تیمورتاش در زمان رضاشاه در اسناد وزارت خارجه آمریکا


5161 بازدید


در تابستان سال 1929 موقعیت تیمورتاش متزلزل شد. همانطور که قبلاً ذکر شد در آگوست 1929، نشانه‌هایی از بازگشت قدرتمندانه تیمورتاش به چشم می‌خورد. ولی بازگشت او بسیار کوتاه بود. ویلیامسن در گزارشی مورخ 18 سپتامبر 1929 می‌نویسد: 
احتراماً به اطلاع می‌رساند که تغییرات اخیر در دولت ایران، آثار مخربی بر سیاست داخلی این کشور داشته است و ممکن است روابط خارجی ایران را نیز شدیداً تحت‌الشعاع قرار دهد. همانطور که در گزارش شماره 926 مورخ 6 سپتامبر 1929 ذکر شد، ژنرال کریم آقا بوذرجمهری، در 1 سپتامبر 1929 به وزارت فوائد عامه منصوب شد. این انتصاب، که به دستور شاه صورت گرفت، یکی از دست‌پروردگان رضا شاه را در منصبی کلیدی در دولت فعلی قرار داد. تا پیش از این حضرت اشرف تیمورتاش خط مشی این وزارتخانه را تعیین و دوست هم‌مسلکش جناب آقای جم آنها را اجرا می‌کرد؛ انتصاب کریم آقا به مسند وزارت فواید عامه، تیمورتاش را حتی از کنترل دورادور [این وزارت‌خانه] نیز محروم ساخت... این تغییر مهم در رژیم پیامدهای گسترده‌ای خواهد داشت. تیمورتاش از آغاز پروژه ساخت خط آهن از نزدیک در جریان امور قرار داشته است. او در تمام امور مهم این پروژه مستقیماً با سندیکا در ارتباط بوده و از اینکه هیأت نظارت به بهانه موانع جزئی از سرعت کار بکاهد جلوگیری ‌کرده است. بنابراین قطع ید او از دخالت مستقیم در امور مربوط به خط آهن باعث شده است که بسیاری گمان کنند شاه بر وزیر دربار خود خشم گرفته است. بخشی از افکار عمومی بر این است که تیمورتاش به زودی سقوط می‌کند. این پیش‌بینی‌ها در سخنان وزیرمختار فرانسه خلاصه شده است: «ما شاهد سقوط غم‌انگیز وزیر دربار می‌باشیم». برغم این سیلی آشکار، بخش دیگر افکار عمومی بر این است که تیمورتاش مغضوب ارباب خود نشده... شکی نیست که اعتبار تیمورتاش به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. رسوایی ناگهانی فیروز و متعاقب آن این اقدام که حاکی از سوءظن به تیمورتاش بود، جایگاه وزیر دربار را بسیار تنزل داده است. بسیاری متذکر شده‌اند که از قاطعیت اظهارات او کاسته شده، با تردید بیشتری تصمیم می‌گیرد و دستورهایش تأثیر خود را از دست داده‌اند. وزرای مختار کشور‌های خارجی که مسائل مربوط به معاهدات را با او در میان می‌گذارند متوجه شده‌اند که وی در حال حاضر تمایل چندانی ندارد که فی‌المجلس و با مسئولیت خود به تنظیم سیاست ملی بپردازد؛ و رفتار او از هر جهت نشان می‌دهد که بیش از این روی کمک همه‌جانبه شاه حساب نمی‌کند. من هنوز هم نمی‌توانم باور کنم که قرار است تیمورتاش را کنار بگذارند. او همچنان بخوبی به اربابش خدمت می‌کند؛ او علاوه بر وزارت دربار، وزارتخانه‌های خارجه، داخله و پست و تلگراف را نیز هدایت می‌کند. از آنجا که هیچ شخصیت دیگری که بتواند اینطور قدرتمند عمل کند پیدا نشده است، این احتمال وجود دارد که این مرد پرانرژی و باهوش جایگاه خود را به عنوان مدیر اجرایی شاه حفظ کند. کریم آقا موجودی عجیب و مرموز است. خلق و خوی درباری‌های قدیم را دارد؛ اگر شاه به کسی لبخند بزند، تملقش را می‌گوید و هر وقت به او اخم کند، نزدیکش نمی‌رود. او بی سواد است و با سخنان به دور از نزاکتش ایرانی‌های تحصیل‌کرده را شوکه می‌کند. او که مرد عافیت‌اندیشی است، با دقت تمام خود را با هوا و هوس‌های شاه تطبیق داده است؛ و چون آدم مکاری است، خود را با شاه بالا کشیده است. با اینکه خودش را دشمن تیمورتاش نشان نمی‌دهد، ولی رفیق شفیق کینه‌توزترین دشمنان تیمورتاش [سرتیپ درگاهی] است. نباید امیدوار بود که چنین آدمی بتواند از عهده مشکلات تکنیکی پروژه خط آهن برآید. با وجود این، می‌گویند اگر مسئله‌ای را شفاهاً به او توضیح بدهند فوراً اصل مطلب را متوجه می‌شود؛ و بدین ترتیب می‌تواند آن را برای گرفتن نظر موافق یا مخالف شاه نزد اعلیحضرت مطرح کند. در اینجا با عاملی شخصیتی روبه‌رو هستیم که وارد ماجرا می‌شود و اوضاع را پیچیده‌تر می‌کند. از زمان کودتا تا کنون، کریم آقا همواره جایگاهی هم‌شأن ژنرال درگاهی، رئیس نظمیه، نزد شاه داشته است. شاه به هر دوی این افراد اعتماد دارد و به حرفشان گوش می‌دهد، و هر دوی آنها تاکنون به یک اندازه ترفیع یافته و افتخار کسب کرده‌اند. ولی حالا که کریم آقا جلو افتاده است، شاه باید فکر جبران این مسئله برای درگاهی باشد. البته اگر شاه تصمیم بگیرد تیمورتاش را از میان بردارد، این کار تسهیل می‌شود؛ در غیر این صورت، مشکلات بسیار بزرگی در این راه وجود دارد؛ زیرا درگاهی بزرگترین دشمن تیمورتاش است. بنابراین تضعیف قدرت تیمورتاش باعث شده است که فضایی از اضطراب و تردید حاکم گردد. دشمنان تیمورتاش دارند به دلشان صابون می‌زنند. آنها مثل گرگ‌های درنده آماده‌اند تا به محض افتادن رهبر گروه او را از هم بدرند. این اوضاع آشفته‌ترین وضع ممکن برای دیپلمات‌های خارجی است، زیرا آنها امورشان را انحصاراً از طریق تیمورتاش انجام می‌دادند، و بیم آن دارند که با تغییر تیمورتاش، همان روال سابق تعلل، بی‌کفایتی و ناکارآمدی باز حاکم شود. بنابراین از همه جهت اضطراب و بلاتکلیفی بر اوضاع حاکم است.  
ویلیامسن در گزارش مورخ 30 سپتامبر 1929 خود اضافه می‌کند: «البته مهمتر از همه این جزئیات، عامل اصلی اوضاع فعلی ایران که نباید آن را فراموش کنیم: اینکه شاه مصمم است که شخصاً امور مملکت را کنترل کند. اکنون به جرأت می‌توان گفت که به غیر از اعلیحضرت، هیچ کس دیگری در دولت ایران دستور نمی‌دهد یا در مورد مسائل مهم تصمیم نمی‌گیرد. استقلال گذشته تیمورتاش به وابستگی و فرمان‌دهی‌اش به فرمانبرداری تبدیل شده است. پیش از این با مسئولیت خود سیاست ملی را تدوین می‌کرد؛ حالا از شاه دستور می‌گیرد. احتمالاً یکی از دلایلی که منجر به سرنگونی فیروز شد این بود که شاه گمان می‌کرد یک وزیر زیرک، کنترل وزارت مالیه را برای او دشوار می‌سازد. در آخر، احتراماً تأکید می‌کنم که هدایت کلیه امور مملکت به دست شاه در واقع گامی منطقی در سیر اعتلای اوست. او از یک سرباز ساده  به یک ژنرال، وزیر جنگ، رئیس‌الوزرا و در نهایت پادشاه مشروطه تبدیل شد. وقتی محدودیت‌های پارلمانی باعث رنجش او شد، کاری کرد که یک مجلس بله‌قربان گو سر کار بیاید. تازه‌ترین گام او در مسیر یک حکومت مطلقه این بود که وزرای نیمه مستقل را با عروسک‌های خیمه شب بازی عوض کند. رضا شاه بیش از هر زمان دیگری به مستبدان بزرگ- و شاید نیکخواه‌- ایران شبیه شده است.»  در 31 اکتبر 1929، ویلیامسن در گزارش خود دربارة سفر شاه به شمال کشور خبر می‌دهد: «کاهش ارزش قران در بازار بین‌المللی اوضاع سیاسی داخلی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. روزنامه‌ها خاطرنشان کرده‌اند که افزایش ارزش پوند استرلینگ از 48 به 60 قران در چند ماه گذشته، در حکم از دست رفتن یک ششم ثروت ملی ایران است. تجار مستأصل شده‌اند و قیمت بالای اجناس وارداتی منجر به نارضایتی عموم مردم شده است... از وقتی که شاه از تهران بیرون رفته تاکنون هیچ نشانه‌ای از ناآرامی و شورش دیده نشده است. در واقع اوضاع سیاسی از نگاه چشم بیرونی کاملاً آرام است.»  او در گزارش 15 نوامبر 1929 خود ماجرا را پی می‌گیرد: «شاه... در ششم ماه جاری با اتومبیل به تهران بازگشت... چندی است درگیری بی سر و صدایی میان این دو نفر [تیمورتاش و کریم آقا] شروع شده و هیچ بعید نیست که شاه که وزیر قدرتمند نمی‌خواهد به آتش این منازعه دامن زده باشد. کریم آقا ‌نیز کوشیده است به ضرر تیمورتاش موقعیت خود را تحکیم کند. جدای از این شایعه که کریم آقا تمام ثروتش را به شاه بخشیده است، مجدانه می‌کوشد به هر پروژه‌ و برنامه‌ای که تیمورتاش تصویب کرده ایراد بگیرد... به نظر می‌رسد که این دو سیاستمدار در منازعه کنونی‌شان زور بازوی تقریباً یکسانی دارند. کریم آقا دوست دوران کودکی شاه است؛ او یک نظامی است و ارتش از او حمایت می‌کند؛ او مشوق همه مخالفان و دشمنان تیمورتاش است. اما از لحاظ فکری در حد یک سرجوخه است. اما در کنار تیمورتاش خانواده قدرتمند فرمانفرما، و سازمان و نظام سیاسی موجود صف کشیده‌اند. علاوه بر اینکه تیمورتاش فردی بسیار باهوش و پرانرژی است که دارایی بسیار ارزشمندی برای شاه محسوب می‌شود.»  
روند اوضاع بسیار سریع بود. در 23 نوامبر 1929 ویلیامسن طی تلگرامی خبر داد: 
اوضاع سیاسی بسیار متلاطم است. ظاهراً شاه به مستوفی گرایش دارد... ژنرال درگاهی، رئیس نظمیه و دشمن سرسخت وزیر دربار، پس از فرار دوست محمد[خان]، سرکرده شورشی‌های بلوچ مورد بی‌مهری شاه قرار گرفته است. بنابراین دیدار شاه از خط آهن جنوب نیز به تعویق افتاده است.»  جزئیات این ماجرا در گزارش 27 نوامبر 1929 آمده است: «احتراماً به اطلاع می‌رساند که اوضاع سیاسی ایران در طول هفته گذشته یعنی از 17 تا 24 نوامبر ناگهان متلاطم شد، که در تلگرام شماره 51 مورخ 23 نوامبر 1929 به آن اشاره گردید. در 18 نوامبر اعضای دیوان عالی کشور به همراه وزرای عدلیه و مالیه به کاخ سلطنتی احضار شدند و شاه آنها را به تخلف از قانون متهم ساخت. ماجرا از این قرار است که وقتی کمبود غله در انبارهای دولت آشکار گردید، دکتر شییر، مدیر آلمانی سازمان نظارت و بازرسی وزارت مالیه، گزارش کرد که 000/24 خروار گندم به ارزش تقریبی 300 هزار دلار مفقود شده است؛ و خوب می‌دانیم که این کشف منجر به دستگیری فیروز میرزا، وزیر مالیه وقت شد و رسوایی بزرگی به بار آورد که گریبان برخی از مقامات عالی کشور را گرفت. چند هفته بعد، در طول تغییر و تحولات این وزارتخانه تحت نظارت فرزین، وزیر جدید مالیه، یکی از کارمندان ایرانی سازمان نظارت و بازرسی وزارت مالیه متوجه شد که 000/25 یا 000/30 خروار گندم دیگر هم مفقود شده است. طبق قانون، او ماجرا را مستقیماً به دیوان عالی کشور گزارش داد، و رونوشتی از گزارش خود را برای وزیر مالیه فرستاد. دیوان عالی کشور که آشکارا‌ از خشم شاه می‌ترسید و نمی‌خواست کینة دار و دستة قدرتمندی که این اختلاس‌ها را انجام داده بودند متوجه خود کند، آنطور که باید ماجرا را پیگیری نکرد؛ بلکه بازرس تیره‌بخت را به بهانة اینکه ابتدا می‌بایست به وزیر مالیه گزارش می‌کرد از کار بی‌کار کردند! ولی این داستان اخیراً به گوش شاه ‌رسید؛ او بلافاصله اعضای دیوان عالی و وزرای مربوطه را احضار کرد و به بازرس مذکور دستور داد که در حضور آنها ماجرا را بازگو کند. پس از اینکه بازرس داستانش را تعریف کرد، برای چند لحظه سکوت مرگباری حاکم شد؛ سپس اعلیحضرت از کوره در رفت و چنان فحش‌های آبداری نثار مقامات حاضر کرد که روی چارواداران را سفید می‌کرد، و جد و آباءشان را جلوی چشمشان آورد و تهدیدشان کرد که اگر فوراً به مسئله رسیدگی نکنند آنها را به بدترین نحو ممکن مجازات می‌کند. سفارت به این دلیل از جزئیات ماجرا خبر دارد که بازرس مذکور یکی از اقوام نزدیک آقای [علی‌پاشا] صالح، مترجم سفارتخانه است. بلافاصله پس از این جلسه محنت‌زا... آقای فرزین از وزارت مالیه منفصل و به وزارت خارجه منصوب شد. استحضار دارید که فرزین به هنگام بازدداشت فیروز، کفیل وزارت خارجه بود و به وزارت مالیه منصوب شد... مشارالملک [حسن مشار] بجای او وزیر مالیه شد. این فرد در کابینه ذکاءالملک، وزارت خارجه را بر عهده داشت... از دوستان صمیمی سیاسی وثوق‌الدوله، و از دشمنان تیمورتاش است، که در گذشته نیز با دکتر میلسپو مخالف بود. گفته می‌شود که طرفدار بریتانیاست؛ و در زمانی که آقای کوپلی اموری کاردار سفارت بود، روابط سفارت با مشارالملک گاه بسیار تیره بود. ثابت کرده است که مدیری کارآمد است، ولی کاملاً‌ صادق و قابل اعتماد نیست. اهمیت این تغییرات از دید تیز ناظرین پنهان نمانده است. با روی کار آمدن مشارالملک، تیمورتاش نفوذ مستقیم خود را در یکی دیگر از وزارتخانه‌ها از دست می‌دهد، چرا که مشارالملک هم به همان اندازه کریم آقاخان از دستور گرفتن از تیمورتاش نفرت دارد. بنابراین در کابینه فعلی دو نفر حضور دارند که کم و بیش مستقیماً با وزیر دربار که روزی تمام وزارتخانه‌ها را کنترل می‌کرد مخالفند... [و] تغییرات اخیر جایگاه او را آشکارا تضعیف کرده است... اگر اجازه بدهید می‌خواهم قدری از موضوع دور شوم و سیر پَس‌رفت تیمورتاش را ترسیم کنم. ابتدا رسوایی فیروز بود، و این دو آنقدر به یکدیگر نزدیک بودند که ناگزیر اعتبار تیمورتاش هم لکه‌دار شد. سپس روی کار آمدن کریم آقا در مقام وزیر فواید عامه بود که باعث شد دست تیمورتاش از مهمترین پروژه مملکت - یعنی خط آهن - کوتاه شود؛ و نهایتاً انتصاب دشمن کینه‌توزی چون مشارالملک به وزارت  مالیه. از زمان رسوایی فیروز، شاه آشکارا تلاش می‌کند که از قدرت و نفوذ تیمورتاش بکاهد که در این راه بسیار هم موفق بوده. به راحتی می‌توان پیش‌بینی کرد که در گام بعدی دست تیمورتاش از وزارت خارجه کوتاه خواهد شد.
ویلیامسن این گزارش جالب را با اظهارات زیر به پایان می‌برد: 
در این هفتة پر ماجرا، تحول ناگهانی دیگری در یکی دیگر از بخشهای اجرایی این کشور رخ داد. استحضار دارید که دوست محمد [خان]، سرکرده عشایر شورشی بلوچ، در مارس 1929 تسلیم شاه شد و از آن زمان تاکنون در تهران تحت مراقبت شدید قرار داشته است. اما در 17 نوامبر هنگامی که در یک اردوی شکار در نزدیکی ورامین به سر می‌برد، ناگهان به نگهبان خود شلیک کرد و با یک شتر تندرو (در زبان عرب به آن «مهارا» و در فارسی به آن «جمازه» می‌گویند) که برای او مهیا شده بود به کویر گریخت. عملیات جستجوی پلیس در مناطق حومه ورامین با موفقیت همراه نبود، و زمانی که یک هواپیمای جنگی برای جستجو قصد پرواز داشت در فرودگاه سقوط کرد. اگر دوست محمد خود را به بلوچستان برساند، باید انتظار داشت که بار دیگر عشایر آن منطقه سر به شورش بردارند. فرار دوست محمد باعث شد که شاه نسبت به ژنرال درگاهی، رئیس نظمیه و از مورد اعتمادترین ملازمان خود، خشمگین شود. قتل فجیعی که دو روز بعد در یکی از محله‌های فقیرنشین تهران رخ داد اوضاع را وخیم‌تر کرد: در این حادثه، سر یک زن از تنش جدا شد و دو فرزند او نیز با چاقو کشته شدند. خون مردم به جوش آمد و شاه نیز با مردم همصدا شد و قسم خورد که اگر ظرف 48 ساعت آینده قاتل دستگیر نشود، ژنرال درگاهی را در محل حادثه اعدام کند. لازم به ذکر نیست که در طول مدت مذکور یک متهم ساختگی پیدا کردند. اهمیت سیاسی خشم شاه نسبت به رئیس نظمیه از این جهت است که ژنرال درگاهی سرسخت‌ترین دشمن تیمورتاش است و به همراه کریم آقا امور شخصی شاه را می‌گرداند. با اینحال، نارضایتی از درگاهی ستارة بخت و اقبال تیمورتاش را روشن‌تر نکرده است، بلکه بیشتر به نفع کریم آقا تمام شده است که بیش از پیش اعتماد شاه را به خود جلب کرده و به تدریج به هدفش که جانشینی تیمورتاش است نزدیک‌تر می‌شود... تصویر اوضاع سیاسی ایران را اجمالاً می‌توان اینگونه ترسیم کرد: کابینه فعلی شامل دو تن از سرسخت‌ترین دشمنان تیمورتاش می‌شود که با تمام توان تلاش دارد نفوذ از دست رفته خود را بر پروژه خط آهن و سایر امور به دست آورد؛ رئیس نظمیه، رهبر جناح مخالف تیمورتاش مورد خشم اربابش قرار گرفته است؛ و وضع اقتصاد ایران به دلیل سوءمدیریت بحرانی است. شاه، که روز به روز مستبدتر می‌شود، تلاش می‌کند با ناسزا‌گویی و تغییر در وزارتخانه‌ها از وخامت اوضاع بکاهد. اما خشونت و اصرار بر اطاعت محض زیر دستان، نه فقط از وخامت اوضاع نمی‌کاهد، بلکه باعث بدتر شدن اوضاع سازمان‌های دولتی نیز می‌شود. این سیاستی است که هرگونه ابتکار عملی را تضعیف کند.  

بازگشت تیمورتاش به صحنه
در 10 دسامبر 1929 ویلیامسن طی تلگرامی خبر می‌دهد: «تیمورتاش از این بحران سیاسی پیروز به در آمد و بار دیگر هدایت پروژه خط آهن را در دست گرفت. رئیس پلیس هم زندانی شد.»  او در گزارشی مورخ 12 دسامبر 1929 شرح ماجرا را اینگونه ادامه می‌دهد: «احتراماً به اطلاع می‌رساند که در اوضاع آشفته سیاسی حاصل از رویدادهایی که در گزارش شماره 982 مورخ 27 نوامبر 1929 توصیف شد، اکنون یک واقعیت چشمگیر ظهور کرده است: حضرت اشرف تیمورتاش با سرعتی شگرف اعتبار از دست رفته خود را به دست آورده و بار دیگر به با نفوذترین چهره سیاسی ایران تبدیل شده است. در بیست و پنجم نوامبر، امور خط آهن دوباره به تیمورتاش واگذار شد... شکی نیست که کریم آقا [بوذرجمهری] نتوانسته شاه را متقاعد کند و شاه نیز مصلحت دیده که بار دیگر مسئولیت مهمترین پروژه ایران را به تواناترین مرد ایران واگذار کند. هفته بعد اعلام شد که به دستور مستقیم شاه ارباب کیخسرو، نماینده کهنه‌کار و خزانه‌دار مجلس و از دوستان نزدیک تیمورتاش، مسئولیت مدیریت هیأت نظارت بر پروژه خط آهن را بر عهده خواهد گرفت. تأثیر این انتصاب کاملاً روشن است: امور مربوط به خط آهن کاملاً از اختیار کریم آقا خارج می‌شود و عملاً در دست کسی قرار می‌گیرد که دوست نزدیک تیمورتاش است.  تجدید سازمان دیوان عالی کشور نتایج بدی برای دارودستة اختلاس‌کنندگانی داشت که در دوران وزارت فیروز شکل گرفته بودند. روزنامه‌ها ارقام مختلفی از تعداد بازداشت‌شدگان در وزارت مالیه منتشر کرده‌اند که جمعاً به 80 نفر می‌رسد. هرج و مرج کامل بر این وزارت‌خانه حاکم است، و گزارش شده که مشارالملک، وزیر جدید مالیه، در صدد استعفاست. بحران مالی همچنان جدی است؛ بودجه کافی برای هزینه‌های جاری دولت در دست نیست؛ کارمندان دولت یک یا دو ماه است که حقوق خود را دریافت نکرده‌اند. همزمان با «تصفیه» وزارت مالیه، یک هیأت بازرسی جدید تشکیل شده است. با اینکه وزارت دربار در این هیأت نماینده‌ای ندارد، گمان می‌رود تیمورتاش از طریق داور در این نهاد نیز نفوذ داشته باشد.» در قسمت پایانی این گزارش می‌خوانیم: «در سوم دسامبر شاهد یکی از جالب‌ترین روش‌های اجرایی شاه بودیم. در روز دوم دسامبر، ژنرال درگاهی، رئیس نظمیه، از نمایندگان دیپلماتیک دعوت کرد که صبح روز بعد برای بازدید از زندان جدید قصر قاجار، به این زندان بروند. هنگامی که آنها به این زندان عالی و مدرن وارد شدند، در کمال تعجب آنها، تیمورتاش ژنرال صادق‌خان کوپال (سردار نظام)، رئیس جدید نظمیه را به آنها معرفی کرد! معلوم شد که در ساعت 10 صبح همان روز ژنرال درگاهی به سرعت روانه زندان و جانشین او بلافاصله تعیین شده است. برخی مقامات عالی‌رتبه نظمیه هم به سرنوشت رئیس خود دچار شدند. بسیاری اذعان دارند که فرار دوست محمد دلیل اصلی این مجازات ناگهانی است. خصوصیتی شرقی و بسیار ایرانی در تغییر ناگهانی وضعیت تیمورتاش وجود دارد. در گزارش شماره 982 مورخ 27 نوامبر 1929 به پس‌رفت گام به گام تیمورتاش از قدرت اشاره شد؛ آنچه دو هفته پیش واقعیت داشت، اکنون کاملاً منسوخ شده است. شاه که چندی پیش وزیر دربارش را خوار و ذلیل کرد، حالا گویی از محترم شمردن او لذت می‌برد. برخلاف خواست رقیبش کریم آقا، بار دیگر امور پروژه خط آهن به دست تیمورتاش افتاده است؛ دیوان عالی کشور و سازمان جدید بازرسی اکنون تحت نظر او و یا همکارش، داور، است؛ دشمن اصلیش، درگاهی، در زندان به سر می‌برد. تغییرات در وزارت مالیه نیز این انتظار را ایجاد می‌کند که دشمن قسم خورده دیگرش در کابینه، یعنی مشار، به زودی معزول یا بی‌اعتبار شود. تأثیر این خوش‌ اقبالی بر تفکر و رفتار این مرد برای آنهایی که او را می‌شناسند پوشیده نبوده است. در بیست و سوم نوامبر با یکدیگر شام خوردیم؛ آنموقع خسته، محتاط و کوفته به نظر می‌آمد. ولی در سوم دسامبر وقتی سردار نظام را به ما معرفی می‌کرد، گویی ده سال جوان‌تر شده بود؛ همان لحن سابق ریاست در صدایش بود؛ یک بار دیگر فرمان می‌داد و فرمانش سریعاً اطاعت می‌شد. پیروزی در چهره‌اش می‌تابید.»  
در 29 دسامبر 1929، بالاخره رضا[شاه] راهی جنوب شد و انتظار نمی‌رفت تا پایان ژانویه به تهران بازگردد: «در مدت غیبت شاه، حضرت اشرف تیمورتاش به امور پایتخت رسیدگی می‌کند. هیچ حادثه ناگواری آرامش فعلی را بر هم نزده است. این آرامش با توجه به آشفتگی‌ امور اجرایی که در گزارش شمارة 990 مورخ 12 دسامبر 1929 توصیف کردم بسیار نامعمول است. مهمترین مسئله‌ای که این روزها ذهن حضرت اشرف را به خود مشغول ساخته تنظیم بودجه مملکت است. او به من گفت که قرار است مالیات‌های جدیدی وضع شود... تیمورتاش می‌خواهد وعده‌ای را که فیروز به شاه داده بود عملی کند و بودجه ایران را تا سال 1933 به پنجاه میلیون تومان برساند.»  هارت بازگشت شاه به تهران در 30 ژانویه 1930 را اینطور گزارش می‌کند: «در حال حاضر هیچ نشانه‌ای دال بر اینکه تیمورتاش دارد محبوبیت خود را نزد شاه از دست می‌دهد وجود ندارد... در دو هفته گذشته روزنامه‌ها مطالب زیادی درباره کم شدن ارزش قران منتشر ساختند. رئیس بانک شاهنشاهی ایران اطلاع داده است که شاه پس از بازگشت از جنوب به شیوه‌ای واقعاً شرقی به مشاورانش دستور داده که باید ارزش قران را فوراً بالا ببرند و تا هشتم فوریه به آنها وقت داده است تا طرح آن را آماده کنند... پیش از آنکه شاه وارد تهران شود شایع شد که دوست محمد[خان]، سرکرده شورشی‌های بلوچ، در 27 ژانویه تیرباران شده است. وزارت خارجه استحضار دارد که دوست محمد که چندی پیش در یک اردوی شکار پس از کشتن یکی از نگهبان‌ها به همراه خدمتکارش متواری شده بود، در اواخر دسامبر در نزدیکی سمنان مجدداً دستگیر شد... یکی از شایعاتی که در مورد اعدام دوست‌محمد شنیده می‌شود این است که او در یک دادگاه نظامی به حبس ابد و خدمتکارش به اعدام محکوم شدند؛ پس از آنکه حکم مزبور را به شاه تلگراف کردند، شاه پاسخ داد که سرکرده شورشی‌های بلوچ مستحق این بخشش نیست و باید پیش از بازگشت شاه به تهران اعدام شود. روزنامه‌ها تا 6 فوریه هیچ مطلبی در مورد دوست محمد، محاکمه و اعدامش منتشر نساختند. در این تاریخ اعلام شد که دوست محمد بنابر حکم دادگاه نظامی اعدام شده است.»  

محاکمه و آزاد شدن فیروز و صارم‌الدوله
ظهور مجدد تیمورتاش برای فیروز و صارم‌الدوله محبوس به موقع بود. همانطور که قبلاً اشاره شد، در نوامبر 1929 کسری بیشتری در انبارهای غله کشف شد. با اینکه این موضوع ربطی به پرونده فیروز نداشت، اما وضع او را وخیم‌تر کرد: «آشکار شدن اختلاسی جدید در انبار غله مسلماً ذهن شاه را به اختلاس‌های قبلی و طبیعتاً شاهزاده فیروز معطوف ساخت. همانطور که در گزارش شماره 946 مورخ 30 سپتامبر 1929 ذکر شد، کاهش مراقبت‌های شدید از شاهزاده معزول امید آشتی شاه و فیروز را زنده کرده بود، اما حوادث اخیر منجر به تشدید شرایط حبس فیروز شده است. گزارش شده است که نگهبان‌هایش هرگز نمی‌گذارند از جلوی چشمشان دور شود، حتی یکی از نگهبان‌ها در اتاق او می‌خوابد.»  ویلیامسن در گزارش مورخ 11 ژانویه 1930 می‌افزاید: «شایع شده است که وزیر سابق مالیه، فیروز، از حبس آزاد شده، ولی هنوز اجازه ندارد با خانواده‌اش مراوده داشته باشد. برغم حمایت‌های صادقانه وزیر دربار، بعید به نظر می‌رسد که او بار دیگر مورد اعتماد شاه قرار بگیرد.»  در 22 مارس 1930، هیو میلارد، دبیر دوم سفارت امریکا، محاکمه فیروز را اینطور گزارش می‌کند: «احتراماً به پیوست ترجمه لایحه‌ای را برایتان ارسال کنم که توسط داور، وزیر عدلیه، در 18 مارس 1930 به مجلس ارائه و در آن از مجلس تقاضا شده است با محاکمه فیروز، وزیر سابق مالیه، به اتهام ارتشاء توسط دیوان عالی کشور موافقت شود. به همراه این لایحه گزارشی طولانی و نسبتاً پیچیده شامل شواهدی علیه فیروز ارایه شده است که نشان می‌دهد فیروز رشوه‌ای به مبلغ 5000 تومان دریافت کرده است. بنابر قانون اساسی، وزرا تنها در صورت اجازة مجلس در دیوان عالی محاکمه می‌شوند. با اینکه فیروز هم اکنون وزیر نیست، این قانون شامل حال او می‌شود زیرا او متهم است که در زمان وزارتش مرتکب این جرم شده. از آنجا که داور و فیروز دوستان نزدیک یکدیگر و هر دو از صمیمی‌ترین دوستان تیمورتاش هستند، که می‌گویند بارها فیروز را نجات داده است، بسیاری بر این باورند که با اشارة شخص شاه چنین لایحه‌ای به مجلس ارایه شده است. جی. تی. هاوارد، دبیر امور شرقی سفارت بریتانیا نیز همین عقیده را دارد. اینکه چرا چنین مبلغ ناچیزی مبنای اتهامات علیه فیروز قرار گرفته، که گمان می‌رود اختلاس‌های او بسیار بیشتر از اینهاست، هنوز معلوم نیست. شاید به این دلیل که در مورد این 5000 تومان شواهد و ادلة محکمه‌پسند وجود داشته است. در این باره آقای هاوارد به این سفارتخانه خبر داد که مبلغ کل اختلاس از انبارهای غله تقریباً نهصد هزار تومان برآورد شده است. تفسیر دیگری، که قطعاً با خلق و خوی ایرانی‌ها هم سازگاری دارد، این است که اتهام مذکور علیه فیروز به دلایل معکوس انتخاب شده‌اند، چرا که فیروز به راحتی ‌می‌تواند در برابر این اتهام از خود دفاع کند و چنین اتهامی در حقیقت برای تبرئه شدن، و نه محکوم کردن او، انتخاب شده‌ است. الآن خیلی زود است که در مورد این قضیه به قضاوت بنشینیم، ولی... من احساس می‌کنم که این قضیه فقط برای آن است که بخشی از ثروت فیروز را از دستش دربیاورند. با اینکه تا کنون نشانه‌ای دال بر دخالت تیمورتاش در این مسئله مشاهده نشده است، ولی همانطور که در بالا ذکر شد، می‌گویند که او بارها به کمک دوستش شتافته، و اگر فیروز محکوم شود، مطمئناً به نفع تیمورتاش نخواهد بود.»  
چارلز هارت، وزیرمختار جدید امریکا در ایران، در گزارش کوتاه مورخ 3 می 1930 می‌نویسد: «احتراماً به اطلاع می‌رساند که فیروز میرزا، وزیر سابق مالیه ایران، در اول می به اتهام رشوه‌خواری به انفصال از تمام مناصب دولتی، چهار ماه حبس تأدیبی و پرداخت 5808 تومان جریمه نقدی، که می‌گویند سه برابر مبلغی است که به طور غیرقانونی دریافت کرده، محکوم شد.»  فیروز و صارم‌الدوله هر دو در 7 ژوئن 1930 آزاد شدند. هارت در مورد آزادی صارم‌الدوله در گزارش 17 ژوئن 1930 خود می‌نویسد: «شایع شده است که یک یا دو هفته پیش مستوفی توانست صارم‌الدوله را که از بستگان سببی اوست و به همراه فیروز و وثوق قرارداد 1919 را تنظیم کرده بودند از حبس دربیاورد.»  البته هیچوقت دست از سر فیروز برنداشتند. گزارش هارت در 11 جولای 1931، یعنی بیش از یک سال پس از آزادی فیروز، از این قرار است: «احتراماً به اطلاع می‌رساند که یکی از روزنامه‌های تهران به نام کوشش دربارة قضیه فیروز مقاله‌ای منتشر ساخته که از محتوای آن استنباط می‌شود که فرق روی کار بودن فیروز در اداره ارزاق و انفصال او از تمام مناصب دولتی مازاد گندم است و نه کمبود آن. البته این روزنامه نامی از شاهزاده فیروز نبرده است، ولی طی اظهاراتی درباره درخواست یک شرکت خارجی مبنی بر صادرات 000/50 بوشل گندم ایران به آلمان نوشته است: «از زمانی که امور ارزاق به نظم و قاعده درآمده است، متوجه شده‌ایم که تولید ما چندین برابر بیشتر از مصرفمان است، و اینکه این میزان اضافی یا فاسد می‌شود و یا به هدر می‌رود...» کوشش در ادامه می‌نویسد: «شرایط آشفته ارزاق در سالهای گذشته، و شرایط اسفناک آن در دوران قحطی [قحطی سال‌های 1917 تا 1919]، همه را به این نتیجه ‌رسانده بود که تولید غله در ایران کفاف مصرف داخلی را نمی‌دهد.»» این روزنامه می‌افزاید: «بدیهی است که خشکسالی و قحطی در هر کشوری ممکن است رخ دهد، و اگر ایران در گذشته دچار این بلایا شده، به این دلیل نیست که نمی‌تواند برای برآوردن نیازهای داخلی‌اش گندم کافی تولید کند.» در مورد فیروز چنین می‌خوانیم: «شاهزاده فیروز که ریاست اداره ارزاق را داشت و محکوم به اختلاس شد، هم اکنون در باغ دورافتاده‌اش در فرمانیه، در هشت مایلی شمال شرق تهران زندگی می‌کند، و به ندرت در خیابان‌ها دیده می‌شود. در هیچیک از مراسم عمومی شرکت نمی‌کند و ظاهراً تبعید از میان مردم را به عنوان چیزی که انتظارش می‌رفت پذیرفته است؛ اگر چه هرگز خود را مستحق این مجازات نمی‌داند.»  انگرت در 15 ژانویه 1938 طی تلگرامی قتل فیروز را گزارش می‌کند: «بنابر اخبار یک منبع کاملاً موثق، شاهزاده فیروز، پسر بزرگ فرمانفرما، چند روز پیش به صورت مشکوکی به قتل رسید؛ این در حالی بود که او تحت نظر دولت قرار داشت. این حادثه منجر به حذف مردی شد که شاه همواره به توانایی‌اش حسادت می‌کرد و از نفوذ بالقوه‌اش هراس داشت.»  

ادامه یافتن مصیبت مدرس
زمانی که فیروز و دیگران آزاد شدند، مدرس همچنان در حبس بود. هارت در گزارش جالبی مورخ 27 نوامبر 1931 وضعیت اسف‌بار مدرس را چنین توصیف می‌کند: 
«مدرس.» احتراماً به اطلاع می‌رساند که این نام اخیراً بار دیگر به تیتر روزنامه‌های داخلی راه یافته و موضوع بحث محافل دیپلماتیک در تهران شده است. سرمقاله روزنامه داخلی شفق سرخ چاپ سوم نوامبر بود که یک بار دیگر توجهات را به این شخصیت که روزی برای هر بازاری و صاحب‌منصب ایرانی و خارجی ساکن پایتخت شناخته بود، جلب کرد. در ذیل به مضمون این سرمقاله اشاره خواهم کرد. از نظر من، نکته قابل توجهی که در این سرمقاله بود این نیست که یک روزنامة کمونیستی فارسی زبان که در آلمان منتشر می‌شد بسته شده است، و یا اینکه افکار عمومی در ایران هنوز از تز زنده بودن مدرس حمایت می‌کند. بلکه در این مباحثات بار دیگر اهمیت تحولاتی را احساس می‌کنم این وضع را یک ناظر، «دیکتاتوری گروهبان‌مآبانه» خوانده که توسط شاه فعلی مملکت در این کشور ایجاد شده است. 
سیر زندگی سیدحسن مدرس، اگر خیلی کلی به آن نگاه کنیم، می‌تواند سیر تحول تاریخ ایران معاصر باشد. مدرس که از زمان تشکیل مجلس دوم در سال 1908 تا خاتمه دوره مجلس ششم در سال 1927 وکیل مجلس و سخنگوی اصلی فراکسیون روحانی بود نقشی اساسی در زندگی سیاسی این مملکت ایفا کرد... در طول یک دهه پس از کودتای 1921 ضیاءالدین، که ایران شاهد درخشش ستاره بخت و اقبال رضا خان از اردوگاه انقلابیون در قزوین، و سپس دست یافتن او به وزارت جنگ و رییس‌الوزرایی و نهایتاً تخت شاهی بود، مدرس همچنان رهبری روحانیون محافظه‌کار را حفظ کرد.
سپس نوبت به سقوطش رسید. شاید او بیشتر از هر کس دیگری در شکست جنبش جمهوریخواهی رضا خان در سال 1924 نقش داشت. در سال 1925، سفارت گزارش داد که ظاهراً آن دو با یکدیگر آشتی کرده‌اند. ولی در سال 1928، شاه کینه‌توز که در طول دو سال اول حکومتش نفوذ سلطه‌جویانه‌ خود را تحکیم کرده بود نگذاشت مدرس به مجلس هفتم راه پیدا کند؛ که اگر بخواهم عبارتی را که در گزارش آن سال درباره همین مسئله به کار رفته بود استفاده کنم، «به دلیل مخالفت علنی و صریحش با دولت» بود. 
یک سال بعد، مدرس به شهر کوچکی در چند مایلی جنوب مشهد نزدیک مرز افغانستان، «تبعید» شد. در آن زمان شرایط مملکت در گزارشی که از سوی سفارت ارسال شد اینگونه توصیف شده بود: «شاه دارد همچنان به جنگ خاموش ولی مؤثرش بر ضد قشر روحانی ادامه می‌دهد. روش او ساده‌ترین روش است. ملاها یا دراویشِ با نفوذ را پنهانی بازداشت می‌کنند و به زندانی دور از محل سکونت‌شان می‌برند. لازم به ذکر است که غالباً اشخاصی که به این ترتیب ربوده می‌شوند هرگز برنمی‌گردند. در میان رجال سرشناسی که اینگونه ناپدید شده‌اند می‌توان به مدرس اشاره کرد؛ اگرچه شایع شده است که او دیگر در قید حیات نیست.»
از زمان نگارش آن گزارش تا بحال از مدرس بجز یک خاطره مبهم از شهر فرنگ تحولات سیاسی ایرانِ پس از جنگ در اذهان باقی نمانده است. البته برای خارجیانی که مدت بیشتری در اینجا اقامت کرده‌اند نام مدرس هنوز یادآور رویدادهای مهمی است. ولی برای تازه‌واردان و دانشجویان علم سیاست تطبیقی، مدرس اهمیت کمتری نسبت به نیتی* در ایتالیای فاشیستی امروز دارد. 
بنابراین، نکته مهم در سرمقاله روزنامه مزبور این بود که خاطرات گذشته را زنده کرد. با وجود این، به گمان من به دلیل همین نکته و برخی نکات دیگر ارزش آن را دارد که اشاره کوتاهی به مضمون سرمقاله بکنم. «روزنامه کمونیستی پیکار که سابقاً به زبان ‌فارسی در برلین به چاپ می‌رسید و از سوی دولت آلمان بسته شد، در یکی از آخرین شماره‌های خود گزارش داده بود که رهبر سابق و سرشناس اپوزیسیون، سیدحسن مدرس، در زندانی در خراسان خفه شده است. ما این گزارش کذب را تکذیب می‌کنیم؛ و تأیید می‌نماییم که مدرس هنوز زنده است و در روستای خواف که به دستور دولت به آن تبعید شده بود به سر می‌برد و هر هفته نامه‌هایش به دست خانواده‌اش می‌رسد. همچنین روزنامه فارسی زبان چهره‌نما چاپ قاهره در اقدامی مضحک اخیراً نامه‌ای را از یک خبرنگار به چاپ رسانده و آنچه را «شایعه خفه‌کردن مدرس» نامیده تکذیب کرده است، ولی با اطمینان گفته که مدرس به مرگ طبیعی جان باخته است... باید اذعان کنیم که ضرورت تبعید مدرس موجب تأسف ما هم شد؛ ولی مصالح مملکت ایجاب می‌کرد که مدرس در پایتخت نماند. با وجود این، آنچه اهمیت بیشتری دارد این است که می‌دانیم عده‌ای که چشم دیدن پیشرفت‌ ایران را ندارند برای فریب توده‌های مردم با توسل به هر حربه‌ای دست به ساختن خبرهای کذب می‌زنند.
هارت سپس گفتگوهایش با کنت مونته‌فورته، وابسته سفارت ایتالیا در امور شرق را شرح می‌دهد: «بعد از آنکه [به وی] گفتم رویداد بالا نشان می‌دهد که از نظر عموم مردم مدرس هنوز نمرده است، گفت که قویاً احساس می‌کند که یک جریان مخالف و توطئه کاملاً پنهان بر ضد رژیم دیکتاتوری رضا شاه دارد در محافل  عالی نظامی و غیرنظامی شکل می‌گیرد. او گفت که فعلاً همة مخالفت‌های علنی سرکوب شده‌اند. پس از به اصطلاح تبعیدهای سال 1929 [1928]، که مدرس هم یکی از قربانیان آن بود، کمتر شخص بانفوذی در تهران باقیمانده است که حداقل به ظاهر طرفدار سرسخت شاه نباشد. از میان شخصیت‌های با نفوذ، فیروز باقیمانده است که او را هم بی‌آبرو کرده‌اند در کنج خلوت خود روزگار می‌گذراند؛ و ژنرال شیبانی را هم که روزی مورد توجه شاه بود و با عملیات نظامی‌اش بر ضد قشقائی‌ها در سال 1929 شهرتی به هم زد، به علت اینکه محبوبیتی در بین ارتشی‌ها پیدا کرده بود به زیر کشیده‌اند. 
نتیجه‌ای که کنت مونته‌فورته از این حرف‌ها گرفت این بود که پیشرفت ایران مدرن در دوران رضا شاه بر پایه‌های محکم همکاری داوطلبانه شاه، مقامات دولتی و مردم نیست. با وجود این افزود که روند پیشرفت‌ها ممکن است ادامه پیدا کند زیرا شاه هنوز ارتش را در کنترل کامل خود دارد؛ بی‌شک روحیه تازه‌ای در حداقل مقامات عالی‌رتبه‌‌اش دمیده است، و حامیان سرسختی دارد، نه فقط در میان هم‌قطاران ارتشی‌ سابقش، بلکه رجال واقعاً توانمندی نظیر تیمورتاش، وزیر دربار، و داور، وزیر عدلیه. او گفت: «در ایران اینطوری است. باید به ایرانی‌ها دستور داد، باید به آنها یاد داد که چگونه خود را با سیاست‌های مدرن‌سازی شاه که الهام گرفته از غرب است سازگار کنند. البته شاید دردسرهایی هم داشته باشد، ولی مسلماً شاهد تحولات و پیشرفت‌های عظیمی خواهیم بود؛ که الآن نمی‌دانم چه تحولات و پیشرفتی است.» بسته به زاویه دیدی که انتخاب می‌کنیم، این «دیکتاتوری گروهبان‌مآبانه» می‌تواند برای ایران هم ضرر داشته باشد و هم سود. 
هارت روز بعد در گزارش مورخ 28 نوامبر 1931 خود افزود: 
احتراماً عطف به گزارش شماره 947 مورخ 27 نوامبر 1931 در ارتباط با توجه اخیر ایرانی‌ها به سرنوشت سیدحسن مدرس، یکی از رهبران سابق فراکسیون‌های مجلس و از رجال سیاسی قدرتمند کشور، بدینوسیله در همین ارتباط یادداشتی را که مترجم توانای سفارت، آقای علی‌پاشا صالح، درباره برخی مراحل قانونی «حبس» مدرس تهیه کرده است، در زیر به عرض می‌رسانم: «به عبارت دقیق‌تر باید گفت چنانکه تصور می‌شود مدرس در چهاردیواری یک «زندان» محبوس نیست... مدرس مجرم شناخته نشده و هیچ دادگاهی حکمی برایش صادر نکرده است... در معنای عام کلمه، شهر کوچکی نظیر قائن یا خواف در استان خراسان، که می‌گویند مدرس به آن تبعید شده است، و یا حتی شهرهای بزرگتر از آنها، برای مرد بلند‌پروازی چون او مسلماً چیزی بجز زندان نیست، به ویژه اگر طبق معمولِ چنین مواردی تحت نظر دائم پلیس یا ارتش، و از آزادی محروم باشد و نتواند از محدوده تنگ و کوچک آن خارج شود... به گمان من در معنای خاص کلمه، مدرس نه زندانی است و نه تبعیدی، زیرا حکمی دال بر محکومیت او صادر نشده است. ولی عملاً هم زندانی است و هم تبعیدی. جدای از ملاحظات فنی فوق، موارد زیر که از متمم قانون اساسی ایران مصوب 7 اکتبر 1907 انتخاب کرده‌ام به گمان من وضعیت مدرس را روشن‌تر خواهد کرد: «اصل نهم: افراد مردم از حیث جان و مال و مسکن و شرف محفوظ و مصون از هر نوع تعرض هستند و متعرض احدی نمی‌توان شد مگر به حکم و ترتیبی که قوانین مملکت معین می‌نماید.» «اصل دهم: غیراز مواقع ارتکاب جنحه و جنایات و تقصیرات عمده هیچکس را نمی‌توان فوراً دستگیر نمود مگر به حکم کتبی رئیس محکمه عدلیه برطبق قانون و در آن صورت نیز باید گناه مقصر فوراً یا منتهی در ظرف بیست و چهار ساعت به او اعلام و اشعار شود.» «اصل دوازدهم: حکم و اجرای هیچ مجازاتی نمی‌شود مگر به موجب قانون.» «اصل چهاردهم: هیچیک از ایرانیان را نمی‌توان نفی داد یا منع از اقامت در محلی یا مجبور به اقامت محل معینی نمود مگر در مواردی که قانون تصریح می‌کند.» بنابراین، کمترین چیزی که می‌توان گفت این است که رویه مورد استفاده در مورد مدرس به وضوح غیرقانونی بوده، درست شبیه به رویه‌ای که در ارتباط با موارد دیگر به کار گرفته شده است. گمان می‌کنم که وزارت امور خارجه نیز با نتیجه‌گیری این یادداشت مفید موافق خواهد بود. 
 مدرس نیز همانند فیروز در سال 1938 در زندان به قتل رسید. لوئیس جی. دریفوس پسر، در 3 نوامبر 1941 فاش ساخت در حالی که یکی از مقامات نظمیه به اتهام قتل مدرس دستگیر شده است، برخی بر این باورند که شخص رضا شاه او را به قتل رسانده است: «جهانسوزی، رئیس پلیس قم، به اتهام قتل مدرس،‌ رهبر فراکسیون مجلس، که ادعای قتلش به دست شاه التهابی در میان مردم ایجاد کرد، دستگیر شده است.»  در ژانویه 1943 میلسپو به ایران بازگشت: «هنگامی که به ایران بازگشتم اطلاع یافتم که [شاه] هزاران نفر را زندانی کرده و صدها نفر را به قتل رسانده، و تعدادی از افراد اخیر را با دستان خودش به قتل رسانده است.»  

منابع:

* فرانچسکو پائولا نیتی؛ سیاستمدار معروف ایتالیایی که از مخالفان سرسخت فاشیسم و دیکتاتوری بود.

  1.  . گزارش ویلیامسن، شماره 936، 891.002/202، مورخ 18 سپتامبر 1929.
  2.  . گزارش ویلیامسن، شماره 946، 891.002/203، مورخ 30 سپتامبر 1929.
  3.  . گزارش ویلیامسن، شماره 967، 891.00/1495، مورخ 31 اکتبر 1929.
  4.  . گزارش ویلیامسن، شماره 974، 891.00/1496، مورخ 15 نوامبر 1929.
  5.  . تلگرام ویلیامسن، شماره 51، 891.002/205، مورخ 23 نوامبر 1929.
  6.  . گزارش ویلیامسن، شماره 982، 981.00/1497، مورخ 27 نوامبر 1929.
  7.  . تلگرام ویلیامسن، شماره 53، 891.002/207، مورخ 10 دسامبر 1929.
  8.  . گزارش ویلیامسن، شماره 990، 891.00/1498، مورخ 12 دسامبر 1924.
  9.  . گزارش ویلیامسن، شماره 1006، 891.00/1500، مورخ 11 ژانویه 1930.
  10.  . گزارش هارت، شماره 8، 891.00/1501، مورخ 8 فوریه 1930.
  11.  . گزارش ویلیامسن، شماره 982، 891.00/1497، مورخ 27 نوامبر 1929.
  12.  . گزارش ویلیامسن، شماره 1006، 891.00/1500، مورخ 11 ژانویه 1930.
  13.  . گزارش میلارد، شماره 37، 891.002/212، مورخ 22 مارس 1930.
  14.  . گزارش هارت، شماره 77، 891.002/217، مورخ 3 می 1930.
  15.  . گزارش هارت، شماره 104، 891.002/220، مورخ 17 ژوئن 1930.
  16.  . گزارش هارت، شماره 722، 691.6217/4، مورخ 11 جولای 1931.
  17.  . تلگرام انگرت، 891.00/1668، مورخ 15 ژانویه 1938.
  18.  . گزارش هارت، شماره 947 (1534/891.00)، مورخ 27 نوامبر 1931. 
  19.  . گزارش هارت، شماره 948 (1535/891.00)، مورخ 28 نوامبر 1931.
  20.  . گزارش دریفوس، شماره 146، 891.00/1809، مورخ 3 نوامبر 1941.
  21.  . آرتور سی. میلسپو، آمریکایی‌ها در ایران. واشنگتن: مؤسسه بروکینگز، 1946، ص 37.

 

 


برگرفته از کتاب از قاجار به پهلوی ( اسناد وزارت خارجه آمریکا در سال های 1309-1298 ) نوشته دکتر محمدقلی مجد ( مترجمین: سیدرضا مرزانی، مصطفی امیری ) انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی