چلچراغ یک توهم خونین

به مناسبت سالروز شکست عملیات چلچراغ


چلچراغ یک توهم خونین

در آستانه پایان جنگی فرسایشی، زمانی که خستگی بر چهره هر دوسوی میدان نقش بسته بود، سازمانی که روزی خود را «انقلابی» می‌خواند، در کنار دشمن متجاوز، به خیال فتح پایتخت، قدم در مسیری گذاشت که به بدنامی انجامید.

«چلچراغ» تنها یک عملیات نظامی نبود، آئین خیانتی بود که از پاریس آغاز، در مهران جرقه‌اش خورد و در تنگه چهارزبر خاموش شد؛ جایی که بلندپروازی سیاسی با هیاهوی نظامی پیوند خورد و از دل آن، توهمی زاده شد که گمان می‌برد می‌توان با تانک‌های صدام به تهران رسید. عملیات «چلچراغ» داستان امیدی کاذب، پیروزی‌ای گذرا و شکستی ماندگار است.

«مجاهدین خلق» نه در سال 1361 و در پی ملاقات مسعود با طارق، بلکه یک دهه پیش از آن در ماجرای ربودن هواپیمای داکوتای دوبی- بندرعباس و فرود آن در فرودگاه بین‌المللی بغداد با هم آشنا شده بودند.»[1]

 

عملیات آفتاب

در سال ۱۳۶۵، سران سازمان منافقین از پاریس به بغداد منتقل شدند تا همکاری نظامی‌شان با ارتش عراق وارد مرحله‌ای تازه شود. هدف اصلی، بهره‌گیری از توان و موقعیت ارتش بعث برای اجرای اقدامات مسلحانه علیه ایران بود. این اقدامات ابتدا به‌صورت محدود و ایذایی در مناطق مرزی انجام می‌شد اما با تداوم جنگ، دامنه‌ آن گسترش یافت.

در نخستین روز فروردین ۱۳۶۷، شاخه نظامی سازمان با عنوان «ارتش آزادی‌بخش ملی ایران» با حمایت ارتش صدام، عملیاتی موسوم به «آفتاب» را در منطقه فکه اجرا کرد. همین عملیات، انگیزه‌ای برای وابستگی بیشتر به ماشین جنگی بعث شد. پس از دیدارهای محرمانه مسعود رجوی با فرماندهان عراقی، صدام تصمیم گرفت پشتیبانی‌های لجستیکی، تسلیحاتی و حتی طراحی عملیاتی گسترده‌تری را در اختیار سازمان قرار دهد.

سازمان، پس از طی مسیر تقابل با نظام جمهوری اسلامی ـ‌‌از تحریم انتخابات و اعتراضات علنی گرفته تا اقدامات تروریستی کورـ سرانجام به مرحله همکاری علنی با دشمن خارجی رسید؛ مسیری بی‌بازگشت که پیوند میان این گروه و مفهوم وطن را به‌کلی گسست. حتی فراتر از مرزها، این سازمان در عراق نیز نقشی فعال در سرکوب قیام‌های مردمی ایفا کرد. حضور پررنگ منافقین در سرکوب کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق، چنان فجیع بود که «دست به جنایات هولناکی زدند که لکه‌ای ننگین بر کارنامه سیاسی‌شان باقی گذاشت».[2]

با نشستن ایران پای میز مذاکراه و پس از آن، پذیرش قطعنامه ۵۹۸، صدام یکی از ابزارهای تبلیغاتی‌اش را از دست داده بود. ارتش عراق در موضعی منفعل قرار گرفت، درحالی‌که سرمایه‌گذاری کلانی روی منافقین انجام شده بود؛ بنابراین او درصدد بهره‌برداری نظامی و تبلیغاتی بیشتر از آن‌ها برآمد و برخی عملیات‌ها را با برند «ارتش آزادی‌بخش ملی ایران» طراحی کرد تا اجرا را به‌عهده این گروه بگذارد.

یکی از این عملیات‌ها، «چلچراغ» بود که با تبلیغات گسترده به‌عنوان نماد قدرت سازمان در قامت یک ارتش مستقل(!) معرفی شد. بعد از عملیات آفتاب، در جلسه‌ای در فروردین ۱۳۶۷، مهدی ابریشمچی به افسر اطلاعاتی عراق پیشنهاد داده بود گروهی برای بازدید از غنایم به منطقه فکه اعزام شوند اما افسر اطلاعاتی عراق در همان جلسه تأکید کرد که ایران عملیات را به ارتش عراق نسبت داده و بنابراین دولت عراق تصمیم گرفته بیانیه‌ای منتشر ‌شود و عملیات را کاملاً به ارتش آزادی‌بخش نسبت دهند. [3]

 

آغاز چلچراغ

شامگاه ۲۸ خرداد ۱۳۶۷، حدود ۳۰۰۰ نفر از اعضای سازمان در قالب ۱۵ گروه رزمی و با پشتیبانی زرهی ارتش بعث، به منطقه مهران حمله‌ور شدند. در این عملیات، جبهه‌ای به عرض ۱۷ کیلومتر ـ‌محل استقرار لشکر ۱۶ زرهی ارتش و لشکر ۱۱ سپاه‌ـ در معرض تهاجم قرار گرفت.

با آتش سنگین توپخانه عراق در قلاویزان و گلوله‌باران کنجان‌چم، مزدوران با لباس نیروهای ایرانی و لهجه فارسی، از خطوط دفاعی عبور کردند تا در عمق مواضع مستقر شوند. صبح ۲۹ خرداد، درست یک‌سال پس از اعلام تأسیس «ارتش آزادی‌بخش ملی» ازسوی رجوی، منافقین با پشتیبانی کامل بعثی‌ها، خط دفاعی را شکستند و جاده مهران–اسلام‌آباد را قطع کردند. مهران، برای سومین‌بار به اشغال درآمد. مناطق تنگه کنجان‌چم، ملک‌شاهی، قلاویزان، زالوآب و کانی‌سخت نیز در تیررس این یورش قرار گرفت. بیش از ۲۵۰ رزمنده ایرانی شهید یا اسیر شدند که طبق برخی اسناد، بخشی از اسرا به‌طرز فجیعی به شهادت رسیدند یا به اردوگاه‌های سازمان در عراق انتقال یافتند.[4]

اگرچه عملیات چلچراغ تنها ۱۱ ساعت به‌طول انجامید، سازمان آن را «دستاوردی استراتژیک» خواند و شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر داد. این توهم، زمینه‌ساز عملیات بزرگ بعدی شد؛ «فروغ جاویدان» با هدف تصرف تهران در ۴۸ ساعت. پس از تصرف مهران، سازمان با دعوت از خبرنگاران خارجی، برنامه‌ای تبلیغاتی راه‌اندازی کرد. رجوی اعلام کرد: «وقتی می‌توانیم در یک عملیات، شهری را آزاد کنیم، پس رسیدن به تهران چندان دور از دسترس نیست.»[5]

و اما مرصاد

سرانجام صدام، در ۸ تیر ۱۳۶۷، در یک سخنرانی تلویزیونی گفت که بعد از مدتی خواهید دید چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین‌طور پیوستن مردم ایران به صفوف آن‌ها را خواهید دید...

بنابراین چند روز پس از پذیرش قطعنامه ازسوی ایران، با آغاز عملیات فروغ جاویدان، منافقین از مرز قصرشیرین عبور کردند و با استفاده از خلأ دفاعی، وارد شهرهای اسلام‌آباد و کرند شدند. در این مسیر، جنایات وحشتناکی رخ داد؛ از تیرباران مجروحان تا سربریدن اسرا و سوزاندن مزارع.

در پنجم مرداد، با رمز «یا علی»، نیروهای شهید صیاد شیرازی و هوانیروز، ستون زرهی سازمان را در تنگه چهارزبر منهدم کردند. شهید صیاد شیرازی در کتاب در کمین گل سرخ می‌نویسد: «در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود...»[6]

عملیات چلچراغ، آغازی بود بر توهمی خونین؛ رجوی با اتکا به موفقیتی ناپایدار، خود را در موقعیت پیروزی تصور کرد. اما این توهم در عملیات «فروغ جاویدان» در تنگه مرصاد با کشته شدن بخش زیادی از نیروهایش و انهدام ساختار شبه‌نظامی سازمان به پایان رسید. پس از آن، سازمان برای حفظ انسجام و توجیه شکست ناشی از توهم سران خود دربرابر بدنه، «انقلاب ایدئولوژیک سوم» را با نام «تنگه و توحید» اجرایی کرد[7] تا با شوک به بدنه، با درگیر شدن احساسات همه آنها با موضوعی فراگیر، کمتر به شکست فکر کنند.

 

[1]. تبرائیان، صفاءالدین (1392). خوابگردها (ارتباط رهبران سازمان مجاهدین خلق با نهادهای اطلاعاتی و نظامی عراق 1358-1381). تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص52.

[2]. حسینی، جمال (1379). «حملات تهران علیه مخالفان در عراق». ماهنامه نگاه، شماره ۳، ص ۲۰.

[3]. گروه نویسندگان (1402). سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام (۱۳۸۴–۱۳۴۴). تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ج۳، ص ۲۹۹.

[4]. کیهان‌پناه، امیرحسین (۱۳۹0). مهران در جنگ. تهران: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ص 122- 120.

[5]. حق‌بین، مهدی (1392). از مجاهدین تا منافقین. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۷۷.

[6]. مومنی، محسن (1403). در کمین گل سرخ. تهران: سوره مهر، ص 394.

[7]. پارسا، رضا (1387). «تنگه و توحید». شهروند، شماره 57.