد میکند. با توجه به اینکه سازمان پذیرفته بود که زمین میبایستی متعلق به کسانی باشد که روی آن کار میکنند و مرتباً نیز این شعار را مطرح میکرد مسئله مالکیت زمین و مسئله تقسیم سهم و عایدات زمین بامشکل مواجه میشد چرا که اکثر روستاهای ترکمننشین خود را مالک اصلی زمین میدانستند و برای سیستانیهای کارگر و مزدبگیر سهمی قائل نبودند. اینجا بود که سازمان مجبور میشد موضع عادلانهای را انتخاب نماید. از یک طرف مسئله حق تعیین سرنوشت خلق ترکمن که میبایستی به حقوق واقعی خود اعم از مسائل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برسند عملی نمینمود و از طرفی اگر در مسئله زمین مسئله سیستانیها را نادیده میگرفت روش ستاد و سازمان هیچ فرقی با روش فئودالها و زمینداران بزرگ پیدا نمیکرد و اصلاً شعار سازمان در مورد (زمین از آن کسی است که روی آن کار میکند) با توجه به اینکه در بیشتر اراضی سازمانهای زراعی که روی آنها سیستانیها کار میکردند پوشالی میشد و این با توجه به ادعاهای سازمان که خود را گردان انقلابی زحمتکشان میدانست منافات پیدا میکرد. لذا ستاد سعی میکرد تا شوراهای دهقانی را وادار نماید در استفاده از زمینها و مالکیت زمینهای مصادرهای سیستانیها و فارسها را نیز سهیم نماید. در برخی روستاها مانند کنگور، بیبی شیروان و تاتارعلیا که ستاد نفوذ فراوانی روی شوراها داشت و زمین زراعی مصادره شده نیز نسبتاً زیاد بوده سیاستهای سازمان پیاده میشد و سیستانیها در امر کشت و استفاده از زمین سهیم میشدند ولی پیشبرد این سیاست در غالب روستاها با اشکال مواجه میشد، چرا که روستائیان و حتی شوراهای دهقانی مایل نبودند سهمی عاید غیرترکمنها و سیستانیها شود این اختلافات در بعضی نقاط منجر به بروز برخوردها و درگیریهای دهقانان روستاها با سیستانیها شده بود. در مورد استفاده از عایدی زمین و سهمبری قبلاً غیرترکمنها در مقابل نیروی کار و اجاره زمین در بهرهبرداری به نسبت 3/1 محصول زمین را دریافت میکردند. ولی ستاد بعد از حذف زمیندار و کشت زمین توسط شورا همین شیوه اجاره و تولید با نیروی کار سیستانیها را به 5/2 افزایش داده بود. این شیوه عموماً در مورد زمینهای خردهمالکین که کارگران سیستانی داشتند اعمال میشد، به طور کلی رهنمود ستاد در مورد زمینهایی که به صورت شورایی یا مشاعی کشت میشد تخصیص سهم برای سیستانیها بود. درگیریها ادامه داشت و ستاد نیز مسئله مالکیت را در اراضی مزروعی نمیتوانست حل نماید، زیرا این مسئله از وظایف دولت بود. اجباراً به خاطر اینکه زمینها کشت شوند با دولت همکاری میکرد. دولت نیز هیأت پنج نفرهای مرکب از نمایندگان وزارت کشاورزی، وزارت کشور، دادگستری و بنیاد مستضعفان را به منطقه ترکمنصحرا اعزام نموده بود. هیأت مذکور بنا به فرمان امام امت که توصیه نموده بودند زمینها بدون کشت باقی نمانند در فرمانداری مستقر شده و مرتباً در ارتباط با ستاد در این جهت اقدام مینمود. بنا به تصمیم هیأت، شوراهای دهقانی وابسته به ستاد با دریافت حواله از بنیاد مایحتاج خود را اعم از کود و بذر از اداره کشاورزی دریافت مینمودند. در زمینه مالکیت و چگونگی حل مناقشه بین فئودالها و دهقانان از طرف هیأت و دولت و همچنین مشکل سیستانیها نیز طرحهای موقتی ارائه میشد که حتی ستاد تا حدودی آن را میپذیرفت. بعد از درگیری بهمن ماه 58 و برچیده شدن بساط نامشروع ستاد نیز جهاد سازندگی و هیأت هفت نفره مرکز شوراهای اسلامی به خوبی توانستند مشکلات فوق را حل نمایند و علاوه بر اینکه زمینها و سازمانهای زراعی متعلق به عدهای از خانها و زمینداران بزرگ را که ستاد به دلایلی نتوانسته بود مصادره نماید در اختیار روستائیان قرار میدهد، اختلافات سیستانیها را و دهقانان ترکمن را نیز با تشکیل شوراهای اسلامی مشترک به خوبی حل و فصل مینماید و به جای اینکه مسئله زمین بهانهای به دست ضدانقلاب و فدائیان خلق و ستاد باشد با حل مشروع و عادلانه این معظله، پشت جبههای نیرومند از محرومین و مستضعفین مسلمان سیستانی، بلوچ و ترکمن برای انقلاب و جمهوری اسلامی ایجاد میکند. سازمان فدائیان خلق و روحانیت ترکمنصحرا مسئله روحانیت برای سازمان و ستاد به دو دلیل اهمیت عمده داشت یکی اینکه سازمان میدانست که انقلاب دارای ماهیت اسلامی است و روحانیت در آن نقش ویژهای دارد دیگر اینکه منطقه سنینشین بود و به دلیل عملکرد ضدانقلاب و سلطنتطلبان و دور بودن روحانیت اهل تسنن از سیاست، نیروی منسجم و متمشکل روحانیت وجود نداشت تا جوابگوی خواستههای تودههای مسلمان ترکمن باشد. بدین منظور برای سازمان بسیار اهمیت داشت که در منطقه جریان روحانیت موافق با اهداف و برنامههای خود را به وجود آورد و از آن محملی برای تبلیغات کمونیستی درست نماید و هم زیر پوشش همراهی و همکاری با روحانیت از حساسیت زحمتکشان شهر و روستاها که مسلمان بودند و طبیعتاً مخالف مرام الحادی و کمونیستی بودند کاسته میشد. کمااینکه در کردستان نیز از این طریق پیش رفته بودندتا جایی که روحانینمای خائنی مانند شیخ عزالدین، آرم چپیها را به عنوان حامی و دوست خلق کرد تبلیغ میکرده و موجبات نفوذ سازمانها و گروههای الحادی را به میان خلق مسلمان کرد فراهم نموده بود. در منطقه ترکمنصحرا و در میان روحانیت اهل سنت جریان انقلابی و پیرو خط امام و انقلاب اسلامی به صورت متشکل مطرح نبود چرا که نفوذ سنتی و کاستی روحانیت مرتجع امثال نقشبندیها مانع از آن بود تا اسلام انقلابی حیات پیدا نماید. و وظیفه تاریخی خود را در قبال انقلاب جهان اسلام ادا نماید. اصولاً روحانیت اهل سنت منطقه، از اهداف اسلام انقلابی و رهبری امام اطلاع نداشته و بر اساس تبلیغات ضدانقلاب و منحرفین به انقلاب اسلامی نگرش منفی داشتند. در آستانه پیروزی انقلاب نیز در ترکمنصحرا جو طوری بود که انگار روحانیت اهل سنت در پناه و مدافع رژیم شاه است و جوانان و روشنفکران هم در قطب مخالف ولو با گرایشات چپ و غیراسلامی!! بدین منظور زمینه مساعدی برای فعالیت روحانیت یا مشی راستین اسلام فراهم نبود. تعداد قلیلی از روشنفکران مسلمان ترکمن (بیشتر دانشجو) پیرو خط امام بودند. به دلیل جو خاص منطقه و عدم همکاری روحانیت و خیانت و ناآگاهی رهبری روحانیت اهل تسنن نتوانستند موفقیتی کسب نمایند. در آغاز فعالیت ستاد، به دلیل حرکات منفی روحانیت و دفاع آن از رژیم رو به زوال شاه و به خصوص به دام افتادن روحانیت در توطئه چماقبدستان، عملاً نقشی در هدایت و رهبری مردم مسلمان ترکمن نداشت. فدائیان خلق در چنین فرصت مناسب و با استفاده از جو منطقه و تبلیغات حول محور مسائلی ملی و فرهنگی و همچنین مصادره زمینها و تشکیل شوراهای دهقانی با سرعت خیرهکنندهای حاکمیت نامشروع خود را از طریق ستاد و کانون اعمال نمودند. روحانیت در شکلگیری و تسلط فدائیان خلق نقش نداشت ولی وقتی در مقابل رویدادهای منطقه در مقابل عمل انجام یافتهای قرار گرفت و جوانان و روشنفکران خود را در لباس فدائی خلق با آن همه شعار ظاهرفریب و جار و جنجال دید مجبور به عکسالعمل و واکنش گردید متأسفانه همان نداشتن درک و شناخت از اسلام راستین و فراموش نمودن نقش و وظیفه تاریخی باعث گردید تا بعضاً به انفعال و بیتفاوتی کشیده شوند و برخی نیز به دام تبلیغات فریبکاران فدائیان خلق و ستاد کانون گرفتار آیند. ستاد و کانون چگونه از روحانیت سوءاستفاده مینمایند قبل از تشکیل ستاد برخی از هواداران سازمان مانند یوسف کر و حکیم مختوم و واحدی در بندر ترکمن و گنبد با برخی روحانیون تماس داشتند چون این افراد ترکمن بودند و در برخوردها خود را طرفدار (عدالت اجتماعی) و دشمن خانها و فئودالها معرفی مینمودند، این بخش از روحانیت آنها را میپذیرفتند و چه بسا مورد احترام آنان بودند. از خصوصیات و ویژگیهای این روحانیون مخالفت با روحانیت درباری و خواستار تحولات اجتماعی به نفع محرومین و مستضعفین میباشد و چنانچه جریان پیرو خط امام و برخی زمینههای مساعد به وجود میآمد قطعاً ترکیب تشکل روحانیت مبارز اهل تسنن را در این افراد تشکیل میدادند ولی متأسفانه آلت دست و مورد اهداف چریکهای فدایی و ستاد قرار گرفتند و در واقع در آتش جهالت و ماجراجوییهای ستادیها سوختند از جمله این روحانیون آخوند ارزانش در گنبد که لیسانسیه الهیات و دبیر آموزش و پرورش بود و همچنین آخوند عزیزی ساکن بندر ترکمن معروفیت دارند. سازمان که از طریق عناصر خود در کانون و ستاد روی روحانیون مذکور نفوذ داشت از طریق این روحانیون نیز تا حدودی بر روحانیون ریشسفید و بزرگ ترکمن تأثیر میگذاشت و بدین طریق اهداف و سیاستهای خود را پیش میبرد. قبل از پیروزی انقلاب آخوند عزیزی و آخوند ارزانش و عدهای از روحانیون شهر و روستا به طرق مختلف جاده صافکن ستاد و کانون میشوند طوری که در گنبد در میان روحانیت آخوند ارزانش همواره از هواداران فدائی خلق دفاع میکردند و مانع از این میشدند تا هواداران و روشنفکران ترکمن با تکفیر روحانیت اهل تسنن روبرو شوند. در جریان راهپیمایی اربعین حسینی که از طرف هواداران فدائی ترتیب داده شده بود موقعی که آخوند نقشبندی آنان را مورد تکفیر و نکوهش قرار میدهد ارزانش و دوستانش سدی میشوند تا این نیروها از آماج حمله و تکفیر آنان مصون بمانند و گرنه چه بسا روحانیت ترکمن میتوانست سبب شود تا مردم مسلمان ترکمن که در دیانت و اسلامخواهی از آبرو و اعتبار خوبی برخوردار بودند هیچ وقت به چپیها میدان ندهند. البته نقش منفی نقشبندی و وابستگی نامبرده به ساواک و دربار نیز خود به خود نفوذ و گسترش چپیها را سبب میشد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روحانیت مذکور که آشکارا مخالف نقشبندی و روحانیت مرتجع اهل تسنن بود و آن طور که اشاره نمودم خواستار عدالت اجتماعی و تغییر و تحولات اجتماعی به نفع محرومین و مستضعفین بودند و مخالفت شدیدی با خوانین و زمینداران بزرگ داشتند، به خاطر این گرایش و مسائل قومی و فرهنگی مشترک انقلابی، با هواداران فدائیان خلق و روشنفکران ترکمن همسو میشدند، تلاشهایی به عمل آوردند تا حرکت درستی را در قبال مسائل منطقه ارائه نمایند. آنها برای خنثی نمودن فعالیتهای ضدانقلاب و آثار شوم فجایع 12 دیماه و 20 بهمن (توضیح اینکه در آن مقاطع نیز این روحانیون شدیداً مخالف حرکات ضدانقلاب و مسئله چماقبدستان بودند و بارها عواقب این فاجعه را به نقشبندی که به دام مخالفین انقلاب افتاده بود گوشزد نمودند و حتی آخوند جاور امام جمعه اهل تسنن تراکمه گنبد را نیز تشویق نمودند تا در جهت محکوم نمودن آن حرکات موضعگیری نماید) روز 22 بهمن روز پیروزی انقلاب اسلامی راهپیمایی مشترکی را با مردم مسلمان گنبد ترتیب دادند. در محل میدان یادبود سابق از طرف مردم مسلمان غیرترکمن گنبد حاجآقاشیخ ابراهیمی و از طرف تراکمه نیز آخوند ارزانش پیرامون وحدت و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی سخنرانی نمودند. بعداً نیز ارزانش به آزادشهر دعوت میشود و مردم مسلمان آزادشهر گویا به میمنت ورود ایشان و جهت برپایی وحدت بین مسلمانان صلوات و دعای فراوان ختم نموده و حتی گوسفند نیز قربانی مینمایند چنانچه ارزانش و روحانیون دیگر به دام نقشههای ضدانقلاب گرفتار نیامده بودند و میتوانستند وحدت روحانیت و اسلام را در منطقه از همان آغاز سبب شوند ولی افسوس و هزار افسوس که چنین نشد چرا که گرایش های رادیکال ایشان در مخالفت با خوانین و فئودالهای منطقه و همچنین دوستی ایشان با برخی روشنفکران چپ ترکمن که ویژگی منطقه ایجاب میکرد باعث سوءاستفاده برخی عناصر مشکوک میشود و از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی به جای اینکه روحانیت اهل سنت منطقه مورد حمایت و حتی جذب قرار بگیرد دستهای پنهانی آخوند نقشبندی این روحانینمای درباری را که بین ترکمنان اهل تسنن منفور و خائن پنداشته میشد به قم شهر خون و قیام دعوت مینمایند و ایشان را به عنوان رهبری مذهبی مردم مسلمان اهل سنت ترکمنصحرا میپذیرند و از رسانههای گروهی نیز اعلام میکنند. در عوض آخوند ارزانش و بخشی از روحانیت اهل سنت منطقه تلاش مینمایند تا با در نظر گرفتن واقعیات منطقه نماینده امام حاجآقا شریعتی، فرماندار گنبد مادرشاهی و برخی مسئولین کمیته انقلاب اسلامی را متقاعد نمایند تا در فعالیتهایی مانند اداره امور شهر گنبد و مسائل مشابه ترکمنها نیز مشارکت داده شوند ولی متأسفانه آنان همواره نقشبندی را مورد توجه قرار میدهند و به ارزانش و افراد دیگر بهایی نمیدهند. در حالی که اگر آن موقع این افراد جذب انقلاب میشدند با توجه به اینکه بخشی از روحانیت و معتمدین شهر از ایشان حمایت میکردند ضمن التیام برخی از جراحات وارده، تراکمه نیز خود را در مقابل انقلاب اسلامی مسئول دانسته و چه بسا بازیچه فدائیان خلق و ستاد قرار نمیگرفتند. با توجه به اینکه در تهران و شهرهای مهم بر اساس جوّ حاکم در اوایل انقلاب ستاد دفاتر علنی گروههای چپی دایر میشود و در خیلی از شهرستانها عناصر وابسته به گروههای سیاسی از قبیل منافقین و لیبرالها در موقعیتهای حساس ارگانها و دوایر دولتی قرار میگیرند عدم پذیرش و طرد ارزانش و اطرافیانش از همکاری با انقلاب اسلامی و در عوض جذب و تأیید افرادی مثل نقشبندی مسئلهای است قابل تعمق و تفکر، آخوند ارزانش و اطرافیان بعد از این شکست منفعل شده و تنها نظارهگر جریانات و رویدادها میشوند. فدائیان خلق حضور پیدا مینمایند کانون و ستاد با سرعت چشمگیری فعالیت خود را گسترش میدهند. ترکمنصحرا جولانگاه چریکهای فدایی میشود حرکات ماجراجویان فدایی خلق و فعل و انفعالات منطقه باعث درگیری مسلحانه فروردین ماه 58 میشود مردم مسلمان شهر گنبد بار دیگر با فاجعه جدیدی روبرو میشوند و با آتش حریق ضدانقلاب در مقابل هم سنگربندی میکنند تا آمدن هیأتهای آتشبس و نمایندگان دولت موقت به گنبد، ارزانش و روحانیت منطقه نقشی در رویدادها و حوادث ندارند. تنها در آن تاریخ بنا به اصرار ستاد و فدائیان خلق و جمعی از اهالی شهر گنبد جهت گلوگیری از درگیری مسلمانان و برادرکشی ایشان به بازی گرفته میشود. ستاد از فرصت استفاده نموده ایشان و عدهای از عناصر وابسته خود را به عنوان نمایندگان برقراری آتشبس تبلیغ مینماید و بدین ترتیب اولین فعالیت و همکاری ارزانش با توماج و ستاد شروع میشود. اینکه رویدادهای بعدی چگونه پیش میرود و ایشان در این رابطه چه نقشی را ایفا مینمایند موضوعی است که ذیلاً میپردازیم در جریان آتشبس درگیری فروردین ماه 58 گنبد بر اساس توافق سازمان فدائیان خلق با دولت موقت، پنج یا شش نفر از اعضای مرکزیت سازمان با نمایندگان دولت به نام ملیحی و دکتر رسولی کمیته مشترکی را جهت برقراری آتشبس تشکیل میدهند این مسئله باعث میشود تا ستاد با بهرهبرداری از موقعیت، به عنوان قیّم خلق ترکمن!! پای خود را محکمتر نماید. از آنجا که در بین تراکمه این طور تصور میشد که آغازکننده درگیری و حملهکنندگان به میتینگ از کمیتههای سایر شهرها میباشد، نمایندگان دولت موقت نیز در برخوردهای خود موذیانه این طور القاء میکردند و تا جایی که میتوانستند خودشان را دولتمردان و رجال دمکرات و قانونگرا و کمیتههای انقلاب اسلامی و دیگر ارگانهای انقلابی پیرو خط امام را هم هرجومرجطلب و ... جلوه میدادند. مذاکره با نمایندگان دولت موقت و پذیرش ارزانش به عنوان روحانی مبارز و منطقی اهل سنت توسط هیأت صلح دولت باعث شده بود تا ارزانش همکاری خودش را با ستاد ادامه دهد. علاوه بر مسائل فوق روستائیان و به خصوص شوراهای دهقانی نیز به خاطر مسلمان بودن و نفوذ و اعتبار روحانیت در میان مردم مسلمان علاقه زیادی داشته تا افرادی مانند ارزانش در کنار ستاد باشد و مرتباً مسائل خود را با ارزانش حل و فصل مینمودند. آخوند ارزانش به محض نزدیک شدن به ستاد و همکاری با این ارگان با استقبال بینظیر تودههای زحمتکش روستایی و مردم شهر روبرو میشود. موقعیت ستاد بسیار محکم میشود، ستاد نیز گام به گام در کشیدن ایشان به منازعات منطقه و به موضع انداختن وی تلاش مینماید. همکاری ارزانش با ستاد باعث تقویت نفوذ و اعتبار ستاد میشود. آمار شرکتکنندگان در میتینگها و راهپیماییهای ستاد افزایش چشمگیری مینماید. در میتینگها سخنرانی ایشان ضبط میشود و به طور گسترده در میان مردم پخش میشود. در انتخابات مجلس خبرگان تا این حد موقعیت ارزانش اهمیت داشته که ستاد از او میخواهد طی اعلامیهای از طرف خودش کاندیداهای ستاد توماج و مختوم را مورد تأیید قرار بدهد. فعالیت گسترده ستاد، ارتباطات ستاد با دولت موقت و بعداً ارتباط ستاد با برخی ارگانهای دولت و عناصر لیبرال باعث میشود تا ارزانش همکاری بیشتری با ستاد داشته باشد و این همکاری همچنین متقابلاً به نفع خود ارزانش نیز بود چرا که ستاد مرکزی شوراها به نیروی مهمی تبدیل شده بود و اکثر مردم شهر و روستاهای ترکمنصحرا از آن حمایت میکردند. پیروزی توماج و مختوم و دکتر جمشیدی رودباری با 130 هزار رأی تراکمه گویای این واقعیت است بخش وسیعی از روحانیت شهر و روستاهای ترکمنصحرا که در رابطه با شوراهای محلی و شوراهای دهقانی قرار داشتند از ستاد حمایت میکردند و با ارزانش روابط حسنه داشتند. در انتخابات شوراهای محلی شهر نیز که حداکثر رأی مردم شهر را به خود جلب نمود، ارزانش به عنوان فردی مورد اعتماد اکثر تراکمه شهر، اصناف و طبقات شهر تبدیل شده بود. یکی از رهبران سازمان در منطقه که شاهد سخنرانی ارزانش در یکی از روستاهای نوار مرزی بود، از علاقه روستائیان به ارزانش در شگفت مانده بود و مرتباً میگفت: ارزانش در میان مردم واقعاً محبوبیت دارد! موقعیت ارزانش تا آن حد بین تراکمه مطرح میشود که بدون اینکه از طرف ستاد یا سازمانی عنوان شده باشد خود به خود در روستاها و شهرها شعار داده میشود «هم فرهنگ و هم دانش، رهبر فقط ارزانش» با استفاده از نفوذ ارزانش ستاد تصمیم میگیرد، هیأتی به سرپرستی آخوند ارزانش تشکیل بدهد و جهت طرح مسائل ترکمنصحرا، شوراهای دهقانی و ... ایشان را به همراه آخوند عزیزی، واحدی، بوغدا (کارمند آموزش و پرورش) و یک فرد بازاری دیگر و به همراه طومار هزاران نفر از شوراهای روستاییان و مردم شهر جهت دیدار با امام و آیتالله منتظری اعزام دارد. در موقع بازگشت این هیأت از نزد امام، تراکمه تا آزادشهر به استقبال هیأت رفته و شدیداً ابراز احساسات مینمایند. در جریان جشن فارغالتحصیلی طلاب علوم دینی، روحانیون و تراکمه جرگلان از ستاد و ارزانش دعوت به عمل میآورند. استقبال بینظیر مردم جرگلان نشان میدهد که در سرتاسر منطقه بین تراکمه ارزانش و ستاد مرکزی شوراها از محبوبیت زیادی برخوردار بوده است. موقعیت ارزانش باعث میشود تا ستاد به عنوان جریان رقیب با ایشان برخورد نماید. سازمان در مورد ایشان و اطرافیانش در تحلیلهای خود این طور طرح میکنند که «این جریان نماینده تفکر قشر خرده بورژوازی ترکمنصحرا» میباشد. لذا بر اساس مشی سازمان به ویژه در منطقه، سازمان سعی مینماید که رهبری جنبش زحمتکشان ترکمنصحرا را خود در اختیار داشته باشد. لذا همواره مواظب است تا توماج نماینده ستاد به عنوان رهبر شوراها و خلق ترکمن مطرح شود. از طرف دیگر افزایش چشمگیر محبوبیت ارزانش در بین مردم ترکمن و مخالفتهای وی با تندرویهای ستاد و سازمان نیز باعث میشود که سازمان ارزانش را به عنوان نیروی رقیب در نظر گرفته و بعضاً درگیریهایی نیز با ایشان پیدا نماید. در جریان انتخابات شوراهای محلی شهر، اهالی ترکمن گنبد که بیشتر بر اساس نفوذ معنوی ارزانش در انتخابات شرکت کرده بودند در سطح شهر (بدون حضور ستاد) میرفتند تا با شرکت در شورای شهر صف مستقلی را از ستاد داشته باشند و بخشی از اداره شهر را در زمینه تقسیم ارزاق عمومی و ... به دست بگیرند ولی ستاد از ترس اینکه مبادا ارگان تودهای مستقل آن هم با رهبری ارزانش شکل بگیرد، با استفاده از وابستگان خود مانند واحدی و حکیم مختومی و تشکیلات و امکانات خود انتخاب شورای شهر را در اختیار خود گرفته و با انتخابات نمودن نمایندگان مورد نظر خود ارزانش را کنار میگذارد و ایشان نیز چون تمایل زیادی به مناقشات سیاسی ندارد و از تشکلی نیز بهرهمند نمیباشد به راحتی تسلیم سازمان و ستاد میشود. علیرغم محبوبیت ارزانش در میان مردم ترکمن، ستاد مرکزی شوراها و سازمان موفق میشوند با تبلیغات خود توماج را به عنوان رهبر ستاد و مدافع زحمتکشان تبلیغ نمایند. از مسائل دیگر که مورد اختلاف ستاد با ارزانش بود در رابطه با سیاستهای ماجراجویانه ستاد میباشد که امکان داشت مثل فروردین ماه 58 درگیری مجددی را سبب شود. در برخوردهای لفظی که طی جلسات و برخوردهای سران ستاد و سازمان با ارزانش دارند، بعضاً ارزانش مستقیماً از ستاد و سیاستهای سازمان انتقاد میکرده و خطر درگیری مسلحانه را گوشزد مینموده است معروف است موقعی که ارزانش از فریدون مسئول سازمان میپرسد که «در مقابل سرکوب خلق ترکمن سازمان شما تا چه اندازه احساس مسئولیت مینماید؟ فریدون نیز با قیافه حق به جانب مطرح مینماید که «سازمان ما مدافع زحمتکشان و خلقهای مبارز میباشد. ما همه فدائی هستیم و به خاطر اعتقاد و آرمانمان مرگ و نیستی را میپذیریم و مانند حزب توده فرار نمیکنیم و خلق را تنها نمیگذاریم حتی اگر سازمانمان نابود شود!!؟) یا در جریان درگیری بهمن ماه سال 58 بر سر شرکت ستاد و سازمان در درگیری و مسئله مذاکره با آتشبس اختلافنظراتی بین ایشان و ستاد بروز مینماید. از همان ابتدای درگیری وی با تماس با استانداری، فرمانداری گنبد و مقامات دیگر سعی در خاموش نمودن حریفی را مینماید که مسئول افروختن آن سازمان فدائیان خلق بودند به همین جهت نیز وی شدیداً با فریدون مسئول سازمان و ستاد برخورد کرده و آنها را به خاتمه جنگ دعوت مینماید و تا آنجا پیش میرود که ارزانش، فریدون و سازمان را خائن به مردم و جنگافروز اعلام میدارد. بعد از اتمام درگیری نیز ارزانش به هیچ عنوان حاضر به نزدیکی با سازمان نمیشود و تأسف خود را از چپرویها و حرکات مسلحانه سازمان نشان میدهد. مردم ترکمن و آن دسته از روحانیون که ارزانش را تأیید میکردند معتقد میباشند که گناه اصلی درگیریها، کشتار و منازعات منطقه به عهده سازمان میباشد و این طور اظهار عقیده میکنند که سازمان به خاطر نقشهها و پیشبرد برنامههای خود جوانان ترکمن، روحانیت مبارز و ارزانش را مورد استفاده قرار داده و به مردم ترکمن نیز خیانت نموده است.
نظرات