فعالیت آلمانیها در دوران مهاجرت در کرمانشاه و قصر شیرین


فعالیت آلمانیها در دوران مهاجرت در کرمانشاه و قصر شیرین

1. ایجاد تشکیلات سیاسی مهاجرین در کرمانشاه

پس از شکست تلاش شونمان در ایجاد یک مرکز دفاعی در قم و شکست نیروهای عشایری در حمله به تهران، ملیون نیز مجبور به ترک قم شدند و عازم اصفهان   گشتند.

در اصفهان شونمان به فعالیتهایی مشغول شد. او سربازخانه فرحآباد را که خالی از ژاندارم شده بود با سواران چریک خود اشغال کرده بود. این چریکها عبارت بودند از: علیخان سیاهکوهی یاغی با 100 نفر، محمودخان استکی یاغی (اصفهانی) که قبلا یکی از سرکردگان نایب حسین کاشی بود به اتفاق 55 نفر، یک سرکرده خوانساری به نام حسین خان با 75 نفر، منتصرالدوله و دامادش با 15 نفر و گارد محافظ شونمان که شامل ده سوار کرد بود. نایب جلال خان افسر ژاندارمری نیز با 50 نفر ژاندارم بعدآ به شونمان پیوست.

یکی از اقدامات مورد نظر آلمانیها در اصفهان تصرف موجودی بانک شاهنشاهی بود. پس از خروج نیروهای روسی و انگلیسی از اصفهان، مقامات بانک شاهنشاهی محافظت بانک را به حاکم اصفهان محول نمودند. آلمانیها نیز به حاکم پیام دادند که چون تمامی مؤسسات تجاری و بانکی انگلیس برای تثبیت نفوذ انگلیسیهاست بنابراین باید وجوه آن به بانک تحویل داده شود. حاکم اصفهان قبول نکرد و آلمانیها پیام خشنتری برای او فرستادند؛ ولی باز هم فایدهای نداشت. سرانجام، آنها پس از یک جلسه سری به طور مخفیانه به حاکم پیام دادند که بهتر است با هم مصالحه کنند و وجوه بانک را تقسیم نمایند. بدین ترتیب، مخالفت حاکم تبدیل به موافقت گردید و وجوه بانک که 110 هزار تومان بود بطور مساوی تقسیم شد. 

شونمان و رونر (کفیل کنسولگری آلمان در سلطانآباد) توانستند 25000 سوار عشایری را بسیج کنند که هزار نفر آنها از بختیاریها بودند. اما این تلاشها فایده نداشت؛ زیرا پس از سقوط سلطانآباد ارتباط با غرب کشور قطع شده بود. بدین ترتیب تصمیم گرفته شد که بنابه پیشنهاد واسل و نظامالسلطنه کمیته دفاع ملی در کرمانشاه مستقر شود. در اواخر ژانویه 1916/ ربیعالاول 1334 مهاجرین وارد کرمانشاه شدند.   پس از ورود مهاجرین به این شهر و سقوط گردنه بید سرخ در کنگاور و از دست رفتن امیدها، لازم بود تغییراتی در سیاست آلمان نسبت به ایران صورت پذیرد. واسل و کنت مترنیخ پیشنهاد کردند که به لحاظ سیاسی ایران فعلا کنار گذاشته شود و عملیات نظامی در جهت حفظ جناح شرقی ارتش عثمانی متمرکز گردد؛ ولی این پیشنهاد مورد تصویب قرار نگرفت. انورپاشا (وزیر جنگ عثمانی) و احتشامالسلطنه سفیر ایران در استانبول مایل به کنار گذاشتن عملیات در ایران نبودند.

لوسوو  (Lossow)پیشنهاد کرد که، ضمن ادامه عملیات در عثمانی، برای مقابله با روسها در کرمانشاه یک واحد نظامی دفاعی ایجاد و همزمان با آن یک حکومت موقت نیز تشکیل شود تا در زمان مناسب نیروهای عثمانی به سوی ایران روانه شوند. در 29 ژانویه 1916/ ربیعالاول 1334 این پیشنهاد مورد تصویب فالکنهاین و یاگوو (وزیر امور خارجه آلمان) قرار گرفت.   اما گلتس باتشکیل دولت موقت مخالفت نمود. ترس او از این بود که اجرای این نقشه روسها را برای حمله بیشتر ترغیب نماید و، از طرف دیگر، موجب تغییر جهت سیاسی طرفداران مستوفیالممالک که در کابینه فرمانفرما حضور داشتند، گردد. همچنین گلتس معتقد بود که در کرمانشاه مطمئن شده که فوزیبیگ وابسته نظامی عثمانی، نقش فعالی در آن حکومت موقت به دست آورده و در نتیجه آن حکومت نیز تمایلات ضدآلمانی پیدا خواهد کرد. 

حسینقلیخان نواب، سفیر ایران در برلین نیز توصیه میکرد تا زمانی که ایران رسمآ به جبهه مخالف ملحق نشده فقط یک مجمع ملی تشکیل شود. 

هنگامی که نظامالسلطنه در صحنه اقامت داشت خبرهای نامساعدی از اقبالالدوله غفاری کاشانی حاکم کرمانشاه میرسید که برضد نظامالسلطنه مشغول تحریکاتی است. اخبار کرمانشاه موجبات نگرانی نظامالسلطنه را فراهم نمود و او چنین صلاح دانست که یکی از افراد مورد اطمینان خود را به حکومت کرمانشاه منصوب نماید. او یحیی دولتآبادی را به منظور تهیه مقدمات ایجاد یک مرکز سیاسی و نظامی در کرمانشاه در 12 ربیعالاول 1334 به آن شهر فرستاد.   دولتآبادی مینویسد در هنگام ورود او به شهر، اقبالالدوله در ارک مانند محبوس محترمی زندگی میکرد و در هیچ کاری دخالت نداشت. کمیته دفاع ملی کرمانشاه با هشت نفر عضو خود، که مرکب از دو حزب اعتدالیون و دموکرات بودند، به کارها رسیدگی کرد همچنین فوزی بیگ (وابسته نظامی عثمانی) و عبدالحمیدخان یمین نظام (سردار مقتدر)، که در عثمانی تحصیل نظام کرده و به عثمانیها گرایش داشت، به کرمانشاه آمدند تا تحریکاتی برضد آلمانیها انجام دهند. یمین نظام به علت روابط خصوصیای که با اقبالالدوله داشت او را نیز با عثمانیها همراه ساخت. اقبالالدوله نیز از ترس نظامالسلطنه و دموکراتها به عثمانیها گرایش پیدا کرد و عثمانیها نیز اقبالالدوله را به عنوان تهدیدی در مقابل نظامالسلطنه در نظر داشتند. سرانجام، دولتآبادی موفق شد افکار عمومی را آماده سازد تا اقبالالدوله را از شهر بیرون کنند و حاکمی را از طرف نظامالسلطنه بپذیرند. این امر با مخالفت رفیق بیگ شهبندر عثمانی و فوزیبیگ روبهرو شد. سرانجام، پس از دخالت وزیرمختار آلمان، فوزیبیگ به برکناری اقبالالدوله راضی میشود، و از آن پس اقبالالدوله به صورت تحتالحفظ در صحنه نگهداشته میشود.   دکتر واسل نیز همراه با نظامالسلطنه در پنجم فوریه 1916/ ششم ربیعالثانی 1334 وارد کرمانشاه شدند. 

یکی از اقدامات کمیته مهاجرین در کرمانشاه تشکیل صندوق مالیه با محاسبات مرتب بود. این صندوق زیرنظر کیسلینگ قرار داشت.   حکومت شهر نیز به صورت نظامی و زیر نظر میرسید حسن خان رئیس ژاندارمری مقیم کرمانشاه اداره میشد. اما کلنل بوپ به او ظنین شد که با روسها رابطه دارد؛ او را برکنار و کلنل محمدتقی خان پسیان را به جای او منصوب کرد و حکمی برای او فرستاد. کمیته دفاع ملی به این اقدام اعتراض نمود که این کار را باید نظام السلطنه صورت دهد و خود کلنل محمدتقی خان نیز حکم را قبول نکرد و بدین ترتیب سرهنگ بوپ از نظامالسلطنه تقاضا نمود که این کار را شخصآ انجام دهد، و به همین ترتیب عمل شد.   همچنین به دستور دکترواسل یک هیئت مقننه و یک هیئت مجریه در کرمانشاه تشکیل شد. هیأت مقننه مرکب از وکلای اعتدالی و دموکرات بود و هیئت مجریه تحت ریاست شخص نظامالسلطنه شامل چند نفر از وکلای دمکرات و اعتدالی فعالیت میکرد. علاوه براینها، یک هیئت نظامی تحت فرمان سرهنگ علیاحسان بیک و عبدالحمیدخان سردار مقتدر تشکیل شد. 

گلتس در هنگام اقامت در کرمانشاه در ژانویه 1916/ ربیعالاول 1334 با سردار مقتدر کاشانی ملاقات کرده و به او مأموریت داده بود که در حکومت ملی نیروی نظام ملی را تشکیل دهد. 

عقبنشینی از کرمانشاه (پایان فعالیت مهاجرین در کرمانشاه): در 22 فوریه /1916 ربیعالثانی 1334 روسها با حمله مجدد خود به جبهه دفاعی کنگاور (بید سرخ) موفق شدند مقاومت سربازان عثمانی را به رهبری سروان رایت و ژاندارمها را به فرماندهی کالستروم (Kaelstrom) در هم شکنند؛ و چون دیگر کرمانشاه قابل دفاع نبود نیروی مدافع به سوی ماهیدشت در 45 کیلومتری کرمانشاه عقب نشست و پس از اعزام چهارگردان از سوی عثمانیها و یک ستون پیاده نظام از طرف گلتس جبهه جدیدی در پاتاق (کرند) ایجاد شد.   مدت توقف مهاجرین در کرمانشاه 20 روز بود. 

پس از شکست عملیات در کنگاور، فرماندهان آلمان و سوئدی سعی داشتند نیروهای داوطلب و ژاندارمها را به ادامه عملیات در کنگاور تشویق نمایند. بخش سیاسی ارتش آلمان، سرهنگ آدولف فریدریش دوک مکلنبورگ (A.F.D.Meclenburg)   را به عنوان مأمور فوقالعاده (در هیئت فوقالعاده پ) به ایران اعزام نمود و او هم بلافاصله تیپی را با افراد منتخب تشکیل داد که به تیربار مجهز بودند. اعزام او برای دفاع از بقیه خاک ایران و جناح شرقی ارتش عثمانی بود؛ زیرا عثمانیها قادر به اعزام نیروهای کمکی به ایران نبودند.   ژنرال فن در گلتس در گزارشی که از اوضاع ایران میدهد در مورد نقش این هیئت مینویسد: با ورود هیئت آدولف دوک مکلنبورگ و تجهیزات و اسلحه لازم یک اردوی آموزشی در قصر شیرین ایجاد خواهد شد. 

هیئت مکلنبورگ در آوریل 1916، یعنی زمانی به مرز ایران رسید که دیگر نمیتوانست تأثیری بر سرنوشت آلمانیها داشته باشد. 

پس از تصرف نهاوند به دست روسها، کرمانشاه مورد تهدید قرار گرفت؛ زیرا پس از ورود مهاجرین، نظامالسلطنه، وزیرمختار آلمان (واسل) و سرهنگ بوپ از صحنه به کرمانشاه، و عدم امکان ارتباط تلگرافی و سرگرم شدن آنها به کارهای حکومتی و همچنین اختلافات ژاندارمری موجب شد که خطر حمله روسها مورد بیتوجهی قرار بگیرد. از طرف دیگر، نظامالسلطنه واسطه پرداخت پول بین آلمانیها و مهاجرین بود؛ هرچه میخواست میگرفت و هرچه میخواست میداد. از نظر اسلحه و مهمات نیز مشکلاتی برای مجاهدین پیش آمده بود؛ زیرا به علت خلف وعده آلمانیها یا جلوگیری عثمانیها مجاهدین با کمبود فشنگ روبهرو بودند. سرانجام، در 17 ربیعالثانی 1334 نیروهای روسی به سوی کرمانشاه رهسپار شدند و مهاجرین نیز از شهر بیرون رفتند.   در منابع انگلیسی آمده که یکی از نتایج مطلوب تصرف کرمانشاه به دست نیروهای روسی این بود که از والی پشتکوه تعهدنامهای کتبی مبنی بر وفاداری نسبت به دولت ایران گرفته شد. 

مهاجرین چند روزی در کرند اقامت نمودند؛ ولی سرانجام در 22 ربیعالثانی 1334 مهاجرت به سوی قصرشیرین آغاز شد. روسها نیز از کرند جلوتر نیامدند زیرا اردوی سنجابی شامل سواران سنجابی و گوران تحت نظر سرداران رشید سنجابی و رشیدالسلطنه گوران با گروهی از ژاندارمری که تحت ریاست سروان سونسون بودند، در ماهیدشت جلوی روسها را گرفته بودند. علت دیگر عدم پیشروی روسها این بود که یک اردوی سه هزار نفری از عثمانی به ایران فرستاده شد. همزمان با شکست آلمانیها در کرمانشاه، عدهای از صاحبمنصبان آلمانی با مقادیری مهمات به ایران رسیدند و سرهنگ بوپ تصمیم گرفت بوسیله آنها ژاندارمری را منظم سازد. او مرکز خود را در قصر شیرین قرار داد و مرکز اردوی عثمانی نیز در سرحد بود. تصمیم بر این بود که کرند از روسها پس گرفته شود. از طرف راست سنجابیها جلوی روسها را گرفته بودند و نقشهای نیز تنظیم شد که از طرف چپ نیز به توسط کلهرها جلوی روسها را بگیرند. 

2. مذاکره بلوشر با کلهرها

در دو طرف جاده قصر شیرین و گردنه پاتاق، قبایل کرد سکونت داشتند؛ در شمال سنجابیها و در جنوب کلهرها. سنجابیها به رهبری صمصامالممالک و سه پسرش سردار ظفر، سردار مقتدر و سردار ناصر از هواداران نهضت ملی به شمار میرفتند؛ اما در مورد ایل کلهر وضع پیچیدهتر بود. در رأس ایل دو امیر قرار داشتند؛ عمو و برادرزاده: امیر معظم جوان که تا آن زمان از آلمانیها حمایت کرده بود و امیراعظم که بیطرف باقی مانده و احتمالا طرفدار روسها بود.   از طرف دیگر، منطقه سکونت ایل کلهر از اهمیت

خاصی برخوردار بود؛ زیرا روسها میتوانستند از طریق منطقه آنها پاتاق را دور بزنند و از پشت سر نیروهای سرهنگ بوپ را مورد حمله قرار دهند. به همین سبب، کلنل بوپ تصمیم گرفت یکی از افسران آلمانی را نزد کلهرها بفرستد تا با آنها مذاکره نماید. در 13 مارس 1916 این مأموریت به بلوشر (Blocher) و یک فرد دیگر محول میشود. آنها در مذاکره با دو امیر متوجه میشود که رؤسای ایل کلهر قصد دارند از وضع موجود برای کسب پول بیشتر از آلمانیها سود جویند. امیر اعظم پیشنهاد کرد که دولت آلمان هدیهای به مبلغ چهل هزار مارک به او بدهد و از او دوهزار سوار در قبال پرداخت 200 هزار مارک ماهانه به خدمت بگیرد. امیرمعظم نیز اعلام داشت که در شأن و مقام او نیست که 800 سوار مسلح نماید. سرانجام آلمانیها که دیدند نمیتوانند تقاضاهای امیراعظم را بپذیرند، تصمیم گرفتند با امیرمعظم وارد معامله بشوند و برمبنای 900 سوار معامله را خاتمه دادند.   در پنجم مه 1916 یکی از افراد ژاندارمری به بلوشر اطلاع میدهد که روسها در چهارم مه موضع پاتاق را تصرف کردهاند؛ سرفرماندهی آلمان و نظامالسلطنه قصر شیرین را ترک گفته و به عثمانی رفتهاند. بدین ترتیب مأموریت بلوشر نیز پایان پذیرفت و او در ششم مه 1916/ رجب 1334 با افراد خود وارد خانقین شد. 

3. فعالیت آلمانیها در دوران مهاجرت در قصرشیرین

در هنگام ورود مهاجرین به قصر شیرین، حکومت این ناحیه در دست شیرخان صمصامالممالک سنجابی بود که از ملیون طرفداری میکرد.   در مارس /1916 جمادیالاول 1334 سلیمان میرزا، شونمان، ووسترو و سایر ملیون ایرانی وارد  قصر شیرین شدند.   سرهنگ بوپ پس از ورود به قصر شیرین، تمام صاحبمنصبان سوئدی را برکنار نمود و چند نفر از صاحبمنصبان آلمانی را که تازه رسیده بودند به جای آنها گماشت. یکی از این صاحبمنصبان آلمانی را نزد کلهرها فرستاد  تا از آمدن روسها از آن راه جلوگیری کند و یکی دیگر از افسران آلمانی را به ریاست کل ژاندارمری منصوب کرد. ماژور محمدتقی خان را رئیس ایرانی آنها قرار داد. هنگهای مختلف ژاندارمری را برهم زد و همه را به یک هنگ تبدیل کرد.   سرگرد ابرهارت (Eberhardt) نیز در رأس نیروهای ژاندارمری قرار گرفت.   این تغییرات موجب اعتراض صاحبمنصبان ایرانی شد. در قصرشیرین افسران ایرانی حوزهای تشکیل دادند و با نقشه جنگی آلمانها مخالفت کردند. و حرف آنها این بود که هدف آلمانیها کشاندن نیروهای روسی به داخل ایران بوده است؛ زیرا از ساوه تا قصرشیرین پیوسته به ایرانیان فرمان عقبنشینی دادهاند و، بنابراین، فرصتهای خوب برای مقاومت از بین رفته است  . ملکزاده هیربد یکی از افسران ژاندارمری که جزو معترضان بوده مینویسد: در قصرشیرین شکایتهای افسران ژاندارمری شروع شد و جریان اعتراضات به گوش آلمانیها رسید. در جلسه شورای جنگی، که مرکب از آلمانیها، عثمانیها و ایرانیها بود، تصمیم گرفته شد چند نفر را تبعید نمایند. 

احتمالا نظامالسلطنه نیز، که به طور کلی رابطهاش با ژاندارمری خوب نبود، مایل بود صاحبمنصبان مزبور تنبیه شوند، و او در این زمان فرصت مناسب را به دست آورده بود.   تبعیدیها عبارت بودند از سلطان مهدیقلی خان، سلطان عبدالعلیخان، سلطان پولادین و سلطان اسفندیار که شبانه آنها را به موصل تبعید کردند. کوپال و ملکزاده را نیز اخراج کردند. حکم اخراج ملک زاده بدین صورت بود: «آقای سلطان ملکزاده صاحبمنصب رژیمان سوم فارس از این تاریخ اداره ژاندارمری نمیتواند شما را به خدمت بپذیرد. مفتش کل، ابرهارت». البته ملکزاده بعدآ متوجه میشود که ابتدا قرار بوده آنها اعدام شوند؛ ولی کاردار سفارت عثمانی صفابیگ که با صاحبمنصبان مزبور آشنایی داشته است به این حکم اعتراض نموده و در نتیجه فقط به اخراج آنها اکتفا شده است.   البته آقای کاظمزاده که از اعضای کمیته ملیون بوده در گزارشی که از قصر شیرین ارائه میدهد سرهنگ بوپ را فردی ناموفق معرفی میکند؛ زیرا: اسلحه و مهمات کافی در اختیار او نیست، عشایر فاقد انضباط میباشند، او فاقد شناخت کافی در مورد ایران و ایرانیهاست، و همچنین مشاور خوبی در زمینه شناخت ایران ندارد.

سرهنگ بوپ در هنگام ورود به قصر شیرین، صندوق مالی را خالی وانمود کرد. او پرداخت حقوق نیروهای عثمانی، ژاندارمری و سنجابی را لازم میدانست و به کلهرها نیز تا حدی مساعدت مینمود؛ اما بقیه گروهها را اضافی تشخیص میداد و چیزی پرداخت نمیکرد. 

چند نفر از نمایندگان دموکرات و بعضی از جوانان که در کمیته دفاع ملی فعال بودند تصمیم گرفتند از حیدرخان عمواوغلی که در بغداد بود دعوت کنند و او را به جای نظامالسلطنه بگمارند. بنابراین، درخواستی به ژنرال فن در گلتس نوشتند و آن را به امضای چهارنفر: صمصامالممالک، ابوالقاسم خان بختیاری، محمدتقی خان سرهنگ ژاندارمری و اکبر میرزا سلطان سوار نادری رسانیدند و سپس آن را به سرهنگ بوپ دادند که برای مارشال فن در گلتس بفرستد. بوپ هم ورقه را نزد نظامالسلطنه فرستاد.   گولتس و بوپ نیز از ابتدا مایل به همکاری با حیدرخان بودند و از او خواسته بودند تا نفوذ خود را برای استخدام داوطلبان ایرانی به کار گیرد و سپس وارد ستاد سرهنگ بوپ شود؛ اما او نپذیرفته و درخواست فرماندهی مستقلی را برای خود مطرح ساخته بود.   به هرحال، نظامالسلطنه از اقدام این افراد نگران شد و پس از تحقیق متوجه شد که سیدمحمدرضا مساوات، که هم در کمیته دفاع ملی و هم در حزب دموکرات فعالیت دارد، در این کار دخالت داشته است. 

حمایت واسل از نظامالسلطنه موجب شد تا او ]واسل[ از دموکراتها فاصله بگیرد و آلمانیها از همکاری با دموکراتها خودداری نمودند. با اینکه دموکراتها آمادگی داشتند در امور مختلف همکاری کنند سرفرماندهی ارتش کل آلمان به این بهانه که دخالت دموکراتها در امور با اصل تمرکز مغایر است از پذیرش آنها خودداری کرد در نتیجه، دموکراتهایی مثل سلیمان میرزا خود را از جریانات کنار کشیدند. 

اردوی مهاجرین در قصر شیرین شامل ایرانیها، آلمانیها و عثمانیها بود. از عثمانیها، در این زمان صفابیگ، که نماینده دیپلماتیک عثمانی در نزد نظامالسلطنه بود در قصر شیرین حضور داشت؛ اما بدون اجازه فوزی بیگ وابسته نظامی عثمانی کاری انجام نمیداد.   نماینده نظامی عثمانی نیز فوزیبیگ نام داشت و فرد سوم شوکتبیگ فرمانده نیروهای نظامی عثمانی بود که ریاست اردوی کرند را برعهده داشت. یحیی دولتآبادی، که در قصرشیرین حضور داشته، معتقد است نظامالسلطنه در قصر شیرین روابط خاصی با عثمانیها برقرار ساخت و فوزی بیگ را به سوی خود جلب کرد.   از مأموران آلمانی، کلنل بوپ در رأس نیروهای نظامی قرار داشت که البته چند نفر از افسران آلمانی دیگر مانند سرگرد ابرهارت و دیگران در اجرای این وظایف او را همراهی میکردند.   از مأموران دیگر آلمانی، شونمان نیز، که به عنوان نماینده نظامی و سیاسی آلمان در کمیته دفاع ملی حضور داشت، تا این زمان همراه اردو بود؛ اما پس از ورود به قصر شیرین و ملاحظه اوضاع و احوال به قصد ملاقات با ژنرال گلتس به بغداد رفت.   از ملیون مهاجر ایرانی نیز میتوان از نمایندگان مجلس شورای ملی نام برد که  برجستهترین آنها عبارت بودند از سلیمان میرزا، مدرس، شیخ حسین استرآبادی، میرزا محمدصادق طباطبایی، میرزاقاسم خان تبریزی، نظامالدین حکمت. غیر از نمایندگان، اشخاص دیگری نیز مانند سلیمان خان معاون وزارت داخله، سردار سعید افشار، عبدالحسین خان، سردار یحیی گیلانی، میرزا کریم گیلانی در شمار مهاجرین بودند. نیروهای نظامی ایرانی در قصرشیرین عبارت بودند از: مجاهدین داوطلب که تحت ریاست امیرحشمت تبریزی و حسینزاده بودند،   نیروهای ژاندارمری تحت فرمان صاحبمنصبان سوئدی و ایرانی، یک عده سوار و پیاده نادری به ریاست شاهزاده اکبر میرزا که زیرنظر فرماندهان ژاندارمری بودند، سواران لر از فوج سیلاخور که زیرنظر نظامالسلطنه بودند، سواران کلهر به ریاست عباس خان امیرمعظم، سواران بختیاری به ریاست یداللهخان بختیاری نجل امیرمفخم و سالار مسعود پسر سردار ظفر و عدهای دیگر از رؤسای بختیاری، سوار ملایری و تویسرکانی و نهاوندی به ریاست حسنخان زند سالار ناصر و سالار همایون، افراد نایب حسین و پسرش ماشاءاللهخان، نیروهای دیگری تحت نظر شکراللهخان جوزانی، گروههایی از مجاهدین آذربایجانی، دستهای از قزاقان تهران که تحت نظر دونفر از صاحبمنصبان قدیم قزاقخانه بودند. ریاست تمام این نیروهای نظامی با سرهنگ بوپ بود. 

4. تشکیل جمعیت مدافعین وطن

واسل در قصرشیرین اعتدالیون و دموکراتها را به همکاری دسته جمعی تشویق نمود. در مارس 1916/ جمادیالاول 1334 این دو حزب اعلام همکاری نمودند و اتحادیه مدافعین وطن را تشکیل دادند.   دولتآبادی که در این زمان در قصر شیرین حضور داشته در مورد چگونگی تشکیل اتحادیه مدافعین وطن مینویسد که او (دولت آبادی) با یکی دیگر از مهاجرین به نام میرزا کریمخان تصمیم میگیرند که بین مجاهدین اتحاد برقرار سازند و براساس چهار اصل همکاری خود را در این راه آغاز میکنند: 1. مسئله فرقهبازی لغو شود و عنوان دموکرات و اعتدالی تا آخر جنگ از بین برود؛ 2. کمیته دفاع ملی لغو شود؛ 3. جمعیتی به نام مدافعین وطن تشکیل شود؛ 4. نظامالسلطنه را مجبور نمایند تا از این جمعیت یعنی از هیئت منتخب آن حرفشنوی داشته باشد. سرانجام میرزاکریمخان با اعتدالیون تماس گرفت، دولت آبادی نیز با دموکراتها هماهنگی کرد، نظامالسلطنه نیز وعده همکاری داد، و قراردادی به شرح زیر به امضا رسید: 

1. مقصد این اتحاد مقدس حفظ استقلال و تمامیت ایران و قطع نفوذ و استیلای دشمنان از خاک ایران است؛ 2. مدت دوام این قرارداد تا شش ماه پس از جنگ خواهد بود؛ 3. از تاریخ امضای این ورقه تشکیلات دو حزب اعتدالیون و دمکراتها منحل میشود و تمامی اعضای این دو حزب «جمعیت مدافعین وطن» را تشکیل خواهند داد؛ 4. غیر از اعضای دو حزب از سایر گروههای ملی نیز هر کس داوطلب باشد به عضویت این جمعیت پذیرفته خواهد شد؛ 5. هیئت مرکزی جمعیت مدافعین وطن، که به اکثریت دو ثلث از آراء امضاکنندگان این معاهده انتخاب میشوند، جمعیت را اداره خواهند کرد؛ 6. هرکس از افراد جمعیت برضد این معاهده مقدس قیام نماید یا از موارد توافقنامه تخلف نماید، پس از محاکمه و ثبوت تخلف، خیانت او به عالم اسلامیت و ایرانیت به وسیله روزنامهها و غیره اعلان خواهد شد؛ 7. امضاکنندگان این قرارداد متعهد و ضامن اجرای موارد فوق خواهند بود.   قصر شیرین 21 جمادیالاول .1334

امضاءکنندگان این معاهده از دو حزب عبارت بودند: از وحیدالملک، محمدرضا موسوی، محمدحسین خوانساری، رضادهخوارقانی، محمدحسین استرآبادی، سیدحسن مدرس، امیرنوری، محمدعلی کلوپ، سلیمان محسن (شاهزاده سلیمان میرزا)، نظامالدین (مشارالدوله)، سید حسین کزازی، فتحعلی شیرازی (خان باباخان)، محمدطاهر القدسی و محمد افشار.   همزمان با تأسیس جمعیت مدافعین وطن یک کمیسیون اجرایی به ریاست نظامالسلطنه و با حمایت وابسته نظامی عثمانی ]فوزی بیگ[ تشکیل و حکومت موقت پیریزی شد؛ ولی به علت ملاحظه دولت ایران، آن را کمیته ایکس نام نهادند و وظایف بدین ترتیب تقسیم شد: نظامالسلطنه (رئیس)، سید محمد صادق طباطبایی (عدلیه) سلیمان میرزا (داخله)، میرزا محمدعلی خان کلوپ (مالیه)، محمد علی خان پسر نظامالسلطنه (خارجه)، سید حسن مدرس (معارف)، میرزا قاسم خان (تجارت و فوائد عامه). 

5. مذاکرات نظامالسلطنه و دکتر واسل (وزیرمختار آلمان)

یکی از مسائل مورد مذاکره بین نظامالسلطنه و دکتر واسل در مورد لزوم تعهد دولت آلمان و متحدان او برای تأمین تمامیت ارضی و استقلال سیاسی و اقتصادی ایران در معاهدات با آنها بود. اگرچه تلگرافهایی از طرف وزیرامور خارجه آلمان در مورد قدرشناسی دولت آلمان و سعی آن دولت در موقع انعقاد صلح برای تأمین نظریات ملیون ایرانی واصل شد؛ اما مهاجرین این را کافی نمیدانستند و معتقد بودند چون تمام ملت ایران در حقیقت وارد این درگیری شده و ایران دچار صدمات جنگی زیادی شده است و، فقط به علت ورود نیروهای روسی، دولت ایران رسمآ نتوانسته است درجنگ شرکت کند پس باید همان مقررات که در معاهده پیشنهادی مؤتلفین با حکومت مستوفی شده مورد تعهد قرار بگیرد؛ ولی دکتر واسل اعلام داشت که دولت آلمان نمیتواند با عدهای از ملیون معاهدهای را منعقد سازد؛ براساس قوانین بینالمللی، یک دولت فقط با یک دولت میتواند وارد معاهده شود. 

نظامالسلطنه که مایل بود به هر صورت پیمانی با آلمانیها منعقد سازد تصمیم گرفت هیئت فوقالعادهای را شخصآ به برلن اعزام نماید.   در 12 آوریل 1916/8

جمادیالاخر 1334 هیئتی به رهبری وحیدالملک شیبانی به برلن اعزام کرد. طباطبایی نیز به اسلامبول فرستاده شد. 

در اواخر آوریل 1916/ رجب 1334 یک نیروی روسی در حوالی کرمانشاه استقرار یافت. سرهنگ بوپ برای جلوگیری از این امر عشایر کرد را به تحریک واداشت و افراد ایل کلهر هارون آباد را تصرف نمودند؛ ولی با به کار افتادن توپها و تیربارها عقب نشستند.   نیروهای باراتف در هفتم مه 1916 توانستند نیروهای ترک و ایرانی را از گردنه پاتاق عقب برانند و قصر شیرین را تصرف نمایند. سرهنگ بوپ و نیروهایش به بعقوبه عقبنشینی کردند؛ اما سپاهیان ترک تحت فرماندهی شوکت بیگ فرمانهای او را قبول نکردند و در شرق خانقین موضع گرفتند.   پس از این عقبنشینی، فرماندهی نیروهای ایرانی به شوکت بیگ سپرده شد، سرهنگ بوپ از سمت خود معزول و هیئت نظامی ایران ـ آلمان نیز منحل شد. 

در 19 آوریل 1916 ژنرال گلتس دراثر بیماری درگذشت و فالکنهاین تلاش کرد تا فرماندهی ارتش ششم عثمانی دوباره به یک افسر آلمانی واگذار شود ولی انورپاشا به او یادآوری نمود که به نفع او نیست که موقعیت انورپاشا در عثمانی با دشواری روبهرو شود. فالکنهاین نیز به اصرار خود ادامه نداد و تنها به این اکتفا کرد که فرماندهی آن ارتش را یک افسر عثمانی برعهده بگیرد و یکی از افسران ستاد کل ارتش آلمان نیز در کنار او خدمت کند. بدینسان، ژنرال خلیل پاشا فرمانده ارتش عثمانی شد و سرهنگ گلایش (Gleich) نیز در 28 آوریل 1916/ جمادیالاخر 1334 ریاست کلیه تشکیلات آلمانیها را برعهده گرفت. 

گلایش معتقد بود که باید به عملیات در ایران خاتمه داد. او عقیده داشت فعالیتهای سیاسی در ایران شکست خورده و دست زدن به اقدامات دیگر بیفایده است.   پس از اینکه هیئت نظامی ایران و آلمان بعد از عقبنشینی از پاتاق به دستور فالکنهاین منحل گردید مشخص شد که پیشنهاد گلایش برای کنار گذاشتن عملیات در ایران مورد توجه قرار گرفته است. 


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران