خاطرات حجة الاسلام سید علی اصغر دستغیب


2192 بازدید

 خاطرات حجة الاسلام سید علی اصغر دستغیب

خاطرات حجة الاسلام سید علی اصغر دستغیب
نویسنده/‌به کوشش: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ترجمه:
جلد
ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
چاپ اول
محل چاپ: تهران

 

کتاب "خاطرات حجة الاسلام سید علی اصغر دستغیب" از سری مجموعه کتاب های مرکز اسناد انقلاب اسلامی است که به روایتگری خاطرات شخصیتها و رجال سیاسی موثر در جریان انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی پرداخته است.

 

این مجلد در سال 1378 در 3000 نسخه و 168 صفحه توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است. که راوی فعالیتهای حجة الاسلام سید علی اصغر دستغیب و نقش آیت الله عبدالحسین دستغیب در جریان نهضت امام خمینی است.

 

حجة الاسلام دستغیب خواهر زاده شهید محراب آیت الله عبدالحسین دستغیب و از همراهان و همگامان ایشان در مبارزه علیه استبداد پهلوی می باشد. ایشان در این مجلد با اشاره به وقایع و حوادث ابتدای دهه چهل و آغاز نهضت امام خمینی در مبارزه با رژیم شاه وقایع مهمی همچون اعلام عزای عمومی در نوروز 1342، وقایع 15خرداد 1342، جشن هنر شیراز، شهادت سید مصطفی خمینی، وقایع مهم سال 1357 تا پیروزی انقلاب اسلامی در 22بهمن همان سال را بازگو نموده است.

 

آیت الله عبدالحسین دستغیب در طی این سالها در جریان همراهی با امام خمینی بارها دستگیر و زندانی شد که در این مدت چندین بار به شدت شکنجه و تبعید گردید. در شب عاشورای سال 1342 اجتماع عظیمی در مسجد نو برپا شد و آیت الله دستغیب به منبر رفتند و سخنرانی تاریخی و بسیار پرشوری علیه رژیم ایراد کردند. آن شب با ازدحام و کثرت جمعیت احتمال خطرات زیادی برای ایشان بود لذا پس از سخنرانی دوستان معظم له با تلاش زیاد و به سختی توانستند ایشان را از میان آن همه جمعیت به خانه منتقل کنند.

 

"در شب 16 خرداد هم مردم در مسجد عتیق اجتماع نمودند آیت الله دستغیب سخنرانی مبسوطی ایراد کردند و با لحن بسیار شدیدی نسبت به عمل وقیحانه دستگیری غیرقانونی امام(ره) معترض شدند. در بین سخنان ایشان یکی از علمای موجه شیراز یعنی آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق به مسجد آمدند که باعث خشنودی و دلگرمی عمومی شدند. آیت الله دستغیب از ایشان به گرمی استقبال و تجلیل نمودند. سپس حجة الاسلام آقای حاج ساجدی هم سخنانی ایراد کرد و در نهایت اعلام شد که عموم مردم فردا صبح در مسجد نو اجتماع نمایند. پس از پایان مجلس عده کثیری از مردم به همراه آیت الله دستغیب از مسجد جامع آمدند و به سمت مسجد گنج که فاصله کوتاهی تا منزل ایشان داشت حرکت کردیم. مسجد گنج و کوچه های اطراف مملو از جمعیت شد. تا آنجا که به خاطر دارم یکی از روحانیون به نام آقای شیخ عبدالنبی انصاری سخنرانی پرشوری ایراد کرد و سپس حجة الاسلام آقای سید منیرالدین حسینی ضمن سخنانی خطاب به اعضای حزب برادران که بقایای آنها در قالب بعضی هیاتهای مذهبی و عزاداری بودند اظهار داشت اگرشما در این نهضت که به رهبری آیت الله خمینی آغاز شده وارد نگردید و همراهی نکنید بایستی اسم "برادران" را از پرچمهایتان پاک کنید. در پایان آقای سودبخش- یکی از اصحاب آیت الله دستغیب- از جا برخاست و پشت بلندگو اعلام کرد که: ماچون اطمینانی به این رژیم نداریم امشب تا صبح در خانه آیت الله دستغیب می مانیم. جمعیت هم شعار داده و موافقت کردند. متعاقب آن دسته دسته مردم کوچه را مفروش نموده و مستقر شدند عده ای هم در داخل منزل قرار گرفتند.

 

من داخل منزل بودم، طبقه دوم در جوار اطاقی که متعلق به آقا بود اطاق کوچکتری قرار داشت مربوط به مرحوم سید احمد علی، فرزند آقا که رفیق و هم سن ما بود که به اتفاق یکی دیگر از دوستان به نام مهدی گلسستانی سه نفری در آنجا بودیم و باهم صحبت می کردیم. آقا داخل حیاط بود. عده ای در اطاق آقا و راهروها جمع شدند. صدای همهمه و بحث و گفت و گوی افراد بلند بود و قطع نمی شد، رفته رفته به نیمه های شب نزدیک می شدیم و بالاخره حدود یک ساعت و ربع بعد از نیمه شب صدای "یاحسین یاحسین" فضا را پرکرد از جا برخاستم و دایی زاده ام سید احمد علی گلستانی را صدا زدم گفتم بلند شوید که حتما حمله کرده اند. در اطاق را که باز کردم اول چهره آقای سودبخش را دیدم که می گفت: آمدند، آمدند. ابتدا تصور ما این بود که همانند تهاجم به فیضیه قم، چماقداران و مزدوران رژیم هجوم آورده اند. مرحوم احمد علی از دریچه اطاق بیرون رفت و دستش را به ستون گرفت و به حیاط منزل وارد شد، من ماندم، آقای گلستانی هم رفت داخل کمد دیواری. من هم در اطاق را بستم و از داخل به آن تکیه زده و محکم ایستادم از بیرون مرتب صداها بیشتر می شد و معلوم بود که مهاجمین وارد خانه شده اند. در این بین یک نفر در اطاق را فشار داد که باز کند کمی باز شد من از پشت در فشار دادم دوباره بسته شد صدای فریاد او را شنیدم که با پرخاش و دشنام می گفت باز کن و همزمان صدای شلیک گلوله ای را شنیدم که به شیشه بالای در اطاق اصابت کرد، و تا مدتها جای آن مشخص بود، بازهم پشت در مقاومت می کردم ناگهان دیدم سرنیزه ای در را سوراخ کرد و آمد جلو پاهایم تا این وضع را دیدم در را رها کرده و به گوشه ای از اطاق رفتم. در باز شد، دیدم چندین نفر کماندو مسلح ریختند داخل اطاق و با لحنی توهین آمیز گفتند: تو بودی اینجا مقاومت می کردی؟ در این بین چشمم افتاد به بهمن پور که آن وقت سروان شهربانی و رئیس   کلانتری سه بود.البته بعدها رئیس گارد دانشگاه شد و پس از انقلاب اسلامی هم معدوم گردید. بالاخره آن چند نفر مرا گرفته و انداختند داخل اطاق مجاور که اطاق آقا بود. دیدم که عده ای را نشانده و دستهایشان را از پشت بسته اند. مسلسلی راهم روی پایه، جلو آن جمع گذاشته و تهدید می کردند که الان همه شما را اعدام می کنیم. مرتب فحاشی می کردند و با لگد و ته تفنگ به افراد می زدند. آقای سود بخش و آقای ابوالاحراری بیشتر از دیگران مورد حمله واقع می شدند از جمله کسانی که آن شب به شدت مجروح شد آقای علی حسینی از رفقای مرحوم آیت الله نجابت بود که ظاهرا با سرنیزه مهاجمین زخمی شده بود چون هنگامی که حمله شروع می شود و اولین تیر هوایی در کوچه شلیک می گردد نامبرده و دیگرن مقاومت می کنند و از آن طرف کسانی که داخل خانه بودند به هیجان و اضطراب آمده واحساس خطر می نمایند که مبادا کماندوها آیت الله دستغیب را مورد ضرب و جرح و یا حتی قتل قرار دهند، در این بین آقا از روی تختخوابی که در حیاط منزل بود پایین می آید و بلافاصله بعضی دوستان ایشان که واقعا فدایی آقا بودند، بدون کمترین فرصت یا مهلتی ایشان را بلند کرده و از دیوار کوتاهی که در بالکن منزل بود به پشت بام برده و به خانه همسایه منتقل می نمایند که البته بعدا ایشان را دستگیر و به  تهران فرستادند. " (ص 15 تا 17) 

در قسمت های دیگر کتاب به ادامه فعالیتها و مبارزات آیت الله دستغیب می پردازد و با عناوین خاص هر یک از فعالیتهای ایشان را در زمان اوج گیری نهضت امام خمینی در سال 57 تا پیروزی انقلاب اسلامی را بیان می نماید.                          

 در بخش پایانی کتاب نیز اسناد، ضمائم، گاهشمار فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آیت الله دستغیب به همراه فهرست اعلام و  تصاویر به چاپ رسیده است.


15khordad42.ir