فرهنگستان رضاشاهی!
متأسفانه فضلفروشان کم مایه در این مؤسسه جای گرفتند و قبل از هرچیز به دشمنی با زبان عربی پرداختند و سعی کردند که واژههای نامأنوس را جایگزین واژههای عربی سازند. یکی از کسانی که به مخالفت با این شیوة واژهسازی پرداخت علامه محمد قزوینی بود. دکتر عباس اقبال پس از مرگ وی در این باره نوشت:
«درجه حساسیت و تعصب او نسبت به سلامت املاء و انشای فارسی تا آن اندازه بود که گاهی واقعاً برای یک املای غلط یا یک نوشتة نادرست که از یکی از معاشرین یا دوستان خود میدید یا به کلی از او میبریدو یا به او اولتیماتومی در این باب میداد و اصلاح املاء و انشاء غلط و ترک این روش ناپسند را جدّاً از او خواستار میشد.
به همین نظر، نسبت به فرهنگستان ایران هیچگونه ارادتی نداشت و کار لغتتراشی و تبدیل کلمات مأنوس و مفهوم را به لغات ساختگی یا مهجور از جانب اعضای آن سخت زشت میشمرد و بسیار تعجب میکرد که چگونه جمعی که خود اهل فضل و کمالند، راضی به ارتکاب چنین عمل ناصوابی میشوند و غالب اوقات رعایت مصالح روز، ایشان را از دفاع حق و حقیقت باز میدارد.
آن مرحوم اختیار این روش را ناشی از دو چیز میدانست: یکی آنکه غالب اعضای فرهنگستان ما از دنیا و وضع کار این قبیل انجمنها در ممالک متمدنه بیخبرند؛ دیگر آنکه با وجود مهارت در رشتههای مختلف، غالباً به زبان و ادبیات فارسی وعربی چنانکه باید آشنایی ندارند و این جمله را هم جاهلانه از قیاس لغات و ادبیات السنة اروپایی میدانند.»
عباس اقبال آنگاه حکایتی در این مورد از علامه قزوینی نقل میکند:
«به خاطر دارم که روزی در حضور آن مرحوم (محمد قزوینی) در فرهنگستان بودم. مرحوم فروغی از یکی از فضلا املای لغتی را پرسید که به «صاد» صحیح است یا به «سین»؟ او گفت: هر طور که حضرت اشرف بفرمایند! مرحوم قزوینی بقدری از این مجامله عصبانی شد که مافوق نداشت و همیشه با کمال استعجاب میگفت: آیا ممکن است انسان برای خاطر مصلحت وقت و خوش آمد حضرت اشرف، املای لغتی را هر وقت به شکلی بنویسد؟»1
پانوشتها:
1ـ عباس اقبال، به یاد علامه قزوینی، اطلاعات ماهانه،تیرماه 1328.
هزار و یک حکایت، محمود حکیمی، انتشارات قلم، جلد 1
نظرات