فتوای امام خمینی و قیام عشایر لارستان
بیان مسأله
در پی انتقادات روحانیان به اقدامات دولت اسدالله علم که از مهر 1341 آغاز شد، نارضایتی آنان به ویژه مراجع تقلید از حکومت، در سراسر ایران منتشر گردید. با تحریم عید نوروز از سوی مراجع تقلید، ماموران رژیم پهلوی در دوم فروردین 1342 به مدرسه فیضیه حمله کردند و به ضرب و شتم طلاب پرداختند تا به این ترتیب روحانیت را مرعوب ساخته، از ادامه مخالفت بازدارند. این حادثه غم انگیز که در نوع خود بینظیر بود، بر خلاف انتظار حکومت موجب شد تا بخشی از روحانیان انقلابی بر شدت حملات خود به دولت بیافزایند و آیتالله خمینی که تا پیش از این نیز با لحنی صریحتر از سایر مراجع به حکومت انتقاد مینمود در 13فروردین 1342در بیانیهای که به بیانیه «شاه دوستی یعنی غارتگری» موسوم شد، در اظهارنظر فتوا گونه ای تقیه را حرام اعلام کرد. این نظر انقلابی تأثیر زیادی بر نگرش و رفتارهای سیاسی گروههای مختلف داشت. از جمله تأثیرات آنی این فتوا قیام عشایر لارستان بود که در اواخر فروردین 1342 برپاشد و تا حدود یک سال ادامه یافت.
اهمیت و نقش عشایر در تاریخ معاصر
عشایر ایران با وجود جمعیت نسبتاً کمی که در مقایسه با سایر اقشار داشته اند، در رخدادهای تاریخ ایران همواره مؤثر و نقش آفرین بوده اند. مسلح بودن عشایر و حضور آنان در حواشی مرزها و در میان کوهها و مناطق صعب العبور موجب می شد تا آنان به عنوان نیرویی مؤثر در رخدادهای سیاسی ظاهر شوند. این ویژگیها باعث میشد تا طیف های سیاسی گاه برای پیشبرد مقاصد خود از وجود عشایر و قدرت آنان سود جویند.
روحیه سلحشوری عشایر، امتیازی بود که گروههای سیاسی را به فکر بهره برداری از عشایر میانداخت، ضمن آنکه این روحیه موجب میشد تا در مواقعی که بیگانگان، ایران را مورد تهاجم قرار می دادند، در کنار سایر نیروهای ملی و مردمی از مرز و بوم ایران دفاع کنند. سابقه حضور عشایر در نهضتهای جنوب ایران در دوره قاجار و مقابله با تجاوزطلبی انگلیسیها، نام نیکی از آنان در تاریخ ایران به جاگذاشته است. هرچند در میان رؤسای آنان بعضاً کسانی بودند که با بیگانگان سر و سرّی داشتند و یا به سادگی آلتدست قرار میگرفتند با این حال یک امتیاز مهم عشایر، علاقه مندی آنان به روحانیون و مراجع تقلید و دین و آئین و تعصب و اطاعتپذیری و حرفشنوی از فرامین رهبران مذهبی بود. از این رو مشاهده میکنیم که در قیام هایی چون قیام آیتالله سیدعبدالحسین لاری در دوران مشروطه و موارد دیگر، به عنوان نیروی نظامی روحانیون عمل می کردند(میرزایی،1381: 145).
عشایر لارستان و سوابق مبارزاتی آنان
حمایت عشایر از روحانیت دارای سابقهای طولانی است. در سده اخیر در چند مقطع حضور عشایر در حمایت از روحانیت شیعه در یادها باقی مانده است. در صفحات جنوبی ایران عشایر مسلح از آیتالله سید عبدالحسین لاری (از روحانیون مجاهد دوران مشروطه) حمایت کردند و همراه و همگام با ایشان به مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی پرداختند. ایل قشقایی در فارس و عشایر لارستان یاران با وفای سید عبدالحسین لاری محسوب میشدند (وثوقی،1383: 75). همچنین در طی جنگ جهانی اول، با اعلام فتوای جهاد از سوی وی، در کنار او به مبارزه علیه استعمار انگلیس پرداختند(میرزایی، همان: 232).
در دوران رضا شاه سیاست تخته قاپو(اسکان) موجب نارضایتی عشایر ایران گردید. عشایرلارستان در این دوره از خاندان لاری در مبارزه با ظلم و ستم حکومت حمایت کردند و سید عبدالمحمد آیتاللهی، فرزند ارشد سید عبدالحسین لاری را در این زمینه یاری رساندند (زادان مقتدری، 1385: 130). از این رو مشاهده میشود که میان خاندان آیتاللهی و عشایر جنوب ایران بویژه عشایر لارستان پیوندی قدیمی و استوار برقرار بود. اعتراضات عشایر نسبت به رفتار حکومت پس ازشهریور1320 نیزکماکان ادامه یافت. در دهه 40 مهمترین نیروهای عشایری منطقه لارستان از این قرار بود:
طایفه دولخانی: این طایفه از تیره های کریملی، احمدلو، زمان بیگلو، جانی بیگلو تشکیل شده است و در روستای «بریز» و «درز و سایبان» ساکن بودند. طایفه دولخانی علاقه وافری به روحانیت لارستان داشتند و از همان ابتدا گوش به فرمان آنان بودند.
طایفه قائدی: رئیس این طایفه در سال1342 فردی به نام محمد قائدی بود. محل اصلی استقرار آنان در ناحیه معروف به «بیخه جات» - شهرستانهای لامرد و مهر کنونی- بوده است.
این طایفه، ارادت خاصی به خاندان آیتاللهی در لار داشتند. رئیس طایفه (قائدی)، نسبت به دولت وقت یاغی بود و به مأمورین حکومتی اعتنایی نداشت.
طایفه یزدخواست: منطقه کنونی یزدخواست در حوزه شهرستان حاجی آباد قرار دارد. طوایف این ناحیه معروف به یزدخواستی هستند. رئیس این طایفه فردی به نام بابا خان قلات بود.
طوایف لر و نفر: افراد این طایفه اصولاً از لرها هستند و در گذشته وابسته به ایل نفر بودند. شاخه اصلی و اولیه این تیره، خود را از نژاد شخصی به نام ببرخان میدانند و آنها را ببرخانی مینامند. سکونت این طایفه در اطراف روستاهای بِنُو و عمادِ ده در بخش جنوب غربی شهر لار بوده است (نجفی، 1380: 370). در سال1342 رئیس تیره نفر «زیاد خان» و رئیس تیره لر «رستم خان» بودند. زیاد خان مردی متقی و جوانمرد و پایبند به مسائل شرعی بود و ارادت خاصی به خاندان آیتاللهی داشت. پدر زیاد بیگلری، یوسف بیگ، فردی دلیر و متدین بود که دلاوری ایشان زبانزد خاص و عام بود و با خوانین ظالم و زورگوی لارستان در ستیز بود.
زمینه های نارضایتی در میان عشایر
یکی از اقدامات اصلاحی شاه پس ازشهریور20 در زمینه اصلاحات ارضی بود که در چند مقطع تا دهه 40 بحثهای زیادی را به خود اختصاص داد و موافقان و مخالفانی با انگیزههای مختلف درباره آن موضعگیری کردند. همین مسأله به عنوان یکی از اصول ششگانه شاه در رفراندم بهمن 41 به آراء عمومی گذاشته شد. در این زمینه حکومت در پی آن بود که روحانیون را موافق اصلاحات ارضی جلوه دهد. با آغاز مخالفت روحانیون در مسأله انجمنهای ایالتی و ولایتی، دستگاه تبلیغاتی رژیم به دنبال آن بود تا برای انحراف مبارزه و لوث کردن اصالت مخالفت روحانیون، آنها را تحریک شده مالکان بزرگ بنامد. در این میان نارضایتی عشایر از حکومت، مسبوق به سابقه بود و تعداد زیادی از آنان در شمار مالکان بزرگ محسوب نمی شدند. با این حال موضوع اصلاحات ارضی بیش از پیش به این نارضایتیها دامن زد. قتل مشکوک رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد فارس، به رژیم امکان داد تا دست به یک جنجال تبلیغاتی بزند. هیئت دولت، ضمن اعلام حکومت نظامی در فارس، روز 23 آبان ماه 1341 را عزای عمومی اعلام کرد. رژیم، قتل رئیس اصلاحات ارضی را ابتدا ناشی از ماجرای راهزنی در جاده توسط اشرار قلمداد کرد اما بعدها مدعی شد که این اقدام توسط عشایر ایل سرخی صورت گرفته است. ولی شاهدان عینی حادثه معتقدند که این توطئه توسط عوامل ساواک به منظور بهانهتراشی و مداخله و شدت عمل علیه عشایر مسلح منطقه طراحی شده بود. بعد از این حادثه، نیروهای نظامی در منطقه مستقر شدند و با چپاول، غارتگری، تعدی به نوامیس، طرح اتهامات ناروا و دستگیری سرکلانتر عشایر ایل سرخی، موجبات قیام عشایر فارس را فراهم ساختند.
نهضت روحانیت و قیام عشایر
در آغاز دهه 40 شاه به منظور فراهم ساختن بسترهای لازم جهت اجرای اصلاحاتی که دولت امریکا از ترس همهگیرشدن کمـونیسم در کشـورهای اقمـار خود پیشـنهاد داده بود، به باز نمودن فضای سیاسـی کشور پرداخت و برای جلب اعتماد دولت آمـریکا به نخستوزیری علی امینی تن داد.
پس از مدتی شاه به شیوه خود مسئولیت اجرای اصلاحات را برعهده گرفت لذا امینی برکنارگردید و یکی از چهرههای کاملاً وفادار شاه یعنی اسدالله علم بر منصب نخستوزیری نشست. نقطه آغاز برنامه های اصلاحی، تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در دولت اسدالله علم در 16 مهر 1341 بود. با این مصوبه، قید اسلام از شرایط رأی دهندگان و منتخبان حذف میشد و شرط سوگند به قرآن جای خود را به سوگند به کتاب آسمانی میداد.
آیتالله خمینی این اقدام دولت را مقدمه برنامههای ضد اسلامی رژیم دانسته و بلافاصله علمای طراز اول قم را به مشورت و تصمیمگیری دعوت کرد. ایشان به همراه تعداد دیگری از علما و مراجع با تشکیل جلسات متعدد و صدور بیانیههایی این مصوبه را خلاف اسلام و قانون اساسی دانسته و طی تلگرافهایی به شاه و نخست وزیر مخالفت خود را اعلام و لغو مصوبه را خواستار شدند (علی دوانی، بی تا، ج3: 32-31). از آنجا که بیانیه های مراجع چاپ و تکثیر شده و در اختیار مردم قرار میگرفت (رجبی، 1374: 174) لذا علما و روحانیون با همراهی مردم در شهرهای مختلف به حرکت در آمده و به مخالفت با این اقدام دولت برخاستند. پافشاری علما و مراجع و اعتراضات مردمی باعث شد که علم در تاریخ 10 آذر 1341 لغو مصوبه دولت را اعلام کند. دستاورد این نهضت برقراری ارتباط میان علمای قم و سایر مناطق ایران بود. به پیشنهاد آیتالله خمینی روحانیون شهرها در یک زمان مشخص هرهفته با یکدیگر جلسه میگذاشتند و درباره مسائل دینی گفتگو میکردند.
اقدامات شتابزده حکومت برای سرکوبی و خلع سلاح عشایر با نهضت روحانیون توأم گردید و تشکل عشایر مسلح تحت پوشش «نهضت مقاومت ملی عشایر» طی اعلامیههای متعددی از قیام آیتالله خمینی حمایت کرد (جلیل عرفان منش، 1376: 24). حبیبالله شهبازی، رئیس طایفه سرخی، ضمن تأکید بر مبارزه با رژیم پهلوی، حمایت و پشتیبانی خود و تمام طوایف کوهمره سرخی را از قیام امام خمینی اعلام نمود (سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج1: 86 ؛ سیر مبارزات مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، ج1: 308).
امام خمینی و عشایر
در نگاه امام خمینی عشایر ایران در زمره ذخایر ملت تلقی شدهاند. نگاه مثبت ایشان به عشایر با توجه به آگاهی از عملکرد آنان در جریان تاریخ معاصر به عنوان تکیهگاه روحانیون بود. از این رو در موارد متعددی به نقش آنان در مبارزه با بیگانگان و حفظ حدود و ثغور مرزهای ایران اشاره کرده اند. ایشان از این که طوایفی از عشایر همواره با عِرق مذهبی و انگیزه دینی و ملی در خدمت علما و مراجع تقلید بودند، اطلاع داشتند.
نگاه مثبت به کارکرد عشایر را از ابتدای نهضت امام خمینی میتوان مشاهده کرد. به طور مثال در جریان مبارزه علیه مصوبه دولت اسدالله علم در خصوص لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، منویات مراجع تقلید مورد حمایت اقشار مختلف از جمله عشایر قرار گرفت. این اعلام حمایت در سخنرانی مورخ 14آبان1341 ایشان مورد استناد قرار گرفته و چنین اظهار داشتند:
«…انشاءالله موضوع لغو شرکت نسوان در انتخابات درست میشود، اگر درست نشد ما تنها نیستیم تمام ملت ایران و عشایر... پشتیبان ما هستند» (صحیفه امام، ج1: 87؛ سیر مبارزات امام در آیینه اسناد به روایت ساواک، 1386، ج1: 91).
اعلام حمایت عشایر منجر به مکاتبات امام خمینی با آنها گردید. ایشان در یکی ازنامه های خود در پاسخ به اعلام حمایت سران ایلات و عشایر یکی از مناطق جنوب لرستان در آذرماه1341 چنین اظهار نمود:
«در حقیقت شما آقایان ذخیره اسلام و از جنود امام زمان(علیهالسلام) هستید که در مواقع مشکلات هم قدم با روحانیت برای حل آن اقدام مینمایید» (صحیفه امام، ج1: ص98).
پس از لغو مصوبه دولت درباره انجمنهای ایالتی و ولایتی، ایشان در سخنانی در تاریخ 11آذر1341 به خروش ملت ایران در این ماجرا و منجمله حرکت تمام عشایر اشاره کردند (ر.ک: همان: 116).
حادثه مدرسه فیضیه و فتوای تاریخی امام خمینی
شاه با وجود شکست در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی ناگزیر بود رفرمهای دیگر را علیرغم مخالفتهای داخلی اجرا کند بنابراین تصمیم گرفت برای پیش دستی و قرار دادن مخالفان در یک کار انجام شده اصول ششگانهای را به رفراندوم بگذارد. تغییرات اجتماعی– اقتصادی گستردهای که خواه ناخواه در پی این تحول- که ازسوی حکومت به انقلاب سفید موسوم شد- صورت می گرفت بسیاری از نیروهای سیاسی و رهبران مذهبی را به واکنش واداشت. آیتالله خمینی که با برگزاری رفراندوم مخالفت کرده بود پس از برگزاری رفراندوم، مردم را برای ادامه مبارزه در برابر سیاستهای ضد اسلامی رژیم تشویق نمود. مخالفتها با حکومت در تهران و قم به ضرب و شتم و دستگیری تعدادی از روحانیان انجامید؛ لذا آیتالله خمینی به اتفاق تعداد دیگری از مراجع تقلید به عنوان مبارزه منفی، عید سال 1342 را عزای عمومی اعلام کردند. رژیم با هدف ارعاب روحانیت تصمیم به خشونت علیه آنان گرفت. به این منظور روز دوم فروردین سال 1342 مصادف با سالروز شهادت امام صادق(ع) که محافل عزاداری در قم برپا شده بود، به مدرسه فیضیه حمله برده و تعدادی از روحانیون و طلاب و مردم را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد به گونه ای که در این میان عدهای کشته شدند(روحانی ج1 :376). این حادثه سرآغازی برای علنی شدن مبارزه امام خمینی و بخشهایی از نیروهای مذهبی و مردم علیه رژیم گردید.
در پی حمله عمال رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه، در 13فروردین 42 آیتالله خمینی در پاسخ به تلگراف روحانیون تهران اعلامیه ای صادر نمود که با عنوان «شاهدوستی یعنی غارتگری» شهرت یافت. در آن اعلامیه، ایشان با صراحت تمام حمله مأمورین نظامی با لباس مبدل به مرکز روحانیت را محکوم کرده، یادآور حمله مغول دانسته و چنین نوشت:
«اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب وَلوبَلَغَ ما بَلَغَ» (صحیفه امام، ج1: 178).
این اظهارنظر فتواگونه از بینظیرترین آراء سیاسی روحانیت شیعه تلقی میشود. بدین معنا که تعامل روحانیت با حکومتهای جور که بر اساس اصل تقیه تعریف و مشخص میشد، با حمله حکومت به حریم روحانیت از بین رفت و برای نخستین بار یک مرجع تقلید با حرمت (حرام) قائل شدن به این اصل، دگرگونی عمیقی در تعامل با حکومت بوجود آورد. این اعلامیه به سرعت در شهرهای مختلف کشور منتشر شد.
نهضت روحانیون فارس و پیوند آن با عشایر
با اوجگیری مبارزات و مخالفتها علیه اقدامات رژیم، آیتالله خمینی طی ارسال پیامهایی به علمای شهرستانها، از تمامی روحانیون و خطبا خواست تا مردم را از مقاصد و اهـداف پنهانی رژیم آگاه نمایند. بیانیههای آیتالله خمینی و سایر علما در مدت زمان کوتاهی توسط شـبکههای نیمهتشکیلاتی در شهرستانها توزیع شد و روحانیون، آشکار و پنهان مواضع مراجع تقلید را در منابر و محافل اعلام و تشریح کـردند. نفـوذ آیتالله محـلاتی در میان عشایر فـارس و حمایتهای مادی و معنوی آیتالله دستغیب، ارتباط مستحکمی میان نهضت روحانیون و عشایر فارس بوجود آورد. تلاش رژیم برای سرکوبی قیام عشایر با استفاده از نیروهای محلی، به شکست منجر شد. مقاومت و پیروزیهای پی در پی عشایر، رژیم را کاملاً آشفته و مضطرب کرده بود.
حمایت عشایرلارستان از قیام امام خمینی
در این زمان اکثر عشایر در سراسر کشور حمایت و همراهی خود را از نهضت روحانیون و در رأس همه، آیتالله خمینی ابراز داشتند. در گزارشی از ساواک به تاریخ 1/2/42 آمده است:
«در دادگستری شایع گردیده که حدود هفتاد نفر از سران معروف عشایر ایران در نقاط مختلف کشور از آقای خمینی پشتیبانی کردهاند» (سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، 1386، ج1: 272).
ساواک از گسترش دامنه قیام به سایر شهرستانها و نیز از پیوستن عشایر مسلح به نهضت، بیمناک بود.(همان: 317) در منطقه لارستان حضور آیتالله سیدعبدالعلی لاری در گسترش نهضت روحانیون و نیز جذب عشایر به امام خمینی تأثیر بسزایی داشت. گزارشی به تاریخ 29/2/42 ژاندارمری کل کشور به رئیس ساواک از انتشار اعلامیه مورخ13/1/42آیتالله خمینی (معروف به اعلامیه شاه دوستی یعنی غارتگری) توسط آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی، در شهرستان لار سخن گفته است.
سوابق سیاسی آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی
سابقه ممتد مبارزات سیاسی خاندان آیتاللهی- که پیش از این به آن اشاره شد - موجب شد تا با آغاز نهضت روحانیون در مهرسال1341 به این نهضت بپیوندند و با مراجع تقلید قم بویژه آیتالله خمینی ارتباط برقرار کنند. چهره سرشناس این خانواده در این مقطع تا پیروزی انقلاب اسلامی آیتالله سیدعبدالعلی آیتاللهی بود. سید عبدالعلی موسوی آیتاللهی در 26 جمادیالاول 1339/ 16 بهمن 1299 در شهر جهرم متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در مکتب خانه شیخ محمد مکتبدار از مجاهدین مشروطیت و از یاران و طرفداران سید عبدالحسین لاری گذراند و سپس از سن پانزده سالگی تحصیلات خود را در شیراز ادامه داد و در سن 25 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد و به تدریس پرداخت. (وثوفی، 1386: 26-25)
حضور ایشان در سال 1327ش در لار موجب خوشحالی و مسرت مردم شد. قاطعیت و صلابت او مردم را به یاد جدش سید عبدالحسین لاری میانداخت. مشهور است که در یک سخنرانی در دهه 1320 در مسجد جامع لارستان، چنین اظهارداشت: «هیأت دولت یا کافرند و یا فاسق و فاجر و در هر حال هر کس قدرت داشته باشد، باید با سیف با آنان مبارزه بنماید» (همان: 58). و بهاین ترتیب با شجاعت و صراحت، مشروعیت هیأت حاکمه را زیر سئوال برد و مردم را به قیام مسلحانه علیه آن تشجیع و تشویق نمود. این سخنرانی نقطه عطفی در مبارزات سیاسی ایشان تلقی میشود (مصاحبه با حسین آیتاللهی).
پیوند آیتالله سیدعبدالعلی آیتاللهی با عشایر لارستان
در لار آیتالله آیتاللهی در اولین گام به بعضی از نزدیکان خود دستور داد تا اعلامیههای منتشر شده از طرف آیات عظام علناً در منابر و مجامع عمومی قرائت شود و همه مردم از آن مطلع شوند. آیتالله آیتاللهی در این مورد میگوید:
«اعلامیههایی که از قم و تهران به طـور مخـفیانه مـیرسـید بعضی افراد و از جمـله مرحـوم سـید عبدالرحیم طاهری و سید عبدالله شجعان و یوسف اعتمادی مأمور شدند تا اعلامیهها را در مجامع عمومی بخوانند» (مصاحبه با آیتالله سیدعبدالعلی آیتاللهی).
گفته شده این اعلامیهها در بین مردم تأثیر چندانی نداشت و آنان به دلیل ترس تمایلی به همراهی با آیتالله آیتاللهی نشان نمیدادند و در این شرایط تنها امید ایشان، راهاندازی قیام عشایر منطقه لارستان بود.
در بدو امر آیتالله آیتاللهی در صدد راهاندازی قیام عمومی در منطقه لارستان علیه رژیم پهلوی برآمد و از اینرو ابتدا مخفیانه جلساتی با بزرگان و تجار لار تشکیل داده، قصد خود را اعلام کرد. معارف شهر، از این طرح استقبال چندانی نمیکردند و دلیل اصلی این بود که مردم لار از سال 1285ش تا سال 1334ش طی سه مرحله به زعامت آیتالله سید عبدالحسین لاری، سیدعبدالمحمد آیتاللهی و سید علی اصغر موسوی لاری، علیه حکومت وقت قیام کرده بودند و در هر سه مورد زیانهای بسیاری متحمل شده و نتیجه ای نگرفته بودند. از طرفی، زلزله خانمان سوز سال 1339ش، که به ویرانی شهر و کشته شدن بیش از 300 نفر از اهالی انجامید، شرایط بسیار سختی برای مردم به وجود آورده بود. آوارگی، گرسنگی، فقر و بیخانمانی، آنان را مستأصل کرده و آنان بیش از هر چیزی به فکر بنا کردن سرپناه و آشیانهای برای اسکان خود بودند و نمیتوانستند در یک قیام همگانی شرکت کنند (همان).
با وجود عدم همراهی تجار لارستان، آیتالله آیتاللهی که خود را موظف به همراهی با قیام آیتالله خمینی میدانست با سران عشایر منطقه لارستان تماس گرفت. ارتباط با سران عشایر به وسیله مرحوم حاج شاه میرزا رئیس طایفه دولخانی که درآن ایام ساکن لار بود، انجام پذیرفت. محمد کریمی فرزند مرحوم شاه میرزا در این باره میگوید: «آیتالله آیتاللهی از مرحوم پدرم خواسته بود تا بعضی نامه ها و اعلامیه ها را به عشایر منطقه برساند و از آنان برای قیام عمومی دعوت به عمل آورد. پدرم نیز با راهدار دولخانی و اکبر فرجپور، دو نفر از سران طایفه ارتباط برقرار کرد و همچنین با یکی از سران طوایف ایزدخواست به نام بابا خان قلات نیز تماس گرفته و پیام آیتالله آیتاللهی را به ایشان رسانید، طوایف دولخانی و ایزدخواستی و لر و نفر حاضر به همراهی با آیتالله آیتاللهی شدند» (مصاحبه با محمد کریمی و سید یحیی کاظمی).
در گزارش مورخ 29/2/42 ساواک آمده: « فرمانده هنگ لار اظهار نظر نموده تحریک دو طایفه «لر» و «نفر» وسیله حاج شاه میرزا دولخانی به دستور مجتهد مذکور و حاجی باقر غفوری واعظ لار صورت گرفته و بروز سارقین مسلح وسیله رؤسای دو طایفه مزبور انجام گرفته و ممکن است ناامنی در راهها ایجاد نمایند» (سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج1، 1386: 315-316).
محمد قائدی(رئیس طایفه قائدی) با شنیدن پیغام آیتالله آیتاللهی، نماینده ای نزد ایشان فرستاد و اعلام کرد که حاضر است همراه با یکصد نفر از افراد طایفهاش در این قیام شرکت کنند (مصاحبه با سید یحیی کاظمی).
آیتالله آیتاللهی در این مقطع حساس با توجه به وضعیت عمومی شهر لار و عدم همراهی کامل تجار و با عنایت به این مسأله که ممکن است قیام با مشکلات بسیاری روبرو شود، در صدد کسب تکلیف از آیتالله خمینی و دیگر مراجع برآمدند. هدف آیتالله آیتاللهی متعهد کردن عشایر و ایلات لارستان برای قیام همگانی علیه رژیم ستمگر پهلوی بود (مصاحبه با اسماعیل بیگلری؛ مصاحبه با آیتالله حسین نسابه و حسین آیتاللهی و عبدالعلی اسلام پناه).
آیتالله آیتاللهی در خاطرات خود گفتهاند: «در آن ایام همه عشایر لارستان موافقت خود را اعلام کردند و حتی آقای محمد قائدی (رئیس طایفه قائدی در بیخه جات لامرد) نیز حاضر شدند با یک صد نفر چریک در این قیام شرکت کنند و بارها پیام فرستاد که من و طایفهام حاضرم علیه دولت قیام کنیم. در این بین، عشایر لارستان مراودههایی با حقیر مینمودند و اظهار آمادگی میکردند ، اما چون قیام عشایر مستلزم بودجه سنگین و تبعات طاقتفرسا بود و بعد از قیام کنترل آنان برای حقیر نه تنها مشکل بلکه برای حقیر در آن وضع اختناق آور ناممکن بود، لذا یک نفر روحانی امین به نام جناب ثقهالاسلام آقا سید عبدالرحیم طاهری پسر عموی پدرم که حدود 70 سال یا بیشتر از عمر شریفش گذشته بود به حضور امام و بعضی دیگر از مراجع فرستادم و شرح حال را معروض داشتم» (مصاحبه با آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی).
آیتالله آیتاللهی هدف اصلی خود را از این طرح چنین بیان مینماید: «ناگفته نماند، نقشه حقیر این بود که همه عشایر لارستان را متحد و همدست نماییم و با هم قیام نمایند و ناچار بودیم در نهایت خفا این کار را انجام بدهیم» (همان).
دیدار نماینده آیتاللهی با مراجع و امام خمینی
سید عبدالرحیم طاهری نماینده آیتالله آیتاللهی به محض دریافت پیام از سوی ایشان برای ابلاغ آن به مراجع راهی قم شد. ایشان پیام را به آیتالله خمینی و آیتالله شریعتمداری ابلاغ و راجع به قیام از آنان کسب تکلیف نمود. امام خمینی قیام در مقابل ظلم ظالم و ستم ستمکاران را بر عموم مسلمانان ایران واجب دانستند (مصاحبه با عبدالعلی اسلام پناه، آیتالله سیدحسین نسابه و حسین آیتاللهی). آیتالله آیتاللهی در این مورد میگوید: «پس از بازگشت سید عبدالرحیم طاهری از قم مطالبی که در جواب استفسار گفته بودند را مخفیانه به اطلاع بنده رسانید که حضرت امام فرموده بودند که قیام در مقابل ظلم ظالم واجب است «و لو بلغ ما بلغ». بنابراین تصمیم گرفته شد که مردم را تهییج به قیام کنیم» (مصاحبه با آیتالله آیتاللهی).
آیتالله آیتاللهی با توجه به شناختی که از موقعیت سیاسی و اجتماعی لارستان و سابقه قیام های پیشین داشت تصمیم گرفت که با متحد کردن عشایر لارستان، قیام را نه در شهر، بلکه در مناطق عشایری جنوب فارس شکل دهد. همگی این طوایف آمادگی خود را برای شرکت در قیام همگانی اعلام کردند و منتظر صدور فرمان آیتالله آیتاللهی بودند. به این ترتیب، زمینههای قیام عمومی عشایر لارستان علیه دولت وقت آماده شد و آیتالله آیتاللهی در اولین گام به بعضی از نزدیکان خود دستور داد تا اعلامیه های منتشره از طرف آیات عظام علناً در منابر و مجامع عمومی قرائت شود و همه مردم از آن مطلع شوند (وثوقی، همان، ص74). محمدباقر نخبةالفقهایی ماجرا را این گونه نقل می کند: «سید عبدالرحیم طاهری در حضور آیتالله آیتاللهی اعلامیه امام خمینی را خواند و جمله ای در آن بود «ولوبلغ ما بلغ» که آنها (سران طوایف) از مرحوم طاهری پرسیدند «ولوبلغ ما بلغ» یعنی چه؟ ایشان پاسخ داد: یعنی «هرچی بادا باد». آیتالله آیتاللهی خواست که یک نفر اعلامیه امام را در میدان عمومی شهر بخواند، هنوز در مردم چنین جرأتی نبود. او تاکیدکرد اگر کسی نیست بخواند من خودم می روم در وسط میدان می خوانم. لذا آقای طاهری آن را در میدان قرائت کرد» (مصاحبه با محمدباقر نخبةالفقهایی؛ مصاحبه با آیتالله سید محمدحسین نسابه، حسین آیتاللهی و عبدالعلی اسلامپناه).
قیام عشایر لر و نفر
حرکت مسلحانه طوایف لر و نفر با انتشار اعلامیه امام خمینی در تاریخ 13فروردین 1342 و تصریح بر این که تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب «ولو بلغ ما بلغ» آغاز شد. پیام امام، همانگونه که ذکر شد، از طریق سید عبدالر حیم طاهری به منطقه آورده شده بود و توسط آقای آیتاللهی به مردم لار و طوایف منطقه ابلاغ گردید. اللهیار بیگلری و منوچهر بیگلری به نمایندگی از طرف طایفه لر و نفر جهت أخذ نتیجه خدمت آیتاللهی رسـیدند و پس از اطـلاع از نظر آیتالله خمینی و دستور آیتاللهی برای قیام علیه ظلم به نزد طایفه خود برگشتند و شرح سفر خود را به رؤسای این طوایف دادند. رؤسای دو طایفه مذکور نیز با توجه به زمینههای قبلی و درگیری با نیروهای دولتی در منطقه و تلقی مثبت بودن نظرات روحانیون برای قیام، اولین درگیری مسلحانه و جدی خود را آغاز کردند (مصاحبه با اسماعیل بیگلری).
طرح اولیه آیتاللهی این بود که وحدتی همگانی بین تیره ها و طوایف مختلف عشایر منطقه ایجاد کند و پس از سنجیدن و ارزیابی تمامی جوانب قیام را علنی سازد و این امر به تدریج در حال شکل گیری بود که حادثه ای ناخواسته سبب شد که قیام پیش از موعد آغاز شود (وثوقی، همان: 77). شرح مفصل این قیام را اسماعیل بیگلری فرزند زیاد بیگلری چنین بیان مینماید:
«در سال 1342، همزمان با واقعه مدرسه فیضیه قم و ضرب و شتم طلاب و سخنرانی امام خمینی علیه رژیم، اعلامیه ایشان از طریق سید عبدالرحیم طاهری به لار آورده شد و آیتالله آیتاللهی نامه طایفه لر و نفر را به اللهیار بیگلری (پسر دایی زیاد خان بیگلری) داد. آن زمان وسیله کم بود و با دوچرخه نامه را آورده بود؛ زیاد بیگلری نامه را مطالعه کردند و دستور قیام دادند. زیاد خان خودش سردار عشایر و آن زمان کلانتر طایفه نفر بود. کلانتر طایفه لر هم رستم قاسمی بود؛ همه آقایان را دعوت کردند و یک جلسه مفصل گذاشتند؛ قرار بر این شد که از شهرستان لارستان، طایفه دولخانی و طایفه بیخه ایها هم قیام کنند و از طرف آقا (منظور آیتالله آیتاللهی است) و از شهر لار هم به اینها کمک برسد» (مصاحبه با اسماعیل بیگلری).
اولین اقدام طوایف لر و نفر حمله با پاسگاه عمادِ ده، در روز 27 فروردین 1342 بود. این پاسگاه در حوالی قریه عماد ده قرار داشت که در این حمله یک نفر ژاندارم توسط این طوایف به قتل رسید. این طوایف اظهار کردند حکم جهاد از علما برای ما رسیده و حالا اول کار است (میلاد لارستان، ش551 : 7). اسماعیل بیگلری واقعه را اینگونه بیان میکند: «دو طایفه لر و نفر به فرمان امام خمینی لبیک گفتند و قیام نمودند و پاسگاه عماد ده را گرفتند و تعداد سه چهار نفر از افراد ژاندارمری به فرماندهی علی قبادی در این درگیری کشته شدند» (مصاحبه با اسماعیل بیگلری). این اتفاق در تاریخ 28 فروردین 1342 در نه کیلومتری روستای عمادِده افتاد. در پی قتل چهار نفر ژاندارم توسط طوایف لر و نفر دستور تعقیب قاتلین توسط سرگرد آذر (معاون سازمان امنیتی استان هرمزگان) به سروان نجف درّی صادر شد (میلاد لارستان، همان). اسماعیل بیگلری در ادامه میگوید: «دستور از ناحیه فارس برای فرمانداری لار آمد که زیاد بیگلری و رستم قاسمی باید این قضیه را حل و فصل کنند. ستون عملیاتی از لار به فرماندهی سروان نجف دری به لار آمد و در کوههای «داوز» درگیری شروع شد. چند نفر از مزدوران شاه به نامهای استوار داوودشاهی و چند نفر دیگر به درک واصل شدند. بعد از مدت چند ماه مزدوران شاه خودشان را برای حمله آماده کردند و برای از بین بردن قیام عشایر لر و نفر چندین ستون عملیاتی تشکیل دادند» (مصاحبه با اسماعیل بیگلری).
با توجه به این که در آغاز قیام، عشایر آمادگی لازم و کافی را نداشتند و پیش بینی اثرات و تبعات آن را نکرده بودند از همان ابتدا مشکلاتی وجود داشت ولی باوجود تمام این سختیها و مشقات، مبارزه را ادامه دادند. از آن جایی که شروع حرکت طایفه لر و نفر بدون هماهنگی با دیگر عشایر انجام گرفته بود، شرایط حادی به وجود آمد که کنترل آن غیر ممکن بود. با انتشار خبر کشته شدن نیروهای دولتی در منطقه، دولتمردان در صدد تدارک گسترده نیروی نظامی برآمدند. یکی از مطلعان در این زمینه میگوید: «با کشته شدن چهار نیروی نظامی رژیم در پاسگاه نظامی عماد ده، نهضت مردمی و عشایری در منطقه لارستان برای رژیم مشکل ساز شد. لذا نیروهای نظامی با تجهیزات بیشتر و هلیکوپتر به منطقه لارستان اعزام شدند» (مصاحبه سید یحیی کاظمی).
تأیید قیام عشایرلار از سوی آیتالله آیتاللهی
در چنین شرایطی حفظ و حراست مردم در مقابل تهاجم گسترده نیروهای امنیتی و نظامی، حمایت غیرعلنی و مخفیانه از طایفه لر و نفر، تأمین امنیت خانوادههای عشایر در منطقه از مهمترین دغدغههای آیتالله آیتاللهی بود. جنازه افراد دولتی کشته شده در جریان درگیری به مرکز شهر منتقل شد و برای تشییع جنازه آنان از سوی مقامات اداری برنامهریزی صورت گرفت. فرماندار وقت لارستان، فردی به نام سالاری بود. وی ارادت خاصی به آیتالله آیتاللهی داشت و در جریان تشییع جنازه نیروهای دولتی از ایشان تقاضا کرد که برای آنها نماز بخواند (وثوقی، همان: 79). آیتالله آیتاللهی در این مورد میگوید: «فرماندار لارستان از آنجایی که میخواست مرا در این جریانات بیگناه جلوه دهد، توسط مرحوم سید صولت یگانه، پیامی فرستاد که من بر جنازه کشتهشدگان نماز بخوانم. من هم به شدت عصبانی شدم و با داد و فریاد مخالفت خود را اعلام کردم» ( مصاحبه با آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی).
آیتالله آیتاللهی با این اقدام جنبش طوایف لر و نفر را تأیید کرد و خود را در مظان مستقیم اتهام رهبری قیام قرار داد. دولتمردان وقت جهت سرکوبی نیروهای قیام کننده، به تدارک گسترده نظامی اقدام کرده و سیل تدارکات نظامی به شهر لار سرازیر شد. در همان حال، فشارهای سیاسی و روانی بر آیتالله آیتاللهی آغاز شد و ایشان از طرق گوناگون مورد تهدید قرار گرفت. از آن جایی که آیتاللهی از مجتهدین مسلم منطقه محسوب میشد و مردم لارستان و مناطق جنوب ایران ، عشق و علاقه خاصی به او داشتند و حتی حاضر به فدا شدن در راه اوامر وی بودند، دولتمردان امکان مقابله مستقیم با ایشان را نداشتند و نمیتوانستند نسبت به بازداشت یا تبعید وی اقدام کنند. از این رو از طرق مختلف در صدد ایجاد فشار برآمده تا از این طریق، شواهد و دلایل قطعی دخالت او در قیام را به دست آورند. از این رو در وهله اول عدهای را با عنوان جاسوس در کنار آیتاللهی قرار دادند تا گزارش کاملی از افرادی که با ایشان در ارتباط هستند را به مسئولین امنیتی اطلاع دهند (وثوقی، همان :80؛ مصاحبه با سید یحیی کاظمی).
سرگرد آذر که برای فرماندهی عملیات به لار منتقل شده بود بیشترین فشارهای روانی و سیاسی را به آیتالله آیتاللهی وارد نمود. او اولین اقدام خود را علیه بازماندگان نیروهای متواری طوایف لر و نفر به انجام رسانید و زنان و فرزندان و پیرمردان این طایفه را به اشکال مختلف مورد شکنجه و آزار قرار داد (وثوقی، همان :81) آیتالله آیتاللهی در این مورد میگوید: «در یکی از روزهای پس از قیام، عده ای از افراد طایفه نزد من آمدند و از ظلم و شکنجه و آزار و هتک حرمت شدید سرگرد آذر و ژاندارمری به زنان و کودکان شکایت داشتند و تقاضا کردند که به هر شکل ممکن از آنان حمایت شود. بنده هم مرحوم شاه میرزا، رئیس طایفه دولخانی را مأمور کردم تا شفاعت آنان را نزد سرگرد آذر و دیگر مسئولین کند و از آنان بخواهد که دست از این اعمال بردارند. حاج شاه میرزا بعدها به من گفت که پیغام شما را رساندم اما سرگرد آذر با بیشرمی پاسخ داد که بدتر از این هم خواهیم کرد» (مصاحبه با آیتالله آیتاللهی).
اقدامات ظالمانه سرگرد آذر و مراجعات و زحمتهای گاه و بی گاه او نسبت به آیتالله آیتاللهی باعث خشم مردم شد و عدهای از جوانان شهر برای تنبیه او داوطلب شدند و حتی در صدد آتش زدن خودروی نظامی او بر آمدند که با ممانعت آیتالله آیتاللهی روبه رو شدند. ایشان در آن مقطع حساس، بحرانیتر شدن اوضاع را به صلاح نمیدانست از اینرو جوانان را از اقدامات علیه سرگرد آذر منع کرد و از طرفی برای جلوگیری از اعمال ظالمانه این مقام امنیتی در صدد اقدام جدی بر آمد. ایشان تعدادی از بزرگان شهر را دعوت و با توضیح اقدامات سرگرد آذر به آنان توصیه کرد بایستی وی را از عواقب کارش مطلع ساخته و او را بترسانند. درپی آن جلسهای با حضور سرگرد آذر در منزل ایشان برگزارشد. در این جلسه سرگرد آذر شروع به پرخاش کرده و شدیداً نسبت به حمایت ازعشایر هشدار داد. در این زمان آیتالله آیتاللهی با عصبانیت گفت:
«اگر دستم هم قطع شود، حاضر نیستم کاری کنم که سران لر و نفر تسلیم دولت شوند» (همان). اقدامات مؤثر آیتالله آیتاللهی موجب شد تا دولتمردان و سیاستمداران وقت راههای دیگری را برای حل بحران در پیش بگیرند.همزمان با این رویدادها، عشایر کوهمره سرخی و قشقایی در فارس و لرهای ممسنی علیه نظام طاغوتی شاه قیام کرده بودند. در این وضعیت، آیتالله آیتاللهی طی نامهای که به امضای دو تن دیگر از روحانیون لارستان (آقایان شیخ عبدالحسین نوروزی و شیخ غلامرضا رحمانی) رسیده بود، خطاب به آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی، حمایت قطعی خود از قیام فارس به رهبری ایشان و مبارزه با ظلم دولت را اعلام کردند (وثوقی، همان: 84).
فرماندهان نظامی فارس که توان مقابله با نیروهای نظامی طایفه لر و نفر را نداشتند و از ادامه قیام به شدت وحشت داشتند، آخرین تلاش خود را برای جلب رضایت آیتالله آیتاللهی جهت تسلیم سران لر و نفر از طریق وساطت ایشان به کار بردند. آیتالله آیتاللهی در این مورد میگوید: «در یک شب تابستان، دو نفر از فرماندهان نظامی که یکی از آنان درجه سرهنگی داشت به منزل آمدند و در آن موقع ایام فاطمیه بود و از بلندگوها مصیبت حضرت زهرا(س) پخش میشد. سرهنگ نظامی گفت که به حضرت زهرا(س) که همین الان روضهاش پخش می شود، قسم می خورم که ما می خواهیم جریان بهطور مسالمتآمیز فیصله پیدا کند و نظر اعلیحضرت هم همین است و از حضرتعالی خواهش داریم که وساطت کنید تا سران لر و نفر تسلیم شوند و دولت هم تعهد میکند که به آنان امان دهد. بنده گفتم هیچ اطمینانی به امان نامۀ دولت نیست و خودم در ایام کودکی شاهد بودم که مهدی سرخی، رئیس طایفه کوهمره سرخی با این که امان نامه رسمی از دولت داشت پس از تسلیم شدن در میدان توپخانه شیراز به دار آویخته شد و بنده جسد آویزان شده این مرد را شخصاً در ایام کودکی بر سر دار دیدهام و به اماننامههای دولتی هم هیچ اطمینانی ندارم» (مصاحبه با آیتالله آیتاللهی).
آیتالله آیتاللهی با همه این فشارها تسلیم خواسته نظامیان نشد و حکومت وقت ناگزیر در اندیشه اجرای نقشههای دیگری برآمد و سرهنگ اشرفی از نظامیان ظاهراً متشرع و روحانی زاده مأمور سرکوبی قیام گردید.
چگونگی پایان قیام
در این شرایط، سران طوایف لر و نفر به بخشهای شمالی لارستان پناه برده و به نیروهای بهمن خان قشقایی که در آن دوره از مخالفان رژیم و متواری بود، ملحق شدند. نیروهای نظامی در تعقیب آنان خود را به آن منطقه رسانیدند. اسماعیل بیگلری در مورد کوچ این طوایف به نواحی شمالی لارستان چنین میگوید:
«چون نیروهای دولتی، منطقه را پر از نیرو و نفربر و تانک و هواپیما کرده بودند، طوایف لر و نفر مجبور شدند از منطقه کوچ کنند و به منطقه «فیدوگرمشت خنج» رفتند و آن جا قرار شد با قشقاییها همکاری کنند. بعد معلوم شد که در میان قشقاییها هم، از مزدوران و خیانتکاران بودند، جاسوسی کردند و محل اسکان آنها را به نیروهای شاه نشان دادند؛ کل نیروها وارد خنج شدند. از آنجا که اینها نمیتوانستند و حریفشان نبودند سرهنگ اشرفی را وارد عمل کردند. ابتدا سرهنگ اشرفی به هنگ لار وارد شد، با تعداد زیاد نیرو، چندین تانک، دو هواپیمای جنگی و تعداد زیادی مزدور هم از استان بوشهر و شهر کازرون جمعآوری و اعزام کرد. چند ستون عملیاتی، یکی به فرماندهی سروان زاهدی و دیگری به فرماندهی سروان محمودی و چند ستون عملیاتی دیگر نیز آماده نمود و تعداد دویست، سیصد نفر مزدور محلی، از قلاجیهای منطقه لارستان و تعدادی هم از صحرای باغ، عماد ده و دیده بان، جمع آوری کرد.
دستور حمله داده شد و اینها میخواستند رؤسای عشایر را غافلگیر کنند و نتوانستند. تعداد زیادی از مزدوران کشته شدند. یکی از آنها، سرکرده مزدوران قلات (روستایی نزدیک اوز) بود و دیگری گروهبان منوچهری بود و دو نفر هم از طایفه لر و نفر به نامهای حیدر بیگلری و نصیر بیگلری شهید شدند و نظامیها دیگر نتوانستند کاری انجام دهند، برگشتند.» (مصاحبه با اسماعیل بیگلری) از اینرو به علت ناکامی این عملیات فرماندهی نیروهای دولتی، سرهنگ ناصر اشرفی از راه نیرنگ و تزویر وارد شد و خود را ظاهرالصلاح نشان داده و با محاسنی سفید و برداشتن کلامالله مجید و تظاهر به دین، در صدد نزدیک شدن به پناهگاه افراد ایل برآمد.
فرمانده نظامی با وساطت عده ای و نهایتاً با مهر کردن قرآن و سوگند خوردن اظهار کرد اگر کلیه افراد به نیروهای دولتی تسلیم شوند از اعدام و محاکمه آنان ممانعت می شود. با چند بار مراوده و گفتگوی او با سران ایل دو نفر از جوانان لر و نفر به نامهای لهراسب و صمصام فرزندان زیاد خان و رستم خان تسلیم شدند و سرهنگ اشرفی آنان را دوستانه با خود به هنگ ژاندارمری لارستان و ناحیه شیراز برده و پس از چند روز مهمانی و ملبس کردن آنان به لباسهای نو و مهربانیهای کاذب ضمن گفتگو با آنان بخشی از اسرار ایل را کشف کرد و آنان را به وسیله هلی کوپتر و پرواز روی مناطق محل اطراق ایل به مقر ایل برگرداند.
سرهنگ اشرفی با این اقدام هم به موقعیت مکانی استقرار ایل پی برد و هم توانست اعتماد نسبی آنان را جلب کند. نیرنگ و تزویر او کارساز شد و سران ایل بدون دغدغه و نگرانی و در کمال آرامش به کار و زندگی روزمره خود پرداختند و به طور کلی از نیروهای دولتی و حمله احتمالی آنان به خود غافل شدند. (مصاحبه با اسماعیل بیگلری؛ مصاحبه با حجت الاسلام سید محمدحسین نسابه، حسین آیتاللهی و عبدالعلی اسلام پناه).
نیروهای دولتی پس از اطلاع کامل از محل استقرار ایل و مستقر ساختن نیروهای نظامی در اطراف محل و تدارک گسترده نیروهای زمینی و هوایی سرانجام در سحرگاه روز 29 خرداد 1343 مصادف با 7 محرم 1384 عملیات سنگین توپخانه ای و هوایی را به محل استقرار ایل شروع کردند. با توجه به غفلت و بیاطلاعی افراد از حمله نیروهای دولتی، نفرات طایفه لر و نفر امکان هیچگونه مقابلهای را نداشتند و تعداد زیادی از آنان در این «سحرگاه خونین» بر اثر اصابت گلولههای توپ و خمپاره به شهادت رسیدند که اسامی بعضی از آنان به شرح ذیل است: زیاد خان، علی خان، امیر ارسلان، لهراسب، کاموس، صفدر، شهناز، جهان سلطان، زلیخا، صغرا، زواره، باختر که همگی آنان از اولاد «رضا قلی بیگی» از تیره « زمان خانلو»ی ایل نفر بودند و رستم خان، درویش خان، صمصام خان، میرزا شهباز، اسد و رقیه که از تیره لر بودند (همان). صورت اسامی شهدای طوایف لر و نفر که از طریق بنیاد شهید شهرستان لارستان در اختیار قرار گرفته است به شرح ذیل میباشد: «درویش بزرگی، امیر ارسلان بیگلری، علی بیگلری، نصیر بیگلری، رستم قاسمی، حیدر بیگلری، شهیده زراره بیگلری، زیاد بیگلری، زلیخا جعفری، شهباز رسولی، اسدالله فولادی، عبدالرحمن رسولی، باختر بیگلری» (پرونده شهدای پانزده خرداد 1342). شهیده باختر بیگلری جزو اولین زنان شهید انقلاب اسلامی در منطقه محسوب میشود.
اسماعیل بیگلری حادثه 29 خرداد 1343 در لار را چنین بیان میکند: «سحرگاه 7 محرم، صبح که مشغول نماز بودند از هوا و زمین، هزاران نیروی محلی و غیرمحلی که اجیر کرده بودند به آنها حملهور شدند، آنها را شهید کردند، زن و بچه و تعداد زیادی شهید شدند، آنها که زنده ماندند هم اسیر کردند و در ماشین ریختند و در شهر لار میگرداندند. خلاصه مطلب، با خیانت، همگی اینها به طور مظلومانه شهید شدند» (مصاحبه با اسماعیل بیگلری). آیتالله آیتاللهی در این ایام در شیراز به سر میبرد، ایشان نیز در این مورد میگوید: «بزرگسالان و خردسالان و مرد و زن را شهید کردند و خانواده آنان را اسیر کردند و برای نمایش به لار آورده و عده ای دیگر را چنان که میگویند به نام مریض بودن به وسیله سوزن زدن و غیره از بین بردند که مجموعاً چنان که اهالی این دو طایفه میگویند، قریب یکصد و هفده نفر (شهید) میشوند و در این بین برای حقیر زحمات زیاد و نگرانیهای طاقت فرسایی پیش آمد» (وثوقی، همان: 87).
تبلیغات منفی علیه این دو طایفه بسیار وسیع و گسترده بود و قبل از انقلاب در تنگنا و تحت مراقبت بودند به طوری که شهدای لر و نفر به عنوان خیانتکار معرفی میشدند (مصاحبه با محمدصادق افتخار). بعد از انقلاب اسلامی مردم لار قبور شهدای طوایف لر ونفر را سر و سامان دادند. این قیام هرچند که با خشونت سرکوب شد و افرادی در راه آن جان فشانی کردند اما به دلیل انگیزه های دینی و ملی که داشت سرمنشأ تحولات وسیعی در منطقه گردید.
نتیجه
قیام طوایف لر و نفر از عشایر لارستان فارس، از منحصر به فردترین رخدادهای تاریخ اولیه نهضت اسلامی محسوب میشود. این قیام از چند جهت حائز اهمیت و عبرت است که به آنها اشاره میشود:
انگیزه قیام، اطاعت از فرامین مراجع تقلید و حکم یکی از آنان (امام خمینی) بوده است.
فتوای امام خمینی در نوع خود بی نظیر است و نشان می دهد آمادگی اطاعت از فتوا در میان اقشار مختلف وجود داشته است.
علاوه بر فتوا، مواضع شفاهی امام خمینی نیز توصیه به قیام بوده است.
روحانیون خانواده آیتاللهی بویژه آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی به لحاظ ارتباط با مراجع تقلید و امام خمینی از طرفی مورد اعتماد آنان و از طرفی مورد اعتماد عشایر منطقه قرار داشتند.
زمینههای مخالفت با رژیم پهلوی به سبب نارضایتی از اعمال و رفتار حکومت در میان عشایر وجود داشت وفتوای امام خمینی همچون جرقهای برآتش این نارضایتیها بود.
عشایر لارستان با وجود صدمات فراوانی که از مخالفت جوییهای خود خورده بودند، صرفاً با انگیزه اطاعت از فتوای مراجع تقلید، دست به اسلحه بردند.
قیام عشایر لار و طوایف لر و نفر با وجود برخورداری از روحیه حماسی و سلحشوری آنان از ضعف عدم تشکل برخوردار بود و تعجیل و عدم هماهنگی در قیام مشاهده میشود. سادگی و ساده دلی عشایر موجب شد تا قیام با شکست مواجه شود.
آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی تصمیم داشت تمام عشایر لارستان را طی یک قیام همگانی علیه دولت وارد عمل کند، اما حرکت زود هنگام طوایف لر و نفر مانع از عملی شدن این تصمیم شد.
رژیم پهلوی با وجود اعمال خشونت نظامی سرانجام از راه توسل به اعتقادات مذهبی و با تزویر و ریاکاری یکی از فرماندهان نظامی توانست قیام عشایر لار را سرکوب نماید. همین امر نشانگر تعلقات مذهبی عشایر میباشد. قیام عشایر و وارستگی و روحیه سلحشوری آنان و نیز اطاعت و حرف شنوی آنان از احکام و فتاوی مراجع تقلید از عواملی است که باعث خوش بینی امام خمینی به آنان شده و در مقاطع بعدی مبارزات و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از آنان تمجید به عمل آورده و آنان را جزو ذخایر ملت دانستهاند.
منبع:فصلنامه حضور شماره 86،ص84
منابع و مآخذ
امام در آینه اسناد، سیر مبارزات امام خمینی به روایت اسناد شهربانی، ج1.
آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی، ش ب 14300.
آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی، جلسه اول، 14294.
آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی، جلسه 8، ش ب 14298.
آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی، ش ب 14290.
آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی، جلسه 18، ش ب 13323.
آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با محمد کریمی، جلسه 16، ش ب 14297.
بنیاد شهید شهرستان لارستان، پرونده شهدای پانزده خرداد 1342.
دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، تهران: بنیاد فرهنگی امام رضا، بی تا، ج 3.
رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امام خمینی، تهران: مؤسسه فرهنگی قبله، 1374.
روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، تهران: عروج، 1381، چاپ پانزدهم، ج1.
سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول 1386.
صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ اول، پاییز 1378.
عرفان منش، جلیل، «نهضت پانزده خرداد در استان فارس»، مجله پانزده خرداد، ش25، دوره اول، بهار 1376.
مصاحبه با اسماعیل بیگلری، جلسه اول، مورخ28/6/1390.
مصاحبه با آیتالله سید محمدحسین نسابه، مورخ 27/6/1390.
مصاحبه با حسین آیتاللهی 27/6/1390.
مصاحبه با سید یحیی کاظمی، جلسه دوم، مورخ 5/3/1390.
مصاحبه با عبدالعلی اسلام پناه مورخ 27/6/1390.
مصاحبه با محمدباقر نخبةالفقهایی، مورخ 4/3/1390.
مصاحبه با محمدصادق افتخار، مورخ27/6/1390.
مقتدری، زادان، حکام لارستان (حماسه سلحشوری زادان خان گراشی (1317-957خورشیدی))، شیراز: کوشامهر شیراز، 1385.
میرزایی، غلامرضا، قشقاییها و مبارزات مردم جنوب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، چاپ اول.
نجفی، علی محمد، وقایع ایلات خمسه، تهران: نشر همسایه، 1380.
وثوقی، محمدباقر، آیتالله سیدعبدالحسین لاری و جنبش مشروطه خواهی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
وثوقی، محمدباقر، زندگی و مبارزات آیتالله حاج سید عبدالعلی آیتاللهی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
هفتهنامه میلاد لارستان، سال 16، هفته ی سوم، بهمن 1387، شماره551.
پرتال پژوهشی و اطلاع رسانی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)
نظرات