بنیاد حفظ آثار بزرگان/ حسین مسرت
چنانکه اهل پژوهش میدانند و خود از نزدیک دستی بر آتش آن دارند، سالها باید تا از سطر سطر و برگ برگ یادداشتها، برداشت ها و اندوختهها دفتری گرد آید و تبدیل به کتابی گردد.
سالها باید که تا یک سنگریزه ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
سنایی
چنانکه اهل پژوهش میدانند و خود از نزدیک دستی بر آتش آن دارند، سالها باید تا از سطر سطر و برگ برگ یادداشتها، برداشت ها و اندوختههایی که براثر کاوشهای جانفرسا، خستهکننده و وقتگیر که بیگمان از سر درد و سوز و عشق بوده و دستاورد سالها تجربه اندوزی و دانشاندوزی در محضر بزرگان بوده، دفتری گرد آید و تبدیل به کتابی گردد.
کمتر مولفی است که در کنار دهها کتاب و مقالهای که نگارش و چاپ میکند، هزاران برگ یادداشت و فیش و طرح و برنامه نداشته باشد و ای بسا آرزو که برخاک نشده است.
عمر آدمی محدود است و دنیا چون رباطی دو در جمعی را میخواند و جمعی را میراند. اگر از استثناها بگذریم؛ به طور متوسط بیشترین کارهای تحقیقی و پژوهشی هر نویسنده، مابین 30 تا 70 سالگی انجام میشود. و از این رهگذر است که دیده میشود گاه افرادی چون یحیی آرینپور در عمر خود تنها دو کتاب نوشتهاند. و افرادی چون: سعید نفیسی، دکتر عبدالحسین زرینکوب، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی و محمدعلی جمالزاده بیش از 50 و حتی نزدیک به 70 جلد کتاب نوشتهاند. و در برابر، کسانی چون دکتر احمد فردید هستند که در طول عمر 80 ساله خود نه تنها هیچ کتاب، بل هیچ مقالهای هم ننوشتهاند.
به نهانخانه هرکدام از پژوهشگران و نویسندگان که پای بگذارید، دهها زونکن و کارتن از یادداشتها و چه بسا کتابهای چاپ نشده را میبینید که چشم به راه دست مهربان و وقتگرانقدری هست تا جامه زیبای چاپ را بپوشند. مثلا دکتر سیدضیاءالدین دهشیری به هنگام مرگ ناگهانیاش در سال 1379 حدود 20 عنوان کتاب چاپ نشده داشت که هر کدام در دست ناشری بود، تعدادی را ناشران گم کرده بودند و تعدادی دست نویسهای آن نزد خودش بود.
این مورد نه تنها مربوط به این عهد و زمان که از همیشه تاریخ به یاد است.
قرنهاست که این دور تسلسل ادامه دارد و با مرگ هر پژوهشگری، دست نوشتهها و یادداشتهایش به تاراج زمان سپرده میشود. مگر چند تن مانند عباس اقبال آشتیانی و سیدحسن تقیزاده هستند که یاران و دوستان وفاداری چون دکتر محمد دبیرسیاقی و ایرج افشار داشته باشند که پس از مرگ، یادداشتهای آنان را گردآوری و چاپ کنند؟ و یا چندتن از اهل قلم هستند که پیش از مرگ به اندیشه حفظ آثارشان بیفتند و وصیت کنند تا آثارشان به دست فرد امینی سپرده شود؛ مانند وصیتی که نیما و دهخدا درباره سپردن آثارشان به دکتر محمد معین کرده بودند. و یا چون ایرج افشاری پیدا شود که متولی حفظ و نشر آثار مجتبی مینوی و دکتر یحیی مهدوی باشد.
شاید تعداد افرادی چون ویلیام شکسپیر به ده نفر هم نرسد که پس از مرگ، موزهای از آثار و وسایل زندگی او را در یک جا نگهداری بکنند و دست نوشتههایش را در حراجیها به بهای گزافی خرید و فروش کنند. اما هیچکس از انبوه دستنوشتههای زندهیاد سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، صادق هدایت، حسن قائمیان که مجرد از دنیا رفتند، خبر ندارد. کسی نمیداند که برسر مجموعه 16 جلدی <تاریخ مطبوعات ایران> و مجموعه <تاریخ سینمای ایران> پژوهش مرحوم عبدالحمید شعاعی که نگارنده خود در منزل او دیده بود، چه آمده است؟ مجموعهای که با صدها عکس و مستندات زیادی همراه بود! همچنین است انبوه یادداشتهای حسین مکی، عبدالحسین آیتی، حبیب یغمایی، علیاکبر فیاضی، سیدحسین خدیو جم و...
چند سال پیش بود که یادداشت گلهآمیز استاد ایرج افشار درباره عدم تحویل آثار فریدون توللی به او که بنا به وصیت توللی، باید به افشار سپرده شود، در مجله بخارا چاپ شد. هرچند عنوان شده آثار نزد خانواده اوست؛ اما کسی متولی ثبت و گردآوری و چاپ آن نیست.
این نکته نیز بهخوبی روشن است که تا مولف زنده است، پیگیر چاپ آثار خود است، وگرنه پس از مرگ، تنها آثاری از او چاپ میشود که برای ناشر سودآور باشد و یا حداقل ارزش علمی آن برای برخی ناشران دولتی یا نیمه دولتی آشکار و روشن باشد. دیده شده که پس از مرگ بزرگترین نویسندگان ایران، دیگر هیچ اثر تازهای از آنان چاپ نشده است، و چه بسا آثاری را هم که در نزد ناشر داشتهاند، یا نابود و گم شده و یا ناشر دیگر تمایلی به چاپ آن ندارد. و یا حتی خانواده مولف از آن بیخبرند. البته در این میان استثنائاتی هم وجود دارد؛ مانند دکتر پرویز گلچین معانی که مشتاقانه و دلسوزانه، پیگیر تجدید چاپ و تجدیدنظر آثار پدر خود، احمد گلچین معانی است و تاکنون موفق به چاپ کتاب <شهرآشوب در شعر فارسی> شده و گویا به زودی <تاریخ تذکرههای فارسی> او هم چاپ خواهد شد.
آنچه درپی میآید، نه به قصد خودنمایی و بهرخ کشیدن آثار و زحمات خود، یا به قول رنود، لب بوم اومدن و قالیچه تکوندن باشد، بلکه به قصد روشنگری تحریر میشود تا مشتی از خروار باشد و به قول اهل آمار، نمونهای باشد برای تعمیم دادن در کل جامعه نویسندگان ایران، وگرنه نگارنده هیچگاه خود را در شمار بزرگان و نامآوران عرصه فرهنگ قرار نمیدهد. آنچه میآید، گزارش کار نویسنده سادهای چون من است که روشن نیست در آینده چه بر سر کارهایش خواهد آمد:
نگارنده به غیر از چند کتاب که چندسالی است دست یکی دو ناشر است و حدود سی مقالهای که در نشریات و مجموعه مقالات گوناگون در نوبت چاپ قرار دارد و ظرف چند سال آینده انشاءالله چاپ خواهد شد، بیش از بیست سال است در کار گردآوری کتابشناسی حلاج، ابوالفضل بیهقی و بزرگان و ناموران استان یزد به ویژه شاعران یزد هستم که بالغ به چندین هزار فیش شده است و در کنار آن هرچه مقاله و مطلب در باره این بزرگان چاپ شده یادداشت، زیراکس و گردآوری کردهام تا روزی در قالب کتابی، تدوین و چاپ شود.
از سال 1368 تا 1374 فرهنگ لغات، اصطلاحات و اعلام تاریخ بیهقی استخراج و گردآوری شده بود که با پیش آمدن برگزاری کنگره میبدی و پذیرش مسئولیت کمیته نشر و تدوین کتابشناسی میبدی، فرهنگ بیهقی را به کناری نهاده و درون چند کارتن قرار داده شد. اخیراً هم که دیده شد دو کتاب به نامهای <پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی> و <فرهنگ تاریخ بیهقی> توسط آقای حسین کازرونی چاپ شده است.
در سال 1375 تصحیح و مقابله دو نسخه خطی از سفرنامه تلگرافچی در کتابخانه ملک را به پایان رسانیدم و تمام یادداشتها پیرامون اعلام انسانی و جغرافیایی آن گرد آمد و علیرغم اینکه آقای گلابزاده مدیر وقت مرکز کرمانشناسی در همان سال تمایل به چاپ آن را داشت، هنوز تدوین نهایی نشده است. هزاران فیش از فرهنگ لغات، اصطلاحات، ترکیبات، آرایههای ادبی، صور خیال و... از دیوان فرخی یزدی استخراج شده و در گوشهای نهاده شده است.
بیش از سی سال است که فرهنگ واژهها، اصطلاحات و فرهنگ عامه یزد گردآوری و انبوه شده و کی به تدوین نهایی میرسد، خدا داند! از سال 1370 تاکنون هزاران فیش، یادداشت، مقاله برای تدوین <دانشنامه یزد> که خود پیشنهاد تدوین آن را به نهادهای فرهنگی استان یزد داده بودم، گرد آمده است و در آرزوی یاری سازمانهای فرهنگی، چشم به در دوخته است و هر روز برشمار آن افزوده میشود. (این طرح در شورای فرهنگ عمومی استان یزد تصویب شد؛ اما اجرا نشد). هنوز فرصت پاکنویس سفرنامه تاجیکستان خود فراهم نشده و پیشروی قرار دارد و...
***
به راستی چند نفر میتوانند این سعادت را داشته باشند که همچون زندهیاد دکتر غلامحسین یوسفی، دوستی شفیق چون دکتر یاحقی داشته باشد و او سالها به هر قیمتی شده، یادداشتهای دکتر یوسفی را در دانشکده ادبیات مشهد نگاهداری کند. اما تا کی؟ روزی دکتر یاحقی از آن دانشکده خواهد رفت و روش نیست بر سر یادداشتهای دکتر یوسفی چه خواهد آمد.
چندی پیش نویسندهای در سوگ یاد منوچهر احترامی، سخن از پژوهش او درباره آیین تعزیه در شهرهای یزد و کاشان و اصفهان کرده و با افسوس نوشته بود: <ای کاش خود او فرصت تدوین و انتشار آثارش را میداشت.> (ویژهنامه اطلاعات 1/12/1387).
هرچند دیر شده، ولی بازهم دیر نیست، اگر به همت مدیران فرهنگی یا نهادهای فرهنگی ایران، مانند کتابخانه ملی، سازمان اسناد ملی، فرهنگستان علوم و غیره تشکلی به نام <بنیاد حفظ آثار بزرگان ایران> ایجاد شود تا متولی نگهداری فیشها، یادداشتها، دستنوشتهها، آثار آماده چاپ و چاپ نشده بزرگان فرهنگ و ادب پارسی ایران باشد.
تا هم پیش آیندگان روسفید باشیم و هم برای آنان میراثی گرانقدر را به یادگار گذاشته باشیم.
http://www.ical.ir
نظرات