شهید سیدمجتبی هاشمی؛ از فرماندهی جنگ‌های نامنظم تا تشکیل فدائیان اسلام


2628 بازدید

«سید مجتبی هاشمی» نخستین فرمانده کمیته انقلاب مرکزی تهران، فرمانده گروه فداییان اسلام در طول جنگ ایران و عراق و به همراه مصطفی چمران تنها فرمانده جنگ‌های نامنظم در ایران بود. کسی که در 13 ابان 1319 در محله شاپور به دنیا آمد و در 28 اردیبهشت 1364 در خیابان وحدت اسلامی (شاپور سابق)، تهران توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید. به مناسبت نهمین سالگرد شهادت این فرمانده جنگ، مرور بخشی از زندگی و رشادت‌های وی در حماسه‌های جنگ در ادامه می‌آید:

سیدمجتبی؛ زیباترین جوان ایرانی در سال 1338

سید مجتبی سومین فرزند خانواده‌اش بود و در جوانی به سبب ظاهر، نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد، به طوری که در سال ١٣٣٨ به عنوان زیباترین جوان ایران شناخته شد. او برای استخدام به ارتش شاهنشاهی رفت اما جو حاکم بر ارتش با احوال او تناسبی نداشت و از آنجا بیرون ‌آمد و به شغل آزاد روی آورد. او که در کنار کار، به ورزش‌های باستانی و کُشتی نیز مشغول بود، در سال ١٣٤٢ به هیئت‌های مذهبی پیوست و بارها به دلیل مبارزاتش، توسط نیروهای ساواک تحت تعقیب قرار گرفت.وی دارای تحصیلات متوسطه بود. سید مجتبی متاهل، دارای دو فرزند و در تهران سکونت داشت.

محافظ امام خمینی(ره) در زمان ورود به ایران

او قبل از انقلاب اسلامی، ازدواج کرد و با آغاز مبارزات مردم علیه شاه، کم کم زندگی‌اش رنگ و بوی سیاسی گرفت تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید. در زمان ورود امام خمینی جزء نخستین افراد حلقه محافظان او در کمیته استقبال قرار می‌گیرد؛ وی بعد از پیروزی انقلاب، جزء یکی از مؤسسین کمیته انقلاب اسلامی منطقه ٩ بود.

برای دستگیری ضدانقلاب به «پاوه» رفت

او از سوی خلخالی مأمور به شناسایی و دستگیری ضد انقلاب شد و با آغاز غائله ضد انقلاب در غرب کشور، به پاوه رفت و اینجا بود که پایش به جنگ باز شد و با آغاز رسمی جنگ، جزء نخستین افرادی بود که خود را به جبهه‌های جنوب‌ رساند. اما در این مسیر حدود ٨٠ نفر از بچه‌های انقلابی را که از اعضای بیرون زده از ارتش پیش از انقلاب، اعضای ستاد مبارزه با مواد مخدر و کمیته انقلاب اسلامی سابق بوده‌اند را نیز با خود همراه کرد. یک بار خواست با نیروهایش به جبهه برود که اتوبوس پیدا نمی‌کند. موضوع را به خلخالی اطلاع دادند، وی می‌گوید خود را با دو اتوبوسی که با آنها مواد مخدر حمل می‌شده و الان توقیف است، به جبهه برسانید و بعد که به مقصد رسیدید، راننده را آزاد کنید.

مسئول راه‌اندازی گروه «فدائیان اسلام»

سید مجتبی هاشمی در سال ١٣٥٩ گروه ضربتی بنام گروه «فداییان اسلام» را تشکیل داد و تا سال ١٣٦١ و شکست حصر آبادان، بیش از ١٠ هزار نفر نیروی مردمی از سراسر کشور در قالب فداییان اسلام به فرماندهی او وارد جنگ شدند. پس از شروع جنگ ایران و عراق، ستاد این گروه در هتل کاروانسرای آبادان شکل گرفت و او و همرزمانش، در مقاومت 32 روزه این شهر، با امیر منوچهر کهتری ایستادگی کردند. در صفحه 254 از جلد پانزدهم «صحیفه امام» و در نامه تشکر خمینی از فرماندهان ارتش و سپاه در شکست حصر آبادان، از گروه فداییان اسلام قدردانی شده‌است.

سید مجتبی، در این مدت در دو محور عملیاتی، زیر پل خرمشهر و جبهه ذوالفقاریه آبادان با تشکیل دو خاکریز به عنوان خط اول (الله) و خط دوم (علی) نیروها را سازماندهی کرد و به مدت یک سال در سرما و گرمای بالای ٥٠ درجه با کمترین امکانات و تحمل رنج و مشقت زیاد، توانست سدی مقابل ماشین مجهز جنگی ارتش صدام ایجاد کند و با همرزمانش ٣٠٠ شهید و ٤٠٠ جانباز تقدیم اسلام و ایران کرد.

هدف گلوله‌های مجاهدین خلق شد

سید مجتبی و خانواده‌اش بارها از طرف مجاهدین خلق، تهدید به مرگ شده بودند اما لحظه‌ای از عزم خود برای یاری رساندن به جبهه‌ها فروگذار نکرد. او بعد از مدتی از جبهه‌ها برگشت و مغازه لباس‌فروشی‌اش را دوباره دایر کرد. او در زمانی که در عملیات ثامن‌الائمه(ع) یا شکست حصر آبادان حضور داشت مورد هدف چندین عملیات تروریستی ناکام از سوی مجاهدین خلق قرار گرفت. بالاخره، بعد از پخش اعلامیه‌هایی که در آن نام سیدمجتبی و چند تن دیگر از بچه‌های فداییان اسلام به نام افرادی که توسط مجاهدین خلق اعدام خواهند شد،‌ ذکر شده بود، عاقبت در آستانه ماه مبارک رمضان سال 1364 شهید سید مجتبی هاشمی، از پشت سر هدف گلوله‌ تیم‌های ترور مجاهدین خلق قرار گرفت و به شهادت رسید.

وصیتنامه سید مجتبی هاشمی

بسمه تعالی

امید وارم که خداوند گناهانم را مورد بخشش قرار دهد. از کلیه کسانی که به طریقی دینی به آنها دارم طلب مغفرت می کنم، خواهش می کنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم شما را ببخشد.

کسانی که به من دینی دارند، همه آنها را می بخشم، امید که خدای قادر متعال همه آنها را بیامرزد. از پدر و مادر عزیزم حلالیت می طلبم و همسر و فرزندانم را به شما می سپارم، امید که آنا ن را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید.

از همسر و فرزندانم که نتوانستم بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش می کنم. از خواهران و برادرانم حلالیت می طلبم. توصیه من به شما عزیزان این است که «خدا را فراموش نکنید».

سیدمجتبی اهل قلم بود، یادداشت‌ها و آثار مکتوبی را از خود به جا گذاشته است، بخشی از یادداشت‌های باقی مانده از این شهید والا مقام به این شرح است:

نمی‌توانیم ساکت بنشینیم در حالی که فلسطینیان اجازه نفس‌کشیدن ندارند

می‌توان در حالی که دشمن خاک میهن اسلامیان را متجاوزانه مورد هجوم قرار داده و جولانگاه تانک‌ها و نفرهای خود قرار داده و سربازهای بعثی کافر، خواهرانمان را مورد تجاوز قرار داده و به پیر و جوان ما رحم نکرده و امت به پا خواسته را زیر باران گلوله‌هایش به شهادت رسانید و شهرهایمان را با خاک یکسان کرده و نزدیک به سه میلیون ایرانی را گرفتار نموده، دست از ستیز کشید و به نبرد حق جویانه تا محو کامل آثار جنایات و تجاوز ادامه نداد. مگر می‌شود به عنوان یک مسلمان متعهد به خود اجازه داد تا به سرزمینهای اشغالی فلسطین عزیز، اسراییل غاصب همچنان بتازد و مردم محروم و آواره مسلمان فلسطین را هر روز قتل عام کند. هرگز نمی توانیم ساکت بشینیم در حالی که آنها در خانه های خود اجازه نفس کشیدن را ندارند. آری، آنها محکوم بر مرگند زیرا مدافع ارزش‌های اسلامی‌اند. آنها برای خدا می جنگند و همانا پیروزی از آن مسلمین است.

در راه هداف جمهوری اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نکرده‌ام

از پدر و مادر عزیزم که عمرشان را صرف تربیت من نمودند، عاجزانه طلب مغفرت می‌کنم و امیدوارم در مراسم شهادتم موجبات شادی امام امت و امت شهید پرور را فراهم نمایند. حداقل قبل از آغاز انقلاب تا به امروز در راه اهداف مقدس جمهوری اسلامی از هیچ گونه کوشش فرو گذار نکرده‌ام. در آغاز انقلاب، در کردستان و از آغاز جنگ تحمیلی با کفار بعثی متجاوز عراق، چهارده ماه تمام در آبادان و خرمشهر، تلاش نتیجه بخش در بیرون راندن عراقیها همراه فرزندان عزیز فداییان اسلام داشته‌ام.

من و تمام سربازان جان بر کف امام به فدای یک تار موی شما

ای جوانان، ای پسران و دختران عزیزم، ای نور دیدگانم، ما در سنگر جبهه حق علیه باطل پشت دشمنان را شکستیم و از برای آرامش شما چه شب ها که نخوابیدیم. ما از شما دفاع کردیم. ما از ناموسمان دفاع کردیم. ما همچون یاران رسوال الله بودیم که به جنگ بدریون شتافتیم. می‌دانید که چه برادرانی را از دست داده‌اید، می‌دانید چه خواهرانی را از دست دادید؟ می‌دانم که می‌دانید غنچه‌های نشکفته‌ای را به زیر تانک‌های بعثیون فرستادیم تا شما در آرامش بسر ببرید. تا هیچ ابر قدرتی نتواند نگاهی چپ به شما بکند. من و تمام سربازان جان بر کف امام به فدای یک تار موی شما. بدانید که تا ما در سنگر نبرد هستیم، هیچ نامردی نمی‌تواند از شما حتی یک قطره اشک بگیرد.

یک لحظه اندوه شما تمام وجودم را می‌کشد

می‌دانید که تمام وجود من و تمام زندگی من و تمام آنچه که دارم، تمام و کمال به عشق شما به فریاد درآمده‌اند و هر چه بی‌رگی را از دیدگان شما به دور کشانیده‌اند. دوستتان دارم، به شما عشق می‌ورزم، غنچه‌های دلم را برای شما به گل تبدیل می‌کنم. یک لحظه اندوه شما تمام وجودم را می‌کشد و اثری از من نمی‌گذارد. برای شما مادران شما، برای اسلام شما، برای جاودانی شما، ای فرزندانم نمی‌دانید چه شب‌هایی که نخوابیدم و تحمل کردم. دردهای من و زخم‌های درونم را، نمی‌دانم با کدامین واژه، با کدام جمله، آن همه عشقی را به شما دارم ابراز نمایم. در هیچ واژه‌ای نمی گنجد، در عشق شما به پرواز در می‌آییم و در آسمان با تمام وجود شما را صدا می‌زنیم.

رهبر عزیزتان را یاری کنید

آری، هر آنچه دارم فدای جوانان عزیزم. عزیزانم، و ای جوانان وارسته وطن، من فقط به عشق شما و حفظ اسلام شما دردها و زخم‌هایم را تحمل می کنم و طاقت می‌آورم هر آنچه سختی است در این عالم، دستان خسته و ناتوان پدرتان را با اطاعت از خداوند مهربان یاری بخشید و مرحمی بر زخم‌های فرو رفته در پیکر جانم. رهبر عزیزتان را یاری نمایید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، نماز اول وقت را رها نکنید. وقت رها شدن روحم از زندان تنم بزودی فرا می رسد و شما را به خدا می سپارم و به سوی تمام هستیم پرواز می کنم.


تسنیم