ساواک ، دانشگاهیان و مراکز آموزش عالی
در تمام دوره پهلوی موضوع دانشگاه و چگونگی برخورد با دانشگاهیان از مهمترین دلمشغولیها و مشکلات مبتلا به حکومت و دستگاههای امنیتی ـ انتظامی آن بود. در دوران رضاشاه پس از تأسیس دانشگاه تهران، به رغم تمام سختگیریهای سیاسی و رعب و وحشتی که در جامعه ایرانی ایجاد شده بود، هر از گاه شاهد تحرکات و مخالفتهای سیاسی دانشجویان هستیم. پس از سقوط رضاشاه و در دهه 1320 که آزادیهای سیاسی نسبی به وجود آمده و متعاقب آن فعالیت تشکلها، احزاب و گروههای مختلف سیاسی افزایش یافت، دانشجویان و دانشگاهیان فرصت بیشتری برای ابراز خواستههای خود یافتند. جنبشها و تحرکات سیاسی دانشجویان و دانشگاهیان در دهة 1330 انسجام یافتهتر شد و در دهة 1340 اوج گرفته و در دهه پایانی عمر حکومت پهلوی به تکامل رسید. جنبشهای دانشجویی و ناآرامیهای سیاسی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و نیز مدارس و مراکز وابسته به آموزش و پرورش، متأثر از فضای سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر کشور بود و همزمان با آن، احزاب، گروهها و تشکلهای سیاسی بر تحرکات و جنبشهای دانشجویی و نیز ناآرامیهای سیاسی تأثیری متقابل داشتند. چنانکه در دوران سلطنت رضاشاه گرایشات محدود دانشجویان، حول محور فقدان آزادیهای سیاسی و نیز تمایلات کمونیستی دور میزد. این روند در دهه 1320 و همزمان با تشکیل دهها گروه و حزب سیاسی و مذهبی گسترش یافت و هر یک از گروهها و احزاب سیاسی مذهبی آن دوره در دانشگاه و بین دانشجویان و دانشگاهیان طرفدارانی یافتند. در دهة 1320، حزب توده بیشترین فعالیت را در جذب دانشجویان داشت و در سالهای پایانی این دهه احزاب و گروههای تشکیل دهنده جبهه ملی، حامیان و طرفداران قابل توجهی بین دانشجویان داشتند. دهة 1320 فعالیت سیاسی در بین دانشجویان و دانشگاهیان گسترش یافت و احزاب و گروههای سیاسی تلاش گستردهای برای جذب و جلبنظر مساعد دانشگاهیان انجام دادند. بدین ترتیب دانشگاه و فضاهای آموزشی کشور به سرعت به کانونهای تأثیرگذار در تحولات سیاسی ـ اجتماعی کشور تبدیل شدند. به دنبال کودتای 28 مرداد 1332، همگام با گسترش استبداد و خودکامگی حکومت و سلطه روزافزون امریکا و انگلیس، جامعه دانشگاهی نیز متأثر از آن، سمت و سوی تحرکات خود را به سوی مخالفت و مبارزه با استبداد داخلی و استعمار و سلطه خارجی سوق داد. به تبع آن نیز، حکومت برای مقابله با تحرکات و جنبشهای دانشگاهیان، بیش از پیش بر مراقبتها و تمهیدات امنیتی ـ انتظامی مراکز آموزش عالی افزود. طی سالهای پس از کودتا، فرمانداری نظامی با سرکوب مخالفتهای دانشجویی، رعب و وحشتی تمام در دانشگاهها به وجود آورد و نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی قابل توجهی در پوششهای مختلف در مراکز آموزش عالی حضور یافتند. پس از تأسیس و آغاز فعالیت ساواک، این مهم بر عهده این سازمان قرار گرفت. در دهة 1330، احزاب و تشکلهای پراکندهای که پیش از آن جبهه ملی را تأسیس کرده و اینک عمدتاً در نهضت مقاومت ملی گرد آمده بودند، بیشترین طرفداران را در بین دانشجویان داشتند. با سرکوب نهایی حزب توده در دو سه سال پس از کودتای 28 مرداد 32، بر تعداد دانشجویانی که از اندیشههای سیاسی ـ مذهبی حمایت میکردند افزوده شد و تا پایان دهة 1330 رشد قابل توجهی یافت. تحولات سیاسی سالهای 1340 ـ 1343ش. که با نهضت امام خمینی همزمان بود، گرایش این گروه به سوی اسلام سیاسی افزایش یافته و به تدریج بر تعداد تشکلهای سیاسی ـ مذهبی در فضاهای دانشگاهی افزوده شد. ضمن اینکه در واپسین سالهای دهه 1330، جبهه ملی دوم و سپس نهضت آزادی ایران نیز در میان دانشجویان طرفداران قابل توجهی یافتند. در همان حال، برخی تشکلهای دانشجویی در خارج از کشور و بهویژه کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی که از سال 1337 در اروپا اعلام موجودیت کرده بود، تعداد قابل توجهی از دانشجویان داخل کشور را از فعالیت خود متأثر ساخت. نیز تشکیل انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور (بهویژه در اروپا و امریکا) در دهة 1340 و 1350 در تحرک سیاسی ـ مذهبی بسیاری از دانشجویان داخل کشور مؤثر افتاد. تشکلهای دانشجویی ـ مذهبی عمدتاً از اندیشهها و خواستهای سیاسی ـ مذهبی علما و روحانیون به رهبری امام خمینی پیروی کرده و با سایر تشکلهای همسو در داخل و خارج کشور ارتباطات پیدا و پنهانی داشتند. دیگر گروههای سیاسی مخالف حکومت نظیر جبهه ملی، نهضت آزادی ایران، حزب توده و سایر تشکلهای چپ، جامعه سوسیالیستها (نیروی سوم) و حزب ایران نیز هر یک، بین دانشجویان و دانشگاهیان طرفدارانی داشتند. از دیگر گروههایی که از اواسط دهة 1340 تحرکات سیاسی دانشجویان را تحتتأثیر فعالیتهای خود قرار دادند، مبارزان چریکی و مسلح بودند. سازمان مجاهدین خلق، شاخه نظامی جمعیتهای مؤتلفه اسلامی و چریکهای فدایی خلق ایران در زمره شاخصترین این گروههای چریکی مخالف حکومت محسوب میشدند که در دهة 1340 و 1350، طرفداران و حامیان قابل اعتنایی در بین دانشجویان و دانشگاهیان پیدا کردند و هسته بسیاری از مخالفان چریکی را بنا نهادند. بدین ترتیب فضای سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی کشور در مقاطع مختلف، تحرکات و جنبشهای سیاسی ـ دانشجویی را تحت تأثیر قرار میداد و گروهها و تشکلهای سیاسی و مذهبی مخالف حکومت هر یک به فراخور نقشی که در تحولات کشور ایفا میکردند، در بین دانشجویان و دانشگاهیان اعتبار و طرفدارانی داشتند. به این دلایل، از سالهای پایانی دهه 1320 تا واپسین روزهای عمر حکومت پهلوی، بخش قابل توجهی از حیطه فعالیت ساواک، در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی متمرکز شد و دانشجویان و دانشگاهیان به طور دائم تحت مراقبت ساواک قرار داشتند.
16 آذر
در پی کودتای 28 مرداد 1332، رعب و وحشتی مثالزدنی در فضای سیاسی ـ اجتماعی کشور حاکم شد و مخالفان سیاسی حکومت تحت تعقیب قرار گرفتند. دانشگاهیان و دانشجویان نیز تحت کنترل شدید نیروهای انتظامی و امنیتی قرار گرفته و انتقادات و اعتراضات آنان با واکنش تند حکومت روبرو شد. التهابات سیاسی در بین دانشجویان و دانشگاهیان روزافزون شد. در حالی که حکومت کودتا به سرعت همکاران دولت سابق را تحت تعقیب قرار داده و با از میان برداشتن مداوم مخالفان حکومت، روابط خود را با دولتهای بریتانیا و امریکا تحکیم میکرد، دانشگاهیان بر مخالفت خود با کودتاچیان افزودند. دولت کودتا نیز برای جلوگیری از جنبش فراگیر دانشجویی، نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی بسیاری وارد دانشگاه تهران و دیگر مراکز دانشگاهی و آموزش عالی کشور کرد. علاقه امریکا و انگلیس به گسترش روابط با دولت کودتا، بیش از پیش بر التهابات سیاسی دانشگاه افزود. هنگامی که اعلام شد ریچارد نیکسون معاون ریاست جمهوری امریکا در 18 آذر 1332 وارد تهران خواهد شد، خشم دانشجویان از حکومت به اوج رسید و در حالی که نیروهای انتظامی ـ امنیتی بسیاری برای مراقبت از دانشجویان معترض به آغاز رابطه ایران و انگلیس در روز 16 آذر 1332 وارد دانشگاه شده بودند، نظامیان بر روی دانشجویان معترض آتش گشوده و سه تن از آنان کشته شدند. بدین ترتیب واقعه 16 آذر 32 به نمادی در مبارزات دانشجویی علیه حکومت پهلوی تبدیل شد. همه ساله در سالگرد کشته شدن این سه دانشجو (احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگنیا) دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور با برگزاری مراسمی که گاه به برخورد با نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی نیز منجر میشد، یاد قربانیان را گرامی میداشتند. از واپسین سالهای دهه 1330، همزمان با تأسیس ساواک، موضوع برگزاری سالگردهای 16 آذر 1332 اهمیتی روزافزون یافت و در دهة 1340 و 1350 به رغم تدابیر شدید امنیتی و هشدارها و تهدیدهای مداوم ساواک، دانشجویان مراسم یادبود این روز را برگزار میکردند.
به دلیل رعب و وحشتی که طی سالهای پس از کودتا بر کشور حاکم بود تا سالها دانشجویان امکان اندکی برای برگزاری مراسم سالگرد 16 آذر داشتند. تنها در آذر 1339 و به دنبال گسترش بحران سیاسی و ناتوانی حاکمیت در کنترل اوضاع، دانشجویان دانشگاه تهران پس از 7 سال، تحت تدابیر شدید امنیتی ساواک، سالگرد آن واقعه را گرامی داشتند و تهدیدات و هشدارهای مکرر ساواک برای جلوگیری از برگزاری این مراسم به جایی نرسید؛ دامنه این ناآرامیها تا اواسط بهمن 1339 ادامه داشت. به نظر میرسد اگر جبهه ملی دوم در برابر حکومت و دربار کمتر جانب احتیاط را رعایت کرده و با دانشجویان همدلی بیشتری نشان میداد، ناآرامیهای دانشگاه تهران به سایر دانشگاههای کشور نیز کشیده میشد و حاکمیت را با بحرانی عمیقتر مواجه میکرد. در 16 آذر 1340، همزمان با دوران نخستوزیری علی امینی، به رغم تدابیر امنیتی شدید، علاوه بر دانشگاه تهران، در برخی دانشگاهها نیز به یاد جان باختگان 16 آذر 1332 مراسمی برگزار شد. گزارشات موجود نشان میدهد که روزهای قبل از 16 آذر 1340 ساواک در بخشنامههایی از ساواک شهرها خواسته بود برای جلوگیری از برگزاری هرگونه مراسمی، تمام تلاش خود را به کار بسته و با اقداماتی پیشگیرانه، با هماهنگی ریاست و مدیران دانشگاهها از برگزاری مراسم یادبود جلوگیری کنند. طی سالیان بعد و در دهه 1340 سالگردهای واقعه 16 آذر، تحت کنترل قرار گرفته و به شدت محدود شد. با این احوال همه ساله دانشجویان مراسمی بسیار محدود به یاد واقعه برگزار میکردند.
دانشجویان ایرانی دانشگاههای خارج کشور، برخلاف دانشجویان داخل، امکان بیشتری برای برگزاری مراسم داشتند. تشکلهای دانشجویی، فارغ از تهدیدات مستقیم ساواک با برگزاری جلسات یادبود و نیز به راهانداختن راهپیمایی، به حکومت و ساواک اعتراض میکردند. با آغاز دهة 1350، به رغم تمام سختگیریهای ساواک، دانشجویان کشور برای برگزاری یادبود واقعه 16 آذر جدیت بیشتری نشان دادند. در این دوره دانشجویان طرفدار اسلام سیاسی و آموزههای دینی در مراکز آموزش عالی و دانشگاهها به تدریج بر سایر تشکلهای سیاسی دانشجویی سبقت جستند و موضوع چگونگی مقابله و جلوگیری از برگزاری مؤثر مراسم بیش از پیش مورد توجه ساواک قرار گرفت.
ساواک به بهانههای مختلف، در سالگرد واقعه 16 آذر، موجبات تعطیلی کلاسها و خلوت شدن محیطهای دانشگاهی را فراهم میکرد. در موارد متعددی هم ساواک علناً روزهای منتهی به 16 آذر و چند روز پس از آن را در دانشگاههای مختلف تعطیل اعلام کرده و از ورود دانشجویان به دانشگاه جلوگیری میکرد. ساواک برای جلوگیری از گسترش مخالفتها، در آستانه فرارسیدن سالگرد 16 آذر، بسیاری از دانشجویان مخالف حکومت را دستگیر و روانه زندان میکرد. گاه دانشجویانی که هشدار و تهدیدات ساواک را نادیده میگرفتند، از دانشگاه اخراج و راهی سربازخانهها میشدند. برخی دانشجویان نیز یک تا چند ترم تحصیلی از حضور در دانشگاه محروم میشدند.
به رغم تمهیدات ساواک، در برخی دانشگاهها، مراسم یادبود شانزدهم آذر به برخورد و رودررویی شدید با دانشجویان منجر شده و دامنه اعتصابات و تظاهرات به سطح شهر نیز کشیده شده و شعارهای تندی بر ضد حکومت سر داده میشد. برخورد ساواک با مخالفتهای دانشجویی، در سالگردهای 16 آذر، معمولاً شدید بود و به ضرب و شتم و دستگیری بسیاری از آنان میانجامید. طی سالهای پایانی حکومت پهلوی دانشجویان در برگزاری مراسم سالگرد 16 آذر بیش از پیش جدیت نشان میدادند و با برخی ابتکارات، موجب سردرگمی ساواک و دیگر نیروهای امنیتی میشدند؛ از دهة 1350 به بعد نیز، دانشجویان اسلامگرا در برگزاری مراسم یادبود 16 آذر ابتکار عمل را به دست گرفته بودند. در مواردی که ساواک در مراسم یادبود 16 آذر ابتکار عمل را از دست میداد، مأموران، دانشجویان شرکت کننده را شناسایی کرده و پس از پایان مراسم آنان را دستگیر کرده و به فراخور نقشی که در برگزاری مراسم داشتند، محکوم میشدند. در آستانه سالگردهای 16 آذر، علاوه بر دانشجویان و دانشگاهیان، اعضای برجسته و فعال بسیاری از گروههای سیاسی ـ مذهبی نیز، بیش از پیش تحت مراقبت ساواک قرار میگرفتند. تلاش گستردهای صورت میگرفت تا از ارتباط و تماس رهبران و اعضای فعال احزاب و گروههای سیاسی ـ مذهبی مخالف حکومت با دانشجویان جلوگیری شده و احتمال هرگونه پیشامدی به حداقل برسد. علاوه بر سرکوبهای بیحاصل، ساواک اقدامات دیگری برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی در سالگردهای 16 آذر انجام میداد.
از جمله این اقدامات میتوان به تغییر مدیران دانشگاهها، ایجاد تفرقه بین دانشجویان، تشکیل تورها و برنامههای تفریحی در سالگرد 16 آذر و غیره اشاره داشت. اما اقدامات و تمهیداتی از این دست، کارکردی طولانی و در عین حال قابل اعتنا نداشت و مخالفت با حکومت در مراسم سالگردهای 16 آذر در سالهای پایانی حکومت پهلوی شتاب گرفت.
انقلاب سفید
از اواسط سال 1339، که حکومت تحت فشار افکار عمومی و بحران به وجود آمده، به ناچار در برابر مخالفان خود عقبنشینی کرد و فضای باز سیاسی نسبی پدید آمد، ناآرامیها و مخالفتهای دانشجویی نیز وارد مرحله تازهای شد. در دوره نخستوزیری جعفر شریفامامی در نیمه دوم 1339، به رغم تمام سیاستهای سرکوب ساواک، مخالفت دانشجویان ادامه یافت و تنها به دنبال سیاستهای سازشکارانه رهبران جبهه ملی دوم با حکومت و دربار بود که دانشجویان در برابر رعب و وحشتآفرینیهای ساواک مدتی عقب نشستند. در این دوره گروهی از دانشجویان توسط ساواک دستگیر و راهی زندان شدند و تحت شکنجههای طاقتفرسا قرار گرفتند. دردوران نخستوزیری علی امینی ـ 1340 و ماههای نخست 1341 ـ نیز ناآرامیهای دانشجویی کماکان ادامه یافت. به رغم تمهیدات ساواک و نیروهای انتظامی، دامنه مخالفتها علاوه بر دانشگاه تهران به سایر دانشگاهها نیز سرایت کرد و عمدتاً با درگیری بین ساواک و پلیس با دانشجویان مخالف همراه بود. با این حال ساواک تلاش داشت مخالفتهای دانشجویی را با روشهای مسالمتآمیز از میان بردارد. گزارشات ساواک نشان میدهد که این سازمان با بهرهگیری از چهرههای سیاسی ـ اجتماعی وابسته به حکومت و نیز دانشجویانی که با آن سازمان ارتباط داشتند، در صدد بود در صف مخالفان دانشجویی اختلاف انداخته و آنان را به مذاکره و همراهی با دولت امینی دعوت کند. ساواک به دلیل موفقیتی که در جلب نظر مساعد رهبران درجه اول جبهه ملی دوم کسب کرده بود، از احتمال ائتلاف دانشجویان مخالف با جبهه ملی بر ضد حکومت نگرانی نداشت. دیگر گروههای سیاسی نظیر نهضت آزادی و تشکلهای چپ نیز عمدتاً دچار اختلاف و تشتت بوده و قدرت آن را نداشتند که بتوانند دانشجویان بسیاری بر ضد حکومت و دولت بسیج کنند.
به دنبال واقعه اول بهمن 1340 در دانشگاه تهران، در دیگر دانشگاهها نیز دانشجویان دست به تظاهرات زده، نسبت به اعمال ساواک و نیروهای امنیتی ـ انتظامی اعتراض کردند؛ زد و خوردهایی نیز بین طرفین رخ داد. ساواک تمهیدات گستردهای در شهرهای مختلف اندیشید که هدف آن جلوگیری از گسترش بحران و ناآرامیهای دانشجویی در سایر دانشگاهها بود. علی امینی بعدها در خاطرات خود مدعی است برخی گروههای وابسته به دربار و مخالف دولت او در حاکمیت، مسبب اصلی گسترش ناآرامیهای دانشگاه در دوران نخستوزیری او بودهاند. برخی شواهد نیز نشان میداد که تیمور بختیار رئیس معزول ساواک در ناآرامیهای سیاسی دانشجویان در آن برهه نقش داشته است.
ناآرامیهای دانشگاهها پس از روی کار آمدن دولت اسدالله علم که فرمان داشت طرح موسوم به انقلاب سفید را اجرا کند، کماکان ادامه یافت. همگام با مخالفت علما و روحانیون با انقلاب ادعایی شاه، دانشجویان دانشگاههای کشور نیز به صف مخالفان آن پیوسته و به برگزاری میتینگ، تظاهرات و پخش تراکت و اعلامیه دست زدند. در پی آن، ساواک برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی، بر تدابیر امنیتی خود در دانشگاهها افزود و مأموران بسیاری به میان دانشجویان فرستاد تا از تشکل آنان بر ضد اصلاحات شاهی جلوگیری کند. ساواک، همچنین عمال حکومتی و نیز طرفداران دولت را به خیابانها فرستاد تا با برگزاری تظاهرات فرمایشی چنین القا کنند که دانشجویان در مخالفت با اصلاحات ادعایی شاه، هدفی جز نادیده گرفتن حقوق کشاورزان، کارگران و طبقات محروم جامعه را دنبال نمیکنند. هر از گاه نیز بین نیروهای ساواک با دانشجویان معترض، زد و خوردهای شدیدی روی داده و به دستگیری و زندانی شدن دانشجویان منجر میشد.
در روزهای نزدیک به رفراندوم 6 بهمن 1341 نیز بسیاری از دانشجویان دانشگاهها با مبارزات علما علیه اقدامات شاه همراهی نشان دادند. به همین دلیل در روزهای نخست بهمن 1341 ساواک بر مراقبتهای خود از دانشگاه و خوابگاههای دانشجویی افزود و گروه قابل توجهی از دانشجویان مخالف را دستگیر و راهی زندان کرد. ضمن اینکه با هجوم مأموران ساواک و نیروهای انتظامی، بسیاری از دانشجویان مخالف مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زخمی شدند. تا آستانه برگزاری رفراندوم 6 بهمن 1341 نیز دانشگاه تهران در اشغال ساواک و نیروهای انتظامی بود و خسارات قابل توجهی به تأسیسات آموزشی و آزمایشگاهی و رفاهی دانشگاه وارد آمد.
در ماههای پایانی سال 1341 و اوایل سال 1342، در دانشگاه تهران ساواک حضور داشت. دانشجویان بسیاری که از اوایل بهمن 1341 توسط ساواک دستگیر شده بودند، طی ماههای پایانی بهار سال 42 به تدریج آزاد شدند. ساواک بر آن بود تا با آزادی تدریجی دانشجویان و ارتباط نزدیکی که با رهبران جبهه به شدت متزلزل ملی دوم داشت، از التهابات سیاسی که فضای دانشگاهها و مراکز آموزش عالی را در خود فرو برده بود، بکاهد؛ نیز با ایجاد اختلاف بین دانشجویان و اعضای درجه اول جبهه ملی، ابتکار عمل را از مخالفان حکومت بگیرد. اما برخلاف انتظار ساواک، از اوایل سال 1342 که مخالفت علما و روحانیون با حکومت گسترش یافت، علاوه بر دانشجویان دانشگاه تهران، در دیگر دانشگاههای کشور نیز ناآرامیها روزافزون شد و پاکروان ـ رئیس وقت ساواک ـ بر آن شد تا مخالفت دانشجویان را با حکومت در مسیر دلخواه خود قرار دهد؛ البته اثر اینگونه اقدامات، ناچیز بود. تلاشهای ساواک برای نفوذ بین دانشجویان مخالف و از بین بردن مخالفتهای ضدحکومت نیز، با هوشیاری دانشجویان خنثی شد. بسیاری از دانشجویان، همگام با علما و روحانیون به مخالفت با حکومت ادامه دادند. در جریان قیام 15 خرداد 42، به حمایت از مبارزات علما و رهبری امام خمینی، تظاهراتی توسط دانشجویان برگزار شد که با برخورد شدید ساواک روبرو گردید. همزمان با دانشگاه تهران، دیگر دانشگاهها نیز با قیام 15 خرداد همدلی و همراهی نشان دادند. ساواک پس از قیام 15 خرداد 1342 بر سرکوب دانشگاهها افزود، بهویژه دانشجویان طرفدار امام خمینی و تشکلهای دانشجویی مسلمان را بیش از سایر گروهها، تحت تعقیب قرار داد. ارتباط دانشجویان مسلمان با علما و روحانیون بیش از پیش افزایش یافت و در سالهای بعد از انسجام بیشتری برخوردار شد.
توصیه به سرکوب
با آغاز ریاست نصیری بر ساواک، بر دامنه سرکوب ساواک در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی افزوده شد. گسترش گرایش دانشجویان به فعالیتهای سیاسی ـ چریکی در دهه 1340 و ارتباطی که دانشجویان با احزاب و تشکلهای سیاسی و چریکی ضدحکومت داشتند، ساواک را در کنترل مخالفتهای دانشجویی، بیش از پیش به بهرهگیری از روشهای خشن سوق داد. علاوه بر مدیران و رؤسای ارشد ساواک که سرکوب را کارآمدترین روش آرام کردن محیطهای دانشگاهی میدانستند، شاه نیز طرفدار اعمال روش خشن و سرکوب دانشجویان مخالف بود. اسناد و مدارک موجود نشان میدهد که شاه در دهه 40 و 50، بارها از رؤسای ساواک خواست از هر راه ممکن در سرکوب و از میان برداشتن دانشجویان مخالف فروگذار نکرده، مخالفان حکومت او را در دانشگاهها بدون اغماض تنبیه کنند. از اسناد ساواک برمیآید که صدها نفر از دانشجویان به اتهامات سیاسی گرفتار خشم و کینه مأموران این سازمان شده، دستگیر، بازداشت، شکنجه و سالها در زندان به سر بردند. ضمن اینکه تعداد بسیاری نیز به ا نحاء گوناگون به قتل رسیدند. از واپسین سالهای دهه 1340، به رغم سیاستهای خشن ساواک، جنبشهای دانشجویی در بین دانشجویان و دیگر گروههای سیاسی ـ مذهبی شکل جدیتری به خود گرفت. شاه دستور داد ساواک بر دامنه حضور خود در دانشگاهها افزوده، هرگونه امکان فعالیت مخالفین را سلب کند. در فروردین 1352 نیز شاه دستور داد ساواک امور اطلاعاتی ـ امنیتی دانشگاهها را با مسائل انتظامی توأم ساخته، آشکارا و بدون هرگونه اغماضی، دانشجویان مخالف را دستگیر و تحت تعقیب قرار دهد. بر این اساس و برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی، تمام ابزارهای سرکوب و بازدارنده به کار افتاد. شاه، همچنین ساواک و شهربانی را مشترکاً مسئول کنترل و تعقیب دانشجویان مخالف حکومت تعیین کرده و دستور داد دانشجویان مخالف در کمیته مشترک ضدخرابکاری تحت بازجویی و شکنجه قرار گیرند و پس از پروندهسازی و محاکمه، مجازاتهای لازم درباره آنها اعمال شود. بدین ترتیب برخورد خشن ساواک با دانشجویان مخالف، در تمام سالهای دهه 1340 و 1350 همواره گسترش یافت. ساواک در نخستین روزهای آغاز ترم تحصیلی، با هماهنگی مسئولان دانشگاهها، دستورالعملها و مقررات ویژهای برای جلوگیری از مخالفتهای دانشجویی صادر میکرد و در تمام مسائل آموزشی، تفریحی و غیره دخالت داشت و با آسیبشناسی گاه و بیگاه مشکلات مبتلابه دانشگاهیان، توصیهها و راهکارهایی برای پیشگیری از مخالفتهای دانشجویی و نظایر آن ارائه میداد.
در سالهای 1340 و 1350، بخش اعظمی از زندانیان سیاسی را دانشجویان تشکیل میدادند. اسناد ساواک نشان میدهد که به رغم اعمال فشارها و سیاستهای خشن ساواک، دانشجویان از مخالفت با حکومت بازنایستادند و از هر فرصتی برای ابراز مخالفت بهره بردند. ساواک در آستانه دهه 1350، وحشتآفرینی در دانشگاهها را به اوج رسانید و برای سرکوب دانشجویان مخالف، هیچ محدودیتی نمیشناخت. ساواک دانشجویان دانشگاهها را به دستههای مختلفی تقسیمبندی کرده بود تا مراقبت از آنان با سهولت دنبال شود. به عقیده ساواک گروهی از دانشجویان جز پیگیری مسائل درسی خود فعالیت دیگری ندارند؛ بدین ترتیب این گروه از منظر ساواک هیچ خطری برای حکومت نداشتند. گروه دوم افراد متدین اما غیرسیاسی بودند که اینان نیز به ندرت به مسائل سیاسی ـ اجتماعی و حوادث و وقایعی که در دانشگاهها میگذشت علاقمندی نشان میدادند. ساواک دسته سوم دانشجویان را مارکسیست و مزدور بیگانه میخواند. دسته چهارم نیز مارکسیستهای اسلامی نامیده میشدند و ساواک معتقد بود که افراد خطرناکی هستند. به عقیده ساواک، این گروه در ظاهر امر مسلمان و مذهبی و در واقع کمونیست هستند. ساواک دانشجویان طرفدار جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگر گروههای سیاسی را نیز در دستههای جداگانهای جای داده بود. این دستهبندیهای دانشجویی برای هشدار به دانشجویان تازه وارد انجام میشد و جزواتی در اختیار آنان قرار میگرفت تا از مراوده با دانشجویان مخالف پرهیز کنند. ساواک در همین جزوه چند صفحهای، قیافه ظاهری دانشجویان طرفدار و عضو هر یک از گروههای سیاسی ـ مذهبی را تشریح کرده بود. دستوراتی که برای برخورد با دانشجویان مخالف توسط شاه صادر میشد، درباره دانشجویان حامی جریانات سیاسی ـ چریکی، چپها و گروههای مسلمان و مذهبی شدید بود. جلسات توجیهی و مشترک ساواک، رؤسای دانشگاهها و هیئت دولت و شهربانی در حوادث خاص تشکیل میشد و در بیشتر موارد خطمشی سرکوب پی گرفته میشد. نصیری ـ رئیس ساواک ـ به ندرت طرفدار تز رفتار ملایم و مسالمتجویانه در قبال دانشجویان مخالف بود؛ تقریباً همیشه توصیه میکرد مخالفان با شدت هر چه تمامتر سرکوب شوند. از جمله اقدامات ساواک برای تحت فشار قرار دادن دانشجویان مخالف حکومت، جلوگیری از دادن امکانات دانشجویی به آنان بود. دانشجویان مخالف حکومت از دریافت هرگونه وام و هزینههای تحصیلی دانشجویان محروم میشدند. گفتنی است با تشکیل کمیته مشترک ضدخرابکاری (کمیته مشترک ساواک و شهربانی) همکاری ساواک و شهربانی در مقابله با دانشجویان شدت گرفت.
دانشجویان و گروههای سیاسی مخالف حکومت
از دغدغههای همیشگی ساواک، یافتن راههایی برای جلوگیری از ارتباط دانشجویان با گروههای مذهبی و سیاسی مخالف حکومت بود. با این احوال از دهه 1340 تا 1350، دانشجویان روابط قابل توجهی با گروههای سیاسی و مذهبی مخالف حکومت در داخل و خارج کشور داشتند. به رغم تلاشهای ساواک از اوایل دهه 1340، دانشجویان مسلمان با امام خمینی، علما و روحانیون مخالف حکومت ارتباط داشتند. سالهایی که امام خمینی در ایران بودند، ارتباط بین نمایندگان دانشجویان مسلمان با ایشان وجود داشت و پیامها، سخنرانیها و موضعگیریهای ایشان مورد توجه دانشجویان مسلمان بود. پس از تبعید ایشان نیز، دانشجویان مسلمان ارتباط خود را با ایشان حفظ کردند. این روند به رغم سختگیریهای ساواک، تا واپسین سالهای حیات رژیم، با نوساناتی، کماکان ادامه یافت.
دانشجویان مسلمان برای زنده نگه داشتن یاد و خاطرة قیام 15 خرداد 1342، تلاش میکردند و با برپایی تظاهرات و مراسم یادبود، همراهی خود را با قیام روحانیون بر ضد حکومت نشان میدادند. این گونه برنامهها که علاوه بر دانشگاههای تهران در مراکز آموزش عالی دیگر نیز اجرا میشد، معمولاً با واکنشهای شدید ساواک روبرو میشد. ساواک ضمن ضرب و شتم شدید دانشجویانی که با گرامی داشتن یاد و نام قیام 15 خرداد با علما و روحانیون مخالف حکومت و بهویژه امام خمینی اعلام همبستگی میکردند، بسیاری از آنان را دستگیر و شکنجه کرد؛ در نهایت نیز پروندههای مجعولی برای آنان ساخت و موجبات زندانی شدن و نیز اخراج آنان را از دانشگاه فراهم آورد. بین تشکلهای دانشجویی نظیر انجمنهای اسلامی دانشگاهها، با روحانیون و کانونهای اسلامی و فرهنگی مخالف حکومت، ارتباط نزدیکی وجود داشت. روحانیون و علمایی که در صدر مخالفان حکومت جای داشتند و با محافل سیاسی دانشجویان نیز در تماس بودند، بین دانشجویان مسلمان طرفداران جدی داشتند؛ این پیوندها در دوران پیروزی انقلاب اسلامی افزایش یافت.
از دیگر گروههای سیاسی که با دانشجویان مخالف حکومت رابطه داشتند، نهضت آزادی ایران بود. رهبران نهضت آزادی ایران که افکار سیاسی خود را با آموزههای دینی و اسلامی پیوند زده بودند و با طیفهای مختلف سیاسی ـ مذهبی نیز دارای ارتباطاتی بودند، در دهههای 40 و 50، تماس خود را با دانشجویان حفظ کرده و گسترش دادند و در واپسین سالهای حکومت پهلوی نیز در بین دانشجویان اعتبار قابل توجهی داشتند. از گروههای تأثیرگذار بر جنبشها و تحرکات دانشجویی دوره پهلوی، جبهه ملی بود که در دهههای بعد از 1320 نیز با نوساناتی چند ادامه یافت. از اواخر دهة 1330 که جبهه ملی دوم تشکیل شد، دانشجویان بسیاری از آن حمایت کردند. دانشجویان به رغم فشارهای ساواک و نیروهای انتظامی، از جبهه ملی حمایت کرده و بسیاری از آنان در این راه دستگیر، شکنجه، بازجویی و زندانی شدند. به دنبال سازش رهبران جبهه ملی با حکومت در سالهای نخست دهه 1340، حامیان دانشجویی این تشکل نیز نوساناتی را از سر گذرانید.
حزب توده و گروههای سیاسی چپ نیز در دهه 1320 تا واپسین دوره حکومت پهلوی، بین دانشجویان و دانشگاهیان طرفداران و حامیانی داشتند. هر چند گسترش سرکوب حزب توده و گروههای چپ در دهههای 1330 و 1340، در کاهش میزان فعالیت طرفداران این تشکلها اثر قابل توجهی برجای گذاشت، اما تعدادی از دانشجویان از افکار چپ و کمونیستی تبعیت میکردند. چپهای تندرو از حزب توده انتقاد میکردند و خواهان اقدامات تندتری بودند؛ از دهه 1340 بسیاری از دانشجویان زندانی ساواک را طرفداران گروههای چپ و نیز وابستگان حزب توده تشکیل میدادند.
بسیاری از دانشجویان مخالف حکومت در دانشگاهها، با تشکلهای دانشجویی چون «انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» ارتباط داشتند که از چشم ساواک پنهان نمانده و موجبات تعقیب و دستگیری آنان را فراهم میساخت. تقریباً اکثر گروههای سیاسی ـ مذهبی مخالف حکومت، به فراخور وزن سیاسی و اعتبار خود در جامعه، بین دانشجویان و دانشگاهیان حامیانی داشتند.
از جمله مهمترین تلاشهای ساواک، جلوگیری از گسترش رابطه بین د انشجویان مخالف دانشگاههای داخل با خارج بود. دانشجویان خارج عمدتاً در تشکلهایی نظیر کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی و اتحادیهها و انجمنهای اسلامی، مخالفتهای گستردهای با حکومت ابراز میکردند. دانشجویان خارج به مخالفت با حکومت دامن زده و دانشجویان داخل کشور را به مخالفت بیشتر با رژیم پهلوی دعوت میکردند. اینان با افشاگریهای گسترده، اذهان دانشجویان ایرانی را نسبت به مظالم و ستمکاریهای رژیم پهلوی آگاه میساختند. ساواک برای قطع ارتباط دانشجویان داخل کشور با دانشجویان ایرانی مقیم خارج، تدابیری اندیشید. سانسور شدیدی بر مکاتبات پستی بین دانشجویان داخل و خارج اعمال میشد. اقدامات گستردهای برای جلوگیری از ورود و انتشار نشریات، اعلامیهها و جزوات سیاسی مخالف حکومت در مجامع دانشجویی انجام میشد. نیز برای کاهش ارتباط دانشجویان داخل و خارج، خانوادهها و بستگان این دو گروه را در ایران تحت فشار قرار داد و به مأموران بسیار خود در محیطهای دانشگاهی دستور داد که نسبت به هر تحرک مشکوکی، به سرعت واکنش نشان دهند.
از جمله گروههای مخالفی که از اواسط دهه 1340 به بعد بین دانشجویان، طرفدارانی یافتند، مخالفان چریکی حکومت بودند. سازمان مجاهدین خلق و سپس چریکهای فدایی خلق در صدر این گروهها قرار داشتند. مبارزه چریکی برای بسیاری از دانشجویان جاذبه داشت و اکثر نیروهای آنان از میان دانشجویان تأمین میشد. ساواک برای جلوگیری از گسترش گرایشات چریکی در بین دانشجویان، تدابیر خاصی اندیشیده بود. گزارشات بر جای مانده حاکی از نگرانی دائم ساواک از جذب دانشجویان توسط گروههای چریکی بود. برخورد ساواک با این قبیل دانشجویان شدید و با شکنجههای بدون اغماض بود. برای کشف ارتباط دانشجویان با گروههای چریکی، بسیاری از آنان دستگیر شده و تحت شکنجههای مرگبار قرار گرفتند. کشف کتاب و نشریاتی درباره جنگهای چریکی و پارتیزانی در کشورهای مختلف از دانشجویان، برای دستگیری و شکنجه آنان کفایت میکرد. به همین منظور، ساواک در همه دانشگاهها، خوابگاهها و مراکز اسکان دانشجویان، نفوذیهایی داشت که ارتباط احتمالی و نیز گرایش آنان را به مبارزات چریکی کنترل میکرد. سازمان مجاهدین خلق از زمان تأسیس در 1344 تا انشعاب و تغییر ایدئولوژی در 1354، عمدتاً در بین دانشجویان مسلمان طرفدارانی داشت و پس از انشعاب به مارکسیسم، طرفدارانش را در بین این دانشجویان از دست داد. چریکهای فدایی خلق نیز عمدتاً در بین دانشجویان متمایل به گروههای چپ و کمونیستی طرفداران قابل اعتنایی داشت. بسیاری از نیروهای این دو سازمان چریکی را دانشجویان دانشگاهها تشکیل میدادند. این گروههای چریکی که مبارزه مسلحانه را پی گرفتند، اقداماتشان با تحسین بسیاری از دانشجویان روبرو شد. همزمان با سختگیری ساواک بر گروههای چریکی، که موجب دستگیری و قتل بسیاری از اعضای آنان شد، ضربات جبرانناپذیری به موجودیتشان وارد آمد. دانشجویان طرفدار آنها نیز تحت تعقیب ساواک قرار گرفته و بدون هر اغماضی تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفته و پس از بازجویی و پروندهسازیهای سنگین راهی زندان شده و از ادامه تحصیل بازماندند. با این وجود موضوع مبارزه چریکی و نظامی با حکومت تا واپسین دوران حیات رژیم پهلوی در بین دانشجویان طرفداران قابل اعتنایی داشت.
نفوذ روزافزون ساواک در گروههای چریکی و دانشجویان متمایل به روش نظامی و چریکی مبارزه در اوایل دهه 1350، که با سرکوب شدید سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و نیز تضعیف دیگر گروههای سیاسی ـ چریکی همزمان بود، مشکلات عدیدهای متوجه دانشجویان مخالف ساخت. گسترش مبارزات چریکی و مسلحانه از اواسط دهه 1340 موجب شد تا ساواک در سرکوب مخالفتها و انتقادهای دانشجویان دانشگاهها دستاویزی دلخواه بیابد.
سیاست نفوذ و تفرقهافکنی
از مهمترین تشکلهای دانشجویی دوره پهلوی،انجمنهای اسلامی است که سابقه آن به سال 1321 باز میگردد و هدف از آن اشاعه افکار و اندیشههای دینی و اسلامی در محیط دانشگاه بود. فعالیت آنها در سالهای بعد، بیش از پیش تقویت شد و در سالهای دهه 1330 و به دنبال گسترش دانشگاهها، فعالیت فکری ـ سیاسی خود را در بسیاری از دانشگاهها و دانشکدههای کشور گسترش دادند. انجمنهای اسلامی با گروههای سیاسی ـ مذهبی خارج از دانشگاه و بهویژه علما و روحانیون مخالف حکومت نیز ارتباط داشتند. انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی خارج از کشور نیز با برخی از مهمترین انجمنهای اسلامی در دانشگاههای داخل ارتباط داشتند. در بسیاری از موارد، انجمنهای اسلامی فعالیتی غیرعلنی و غیررسمی داشتند و دفاتر و محل تشکیل جلسات علنی آنها توسط ساواک پلمب میشد. ساواک انجمنهای اسلامی را مراکزی برای تجمع افراد مخالف حکومت تشخیص داده بود و فعالیت آن را در دانشگاههای کشور ممنوع اعلام کرده بود. معمولاً عمر انجمنهای اسلامی مخالف حکومت چندان طولانی نمیشد و ساواک در اولین فرصت با تعطیلی آن، دانشجویان عضو را دستگیر و راهی زندان میکرد؛ گاه نیز با اخراج آنان، از ادامه تحصیلشان جلوگیری میشد.
علاوه بر دانشجویان و دانشگاهیان مذهبی، دانشجویان دیگری نیز در تشکلهای دانشجویی گردهم میآمدند. اما این دانشجویان نیز تحت فشار ساواک، به ندرت میتوانستند تشکلهای دانشجویی انسجام یافته و مستقلی تأسیس کرده و فعالیت مداومی داشته باشند. ساواک با نفوذ در برخی انجمنهای اسلامی، ضمن طرد اعضای تندرو آنها، برای انحراف اهداف مبارزاتی این انجمنها تلاش میکرد.
در مواردی، ساواک برای نفوذ دانشجویان موافق حکومت بین تشکلهای دانشجویی و اجتماعات و جلسات خصوصی دانشجویان مخالف، با به راه انداختن جار و جنجالی تبلیغاتی آنان را دستگیر و مدتی زندانی میکرد و پس از آزادی از زندان، با آموزشهای لازم، به جمع دانشجویان مخالف حکومت میفرستاد. از دیگر شگردهای ساواک برای شناسایی، کنترل و تعقیب دانشجویان مخالف حکومت، گماردن دانشجویان نفوذی در برخی مسئولیتهای رفاهی، خدماتی و آموزشی در دانشکدهها بود. این قبیل افراد در سلف سرویس، کافه تریا، فتوکپی و تکثیر دانشجویی، کتابخانهها، برنامههای رفاهی و تفریحی، اتاقهای کوهنوردی و نظایر آن به کار گمارده میشدند و به دلیل تماس دائم با دانشجویان، بیش از دیگران در جریان رفتار آنها قرار میگرفتند. ساواک تلاش میکرد دانشجویانی را که از سوی دانشجویان مخالف حکومت طرد میشوند، به خود جلب کرده و با حمایتهایش، موجبات همکاری آنها را فراهم سازد. در مواردی که دانشجویان نفوذی ساواک در دانشگاهها شناسایی و ردیابی میشدند، اسامی و مشخصات آنان توسط دیگر دانشجویان منتشر میشد. از جمله در مکانهایی چون دستشوییها، حمام، کافه تریاها و غیره اسامی این افراد به طور مخفیانه درج و به دانشجویان هشدار داده میشد از تماس و ارتباط با آنان اجتناب ورزند. از جمله طرحهای ساواک، تأسیس تشکلها و سازمانهای دانشجویی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بود تا ضمن خنثی کردن فعالیت سازمانها و انجمنهای مستقل دانشجویی، سمت و سوی جنبشها و تحرکات دانشجویی را در مسیر دلخواه هدایت کند. کمیته بررسی مسائل دانشجویی ساواک، طرحی را در اوایل دهه 1350 پیشنهاد داد که به موجب آن تشکلی تحت عنوان «سازمان دانشجویان ایرانی» با هدایت و راهبری نامحسوس ساواک در دانشگاه تأسیس میشد. این طرح که در پوشش مشارکت دانشجویان در امور مربوط به دانشگاهها و مسائل دانشجویی به جامعه دانشگاهی ارائه شد، بر آن بود تا دانشجویان و دانشگاهیان را به سمت و سوی دلخواه حکومت سوق داده و از فشار مخالفان بر حکومت بکاهد. ساواک برای هر یک از زیرمجموعههای سازمان دانشجویان ایرانی نیز وظایف و حیطه فعالیت مبسوطی تدارک دیده بود که چنانکه به مورد اجرا گذارده میشد، این سازمان بر محیطهای دانشگاهی و مراکز آموزش عالی کنترل مییافت.
این طرح چنانکه مورد انتظار ساواک بود در دانشگاهها اجرا نشد، اما ساواک در هر یک از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، تشکلهایی وابسته تأسیس کرد و گروهی از دانشجویان وفادار به حکومت و نفوذیهای خود را در رأس آن قرار داد و با هماهنگی مسئولان دانشگاهها، بر شیوه و چگونگی فعالیت آنان نظارت میکرد. از جمله مهمترین این تشکلها اتحادیه دانشجویان دانشگاه تهران بود که در 1356 تشکیل شد و تا واپسین ماههای عمر حکومت فعال بود، اما بین دانشجویان و دانشگاهیان اعتباری کسب نکرد و اعضای تشکیل دهنده آن، به عنوان وابستگان و نفوذیهای ساواک طرد شدند.
از جمله اقدامات اتحادیه دانشجویان، برخورد با دانشجویان مخالف بود که با گسترش حرکتهای مردمی در دوران انقلاب روزافزون شد و خشم و اعتراض محافل سیاسی و دانشجویی را برانگیخت.
از دیگر تشکلهای ساواک ساخته در بین دانشگاهیان، کمیتههای دانشجویی مبارزه با فساد بود که مدت کوتاهی پس از تأسیس حزب رستاخیز، طرح تأسیس آن مورد توجه رهبران حزب رستاخیز و ساواک قرار گرفت. رهبران حزب رستاخیز بر آن بودند تا با همکاری ساواک تشکلهای حزبی ایجاد کرده و با مشارکت دانشجویان، سلطه حزب را در مراکز آموزش عالی گسترش دهند. در واپسین ماههای سال 1354، جلسات مشترکی بین نمایندگان حزب رستاخیز، ساواک، دولت و مسئولان و رؤسای دانشگاهها تشکیل شد و راهکارهای اجرایی این طرحها مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت.
از دیگر طرحهای مشترک حزب رستاخیز و ساواک، مشارکت دانشجویان در مسائل اجتماعی نظیر مبارزه با فساد و گرانفروشی بود. این طرح از اواخر سال 1354، در جلسات مشترک ساواک و حزب رستاخیز تصویب شد و در پی آن کمیتههایی تحت عنوان «کمیتههای دانشجویی مبارزه با فساد» شکل گرفت. ساواک امیدوار بود این کمیتههای دانشجویی علاوه بر به راه انداختن تبلیغات وسیع، بتواند دانشجویان را از مخالفت با حکومت باز دارد و به نوعی به طرحهای امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی ساواک در دانشگاهها کمک برساند. به رغم تمام تلاشهای صورت گرفته، این کمیتهها پس از مدتی کوتاه، اعتبار خود را از دست داده و از میان رفت. همزمان با تأسیس تشکلها، اتحادیهها و انجمنهای دانشجویی حکومتی، ساواک طرحهایی نیز برای ترویج و گسترش فساد و بیبند و باری اخلاقی در بین دانشجویان و دانشگاهیان اجرا کرد که هدف آن بیاعتنا ساختن دانشجویان به مسائل سیاسی ـ اجتماعی کشور بود. با این حال سیاستهای نفوذی، خبرچین سازی و تأسیس تشکلهای دانشجویی حکومتی و نیز راهکارهایی نظیر تفرقهافکنی و نظایر آن که تا واپسین ماههای حکومت پهلوی ادامه داشت، به نتایج مورد انتظار حکومت نیانجامید.
ادامه مبارزه؛ سرکوب و کنترل دائمی
ساواک بر چاپ و انتشار نشریات دانشجویی نظارت داشت. نشریات و جزوات دانشجویی، پیش از انتشار و توزیع در اختیار ساواک قرار میگرفت تا مورد بررسی قرار گیرد. نفوذیهای این سازمان در دانشگاهها و کتابخانههای دانشجویی و خوابگاهها، بر مجموعه کتابهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی که در اختیار دانشجویان قرار میگرفت نظارت میکردند. گروههای دانشجویی مسلمان و انجمنهای اسلامی، بیشترین کتابخانههای دانشجویی را در دانشگاههای کشور دایر کرده بودند. دانشجویان وابسته به گروههای چپ و حزب توده نیز کتاب و نشریات قابل اعتنایی در اختیار دانشجویان همفکر خود قرار میدادند. ساواک برای جلوگیری از گسترش این گونه کتابخانههای دانشجویی و نهایتاً تعطیلی و ضبط کتابهای گردآوری شده، تلاش بسیار داشت و مسئولان و رؤسای دانشگاهها را برای جلوگیری از گسترش این مراکز تحت فشار قرار میداد. روزهایی که دانشگاهها تعطیل بود و یا هنگام امتحانات که دانشجویان کمتری در دانشگاهها حضور داشتند، ساواک به کتابخانههای دانشجویی یورش برده و با ضبط و مصادره کتابها، آنها را تعطیل میکرد.
از جمله اقدامات ساواک برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی، تماس با خانوادههای دانشجویان و احضار آنان به ساواک بود؛ از خانوادهها برای جلوگیری از رفتار سیاسی ضدحکومتی فرزندانشان، تعهد گرفته شده و از عواقب سوئی که ادامه فعالیت سیاسی برای فرزندانشان به دنبال خواهد داشت، هشدار میداد. ساواک حتی بر چگونگی برگزاری امتحانات آخر ترم دانشجویان و میزان و تعداد دانشجویانی که در امتحانات شرکت میکردند نیز نظارت داشت. ساواک با بررسی آماری دانشکدههای مختلف، درباره رفتار سیاسی ـ اجتماعی دانشجویان تحلیل میکرد. علاوه بر گارد دانشگاه که رسماً تحت مدیریت شهربانی فعالیت میکرد، ساواک نیز در دانشگاههای مختلف شعبات و نمایندگیهایی داشت که دفتر کارشان در کنار دفاتر رؤسای دانشگاهها بود و نقش حراست امنیتی ـ اطلاعاتی دانشگاه را عهدهدار بود. خوابگاهها و محلهای اسکان دانشجویان نیز هر از گاه و عمدتاً به طور سرزده از سوی ساواک بازرسی میشد تا علاوه بر دستگیری دانشجویان مخالف، اسناد و مدارک حاکی از فعالیت سیاسی ضدحکومتی دانشجویان به دست آید. دانشجویان حتی در محل خوابگاهها و محل اسکان و استراحت خود نیز از تیررس آزار و اذیتهای ساواک مصون نبودند. جاسوسان و خبرچینان ساواک، رفتار دانشجویان را گزارش میدادند. در مواردی، رؤسای دانشگاهها به آسانی تسلیم نظرات ساواک در بازرسی خوابگاههای دانشجویی نمیشدند و تا استعلام از مرکز و جلبنظر مساعد برخی رجال درجه اول کشور (نظیر هیئتهای امنای دانشگاهها) صادر نمیشد، اجازه بازرسی خوابگاهها را به مأموران ساواک نمیدادند. به همین دلیل گاه میان ساواک و مسئولان دانشگاهها، اختلافاتی بروز میکرد. در میان تمام دانشگاههای کشور، دانشگاه تهران از حساسیت قابل توجهی برخوردار بود. به همین دلیل ساواک برای مراقبت از آن و خوابگاههایش تدابیر امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی قابل توجهی میاندیشید. دانشگاههای شیراز، تبریز و مشهد در اولویتهای امنیتی ـ انتظامی بعدی ساواک قرار داشتند. ساواک در همان آغاز از دانشجویان متقاضی سکونت در خوابگاههای دانشجویی، تعهد میگرفت در مسائل سیاسی دخالت نکنند و به مسئولان خوابگاهها هشدار میداد که مقررات مربوط به آمد و شد دانشجویان را در خوابگاهها به دقت اجرا کرده و از ورود افراد غیردانشجو به این اماکن جلوگیری کنند و دانشجویان مخالف حکومت را به سرعت از خوابگاهها اخراج کنند. گارد دانشگاهها از میان نیروهای شهربانی انتخاب میشدند، اما ساواک بر چگونگی و کیفیت فعالیت این گروه نیز نظارت میکرد. هر چند از اوایل دهه 1340 کمتر نیروهای امنیتی ـ انتظامی در دانشگاهها حضور داشتند، اما از اواخر دهة 1340 و هم زمان با گسترش فعالیتهای سیاسی ـ چریکی در بین دانشجویان، نیروهایی از شهربانی تحت عنوان گارد در دانشگاهها مستقر شدند.
ساواک معتقد بود دانشجویان طرفدار امام خمینی امنیت سیاسی حکومت را تهدید میکنند، بنابراین چارهای جز برخورد شدید با آنان وجود ندارد. ساواک ضمن ابراز نارضایتی از برخی آسانگیریها و اغماضهایی که از سوی مسئولان دانشگاهها درباره دانشجویان منتقد و مخالف حکومت صورت میگرفت، تصریح میکرد که دانشجویان مخالف حکومت باید از محیطهای دانشگاهی طرد شوند. بدین ترتیب سالانه صدها نفر از دانشجویان دانشگاههای کشور بنابر مصلحتاندیشیها و تصمیمگیریهای ساواک به اتهامات سیاسی اخراج و از ادامه تحصیل باز میماندند.
هنگام برگزاری برخی مراسم و یادبودهای مهم که معمولاً با مخالفتهای گسترده دانشجویان مواجه میشد، ساواک بر دامنه تمهیدات و تدابیر امنیتی خود در دانشگاهها میافزود. از جمله در آستانه برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی که با مقاومتها و مخالفتهای بسیاری از دانشجویان مواجه شد، ساواک بسیاری از دانشجویان مخالف را دستگیر و راهی زندان ساخت؛ دانشجویان طرفدار امام خمینی (که طی اعلامیههایی برگزاری این جشن را محکوم کرده بود) بیش از سایر دانشجویان تحت تعقیب ساواک قرار گرفتند. هنگامی نیز که به دنبال اعلام تأسیس حزب رستاخیز و عضوگیری اجباری برای آن، دانشجویان به مخالفت برخاستند، بار دیگر ساواک بر سختگیریهای خود در محیطهای دانشگاهی افزود. علاوه بر دانشجویان ایرانی، دانشجویان خارجی مشغول به تحصیل در دانشگاههای ایران نیز همواره تحت کنترل ساواک بودند.
ساواک برای در هم شکستن روحیه دانشجویان مخالف، از برخی دانشجویانی که به خطاهای سیاسی موردنظر ساواک اعتراف کرده و تحت شکنجه، از سابقه فعالیت سیاسی ضدحکومتی خود ابراز ندامت کرده و از رژیم پهلوی تمجید و ستایش میکردند، در برنامههای رادیو و تلویزیونی بهرهبرداری میکرد. ساواک بر آن بود تا با پخش اعترافات و سخنانی که توسط آن سازمان دیکته شده و توسط دانشجویان بازگو میشد، از رشد مخالفتهای دانشجویی جلوگیری کرده و چنین وانمود کند که دانشجویان تحت القائات دشمنان، با پیشرفت و توسعه کشور به مخالفت برخاستهاند.
استادان و مسائل آموزشی دانشگاهها
استادان و مدرسان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی نیز همواره تحت کنترل ساواک قرار داشتند و رفتار آنان در کلاسهای درس از سوی خبرچینان و جاسوسان ساواک در ا ختیار این سازمان قرار میگرفت. ساواک هیچ سخن انتقادی را از ناحیه استادان دانشگاهها از نظر دور نمیداشت. سخنان استادان دانشگاهها توسط ساواک ثبت شده و در پروندههای انفرادی آنان نگهداری میشد تا در صورت مقتضی بر ضد آنان بهرهبرداری شود. هرگاه مصلحت تشخیص داده میشد، علاوه بر کلاسهای درس در دیگر مکانها نیز، مأمورانی از ساواک برای مراقبت از استادان دانشگاهها حضور داشتند. چنانکه درباره دانشجویان مخالف نیز مرسوم بود، هرگاه استادان و کادر آموزشی دانشگاهها سخنی علیه حکومت میگفتند، توسط ساواک احضار شده و به آنها هشدارهای لازم داده میشد. در صورتی که استادان مخالف، این گونه هشدارها را نادیده میگرفتند، دستگیر شده، بازجویی و شکنجه میشدند. ساواک فهرست کاملی از استادان و کادر آموزشی دانشگاهها را که احتمال مخالفت سیاسی آنها وجود داشت، تهیه کرده بود. ساواک درباره استادانی که در دانشگاهها از اعتبار و احترام بالایی برخوردار بودند، احتیاط میکرد و بیشتر ترجیح میداد با بهرهگیری از روشهای مسالمتآمیز از مخالفت آنان با حکومت بکاهد. البته هرگاه اقداماتی از این دست به نتیجه نمیرسید، ساواک آنها را دستگیر نموده و از کار برکنار میکرد. در سالهای فعالیت ساواک، دهها تن از استادان و اعضای هیئت علمی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور به دلیل مخالفت سیاسی با رژیم پهلوی، از دانشگاه اخراج شده و به اصطلاح تصفیه شدند. از اواخر دهه 1340 روند تصفیه استادان مخالف سرعت گرفت و در دهه 50 ادامه یافت. علاوه بر استادان و اعضای هیئت علمی، رؤسا و مدیران دانشگاهها نیز که با معیارهای موردنظر ساواک همخوانی نداشتند، شغل و سمت خود را از دست میدادند. همزمان با گسترش حرکتهای مردمی در سالهای 1356 ـ 1357 برخورد ساواک با استادان و اعضای هیئت علمی دانشگاهها شدت گرفت و استادان مخالف به عنوان محرکین دانشجویان و دانشگاهیان، تحت فشار قرار گرفته و بسیاری از آنان اخراج شدند.
در میان استادان دانشگاهها، افرادی نیز به ساواک وابسته بوده و با آن همکاری داشتند. علاوه بر آن، استادانی نیز بودند که در امور سیاسی ـ اجتماعی دخالت نمیکردند و اصولاً نه به ساواک و نه به گروههای سیاسی مخالف حکومت اعتنای چندانی نداشتند. گفته میشد ساواک حتی بر محتوای برخی دروس ارائه شده نیز نظارت میکرد و گاه تدریس برخی دروس را بنا به دلایل امنیتی و نظایر آن ممنوع میکرد. ساواک درباره چگونگی تدریس برخی دروس و یا اجتناب از ادامه تدریس بعضی رشتههای تحصیلی، نظراتی داشت و آن را به مسائل امنیتی پیوند میداد. ساواک مسئولان دانشگاهها و گروههای آموزشی را ملزم میساخت که پیشاپیش برنامههای درسی و کلاسی دانشجویان رشتههای مختلف و زمانبندی و چگونگی تشکیل کلاسها را به این سازمان ارسال دارند.
ریاست و مدیریت دانشگاهها
ساواک در تعیین صلاحیت و انتصاب رؤسای دانشگاهها و نیز دانشکدهها نقش درجه اول داشت. تمام کسانی که در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی به پستهای مدیریتی ـ اداری و اجرایی گمارده میشدند، پیشاپیش تعیین صلاحیت آنان از ساواک استعلام میشد. کسانی که بیش از دیگران با ساواک همکاری میکردند موقعیت تثبیتیافتهتری به دست آورده و به آسانی ارتقای مقام مییافتند. تقریباً در همه جلسات، نشستها و شوراهای هماهنگی دانشگاهها که با حضور رؤسای دانشگاهها، دانشکدهها و برخی مدیران تشکیل میشد، نمایندگانی از ساواک نیز شرکت میکردند و نقطهنظرات آنان در بسیاری از تصمیمهای آموزشی، اداری و مدیریتی صائب بود. مأموران ساواک بر عملکرد مدیریتی و اداری رؤسای دانشگاهها و دانشکدهها نظارتی همیشگی داشتند و مراقب بودند رفتار آنان اثر سوئی در نگرش دانشجویان و دانشگاهیان بر مجموعه حاکمیت بر جای نگذارد. ساواک برای رؤسای دانشگاهها نیز بولتن ویژهای درباره مشکلات و نارساییهای احتمالی حوزه مدیریتی آنان تهیه میکرد تا با بررسی جوانب مختلف، کاستیهای موجود را از میان بردارند.
ساواک مراقب بود اقدامات رؤسا و مدیران ارشد دانشگاهها در میان کادر آموزشی، دانشجویان و کارکنان آن اثرات سوئی بر جای نگذارد و موجبات نارضایتی بیشتر دانشجویان و دانشگاهیان را از مجموعه حاکمیت فراهم نیاورد. هر از گاه مأموران ساواک درباره شیوه مدیریت و درجه موفقیت یا ناتوانی رؤسا و مدیران دانشگاهها، یافتههای کارشناسی خود را در اختیار مسئولان امر قرار میدادند تا نسبت به ارتقا، تنبیه، تشویق و یا عزل آنان اقدام شود. ساواک تا واپسین سال عمر حکومت، همه ساله درباره دانشگاهها، گزارشات سالانهای تهیه میکرد. این گزارشات به صورت بولتنهای محرمانه در اختیار مقامات ذیصلاح قرار میگرفت و کمتر جنبه تبلیغاتی داشت. بدین ترتیب رئیس و سایر مسئولان دانشگاه، تذکرات و هشدارهای ساواک را درباره لزوم رسیدگی به مشکلات مبتلابه دانشگاه جدی تلقی میکردند، بهویژه اینکه هرگونه گزارش ساواک میتوانست در تحکیم و یا تزلزل موقعیت شغلی آنان مؤثر افتد. علاوه بر رؤسا و معاونین دانشگاهها و دانشکدهها که روابط نزدیکی با ساواک داشتند، بسیاری از مدیران میانی و رؤسای ادارات دانشگاهها نیز معمولاً با صلاحدید ساواک منصوب میشدند و در موارد متعددی نیز نیروهایی از ساواک در رأس مدیریتهای دانشگاهها و مراکز آموزش عالی قرار میگرفتند. شایع بود بسیاری از کارمندان و کارکنان دانشگاه با ساواک ارتباط داشته و برای آن سازمان جاسوسی و خبرچینی میکنند. همگان به این باور بودند که هر فرد، هر چند صاحب نفوذ و ذیاقتدار، تنها زمانی میتواند در بخشی از مدیریت دانشگاه قرار گیرد که صلاحیت و اعتبار او از سوی ساواک تأیید شده باشد. روند از میان برداشته شدن استقلال مدیریتی دانشگاهها از اوایل دهه 1330 آغاز شده بود؛ اما با شروع فعالیت ساواک در پایان این دهه، دانشگاه بیش از پیش مورد هجوم هیئت حاکمه قرار گرفت. از اوایل دهه 1340 به بعد نیز، تنها سرسپردگی و ارادت افراد به حکومت و تأیید صلاحیت آنان از سوی ساواک میتوانست صندلیهای ریاست در بخشهای مختلف دانشگاه را برایشان به ارمغان آورد. تداوم و بقای ریاست آنان نیز عمدتاً با میزان حرفشنویشان از ساواک ارتباط مستقیمی داشت.
معمولاً در بین دانشجویان نسبت به نیروهایی از دستگاه اداری و مدیریتی دانشگاهها که با ساواک همکاری داشتند، نگرش منفی توأم با سوءظن و بدگمانی وجود داشت. دامنه این بدگمانی گاه به خشم، نفرت و ضرب و شتم آنان نیز میانجامید. در موارد متعددی گروهی از دانشجویان، کسانی را که با ساواک همکاری داشتند مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
بخش عمدهای از حیطه فعالیت و همکاری مشترک ساواک با رؤسای دانشگاهها و مدیران آن به کنترل دانشجویان مربوط میشد. تمام برنامهریزیها و اقدامات امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی ساواک در محیط دانشگاهها، برای کنترل تحرکات سیاسی دانشجویان و جلوگیری از گسترش مخالفتهای آنان با حکومت صورت میگرفت. رؤسا و مدیران دانشگاهها هم نظیر ساواک و دیگر دستگاههای امنیتی ـ انتظامی، همواره نگران گسترش ناآرامیها در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و به تبع آن تضعیف موقعیتشان در رأس مدیریتهای کلان بودند، به همین دلیل برای جلوگیری از مخالفتهای دانشجویی همکاری و هماهنگی نزدیکی بین آنان با ساواک و سایر نیروهای امنیتی ـ انتظامی وجود داشت. هر دو گروه ترجیح میدادند مسائل و عناصر دردسرساز و حادثهآفرین را از میان بردارند. ساواک به عنوان مسئول اصلی حفظ امنیت در دانشگاهها، درباره بسیاری از بایدها و نبایدهای دانشگاهها نقش قاطعتری داشت. هر چند مسئولین و رؤسای دانشگاهها مراقب تحرکات سیاسی دانشجویان و دانشگاهیان بودند، اما معمولاً ساواک صواب و یا ناصواب بودن رفتار سیاسی دانشجویان را رأساً مصلحتاندیشی میکرد و رؤسای دانشگاهها را به انجام خواستههای امنیتی ـ اطلاعاتی خود مقید میساخت.
از اواخر دهة 1340 و اوایل دهة 1350، در شورای هماهنگی و جلسات مشترک رؤسای دانشگاهها با ساواک و مقامات محلی، معمولاً برخورد قاطع و سرکوب شدید حرکتهای دانشجویی بیشترین طرفدار را داشت. در این میان خواستههای صنفی و محدود دانشجویان به ندرت از سوی رؤسا و مسئولین دانشگاهها مورد رسیدگی قرار میگرفت و به هر خواسته و انتقادی رنگ و بوی سیاسی داده میشد تا محلی برای سرکوب پیدا شود. ساواک و رؤسای دانشگاهها در سرکوب خشن دانشجویان از پشتیبانی شاه نیز برخوردار بودند. با گسترش بحران در دوران انقلاب، دخالتهای ساواک در امور امنیتی ـ اطلاعاتی گسترش یافت و نیز حوزه مدیریت دانشگاهها بیش از پیش مقهور خواستههای ساواک شدند. با این احوال ناآرامیها در دانشگاهها برخلاف انتظار ساواک و حکومت فروکش نکرد و اقدامات ساواک نتوانست به مخالفتهای سیاسی دانشجویان و دانشگاهیان با حکومت پایان دهد.
آسیبشناسیهای بیحاصل
در حالی که استبداد و نیز وابستگی حکومت به قدرتهای خارجی که با افزایش فشارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بر مردم توأم بود، علت اصلی گسترش مخالفتهای سیاسی در کشور ارزیابی میشد، حکومت و ساواک بدون توجه به بحران سیاسی حاکم بر کشور هر از گاه، درباره علل مخالفت دانشجویان و دانشگاهیان و ناتوانی حکومت از مهار ناآرامیها، تحلیلهای آسیبشناسانهای ارائه میدادند. طی سالهای دهه 1340 و 1350 شاه و دولت وقت بارها از نصیری ـ رئیس ساواک ـ خواستند تا با بررسی و شناسایی علل گسترش مخالفتهای دانشجویی، برای حل آن راهکارهایی پیشنهاد کنند. اما اسناد و مدارک موجود نشان میدهد که این سازمان در بررسی علل اصلی گسترش بحران سیاسی در دانشگاهها و یافتن راهکارهای لازم معمولاً راه خطا میپیمود و با برشمردن برخی دلایل جنبی و متهم کردن برخی مقامات اداری و مدیریتی در بخشهای مختلف دانشگاهها، آخرین راهحل فروکش کردن بحران را در سرکوب خشن دانشگاهها جستجو میکرد. راهحلهایی از این دست نمیتوانست مشکل دانشگاهها را حل و فصل کند و هر از گاه، شاه خشمگین از ادامه بحران سیاسی در دانشگاهها به ساواک دستور میداد به کشف ریشههای اصلی بحران و خشکانیدن آن مبادرت کند و باز هم ایجاد رعب و وحشت و دستگیری و اخراج دانشجویان به عنوان راهحل نهایی توصیه میشد. هنگامی که از ساواک خواسته میشد دلایل گسترش ناآرامیها را جستجو کند، کارشناسان این سازمان کمونیسم را به عنوان پدیدهای همهگیر در جهان، عامل انحراف فکری ـ سیاسی دانشجویان ایران قلمداد میکردند و نتیجه میگرفتند که بسیاری از دانشجویان ایرانی به دلیل فقر اقتصادی به فعالیتهای سیاسی ضدحکومت گرایش مییابند. مدارک موجود نشان میدهد که مسئولان حکومت و نیز دانشگاهها هیچگاه مصمم نشدند حتی به حل همان مشکلاتی که بارها از سوی ساواک تهیه و ارائه شده بود توجه کنند. به همین دلیل مدت کوتاهی پس از طرح مسائلی از این دست، بار دیگر موضوع ریشه یابی مشکلات دانشگاهها و مراکز آموزش عالی به دست فراموشی سپرده میشد و همان حربه قدیمی سرکوب مورد توجه قرار میگرفت. این روند تا واپسین سالهای عمر رژیم پهلوی با نوساناتی چند، کماکان ادامه یافت.
اسلامگرایی
همچنان که در مباحث پیشین هم اشاره شد، در پی تحولات سیاسی دهة 1340 که به قیام 15 خرداد 1342 و گسترش نهضت روحانیون و اسلامگرایان بر ضد حکومت انجامید، در دانشگاهها نیز موج اسلامگرایی شتاب گرفت. تلاشهای بسیار اما ناموفق ساواک بر آن بود تا بین علما و روحانیون با دانشجویان و دانشگاهیان فاصله ایجاد کرده و از گسترش روابط دو طرف جلوگیری کند و تشکلهای مسلمان نظیر انجمنهای اسلامی امکان فعالیتی نداشته باشند. ساواک مراقب بود، رابطه دانشجویان با روحانیون طرفدار امام خمینی به حداقل برسد و رفتار ایشان در قبال حاکمیت، بین دانشجویان نضج نگیرد. اما از اسناد برمیآید که گروههای مسلمان در سالهای دهة 1340 و 1350 موقعیت تعیین کنندهای در جنبشهای دانشجویی داشتند و افکار سیاسی ـ مذهبی امام(ره) بین دانشجویان با اقبال گستردهای روبرو شد. ساواک در اواخر دی 1347 از حمایتهای گسترده دانشجویان دانشگاهها از امام خمینی سخن به میان میآورد و تصریح میکند که اقدامات پیشگیرانه ساواک تغییری در نگرش سیاسی دانشجویان نسبت به ایشان به وجود نیاورده است. ساواک توصیه میکرد برای جلوگیری از گسترش وضعیت موجود، طرفداران امام خمینی از دانشگاهها اخراج شوند؛ در غیر این صورت در آیندهای نه چندان دور تبعات سیاسی سوئی برای رژیم رقم خواهد خورد.
ساواک اعتراف میکند که به رغم تمام اقدامات پیشگیرانه، در بسیاری از دانشگاهها، خوابگاهها و مراکز رفت و آمد دانشجویان و دانشگاهیان، اعلامیهها، نوارهای سخنرانی و دیگر پیامهای امام خمینی دست به دست میگردد و آن سازمان نیز قادر به جلوگیری از این روند نیست. نصیری ـ رئیس ساواک ـ بارها طی بخشنامههایی خطاب به مسئولان هشدار میداد که در برخورد با دانشجویان و دانشگاهیان حامی امام خمینی، هیچ اغماضی روا ندارند و آنان را به عنوان خائنین به کشور تحت تعقیب قرار داده و از محیطهای دانشگاهی طرد کنند. ساواک تصریح میکرد که گرایش دانشجویان به دین اسلام و مذهب تشیع از تمایل صرف مذهبی آنان سرچشمه نمیگیرد، بلکه عامل تبعیت از تفکر سیاسی مبتنی بر آموزههای اسلامی و دینی است که اساساً توسط روحانیون پیرو امام خمینی هدایت میشود. ساواک با احساس خطر، گسترش حجاب در بین دانشجویان دختر را «بیش از حد» ارزیابی کرده و در یک تحلیل آماری تصریح کرد که با گسترش موج اسلامگرایی در دانشگاهها، طی سالهای آتی، بسیاری از دانشجویان را اسلامگرایان شکل خواهند داد.
ساواک همواره هشدار میداد که در دانشگاهها بر تعداد نمازگزاران افزوده میشود و نمازخانهها و مساجد دانشگاهها و خوابگاههای دانشجویی روز به روز پذیرای تعداد بیشتری از دانشجویان و دانشگاهیان است. ساواک از تعدد چشمگیر چاپ، توزیع و انتشار اعلامیهها سخن به میان میآورد که طی سالهای پایانی عمر حکومت در طرفداری از اسلام سیاسی، محیط دانشگاهها و مراکز آموزش عالی را آکنده کرده و تلاش آن سازمان برای کشف توزیعکنندگان آن به ندرت به نتایج دلخواه منجر میشد. این روند در ماههای پایانی سال 1356 رشدی چشمگیر و کنترل ناشدنی یافت و فضای دانشگاهها به تدریج از کنترل ساواک خارج شد، تا جایی که از آن پس ساواک بیشتر گزارشگر وضعیت سیاسی حاکم بر دانشگاهها بود تا عامل جدی در جلوگیری از گسترش مخالفتها.
گسترش بحران
با آغاز حرکتهای انقلابی مردم بر ضد رژیم پهلوی، دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در صدر مراکز و کانونهای مخالفت با حکومت قرار گرفتند؛ ساواک و دیگر نیروهای امنیتی نیز بر دامنه سرکوب افزودند. در پی حوادث قم ـ 19 دی 1356 ـ در دانشگاهها نیز مخالفت با حکومت آشکارتر از پیش جریان یافت و موجبات درگیری و زد و خورد ساواک با دانشجویان و دانشگاهیان را فراهم آورد؛ به دنبال آن، تعداد زیادی از دانشجویان مخالف توسط ساواک دستگیر شدند. اما ناآرامیهای دانشگاهها دیگر کنترل ناشدنی مینمود. پس از قیام 29 بهمن 1356 در تبریز و شعلهور شدن مخالفتهای عمومی با حکومت، در بسیاری از شهرها، محیط دانشگاهها بیش از پیش متشنج شد و تعداد دانشجویان دستگیر شده از صدها تن فراتر رفت و بسیاری از کلاسهای درس نیز تعطیل شد. به تدریج دانشجویان در برابر ساواک و گارد دانشگاه، از حالت تدافعی خارج شده و خواستار خروج ساواک و گارد از دانشگاهها شدند. در گزارشات ساواک، آشکارا میتوان به تزلزل و سردرگمی ساواک و دیگر نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی و نیز مسئولان و رؤسای دانشگاهها و دانشکدهها در این باره پی برد.
در اواسط 1357 علاوه بر دانشجویان، بسیاری از کارکنان بخش اداری، مدیران میانی، استادان و اعضای هیئت علمی و دیگر عوامل دانشگاه نیز به صف مخالفان آشکار حکومت پیوستند. اینان، ساواک و دیگر نیروهای امنیتی ـ انتظامی را به مبارزه طلبیده و عوامل و نفوذیهای این سازمان را در محیطهای دانشگاهی طرد کردند. تلاشهای ساواک و دیگر مسئولان دانشگاهها در فریفتن مخالفان با وعدههایی نظیر افزایش حقوق و مزایا و دیگر مسائل رفاهی و غیره، کمتر گوش شنوایی پیدا میکرد. هر چند دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای پایتخت در رأس مخالفان دانشجویی حکومت قرار داشتند، اما چنانکه از گزارشات ساواک برمیآید، در دانشگاههای سایر شهرها نیز مخالفت با حکومت گسترش مییافت و برخوردهای شدید ساواک که با دستگیریهای گسترده دانشجویان و دانشگاهیان نیز توأم بود، نتوانسته بود از موج مخالفتها بکاهد.
گروههای مخالف دانشجویی همگام با گروهها و احزاب سیاسی ـ مذهبی کشور، سیاستهای هماهنگتری دنبال میکردند و اعتصابات دانشگاهها گسترش یافته و کلاسهای درس عمدتاً تعطیل میشدند. دانشگاهها عملاً به سنگری برای مبارزه با حکومت تبدیل شده بود و تظاهرات و زد و خوردهای بین دانشجویان و ساواک و دیگر نیروهای امنیتی ـ انتظامی پایانناپذیر مینمود. در 17 مرداد 1357 رؤسای دانشگاهها با نخستوزیر وقت جمشید آموزگار و نمایندگانی از ساواک برای چگونگی برخورد با دانشگاهیان و دانشجویان مخالف جلسه مشورتی تشکیل دادند که با اشاره به دستور صریح شاه برای آرام کردن دانشگاهها، تصمیم گرفته شد فشار ساواک و دیگر نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی بر مخالفان ادامه یافته و همزمان چنین القا شود که حکومت طرح استقلال دانشگاهها و انجام خواستههای دانشگاهیان را به طور جدی تحت بررسی دارد. اما به نظر میرسید بین دولت و ساواک در برخورد با دانشجویان و دانشگاهیان نظر واحدی وجود ندارد و نخستوزیر ساواک را متهم میکرد که در برخورد با مخالفان در دانشگاهها نظرات دولت را نادیده میگیرد و صریحاً ساواک را به اجتناب از اقدامات خودسرانه در دانشگاهها فرا میخواند.
اوج سرکوب ساواک در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و اطراف آن اتفاق افتاد. در این روز صدها تن از دانشجویان، توسط ساواک و سایر نیروهای امنیتی و انتظامی مورد حمله قرار گرفته و مجروح شدند و گروهی نیز به شهادت رسیدند. این واقعه به نقطه عطفی در مبارزات دانشجویان با رژیم پهلوی تبدیل شد و مبارزات و مخالفتهای سیاسی با حکومت، شتاب گرفت و ساواک به دلیل نقشی که در کشتار دانشجویان داشت بیش از پیش توسط مخالفان حکومت در داخل و خارج سرزنش شد. همچنین نمایش صحنههایی از سرکوب دانشجویان و دانش آموزان از تلویزیون خشم و نفرت عمومی از ساواک و حکومت را مضاعف کرد و ساواک از ادامه پخش برنامههایی از این دست جلوگیری کرد.
مدارس و دانشآموزان
ساواک در آموزش و پرورش نیز نفوذ فراوانی داشت. هرگونه امور مدیریتی، انتصابات، عزل و نصبها، جابجاییها، مأموریتها و نظایر آن عمدتاً با صلاحدید و مصلحتاندیشیهای ساواک صورت میگرفت و استخدام و به کارگیری نیروهای آموزشی، اداری و غیره تنها با تأیید نهایی ساواک امکانپذیر بود. علاوه بر آن، ساواک در بین معلمان و کادر آموزشی و مدیریتی مدارس نیز مأمورانی داشت؛ گفته میشد حتی در بین دانشآموزان نیز (که معمولاً سن آنان از 18 سال تجاوز نمیکرد) جاسوسان و خبرچینانی داشت. در تمام سالهای فعالیت ساواک، ترس از دخالتها و آزاررسانیهای این سازمان به پدیدهای عمومی در بین کارکنان آموزش و پرورش که مسئولیت تعلیم و تربیت میلیونها دانشآموز را برعهده داشتند، تبدیل شده بود. در موارد متعددی، نیروهای آموزش و پرورش از سوی ساواک احضار شده و تحت بازجویی قرار میگرفتند. در موارد بسیاری نیز قدرتنمایی و دخالتهای نابجای ساواک در امور آموزشی و مدیریتی در محیط مدارس و ادارات آموزش و پرورش، اختلال ایجاد میکرد.
مهمترین برخورد معلمان و اهالی آموزش و پرورش با ساواک در واپسین ماههای دهة 1330 و در دوران نخستوزیری جعفر شریفامامی روی داد. در جریان اعتراض معلمان به وضع معیشتی نابسامان خود، صدها تن از آنان توسط ساواک و نیروهای انتظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و یکی از آنان به نام دکتر خانعلی کشته شد. در طول سالهای نخست دهه 1340 که نهضت روحانیون بر ضد اقدامات شاه ادامه داشت، در بین معلمان و کادر آموزش و پرورش نیز مخالفتهایی با حکومت بروز کرد و بین آنان و ساواک برخوردهایی پیش آمد و گروهی از مخالفین توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفتند. در شهرهای قم و تهران، دانشآموزان و معلمان برخی مدارس در حمایت از قیام 15 خرداد و دستگیری امام خمینی دست به تظاهرات زدند و ساواک برای جلوگیری از گسترش مخالفتها، گروهی از آنان را دستگیر کرد و در همان حال بر تدابیر امنیتی در مدارس و محیطهای آموزشی افزود.
اسناد و گزارشات ساواک نشان میدهد که در دوران انقلاب، مدارس و مراکز آموزش و پرورش از کانونهای اصلی مبارزه با حکومت بودند و دانشآموزان همگام با معلمان و بسیاری از کادر اداری و مدیریتی آموزش و پرورش، مبارزات پیگیر و گستردهای با حکومت و عوامل ساواک داشتند. از ماههای پایانی سال 1356، شعارهای حمایت آشکار از امام خمینی و انتقاد از ساواک و شخص شاه در بسیاری از مدارس و در میان اهالی آموزش و پرورش گسترش یافته بود. در دوران انقلاب بسیاری از دانشآموزان و معلمان به دلیل مخالفت با حکومت توسط ساواک دستگیر و راهی زندان شده و تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفتند. ناآرامیهای سیاسی در مدارس و ادارات آموزش و پرورش، با آغاز سال 1357 فزونی گرفت؛ گزارشات مأموران ساواک نیز حاکی است که معلمان، دانشآموزان و دیگر کارکنان آموزش و پرورش بدون توجه به تهدیدات ساواک، به مخالفت با حکومت ادامه میدهند.
از اوایل مهر سال 1357، مدارس و مراکز آموزش و پرورش در سراسر کشور همگام با دیگر مردم مخالفت با حکومت را گسترش دادند و نقش قابل توجهی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند.
کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات