نقدِ نقدهای کتاب "نگاهی به شاه "
هیچ نوشته تاریخی را نمیتوان یافت که ایرادهای تاریخی به آن راه نیافته باشد و مدعی شد که آن گفتار و یا نوشتار تنها بازگوکننده تمام حقیقت در دورهای خاص است. بدون شک هرکدام از کتابهای تاریخی که به نگارش درآمده و یا تاریخ شفاهی که بهصورت مکتوب منتشر شده باشند، با نقدهایی همراه خواهد بود. چرا که تاریخ را- خصوصاً تاریخ دوره معاصر که بیش از دیگر دورههای تاریخی در ایران از حساسیتی خاص برخوردار هست- آنچنانکه گفتهاند و نوشتهاند از زوایای مختلفی مورد پژوهش و بازبینی قرارگرفته و هرکدام از تاریخنگاران کوشیدهاند بخشهایی که به گمانشان مهمتر و کمتر دیده شده را برجسته ساخته و در نهایت پیشزمینهها و یا فرضیههای ذهنی خویش را به اثبات رسانند.
گاه در همین نوشتارها بخشهای مهم از تاریخ را وارونه کرده و گاه بخشهایی از همان روایتها را چنان بزرگ و فربه میسازند که جایی برای پرداختن به دیگر تحولات آن روزگار نباشد. نمونه خیلی خاص همین روایتها و بازبینیها را میتوان در جدال و کشمکش پایانناپذیر میان طرفداران و مخالفان مصدق، شاه و حتی دوم خرداد دید.
کتاب "شاه" نوشته عباس میلانی ابتدا به زبان انگلیسی منتشر شد[1]، نویسنده در ترجمه کتاب به زبان فارسی عنوان "نگاهی به شاه" را انتخاب کرد، شاید به این دلیل که پذیرفته که "نگاه" او به زندگی و زمانه محمدرضا پهلوی یکی از تمام نگاههایی است که به زندگی شاه شده است و نه تنها اولین نبوده که بدون شک آخرین نگاه به شاه نیز نخواهد بود.
اولین نقدی که به این کتاب منتشر شد به زمانی بازمیگردد که چاپ یکم کتاب به زبان انگلیسی نشر یافته بود و فخرالدین عظیمی با دقت و نکتهسنجیهایی آموختنی ایرادهای تاریخی کتاب را صفحه به صفحه برشمرد[2]. ناگفته نماند که نویسنده کتاب "در تیررس حادثه. زندگی سیاسی قوامالسلطنه"، حمید شوکت به عظیمی ایراد گرفته بود که چرا نام کتاب وی را با کاستی نقل کرده و ضمناً از عباراتی مدد جسته که از ارزش نگاه وی در هنگامه نقد میکاهد. در همان نقد عظیمی مینویسد: میلانی ” بر پایهٔ کتاب حمید شوکت “در تیررس حادثه” به داستان درگیری قوام در توطئهای با آلمان نازی علیه رضاشاه، همزمان با اشغال ایران، اشاره میکند. اما این داستان بیپایهتر و ابهام آمیز تر از آن است که تصور شده. ادعایی که در مورد قوام و رهبری کودتایی علیه رضاشاه شده، نیازمند اسناد استوار است. قوام، با توجه به شرایط سیاسی آن روزگار، میخواست بهگونهای رفتار کند که بتواند با طرفی که در جنگ برنده شود میانه خوبی داشته باشد.”
نویسنده کتاب درتیرس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه در پاسخ به ایراد عظیمی نکاتی را یادآور میشود که جای تأمل دارد و به بحث ما نیز ربط مییابد. مینویسد[3]: اگر نکتهسنجیها و دقت ایشان را در انتخاب کلمات به جد بگیریم و این ویژگی نوشته او را معیار سنجش کار او قرار دهیم، پرسیدنی است که “بیپایه و ابهام آمیز” خواندن آنچه در این زمینه گفتهام، به چه معناست؟ اگر “بیپایه” است که دیگر ثابت کردنش نیازی به “اسناد استوار” ندارد، زیرا که شدنی نیست. (وقتی چنین حکمی درباره رویدادی صادر میکنیم، دیگر چه ضرورتی دارد که برای بازنمودن واقعیت آن در پی اسناد استوار باشیم) و اگر ” ابهام آمیز” است، دیگر داستان خواندن آنچه معنایی دارد؟
و در آخر نتیجه میگیرد: اگر روش تحقیق خود ایشان را ملاک قرار دهیم، میبینیم که در کتاب هاشان، بارها به این اسناد مراجعه کرده و از آنها در تأیید، رد یا توضیح موضوعی استفاده کردهاند. من نیز جز این نکردهام؛ آن هم با توجه به این اصل که… "دلیلی وجود ندارد تا هر سند و گزارشی، بهصرف آنکه از دقت و نظم و منطقی درونی برخوردار است، ملاک سنجشی مستند و متکی بر واقعیات باشد. میتوان گمان کرد که وزیرمختار یا سفیر کشوری بیگانه، در ارزیابی خود از شخصیت یا واقعهای به خطا رفته یا برای پیشبرد برنامه و هدف معینی، گزارشی را جانبدار و چهبسا واژگونه به دولت متبوع خود مخابره کرده است. از این رو، تکیه بر این گزارشها و توجه به اینگونه اسناد که ضرورتی غیرقابل انکار دارند، میباید محتاطانه صورت پذیرد و پیش از اظهارنظری قطعی، مورد مقایسه، بازبینی و وسواسی هوشیارانه قرار گیرد.” (3) این همان روشی است که آقای عظیمی نیز بهعنوان اصول و روش تحقیق در نقدی که بر کتاب میلانی نوشتهاند، کموبیش مطرح کردهاند.
یکی دیگر از نقدهایی منتشر شده در فضایی مجازی به کتاب نگاهی به شاه، متعلق به "محمد سهیمی" میباشد[4]. نقدی که بیش از آنکه نقادی کتاب باشد، فضای جدل و تندگویی را میگشاید، عنوان نقد وی "شاه واقعی و شاه تخیلی" است. بدون شک به کار بردن چنین عبارتهایی در هنگام نوشتن نقد، صاحب اثر را بر آن میدارد که چنین نقدهایی را یکسره نادیده گرفته و یا آنکه با لحنی تندتر پاسخ نویسنده را مکتوب نماید، راه بردن به چنین مسیری نویسنده کتاب را به سمت و سویی رهنمون مینماید که گفتههای خویش را درست پندارد و دیگر نقدها را نیز نادیده بگیرد.
سهیمی در ابتدای نقد خود به کتاب میلانی مینویسد: بخشی از استالینیستها و مائوئیستهای سابق که جیغ بنفش "ضد امپریالیست" بودن آنها آوازه فلک بود، ولی حالا بریدهاند، از گذشته خود پشیمان هستند و برای جبران "اشتباهات" خود به جعل تاریخ پرداختهاند و چنان راجع به رژیم پهلوی مینویسند که گویی ایران آن دوره بهشت برین بود.
روشن نیست چرا باید زحمت نوشتن نقد را به خود هموار کرد و قلمبهدست گرفته و درباره کتاب کسانی که "جیغ بنفش" میکشند چیزی نوشت و نشر داد. اگر این گروه "بریده" از اندیشههای مارکسیستی و فلان و بهمان گفتهها و کردارهایشان در شبکههای سلطنتطلب یافت میشود دیگر چه نیازی به روشنگری و نوشتن نقد؟
منتقد در ادامه بحث خود به یکباره مسیری دیگر را میگشاید و مینویسد: یکی از شخصیتهای ایرانی که در سالهای اخیر سخت مشغول پژوهش درباره تاریخ معاصر ایران بوده است دکتر عباس ملکزاده میلانی است. از نظر نگارنده دکتر میلانی، برخلاف اکثریت عظیم "صاحبنظران" ایرانی، یک پژوهشگر خوب میباشد که برای نوشتن، بهعنوان مثال یک کتاب، سعی میکند تا در حد امکان مدارک و اسناد گوناگون را مطالعه کند. کتابهای ایشان، از جمله کتاب "شاه" که در این مقاله مورد بحث قرار میگیرد، همیشه برای نگارنده آموزنده هستند. ایشان در بحثهای تلویزیون همیشه لحنی بسیار مؤدبانه و آرام دارند، و با شخصیتی که بحث میکنند همیشه با احترام رفتار میکنند. ولی گفتار ایشان و ورود وی به اصل مطالب کتاب به اینجا ختم نمیشود و در ادامه همین مطلب اضافه میکند: به نظر میرسد دکتر میلانی پژوهش خود را در راستای اهداف مشخصی انجام میدهد، و آن تطهیر خاندان پهلوی، رفع اتهام از مداخلات آمریکا در ایران قبل از انقلاب، سایه شک انداختن بر ماهیت ملی و دمکراتیک دولت زنده یاد دکتر محمد مصدق، و ماهیت آمریکایی-انگلیسی کودتای ۱۳۳۲ میباشند.
میتوان نگاه منتقد کتاب را از همین زاویه پیگیری نمود و جان کلام وی را درک کرد، چرا که قبل از آنکه کتاب نگاهی به شاه منتشر شود، میلانی کتاب "ایرانیان نامدار" را در دو جلد منتشر ساخت[5] و تلاش نمود تا کوششها و فعالیتهای همراهان با نظام پهلوی را نشان دهد، کسانی که از نگاه نویسنده کتاب همت خویش را صرف ساختن ایرانی مدرن کردند. بسیاری بر این گمان هستند که آن کتاب بیش از آنکه کوششی نقادانه باشد، نگاهی همراهانه با مسئولان نظام پهلوی دارد، نگاهی که در آن پرویز ثابتی مرد شماره دو ساواک نیز یکی از نخبگان معرفی میشود و مورد ستایش قرار میگیرد و...
نقدهای دیگری نیز درباره کتاب میلانی در فضای مجازی منتشر شده است، با جستجویی ساده در اینترنت میتوان به آن نقدها دست یافت. متأسفانه بخش گستردهای از این متون بیش از آنکه به محتوای کتاب بپردازند سخت در پی یافتن گذشته نویسنده بودهاند و آنقدر این مسئله را بزرگ کردهاند که جایی برای پرداختن به متن فراهم نیامده[6]!
سایت انسان ایرانی
نظرات