صادق هدایت و فرهنگ سیاسی


علیرضا ذاکر اصفهانی
3267 بازدید

صادق هدایت و فرهنگ سیاسی

اگرچه در عرصه نقد ادبی، مقالات متعددی درباره هدایت نوشته شده و یا برخی در پی تجلیل از شخصیت فکری او برآمده‌اند؛ برخلاف آن، جمعی نیز او را آماج حملات خود قرار داده‌اند. اما با آنکه در مورد او و آثارش مطالب زیادی نوشته و یا گفته‌اند کمتر به هدایت سیاسی پرداخته‌اند. او قبل از هر چیز نویسنده‌ای است با سبک خاص خویش که توانسته است در تاریخ ادبیات معاصر ایران جای باز نماید و بخشی از صفحات تاریخ نقد ادبی را به خود اختصاص دهد. اکنون ببینیم تعامل او با مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارش چیست؟ آیا آثارش می‌توانسته در خلأ و به دور از شروشور زمانه بر صفحات کاغذ نقش بندد؟ عقب‌ماندگی فکری، فرهنگی دوره نامبرده، تنشهای سیاسی، تحقق شبه مدرنیسم آن روزگار، ایدئولوژی‌سازی برای دستگاه حاکمه، فضای استبدادی، استعمار خارجی، در مجموع اوضاع داخلی و بین‌المللی، حضور ایدئولوژی دست چپی و ... چه تأثیری بر او داشته است؟ و او چه تصرفاتی در عرصه‌های مختلف به وجود آورده است؟ صرف نظر از اهمیت پرداختن به زوایای فوق، تأثیرگذاری و یا تأثیرپذیری او از نکته ظریف و مهم عصر وی یعنی «ناسیونالیسم رمانتیک» که با نام دیگرانی همچون تقی‌زاده و یا ... رقم می‌خورد، خود مبحث قابل توجهی است. چرا که وی درگیر چنین دغدغه‌ای است و بسیاری از آثارش ریشه در همین موضوع دارد. هدایت از نخبگان نسل دوم ناسیونالیست ایران است که فعالیتهای فرهنگی خود را به موازات گروه‌های ناسیونالیست رسمی و دولتی تا سال‌های پایانی عمر خود ادامه داد.

  

هدایت باید به صورت ترکیبی و جامع بررسی شود. کسانی که با یک زاویه خاص به او نگاه کردند دچار آفت تک‌بینی شدند و در قضاوت‌های خود سرانجام به تحلیل‌های نابجا و ناروا رسیدند. هدایت موجود پیچیده و دارای جنبه‌های متفاوت و البته همسوست. در جریان شناسایی و معرفی اولین جنبه‌ها باید به صورت ترکیبی و در یک راستا مورد توجه قرار گیرد. اگر او یک انسان دم غنیمتی است، نیهیلیست و نیست انگار است و روحیه تجددمآب دارد، اگر بیدین و ملحد است و اگر دچار شکاکیت و از سویی بدبینی است و... هدایت با چنین خصائصی هدایت شده است، که این همه را باید از خلال نوشته‌های ادبی، اعم از نمایشنامه‌ها، رمانها، سفرنامه‌ها و نامه‌هایش به دوستان و آشنایان بررسی کرد. ملی‌گرایی او نیز جنبه‌ای دیگر از مختصات او را تشکیل می‌دهد. بنابراین، مطالعه این جنبه در آثار هدایت نباید ما را از ابعاد دیگر شخصیت او غافل کند.
 
با این وصف، بعد ملی‌گرایانه او منفک از بیدینی او نیست و بلکه روی دیگر سکه دین‌زدایانه و روحانیت‌ستیزانه اوست. در جریان ورود به آراء ملی‌گرایانه وی اجمالاً باید از روح الحاد حاکم بر بیشتر آثار او پرده برداشت.
 
در دوره فعالیت فرهنگی هدایت، یعنی دوره حاکمیت پهلوی اول سه مقوله ایران، دین اسلام و غرب از مسائل مهم و بنیادین مورد بحث جامعه روشنفکری ماست که خود را در سه مقوله نیاکان‌پرستی افراطی، دین‌ستیزی و فرنگی‌مآبی نشان می‌دهد. هدایت نیز ملهم از همین فضا و تأثیرات آن است. از این رو، در جریان بررسی زوایای مختلف فکری او، و از جمله ترویج ناسیونالیسم گذشته‌گرا بررسی تعامل هر سه مقوله با او لازم است. ناسیونالیسم در ابتدای قرن بیستم خود را در هر دو زمینه سیاست و فرهنگ آشکار ساخت. نظم و نثر این دوره بی‌تأثیر از الهامات ناسیونالیستی نیست. آنگاه که این ناسیونالیسم در پیوند با مدرنیسم و دین‌زدایی عصر قرار می‌گیرد شاکله ادبیات فارسی این دوره را پی می‌ریزند. این سمتگیری در آثار هدایت نیز تجلی بسیار دارد. آثار هدایت در زمینه ناسیونالیسم رمانتیک بر دو قسم‌اند: برخی به وضوح و به صورت مستقیم به موضوع مورد نظر اشاره دارد، از جمله در پروین دختر ساسان؛ و بعضی دیگر با زبان اشاره و غیرآشکار در پناه یک رمان یا نمایشنامه‌ای از این چشم‌انداز او حکایت دارد.
 
هدایت تحصیلکرده غرب است و بسان سایر روشنفکران یکصد و پنجاه ساله اخیر ماده مورد بحث او انسان و تاریخ ایران است که با پوششی از صورت غربی تفسیر می‌شود. هدایت نیز سخت گرفتار مدرنیسم غرب است. وی بارها و بارها، چه به وضوح و چه در پرده، این شیفتگی را به تصویر می‌کشد. هدایت در مقدمه‌ای که بر کتاب بازرس گوگول نوشته چنین می‌آورد: «همانطور که امروز ناگریزیم از لحاظ علمی وهنری و فنی از دنیای متمدن استفاده کنیم، از لحاظ ادبی و فکری نیز راه دیگری در دسترس ما نخواهد بود و برای این منظور نیازمند به ترجمه دقیق و صحیح آثار ادبی دنیا هستیم.» 1 تأثیر غرب بر روشنفکران این دوره به گونه‌ای بود که حتی در ساحت نوشتار به موضوعات کپی شده از فرنگ و با همان سبک می‌پرداختند و نمایشنامه‌هایی را روی صحنه تئاتر می‌آوردند که با اوضاع و احوال ایران همسان باشد. «...مثلاً اولین نمایشنامه نوشین که گل کرد توپاز نوشته مارسل پانیول بود. این نمایشنامه در سال 1928م در پاریس روی صحنه آمده بود. نوشین با جور کردن حوادث این نمایشنامه با اوضاع ایران و تغییر نامها به فارسی توانست موضوعی را به روی صحنه بیاورد که مورد توجه ایرانیان بود.» 2
 
مواضع هدایت، نوشته‌هایش، منش او و حتی انتخاب دوستان متجدد و همنشینی با گروه ربعه حکایت از شیفتگی وی به غرب است. عده‌ای حضور فراوان او در کافه‌ها و میخانه‌ها را تمایل زندگی به سبک اروپایی می‌دانند که البته این با روحیه خراباتی، بیغمی و فرار از غم در او نیز سازگار است.
 
هدایت به لحاظ روحی دچار یأس و ناامیدی است. برخی دلمردگی و پژمردگی روحی او را در یأس فلسفی وی جست وجو می‌کنند. خودکشی او را نیز ناشی از این امر می‌دانند؛ چرا که تحقق نیافتن آرزوها و آمال و آرمانهای اجتماعی و انسانی او در سالهای پایانی دهه 20ش به رسیدن وی به بن‌بست کامل منجر می‌شود. سرخوردگی روحی او علاوه بر وضعیت ذاتی و تأثیرپذیری از محیط خاص خانواده و شکل خاص جامعه‌پذیری او در محیط خانواده می‌تواند ناشی از اوضاع داخلی ایران از قبیل حاکمیت مفاسد اجتماعی، فقر و جهل، استبداد شاهی و اوضاع بین‌الملل از قبیل بروز دو جنگ ویرانگر اول و دوم جهانی، رکود اقتصادی اروپا و سرخوردگی غرب از مدرنیسم باشد. «سرچشمه بیشتر داستانهای هدایت مشاهدات و تجربه‌های شخصی او بود که بر مبنای افکار و آرزوهای سرخورده، آرزوهایی که به یأس منتهی شده بود، تفهیم کرده و آنها را حقیقت محض تلقی کرده است.» 3
 
برخی از زاویه دید فرویدیستی به تحلیل شخصیت او پرداخته‌اند. از این رو، محرومیت جنسی وی را در برداشتها و نتیجه‌گیریهایش بی‌تأثیر نمی‌دانند. او از همان ابتدای زندگی با چنین روحیه مغموم و مأیوس همزیستی داشت، کمااینکه مقاله کوتاه «درباره مرگ» را در 1305ش، همان سالهای ابتدایی ورود به بلژیک، در گاهنامه ایرانشهر انتشار داد. قبل از آن هم با انتشار انسان و حیوان و فوائد گیاهخواری بدبینی از هستی و به ویژه از انسانها را ترسیم نمود.
 
آشنایی با فلسفه بودا و شاخه‌های مختلف نیهیلیستی اروپا در دوران اقامتش در فرانسه وضع نابهنجار روحی‌اش را تشدید کرد. او پس از مطالعه گروه محکومین و آثاری از این دست در اواسط دهه 20ش با فرانتس کافکا آشنا شد و در پی آن پیام کافکا را نوشت، متنی که به وصیتنامه هدایت مشهور گشت. این متن را به عنوان مقدمه‌ای بر گروه محکومین نوشت. هدایت همچنین آثار دیگری از این نویسنده پوچگرا را که همعصر او بود، یعنی مسخ و گراکوس شکارچی، را ترجمه کرد. گرچه با قلم هرزه‌درای خود با کلمات و یا جملات رکیک و موهن به دین و نقش سازنده آن می‌تازد، ولی کافکای محصول فضای ناامن و بن‌بست مدرنیته همچنان امیدوار است و خرده امیدی در او سوسو می‌کند.
 
جلال آل‌احمد معتقد است بوف کور ترجمه حالات نویسنده است، یک اتوبیوگرافی روحی است. برخی نیز برآن‌اند که بوف کور خود هدایت نیست و کسانی که بوف کور را اتوبیوگرافیکال (خودزیستنامه‌ای) می‌دانند دچار اشتباه‌اند و کسانی که توهمات مالیخولیایی راوی بوف کور را مبنای فکری وی تلقی می‌کنند به اشتباه می‌روند و مفسران و منتقدان هدایت بر اساس همین پیشفرض نادرست به برداشتهای ناصحیح از او مبادرت ورزیده‌اند. از این رو، این گروه، که هدایت را تا حد یک فرد روانپریش تنزل داده‌اند، نتوانسته‌اند آرمان‌گرایی او را بفهمند. چنین دیدی، که از پی دفاع از آرمانهای هدایت در سطح جامعه ما وجود دارد، حاکی از آن است که قضاوت نهایی و صواب در مورد نظام فکری و جهت‌گیریهای اجتماعی او از خلال مجموعه آثارش میسر است و تنها با الهام از منظومه فکری اوست که می‌توان از موضعی بس بالاتر به تفسیر افکار او پرداخت. 4
 
گذشته از تمام این تفاصیل، هدایت به لحاظ روحی دچار یأس و ناامیدی است. چنین خصلت بارز و مهمی نه در آثار او بلکه در مرحله عمل نیز به اثبات رسیده است (اشاره به دو بار خودکشی او) از این رو، دلهره‌های فلسفی او را ناشی از همین ویژه‌گی و خصائص شخصی و روحی می‌دانند. تنها بحث بر سر این است که ریشه این روحیه مغموم چیست؟ دکتر شریعتی وجود چنین صفتی در او را بیدردی و رفاه او نسبت می‌دهد. او درد هدایت را در بیدردی و بی‌هویتی برآمده از خاستگاه طبقاتی‌اش جست وجو می‌کند. شریعتی روح و روان هدایت را عکس‌العمل مستقیم روحیه اشراف‌زادگی و بورژوایی او می‌داند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قاسم صافی. مجموعه گفتارهایی درباره چند تن از رجال ادب و تاریخ ایران. تهران، انتشارات کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، 1357. ص 194.
2. حمید احمدی. خاطرات بزرگ علوی. تهران، دنیای کتاب، 1377. ص 176.
3. حمید احمدی، همان، ص 182.
4. نک: شاپور جورکش. زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت. تهران، آگاه، 1378.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران