محسن رضایی: راهی جز ادامه جنگ نبود/ حزب توده می‌خواست مجلس و صداوسیما را بگیرد


2533 بازدید

مجتبی حسینی: محسن رضایی حرف‌های شنیدنی بسیاری دارد؛ سیاستمداری که نامش با سپاه پیوند خورده است. مردی که در اوج جوانی فرماندهی سپاه را برعهده گرفته و حالا ۱۶ سالی است که یونیفرم نظامی را از تن به درآورده و لباس سیاست پوشیده است. او از جمله کسانی است که حرف‌های شنیدنی بسیاری از تاریخ سیاسی انقلاب ایران دارد. با محسن رضایی درباره برخی از خاطراتش از چگونگی تاسیس اطلاعات سپاه، ماجرای کشف حزب توده، چرایی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و اختلافاتش با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در روایت از جنگ به گفت‌وگو نشسته‌ایم. رضایی در این گفت‌وگو برای نخستین ‌بار حرف‌هایی زده است که خواندنی است.
 
***
 
در مصاحبه‌ای اشاره به این موضوع کرده بودید که جمعیت منصورون برای مقابله با سه جریان انحرافی، مجاهدین خلق، انجمن حجتیه و بقایای رژیم پهلوی راه‌اندازی شد اما‌‌ همان ابتدای پیروزی انقلاب می‌بینیم که یکی از چهره‌های شاخص انجمن حجتیه به نام مهندس سیدجواد مادرشاهی ریاست اسناد ساواک را که بعد‌ها به مرکز اسناد انقلاب تغییر نام داد برعهده می‌گیرد. چرا جنابعالی ریاست این مرکز را بر عهده نگرفتید؟
 
وضعیت کشور در ماه‌های اول انقلاب بسیار پیچیده بود. دولت هنوز مستقر نشده بود. وزارتخانه‌ها و نهادهای امنیتی و دفاعی هنوز شکل نگرفته بودند بر همین اساس پیش‌بینی می‌شد که حوادثی مشابه کودتا در ملی شدن نفت یا حوادث پس از مشروطه در ایران شکل بگیرد بنابراین نیروهای انقلابی دور هم جمع شدند و در مقابل توطئه‌هایی که ممکن بود انقلاب و استقلال ایران را زیر سوال ببرند نیروی دفاعی به وجود آوردند. به همین علت اطلاعات سپاه شکل گرفت ولی چون اطلاعات سپاه هنوز رسمیت کامل نداشت گروه‌های دیگری هم به وجود آمدند. آقای حجاریان و دوستانشان در اطلاعات نخست‌وزیری مستقر شدند، کمیته‌های انقلاب اسلامی که آن‌ها هم یک مرکز اطلاعاتی داشتند و عده‌ای هم با عنوان حفظ اسناد و مدارک باقیمانده از رژیم شاه در ساختمان اسناد ساواک مستقر شدند، لذا طبیعی بود هر گروهی هر جایی مستقر می‌شد آن امکانات را دست خودش نگه می‌داشت.
 
 
شما چرا ریاست مرکز اسناد ساواک را به عهده نگرفتید؟
 
من علاقه‌ای نداشتم اما دلمان می‌خواست که از اسناد این مرکز استفاده کنیم اما به دلیل چندگانگی موجود دسترسی به آن اسناد سخت شده بود.
 
 
از آقای مهندس مادرشاهی درخواست کردید که اسناد را در اختیار اطلاعات سپاه و شما بگذارد؟
 
تلاش‌های زیادی از سوی مسوولان آنجا می‌شد که این اسناد را ما هم ببینیم و استفاده کنیم اما به این علت که این گروه‌ها همدیگر را نمی‌شناختند و آنجایی که به دست آورده بودند و فکر می‌کردند که اگر اتفاقی بیفتد باید پاسخگو باشند آن اعتماد لازم بین این گروه‌ها وجود نداشت و لذا همکاری صورت نمی‌گرفت.
 
 
آقای رضایی گفته می‌شود که اسناد مربوط به اعضای انجمن حجتیه در ساواک در همین مقطع از این مرکز خارج شده است، شما از این موضوع اطلاعی دارید؟ آیا این ادعا صحت دارد یا خیر؟
 
من نمی‌دانم.
 
 
آقای دکتر، اطلاعات سپاه را چگونه راه‌اندازی کردید؟ چطور به فکر تاسیس چنین مجموعه‌ای افتادید؟ شما که سابقه کار اطلاعاتی ـ امنیتی تا آن روز نداشتید...
 
اطلاعات سپاه در حقیقت از صفر شروع شد. ما کارهای چریکی می‌کردیم و پیش از پیروزی انقلاب با ساواک درگیر بودیم و سیستم امنیتی رژیم شاه مرتبا در تعقیب ما بود، لذا بسیاری از شگرد‌ها را در مقابله با ساواک یاد گرفته بودیم. برای مثال می‌دانستیم وقتی زندان می‌رویم چه چیزهایی را باید به کار بگیریم تا اطلاعات لو نرود یا وقتی تعقیب و مراقبت می‌شویم چگونه باید از دست نیروهای امنیتی ساواک فرار کنیم، بر همین اساس، این تجربیات و دانشی که قبل از انقلاب به دست آورده بودیم کمک بسیاری به ما کرد.
 
 
از بچه‌های اطلاعات نخست‌وزیری مثل آقای حجاریان و خسرو تهرانی کمک گرفتید؟
 
نه با آن‌ها کاری نداشتیم. اطلاعات نخست‌وزیری بیشتر روی بحث‌های خارجی کار می‌کردند.
 
 
یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی که در زمان فرماندهی شما در سپاه رخ داد دستگیری سران حزب توده است. چگونه توانستید توده را کشف کنید؟ در خاطرات آقای هاشمی آمده است که بهتر بود سران توده را بازداشت نمی‌کردیم و آقای حجاریان هم در مصاحبه‌ای گفته‌اند اطلاعات نخست‌وزیری سوار توده بود و در بازداشت سران توده، سپاه تعجیل به خرج داد.
 
من آن مقطع که دیگر مسوول اطلاعات سپاه نبودم و فرمانده سپاه شده بودم و در عملیات بدر و خیبر به شدت درگیر بودیم ولی سازمان اطلاعات سپاه به خاطر کار اطلاعاتی که از اول انقلاب روی توده‌ای‌ها شروع کرده و نفوذی که در حزب توده کرده بود تقریبا همه شبکه‌های مخفی و علنی حزب توده را زیر نظر داشت. حزب توده دست به یک تاکتیک خطرناکی مشابه افغانستان زده بود و با شوروی‌ها بحث کرده بود که ما حمله می‌کنیم و با یک تظاهراتی مجلس و صدا و سیمای ایران را می‌گیریم و اعلام می‌کنیم که در ایران یک حکومت مستقل تشکیل شده که شما مثل افغانستان، تانک‌های خودتان را از مرز عبور دهید و به سمت تهران بیایید. وقتی این را خدمت امام مطرح کردم، امام فرمود که این بیشتر شبیه یک قصه است تا یک واقعیت اما یک در هزار هم اگر احتمالش باشد شما باید این مساله را جدی بگیرید و عملا به دستور خود حضرت امام برخورد با اعضای توده صورت گرفت چرا که این‌ها در آستانه برگزاری یک تظاهراتی جلوی صدا و سیما بودند که وارد آنجا شوند.
 
 
اطلاعات نخست‌وزیری هم روی توده کار می‌کرد؟
 
اطلاعات سپاه آنچنان قوی بود که نیازی به اطلاعات نخست‌وزیری نداشت.
 
 
پای آقای موسوی خوئینی‌ها چگونه در این ماجرا باز شد؟
 
به کجا؟
 
 
حزب توده. اینکه موازی‌کاری اطلاعاتی میان اطلاعات نخست‌وزیری و اطلاعات سپاه باعث می‌شود تا آقای خسرو تهرانی از آقای موسوی خوئینی‌ها درخواست کردند که یک هماهنگی میان این دو نهاد امنیتی در پرونده توده صورت بگیرد که با حکم آقای موسوی خوئینی‌ها یک نماینده از اطلاعات سپاه و یک نماینده از اطلاعات نخست‌وزیری جلساتی را برای تقسیم کار روی حزب توده برگزار کردند. تقسیم کاری صورت گرفت؟
 
به هیچ عنوان تقسیم کاری نبود. اطلاعات سپاه آنقدر بر تشکیلات توده مسلط و سوار بود که به اطلاعات نخست‌وزیری احتیاجی نداشتند. شاید منظور کسی که این حرف‌ها را زده کودتای نوژه بوده و این حرف درست است که ستادی از مراکزی که کار اطلاعاتی می‌کردند تشکیل شد و در آنجا همکاری‌ها و تقسیم کاری بین اطلاعات سپاه و اطلاعات نخست‌وزیری صورت گرفت.
 
 
شما موافق اعترافات تلویزیونی سران حزب توده پس از دستگیری بودید؟
 
من در آن موقع سرم گرم جنگ بود و حوادث و اتفاقات پس از دستگیری در اختیار شورای عالی دفاع و مسوولان کشور بود که این پروژه را اداره می‌کردند.
 
 
آقای رضایی گفته می‌شود آقای مادرشاهی که مشاور امنیتی رئیس‌جمهور وقت بوده‌اند در‌‌ همان مقطع سفری به پاکستان داشتند و اطلاعات مربوط به حزب توده را از ویلیام کوزیچکین گرفتند و بعد از کسب این اطلاعات بود که توده کشف شد. این موضوع صحت دارد؟
 
این مساله شایعه‌ای بیش نبود، اطلاعات سپاه بر حزب توده مسلط بود و در این اقدام از هیچ کسی کمک نگرفت.
 
 
وارد بحث جنگ شویم. به عنوان فرمانده سپاه کدام عملیات ذهن شما را خیلی درگیر کرد؟
 
در دو عملیات فاو و کربلای ۵ بار سنگینی را روی دوش خودم احساس می‌کردم.
 
 
کمبود تجهیزات و تسلیحات باعث شده بود تا نگران باشید یا مسایل دیگری دخیل بود؟
 
عملیاتی بود که سپاه از ارتش جدا شده بود و تنهایی باید عمل می‌کرد، فشار دشمن هم بسیار سنگین و تجهیزات ما بسیار کم بود. فشار هوایی و شیمیایی خیلی زیاد بود ضمن اینکه خود تصمیم‌گیری دو عملیات بسیار سخت بود. خیلی از فرماندهان ابتدا قبول نداشتند، خیلی طول کشید تا قانع شوند و همراهی کنند.
 
 
با شهید صیاد شیرازی در همین مقطع زمانی بود که اختلاف نظر داشتید؟ سر همین عملیات‌ها بود؟
 
شهید بزرگوار صیاد شیرازی از بهترین دوستان من بود. اختلافات ارتش و سپاه هم مساله تخصصی بود نه سیاسی، ثانیا در سال‌های آخر جنگ سپاه و ارتش، جداگانه عملیات‌های خود را انجام می‌دادند. در عملیات ارتش ما دخالتی نداشتیم و آن‌ها هم در عملیات‌های سپاه دخالت نمی‌کردند.
 
 
این جدایی به کلیت جنگ صدمه‌ای وارد نمی‌کرد؟
 
نه، بعد از عملیات بدر به این علت که فرماندهی‌مان مستقل بود راحت‌تر هم عمل می‌کردیم.
 
 
آقای هاشمی می‌توانستند مدیریت بکنند؟ رابطه شما با ایشان بهتر بود یا ارتش؟
 
فرقی نداشت. آقای هاشمی به عنوان یکی از سران کشور در جنگ کمک می‌کرد که رابطه بین جنگ و عقبه جبهه را بتواند برقرار کند و هماهنگی بین ارتش و سپاه را برقرار می‌کردند.
 
 
آقای دکتر این سوال برای خیلی‌ها وجود دارد که چرا روایت آقای هاشمی از جنگ با روایت شما از جنگ این‌قدر متفاوت است؟ این تفاوت در روایت ناشی از چیست؟
 
شما مطالعه کنید و ببینید که منبعث شده از چیست (با خنده).
 
 
من وقتی مباحث شما و آقای هاشمی را خواندم به این نتیجه رسیدم که تفاوت این دو روایت ناشی از تفاوت مدیریت سیاسی و مدیریت نظامی جنگ بوده است...
 
در یک جنگ طولانی هشت ساله آن مقدار که اختلاف پیش آمده بود طبیعی به نظر می‌رسد. در تمام دنیا همیشه همین‌گونه بوده که سیاسیون و نظامی‌ها در تفاهم با یکدیگر در مسایل دفاعی مشکل دارند و به همین علت است که شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی دفاع شکل می‌گیرد و حتی دانشگاه‌های استراتژیک درست می‌کنند که این دو گروه را بتوانند از نظر دانشی به هم نزدیک کنند. در حقیقت یک مساله طبیعی است. در همه جنگ‌ها هم وجود دارد.
 
 
مصاحبه‌ای از جنابعالی می‌خواندم که گفته بودید اکثر مسوولان سیاسی نظام از توانمندی سپاه خیلی آگاهی نداشتند و نامه‌هایی را برای امام می‌نوشتید که البته هنوز هم آن نامه‌ها را منتشر نکرده‌اید. چه مباحثی را در این نامه‌ها به حضرت امام منتقل می‌کردید؟
 
قاعدتا این نامه‌ها بیشتر انعکاس مشکلات جنگ بود و در مشکلات جنگ ناچار بودیم از اشخاص و نهادهای خاص مانند دولت و مجلس اسم ببریم نه از باب اینکه بخواهم از شخص آن‌ها بدگویی کرده باشیم بلکه از این باب بود که می‌خواستم بگویم که این‌ها نمی‌توانند مشکلات ما را در جنگ حل و فصل کنند.
 
 
چه بخشی از مشکلاتی که وجود داشت با ارسال این نامه‌ها به حضرت امام حل و فصل شد؟
 
بی‌تاثیر نبود ولی راهگشا نشد. در سال‌های آخر جنگ خواسته‌های ما برای گرفتن بغداد و سقوط صدام خواسته‌های جدی و اساسی بود ولی سیاستمداران اعلام می‌کردند که قادر نیستند آن خواسته‌ها را برآورده کنند.
 
 
نامه‌ای را آقای هاشمی منتشر کردند که مربوط به سال آخر جنگ است که گویا نامه شما به ایشان است. در این نامه گویا شما اعلام کرده بودید به ۴۵۰ گردان نیروی پیاده، ۶۰ گردان زرهی و ۱۲۰ گردان توپخانه نیاز دارید. قصه این نامه شما واقعا چیست؟ آقای هاشمی با نشان دادن این نامه بود که توانست موافقت امام را برای پایان جنگ بگیرد؟
 
در آخر جنگ وقتی ارتش عراق حملات خود را شروع کرد مسوولان کشور خدمت امام رفتند و از ایشان تقاضا کردند که اگر اجازه بدهید ما جنگ را یکطرفه تمام کنیم به این معنی که آتش‌بس را بپذیریم که امام قبول نکردند. آقایان ادامه دادند که اگر جنگ بخواهد ادامه پیدا کند ما باید کشور را وارد جنگ بکنیم که امام فرموده بودند خب این کار را بکنید، گفته بودند که پول نداریم، امام فرموده بودند مالیات بگیرید. مسوولان کشور گفته بودند که مردم به جبهه نمی‌روند امام در پاسخ فرموده بودند من اعلام جهاد می‌کنم، مسوولان کشور گفته بودند ما ارز نداریم تجهیزات خارجی بخریم امام فرموده بودند خودتان بروید و فکری برای آن بکنید ولی بروید و نیازهای رزمندگان را برطرف کنید. آقای هاشمی آمدند کرمانشاه که قرارگاه ما بود و گفتند ما مصمم شدیم کشور را وارد جنگ کنیم. شما خواسته‌هایتان را بنویسید و به ما بدهید. با نظر فرماندهان و مسوولان ستادی خود، نامه‌ای نوشته شد برای ایشان که اگر می‌خواهیم صدام ساقط شود و جنگ با پیروزی کامل ایران تمام شود این تجهیزات و نیرو‌ها را می‌خواهیم. اگر ایشان نمی‌گفتند که امام از ما خواسته است مشکلات شما را حل کنیم چنین نامه‌ای نوشته نمی‌شد چون سه سال قبل نامه‌های مشابهی نوشته شده بود که چون نیازهای مطرح شده تامین نشده بود دیگر آن خواسته‌ها را‌‌ رها کرده بودیم.
 
قبلا هم اشاره کرده بودید که آقای هاشمی سال ۶۷ قبل از اینکه خدمت امام بروند به کرمانشاه آمدند. همین ملاقات با شما بوده است که گویا در خاطرات آقای هاشمی هم نیامده است؟
 
آقای هاشمی هم قبل از به کرمانشاه آمدن و هم در برگشت با امام ملاقات داشتند.
 
 
آقای دکتر شاید این سوال تکراری باشد اما سوالی است که هنوز طراوت دارد و خیلی‌ها می‌خواهند بدانند چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه پیدا کرد؟ یک اشاره‌ای هم به عملیات رمضان بکنید. گویا خیلی اختلاف نظر بر سر این عملیات وجود داشته است.
 
نه، بیشتر ابهام سر این موضوع بود که اگر جنگ می‌خواهد ادامه پیدا کند سر مرز ادامه پیدا کند.
 
 
چه افرادی بیشتر طرفدار این نگاه بودند؟
 
احمد آقا مخالف بود ولی خود حضرت امام از ما سوال داشت که چرا نمی‌خواهید سر مرز بمانید و اگر جنگ ادامه پیدا کرد همین سر مرز بجنگید. بعدش که آقایان هاشمی، ظهیرنژاد و من توضیح دادیم در سر مرز خرمشهر خط دفاعی مطمئن نمی‌توانیم داشته باشیم و ما اگر می‌خواهیم دفاعمان محکم و قابل اعتماد باشد باید از مرز عبور کنیم و پشت اروندرود برویم که داخل خاک عراق است. تنها با ایستادن پشت سر این رودخانه می‌توانیم دفاع قابل اطمینانی داشته باشیم. مساله بعدی که خدمت امام گفتم این بود که بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران دست عراق است، نه نفت‌شهر آزاد شده و نه ارتفاعات مسلط به قصرشیرین، پیرانشهر و این‌ها هم که هنوز در اختیار دشمن است. این‌ها را که گفتم امام قبول کردند عملیات انجام بدهیم و عبور کنیم از مرز ایران. بنابراین بعد از آزادی خرمشهر هیچ پیشنهاد صلحی نبود و تنها پیشنهاد صلح، پنج سال پس از آزادی خرمشهر صادر شد که‌‌ همان قطعنامه ۵۹۸ است. بنابراین نه قرار سیاسی بود و نه همه سرزمین‌های ما آزاد شده بود و نه اینکه آنجایی که بودیم قابل دفاع بود.
 
 
با این تفاسیر ناگزیر بودید جنگ را ادامه دهید؟
 
پس از فتح خرمشهر راهی غیر از ادامه جنگ نبود یعنی نمی‌توانستیم بار جنگ را از دوش خودمان و دیگران برداریم چرا که باید یک قرار صلحی گذاشته می‌شد و دو طرف به توافق می‌رسیدند. ما هم اگر آتش‌بس می‌دادیم تا همین امروز جنگ ادامه داشت.
 
 
آقای رضایی این شعاری که با عنوان «جنگ جنگ تا پیروزی» که بعد در ‌‌نهایت به «جنگ جنگ تا رفع فتنه» تغییر کرد به واقع هدفی برای سقوط صدام بود؟ یعنی شما واقعا می‌خواستید بغداد را فتح کنید؟
 
خواسته امام و همه رزمندگان این بود که برای همیشه از دست صدام حزب بعث راحت شویم.
 
 
و وقتی حضرت امام فرمودند جام زهر را می‌نوشم به این علت بود که این هدف محقق نشد؟
 
نه به این خاطر بود که قطعنامه ۵۹۸ از خاصیت افتاده بود.
 
 
چرا قطعنامه از خاصیت افتاده بود؟
 
چون ۵۹۸ در اوج اقتدار ایران تصویب شده بود ولی در زمان ضعف ایران پذیرفته شد.
 
 
آقای رضایی در دوران جنگ از فرماندهی سپاه استعفا دادید؟
 
یک سال مانده به پایان جنگ من از امام تقاضا کردم که شما با استعفای من موافقت کنید که امام من را صدا زدند و گفتند که شما به کارتان ادامه دهید و من هم ادامه دادم.
 
 
از چه چیزی خسته شده بودید که استعفا دادید؟
 
خسته نشده بودم اما کار جلو نمی‌رفت. احتمال حملات دشمن بالا رفته بود. نمی‌شد بخش‌های مختلف جنگ را با هم هماهنگ کرد. دیگر امکان اینکه بخش‌های سیاسی را مانند سال‌های قبل از آن برای عملیات‌ها هماهنگ کرد، نبود و همین مساله کار را برای من سخت کرده بود.
 
 
چه شد که به فکر مجوز دریافت سه نیرو برای سپاه افتادید؟ گویا در آن مقطع آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی دستور امام برای تاسیس سه نیروی هوایی، زمینی و دریایی سپاه را از رادیو شنیده بودند. چرا با امام مستقیم ارتباط می‌گرفتید؟ خودتان تمایل داشتید یا اینکه حضرت امام از شما خواسته بودند گزارش‌ها و درخواست‌هایتان را مستقیم به ایشان بدهید؟
 
نه، من همیشه با امام تماس داشتم چون بعد از اینکه بنی‌صدر کنار رفت امام دیگر فرماندهی کل قوا را به فرد دیگری ندادند و خودشان مستقیما قوا را اداره می‌کردند. آقای هاشمی هم به عنوان هماهنگ‌کننده وارد صحنه شد تا آن دو ماه آخر که جانشین فرمانده کل قوا شد. بنابراین من مرتب با امام ارتباط داشتم و حکمم را هم امام داده بودند و بعضی اوقات هم امام ارتباط می‌گرفتند از جمله همین سه نیرو را که مرحوم حاج احمد آقا با من تماس گرفتند و گفتند که امام می‌گویند من می‌خواهم سپاه سه نیرو داشته باشد و شما نامه‌ای بنویسید و از امام تقاضا کنید. من هم نامه‌ای برای حضرت امام نوشتم و تقاضا کردم سه نیروی دریایی، زمینی و هوایی در سپاه داشته باشیم که امام هم دستور دادند شما این سه نیرو را هر چه سریع‌تر تشکیل دهید و حکم را هم مستقیم به خود من دادند.
 
 
در آن مقطع آیت‌الله منتظری، قائم مقام رهبری بودند اما در تاریخ می‌بینیم که خیلی نگاه مثبتی به شما نداشتند. این نگاه منفی به شما ناشی از چه مسایلی بود؟
 
اطرافیان آقای منتظری باعث شده بودند وگرنه من و محمد آقای منتظری که نهضت‌های آزادیبخش را راه‌اندازی کردیم مرتبا می‌رفتیم پیش آقای منتظری و روند امور را گزارش می‌دادیم.
 
 
سخت‌ترین روزی که به عنوان فرمانده سپاه در جنگ گذراندید چه روزی بود و دلتان شکست؟
 
روزهای آخر جنگ که ارتش عراق حمله می‌کرد و سرزمین‌هایی که ما آزاد کرده بودیم را پس گرفت سخت‌ترین روزهای من در جنگ بود.
 
 
چقدر دلتان برای رفقایتان که شهید شدند تنگ می‌شود و اینکه چقدر با خودتان فکر می‌کنید که چرا شهادت نصیبتان نشد؟ آیا واقعا حسرت می‌خورید؟
 
بله، همیشه از اینکه نتوانستم با دوستانم همراه شوم و بروم حسرت خورده‌ام. هر چقدر هم از جنگ فاصله گرفتیم این حسرت بیشتر شد. شاید ماه‌های اول پس از جنگ این‌قدر که امروز نگران هستم و دلم گرفته، هیچ گاه این‌طور نبوده‌ام.
 
 
بهترین تصمیمی که به عنوان فرمانده سپاه در دوران جنگ گرفتید کدام بود؟
 
بهترین تصمیمی که گرفتم عملیات فاو و عبور از اروند بود که اکثر فرماندهان هم مخالف بودند ولی آن عملیات جزو بهترین تصمیمات ما بود.
 
 
بد‌ترین تصمیم که به عنوان فرمانده سپاه گرفتید و بعد‌ها با خود گفتید که‌ ای کاش این تصمیم را نمی‌گرفتم چه تصمیمی بود؟
 
بد‌ترین تصمیم شاید عملیات والفجر مقدماتی بود.
 
 
اشتباه تاکتیکی داشتید؟
 
نه عملیات لو رفته بود.
 
 
فرمانده سپاه بودن سخت‌تر است یا سیاستمدار بودن؟
 
سیاستمدار بودن سخت‌تر است.
 
 
تحولات سپاه را همچنان پیگیری می‌کنید؟
 
بله من علاقه‌مند به سپاه هستم و مگر می‌شود پیگیری نکنم.
 
 
آقای رضایی معتقدید که سپاه فعالیت اقتصادی باید داشته باشد یا نه؟
 
این دولت‌ها هستند که دست از سر سپاه بر نمی‌دارند. هیچ دولتی تا به حال نبوده که از سپاه نخواسته باشد که به دولت کمک کند. چرا که برخی از پروژه‌های عمرانی بسیار بزرگی هستند که غیر از سپاه هیچ ارگان و نهادی نیست که بتواند آن‌ها را اجرا کند. این دولت‌ها هستند که اصرار می‌کنند سپاه در عرصه اقتصادی فعال باشد.
 
 
سپاهی که جنابعالی فرمانده آن بودید با این سپاهی که تحولات آن را پیگیری می‌کنید چقدر شباهت و قرابت دارد؟
 
سپاه همیشه در حال پیشرفت بوده است.
 
 
فرموده‌اید خاطراتتان از جنگ، جعبه سیاه جنگ است، به چه علت این ادعا را دارید؟
 
به این علت که واقعا جعبه سیاه جنگ است. (با خنده)
 
 
چه زمانی خاطراتتان منتشر می‌شود؟
 
تا چند سال پیش تصمیم به انتشار کتاب خاطرات نداشتم اما انشاء‌الله منتشر می‌شود.


روزنامه اعتماد