زنجان عصر قاجار ؛ (پژوهشی در اسناد میرزا ابوالمکارم موسوی‏ زنجانی)


محمدرضا بهزادی
1913 بازدید

مجموعه اسناد خانوادگی حاج عزّالدین محمد ابوالمکارم زنجانی، پیشوای روحانی زنجان و خمسه و توابع در اواسط دوران قاجار بیشتر مربوط به دوران زعامت وی برآن دیار و مسائل پیش آمده در مشروطه‌خواهی زنجانیان و نامه‏های محاکم شرعیه و دستورهای وی و برخی از نامه‏های خصوصی و قباله‏های ملکی است. برخی از آنها متعلق به عصر فتحعلی شاه و دوران زمامداری عبدالله میرزا دارا 1 فرزند وی بر زنجان و تعدادی نیز مربوط به اوایل سلطنت ناصرالدین شاه است؛ اما بیشتر این اسناد متعلق به اواسط عصر ناصری تا دوران پس از استبداد صغیر و آغاز سلطنت احمدشاه و نایب‏السلطنگی عضدالملک قاجار، تا سال 1328 هجری قمری و سپس، نیمه اول دوران نیابت سلطنت ابوالقاسم‏خان قراگوزلوی همدانی ناصرالملک، یعنی تا حدود سال 1330 هجری قمری، سال وفات حاج میرزا ابوالمکارم می‏باشد.

 

بررسی این اسناد به روشن شدن گوشه‏های مبهم و ناشناخته‏ای از تاریخ ایران و خاندان موسوی زنجانی و وقایع صدر مشروطیت در زنجان کمک خواهد کرد. پس از استنساخ این اسناد بر نگارنده معلوم گردید که در حقیقت، جدا از مسائل سیاسی روز، شخصیت میرزا ابوالمکارم ناشناخته مانده و کوششی درخور توجه، چنانکه شایسته مقام دینی و سیاسی وی می‏باشد، صورت نگرفته و کماکان در پرده ابهام قرار دارد. تأثیر و نفوذ ایشان بر گسترش و پذیرش مشروطیت در زنجان، به صورت دقیق مورد کاوش قرار نگرفته و شاید علت آن عدم دسترسی به اسناد و نامه‏های برجای مانده از وی بوده است. در خلال این بررسیها می‏توان دریافت که نفوذ دینی و اجتماعی خاندان میرزا ابوالمکارم، افزون بر احاطه وی بر سیاست تا چه حد بوده است و چگونه این خانواده حدود پنج قرن متوالی ملجأ و پناهگاه متدینان و محل پرورش علما و روحانیون بوده و بزرگان بسیاری را در دامان خویش پرورانیده است که حاج میرزا ابوالمکارم یکی از بزرگ‏ترین ایشان در سده‏های نزدیک به ما می‏باشد. نزدیکی زنجان به اولین پایتخت رسمی دولت اسلامی شیعی صفوی، یعنی قزوین، از یک سو و ارتباط آن با مناطق شمالی و غربی ایران از سوی دیگر بر اهمیت آن در طول تاریخ ایران همواره افزوده است. در این میان، وجود مرجعیت تام خاندان موسوی زنجانی از اوایل عصر حکومت صفویه در آن درالارشاد، موقعیت خاص دینی آن را نیز ارتقایی شایسته بخشیده است. برای یافتن مسقط‏الراس این خاندان، باید به روزگار شاه اسماعیل اول صفوی و استقرار مذهب شیعه اثنی‏عشریه جعفریه به عنوان مذهب رسمی کشور بازگردیم. مذهب تشیع، از آغاز در ایران نفوذ خود را به عنوان یک اقلیت پذیرفته شده قدرتمند به اثبات رسانیده و در دوره‏های خاصی به فراخور اوضاع سیاسی و اجتماعی این نفوذ به‏طور قابل توجهی گسترده شده است.
 
در همان زمان که شاه اسماعیل اول علم سلطنت برافراشت، شمار زیادی از مردم ایران پیرو مذهب شیعه بودند. پس از این واقعه بسیار مهم در تاریخ ایران، که درحقیقت یک انقلاب دینی، علاوه بر عامل تغییر در ساختارهای حکومت، به حساب می‏آید، با استقرار مذهب تشیع، ایران به عنوان پایگاه قدرتمند این مذهب در برابر سلطنت عثمانی قد برافراشت. پیش از این، عثمانیان که از فعالیتهای خانقاه اردبیل و صوفی‏گری متعصبانه سران آن، علاوه بر دفاع، حمایت نیز می‏نمودند، به ناگاه خود را در مقابل نوجوانی آماده فداکاری و مجاهدت یافتند که سعی داشت کشوری را که گرفتار تفرقه بود زیر علم واحدی متحد سازد. پس از ایجاد یک کشور بزرگ و شیعه مذهب، مهاجرت و مسافرت علمای این مذهب به ایران، جانی تازه در کالبد فرهنگ و اجتماع ایران و ایرانیان دمید و علمای عراق عرب و بحرین و جبل عامل و کرک نوح لبنان از موقعیت خاص و ممتازی برخوردار گردیدند.
 
منطقه جبل عامل از روزگار کهن منطقه شیعه‏نشین بود و بارها امارت‏نشینهای شیعه مذهب در این منطقه به وجود آمده بود. شرح تشکیل این دولتها و رنجهایی که شیعیان در روزگار تسلط عثمانیان تحمل کردند به تفصیل در کتاب تاریخ شیعه در لبنان2 آمده است. از زمان دقیق ورود تشیع به جبل عامل اطلاع دقیقی در دست نیست و تنها به این نکته در منابع اکتفا شده که تشیع در میان قبایل عرب آن منطقه در دوران کهن وجود داشته است. آن سامان به جهت استقرار تشیع همواره محل پرورش علما و طلابی بود که به تعداد زیاد به نجف، حلّه و کربلا مسافرت می‏کردند و در این مناطق به تحصیل می‏پرداختند و شاید اولین شناخت ایشان از دولت نوپای صفوی در آن حدود بوده باشد؛ زیرا مناطق دیگر شیعه‏نشین در زیر فشار عثمانیان در آستانه نابودی قرار داشتند و اینک ایشان می‏دیدند که کشوری با این اصول تأسیس شده. صدالبته ترجیح برآن بود که به آنجا مهاجرت کنند و مسکن گزینند. پیش از این عصر، در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا نیز شخصی به نام سیدمختار جبل عاملی به هرات مهاجرت کرده بود؛ اما مهاجرت وی بیشتر جنبه پناهندگی و رهایی از فشار و ستم عثمانی داشت. در میان این، مناطق شیعه‏نشین لبنان، آن‏طور که ذکر شد، علاوه بر جبل عامل، ناحیه کرک یا کرک نوح در جنوب غربی بعلبک، که از شهرهای منطقه بقاع لبنان محسوب می‏شود، یکی از مهم‏ترین مناطق و مراکز علمی تشیع در قرون هفتم تا نهم هجری به حساب می‏آید. این شهر در دوران عثمانی از پرجمعیت‏ترین شهرهای لبنان به‏شمار می‏آمد و چون در مسیر قافله‏های تجاری قرار داشت بر اهمیتش افزوده شده بود. این شهر، پس از بعلبک، از مراکز سلسله حرفوشی بود که از سلسله‏های شیعی مذهب به‏شمار می‏آمد. 3 کرک نوح در دامانش علمای بسیاری را پروراند و بسیاری را به جامعه بزرگ شیعه عالم تحویل نمود که یکی از مهم‏ترین و برجسته‏ترین چهره‏های آن شیخ علائی، شیخ علی‏بن حسن‏بن علی‏بن عبدالعالی کرکی مشهور به محقق کرکی، قدس‏الله نفسه الزکیه، می‏باشد. سفرهای مکرر محقق کرکی به ایران در پی آشنایی وی با شاه اسماعیل صفوی در نجف اشرف، باعث گردید تا در کنار ورود این خاندان جلیل، تعداد زیادی از شاگردان وی نیز به ایران کوچیده در طی دو مرحله مسافرت او به پایتخت صفوی استقرار یابند.
 
در آن عصر، شاه اسماعیل برای تشکیل دولت خود نیاز مبرمی به علما و فقهای امامیه داشت. بنابراین، تلاش می‏کرد از مراکز مهم تشیع اقدام به دعوت از علما و ترغیب ایشان برای مسافرت به ایران نماید. محقق کرکی در همین زمان دو بار به ایران آمد. اما به نظر می‏رسد استقرار تدریجی این خانواده و بسیاری از معاریف شاگردانش در عصر شاه طهماسب اول واقع شده باشد. اگرچه امروز بر سر مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل و کرک نوح به ایران و میزان تأثیر آن بر تاریخ سیاسی مذهبی و فرهنگی ما در عصر صفوی اتفاق نظر وجود ندارد و برخی چون اندرو نیومن4 این موضوع را افسانه و داستان تلقی کرده‏اند و چنین مهاجرتی از سوی ایشان مورد تردید واقع شده؛ 5 اما اشاره وی به مهاجرت محقق کرکی و تنی چند از شاگردانش و تعدادی از فقهای جبل عاملی در نیمه نخست سده دهم به ایران خود گواه صحت این بخش از تاریخ روحانیت می‏باشد.
 
به هر حال، مهاجرت محقق به ایران و استقرارش در دربار صفوی یکی از مهم‏ترین وقایع آن قرن می‏باشد. همراه با وی که در بین سالهای 934 تا 346 هجری قمری به ایران مهاجرت نمود، نام دو تن از همراهانش در خور توجه بیشتری است. اول سید برهان‏الدّین سید شاهی و دیگری سید حسین‏بن ضیاءالدّین حسن که نوه دختری محقق کرکی بوده است. پس از تفویض اختیارات تام به محقق کرکی از جانب شاه طهماسب، سید برهان‏الدین سید شاهی به زعامت روحانی دارالسعاده زنجان و خمسه و ساوه به آن سو فرستاده شد و سید حسین روانه دارالارشاد اردبیل گردید. استقرار سید برهان‏الدین در زنجان را می‏توان نقطه آغازین تاریخ پانصد ساله خاندان موسوی زنجانی دانست. درباره اینکه در میانه عصر صفوی این خانواده درچه جایگاه و مرتبه‏ای بودند، در بسیاری از تذکره‏ها و تواریخ سخن رفته است.
 
از زمان ورود سید برهان‏الدّین به زنجان تا دوران شاه سلطان حسین، مرجعیت کل زنجان با این خانواده بوده و در آن عصر (عصر شاه سلطان حسین) نیز زعامت زنجان و خمسه برعهده سید میرمحسن (سید امیرمحسن) متوفی به سال 1148 قمری بوده است، پس از حمله افغانها به اصفهان، میر ویس خان هوتکی افغان که از نفوذ سید و مخالفتش با نیروهای اشغالگر و لزوم جهاد با آنها اطلاع حاصل کرده بود، با یکهزار سوار به قصد سلطانیه برای دستگیری و قتل سید محسن خارج می‏شود. در این میان، به میرمحسن خبر می‏دهند که افغانها به دنبال او به زنجان لشکرکشی کرده‏اند. وی شبانه به یکی از قراء زنجان نقل مکان کرده در آنجا پناه می‏گیرد. در سحرگاهان سپاه افغان وارد شهر زنجان شده خانه او را به آتش می‏کشند و کتابخانه معتبر وی را که مخزن کتابهای نفیس خطی بود تماما می‏سوزانند. این عمارت تا عصر میرزا ابوالقاسم پدر ابوالمکارم، هنوز به همان وضعیتِ سوخته شده موجود بوده تا در دوران وی مجدد بازسازی می‏گردد. 6 پس از وفات سید محسن، نوه وی یعنی سید کاظم زنجانی (فرزند میرمحمدحسین) بر مسند نیاکان خویش می‏نشیند. سید محمدکاظم از شاگردان سید علی طباطبایی، صاحب ریاض، بود که در تعقیب سنت حسنه اسلافش پس از مراجعت از کربلا به ترویج احکام و تدریس مشغول بود تا سرانجام در سال 1232 در سن 33 سالگی دارفانی را وداع گفت و منصب شیخ‏الاسلامی زنجان به فرزندش امین‏الدین سید محمدابوالقاسم موسوی‏زنجانی، که در میان عامه به میرزا شهرت داشت، واگذار شد. 7 سید ابوالقاسم که در سال 1222 هجری قمری قدم به عرصه وجود گذارده بود، با آنکه در زمان وفات پدر ده سال بیشتر نداشت، اما با همین صغر سن، با جدیت و نهایت سعی به کسب و فراگیری علوم می‏پردازد و پس از مدتی به ترغیب عبدالله میرزا دارا، پسر فتحعلی شاه که حاکم زنجان و خمسه بود، چندی در محضر درس حاج ملا عبدالوهاب قزوینی در قزوین تلمذ می‏کند، از وی اجازه اجتهاد می‏گیرد و به زنجان باز می‏گردد. آنگاه، در امتداد پیگیری معلومات و شور یادگیری و عطش علم‏آموزی رهسپار اصفهان می‏شود، به محضر حاج سید محمدباقر حجت‌الاسلام و حاج محمدابراهیم کلباسی می‏رسد و از ایشان کسب علوم می‏نماید. میرزا مدت هشت سال در اصفهان به تحصیل پرداخت تا آنکه در اواخر سال 1254 هجری قمری، یعنی اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، پس از تحصیل اجازه اجتهاد از استادان خود در اصفهان، به زنجان مراجعت می‏نماید. 8
 
در آن هنگام وضع زنجان به سبب بروز غائله فتنه بابیه و خروج ملا محمدعلی نامی که عملاً برضد دولت مرکزی قیام کرده بود، بسیار آشفته بود. پس از ورود میرزا و اطلاع وی از وضعیت موجود، با آنکه اوضاع بسیار پیچیده بود لیکن به مبارزه با آن فرقه و ناآرامیها و آشوبها پرداخته از قتل نفوس و غارت اموال جلوگیری به عمل آورد و در بازگرداندن افراد نادان از راه کج، با موعظه و وسایل ممکن، سعی نمود و در این امر خطیر کوششهای درخور توجه و تلاشهای مجدانه ابراز کرد. در اثر اقدامات وی، پس از ورود قوای دولتی، مخالفان و معاندان متواری و امنیت برقرار گردید.
 
به جهت روش شدن اذهان ملت و آگاهی مردم و خاموشی فتنه بابیه، میرزا دست به تألیف کتبی در رد بابیت زد که هر کدام به نوبه خود تأثیر زیادی در ریشه‏کنی این فتنه در زنجان و ایران داشته است. کتابهایی مانند ردّالباب، قلع‏الباب، قمع‏الباب، مقالیدالابواب، سدّالباب و تخریب‏الباب را می‏توان از آن جمله دانست. میرزا تا پایان عمر خویش در ترویج احکام شریعت مقدس اسلام کوشید و از سرپرستی فقرا و مستمندان لحظه‏ای فروگذار نکرد. کتابهای بسیاری، چه به قلم و چه به تقریر، در علوم مختلف از او به یادگار مانده که این خود دلیل احاطه وی بر علوم اسلام می‏باشد؛ کتبی مانند هدایت‏المتقین در عقاید اصولیه و فروعیه، حجّة‌‌الابرار که رساله‏ای است مفصل و مبسوط در اثبات حرمت خمر در شرایع سابقه و کتاب ارزشمند نارالله الموقده در مصائب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام و رساله‏ای مفصل در حبوه را می‏توان از آن جمله نام برد. 9 محمدحسن‏خان اعتمادالسلطنه در کتاب المآثر و الآثار می‏نویسد که:
 
حاج میرزا ابوالقاسم موسوی مجتهد زنجانی از رؤسای بزرگ مذهب جعفری بوده و در فتنه بابیه زنجان زحمات زیادی تحمل کرد و به دین و دولت خدمات نموده، در فقه و اصول و عدد و حدیث و غیرو ذالک کتابهای سودمند ساخته، همانا به دارالسعاده زنجان از چندین قرن قبل تا این زمان احدی ریاست و نفاذ امر و بسط ید او را به هم نرسانیده است. 10
 
علاوه بر تألیف بیش از پنجاه جلد کتاب که به توسط میرزا ابوالقاسم نوشته شده ترجمه‏هایی نیز از آثار خارجی در میان تألیفات وی به چشم می‏خورد که خودگواه تسلط او بر یکی از زبانهای خارجه و احاطه او بر علوم جدید و قدیم می‏باشد. سرانجام، سید ابوالقاسم زنجانی در اواسط روز دوشنبه سوم جمادی‏الاولی سال 1292 هجری قمری وفات یافت. در هنگام وفات وی هر سه فرزندش، که از تحصیل علم فارغ شده بودند، در زنجان حضور داشتند. میرزا ابوالقاسم در اواخر عمر طرف شور و مشورت ناصرالدین شاه قاجار در مسائل مدنی و اجرای قوانین و احکام اسلامی در زنجان و خمسه بوده است. 11 فرزند بزرگ میرزا، سید عزّالدین محمدبن ابوالقاسم موسوی زنجانی، که بیشتر با نام سید ابوالمکارم و یا حاج میرزا ابوالمکارم شناخته می‏شود.
 
در سال 1255 هجری قمری در زنجان دیده به جهان گشود. نسب وی با بیست و یک واسطه به ابراهیم‏بن حسین‏بن حضرت موسی‏بن جعفر علیه آلاف التحیه و الثناء می‏رسد. میرزا ابوالمکارم پس از تکمیل علوم مقدماتی و فقه و دیگر مواد درسی به قزوین مهاجرت کرده در این شهر به تکمیل معلومات خویش در محضر استادان بنام آن می‏پردازد. پس از کسب علم در قزوین، به زنجان مراجعت کرد. به سال 1278 هجری قمری (1277 هجری قمری) با برادر کوچک‏تر خود میرزا ابوطالب به عتبات عالیات مشرف شد و از محضر استادان بنامی چون شیخ مرتضی انصاری اعلی‏الله مقامه‏ الشریف و فقیه ماهر وارسته سید حسین کوه کمری مشهور به سید حسین ترک کسب فیض نمود. 12
 
ابوالمکارم در نجف اشرف مدت سه سال در محضر شیخ انصاری حضور یافته از گوهر وجود آن یگانه روزگار بهره‏ها برد. پس از وفات شیخ، به حلقه شاگردان میرزای شیرازی پیوست و از محضر آن فقیه کسب دانش نمود. سپس به خدمت سید حسین ترک مشرف شد و پس از تکمیل معلومات در محضر سید، از وی اجازه اجتهاد دریافت نمود. به‏طور قطع می‏توان گفت که او تا زمان وفات شیخ انصاری یعنی حدود سالهای 1282-1281 هجری قمری در نجف حضور داشت و در بین سالهای 1289 تا 1290 هجری قمری همراه با میرزا ابوطالب به زنجان مراجعت کرد و در محضر پدر به ساماندهی اوضاع شرعی پرداخت و در حدود سال 1291 هجری همراه پدر بزرگوارش برای انجام فریضه حج به مکه مکرمه مشرف می‏شود. پس از مراجعت به زنجان، همان‏طور که ذکر در تاریخ سوم جمادی‏الاولی 1292 هجری قمری میرزا ابوالقاسم وفات یافت و منصب قضا و فتوی و مرجعیت تام در زنجان و دیگر بلوکات خمسه به عهده میرزا ابوالمکارم نهاده شد. 13

در این سالها چه بسیار کسانی که از محضر وی کسب فیض کردند و چه گره‏های لاینحل که به قلم و نیروی درایت وی گشوده گشت تا آنکه حوادث انقلاب مشروطیت پیش آمد و در آن قضایا و اصلاح امور عامه و تسکین فتنه‏ها دخالتهای نیکو فرمود. حاج میرزا ابوالمکارم یکی از ارکان مشروطه‏خواهی در زنجان بود و دراین زمینه کوششها و مجاهدتهای بسیاری نموده است. از میان اسناد وی می‏توان به راحتی به تأثیر و نفوذ کلام وی در به ثمر رسیدن نهال مشروطیت در زنجان پی برد. نامه‏نگاریهای او با برخی از سران مشروطه و وکلای مجلس خود دلیل محکمی برای ارتباط تنگاتنگ وی با این گروه می‏تواند باشد. رهبری وی و پیشوایی آزادیخواهان زنجانی، مقام وی را در حد یکی از رهبران بزرگ مشروطه در زنجان رسانده است و به این لحاظ اهمیتی کمتر از اهمیت علما و رجال سیاسی همعصرش نمی‏توان برای وی قائل شد. آشنایی او به قضاوت و مسائل عدلیه، با توجه و احاطه عمیق و دقیقش به قوانین شرع انور، در اصلاح امور حکومت و اجرای بی‏قید و شرط عدالت در دستگاه ظلم قاجاریه پایگاه استوار او بود؛ در این راه، بسیار کوشش نمود و از پای ننشست. علاوه بر اینها، ابوالمکارم دارای املاک و مستغلات بسیاری بود که همواره به مصرف امور شرعیه و موقوفات می‏رسیده است.

 
بسیاری از متأخرین و بزرگان شیعه، بیش از تمام برادران، شخصیت والای میرزا ابوالمکارم را ستوده‏اند و او را مورد توجه خاصی قرار داده‏اند. وی مردی دانشمند و بلند همت، جامع مکارم اخلاق، دارای سعه صدر و استادی چیره دست در علوم ادب و فقه و رجال و حدیث بوده است. او را یکی از خوشنویسان بنام عصر قاجار نیز برشمرده‏اند. اعتمادالسلطنه درباره او در المآثر و الآثار می‏نویسد: «سه فرزند دانشمندش (فرزندان میرزا ابوالقاسم) شهرت تامه و ریاست عامه دارند و شرعیات آن مرحوم در زنجان، الیوم با شریعتمدار قدوه‌العلماء العظام حاج میرزا ابوالمکارم است.» موسی زنجانی در کتاب الفهرست لمشاهیر علمای زنجان درباره ابوالمکارم می‏نویسد: «موقعیت ایشان در فضل و بزرگی مشهورتر از آن است که نیازی به تذکر و توضیح داشته باشد.» 14 اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطراتش درباره مسافرت موکب شاهی به زنجان و مشرف شدن وی به محضر میرزا ابوالمکارم می‏نویسد: «در زنجان اطراق است، صبح زود دیدن حاج میرزا ابوالمکارم ملای بزرگ زنجان رفتم، برادرش میرزا ابوطالب در تهران با من دوست است.» 15 احتشام‏السلطنه در خاطراتش میرزا ابوالمکارم را به اخلاق نیکو ستوده و از دستگاه مفصل زندگانی و املاک و مستغلات او مطالبی نگاشته است. 16
 
این فقیه ماهر و عالم بزرگ پس از عمری ارشاد و دعوت مردم به حق و حقیقت و اعتلای دین مبین اسلام و مذهب شریف شیعه اثنی عشری، در غروب روز شنبه 26 ربیع‏الاول سال 1330 هجری قمری به سن 75 سالگی در زنجان دعوت حق را لبیک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست. وفاتش ضایعه جبران‏ناپذیری برای روحانیت و مردم زنجان بود چنانکه در تجلیل از مقام وی همه شهر یکپارچه تعطیل شد و تشییع بسیار بزرگی از پیکرش به عمل آمد. میرزا مهدی خواهرزاده وی مراسم نماز بر پیکرش را به جای آورد و او را در جوار مقبره پدر عالیمقامش معروف به بقعه میرزا دفن کردند. 17 میرزا ابوالمکارم در طول عمر خویش، علاوه بر تربیت شاگردان بسیار، تألیفات و آثار ارزنده‏ای نیز به جای گذاشته است. برخی از این تألیفات عبارت‏اند از:
 
ـ مفتاح الظفر در زمینه احکام نماز مسافر.
ـ التّحیه المبارکه فی الاحکام الاسلامیّه.
ـ شرح دعای پرفضیلت کمیل.
ـ کتاب لطایف الکلام در تحقیق حکم ظروف زرین و سیمین و حرمت استعمال آنها. 18
ـ معارج الرضوان در اصول و فروع. این کتاب به شیوه و طرز زیبایی به نگارش درآمده و علامه میرزا عبدالله کاوندی شاگرد مجدد شیرازی با اشعار خود که در ابتدای آن آمده کتاب را مورد تحسین و تمجید قرار داده است. 19
ـ رساله مختصر در کیفیت توفیق بین آیات قرآن در خلق سماوات و ارض.
ـ رساله‏ای در مسئله ردالشّمس در جواب یکی از علمای عامه. 20
ـ رساله‏ای به فارسی به نام صبح صادق در مسائل اجتماعی و راه اصلاح آنها. 21
ـ کتاب سوانح سفر حجاز (به نظم و نثر).
ـ حواشی بر رسائل و ریاض و برخی از کتب دیگر. 22
ـ کتابچه‏های قصاید و اشعار شخصی به عربی و فارسی.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. عبدالله‏ میرزا، متخلّص به دارا، پسر یازدهم فتحعلی ‏شاه قاجار است که در سال 1211 هجری قمری متولد و در سال 1224 هجری قمری، در سن سیزده سالگی، با پیشکاری و وزارت میرزا محمدتقی علی‏آبادی به حکومت زنجان منصوب شد. نک به: مهدی بامداد. شرح حال رجال ایران در قرون 12 و 13 و 14 هجری. تهران، زوّار، 1378. ج 2، ص 293 .
2. سعدون حماده. تاریخ الشیعه فی لبنان. بیروت، دارالخیال، 2008م.
3. رسول جعفریان. نقش خاندان کرکی در تأسیس و تداوم دولت صفوی. تهران، نشر علم، 1387. صص 149-150 .
4.Newman, Andrew.j.
5. منصور صفت‏گل. ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1389. ص 145 .
6. سید کاظم موسوی ‏میرزایی، «مرحوم میرزا ابوطالب زنجانی»، یادگار، س 3، ش 8، ص 36 .
7. محمدعلی حبیب‏آبادی. مکارم‏الآثار در احوال رجال دوره قاجار. اصفهان، بی‏نا، 1354. ج 3، صص 780-781 .
8 . مصلح‏الدین مهدوی. اعلام اصفهان. اصفهان، بی‏نا، 1386. ج 1، ص 333 .
9. محمدعلی حبیب‏آبادی، همان، صص 781-782 .
10. ابوالفضل شکوری. خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران. زنجان، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی زنجان، 1371. ص 418 .
11. نک به: سند شماره [1]، مکتوب ناصرالدین‏شاه قاجار خطاب به میرزا ابوالقاسم در خصوص کیفیت ماوقع قتل داروغه زنجان. سند شماره [98-1-258ب]، آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران مجموعه محمدرضا بهزادی.
12. سید کاظم موسوی میرزایی، «مرحوم حاج میرزا ابوطالب زنجانی و برادر ایشان»، یادگار، س 3، ش 6 و 7، ص 133 .
13. محمدعلی حبیب‏آبادی. مکارم‌الآثار در احوال رجال دوره قاجار. اصفهان، بی‏نا، 1354. ج 5، ص 1502 .
14. ابوالفضل شکوری، همان، ص 418.
15. محمدحسن‏خان اعتمادالسلطنه. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه مربوط به سالهای 1292-1313 هجری قمری. به کوشش ایرج افشار. تهران، امیرکبیر، 1356. ص 635 .
16. ابوالفضل شکوری، همان، ص 348 .
17. سید کاظم موسوی ‏میرزایی، همان، ص 133 .
18. لطایف‏الکلام فی الاوانی الذهب و الفضّه من الاحکام.
19. معّارج الرضوان فی مصائب الامام العطشان.
20. جواب السؤال عن آیات بدءالخلق و آیه ردّالشمس لسلیمان.
21. الصبح الصادق در مسائل اجتماعی و وظایف سلطان.
22. تعلیقات بر الرسائل و حواشی بر الریاض.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران