متن سخنرانی صادق قطب‌زاده در حسینیه زندان اوین

شرمــــــــنده‌ام و شکرگزار


 شرمــــــــنده‌ام و شکرگزار

روزهای پایانی فروردین ۱۳۶۱ کشور در شوک کشف توطئه‌ای امنیتی علیه انقلاب بود. دادگاه انقلاب ارتش اعلام کرده بود صادق قطب‌زاده از مبارزین پیش از انقلاب در خارج از کشور و رئیس سازمان صداوسیما و وزیر امورخارجه پس از انقلاب به اتهام تلاش برای براندازی و کودتا دستگیر شده است. مدتی بعد مصاحبه تلویزیونی او پخش شد و مشخص شد او تلاش داشته با تهیه امکانات و سازماندهی برخی نیروهای همسو با خود، امام و سران نظام را از طریق بمباران جماران کشته و کودتا کند. قطب‌زاده پس از برگزاری دادگاه اتهاماتش، شهریورماه اعدام شد. آنچه در ادامه می‌آید، متن سخنرانی کوتاه قطب‌زاده در حسینیه زندان اوین پیش از اعدامش است:

 

«خواهران و برادران عزیز غرض از این بحث و گردهمایی که به طور مختصر و فشرده عرض می‌کنم، جریان واقعه‌ای است که اتفاق افتاده و من در آن جریان بوده‌ام و به یک سلسله جمع‌بندی هایی رسیده‌ام. محاکمه من پایان پذیرفته و آنچه که من می‌گویم برای امر خاصی نیست، فقط چیزی است که در دادگاه هم گفته‌ام و برای روشن شدن اذهان شما می‌باشد.

واقعه‌ای که من در آن شرکت داشته‌ام در حقیقت براندازی حکومت بود، حکومت جمهوری اسلامی؛ من مخالف یک عده‌ای بودم که اعتقاد داشتم نباید در رأس کارها باشند. در این رابطه با دو محور همکاری کردم: یک محور نظامی بود و دوم محور روحانیت که آقای شریعتمداری بود.

 همان‌طور که گفتم قرار هم بر این بود که سران دستگیر شوند، و حکومت و نه نظام عوض شود. بعد از دستگیری و بعد از کسب اطلاع که این عده اشخاص و گروه نظامی روابط با خارج از کشور داشتند_ بدون اطلاع من با ساواکی‌ها و عمدتا سلطنت‌طلب‌ها و دیگران که من اطلاع نداشتم_ بر من این دو مسئله روشن شد: یکی این اشتباه که با عده‌ای که انسان نمی‌شناسد و تحقیق نکرده، تمام عیار وارد هیچ همکاری نشود؛ چه درست و چه نادرست. و یکی که اصولا این نحوه‌ی برخورد و تغییر وضع که به صورت نظامی و با زور بدون قانون اساسی انجام شود، این عمل «من حیث هو» غلط است و باید اگر مخالفتی داشتم از طریق قانونی اعلام می‌کردم و می‌رفتم جلو و عواقب کار را هم می‌پذیرفتم. اما اینکه آدم کسی را که نمی شناسد با آن همکاری می‌کند، نتیجه همین است که می‌بیند. شاید بعضی‌ها بگویند اگر می‌شناختی باز می‌رفتی؟ که جوابش همین نکته دوم است که گفتم، کار «من حیث هو» غلط است.

و اما برای اینکه چرا بد است که آدم با کسی که نمی‌شناسد وارد ماجرا شود؛ وقتی آدم می‌بیند که اینها رابطه داشتند با خارج، مثلا با آریانا و احیانا سیاستمدارهای خارجی، آدم متوجه می‌شود که بدون اینکه بخواهد وارد ماجرایی شده که سیاست آن در دست آمریکا و دیگران است. وقتی ما وارد کار می‌شدیم که چاره‌ای برای چاره کردنش نبود. آن وقت این شرمندگی برای اینکه کسی که عمرش را برای جمهوری اسلامی گذاشته، باید در کنار کسانی قرار بگیرد که با جمهوری اسلامی مخالف هستند و با خارج ارتباط دارند.

دوم شکرگزاری از اینکه این ماجرا موفق نشد، ولو اینکه در این کار آدم جانش را بگذارد. چون این طور که اطلاعات رسید موقعی که من در زندان بودم، برای من مسلّم است که اگر ما موفق می‌شدیم قسمت اعظم کار روی دوش من بود. البته قسمت سیاسی آن، ولی کسانی که در طول همکاری حاضر شدند واقعیت‌های خود را عرض کنند و بگویند که به کجا و به کی وابسته هستند؛ یعنی خلاصه دروغ گفتند. دیگر نمی‌شد بهشان اعتماد کرد و بعد از این پیروزی چون یک عده‌ای هم کشته می‌شدند و از بین می‌رفتند و ما را از بین نمی بردند؛ چون عناصر تشکیل دهنده بودیم و مخالف جمهوری اسلامی هم بودیم، می‌شدیم دلال منطقه و دستمان خدای ناکرده به خون یه عده‌ای آغشته می‌شد. که این مسئله هم جنبه شکرگزاری است که من شکر کرده‌ام به درگاه خداوند که عامل این جنایت نشدم و دلال یک جنایت نبوده‌ام. این واقعیت است، بلکه دلال پیرو سیاست های آمریکا هم نشده‌ام و من هیچ وابستگی نداشتم و یک سری اعتقادات مذهبی هم داشتم؛ اما در هر صورت به آن جهت سوق داده می‌شد، چه می‌خواستم و چه نمی خواستم. حالا هر آدم عاقل شرافتمندی به این نتیجه می‌رسد که خدایا شکر که این جریان موفق نشد و ما در یک هَچَلِ جنایت‌بارِ خارجی قرار نگیریم و شرمندگی از این بابت است که یک مقدار نیرو و وقت خود و دوستانمان را از دست دادیم.

این حرف‌ها را هم از این جهت گفتم که به طور مختصر در دادگاه گفتم، به طور گسترده با شما دوستان و دیگرانی که می‌خواهند بدانند بگویم. این حرف‌هایی را هم که من زده‌ام، در دادگاه هم گفته‌ام بدون اینکه تقاضایی داشته باشم و یا مسئله‌ای باشد.

از خداوند متعال شکرگزارم، واقعا هم شرمنده‌ام که در این وضع قرار گرفته ام و امیدوارم که خداوند همه ما را هدایت کند و عاقبت ما هم ختم به خیر شود. و مهم است که آدم عاقبتش ختم به خیر شود که عاقبت بنده هم ختم به خیر شد؛ البته تا این لحظه، چرا؟ چون از این بابت که وارد یک جنایت و یک وابستگی نشده‌ام. حالا بعد از این هم خدا به ما رحم کند و من می‌خواهم صادقانه بگویم این نظر من بوده و خدا هر طور بخواهد همان طور می‌شود.»