محمود نادری، نویسنده کتاب «کومله» در گفتگو با روزنامه ایران:

کومله در ترور برخی از شهدای هسته‌ای با اسرائیل همکاری داشت


کومله در ترور برخی از شهدای هسته‌ای با اسرائیل همکاری داشتکومله

روزنامه ایران: پس از انقلاب اسلامی ایران شرایط پرتلاطمی در کشور رقم خورد که منجر به ایجاد و فعالیت ده‌ها گروه با آرمان‌ها و انگیزه‌های مختلف شد. شرایطی که صدها نشریه متعلق به گروه‌های سیاسی متفاوت و متعارض منتشر می‌شد؛ حتی برخی از آنها به صراحت از سرنگونی حکومت برآمده از انقلاب سخن می‌گفتند. محمود نادری، نویسنده و پژوهشگر ایرانی سال‌های طولانی در خصوص این وضعیت مطالعه کرده و ثمره آن کتاب‌های مختلفی از جمله حزب دموکرات کردستان ایران، مائوئیسم در ایران، چریک‌های فدایی خلق و… بوده است. او در آخرین پژوهش‌های خود چند ماه قبل کتابی با عنوان کومله، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران منتشر کرده است. در همین خصوص «ایران» با نویسنده این کتاب به گفت و‌گو نشسته تا در خصوص چگونگی شکل‌گیری کومله، انشعاب‌ها، ارتباطات آن با رژیم صهیونیستی، تأمین مالی و مسائلی از این دست بیشتر کسب اطلاع کنیم. در ادامه متن کامل این گفت‌وگو در اختیار مخاطبان قرار داده شده است.

درخصوص تأسیس گروه کومله بین اعضای خود گروه‌ها و دیگران اعم از گروه‌های رقیب، نویسندگان، پژوهشگران و... اختلاف نظر وجود دارد. اعضای گروه کومله معتقدند این گروه در اواخر دهه ۱۳۴۰ تأسیس شد، در حالی که منتقدان بر این باورند که سابقه گروه به سال ۱۳۵۷ بازمی‌گردد. نظر شما در این باره چیست؟
اولاً لازم است که بدانیم کومله در زبان کردی به معنای جمعیت، گروه و سازمان است؛ اما این سازمانی که ما امروز به نام کومله می‌شناسیم در حقیقت «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران» است. این سازمان همان طور که شما فرمودید، مدعی است از سال ۱۳۴۸ تشکیل شده، در حالی که طبق پژوهش‌هایی که صورت گرفته به‌طور مستدل نشان داده شده که چنین سازمانی اساساً وجود خارجی نداشته، بلکه محفلی بود از دانشجویانی که در دانشگاه‌های تهران و تبریز تحصیل می‌کردند. این محفل به تناوب در سال ۱۳۵۳ ضربه خورد و اعضای آن به زندان افتادند و هریک به چند سال زندان محکوم شدند...

یعنی اعضای اولیه کومله صرفاً حلقه‌های مطالعاتی‌ بودند که ساواک آنها را بازداشت کرد؟
بله. تمرکز آنها تنها بر محافل کتابخوانی و حداکثر پخش اعلامیه بود. کارها و فعالیت‌های سیاسی‌شان فراتر از اینها نبود و به مثابه سازمانی نبودند که فعالیت‌های گسترده‌ای داشته باشد. این افراد دور همدیگر جمع می‌شدند و صحبت‌هایی می‌کردند و تحت‌ تأثیر فضای سیاسی کشور جنبش دانشجویی و فضای چریکی قرار داشتند. وجه مشخصه این محفل، پرهیز و انکار هرگونه فعالیت چریکی و مسلحانه بود. پس از ضربه، بعضی‌هایشان منفعل و خانه‌نشین شدند و کار سیاسی را تقریباً رها کرده بودند و حتی برخی از آنان پس از آزادی از زندان چندان رغبتی به کار سیاسی نشان نمی‌دادند.


یعنی بعد از ضربه ساواک به سازمان مجاهدین خلق؟
بله. در آن سال‌ها تمام گروه‌های مسلح زیر ضربه ساواک بودند و ساواک به هرگونه فعالیت سیاسی در دانشگاه‌ها حساس شده بود، بنابراین هرجایی که احساس می‌کرد ممکن است فعالیتی صورت بگیرد، بی‌ملاحظه ضربه می‌زد و برخورد می‌کرد. بنابراین، این محفل که بعدها کومله نام گرفت هم ضربه خورد، بدون توجه به آنکه این محفل اساساً به دنبال کار مسلحانه نبود.


حبس‌هایشان چه مدت بوده؟
همه‌جور حبس داشتند؛ ولی عموماً نزدیک به سه سال و کمتر از آن. آنها پس از گذراندن دوران محکومیت‌شان آزاد و مشغول به کار می‌شدند تا اینکه تحت تأثیر فضای سیاسی کشور که نشان می‌داد تحولات عمیقی در شرف وقوع است، اینها مجدداً دور هم جمع شدند و این بار تصمیم گرفتند فعالیت‌شان را در قواره یک سازمان مجدداً شروع کنند و برای این کار و کسب تجربه از دیگر سازمان‌های سیاسی، فردی به نام سعید معینی را می‌فرستند که برود با اتحادیه میهنی در عراق ارتباط بگیرد. لازم به یادآوری است که برادران سعید معینی به نام‌های سلیمان و عبدالله معینی، اعضای کمیته انقلابی حزب دموکرات کردستان بودند که در سال ۱۳۴۷ کشته شده بودند، اما اعضای محفل نسبت به حزب دموکرات کردستان موضع داشتند، به این معنا که حزب دموکرات کردستان را یک حزب قومی و غیرایدئولوژیک می‌دانستند، در حالی که اینها داعیه مارکسیسم داشتند و خودشان را مارکسیست می‌دانستند و جزوه‌های مارکسیستی خوانده بودند. بنابراین سعید معینی را برای ارتباط‌گیری با اتحادیه میهنی کردستان عراق راهی عراق می‌کنند و او در خردادماه سال ۱۳۵۷ در درگیری در ماووت عراق کشته می‌شود و پس از او ساعد وطن‌دوست و جعفر شفیعی، مأمور ارتباط با اتحادیه میهنی می‌شوند و به کردستان عراق می‌روند.


عبدالله و سلیمان معینی چگونه کشته شدند؟
سلیمان و عبدالله از اعضای حزب دموکرات کردستان بودند که در سال ۱۳۴۷ کشته می‌شوند. سلیمان توسط افراد ملا مصطفی بارزانی و عبدالله هم در برخورد با ساواک کشته شدند. بنابراین اعضای محفل با پارتی دموکرات کردستان عراق هم مرزبندی داشتند. به یاد داریم که در همان روزهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کومله خواهان اخراج بارزانی‌ها از ایران بود و پس از مرگ ملامصطفی بارزانی که در امریکا و به علت ابتلا به سرطان صورت گرفت، کومله اطلاعیه داد و نوشت که جسد متعفن او را به ایران راه ندهید. متقابلاً روابط محفل با اتحادیه میهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی حسنه بود. اتحادیه میهنی در تقابل با حزب دموکرات کردستان عراق یا همان پارتی بود. بنابراین اینها به سمت جلال طالبانی می‌روند. جلال طالبانی هم گرایش‌هایی مائوئیستی از خود نشان می‌داد. به هر حال اعضای آن محفل که اوضاع سیاسی کشور را درک کرده بودند مجدداً دور هم جمع شدند تا فعالیت خود را از سربگیرند.


تعداد این بنیانگذاران اولیه کومله در سال ۱۳۵۷ چند نفر بود؟
تقریباً ۱۰ نفر. در نشست‌هایی که در آذرماه سال ۱۳۵۷ برگزار شد و به مدت نزدیک به یک ماه طول کشید، حدود ۱۰ نفر شرکت داشتند. آنها بعدها نام این نشست‌ها را کنگره اول گذاشتند. البته اطلاق نام کنگره به نظر من فریبنده است، چون کنگره براساس قواعد و معیارهای حزبی برگزار می‌شود و ساز و کارهای خاص خودش را دارد. اینکه عده‌ای دور هم جمع بشوند و از خود انتقاد کنند و بدون دستیابی به اهداف روشن به جلسات خود خاتمه دهند، کنگره نامیده نمی‌شود؛ ولی اینها به خاطر اینکه پیشینه‌ای برای خود بتراشند و آن را بقبولانند، عنوان کنگره را برای نشست‌هایشان انتخاب کردند. البته این فقط سخن و ادعای من نیست، بلکه برخی از اعضای شرکت‌کننده در آن نشست‌ها نیز چنین اعترافی دارند.


یعنی آنها در سال ۱۳۵۷ به جلسات خودشان کنگره نمی‌گفتند و کنگره نامیدن این نشست‌ها یک امر پسینی است؟
بله. چند نشست بوده که قریب به یک ماه طول کشید و گفت‌وگوهایشان ادامه پیدا کرد. آنها در این جلسات تصمیم می‌گیرند که فعالیت‌شان را احیا بکنند. آشکار است که هیچ نشانی از وجود یک سازمان در میان نیست. مجموع کسانی که در آن نشست حضور داشتند از ۱۰ نفر تجاوز نمی‌کرد که افرادی مانند محمدفؤاد مصطفی‌سلطانی، عبدالله مهتدی، حسین مرادبیگی، ابراهیم علیزاده، ساعد وطن‌دوست، ایرج فرزاد و چند نفر دیگر در آن شرکت داشتند.

بعد از پیروزی انقلاب گروه‌ها و خرده‌گروه‌هایی که پیش از انقلاب به نوعی شکل گرفته بودند، هر کدام ادعاهایی نسبت به انقلاب از خودشان نشان دادند، مثلاً سازمان مجاهدین خلق مدعی بود که انقلاب از آن سازمان مجاهدین خلق بود ولی ربوده شد. حزب دموکرات کردستان، چریک‌های فدایی خلق و گروه‌های دیگر هر کدام به نوعی ادعاهای مختلفی را نسبت به انقلاب اسلامی مطرح کردند. کومله موضعش نسبت به انقلاب اسلامی چه بود؟ چه تحلیلی نسبت به این واقعه داشت؟
لازم است یادآوری کنم که کومله گرایش‌های مائوئیستی داشت، یعنی اینها تحت تأثیر انقلاب چین بودند. از آنجا که در کردستان ایران کارخانه‌ای وجود نداشت که کارگری وجود داشته و طبقه کارگر شکل گرفته باشد، بنابراین صحبت از بورژوازی و پرولتاریا بی‌معنا بود. اینها تحت تأثیر انقلاب چین، به انقلاب دهقانی معتقد بودند. در همان جلسه‌ای که عرض کردم و نام کنگره برایش گذاشتند، مصطفی ‌سلطانی که نقش رهبر و تئوریسین گروه را داشت، تحلیل می‌کرد که رهبر انقلاب گرایش‌های فئودالی دارد و از موضع فئودالی با مارکسیسم مخالف است. حتی مصطفی‌ سلطانی در آن جلسه تحلیل می‌کند که رهبری در برخورد با رژیم پهلوی ‌مصمم و آشتی‌ناپذیر است، ولی در مقابل امپریالیسم حتماً کوتاه خواهد آمد و با امپریالیسم امریکا مشکلی نخواهد داشت.باید توجه داشته باشیم که گروه‌های مارکسیستی برای تعیین مناسبات خودشان با هر حکومتی باید خاستگاه آن حکومت را تحلیل کنند؛ مثلاً باید مشخص کنند این حکومت چه خاستگاهی دارد؟ فئودالی است یا بورژوازی است؟ و براساس آن، تحلیل‌شان و مناسبات‌شان را تعیین کنند. کومله نسبت به حکومت چنین تحلیلی داشت ولی بلافاصله و فارغ از اینکه به تحلیل جامعی درباره حکومت برآمده از انقلاب دست یابند، با آن مقابله می‌کنند.


یعنی قبل از اینکه تحلیلی نسبت به حکومت پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشند، علیه آن فعالیت می‌کنند؟
بله. البته اجمالاً تحلیل داشتند و تقریباً تمامی اعضا، گفته‌های مصطفی‌ سلطانی را می‌پذیرند که حکومت جدید، فئودالیته است. آنها این را اجمالاً می‌پذیرند؛ هرچند برخی از اعضا معتقد بودند که سرمایه‌داری در کشور رشد کرده و می‌توانند مناسبات سرمایه‌داری را مشاهده بکنند. ولی با تمام این اوصاف آنها منتظر این تحلیل‌ها نشدند و بلافاصله پس از انقلاب، برخوردشان را با حکومت شروع کردند.


برخورد کومله با حکومت همسو با مواضع گروه‌های ناسیونالیستی مثل حزب دموکرات کردستان نبود. در واقع هم بسترهای نظری متفاوتی از این گروه‌ها داشت و هم رویه متفاوتی از آنها را پی گرفتند. درست است؟
ببینید کومله شاید پیش از هر گروهی به مقابله با نظام برآمده از انقلاب پرداخت. حتی می‌شود ادعا کرد آن کاری را که حزب دموکرات کردستان در حمله و خلع سلاح پادگان مهاباد انجام داد، بذرش را کومله در ذهن حزب دموکرات کاشت، زیرا اعضای کومله پیشنهاد خلع سلاح پادگان را به حزب دموکرات دادند. به مجرد اینکه انقلاب پیروز شد، کومله در فکر تصرف پادگان‌ها بود. اینها یک الگویی در ذهن داشتند که الگوی دوران قاضی محمد بود. هنگامی که حزب دموکرات کردستان به اشاره میرجعفر باقروف و به رهبری قاضی محمد در پاییز سال ۱۳۲۴ تشکیل شد، در اولین اقدامش تلاش کرد تا همه مأموران غیربومی را از آن منطقه اخراج کند و به این ترتیب زمینه را برای تأسیس جمهوری مهاباد فراهم ساخت. بر اساس آن الگو، اینها تصمیم داشتند در ابتدا پادگان‌ها را خلع سلاح بکنند. هرچند در آغاز می‌گفتند که ما خودمختاری می‌خواهیم، ولی پیش از آنکه روشن شود طرح حکومت جدید راجع به اقوام چیست، اینها با اسلحه به پادگان‌ها حمله و سلاح‌ها را غارت کردند.


در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ شاهد درگیری میان گروه‌های مسلح کردی هستیم؛ مثلاً گروه کومله درگیری‌های شدید و خشنی با حزب دموکرات کردستان دارد. ریشه این درگیری میان گروه‌های مسلح کردی با یکدیگر چه بود؟
کومله یک سازمان کمونیستی بود و همان‌طور که گفتم با حزب دموکرات کردستان که حزبی ناسیونالیست بود مرزبندی داشت. حزب دموکرات کردستان، یک پیشینه و پایگاه اجتماعی مشخص در کردستان داشت ولی کومله فاقد این پیشینه و پایگاه اجتماعی بود، حتی در مسأله خودمختاری، شاید ابعاد خودمختاری برای اعضای کومله روشن نبود. آنها اجمالاً خودمختاری می‌خواستند ولی ابعاد این خودمختاری برایشان نامفهوم بود. آنها نمی‌دانستند که دقیقاً چه می‌خواهند. تصور می‌کنم که آنها خودمختاری را بهانه‌ای قرار داده بودند برای اینکه اهداف و اندیشه‌های کمونیستی خودشان را بگسترانند و آن دولت مورد نظر خودشان را مستقر کنند. مصطفی ‌سلطانی در جلسات سال ۱۳۵۷ می‌گوید که حتی اگر یک دولت ملی هم سر کار بیاید، ما تازه در آغاز راه هستیم؛ یعنی آنها از همان آغاز با دولت برآمده از انقلاب تعارض داشتند. معلوم است که آنها دنبال یک دیکتاتوری پرولتاریا بودند. چنین چیزی در ذهن‌شان بود ولی ابعاد خودمختاری برایشان روشن نبود. از این زاویه، میان کومله و حزب دموکرات کردستان که خودمختاری می‌خواست، یک اشتراک لفظی وجود داشت. مفهوم خودمختاری شاید برای حزب دموکرات کردستان یک مفهوم روشن‌تری بود تا برای کومله.ضمن اینکه توجه داریم که چریک‌های فدایی یک سازمان بومی نبود، بلکه یک سازمان سراسری بود، ولی این دو گروه، یعنی حزب دموکرات و کومله هردو سازمان‌های بومی بودند. خودمختاری برای این دو گروه می‌توانست موضوعیت داشته باشد، ولی برای یک سازمان سراسری مثل چریک‌های فدایی خودمختاری نمی‌توانست به این غلظت موضوعیت داشته باشد، مگر اینکه بپذیریم گروه‌های مارکسیستی خودمختاری را بهانه مناسبی برای تأمین اهداف خود یافته بودند.

 

برسیم به عملکرد گروه کومله در دهه ۱۳۶۰ که یکی از پرفراز و نشیب‌ترین دوره‌های گروه کومله می‌تواند به شمار برود. هر گروهی که می‌خواهد با حکومتی مبارزه بکند، لاجرم چند عنصر را باید داشته باشد: به صورت مشخص باید ایدئولوژی، تشکیلات، منبع مالی و منبع اطلاعاتی داشته باشد.  ما می‌دانیم که ایدئولوژی این گروه، یک ایدئولوژی کمونیستی با گرایش مائوئیستی بود، اما تشکیلات، منابع مالی و منابع اطلاعاتی این گروه در دهه ۱۳۶۰ را نمی‌دانیم. ابتدا درباره تشکیلات کومله توضیح بفرمایید.می‌دانیم که گروه کومله پیش از انقلاب یک تشکیلات سازمان‌مند نداشت و به تعبیر‌ هانتینگتون در کتاب سامان سیاسی، نهادمند نبود، اما می‌بینیم که بعد از انقلاب، این گروه ۱۲-۱۰ ‌نفره کم‌کم به شمار نفراتش افزوده می‌شود و ساختار نیم‌بندی شکل می‌گیرد. تشکیلات گروه کومله بعد از انقلاب و به صورت خاص در دهه ۱۳۶۰ به چه شکل بود؟

اولاً باید توجه داشته باشیم که فضای کشور در آستانه انقلاب و پس از آن، یک فضای سیاست‌زده بود. همه مردم به گروه‌های سیاسی اقبال نشان دادند و کردستان و آذربایجان غربی هم از این قاعده مستثنی نبودند. کردها یک پیشینه‌ای داشتند، یک تقاضاهایی داشتند، با تبلیغات گسترده‌ای که صورت گرفت احساس ستم مضاعف داشتند، یعنی تصور می‌کردند که غیر از ستمی که بر همه ملت ایران در دوره پهلوی شده بود، به کردها ستمی مضاعف شده و عقب‌ماندگی خودشان را از آن ستم مضاعف می‌دانستند. می‌گفتند چون ما کرد هستیم، به ما ستم مضاعف شده؛ در حالی که همین ستم به همه اقوام و گروه‌های اجتماعی در ایران شده بود. بله کردستان عقب‌  مانده بود، کارخانه‌ای در آنجا وجود نداشت، ولی این عقب‌ماندگی که با تبلیغات پرحجم مواجه شد، توجه به گروه‌های سیاسی را بیشتر کرد. آنها انتظار داشتند که این عقب‌ماندگی به سرعت جبران بشود، یعنی یک امر محال را در همان روزهای ابتدایی به جامعه تزریق می‌کردند. می‌گفتند دولت موقت در جبران این عقب‌ماندگی کوتاهی می‌کند، دولتی که هنوز مستقر نشده و با هزاران مشکل مواجه بود، متهم بود به کوتاهی کردن در جبران عقب‌ماندگی‌هایی که در دوره‌های مختلف وجود داشته. این تبلیغات پرحجم سطح انتظارات را بالاتر برد و اقبال به این گروه‌ها شد و کومله هم ،چون شعارهای رادیکال‌تری می‌داد، توانست عده‌ای از افراد را جذب کند و فعالیتش را نظامی بکند و الزاماً چنین نیست که ما تصور بکنیم که این گروه پایگاه اجتماعی داشت، بلکه با خشونتی که به خرج می‌داد بخشی از جامعه را مرعوب کردند و توانستند با عده ‌اندکی آن فعالیت‌های نظامی را انجام بدهند، به طوری که زمانی  بعضی از شهرها، مثلاً سنندج از دست آنها درمی‌آمد، مردم احساس رضایت و خشنودی می‌کردند. خب اکثریت مردم مسلمان هستند و اینها برای فریفتن مردم سراغ عزالدین حسینی رفتند، چون می دانستند که جامعه، جامعه مذهبی است و برای فریفتن جامعه مذهبی سراغ کسی رفتند که مثلاً ماموستا بوده، یا امام جمعه مهاباد بوده. اینها با افرادی که دور و بر خودشان جمع کردند، کار نظامی را بلافاصله شروع کردند و حوادث خشونت‌باری را رقم زدند.

 


پس اگر بخواهم یک جمع‌بندی بکنم، عضوگیری کومله در سال‌های بعد از انقلاب از دو طریق بود، یکی ارعاب و دیگری فریب مردم در پوشش مذهبی و به‌کارگیری شیخ عزالدین حسینی.
با ارعاب نمی‌توانستند عضوگیری بکنند، ولی با ارعاب توانستند بخشی از جامعه را ساکت بکنند. وقتی که با خشونت‌بارترین شکل با افراد مذهبی برخورد کردند، بخشی از جامعه تقریباً مرعوب شده بود، البته اقشار وسیعی از مردم نیز به مقابله با آنها پرداختند و همین عدم اقبال اجتماعی بود که زمینه حذف آنان را فراهم کرد.


مؤلفه بعدی، منابع مالی است. آن طور که در کتاب شما هم مشاهده می‌شود در سال‌های جنگ تحمیلی اسنادی از اسناد مخابرات عراق (سرویس اطلاعاتی عراق) وجود دارد که نشان از تأمین مالی گروه کومله دارد. به صورت کلی منابع مالی کومله از کجا برآورده می‌شد؟ هزینه‌های کومله از کجا تأمین می‌شد؟
باید توجه داشته باشیم که یکی از اختلافات کومله با حزب دموکرات این بود که کومله می‌گفت حزب دموکرات وابسته به حزب بعث عراق است،البته کومله در این مورد درست می گفت بی‌ربط نمی‌گفت و از سال‌های بسیار دور، حزب دموکرات زیر بال و پر حزب بعث عراق بود و رفت و آمدهایی داشتند در آنجا. روابط خوبی داشتند حزب دموکرات با حزب بعث عراق.آن دو یعنی حزب دموکرات و حزب بعث ویژگی‌های مشترکی داشتند که آنان را به هم نزدیک می‌‌کرد. بنابراین، تا قبل از شروع جنگ ایران و عراق، کومله مدعی است که منابع مالی‌اش توسط «یارمتی»، مثلاً پول‌هایی که مردم هدیه می‌دهند، از این طریق تأمین می‌شده در حالی که حتماً چنین نیست، یک سازمان که باید هزینه به‌اصطلاح پیشمرگه‌هایش را می‌داد نمی‌توانست با کمک‌های ناچیز بخشی از مردمی که خود معترف بودند  فاقد رفاه هستند، اداره شود. بخشی از آن هزینه‌ها به زور از مردم گرفته می‌شد. تعدادی اندک از مردم کمک‌هایی می‌کردند ولی بخش عمده‌اش به زور گرفته می‌شد.
با شروع جنگ ایران و عراق یک فرصت طلایی برای تمام گروه‌های اپوزیسیون، از جمله کومله پیش آمد. آنها چون دشمن اصلی خودشان را جمهوری اسلامی می‌دانستند، بتدریج به رژیم بعثی نزدیک شدند و منبع درآمدشان کمک‌های مالی حزب بعث عراق بود. یکی از اعضای حزب رنجبران به نام ایرج کشکولی گفته بود ما وقتی که بغداد می‌رفتیم تا کمک‌های مالی بگیریم، می‌دیدیم که نماینده‌های گروه‌های دیگری هم آمده‌اند که مقرری‌شان را دریافت کنند. من در کتاب «مائوئیسم در ایران» نوشتم که شاید رژیم عراق جوری طراحی کرده بود که اینها با همدیگر مواجه بشوند و مطلع بشوند که دیگر گروه‌ها نیز از رژیم عراق مقرری دریافت می‌کنند تا از این طریق قبح پول گرفتن از رژیم بعثی را بریزد. کومله در همان سال‌های اولیه جنگ دقیقاً به رژیم عراق وابسته شد خصوصاً پس از ضرباتی که خوردند و مجبور شدند که ایران را ترک کنند. ترک ایران یعنی رفتن به کردستان عراق و آنجا وابستگی‌شان دوچندان شد. پول‌های بی‌رویه عراق بود که به آنها می‌رسید.


این تأمین مالی فقط منحصر به عراق بود؟
ما باید یک تجربه تاریخی را در نظر داشته باشیم. وقتی  بعضی از گروه‌های کمونیستی، مثلاً مائوئیست‌ها یا تروتسکیست‌ها در تقابل با اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند، چون در آن زمان جنگ سرد بود و تضاد بین امپریالیسم امریکا و شوروی در سطح جهانی شدت داشت، امریکا از هرگونه کمکی به آن دسته از گروه‌هایی که در تقابل با اتحاد جماهیر شوروی بودند، دریغ نمی‌ورزید و به همه‌شان کمک می‌کرد، چراکه هرچه بیشتر احزاب کمونیستی را از دور و اطراف اتحاد جماهیر شوروی پراکنده می‌‌کرد به نفع امریکا بود و بهتر می‌توانست از آنها در بعد تبلیغاتی علیه شوروی استفاده کند. بنابراین امریکا در کمک‌رسانی به این سازمان و احزاب هیچ کوتاهی نکرد. سازمان سیا بی‌دریغ کمک می‌کرد. بر اساس این تجربه ما می‌توانیم به این نتیجه برسیم که حتماً امریکا به اشکال مختلف، به هر کسی که با جمهوری اسلامی در تقابل قرار می‌گرفت، کمک می‌کرد. یعنی امریکا هر اپوزیسیونی را زیر بال و پر خودش قرار داد که بتواند به جمهوری اسلامی لطمه‌ای بزند،چون الان دشمن اصلی‌اش جمهوری اسلامی است و تلاش می‌کرد تا این جمهوری اسلامی را حذف و سرنگون بکند. بی‌شک از مهم‌ترین منابع مالی کومله و دیگر سازمان‌های برانداز کمک‌های مالی رژیم بعث عراق بود که خود از منابع دیگر تأمین می‌‌شد. آن عضو حزب رنجبران یادآور می‌شود که دلارهای دریافتی از عراق در باندرول بانک مرکزی عربستان پیچیده شده بود. این بدان معناست که دلارها از دولت‌های مختلف به دست رژیم عراق می‌‌رسید تا آن را بین اپوزیسیون ایرانی توزیع کند.


مؤلفه بعدی بحث تبادل اطلاعاتی است. آیا کومله با کشورهایی که کمک دریافت می‌کرد، تبادل اطلاعاتی هم داشت؟ آیا کومله با سرویس‌های اطلاعاتی پشتیبانان مالی‌اش یعنی امریکا، عراق و عربستان سعودی تبادل اطلاعاتی هم داشت؟
مسلماً کشورهایی که پول می‌دهند، حتماً انتظاراتی از دریافت‌کننده پول دارند. هرچند بعدها عبدالله مهتدی مدعی شد که ما بدون قید و شرط کمک مالی دریافت می‌کردیم، ولی چنین قید و شرطی وجود ندارد. کسی که پول می‌دهد، فقط به منظور ضربه نظامی زدن به کشور رقیب نیست و کسی که خیانت پیشه می‌‌کند، خیانت دیگر حد و مرزی ندارد. همان طوری که در اسناد انتهایی کتاب کومله آمده، اخبار مربوط به یگان‌های نظامی جمهوری اسلامی را که کجا مستقر هستند و غیره و ذلک کومله در اختیار استخبارات عراق قرار می‌‌داد.


در سال‌های بعد ما شاهد یک سری ائتلاف‌ها و انشعاب‌ها در گروه کومله هستیم. به‌صورت خاص ائتلاف‌شان با اتحادیه مبارزان کمونیست بود و در سال‌های بعد انشعاب‌شان با همین گروه و انشعاب بین اعضای اولیه کومله. درباره این ائتلاف‌ها و انشعاب‌ها بفرمایید. این ائتلاف‌ها و انشعاب‌ها به تعبیر ادبیات چپ استراتژیک بود یا تاکتیکی؟
همان‌طور که عرض کردم کومله یک سازمانی بود با یک بضاعت تئوریک اندک. اینها فاقد دانش مارکسیستی بودند. سوادشان از چند جزوه مارکسیستی فراتر نمی‌رفت. در آثار تئوریک‌شان هم مشخص است که فقیر بودند. از این جهت بسیار فقیر بودند. بنابر این خلأ ایدئولوژیک و خلأ نظری را باید پر می‌کردند. با یک گروهی به نام اتحاد مبارزان کمونیست. وحدت کردند و حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند ولی از همان اول معلوم بود که آب این دو گروه در یک جوی نخواهد رفت. یعنی همان طور که بعدها عبدالله مهتدی گفت، یک ائتلاف مصلحتی انجام دادند، واقعاً مصلحتی بود. ائتلافی بین دو گروهی که با همدیگر بسیار نامتجانس بودند. آنها حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند. آشکار بود که این ائتلاف هم دیری نخواهد پایید و به انشعاب منتهی خواهد شد و چند سال بعد این انشعاب صورت گرفت.


اعضای‌شان را اسم ببرید.
شاخص‌ترین فرد اتحاد مبارزان کمونیست، ژوبین رازانی با نام مستعار منصور حکمت بود که تئوریسین این گروه محسوب می‌شد. نفر دیگر برادر وی، شاهین، با نام مستعار خسرو داور و فردی به نام تورج عترت با نام مستعار حمید تقوایی بود.


این اولین انشعاب از حزب کمونیست ایران است. سرنوشت اینها چه شد؟
افراد انشعابی به اروپا رفتند و حزب کمونیست کارگری را تشکیل دادند و آنجا هم اختلافات‌شان بالا گرفت. به دو سه گروه که همه هم مدعی بودند که پیرو اندیشه‌های منصور حکمت هستند، تقسیم شدند. حزب کمونیست ایران که بیشتر افراد آن اعضای کومله بودند و در این حزب ماندند و بعد اختلاف پیدا شد. عبدالله مهتدی از حزب کمونیست ایران جدا شد و تقریباً از کمونیسم فاصله گرفت و گفت ما اصلاً اشتباه کردیم که حزب کمونیست تشکیل دادیم.


علت انشعاب‌شان چه بود؟
انشعاب‌ها اصولاً زمانی رخ می‌دهند که سیاست‌ها با شکست مواجه می‌شود. همه همدیگر را عامل شکست معرفی می‌کنند. در زمان پیروزی کسی به دنبال انشعاب نیست. کومله نیز مشمول این قاعده بود. شکست‌های پی‌درپی هم در استراتژی و هم در تاکتیک و همچنین ناکارآمدی از مهم‌ترین علل انشعاب در حزب کمونیست ایران بود. فساد و قدرت‌طلبی همه سازمان را دربر گرفته بود. همه علیه یکدیگر توطئه می‌کردند. در نزدیک شدن به امریکا رقابت می‌کردند. بالاخره اردوگاه‌نشینی پیامدهای خاص خود را دارد.


با انشعاب‌هایی که در کومله صورت گرفته، آنها در حال حاضر به چند گروه تقسیم می‌شوند؟
به‌طور مشخص در حال حاضر سه گروه هستند: ابراهیم علیزاده همچنان تحت نام حزب کمونیست ایران فعالیت می‌کند، عبدالله مهتدی که در سال ۱۳۷۹ از حزب کمونیست انشعاب کرد و بالاخره گروه عمر ایلخانی‌زاده که وی نیز در سال ۱۳۸۶ از گروه عبدالله مهتدی جدا شد. اینها وقتی که علیه همدیگر بیانیه می‌دهند، تندترین و زشت‌ترین کلمات را به کار می‌برند و همدیگر را به هرگونه جنایتی که ممکن است تصور کرد، متهم می‌کنند. آنها یکدیگر را سارق، فالانژ، قوم‌پرست، لجن‌پراکن، کلاهبردار سیاسی، دار و دسته مافیایی و القابی از این دست می‌خوانند.


در حال حاضر دو قدرت خارجی به صورت خاص از گروه کومله حمایت می‌کنند. اول دولت سوئد که بسیاری از کردهای سیاسی زمانی که از ایران خارج شدند و به اروپا رفتند، به سوئد پناهنده شدند و دوم اسرائیل اخبار منتشر شده حاکی از کمک‌های مختلف اسرائیل به این گروه است. در این مورد توضیح بفرمایید.
توجه داشته باشیم که جمهوری اسلامی با دولت سوئد مشکل عمده‌ای ندارد. این دو کشورمناسبات حداقلی دارند. البته سوئد هم مانند بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی مأمن گروه‌های تروریستی است و به یکی از مراکز اصلی استقرار اعضای کومله و حزب دموکرات کردستان تبدیل شده است. متأسفانه دولت سوئد هم بنا به هر دلیلی حمایت‌هایی از اینها می‌کند.آنچه که مهم است و اهمیت دارد، حمایت اسرائیل از این گروه است. به طور طبیعی برای اسرائیل مهم است که گروه‌هایی در اختیار داشته باشد که علیه منافع جمهوری اسلامی اقدام بکنند. اسرائیل از هر ظرفیتی استفاده می‌کند که لطمه بزند. خب چه ظرفیتی بهتر از همین گروه‌های اپوزیسیون که قصد براندازی و خرابکاری و لطمه زدن به این کشور را دارند؟ بنابراین مسلم است که اسرائیل از این گروه‌ها و سازمان‌ها نهایت استفاده را خواهد برد.
به یاد بیاوریم که نفتالی بنت گفته است ایران را با هزار ضربه چاقو از پای درمی‌آوریم. احزاب و سازمان‌های اپوزیسیون از جمله کومله می‌توانند چاقوهای نفتالی بنت باشند. این گروه‌ها و سازمان‌ها در ابتدا شعارهای ضداسرائیلی می‌دادند ولی بتدریج به اسرائیل نزدیک شدند و قبح همکاری با اسرائیل ریخت؛ به طوری که عبدالله مهتدی در جایی بیان کرده است که ما با دولت اسرائیل مشکلی نداریم، شاید این یک چراغ سبزی بود به اسرائیل که آماده هرگونه همکاری است. این احتمال می‌رود که همکاری‌ها از مدت‌ها پیش آغاز شده بود ولی اکنون با این حرف عبدالله مهتدی که در خاطراتش گفته، آن روابط پنهانی را علنی کرده است، یعنی خواسته به همه اعلام بکند که چنین روابطی جایز است و امکان آن وجود دارد و در حقیقت قبل از آن که روابط لو برود آن را افشا کرده است. همان طور که مدت‌ها روابط‌شان با رژیم بعث عراق را کتمان می‌‌کردند، ولی بعدها علنی کردند. این روابط بوده، پول‌ها دریافت می‌شده، دریافت سلاح بوده، تبادل اطلاعات نظامی بوده، اطلاعات مختلف از جاهای مختلف به رژیم بعث عراق می‌دادند ولی سال‌ها بعد علنی‌اش کردند.

من احتمال می‌دهم که این روابط با اسرائیل از قبل‌ها بوده، مهتدی فقط در مصاحبه‌اش آن را علنی کرد که ما مشکلی نداریم. نه اینکه آن جمله در مصاحبه الزاماً چراغ سبز باشد برای شروع همکاری، بلکه برای اعلام وجود همکاری این جمله گفته شده است یعنی همه سازمان‌ها و احزاب و گروه‌ها، اعضا و هوادارها همه بدانند که این روابط و مناسبات وجود دارد.


لطفاً از روابط کومله و اسرائیل مثال بزنید؟
به طور مشخص آنچه که این روزها وزارت اطلاعات اعلام کرد، چند نفر از اعضای کومله که قصد خرابکاری در تأسیسات هسته‌ای را داشتند، بازداشت شده‌اند. آنها از اسرائیل هدایت می‌شدند. معلوم است برای عملیات در این سطح باید روابط از گذشته‌های دور وجود داشته باشد تا موساد افرادش را برای عملیات گزینش کند، آموزش بدهد و سپس راهی ایران کند؛ یعنی تصور نکنید این تیمی که از گروه عبدالله مهتدی استخدام شده مربوط به شش ماه گذشته است؛ باید سابقه‌اش را برد به مثلاً چند سال گذشته که اینها آموزش‌های لازم را برای عملیاتی در چنین سطح ببینند. اینها باید از گذشته دور روابط‌شان، تقاضاهای‌شان، انتظارهای‌شان از یکدیگر هماهنگ می‌شد تا به این عملیات منجر بشود، پس معلوم است که از گذشته‌های دور این روابط وجود داشت. حتی گفته می‌شود که در جریان ترور برخی شهدای هسته‌ای، گروه عبدالله مهتدی یکی از کانال‌های ورود ادوات تسلیحاتی مربوط به ترور شهدا به کشور بود.


 شما فرمودید که این سه گروه - یعنی گروه ابراهیم علیزاده، گروه عبدالله مهتدی و گروه عمر ایلخانی‌زاده- در یک خصومت جدی و خیلی شدید با همدیگر قرار دارند، آیا در این گروه‌ها به‌خاطر این موضعی که نسبت به همدیگر دارند، به این نقطه می‌رسند که علیه همدیگر اقداماتی عملیاتی و تروریستی یا اطلاعاتی بکنند؟
توجه داشته باشید هنگامی که یک فرد و یا یک گروه به هموطنان خود خیانت می‌‌کند هرگونه خیانت دیگر از آن فرد یا آن گروه متصور است. می‌‌دانیم هنگامی که سردشت و حلبچه از سوی رژیم بعث عراق بمباران شیمیایی شد و هزاران نفر از کردها اعم از زن و بچه و سالخورده به طرز دردناکی جان باختند، اعضای کومله مشغول مغازله با آن رژیم جنایتکار بودند و گویا که اصلاً اتفاقی نیفتاده است. اینان همان‌ها هستند. حتی از یک عذرخواهی از مردم کردستان ایران نیز دریغ کردند. از چنین گروهی انتظاری بیش از این نمی‌رود که برضد هم‌گروهی‌های سابق و لاحق خود به بی‌رحمانه‌ترین شکل اقدام نکند.آنها آنقدر خصومت‌شان برضد یکدیگر بالا گرفته که با چاقو به یکدیگر حمله می‌کنند، تا حدی که روانه بیمارستان می‌‌شوند. خانه هم‌گروهی‌های سابق خود را غارت می‌کنند، همدیگر را به دزدی متهم می‌کنند. گویا اعضای کومله غیر از هتاکی و چاقوکشی روش دیگری برای متقاعد ساختن حریف فرا نگرفته‌اند. اکنون تاریخ بهتر می‌‌تواند درباره جنگ کردستان قضاوت کند.


به نظر شما سرنوشت هر کدام از این سه گروه در آینده به چه صورت خواهد بود؟
من تصور می‌کنم که اینها از گروهی نسبتاً سیاسی که داعیه سوسیالیسم و برابری انسان‌ها را داشتند به گروهی مافیایی تبدیل شده‌اند. در برابر پول حتی حاضرند هم‌گروهی سابق خود را به قتل برسانند. هر که بتواند بیشتر پول بدهد، بهتر می‌‌تواند از آنان اجیر کند. از جامعه کردستان به کلی طرد شده‌اند. کردهای ایران و کردهای عراق همان طور که نمی‌توانند جنایات رژیم عراق نسبت به خود را ببخشایند، نمی‌توانند کسانی را که پول گرفتند تا سکوت کنند را نیز ببخشایند بنابراین اینها در همان حد بسیار معدود و محدودی به حیات‌شان ادامه می‌دهند و حداکثر به عنوان سرباز پیاده کشور‌های بیگانه عمل خواهند کرد.


روزنامه ایران / شماره : ۷۹۷۳/ ۱۳ مرداد ۱۴۰۱