پیمان سعدآباد؛ حفظ منافع انگلیس با فروختن مملکت
پیمان سعدآباد از مهمترین رویدادهای سیاست خارجی عصر رضاشاه است. این پیمان که میان چهار دولت ایران، افغانستان، عراق و ترکیه به امضا رسید را از جهات گوناگون میتوان تحلیل کرد اما بلاشک نوع نگاه رضاشاه به مسائل بین المللی بهترین مبنا برای تحلیل این پیمان خواهد بود. با این همه، آنچه در پیرامون واقعهی پیمان سعدآباد اهمیت دارد مساله «تمامیت ارضی» ایران و نتایجی است که از این قرارداد و دیگر اقدامات دولت رضاخانی بر تمامیت ارضی کشور تحمیل شد.
هنگامی که صحبت از تمامیت ارضی مملکت به میان می آید، نزدیکترین خاطرات جمعی ملت ایران، فجایع عصر قاجاریه، قراردادهای افسوسبار گلستان، ترکمانچای و آخال و شاید در نمونهی آخر آن، جدایی جزیرهی بحرین از خاک ایران در عصر فرمانسالاری محمدرضای پهلوی را به یاد بیاورد. با این همه، به ویژه در اذهان عمومی مردم اطلاع چندانی از مناقشات مرزی و ارضی ایران در عصر پهلوی اول وجود ندارد. از این رو، پژوهش پیرامون سیاست خارجی رضاشاه و واقعه پیمان سعدآباد میتواند ابعادی از این موضوع را روشنتر کند.
* سیاست حسن همجواری
سیاست خارجی رضاشاه علیرغم نوع خاصی از سیاستها و راهبردها که دولت در برابر کشورهای قدرتمند روس و بریتانیا و آلمان اتخاذ میکرد، برنامه مخصوصی هم برای همسایگان و نوع تعامل با آنها داشت. این برنامه ویژه در ادبیات سیاسی ما به «سیاست حسن همجواری» شهرت یافته است.
علل گوناگونی برای پیگیری این سیاست برشمردهاند. برخی بر این باورند که «عامل اصلی در روابط دوستانه شاه با همسایگان، تمایل وی به حفظ توانایی ایران در مبارزهاش جهت کسب و حفظ استقلال از بریتانیای کبیر و شوروی بود. سیاست مبتنی بر حسن همجواری رضاشاه، درواقع، پیامد سیاستش نسبت به آن دو دولت قدرتمند بود.» (فرجی/ ص21) در همین چهارچوب نزدیکی رضاشاه به آلمانها را نیز به عنوان عاملی برای کسب پشتیبانی و تقابل با روس –وبه ویژه- انگلیسیها تحلیل میکنند. اما برخی دیگر بر این باورند که پیمان سعدآباد، طرح انگلیسیها برای انعقاد یک پیمان دفاعی میان دول خاورمیانه برای سد نفوذ شوروی در منطقه و بهویژه دستیابی به چاهای نفت بوده است.
* جایگاه انگلستان در تحولات این دوره
«زمامداران انگلستان فکر انعقاد یک پیمان دفاعی بین کشورهای خاورمیانه در فاصله بین دو جنگ را مطرح و آن را به عنوان سدی در جلوگیری از توسعه و نفوذ شوروی به سوی خلیج فارس و چاههای نفت خاورمیانه لازم میشمردند.» (مهدوی/ ص 37و38 و نیز نک؛ امینی/ ص26) این تعبیر، شاید وجه غالب تحلیلهای موجود از نقش انگلستان در تحولات این برههی تاریخی باشد.
در همین رابطه، حسین مکی می نویسد: «انگلیسها در نظر داشتند برای آنکه حلقه ای پولادین در اطراف روسیه شوروی کشیده باشند، پیمانی چهارگانه بین ایران و ترکیه و عراق و افغانستان به وجود آورند. برای انعقاد چنین پیمانی دست به کار فعالیت شدند. نخست جهت به وجود آمدن تفاهم و ایجاد روابط نزدیک بین ایران و ترکیه اقدام نمودند که منتهی به دعوت رضاشاه به ترکیه شد.» (مکی/ ص144)
شاید اقدامات شوروی و خوف و هراس انقلاب بولشویکی هم در این رویکرد بریتانیا بیتاثیر نبوده باشد. بیگدلی به نقل از ژرژ لنچافسکی مینویسد: « بعد از انقلاب اکتبر و توجه سردمداران حزب کمونیست شوروی به شرق، خصوصا دو کشور هندوستان و ایران، دلهره شدیدی در کشورهای استعمارگر به سرکردگی انگلستان ایجاد نمود.» (بیگدلی/ ص171)
جدای از بررسی علل و مبانی سیاست خارجی دولت رضاخانی در قبال همسایگان، نوع عملکرد و «نتایج» سیاسی و عملی آن، بیشتر موضوع این مقاله است. پیمانی که « در جهت سیاست حسن همجواری رضاشاه و در چارچوب میثاق جامعه ملل برای حلوفصل قطعی اختلافات، فراهم شدن همکاریهای اقتصادی، عدمتعرض و عدممداخله در امور داخلی و به عقیدهای با هدف تشکیل قدرت کوچکی و به باور بسیاری از کارشناسان اخیر برای ایجاد کمربند بهداشتی در برابر خطر کمونیسم شوروی ضروری بود.» (رحمانیان و براقی/ ص55)
از راست به چپ: رضاشاه، آتاتورک، محمدظاهرشاه، ملک غازی اول
* پیمان سعدآباد
دولت ایران مبتکر پیمان سعدآباد بود. رضاشاه، آتاتورک، ملک غازی اول و محمدظاهرشاه، این پیمان را در راستای «مقابله با گسترش کمونیسم وگسترش همکاریها با انگلستان و توسعه مناسبات با کشورهای همسایه و کسب وجهه منطقه ای قرار داده بود.» (بیگدلی/ ص177) بنابراین، «پیمان مزبور وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی دولتهای عضو پیشبینی میکرد. و همچنین دول چهارگانه متعهد میشوند سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب کنند.» (امینی/ ص27)
رضاشاه در سفر به ترکیه
* ایران و ترکیه
در ابتدا به مذاکرات فیمابین ایران و ترکیه اشاره کنیم. سیر اختلافات مرزی ایران و ترکها، حتی به دوران صفویه باز میگردد. در تمامی این دوران، مناقشات فراوانی میان دولت ایران و عثمانیها جریان داشت که ماحصل آن انواع مذاکرات و قراردادها بود. این اختلافات، با رویکار آمدن سلطنت پهلوی و دولت نوی ترکیه هم ادامه یافت. ترکها پس از تاسیس جمهوری، در جند نوبت به خاک ایران دستدرازی کردند. مناطق «بولاغباشی»، «جوزر»، «قوریگل»، روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو» را تصرف کردند.(فرجی/ ص28) تجاوز هوایی به خاک ایران، حدود سردار بلاغی و اشغال ارتفاعات آنیبیک از دیگر اقدامات ترکها بود که با وجود اعتراض های متعدد دولت ایران ادامه داشت.
1. عهدنامه ودادیه و تامینیه
کوششهای رضاشاه معطوف به حل مسائل منطقهای و سیاست حسن مجاورت با همسایگان، به عهدنامه مرزی 1310 انجامید. براساس این عهدنامه قرار شد «ایران در ناحیه آغری داغ، قطعه زمینی از کوهستان مزبور به دولت ترکیه واگذار کند و در عوض در ناحیه بارژ، دولت ترکیه، مقداری از اراضی خود را به دولت ایران تسلیم نماید. ضمنا در ناحیه قطور نیز که از سالهای دراز بین دولتین اختلاف بوده و سرحد مبهم مانده بود، دولت ترکیه حاضر شد، مقداری از اراضی متنازع فیما را به تصرف دولت ایران بدهد و خط سرحدی در آنجا هم تشخیص گردید و اختلاف حدودی دولتین به کلی مرتفع شود.» (همان/ ص36)
با این وجود، اتفاق مهم بر سر ارتفاعات آرارات میافتد. «بر اساس این قرارداد آرارات کوچک که در خلال لشگرکشی ترکها بر ضد قوای احسان نوری به تصرف نظامیان ترک درآمده بود، به دولت ترکیه واگذار شد. » (همان/ ص36) واگذاری ارتفاعات آرارات به ترکها زمانی حساستر میشود که اهمیت سیاسی و راهبردی آن را بدانیم. سرهنگ ریاض، کارشناس نظامی ایران در پاریس، درباره اهمیت موقعیت نظامی کوه آرارات کوچک بر این باور بود که «اگر این کوه را از دست بدهیم نه فقط نقطه راهبردی مهمی را از دست داده ایم، بلکه کردها نیز از ما سرخورده، متوجه جلب توجه و مساعده دیگران میشوند.» (همان/ ص37) با این وجود، آنچه تعیینکننده بود، نظر شخص رضاشاه بود. و رضاشاه هم به نقل از سرلشگر ارفع بر این باور بود که « منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود. مهم نیست که سر این تپه از آن که باشد آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم.» (مکی/ ص 153و154).
3. توجیه
البته دولت پهلوی کوشید مساله واگذاری آرارات را نوعی «مبادله ارضی» عنوان کند. در این عهدنامه، ایران در قبال بخشیدن آرارات کوچک مناطقی از دره بارژگه را گرفت. با این حال، «با توجه به نابرابری موارد مبادله شده و کم ارزشی دره یادشده در برابر آرارات کوچک که اهمیت راهبردی داشت، چنین استدلالی درست نبود.» (فرجی/ ص38)...ادامه دارد.
منابع:
سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1300-1357، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، البرز
تاریخ بیست ساله، حسین مکی، امیرکبیر
تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، علیرضا امینی، صدای معاصر
داریوش رحمانیان و فضل الله براقی، تاریخ ایران بهار 1389 شماره 6 (پیاپی 64/5)
مهدی فرجی، گنجینه اسناد بهار 1391 شماره 85
علیرضا بیگدلی، تاریخ روابط خارجی زمستان 1380 شماره 9
مشرق
نظرات