ذلت پهلوی‌ها در برابر دخالت انگلیس


5329 بازدید

ذلت پهلوی‌ها در برابر دخالت انگلیس

  تأثیر حضور مستشاران، کارشناسان و جاسوسان بیگانه در پیشبرد اهداف استعمارگران از دهها لشکر نظامی مجهز به جنگ‌افزار مدرن بیشتر است. این عناصر، به واقع رکن اصلی استعمار در قرون اخیر محسوب می‌شوند. تاریخ ایران قبل از انقلاب اسلامی نیز هیچ‌گاه از گزند نفوذ این گونه عناصر بیگانه در امان نبوده و مصونیت نداشته است. در این میان انگلیسی‌ها پیشتاز نفوذ استعماری در ایران هستند و در این ویژگی سردمدار قدرتهایی بوده‌اند که از دور یا نزدیک دستی بر آتش سلطه‌جویی و استیلاطلبی در کشور داشته‌اند. دخالت آنان به ویژه در دوران قاجار و سپس پهلوی به اوج رسید و سبب اجرای طرحها و نقشه‌های آنها در سیستم اداری، فرهنگی و اجتماعی ایران گردید.
مقاله حاضر، گزارش مستندی از مهمترین فرازهای دخالت انگلیس در امور داخلی ایران در سالهای حکومت پهلوی است که از منابع مختلف گردآوری شده است.

فرد مناسب چگونه انتخاب شد؟
«رضاخان یک عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای 1299 طبق اسنادی که دیده‌ام و یا شنیده‌ام، در ملاقات ژنرال آیرونساید انگلیسی با رضا، در حضور سیدضیاءالدین برنامه‌ریزی شد و پس از آنکه کودتا صورت گرفت، قریب پنج سال طول کشید تا رضاخان به سلطنت رسید. در این مدت رضاخان سردار سپه و وزیر جنگ و نخست‌وزیر شد. شاپور جی روزی کتاب محرمانه‌ای را به من نشان داد که در یک بند آن نوشته شده بود: «نایب‌السلطنه هندوستان (قائم‌مقام دولت انگلیس) می‌خواست فرد مناسبی را برای ادارة ایران پیدا کند و به دستور او، پدر شاپورجی، این فرد را که رضاخان بود، پیدا کرد و به نایب‌السلطنه معرفی نمود.
منظور شاپورجی این بود که سلطنت پهلوی به دست پدر او تأسیس شده است...»(1)

چه کسی آورد و چه کسی برد؟
«... خاطر دارم سردار سپه رئیس الوزرای وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفی‌الممالک و دولت‌آبادی و مخبرالسلطنه و تقی‌زاده و علاء اظهار داشت که: «مرا انگلیس آورد و ندانست که با کی سر و کار پیدا کرد.» آن وقت نمی‌شد در این باب حرفی زد، ولی روزگار آن را تکذیب کرد و به خوبی معلوم شد، همان کسی که او را آورد، چون دیگر مفید نبود، او را برد...»(2)

آیرون ساید و رضاخان
سیدضیاءالدین پیوست، تا کودتایی را به راه اندازند و حکومت جدیدی به پادشاه ضعیف قاجار، تحمیل کنند. رضاخان، طرفدار انگلیسی‌‌ها بود. وزیرمختار انگلیس در تهران، به سادگی به شاه قاجار اظهار داشت که باید با او (رضاخان) همکاری کند. او نیز همین کار را کرد. آیرون ساید که در این هنگام کشور را ترک کرده بود، در دفتر خاطراتش نوشت: تصور می‌کنم همه مردم چنین می‌اندیشند که من کودتا را طرح و رهبری کردم. گمان می‌کنم، اگر در معنای سخن دقیق شویم، واقعاً من این کار را کرده‌ام...»(3)

پلکان ترقی رضاخان
«انگلیسی‌‌ها در این فکر بودند که آدمی قوی را بر تخت سلطنت ایران بنشانند که خود بتوانند با او کنار آیند. برای انگلیسی‌‌ها پذیرفتن اینکه نفوذشان مداوماً در گرو مذاکرات با رؤسای قبایل باشد، مشکل بود. سرهنگی اهل بریتانیا که در خاورمیانه به مأموریت آمده بود، با فرماندة قزاقان ایران آشنا شد و او را به دولت متبوع خود به عنوان ناجی و راه‌حل مسئله معرفی کرد.
این شخص که نامش رضاخان بود، به تدریج پلکان ترقی را پیمود. زمانی که به وزارت جنگ منصوب شد، ندای جمهوری‌خواهی سر داد، و وقتی زمان آن رسید که تاج بر سر بگذارد، چنان تعارف و تکلف نشان داد که گویی فقط به ضرب «استدعای عاجزانه» مقام پادشاهی را خواهد پذیرفت.(4)

پرهیز رضاخان از مذاکره حضوری با انگلیسی‌ها
رضاخان و مقامات انگلیسی واسطه‌هایی داشتند که یکی از آنها خان اکبر و دیگری پدر شاپورجی بود. سردار اسعد بختیاری، که مدتی وزیر جنگ رضا بود، نیز با سفارت انگلیس تماس داشت و شاید او هم مدتی از همین واسطه‌ها بوده است. رضا فوق‌العاده دقت می‌کرد که به طور علنی با انگلیسی‌ها تماس نداشته باشد و حتی در میهمانی‌های دربار شرکت نمی‌کرد. اگر مطلب رسمی مهمی بود، نخست‌وزیر را مأمور ملاقات با سفیر انگلیس می‌کرد. ملاقات نخست‌وزیران رضاخان با سفیر انگلیس در مسائلی خیلی مهم بود، مانند تهیه سلاح و مسائل نفت.(5)

دخالت علنی انگلیس در امور داخلی ایران
علی‌رغم اینهمه مشکلات، متفقین که حتی حقوق ارتشیان خود را از پول ایران پرداخت می‌کردند، خواستار آن شدند که پول رایج بیشتری چاپ شده به جریان افتد. قوام پیش از این، از گردن نهادن به این کار خودداری کرده بود، و توضیح داده بود که مجلس هرگز با این طرح موافقت نخواهد کرد. شاه بعدها می‌گوید: «بنابراین یک روز سفیر انگلیس به دیدن من آمد، از من خواست که مجلس را منحل اعلام کنم. پیشنهاد عجیبی توسط نمایندة یک قدرت خارجی بود!» شاه ابتدا از قبول این درخواست خودداری کرد. اما چند روز بعد، پس از آنکه نیروهای انگلیسی وارد پایتخت شدند، و آشوبهای اهالی را که به دلیل فقر و گرسنگی بود، سرکوب کردند، شاه ادعا کرد: «آنها مجلس را تهدید کردند که خواسته‌‌های آنها را برآورده سازد.»(6)

نفرت داخلی و خارجی از مداخلات انگلیس
دولت بریتانیا تنها انزجار درونی و مخفی مردم، و همچنین مخالفت روحانیون کشور، را در مقابل خود نداشت: مخالفتهای شدیدتر دیگری هم بود. سایر دول قدرتمند دنیا ـ از جمله روسیه و فرانسه و آلمان ـ با نقشة «تحت حمایت گرفتن ایران از طرف انگلستان» مخالفت شدید داشتند. این نقشه بر اساس دو عامل بود: ترس و فکر گسترش بریتانیا در خاورمیانه. ژنرال ارفع دیدگاه این دورة انگلیس را چنین جمع‌بندی می‌کند:
واضح بود که اگر ایران با بودجة ناچیزی که داشت، به حال خود گذاشته می‌شد، بدون امکانات، بدون پول، بدون نیروی نظامی ـ و با یک دولت مرکزی ضعیف، به زودی طعمه‌ای برای قوای خودمختار می‌گشت که همواره در شکل رؤسای طوایف گوناگون و درگیر در ایران وجود داشتند؛ یا در دست عناصر انقلابی چپ‌گرا می‌افتاد که به تازگی در شمال کشور ظاهر شده بودند، در این صورت احتمال داشت کشور در چنگ بلشویسم کشیده شود و جمهوریهای کمونیست به خلیج فارس، کشورهای خاورمیانه و هندوستان راه یابند.
بنابراین آنچه به نظر می‌رسید موردنیاز است، یک دولت مرکزی قدرتمند در ایران بود که به نحو احسن متمایل به خواسته‌های انگلیس باشد.(7)

ورود همزمان سه ارتش بیگانه
اعتماد رضاخان برای انگلیسی‌ها که از درون دربار او اطلاعات دقیق داشتند و از گرایش‌های او به آلمان مدارک مستند داشتند، کافی نبود. منصور در ملاقات نیمه دوم مردادماه 1320 گفت که انگلیسی‌ها می‌گویند اگر شاه راست می‌گوید برای ابراز حسن نیت خود این 600 کارشناس آلمانی را با خانواده‌‌هایشان ظرف 48 ساعت اخراج کند! رضاخان نیز ظرف 24 ساعت کارشناسان آلمانی را، که در استان‌های مختلف کار می‌کردند، جمع‌آوری کرد و با اتوبوس از راه ترکیه اخراج کرد و از سفارتخانه‌های متفقین هم خواست که با اعزام نماینده بر خروج آنها نظارت کنند! ظاهراً مسئله حل شده بود و رضاخان تصور می‌کرد که خطر عزل او توسط متفقین منتفی شده است ولی در ملاقات بعد، منصور مسئله کمک‌رسانی به شوروی را مطرح کرد و گفت که سفرای سه‌گانه می‌گویند چون آمریکایی‌ها می‌خواهند مقادیر زیادی سلاح به شوروی کمک کنند، لذا باید خطوط ارتباطی و راه‌آهن ایران در اختیار سه کشور قرار گیرد. رضاخان پاسخ داد که من نه فقط این کار را انجام می‌دهم، بلکه بیش از این نیز با آنها همکاری می‌کنم و مراقبت این راه‌ها را عهده‌دار خواهم شد و حفاظت کامل محموله‌های متفقین را تضمین می‌کنم! منصور پاسخ رضاخان را به متفقین اطلاع داد و چنین جواب آورد که آنها خود می‌خواهند حفاظت راه‌ها را به دست داشته باشند (متن این مذاکرات را مرتباً ولیعهد برای من منتقل می‌کرد). رضاخان که چنین دید سرریدر بولارد وزیرمختار انگلیس و اسمیرنوف سفیر شوروی را به کاخ سعدآباد دعوت کرد و نظر قطعی آنها را خواست. پاسخ همان بود که ارتش‌های سه‌گانه دوستانه وارد ایران خواهند شد و تأمین جاده‌های ارتباطی را رأساً به دست خواهند گرفت. ولیعهد برای من گفت که رضاخان با ناراحتی گفته بود من که چندین سال این مملکت را امن نگه داشتم چگونه نمی‌توانم چند راه را برای شما امن نگه دارم؟ آنها پاسخ داده بودند که طرح ورود ارتش سه کشور به ایران تصویب شده است و از دستشان کاری برنمی‌آید!(8)

نقش قوام‌الملک در رفتن رضاخان
قوام‌الملک فقط در کارهای بزرگ با انگلیسی‌ها مستقیماً صحبت می‌کرد. مثلاً در روز 4 شهریور، رضاخان پس از ملاقات با فروغی، که به او گفت حتماً باید ایران را ترک کند، خواست مجدداً شانسش را آزمایش کند. او از قوام، که در این روزها همیشه او را در کنار خودش نگاه داشته بود، خواست که با وزیرمختار انگلیس تماس بگیرد. قوام‌الملک تلفن کرد و سرریدر بولارد به خانه‌اش رفت. به او گفته بود که رضا چنین درخواستی کرده است، چه جوابی بدهم؟!‌ بولارد می‌گوید که باید برود و هیچ‌کاری نمی‌شود کرد! در مسئله انتقال املاک رضاخان به محمدرضا، چون قوام مأمور انجام این کار بود، مشخص بود که نظر انگلیسی‌ها این است، و لذا رضاخان هم به سرعت امضاء‌ کرد. بعدها، به وسیله قوام‌الملک انگلیسی‌ها خواستند که در کاخ مادر محمدرضا (ملکه مادر) نفوذ کنند. او ترتیب کار را داد، که مادر محمدرضا چند زن و مرد شیرازی را بپذیرد و هر کدام زرنگ‌تر بود، نزد تاج‌الملوک می‌ماند و اخبار جمع می‌‌کرد. یکی از آنها ماندگار شد و او با مأمور اطلاعات سفارت در خانه قوام شیرازی یکدیگر را ملاقات می‌کردند.(9)

نقش انگلیس در تبعید رضاخان
جمعه 5 نوامبر 1976 ـ 14 [آبان 1355]: امروز ناهار را با «جان راسل» صرف کردم که در کمپانی «رولزرویس» کار می‌کند و قبلاً معاون سفارت انگلیس در تهران بوده است.
راسل ضمن ناهار تعریف می‌‌کرد: «موقعی که در تهران بودم، یک روز به شاه گفتم: آیا شما انگلیسیها را به خاطر تبعید کردن پدرتان بخشیده‌اید یا نه؟ و شاه جواب داد:
«نکند فکر کرده‌اید که من اصلاً متوجه ماجرا نبوده‌ام وگرنه مسئله بخشش یا فراموشی مطرح نیست.»(10)

سیاستهای انگلیسی در هنگام انتخاب محمدرضا برای پادشاهی
ترات، تلویحاً ولی به نحو گویایی، می‌گفت که ما اگر سلطنت را می‌پذیریم، محمدرضا تنها کاندید ما نیست، ما افراد دیگری را نیز در خانواده پهلوی داریم! منظورش این بود که به محمدرضا بفهماند که تو که با پدرت در کنار آلمان‌ها قرار گرفتی و به ما خیانت کردی،‌ حالا صحیح نیست که انتظار داشته باشی استفاده‌اش را ببری!‌ در واقع منظور تهدید بود و محمدرضا هر کاری از دستش برمی‌آمد برای تضمین دادن به انگلیسی‌ها انجام داد. فقط علیرضا نبود، از عبدالرضا هم نام می‌بردند. ولی طبیعی بود که به دلایلی روشن انگلیسی‌ها قلباً محمدرضا را بر علیرضا و عبدالرضا ترجیح می‌دادند و مهم‌ترین دلیل همان تفاوت شخصیت محمدرضا و انعطاف‌پذیری او بود.(11)

تلاشهای محمدرضا جهت به دست گرفتن سلطنت و فعالیتهای انگلیس
ژنرال فردوست در کتاب خود، ماجرای شهریور 1320 و رایزنی‌هایی که به دستور محمدرضا ولیعهد وقت بین دربار و سفارت انگلستان برای انتخاب محمدرضا به مقام سلطنت انجام داده است، را چنین شرح داده است:
«بعد از ظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور، محمدرضا به من گفت: «همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آنجا فردی است به نام «ترات» که رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن.»
محمدرضا اصرار داشت که همان روز آن کار را انجام دهم. من نمی‌دانم نام «ترات» را چه کسی به او داده و تماس با او را چه کسی پیشنهاد کرده بود. شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید کس دیگر.
من به سفارت انگلیس تلفن کردم و گفتم: از طرف ولیعهد پیغامی دارم. او از این موضوع استقبال کرد و گفت: «همین امشب، دقیقاً‌ رأس ساعت 8 به قلهک بیا و در مقابل سفارت منتظر من باش.»
... به هم که رسیدیم، به فارسی سلیس گفت: «اسمتان چیست؟» گفتم:... گفت: «منهم ترات» بلافاصله پرسید: «موضوع چیست؟» گفتم: «ولیعهد مرا فرستاده و نام شما را به من داده، تا با شما تماس بگیرم و بپرسم: وضع او چه خواهد شد و تکلیفش چیست؟
ترات مقداری صحبت کرد و گفت: «محمدرضا طرفدار شدید آلمان‌ها است، و ما از درون کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم. او دائماً به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است، به زبان انگلیسی، فرانسه‌ و فارسی گوش می‌دهد و نقشه‌ای دارد که خود تو، پیشرفت آلمان در جبهه‌ها را در آن نقشه برای او با سنجاق مشخص می‌کنی!»
... من به سعدآباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جا خورد و تعجب کرد که از کجا می‌داند من به رادیو گوش می‌کنم و یا نقشه‌ای دارم و غیره!
گفتم: خوب، اگر اینها را ندانند، پس فایده‌شان چیست؟ محمدرضا گفت: «حتماً کار این پیشخدمت‌ها است.» گفتم: حالا کار هر کسی هست، شما به این کاری نداشته باشید. برداشت شما از اصل مسئله چیست؟
محمدرضا گفت: «فردا اول وقت با «ترات» تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که: نقشه را بر می‌‌دارم و از بین می‌برم و رادیو هم دیگر گوش نمی‌کنم، مگر رادیوهایی که خودشان اجازه بدهند گوش کنم.»
«شب بعد، به همان ترتیب، با ترات ملاقات کردم و پیام محمدرضا را گفتم: ترات گفت: «خوب است. ببینم که آیا او در این بیانش صداقت دارد،‌ یا نه؟
همان شب من جریان ملاقات دوم را به اطلاع محمدرضا رساندم. او بلافاصله رادیو را کنار گذاشت و دستور داد که نقشه و ریسمان و سنجاق و... را جمع‌آوری کنم و گفت که دیگر در اطاق من، از این چیزها نباشد و بلافاصله هم از من خواست که به ترات تلفن کنم! ... خیلی دلواپس بود و شور می‌زد. می‌خواست هر چه زودتر تکلیفش روشن شود و در عین حال از علیرضا (برادر ناتنی‌اش) وحشت داشت و می‌ترسید که انگلیس‌ها او را روی کار بیاورند!...
فکر می‌کنم چهار یا پنج روز بعد از اولین ملاقات بود که ترات گفت: «امشب همانجا بیا!» سر قرار رفتم. ترات گفت: «محمدرضا پیشنهادات ما را انجام داده و این خوب است. البته ما نمی‌گوییم به هیچ رادیویی گوش ندهد. به هر رادیو که دلش می‌خواهد گوش بدهد، ولی مسئله نقشه برای ما اهمیت دارد که این چه علاقه‌ای است که او به پیشرفت قوای آلمان داشت!‌ به هر حال، یک اشکال پیش آمده، روسها صراحتاً مخالف سلطنت هستند و خواستار رژیم جمهوری در ایران می‌باشند. آمریکاییها هم بی‌تفاوتند و می‌گویند برای ما فرقی نمی‌کند که در ایران جمهوری باشد یا سلطنت، بیشتر به جمهوری راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقمندیم. به دلایلی که آمریکایی‌ها متوجه نیستند. ولی روسها دقیقاً متوجه‌اند!
آمریکایی‌ها نمی‌دانند که در جمهوری ایران برای آنها مشکلات جدیدی پیش خواهد آمد. لذا من باید نخست با آمریکایی‌ها صحبت کنم و آنها را توجیه کنم و زمانی که مسئول مربوطه قانع شد، کفة ما سنگین می‌شود و دو نفری به سراغ روسها خواهیم رفت. این بحث طبعاً چند روزی طول می‌کشد ولی شما طبق معمول، هر روز تلفن کن!»(12)

نقش انگلستان در به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی
ماجرای دست نشاندگی محمدرضا، قابل پرده‌پوشی نبود. این مسئله در سنوات نخست سلطنت فرزند رضاخان موجب خفت وی و نفرت عمومی بود. رابرت گراهام در کتاب خود، موقعیت محمدرضا را چنین ترسیم می‌کند:
«کسی که دیده بود، پدرش توسط قدرتهای خارجی از کار برکنار شده و خودش (محمدرضا) به صورت عروسکی توسط همان قدرتها منصوب شده است...»
وی در فرازی دیگر آورده است:
«خطاهایی که رضاخان در قضاوتش مرتکب شده بود، به معنای آن بود که پسرش در 21 سالگی به عنوان عروسک دست قدرتهای متفق بر تخت نشانده شد.»
ویلیام شوکراس، روزنامه‌نگار معروف انگلیسی طبق همان خصلت خاص روزنامه‌نگاری و برخلاف سیاستمداران انگلیسی، به صراحت نقش انگلستان در نصب محمدرضا بر مسند سلطنت را چنین شرح می‌دهد:
«... یک بار دیگر، لندن درباره فرمانروایی ایران تصمیم گرفت. اگرچه محمدرضا به عنوان ولیعهد و برای جانشین پدرش رضاشاه در موقعیتی مساعدتر تربیت شده بود، ولی لندن تأمل کرد.
اعضای کابینه انگلستان بازگشت یکی از افراد سلسله سابق قاجار به تخت سلطنت را مورد بررسی قرار دادند. متأسفانه معلوم شد که شخص موردنظر، یک کلمه هم فارسی بلد نبود. حتی در لندن نیز، این امر یک مانع بزرگ تلقی شد. پاره‌ای از مقامات انگلیسی، محمدرضا را شخصی می‌دانستند ضعیف و ترسو که دست در دست سفارت آلمان دارد. اما سرانجام آنها و روس‌ها تصمیم گرفتند خود او را بر تخت پدرش بنشانند و چنین استدلال کردند که: اگر او خواستهای آنان را انجام ندهد، همیشه می‌توان شخص دیگری را بجایش نشاند...
بدین سان شاه جدید سلطنت خود را در سایه تحقیرهای پدرش به عنوان عروسکی در دست انگلیس‌ها و روسها آغاز کرد...»
انگلیسی‌ها همه چیز را می‌دانند. او همیشه از قدرت انگلستان صحبت می‌کرد و مدعی بود که حتی پس از جنگ دوم نیز قدرت خود را حفظ کرده است.(13)

شاپور جی،‌ عامل انگلیس در حکومت محمدرضا شاه
شاپور جی بدون تردید برجسته‌ترین و مهم‌ترین مقام اطلاعاتی انگلیس در رابطه با ایران بود. او هیچ‌گاه شغل و سمت خود را در دستگاه انگلیسی‌ها نگفت و بیشتر از ایرانی بودن خود صحبت می‌کرد. ولی روشن است که اهمیت و مقام شاپورجی به خاطر پست و سمت نبود، بلکه به خاطر خصوصیات خود او بود. من در طول حیات خود کسی را ندیده‌ام که مانند شاپور جی نزد انگلیسی‌ها محرم و معتبر باشد. طبق گفته خودش، با ملکه انگلیس بسیار خودمانی بود و «ایادی» در یکی از سفرهای محمدرضا (که من نبودم) وی را در حضور ملکه انگلیس، خیلی صمیمی و خودمانی، دیده بود و به من گفت. باز طبق گفته خودش، در جلسات سالانه محمدرضا با رئیس کل MI-6 که هر ساله موقع بازی‌های زمستانی در سوئیس برگزار می‌شد، حضور داشت و در تمام ملاقات‌ها و بحث‌ها شرکت می‌کرد. در سال 1349 (اگر اشتباه نکنم) که رئیس کل MI-6 به تهران آمده بود خودم شخصاً دیدم که در کنار او می‌نشست و شدیداً مورد احترام او بود. به منظر من هیچ‌چیز سیاست انگلیس در رابطه با ایران برای شاپور جی مخفی نبود و او به همه اسرار دسترسی داشت.
مسلماً رؤسای MI-6 ایران نمی‌توانستند تسلط شاپور جی را داشته باشند و او نقش هدایت‌کننده آنها را به عهده می‌گرفت. شاپور جی به طور مدام در ایران بود، در حالیکه مسئولین MI-6 سفارت یک دوره 4 ساله در ایران می‌ماندند و سپس به مرکز بازمی‌گشتند و البته ممکن بود بعدها نیز برای یک دوره 4 ساله دیگر اعزام شوند. شاپورجی کار اینها را تسهیل می‌کرد و اگر ملاقات با فردی را لازم می‌دانستند، شاپورجی سریعاً ترتیب ملاقات را می‌داد و خود نیز حضور می‌یافت که مبادا فرد انگلیسی اشتباه کند.
شاپورجی پس از ازدواج محمدرضا با فرح، معلم انگلیسی فرح شد و هفته‌ای 3 بار در کاخ حاضر می‌شد و به او انگلیسی درس می‌داد و سپس معلم انگلیسی پسر فرح (رضا) شد. در نتیجه، انگلیسی فرح خیلی خوب شده بود و به احتمال زیاد این رابطه آنها تا انقلاب هم ادامه داشت. با وجودی که شاپور جی از همه وقایع دربار اطلاع داشت، در ملاقات‌ها با من می‌خواست که از زندگی خصوصی گذشته و حال محمدرضا، زنان و اطرافیان او بیشتر و بیشتر بداند و به این بخش از اخبار علاقه وافر نشان می‌داد. سبک او این بود که خودش شروع به صحبت می‌کرد و چند اطلاع دقیق و دست‌نیافتنی از زندگی محمدرضا و اطرافیان او به من می‌داد که من نمی‌دانستم و برایم جالب بود و بعدها معلوم می‌شد که صحیح است. سپس می‌گفت: شما چه خبر دارید؟ من نیز آنچه می‌دانستم می‌گفتم. روش شاپورجی در بحث این بود که می‌گفت انگلیسی‌ها همه چیز را می‌دانند. او همیشه از قدرت انگلستان صحبت می‌کرد و مدعی بود که حتی پس از جنگ دوم نیز قدرت خود را حفظ کرده است.(13)

اعترافات شاه و نفوذ انگلیس و روسیه در ایران
شاه در کتاب «انقلاب سفید» فصل «اصلاح قانون انتخابات» در خصوص اعمال نفوذ بیگانگان در مهم‌ترین رکن کشور، اعترافی نموده است که قابل توجه می‌باشد:
«... بعد از رفتن پدرم (شهریور 1320) مدتی مدید، کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی، ولی در عمل، قسمتی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست سفارت روس انجام می‌گرفت، و به طوری که در کتاب «مأموریت برای وطنم» شرح دادم، صبح مستشار سفارت انگلستان با یک لیست انتخاباتی به سراغ مراجع مربوطه می‌آمد و عصر همان روز، کاردار سفارت روس با لیست دیگری می‌آمد... متأسفانه من بیست سال تمام از دوران سلطنت خودم، با چنین مجلس‌هایی سر و کار داشتم و همیشه می دیدیم که در آنها در برابرهر اقدامی اصلاحی که متضمن نفع اکثریت ملت بود، ولی به نحوی از انحاء به منافع اقلیت حاکمه لطمه می‌زد، سدی از مخالفت‌ها و کارشکنی‌ها پدید می‌آمد که آن اقدام را خنثی و بی‌اثر می‌کرد...»(14)

بررسی وضعیت مستشاران آمریکا توسط انگلیسیها
بعد از ناهار با کاردار انگلیس ملاقات کردم. اظهار داشت که وزارت خارجه‌اش مشغول بررسی وضع مستشاران آمریکایی در ایران است تا ببیند آیا می‌توان موقعیت مشابهی به نیروهای انگلیسی مستقر در خلیج فارس اعطاء کرد... آن وقت از تصمیم دولت ما برای خرید تانکهای اسکورپیون ابراز خشنودی کرد...(15)

مداخله انگلیسیها
گزارش دادم که انگلیسیها اجازه می‌خواهند به مدت سه روز پنج ساعت در روز هواپیماهای جاسوسی‌شان بین آستارا و ارومیه پرواز کنند. امیدوارند جابه‌جایی نیرو توسط ارتش سرخ در ماوراء قفقاز را تحت‌نظر بگیرند. شاه موافقت کرد.(16)

دستور انگلیسیها به شاه برای تبرئه منصور
در خلال محاکمه علی منصور روزی آقای ل. س که از عمال سرسپرده انگلیس بود و در سفارت انگلیس رفت و آمد داشت و بعد از واقعه سوم شهریور وزیر و وکیل تراش شده بود و نظریات سفارت را به اولیای امور بازگو می‌کرد به یکی از دوستان من گفته بود منصور مسلم تبرئه می‌شود چون سفارت می‌خواهد و تذکر داده بود که سفیر انگلیس سرلشکر الف. ح از آجودانهای شاه را خواسته و برای شاه پیغام داده بود که منصور باید تبرئه شود. چون از عمال ما بوده و از دولت انگلیس نشان دارد. آقای ل.س گفت سرلشکر پیغام سفیر انگلیس را به شاه داده و شاه متوجه شده و دیگر از آن اصرار و جدیتی که در محکوم شدن منصور داشت صرفنظر کرده بود. مسلم است که منصور سرسپرده انگلیسیها بود چون بعد از محاکمه چندی نگذشت وزیر پیشه و هنر و بعد رئیس‌الوزراء شد و در واقعه شهریور 1320 وظیفه نوکری خود را در خیانت به شاه و کشور خوب انجام داد و بعد هم به طوری که در یادداشتهای بعد خواهم نوشت استاندار خراسان و بعد استاندار آذربایجان، نخست‌وزیر، سفیر ایران در ترکیه، سفیر ایران در ایتالیا گردید. خلاصه دستور ارباب را به نحو کامل انجام داد. وقتی آقای ل. س این مطالب را به دوست من گفته بود. من در یی از جلساتی که برای کار اداری نزد مرحوم داور بودم جریان را به ایشان گفتم و اشاره کردم که علی منصور نه تنها تبرئه می‌شود بلکه باید بماند و خیانت خود را به کشور و شاه تکمیل نماید. مرحوم داور تعجبی نکرد. به هر حال همانطور که انتظار می‌رفت منصور با سلام و صلوات تبرئه شد و انتقام خود را از رضاشاه در زمان نخست‌وزیری در شهریور 1320 گرفت.(17)

ترس شاه از انگلیسیها
در مة 1953 وزارت خارجه آمریکا به انگلیس گفت که «شاه مایل است بداند از او چه می‌خواهند. و چه انتظاری دارند. او این نغمه را ساز کرده است که انگلیسی‌‌ها سلسلة قاجار را بیرون کردند و پدرش را آوردند. سپس پدرش را هم بیرون کردند. اکنون نیز می‌توانند در صورتی که مقتضی بدانند او را به نوبة خود بر سر کار نگه دارند یا برکنار سازند. اگر آنها می‌خواهند او بماند و مقام سلطنت اختیاراتی را که قانون اساسی به آن تفویض کرده داشته باشد، باید به او اطلاع بدهند. اگر هم می‌خواهند برود، باید بی‌درنگ به او بگویند، تا بتواند بی سر و صدا کشور را ترک گوید»(18)

کسب تکلیف از لندن
به طوری که در بعضی محافل شنیده شده است عدم تصویب لایحة الحاقی نفت در اثر دسیسه و تحریک غیرمستقیم مقامات انگلیس بوده و می‌خواهند بدین وسیله مجدداً مذاکرات را ادامه داده و محافل سیاسی ایران را به خود مشغول کنند تا ملت ا یران اغفال شده و عکس‌العملی از طرف آن علیه شرکت نفت به وقوع نپیوندد.
محافل مزبور معتقدند که مخالفت عده‌ای از نمایندگان مجلس که جزو اقلیت و مخالفین دولت بوده‌اند، با این لایحه روی حس وطن‌پرستی نبوده بلکه مستقیماً از لندن کسب تکلیف نموده‌اند.(19)

انگلیس و نفت ایران
به طوری که در محافل متمایل به انگلیسیها شنیده شده، می‌گویند: شرکت نفت انگلیس و ایران به وسیلة دولت انگلیس تصمیم دارد دولت ایران را از لحاظ مالی و غیره در مضیقه بگذارد، تا بدین وسیله در مقابل رد لایحة الحاقی عکس‌العملی نشان داده باشد و برای اجرای این تصمیم عقیده سران بزرگ شرکت در لندن را خواسته‌ اند. تا اگر این نظر از طرف آنها نیز تأیید شود، به مورد اجرا بگذارند.(20)

نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد
انگلیسیها هم برای آنکه از این شهرت سهمی برای خود دست و پا کنند به موجب کتابها و مقالاتی که چاپ شده و تلویزیون انگلیس هم شرح این کتابها و مقالات را به صورت فیلم درآورده، مدعی شده‌اند که در اصل عامل کودتای 28 مرداد خود آنها بوده‌اند که نقشه را طرح و به دست برادران رشیدیان عامل و نماینده مخصوص خود در ایران اجرا کرده‌اند.(21)

صدور دو فرمان همزمان
«... در اواخر 1953/اواسط 1332 دولت انگلستان تصمیم گرفت مصدق را برکنار سازد. انگلیسیها از قبل، عوامل اطلاعات در تهران داشتند و اکنون می‌کوشیدند آنها را در اختیار سازمان سیا قرار دهند.
کرومیت (کیم) روزولت که از کارمندان قدیمی «او. اس. اس» (سازمان اطلاعات زمان جنگ آمریکا) و رئیس عملیات سازمان سیا در خاورمیانه بود، به لندن دعوت شد، تا درباره نقشه انگلیسی‌ها گفتگو کند. انگلیسی‌ها‌ توصیه کردند کیم روزولت تصدی هرگونه عملیات را برعهده بگیرد و برای کشف امکانات به ایران اعزام شود. با این موضوع موافقت شد.
نقشه از این قرار بود که شاه دو فرمان صادر کرد، با یکی مصدق را عزل و با دیگری سرلشکر زاهدی را به نخست‌وزیری منصوب کند. آنگاه می‌بایست به شهری در ساحل دریای خزر پرواز کند و منتظر باشد. در همین حال روزولت می‌بایست چند صد هزار دلار از بودجة سری که سازمان سیا در تهران داشت، به دو مأمور خود بپردازد. این پول را می‌بایست به چاقوکشان و اراذل زورخانه و افراد فقیر زاغه‌نشین جنوب شهر بپردازند تا به تظاهرات به نفع شاه تشویق شوند.(22)
ژنرالهای انگلیسی
یک ماه و نیم پس از کودتا، ژنرالهای انگلیسی می‌توانستند با خیال راحت به دستور رسیده از لندن عمل کنند، آنها توانسته بودند کاری را که سه سال بود وزارت خارجه در تدارک آن بود، صورت دهند و دولتی بر سر کار آورند که شخصیت‌های سیاسی رجال ملی‌گرا و مخالفان قرارداد، روزنامه‌نگاران و روحانیون را در بند کند و حکومت نظامی برقرار سازد و به نقشه بریتانیا جامه عمل بپوشاند.(23)

پشتیبانی قدرتها از دولت کودتا
سفارتخانه‌های روس، فرانسه و آمریکا از او نهایت پشتیبانی را می‌کردند که بدون قبول نوکری سفارت انگلیس مملکت را نظم می‌دهد، سفارت انگلیس نیز او را شکل‌دهندة آرمانهای خود می‌دید. آنها در آن شرایط ایران را کشوری آرام می‌خواستند. دنیا روز به روز بیشتر به نفت محتاج می‌شد و انگلیسی‌ها به داشتن تسلط بلامنازع بر نفت جنوب ایران، عملاً‌ ابرقدرتی خود را تثبیت می‌کردند و این با آرامش ایران، بهتر و بدون هزینه و خطر به دست می‌آمد.(24)

ترس مقامات و نمایندگان مجلس از انگلیسها
به طوری که شنیده شده، در بعضی محافل نویسندگان و مخبرین جراید ضمن صحبت در اطراف لایحه مربوط به مذاکرات نفت اظهار می‌دارند که حائری‌زاده نماینده مجلس گفته است: «وزیر دارایی قبلاً در جلسه خصوصی وکلا را پخته و ذهن آنها را حاضر کرده و سپس لایحه را تقدیم نمود والا فوریت آن تصویب نمی‌شد.» گزارش‌‌دهنده اضافه می‌کرد که عمیدی نوری مدیر روزنامه داد نیز در محفلی گفته است: «با تهدید اذهان را حاضر کرده و گفتند که اکثر سهام شرکت نفت متعلق به دولت انگلیس است و ما با دولت بریتانیا طرف هستیم نه یک شرکت عادی و بدین نحو وکلا را تهدید نمودند که اگر مخالفت کنند، بدانند با انگلیسی‌ها و دولت انگلیس مخالفت نموده‌اند.(25)

قلدربازی سفیر انگلیس
سفیر انگلیس امروز عصر در منزل به من تلفن کرد تا شدیداً علیه بازداشت آن جوانک انگلیسی لعنتی که درگیر تظاهرات دانشگاهی شده بود اعتراض کند. از قلدربازی سفیر اصلاً خوشم نیامد و این را با صراحت به او گفتم. به او یادآوری کردم که کلاً به خاطر تمایل شاه برای ایجاد روابط نزدیکتر با غرب بود که به او اجازه می‌‌دادم به این نحو به من تلفن کند.(26)

مداخله انگلیس (کمپانیهای نفتی ـ عملیات آژاکس)
این کابینه نه تنها رابطه انگلستان را برقرار کرد؛ بلکه طبق سناریوی تنظیم شده قبلی مرحله غایی طرح آژاکس، کنسرسیومی مرکب از کمپانی‌های نفتی آمریکا، انگلستان، فرانسه و هلند را برای استخراج نفت ایران دعوت کرد و غرامات هنگفتی نیز به شرکت نفت انگلیس پرداخت.(27)

نقش‌آفرینی انگلیسی‌ها به وسیله عوامل خود در ایران
طبق گزارش مأمور ویژه، قائم‌مقامی رئیس دفتر حسابداری وزارت فرهنگ که با حسین مکی و سایر نمایندگان اقلیت رابطة نزدیک دارد، در محفلی اظهار نموده است، برخلاف آنچه در خارج شایع است و روش سیاسی نمایندگان اقلیت را ضدانگلیسی می‌دانند، انتشار روزنامه شاهد و تشریح فساد دستگاه حاکمه برای این است که آمریکاییها را از وضع اداری کشور ایران بترسانند، تا در نتیجه تحت عنوان عدم اعتماد از دستگاه حکومت مانع کمک اقتصادی آمریکا به ایران شوند. قائم‌مقامی می‌گفت: نقطه ضعف سیاست آمریکا این است که نسبت به کشورهایی که زمامدارانشان انگلیسی و یا فاسد معرفی شده‌اند، خوش‌بینی نشان نمی‌دهند و دکتر بقائی و سایر نمایندگان اقلیت هم توانسته‌اند آن طوری که آرزوی انگلیسیهاست دستگاه حاکمه ایران را عمال دست‌نشانده انگلیس معرفی کنند و هرچند جنبة ظاهری مبارزة آنها علیه انگلیس می‌باشد، ولی نتیجة این حمله صددرصد به نفع خود انگلیسی‌ها تمام خواهد شد. زیرا آمریکایی‌ها مادامی که به حکومتی اعتماد نداشته باشند از درخواستهای آن کشورها پشتیبانی نخواهند کرد.(28)

نفوذ کشورهای خارجی بر ارتش و ژاندارمری از طریق مستشاران نظامی
مأمور ویژه، گزارش می‌‌دهد منفی بافان و کسانی که بلااراده آلت اجرای مقاصد بیگانان واقع می‌شوند این روزها سعی می‌کنند،‌ الحاق ژاندارمری به ارتش را توفق سیاست انگلیس بر آمریکا جلوه داده و انتشار می‌دهند که چون سازمان ژاندارمری تحت‌نظر مستشاران آمریکایی اداره می‌شد و عمال انگلیسی در آن دخالتی نداشتند، لذا وسیلة الحاق ژاندارمری را به ارتش فراهم نمودند تا بتوانند در آن نیز رخنه نمایند.
شخص موثقی می‌گفت: سرهنگ شاهسون در یک مجلس خصوصی گفته است: «عموم مستشاران آمریکایی ژاندارمری در حال اعتراض استعفا داده و علت استعفای خود را الحاق ژاندارمری به ارتش ذکر کرده و صراحتاً دخالت انگلیسی‌ها را در اتخاذ این رویه متذکر شده‌اند.»(29)

تلاش انگلیس برای حذف رقیب
طبق گزارش مأمور ویژه، شخص مطلعی که با مقامات انگلیسی در تهران تماس نزدیک دارد، اظهار نموده است: سفیر انگلیس در محافل خارجی و داخلی از اوضاع ایران مذمت نموده و بستر هرمان مخبر خبرگزاری رویتر گفته است: از صد سال پیش به این طرف وضع ایران به بدی امروز نبوده و من اشتباه کردم که سیاست عدم مداخله را اختیار نمودم و حق با سلف من سرریدر بولارد بود که مداخله می‌کرد. زیرا ایرانیها نمی‌توانند مملکت خود را به خوبی اداره نمایند.
گوینده اضافه می‌کرد: به طوری که استنباط شده، علت عدم رضایت سفیر انگلیس مسافرت اعلی‌حضرت همایون شاهنشاهی به آمریکا و تمایل هیأت حاکمه ایران به آمریکاییهاست.
طبق گزارش مأمور ویژه، به طوری که در محافل مختلف شنیده شده، مقامات انگلیسی در تهران از مسافرت اعلی‌حضرت همایونی شدیداً انتقاد نموده و مشغول اقداماتی هستند که اثرات مسافرت‌ شاهانه را خنثی نمایند و صریحاً می‌گویند: ما در ابتدا با این مسافرت از آن لحاظ که ایران در نزد آمریکاییها معرفی شود تا شورویها نتوانند یک مرتبه ایران را اشغال نمایند و آمریکاییها بدانند که ملت ایران موجود بوده و هست موافق بودیم. ولی امروز از این که می‌بینیم رفته رفته موضوع جنبه یک طرفه به خود می‌گیرد بسیار متأثریم.
ارسنجانی مدیر روزنامة داریا اظهار می‌داشت:
انگلیسی‌ها در مواقعی که سیاست اقتصادی و نفوذ سیاسی آنها در معرض خطر قرار می‌گیرد، به سه عامل مهم پول و مذهب و ترور متوسل می‌شوند و چون رقیب آمریکایی آنها از لحاظ پول غنی‌تر می‌باشد، ممکن است برای جلوگیری از نفوذ آمریکا در ایران و خاورمیانه به یکی از سه عامل مذکور متوسل شوند و چون در شرایط فعلی با پول و مذهب نمی‌توان مانع پیشرفت نفوذ سیاسی آمریکا شد، ملت ایران باید انتظار حوادث خطرناکی را داشته باشد.(30)

نقش سازمان جاسوسی انگلیس در ایران و اعتماد شاه به انگلیس
محتمل است مقامات آمریکا که در عین حال با بختیار، کیا و علوی‌مقدم ارتباط و همکاری داشتند، شاه را از واقعیت توطئه قرنی آگاه کرده‌اند. ایالات متحده آمریکا به طور جدی خود را ملزم به حفظ و حراست رژیم شاه می‌دانست، محتمل است مقامات آمریکایی فعالیتهای قرنی را تهدیدی علیه این تعهد تلقی کردند. از سوی دیگر، شاه هشدار مقامات ایالات متحده را معتبرتر از هشدار افسران زیردست خود می‌دانست، انگلیسیها نیز مایل به حفظ رژیم شاه بودند زیرا می‌خواستند ایران همچنان بازار عمده صادرات و سرمایه‌گذاری آنها باقی بماند. انگلیسیها با قرنی و یاران او، ارتباط چندانی نداشتند، زیرا قرنی برای آنها و متحدانشان چون [دکتر منوچهر] اقبال، بختیار، کیا و علوی مقدم، به خصوص مقامات سنتی بالای کشور، که با برخی ارتباط تنگاتنگ داشتند، تهدید آشکاری بود. از سوی دیگر قرنی و شاپور ریپورتر عامل سازمان جاسوسی MI-6 سخت مخالف یکدیگر بودند. انگلیسیها از امکانات اطلاعات و جاسوسی گسترده‌ای در ایران برخوردار بودند و قطعاً از فعالیتهای مخفی قرنی آگاهی داشتند. بدین ترتیب شاه، برای هشدار انگلیسیها اعتبار زیادی قائل بود و به احتمال زیاد آنها توطئه قرنی را به شاه اطلاع داده‌اند. به بیان دیگر، با توجه به ارتباط نزدیک عوامل انگلیسی با بختیار، علوی مقدم، به خصوص با کیا و احتمال همکاری با یکی از آنها و یا با همگی از فعالیت قرنی آگاه شده بودند.(31)


تشکیلات فراماسونری
فراماسونری در ایران از آغاز به عنوان یک سازمان سیاسی به نفع انگلستان کار می‌کرد، به نحوی که اکثر مقامات مهم مملکتی یا فراماسون بودند و آن مقام به آنها داده می‌شد و یا پس از اشغال فراماسون می‌شدند. پس، در ایران مهم‌ترین تشکیلات سیاسی اداره کننده کشور تا مدت‌ها همین تشکیلات فراماسونری بود که اشرافیت و خانواده‌های صاحب‌مقام و صاحب ثروت را زیر پوشش گرفته بود و منویات امپراتوری انگلستان را پیاده می‌کرد. در دوران سلطنت محمدرضا، او ابتدا اجازة تأسیس یک لژ فراماسونری به نام «لژ پهلوی» را داد، که فردی به نام جواهری در رأس آن قرار داشت و ارنست پرون در این لژ فعال و همه کاره بود و رابط محمدرضا با لژ محسوب می‌شد. قبلاً گفتم که پرون یک بار مرا به ملاقات جواهری برد و می‌خواست مرا به عضویت لژ درآورد، ولی من تمایل نشان ندادم. بدنامی و سوءشهرت فراماسونری در ایران سبب می‌شد که رابطه محمدرضا با آن به شدت پنهان نگاه داشته شود، ولی محمدرضا در طول دوران خود همیشه از فراماسون‌ها حمایت می‌کرد و در جریان کار آنها قرار داشت و آنها نیز به شدت به سلطنت او علاقه‌مند و وفادار بودند.(32)

نفوذ انگلیس در شورای امنیت کشور
در سال 1349، یک روز صبح، محمدرضا، وزیر جنگ (ارتشبد عظیمی)، رئیس ستاد ارتش (جم یا ازهاری دقیقاً یادم نیست کدامیک بودند، احتمالاً جم بود)، رئیس ساواک (نصیری)، رئیس اداره دوم ارتش (پالیزبان)، رئیس شهربانی (مبصر) و فرمانده ژاندارمری (اویسی) را به کاخ مرمر احضار کرد. در این جلسه من به دلایلی حضور نداشتم. مقامات پس از حضور نزد شاه مشاهده کردند که شاپورجی نیز آنجاست. ابتدا شاپور جی، به عنوان نماینده دولت انگلستان، شروع به صحبت کرد و مقامات از سخنان او یادداشت برداشتند. شاپور جی چنین گفت: «همانطور که مستحضرید شورای امنیت کشور اهمیت فوق‌العاده و حیاتی در حفظ امنیت کشور و پیش‌بینی وقایع در سطوح عالی مملکتی دارد. لذا از انگلستان به من دستور داده شده که اهمیت این شورا را به اعلیحضرت یادآوری کنم (شاپور جی نمی‌گوید کدام مقام انگلستان، قاعدتاً باید نخست‌وزیر باشد). لذا اعلیحضرت ترجیح دادند که این مطالب با حضور خودشان بازگو شود: اول اینکه، جلسات شورا باید منظم تشکیل شود. دوم اینکه، همه موضوعات مهم مملکتی و امنیتی و خارجی باید در آن مطرح شود. سوم اینکه، هرگاه یکی از اعضای شورا مطلبی را قبل از تشکیل شورا مستقیماً به اعلیحضرت گفته باشد دلیل بر این نیست که در شورا مطرح نشود. صورتجلسات شورا منظماً باید به اطلاع اعلیحضرت برسد و دستورات صادره دقیقاً باید اجرا گردد و چنین نباشد که چون فلان عضو شورا فلان مطلب را به اطلاع اعلیحضرت رسانده دیگر آن را در شورا مطح نکند. اطلاع مستقیم و فوری اعلیحضرت یک جنبه کار است و اطلاع شورا جنبه دیگر کار، که با بررسی جوانب مختلف موضوع مسئله پخته خواهد شد. چهارم اینکه، مقامات انگلستان سفارش نمودند که علاوه بر شورای موجود، یک شورای دیگر نیز مرکب از معاونین ارگان‌های اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی و با شرکت مسئول شورای عالی تشکیل شود و صورتجلسات، این شورای جدید به اطلاع اعلیحضرت و اعضاء شورای رده یک برسد.»(33)

تصمیم‌گیری انگلیس برای جدائی بحرین از ایران
در زمینه جدایی جزیره بحرین از خاک ایران و همچنین تصرف جزایر سه‌گانه تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی، شاه و هویدا از خود هیچ اراده و استقلالی نداشتند، بلکه قدرت حاکم بر منطقه یعنی انگلستان بود که تصمیم می‌گرفت. اما آنچه از سخنان شاه و هویدا شنیده می‌شد، این تصمیم را جزو «سیاست مستقل ملی» خود تلقی می‌کردند. در مورد بحرین عدم توسل به زور و خشونت را مطرح کردند و در مورد جزایر سه‌گانه با استفاده از قوه قهریه و اشغال نظامی تغییر رویه دادند این تناقض‌گویی‌ها و عملکردهای گوناگون شاه و نخست‌وزیر در واقع پیرو مذاکرات پنهانی میان ایران و انگلستان و امیرنشین شارجه صورت می‌گرفت، و با توجه به وعده‌هایی که به شاه در مورد نقش ژاندارمری در منطقه داده می‌شد، سیاست به اصطلاح مستقل ملی شاه نیز تغییر می‌کرد.(34)

تماس‌های مکرر قره‌باغی با سفرای آمریکا و انگلیس
قره‌باغی از دوران نخست‌وزیری شریف امامی که وزیر کشور شد، و دولت ازهاری که رئیس ستاد ارتش شد و دولت بختیار که رئیس رئیس ستاد ارتش و عضو شورای سلطنت بود، به گفته خود تقریباً همه روزه با سفرای انگلیس و آمریکا، که جداگانه به ملاقات او می‌رفتند، دیدار داشت و با آن‌ها تبادل اخبار کامل می‌شد و هر 2 سفیر در هر ملاقات پشتیبانی خود را اعلام و او را دعوت به مقاومت می‌‌کردند و او حرف 2 سفیر را مانند سند قبول داشت. در این دوران تا زمانی که محمدرضا در ایران بود، او همه روزه حداقل روزی یکی دو بار با محمدرضا ملاقات داشت و مطالبی را نیز تلفنی به اطلاع محمدرضا می‌رساند.(35)

وابستگی به انگلیس
در خصوص پاراگراف دوم اظهارنظر سفیر سابق انگلیس در دربار شاه مخلوع، نباید از یاد برد که انقلاب اسلامی ایران، صرفاً سرنگونی کامل یک استبداد نبود، بلکه پایان یک وابستگی کامل به غرب هم بود. اگر این حقیقت در اظهارات سفیر انگلیس در تهران نیامده است، سفیر شاه در لندن در خاطرات ایام سفارت خود در اوج کاسه لیسی شاه، در کتاب خود آورده است:
«... در رژیمی که وابستگی کامل به غرب، ارکان اصلی موجودیتش را تشکیل می‌دهد، ما نیز به حالتی درآمده‌ایم که اعتقاد خارج از اندازه به قدرت و توانایی متحدان (و در حقیقت اربابان) اروپایی و آمریکایی خود پیدا کرده‌ایم و چون فکر می‌کنیم، آنها هر لحظه که بخواهند می‌توانند فقط با تکان دادن چوبدستی جادویی خود، همه چیز را به میل خود بگردانند، لذا این طور به خود می‌قبولانیم که هر چه در ایران اتفاق می‌افتد، سرنخش در لندن و یا واشنگتن قرار دارد و به همین علت نیز، چنان برای دوستان (یعنی همان اربابهای) غربی خود از جهت کارایی و قدرت اعمال نفوذشان ارزش و اهمیت قائلیم که آنها خودشان هم هرگز این همه توانایی را در خویش سراغ ندارند.
این نوع تفکر، میراثی است که از گذشته برای ما باقی مانده و چون زدودن آن کاری نیست که به آسانی میسر باشد، نتیجه‌اش به اینجا کشیده می‌شود، که بر اثر بها دادن بیش از حد به غربی‌ها، خودمان را در مقابل آنها پست و حقیر تصور کنیم...»
در لابلای همان خاطرات سفیر شاه در لندن، با شگفتی به این حقیقت اشاره کرده، می‌نویسد: «... در بازنگری به آنچه امروز انجام گرفت (دیداری که نویسنده آن کتاب به اتفاق وزیر امور خارجه وقت، با وزیر امور خارجه انگلیس داشته است) دامنه تفکراتم به اینجا کشید که، واقعاً چطور می‌توانیم ادعا داشته باشیم که باز هم چیزی از غرور ملی در ما باقی مانده است؟
در موقعیتی که «آیت‌الله» (امام خمینی) مردم ایران را علیه شاه برانگیخته، ما دو نفر ـ یکی وزیر امور خارجه دولت شاهنشاهی و دیگری سفیر شاهنشاه آریامهر در پایتخت «سنت جیمز» در اینجا،‌ در لندن در برابر دولت انگلیس به خاک افتاده‌ایم و با التماس از آنها می‌خواهیم که دست از حمایت ما نکشند! اگر زمانه به حدود پنجاه سال قبل بازمی‌گشت، این عمل ما می‌توانست قابل توجیه باشد. سی سال پیش هم تا حدودی شاید. ولی اینک که دیگر هیچ نشانی از دوره گذشته امپراطوری بریتانیا وجود ندارد و مسلماً انگلیسی‌ها هرگز نمی‌توانند.(36)

سیاست مستقل هویدا!
هویدا که در جهت جلب حمایت انگلیس عمل می‌کرد به تمام خواسته‌های آنان پاسخ مثبت داد و از هیچ کوششی در این راه دریغ نکرد. اما وی در تمام سخنرانی‌‌های خود، سیاست اعمالی را تحت عنوان «سیاست مستقل ملی» مطرح می‌کرد.(37)

انگلیس، سلطنت را مناسب‌ترین حکومت برای ایران می‌‌داند
در سال 1357 وضع محمدرضا کاملاً محکم به نظر می‌رسید. او به پشتیبانی غرب، و به ویژه آمریکا و انگلستان اطمینان داشت و روس‌ها نیز وجود او را پذیرفته و روابط حسنه‌ای ایجاد کرده بودند. از 28 مرداد 1332 تا سال 1357 محمدرضا به خواست آمریکا دیکتاتور بلامنازع ایران بود و آمریکایی‌ها نیز از او توقعی جز این نداشتند. توضیح داده‌‌ام که انگلیسی‌ها سلطنت را برای وضع ژئوپولیتیک ایران مناسب‌ترین سیستم حکومتی می‌دانستند. این تحلیلی است که بارها، حتی قبل از تشکیل «دفتر ویژه اطلاعات»، یا از خود انگلیسی‌ها و یا از ایرانیان وابسته به انگلیس، شنیده‌ام. اساس این تحلیل این بود که برای ایران با بیش از 2200 کیلومتر مرز مشترک با شوروی و با توجه به تاریخ و سنت‌های ایرانی، سلطنت بهترین نوع حکومت برای ثبات کشور در قبال کمونیسم است. وجود سیستم جمهوری این امکان را ایجاد می‌نمود که با نفوذ روس‌ها، تصادفاً یک رئیس‌جمهور متمایل به چپ آراء بیشتر کسب کند و کشور را در اختیار شوروی قرار دهد. حتی اگر چنین نمی‌شد هر 4 سال یک بار انتخابات ریاست جمهوری هزینه و تلاش فوق‌العاده‌ای را از سوی غرب می‌طلبید. در صورتی که با وجود نهاد سلطنت و حضور شاهی مانند محمدرضا با آن قدرت مطلقه چنین خطر و یا تلاشی ضرورت نداشت. همین تحلیل بود که ضرورت بازگشت محمدرضا را در 28 مرداد به آمریکایی‌ها قبولاند، وگرنه آنها میان ایران با کشورهای آمریکای جنوبی و یا آسیای جنوب شرقی تفاوتی نمی‌دیدند و اگر خودشان به تنهایی تصمیم‌گیرنده بودند، یک دیکتاتور نظامی مانند تیمور بختیار را بر محمدرضا ترجیح می‌دادند. بر اساس همین تحلیل انگلیسی‌ها بود که پس از جنگ دوم رژیم‌های سلطنتی در عراق و اردن و عربستان ایجاد شد و مورد حمایت آمریکا نیز قرار گرفت.(38)

پی‌نویس‌ها:
1ـ روحانی، فخر، اهرمهای سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، چاپ اول، نشر بلیغ، 1370، جلد اول، صفحه 164.
2ـ روحانی، همان، صفحه 165.
3ـ روحانی، همان، ص 162.
4ـ روحانی، همان، صص 163 و 164.
5ـ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374، صفحه 82 و 83.
6ـ لاینگ، مارگارت، مصاحبه با شاه، ترجمه: اردشیر روشنگر، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1371، صفحه 105.
7ـ لاینگ، همان، صص 36 و 37.
8ـ فردوست، همان، صص 88 و 89.
9ـ فردوست، همان، ص 65.
10ـ راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح. ا. مهران، چاپ چهارم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 35.
11ـ فردوست، همان، صص 105 و 106.
12ـ روحانی، همان، صص 168 و 169.
13ـ فردوست، همان، صص 294 و 295.
14ـ روحانی، همان، ص 177.
15ـ علم،‌ امیراسدالله، گفتگوهای من با شاه، ترجمه: گروه مترجمان انتشارات طرح نو، 1371، جلد دوم، صفحه 477.
16ـ علم، همان، ص 739.
17ـ گلشائیان، عباسقلی، خاطرات من یا گذشته‌ها و اندیشه‌های زندگی، جلد 1، چاپ اول، تهران، انتشارات اینشتین، 1377، ص 313.
18ـ روحانی، همان، ص 417.
19ـ تفرشی، مجید، گزارشهای محرمانه شهربانی (28ـ1327)، چاپ اول، سازمان اسناد ملی ایران، 1371، جلد دوم، ص 306.
20ـ تفرشی، همان، صص 307 و 308.
21ـ طلوعی، محمود، بازی قدرت جنگ نفت در خاورمیانه، ترجمه محمود طلوعی، چاپ دوم، نشر علم، 1371، ص 405.
22ـ روحانی، همان، ص 172.
23ـ بهنود، مسعود، این سه زن (اشرف پهلوی، مریم فیروز، ایران تیمورتاش)، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1374، ص 125.
24ـ بهنود، همان، ص 151.
25ـ تفرشی، همان، ص 245.
26ـ علم، همان، ص 440.
27ـ معتضد، خسرو، ناکامان کاخ سعدآباد، چاپ دوم، تهران، انتشارات زرین، 1375، جلد دوم، ص 871.
28ـ تفرشی، همان، صص 342 و 343.
29ـ تفرشی، همان، صص 206 و 207.
30ـ تفرشی، همان، صص 333 تا 335.
31ـ نجاتی، غلامرضا، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، صص 61 و 62.
32ـ فردوست، همان، صص 372 و 373.
33ـ فردوست، همان، ص 391.
34ـ اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران (بهمن 43ـ مرداد 56)، چاپ اول، انتشارات علمی، 1375، ص 192.
35ـ فردوست، همان، ص 609.
36ـ روحانی، همان، ص 11.
37ـ اختریان، همان، ص 114.
38ـ فردوست، همان، صص 563 و 564.

به نقل از:
1ـ مستشاران و کارشناسان بیگانه
2ـ دخالت خارجی‌ها در امور کشور
(از مجموع: با بیست‌ساله‌ها ـ مرکز بررسی اسناد تاریخی)