شکست تست «عنصر اجتماعی» مسعود رجوی

نگاهی به راهپیمایی مسلحانه سازمان مجاهدین خلق


شکست تست «عنصر اجتماعی» مسعود رجویمجروحان درگیری منافقین در خیابان ولیعصر حد فاصل بلوار کشاورز و انقلاب

مسعود رجوی که معتقد بود انقلاب اسلامی ایران، مراحل یک انقلاب را آنچنان که در نظریات مارکسیستی مطرح است، به درستی طی نکرده؛ در پی یک شورش مسلحانه برای هدایت انقلاب به مسیر مطلوب خود بود. از این رو در پنجم مهرماه فراخوانی برای راهپیمایی مسلحانه با عنوان «تست عنصر اجتماعی» داد.

در اواخر شهریورماه ۱۳۶۰، خط و تاکتیک تظاهرات گسترده در داخل سازمان مجاهدین خلق طرح شد، با این ویژگی که تعداد بیشتری از تیم‌های مسلح در راهپیمایی شرکت داده شوند و تمام نیروهای اجرایی، عملیاتی و هواداران تشکیلاتی در صحنه حضور یابند. قرار شد مناطق شروع راهپیمایی طوری در نظر گرفته شود که گروه‌های مختلف سازمان‌دهی‌شده در نهایت به هم بپیوندند تا راهپیمایی گسترده شود. تظاهرات روز پنجم مهر بود؛ ابتدا قرار بود این تظاهرات اول مهرماه برگزار شود، ولی به دلیل برگزاری تظاهرات دانش‌آموزی به مناسبت بازگشایی مدارس به تأخیر افتاد. در این مرحله طرح شد تا پتانسیل نهفته خلق آزاد شود.

بالأخره تعداد قابل توجهی هوادار مسلح، راهپیمایی را از سه نقطه مرکزی تهران، در ساعت ۱۰:۵ صبح پنجم مهرماه ۱۳۶۰، با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و نیز اتوبوس‌های شرکت واحد آغاز کردند. شکل عمل بدین‌گونه بود که افراد موتورسوار (و گاه پیاده) در اکیپ‌های مختلف با گردآوری هواداران و افراد موجود در محل، شروع به تظاهرات یا راهپیمایی می‌کردند. این افراد با شلیک رگبار هوایی و گاه با شلیک‌های مستقیم به افراد عبوری یا ساختمان‌های مراکز عمومی، بانک‌ها، مغازه‌ها، پاساژها و اتومبیل‌هایی که افراد با ظاهر مذهبی در آن نشسته بودند، با سر دادن شعارهای تعیین‌شده، خط تظاهرات را پیش می‌بردند. به واحدهای عملیاتی دستور داده شده بود که هرکس به هر شکلی خواست جلوی تظاهرات را بگیرد، به رگبار ببندند؛ حتی اینکه از چه موضعی از تظاهرات جلوگیری می‌کند فرقی ندارد. اگر نیروهای عملیاتی بتوانند از این تظاهرات ۲ ساعت حفاظت بکنند، کار تمام است و نیروهای مردمی به ما می‌پیوندند و آتش زیر خاکستر شعله‌ور می‌شود. تا رسیدن نیروهای مردمی و پاسداران گشتی سپاه و کمیته، گروهی از مردم عادی در کنار خیابان‌ها و کوچه‌های منطقه مورد نظر جان باختند و عده‌ای نیز به بیمارستان‌ها منتقل شدند. با رسیدن نیروهای مردمی، دومین مقابله عمومی بعد از ۳۰ خرداد شکل گرفت.

علاوه بر آنکه تعداد زیادی از هواداران سازمان توسط مردم یا به کمک آنان دستگیر شدند، نوع جدیدی از ضدتبلیغ علیه سازمان نیز در بین مردم صورت گرفت؛ وحشی، جانی و دیوانه مسلح از جمله القاب و صفاتی بود که مردم به عناصر سازمان نثار می‌کردند. در این حرکت ناشیانه و خالی از هر نوع منطق که مسعود رجوی آن را «آزمایش» نام نهاد، به اعتراف خود وی، هواداران سازمان در دسته‌های ۵۰تایی، ۱۰۰تایی و ۲۰۰تایی کشته یا دستگیر شدند. رجوی با صراحت ناگزیر شد اعتراف کند که به نسبت هدف شماره ۲ (تست کردن عنصر اجتماعی)، جواب آزمایش منفی بود و باز آن را به گردن اختناق رژیم انداخت.

در اینجا گزارش یک نوجوان که مسئولیت یک واحد نظامی را در تظاهرات مسلحانه ۵ مهر به عهده داشته و خود نیز مرتکب قتل شده است، عیناً نقل می‌کنیم: «حادثه‌ای نیز در خیابان امیراکرم به وقوع پیوست. یک واحد نظامی در جنوب، عملیات پنجم مهر را در چند نقطه تهران به عهده داشت و فرمانده واحد آدمی بود که سازمان [بعدها] درباره‌اش تبلیغ کرد. خودش هم مثل اینکه قبل از اعدامش مصاحبه کرده. اسمش شیرزاد بود. یکی از کارهای این گروه این بود که در مقابل جمعیتی که بعد از تظاهرات جمع شده و بر ضد منافقین شعار می‌دادند، با یک ماشین جلو رفته و گفتند: ما حزب‌اللهی هستیم، پاسدار کمیته هستیم و رادیو تلویزیون الان می‌خواهد بیاید فیلمبرداری کند. شما یک دقیقه در همین حالت باشید تا رادیو تلویزیون برای فیلمبرداری بیاید. بعد در همین حین که جمعیت هم خوب شعار می‌داد، آن‌ها عقب می‌روند و مقداری فاصله می‌گیرند و این فرمانده دستور می‌دهد: آتش کنید، شلیک کنید. و تعدادی از مردم شهید شدند. موقعی که دستگیر شدیم و می‌خواستند ما را به زندان منتقل کنند، مردم جمع شده بودند جلوی خیابان طالقانی و می‌گفتند: آقای موسوی تبریزی [دادستان کل انقلاب اسلامی] گفته که کسی که در تظاهرات مسلح باشد باید اعدام شود. ما هم همین‌جا می‌ایستیم و همه آن‌ها باید اعدام شوند. حتی این‌طور که من متوجه شدم، کمیته متوسل به تیر هوایی شد تا ما را از میان جمعیت رد کند.»

ولی‌الله صفوی، یکی دیگر از مسئولان نظامی این تظاهرات، اظهار داشت: «این تظاهرات تنها نتیجه‌ای که برای سازمان داشت، دستگیری و کشته شدن عمده نیروهای اجرایی و عملیاتی در آن روز بود. این تظاهرات هم با مقاومت مردم و با شکست برای سازمان تمام می‌شود که طی آن نیز عده‌ای از مردم بی‌گناه به شهادت می‌رسند.» بخش عظیمی از نیروهای وابسته به نهادهای «بخش اجتماعی»، در فاصله ۵ تا ۱۰ مهر دستگیر شدند و «ستاد انزلی»، مرکز هدایت خط تظاهرات مسلحانه نیز ضربه خورد. هواداران که انتظار داشتند با قیامی مثل ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ روبه‌رو شوند، دچار یأس شدند.
مسعود رجوی اعتراف کرد هواداران سازمان «در دسته‌های 50 تایی، 100 تایی و 200 تایی» کشته یا دستگیر شدند. «... به نسبت هدف شماره 2 (تست کردن عنصر اجتماعی)، جواب آزمایش منفی بود»؛ و البته آن را به گردن اختناق رژیم انداخت. جمعی از جداشدگان از سازمان در کتاب «چه باید کرد؟» با اشاره به حضور خود در آن راهپیمایی و مشاهدات عینی خویش نوشته‌اند: «... گفته‌های مسئولین [سازمان] را که 5 مهر 60 را روز سرنگونی رژیم می‌نامیدند، شنیده‌ایم، خوب می‌دانیم هدف چه بود ... اگر هدف تو [=رجوی] تِست بود پس چرا مسئولین‌ات می‌گفتند فردا (5 مهر) کار تمام است و با سلاح‌های سنگین می‌آییم و اگر این طور نبود چرا دروغ می‌گفتند.»