بازخوانی واقعه ۲۲ آبان ۱۳۴۶ و هجوم ساواک به منزل امام در قم


بازخوانی واقعه ۲۲ آبان ۱۳۴۶ و هجوم ساواک به منزل امام در قم

یورش ساواک به بیت و کتابخانه امام در قم در ۲۲ آبان ۱۳۴۶ اتفاقی است که در ظاهر فقط یک حملۀ امنیتی به نظر می‌رسد؛ اما با رجوع به اسناد ساواک، به روایتی زنده از شبکۀ گستردۀ فکری، مالی و انسانی‌ای تبدیل می‌شود که با محوریت امام خمینی شکل گرفته بود.

چند ماهی بود که بیانیه‌ها و پیام‌های امام علیه صهیونیسم و در حمایت از مردم فلسطین، به‌ویژه پس از جنگ شش‌روزه، در حوزه و محافل مذهبی دست‌به‌دست می‌چرخید. این متن‌ها از نجف صادر می‌شد، اما شریان اصلی توزیع و سازمان‌دهی در ایران، همچنان قم و بیت امام بود؛ جایی که ساواک با دقت آن را زیر نظر داشت و در گزارش‌هایش مرتب از «تمرکز فعالیت‌ها» در آن‌جا شکایت می‌کرد.[1]

صبح ۲۲ آبان، مأموران ساواک با حکم بازرسی وارد منزل و کتابخانۀ امام در قم شدند و علاوه بر بازداشت سید احمد خمینی، حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر اسلامی و حاج شیخ حسن صانعی، بیش از ده‌هزار جلد کتاب و مقدار قابل‌توجهی نامه، دست‌نوشته، سند مالی و فهرست‌های مختلف ضبط شد.[2] کتاب‌ها جعبه‌جعبه بیرون برده شد و بیت و کتابخانه بلافاصله مهروموم و رفت‌وآمد به آن‌جا ممنوع گردید.[3] برای دستگاه امنیتی، این فقط یک بازرسی نبود؛ نوعی تهاجم به مغز متفکر و حافظۀ مکتوب نهضت بود.

 

نامه جلال آل‌احمد

از میان انبوه کاغذها و پرونده‌هایی که مأموران با خود بردند، بعضی اوراق در گزارش‌ها به‌طور مشخص نام برده شده است. یکی از معروف‌ترین آن‌ها نامۀ جلال آل‌احمد به امام خمینی است؛ ساواک تصریح می‌کند که این نامه را در میان مدارک کشف‌شده از منزل امام پیدا کرده و همین کشف، باعث شده بود نگاهش به آل‌احمد تغییر کند و او را با حساسیت بیشتری زیر نظر بگیرد.[4] کشف این نامه برای ساواک فقط یک سند ساده نبود؛ نشانه‌ای بود از پیوند روشنفکر دینیِ پرآوازه‌ای مثل آل‌احمد با محور اصلی نهضت اسلامی.[5]

 

قطع شاهرگ مالی نهضت

اما مهم‌تر از این تک‌سندها، تصویری بود که مجموعۀ مدارک از شبکهٔ ارتباطی و نمایندگان امام به دست می‌داد. در میان کاغذهای مصادره‌شده، نسخه‌ها یا رونوشت‌هایی از نامه‌ای به چشم می‌خورد که امام در آن رسماً آیت‌الله سید محمدصادق لواسانی را نمایندۀ خود در تهران و حجت‌الاسلام علی‌اکبر اسلامی را نمایندۀ خود در قم معرفی کرده بود.[6] این سند به مأموران نشان می‌داد که اسلامی فقط یک چهرۀ حاشیه‌ای نیست، بلکه حلقۀ اصلی ارتباط مالی و اداری بیت در قم است؛ به همین دلیل هم در همان یورش ۱۳۴۶ او را همراه با سید احمد و حسن صانعی بازداشت کردند.

ساواک در گزارش‌هایش، اسلامی را «مسئول کتابخانۀ امام» و رابط اصلی برای دریافت وجوهات در قم معرفی می‌کند و در تهران هم نقش مشابهی را برای لواسانی قائل است.[7] از این زاویه، یورش ۲۲ آبان فقط تلاشی برای کشف اعلامیه و نوشته‌های سیاسی نبود؛ تقلای حساب‌شده‌ای بود برای زدن شاهرگ مالی و اداری نهضت.

 

شبکۀ تازه، ادامه مسیر نهضت

در ادامۀ همین سیاست، وقتی بیت و کتابخانه بسته شد و دفتر عملاً از کار افتاد، ساواک با تعجب می‌بیند که جریان پرداخت شهریۀ طلاب متوقف نشده و فقط مسیرش عوض شده است: وجوه از طریق آیت‌الله میرزا احمد آشتیانی و بعد فرزندش میرزا باقر آشتیانی به دست طلاب می‌رسید؛ نکته‌ای که خود مأموران در گزارش‌های مرتبط با قم ثبت کرده‌اند.[8]

اسناد باقی‌مانده از ساواک همچنین از شبکه‌ای گسترده از ارتباطات فکری و تشکیلاتی در اطراف سید احمد خمینی پرده برمی‌دارد. در برخی گزارش‌ها به جلساتی اشاره می‌شود که در آن‌ها چهره‌هایی مانند شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی، دکتر علی شریعتی، شهید محمد مفتح و حجت‌الاسلام موسوی خوئینی‌ها حضور داشتند و این دیدارها گاه در منزل تاجری به نام حاج محمود مانیان صورت می‌گرفت.[9] برای ساواک، ترکیب این نام‌ها نگران‌کننده بود: روحانیون جوان و نواندیش، روشنفکر دینی، و حلقۀ نجف-قم، همه در یک شبکۀ در حال شکل‌گیری. یورش به بیت در قم، در واقع تلاشی بود برای قطع یکی از مراکز اصلی این شبکه.

 

غارت کتابخانه‌های امام

بُعد دیگر ماجرا، کتابخانه است. گزارش‌ها نشان می‌دهد که هم‌زمان با فشار بر بیت، به کتابخانه‌ای مرتبط نیز یورش برده شد و هزاران جلد کتاب علمی، فلسفی و سیاسی از آن‌جا هم ضبط و محل برای مدتی تعطیل شد. برای رژیمی که از کتاب هم به اندازۀ سلاح می‌ترسید، این حجم از مصادرۀ منابع مکتوب معنای روشنی داشت: کاهش امکان مطالعه و گردش ایده در میان طلاب و جوانان مذهبی. از نگاه امروز، آنچه در آن روز غارت کتاب به نظر می‌رسید، یک اعتراف ناخواسته است به وزن فکری و فرهنگی جریان امام.

 

شکست از یاران امام

نتیجۀ فوری یورش ۲۲ آبان، تعطیلی ظاهری بیت و کتابخانۀ امام در قم و ایجاد وقفه در نظام منظم پرداخت شهریه بود. ساواک در گزارش‌های اولیه‌اش خوش‌بین است و گمان می‌کند با این ضربه، نفوذ امام در قم به‌طور جدی کاهش می‌یابد. اما همان اسناد نشان می‌دهد که شبکۀ مالی و ارتباطی، به‌سرعت خود را با شرایط جدید تطبیق داد؛ وجوهات از مسیرهای تازه‌ای عبور کرد، نامه‌ها و پیام‌ها بااحتیاط بیشتری ردوبدل شد و بیتِ بسته‌شده، در واقع بدل شد به نماد فشار رژیم و مظلومیت مرجع تبعیدی.

سال‌ها بعد، پرونده‌هایی که ساواک با وسواس و دقت تنظیم کرده بود – از صورت‌جلسۀ بازرسی کتابخانه گرفته تا گزارش‌های تحلیلی دربارۀ رفت‌وآمدها و مکاتبات – تبدیل شد به یکی از مهم‌ترین منابع شناخت تاریخ نهضت. امروز وقتی به اسناد منتشرشدۀ مرکز بررسی اسناد تاریخی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم آنچه ساواک می‌خواست پنهان کند، ناخواسته در دل گزارش‌های خودش حفظ شده است: شبکه‌ای از افراد، کتاب‌ها، نامه‌ها و پول‌ها که در مجموع تصویری روشن از جریان مقاومتی می‌دهد که از نجف تا قم و تهران امتداد داشت.

 

[1] مرکز بررسی اسناد تاریخی (1387). یادگار امام حاج سید احمد خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 111، سند شماره 45045 / 316، تاریخ 5/7/1346؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) (1394). سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، ج 15، تهران: عروج، ص 125-129، ص 588 ـ 589، 594 ـ 595 و 598.

[2] یادگار امام حاج سید احمد خمینی به روایت اسناد ساواک، ص 111، سند شماره 45045 / 316، تاریخ 5/7/1346.

[3] همان

[4] مرکز بررسی اسناد تاریخی (1379). جلال آل‌احمد به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 167، سند شمارۀ 9166 / 20 ه‌2.

[5] متن نامه جلال آل احمد به امام خمینی که ساواک در منزل امام خمینی کشف کرد، به شرح زیر است:

مکه- دوشنبه 31 فروردین 1343/ 8 ذی‌حج 1383

آیه‌اللّها     وقتى خبر خوش آزادى آن حضرت تهران را به شادى واداشت فقرا منتظرالپرواز(!) بودند به سمت بیت‌اللّه‌. این است که فرصت دست‌بوسى مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده است و شنیده شده که دیدم اگر آن‌ها را وسیله‌اى کنم براى عرض سلامى بد نیست. اول این که مردى شیعه جعفرى را دیدم از اهالى الاحساء ـ جنوب غربى خلیج فارس ـ حوالى کویت و ظهران ـ مى‌گفت 80 درصد اهالى الاحساء و حنوف و قطیف شیعه‌اند و از اخبار آن واقعه مؤلمه 15 خرداد حسابى خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادى شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسى از حضرات روحانیان آن سمت‌ها گسیل بشود هم جا دارد و هم محاسن فراوان. دیگر این که در بین شهر شایع است که قرار بود آیه‌اللّه‌ حکیم امسال مشرف شود ولى شرایطى داشته که سعودی‌ها دوتایش را پذیرفته‌اند و سومى را نه. دوتایى که پذیرفته‌اند: داشتن محرابى براى شیعیان در بیت‌اللّه‌، تجدید بناى مقابر بقیع و اما سوم که نپذیرفته‌اند حق اظهار رأى و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامده‌اند و هیئتى را فرستاده‌اند. گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم. دیگر این که گویا فقط دو سال است که به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده‌اند. پیش از آن حق نداشته‌اند. دیگر این که غرب‌زدگى را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان ـ زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فداى سر شما. دیگر این که طرح دیگرى در دست داشتم که تمام شد و آمدم درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته‌اند و نمی‌بایست. اگر عمرى بود و برگشتیم، تمامش خواهم کرد و به محضرتان خواهم فرستاد. علل تاریخى و روحى قضیه را گمان می‌کنم نشان داده باشم. مقدماتش در غرب‌زدگىِ ناقص چاپ اول آمده. دیگر این که امید دارم موفق باشید.

و السلام

جلال آل‌احمد

همچنان که آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانى است که از دستش برآید. دیده شد که گاهى اعلامیه‌ها و نشریاتى به اسم و عنوان حضرات در مى‌آمد که شایستگى و وقار نداشت. نشانى فقیر را که حضرت خود مى‌داند. زیر این جا مى‌نویسم:

تجریش آخر کوچه فردوسى 

[6] مرکز بررسی اسناد تاریخی (1395). آیت‌الله حاج سید محمدصادق لواسانی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، صفحه 115.

[7] همان

[8] مرکز بررسی اسناد تاریخی (1389). یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله پسندیده، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 257، 280، 339 و 345.

[9] یادگار امام حاج سید احمد خمینی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره 20924 / 20 ه‌ 2، تاریخ 23 / 2 / 1355، ص 322.