نامه سرگشاده دکتر مهدی بهار به هویدا


نامه سرگشاده دکتر مهدی بهار به هویدا

اشاره:

دکتر مهدی بهار از نویسندگان رژیم پهلوی به شمار میرفت. او سالها در موقعیت‌های مختلف از طریق ایفاء نقش‌های گوناگون درخدمت اجرای مقاصد شاه و همکارانش قرار داشت. بهار در سال 1344 با نوشتن و منتشرکردن کتابی تحت عنوان "میراث خوار استعمار" به شدت به آمریکا تاخت و موارد مهمی از عملکرد شرکت‌های آمریکایی در جهان را افشاء کرد. انتشار وسیع این کتاب که غیر مستقیم از سوی ساواک و دربار حمایت میشد، موجب شهرت بهار در محافل سیاسی و منتقدین آمریکا شد. با این حال در همان زمان بسیاری از افراد می‌گفتند این کتاب در واقع پاسخی به کتاب فراموشخانه یا "فراماسونری در ایران" نوشته اسماعیل رائین است. کتاب اسماعیل رائین افشاگر عمق نفوذ و عملکرد کارگزاران انگلیس و وابستگان به فراماسونری در ایران بود. کتاب میراث خوار استعمار در مقابل تلاش کرد نقش و نفوذ آمریکا را در ایران و جهان  افشاء کند.

نامه سرگشاده مهدی بهار به امیرعباس هویدا که نخستین‌بار توسط سایت مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منتشر می‌شود، در واقع افشاگر فساد حاکم بر دولت هویدا است. این نامه از آن جهت اهمیت دارد که نویسنده آن در درون نظام پهلوی سالها حضور داشته و همکاری کرده و به عبارت دیگر نوعی انتقاد از درون نظام پهلوی محسوب می‌شود. توجه به تاریخ نامه نیز اهمیت دارد، زیرا این نامه حدود شش‌ماه قبل از برکناری هویدا (15 مرداد 1356) از مقام نخست‌وزیری نوشته شده است.

او در نامه‌ی خود به هویدا، به نکات مهمی درباره عملکرد دولت اشاره دارد که به بعضی موارد آن در ذیل اشاره می شود:

- آنچه درباره‌ی کیفیّت اصلاح‌ناپذیر دولت شما درک کرده بودم به تجربه نیز دریافتم که آن دولت نه تنها خیالِ ((تغییر روحیّه دادن)) ندارد، نه تنها قادر به تغییر روحیّه دادن نیست، بلکه علاوه بر این، گذار از مرحله‌ی اختناق و تفتیش عقاید به مرحله‌ی سلب حیثیّت و شرافت مردم را نیز پیشه ساخته است.

- دولت شما در سال‌های متمادی زمامداری، موضوع مسکن و سرپناه جامعه را فدای سوء‌استفاده‌ی مُشتی شیّاد کرده است. و سپس مسأله‌ی شرکت‌های خصوصی پیمانکاری و مهندسی مشاور خصوصی را مورد بحث قرار داده و استدلال کرده بودیم که ویرانگریِ این شرکت‌ها، علاوه بر حیف و میل بودجه‌ها و پوک کردن کارها، نیروهای جوان فنّی را به نوعی دلّال خارجیان مبدّل و سازمان دولت شما را به دولت‌های غیررسمی چند تجزیه کرده است.

- ما از آغاز می‌دانستیم که تا فساد وجود دارد اختناق نیز وجود خواهد داشت، ولی این تجربه نیز به نوبه‌ی خود ثابت کرد که امیدی به اصلاح شما نیست.

- عارضه‌ای از بیماری مهلک اختناق و تفتیش عقاید است که شما برای سرپوش گذاشتن بر فساد و چپاول اموال عمومی، بر کلّ جامعه فرمانروا کرده‌اید. به عبارت دیگر اگر اختناق و انگیزیسیون برای حفظ تعادل دولت شما ضروری نمی‌نمود، نه چنین آدمیانی از زباله‌دان جامعه برکشیده می‌شدند و نه چنان روحیه‌ی تجاوزکاری در مسئولان امور دمیده می‌شد.

- اگر از خود بپرسیم که خفه کردنِ حتّی مردم ملّی و وطن‌پرست چه علّتی می‌تواند داشته باشد به عامل فساد دست می‌یابیم و می‌نگریم همان‌طور که تشدید فساد به تشدید اختناق انجامیده تشدید اختناق نیز به نوبه‌ی خود به شدّت یافتن بیش از پیش فساد منجر شده است.

- پی بردن به رابطه‌ی متقابل اختناق و فساد چیزی نیست که از عهده‌ی مردم ساده‌دل برنیاید. هر ایرانیِ اصیل فاسد ناشده‌ای کافی است از خود بپرسد که در این دوران سخت هجوم امپریالیسم‌ها، که ملّت ایران به ناچار باید پیرامون خود را بشناسد و فرهنگ سیاسی خود را با نیازهای زمان و مکان تطبیق دهد، خفه کردن بی‌امان جامعه چه علّتی می‌تواند داشته باشد، تا به آسانی پی ببرد که فساد محسوس و ملموس اساس و پایه‌ی اختناق است.

- توجّه یافتن به علّت این کیفیت که جریان‌های زیرِ پرده را کسی حق ندارد ببیند و اگر دید حق ندارد به زبان آورد یا بنویسد و اگر نوشت حق ندارد منتشر کند، و این که، هر یک از این مراحل با مجازات‌های ویژه‌ی خود سرکوب می‌شود، کارِ آن چنان مشکلی نیست چون دزدها و چپاولگرهای زیر حمایت دولت بین همین جامعه زندگی می‌کنند و زندگانی باشکوه و پرجبروت ایشان از دیده‌ی تیزبین انسان ایرانی نمی‌تواند پنهان بماند. انسان ایرانی از خود سؤال می‌کند که آیا بی‌خبر نگهداشتن جامعه از جریان‌های زیرِ پرده معلول این امر نیست که دولت در آن زیرها به انجام فعل و انفعال‌هایی اشتغال دارد که نمی‌خواهد برملا شود؟ و کنجکاو می‌شود ببیند علّت تشدید روز افزون اختناق چیست.

- دیدن دولت‌های غیررسمی در بطن دولت رسمی، و حاکم بر دولت رسمی، با یاری شما به وجود آمده‌اند. شمایید که مسئول این هرج و مرج نابودکننده می‌باشید. آیا برای پوشاندن همین اوضاع و احوال نیست که تمام روزنامه‌ها را تعطیل و تنها سه روزنامه‌ی باطناً دولتی را ناشر ((افکار عمومی)) نموده‌اید و این سه روزنامه را به عنوان سه منفذ و نفس‌کش مردم، بر حباب عظیم دربرگیرنده‌ی ملّت تعبیه کرده‌اید؟

 

متن کامل نامه  دکتر مهدی بهار به شرح ذیل است :

28 بهمن ماه 2535 [1355]

جناب آقای هویدا، نخست‌وزیر.

اخیراً سردبیر روزنامه‌ی کیهان با تذکرات تلفونی و حضوری مرا از ((تغییر روحیّه‌ای)) که گویا در ((دولت پدید آمده است)) آگاه و با اصرار تمام درخواست مقاله‌هایی کرد که مسائل ایران را مورد بحث قرار دهند و من از روی خوش باوری پذیرفتم و تصمیم گرفتم که طیّ سال اوّل مقاله‌هایی درباره‌ی بیماری‌هایی بنویسم که در اثر سیاست‌های نادرست دولت، گریبان جامعه‌ی ما را گرفته‌اند و سپس در سال بعد به دیگر مسائل بپردازم. سردبیر که شاد و خوشحال شده بود قول و شرف خود را نزد من گرو گذاشت که مقاله‌ها را همان‌طور که می‌نویسم، بدون هیچ گونه دستکاری کوچک و بزرگ، به چاپ برساند.

این بود که نخستین مقاله* را درباره‌ی دوتا از بزرگترین بیماری‌های کنونی ایران نوشته به ایشان دادم. امّا روز هجدهم بهمن ماه که مقاله درآمد، خواندم، دیدم مقاله‌ی من نیست.

مقاله را مانند بادنجانی از درون خالی کرده و توی آن ‌را دلمه‌وار با قیمه‌ای از یاوه‌های بازاری انباشته بودند. در نتیجه اعتراضنامه‌ای نوشته به دست سردبیر دادم و سردبیر که خود را ((بی‌نهایت شرمنده و خجل وانمود کرد)) با تأثّرِ تمام تصمیم خود را دایر براین که ((شرح مفصّلی درباره‌ی این خرابکاریِ فجیع)) در شماره‌ی 27 بهمن منتشر خواهد کرد به من ابراز داشت. ولی شماره‌ی موعود که درآمد دیدم به قول خود وفا نکرده است.

به هرحال چه سردبیر منتسب به شما و منصوب شما وچه مأموران جنابعالی در وزارت اطلاعات [و جهانگردی] یا سایر جاها به چنین جعل و هرزگی دست زده باشند، تفاوتی نمی‌کند. مهم این است که آن چنان معانی و مفاهیمی و سمت و جهتی با چنان انشای سست و بچّه‌گانه‌ای زیرِ نام من انتشار داده بودند که اصولاً با اندیشه‌ها و اعتقادهای من متناقض و مایه‌ی شرمندگی و جریحه‌دار شدن حیثیّت من بود.

 ضربه  بسیار سخت می‌نمود ولی بی‌فایده هم نبود چون آن‌چه درباره‌ی کیفیّت اصلاح‌ناپذیر دولت شما درک کرده بودم به تجربه نیز دریافتم که آن دولت نه تنها خیالِ ((تغییر روحیّه دادن)) ندارد، نه تنها قادر به تغییر روحیّه دادن نیست، بلکه علاوه بر این، گذار از مرحله‌ی اختناق و تفتیش عقاید به مرحله‌ی سلب حیثیّت و شرافت مردم را نیز پیشه ساخته است. و فهمیدم که از این پس حتّی گوشه‌گیران و عزلت‌گزیدگان را نیز گریزی نیست جز آن‌که شما و دولت شما را تأیید کنند، یا اگر نکردند، شما به وکالت آن‌ها و از قول آن‌ها به تأیید دولت خود خواهید پرداخت. و این جعل وجدان و آرای سیاسی است که البته آغاز واکنش شدید نیز خواهد بود.

این‌که چرا در این موقع بحرانی به چنین تأییدهای مجعول نیاز دارید در این نامه مورد بحث نیست. فعلاً این موضوع مورد بحث است که روزنامه‌ی شما چه جهتی داشت که چنین فریب مزوّرانه‌ای و دستکاری رذالت‌آمیزی در مورد من و مقاله‌ی من اعمال کند. چرا نوکران شما با انداختن بعضی کلمات و اضافه‌کردن جمله‌هایی چند خواستند چنین برسانند که من گویا دولتِ شما و زیان‌کاری‌های شما را تأیید می‌کنم. پس، از خود پرسیدم که چرا؟ و مقاله را از نو مرور کردم:

درآن مقاله نخست موضوع زمین و مسکن و فراگشت طولانی سوداگری زمین و کمک‌رسانی‌های عملی دولت به دشمنان رفاه اجتماعی را مورد بحث قرار داده و ثابت کرده بودیم که دولت شما در سال‌های متمادی زمامداری، موضوع مسکن و سرپناه جامعه را فدای سوء‌استفاده‌ی مُشتی شیّاد کرده است. و سپس مسأله‌ی شرکت‌های خصوصی پیمانکاری ومهندسی مشاور خصوصی را مورد بحث قرار داده و استدلال کرده بودیم که ویرانگریِ این شرکت‌ها، علاوه بر حیف و میل بودجه‌ها و پوک کردن کارها، نیروهای جوان فنّی را به نوعی دلّال خارجیان مبدّل و سازمان دولت شما را به دولت‌های غیررسمی چند تجزیه کرده است. و از آن پس درباره‌ی این دو سدّی که شما در بستر طبیعی حرکت جامعه برافراشته‌اید بررسی کرده به اثبات رسانیده بودیم که جامعه به ناچار در پشت این دو سدّ به راه‌های هرز کشیده می‌شود، از هم می‌پاشد و به صورت جمعیّتی از افراد درمی‌آید.

پس از این مرور کوتاه اندیشیدیم که اگر دولت شما در برافراشتن چنین سدّهایی خود را گناهکار نمی‌شمرد و اگر به همین لحاظ از افکارعمومی بیمی ندارد، پس چرا به جای خشنود شدن از این روشنگری‌ها و استقبال از این بررسی‌ها، به دست نوکران خود قلم هرز در آن دو بحث می‌دَواند.

بر این مبنا آشکار شد که دولت، به قول سردبیر شما، می‌خواسته است که ((ضمن پنجاه درصد انتقاد یک پنجاه درصدی هم تأیید از من بگیرد)). از این رو مسلّم گردید که دولت شما نه می‌خواهد و نه می‌تواند حباب عظیم اختناق را از روی کلّ وجود جامعه‌ی ما بردارد. حق هم دارد چون تنها با دَه مقاله‌ی روشنگر می‌توان بادکنک فراخ تبلیغات دولت را از باد تهی کرد. ما از آغاز می‌دانستیم که تا فساد وجود دارد اختناق نیز وجود خواهد داشت ولی این تجربه نیز به نوبه‌ی خود ثابت کرد که امیدی به اصلاح شما نیست.

البتّه نمی‌خواهم ادّعا کنم که جنابعالی در پدید آوردن پیشامدی که موضوع این نامه است دخالت مستقیم داشته‌اید. نمی‌دانم شاید هم داشته باشید. ولی می‌خواهم برسانم که این پیشامد هرزگی‌وار معلول نوع و جنس آدمیان بیمارگونه و مطرودی است که شما برکشیده و فرع بر روح و روحیّه‌ای است که شما در آن مزاج‌های علیل دمیده و عارضه‌ای از بیماری مهلک اختناق و تفتیش عقاید است که شما برای سرپوش گذاشتن بر فساد و چپاول اموال عمومی، بر کلّ جامعه فرمانروا کرده‌اید. به عبارت دیگر اگر اختناق و انگیزیسیون برای حفظ تعادل دولت شما ضروری نمی‌نمود نه چنین آدمیانی از زباله‌دان جامعه برکشیده می‌شدند و نه چنان روحیه‌ی تجاوزکاری در مسئولان امور دمیده می‌شد.

حال اگر به جای آغاز کردن از فساد و رسیدن به اختناق، از اختناق بگیریم و پیش برویم و سرِ کلاف را دنبال کرده به مبدأ و ریشه‌ی آن برسیم، باز همان نتیجه عاید ما می‌گردد. به عبارت دیگر اگر از خود بپرسیم که خفه کردنِ حتّی مردم ملّی و وطن‌پرست چه علّتی می‌تواند داشته باشد به عامل فساد دست می‌یابیم و می‌نگریم همان‌طور که تشدید فساد به تشدید اختناق انجامیده تشدید اختناق نیز به نوبه‌ی خود به شدّت یافتن بیش از پیش فساد منجر شده است.

البته نمی‌توانید امیدوار باشید که ناآگاه نگهداشتن مردم بتواند این رابطه را پوشیده بدارد چون پی بردن به رابطه‌ی متقابل اختناق و فساد چیزی نیست که از عهده‌ی مردم ساده‌دل برنیاید. هر ایرانیِ اصیل فاسد ناشده‌ای کافی است از خود بپرسد که در این دوران سخت هجوم امپریالیسم‌ها، که ملّت ایران به ناچار باید پیرامون خود را بشناسد و فرهنگ سیاسی خود را با نیازهای زمان و مکان تطبیق دهد، خفه کردن بی‌امان جامعه چه علّتی می‌تواند داشته باشد، تا به آسانی پی ببرد که فساد محسوس و ملموس اساس و پایه‌ی اختناق است.

توجّه یافتن به علّت این کیفیت که جریان‌های زیرِ پرده را کسی حق ندارد ببیند و اگر دید حق ندارد به زبان آورد یا بنویسد و اگر نوشت حق ندارد منتشر کند، و این که، هر یک از این مراحل با مجازات‌های ویژه‌ی خود سرکوب می‌شود، کارِ آن چنان مشکلی نیست چون دزدها و چپاولگرهای زیر حمایت دولت بین همین جامعه زندگی می‌کنند و زندگانی باشکوه و پرجبروت ایشان از دیده‌ی تیزبین انسان ایرانی نمی‌تواند پنهان بماند. انسان ایرانی از خود سؤال می‌کند که آیا بی‌خبر نگهداشتن جامعه از جریان‌های زیرِ پرده معلول این امر نیست که دولت در آن زیرها به انجام فعل و انفعال‌هایی اشتغال دارد که نمی‌خواهد برملا شود؟ و کنجکاو می‌شود ببیند علّت تشدید روز افزون اختناق چیست.

این است آقای هویدا دلیل این نکته که چرا مردمان آگاه و ناآگاه ایرانی به رقم‌های جعلی درآمد سرانه و درآمد ملّی شما نه توجّه و نه باور دارند، چون دریافته‌اند که درآمد ملّی پیش از آن که بتواند سرانه تقسیم شود بین اجنّه پخش شده، راه خارجه را پیش گرفته است. هر ایرانی به تجربه دریافته که چپاول اگر در گذشته با صد هزار تومان بیان می‌شد اکنون از صدهزار به میلیون‌ها و از میلیون‌ها به میلیاردها سرکشیده است.

شما بارها از شکست انقلاب اداری و بیچارگی در برابر فساد سخن گفته‌ و گناه آن را بر ((عادات و رسوم و سنّت‌های جامعه)) بار کرده و جامعه‌ای مغرور و سربلند را، که به موجب هرج و مرج به راه منافع فردی رانده گشته است، بدنام کرده‌اید. چرا؟ آیا واقعاً نمی‌دانید که این ملّت با آن نبردهای تاریخی و مداوم پشتِ سر از معنویّتی ضبط شده در ذهن برخوردار است که به این آسانی‌ها دگرگون نمی‌شود؟ چنین به نظر می‌رسد که می‌دانید، چون، آگاه شدن مردم را از جریان‌های زیر پرده با بیم و هراس می‌نگرید. پس چرا؟ چون چاره‌ای جز این ندارید.

بگذارید صریح بگویم آقای هویدا، شما می‌دانید که ریشه‌ی فساد در کجاست و آگاهید که ملّتی معنوی و عرفان‌منش مانند ملّت ایران عامل اصلی فساد نیست اگرچه، بی‌اختیار، گرد و خاکی هم بر چهره‌اش نشسته باشد.

آقای نخست‌وزیر. چگونه ممکن است هفتاد و پنج درصد بودجه‌ی پیمانکاری‌ها و آبادانی‌ها، به قول رییس کشور، خورده شود و شما از آن بی‌خبر باشید؟ چگونه امکان دارد با 25 درصد باقیمانده کارهای پوک تحویل دهند و شما این پوکی را درنیابید؟ امّا مگر می‌شود بدون دستیاری برکشیدگان شما هفتاد و پنج درصد بودجه‌های آبادانی را زیر کشید؟ پس چطور ممکن است این خان‌های نوع جدید، سازمان دولتی شما را بین خود تقسیم کرده و دولت‌هایی در دولت شما به وجود آورده باشند و شما پی نبرده باشید؟ نفهمیده باشید که فرمان آن‌ها برّاتر و خطّ آن‌ها خواناتر از فرمان و خطّ شماست؟

پس به ناچار این سؤال پیش می‌آید که جنابعالی برای باقی ماندن بر کرسیِ نخست‌وزیری باج‌گزارِ چه کسانی هستید؟

دیدن دولت‌های غیررسمی در بطن دولت رسمی، و حاکم بر دولت رسمی، با یاری شما به وجود آمده‌اند. شمایید که مسئول این هرج و مرج نابودکننده می‌باشید. آیا برای پوشاندن همین اوضاع و احوال نیست که تمام روزنامه‌ها را تعطیل و تنها سه روزنامه‌ی باطناً دولتی را ناشر ((افکار عمومی)) نموده‌اید و این سه روزنامه را به عنوان سه منفذ و نفس‌کش مردم، بر حباب عظیم دربرگیرنده‌ی ملّت تعبیه کرده‌اید؟

شما جامعه را مانند جانوران آزمایشگاهی از زندگی در شرایط طبیعی محروم و از محیط بُرانده‌‌اید. برای چنین جامعه‌ای جز خوگرفتن به زندگی حیوانی چه حقّی قائل شده‌اید؟

حال ازاین میان آدمک‌های بیمار را چرا برمی‌کشید و آدمیانِ فاسد ناگشته و مقاوم را چرا دشمن دولت می‌دارید، و در این صورت، چرا از عدم موفقیت در انقلاب اداری شِکوِه می‌کنید؟ چگونه می‌خواهید با این آدمک‌های مسخ شده‌ای که دورِسرِ چپاولگران کلان هاله گشته یا در آن‌ها جوش خورده‌اند انقلاب کنید؟ مگر ممکن است که در این گیرودار، کارمندان پاک‌نهاد و دلسوز و وطن‌پرست ته‌نشین نشوند و کارهای کلید را از دست ننهند؟ پس چرا سنّت‌ها و آداب و رسوم جامعه را سدّ راه انقلاب[اداری] وانمود می‌کنید؟ مگر می‌شود بدون سرنگون کردن خان‌های فرمانروا انقلاب اداری کرد؟ حال اگر بسیاری از کارمندان دولتی ابراز انزجار می‌کنند و فراگشت‌های شوم زدوبند را همه جا بازگو می‌کنند مایه‌ی خوشوقتی و امیدوارکننده و دلیل بر زنده بودن جامعه‌ی ایرانی است. شگفت‌آور می‌نمود اگر اینان نیز همدست چپاولگران می‌گشتند.

مگر ممکن است انسان ایرانی با آن فداکاری‌ها و جانبازی‌هایی که طی تاریخ نموده، با آن فرهنگ اخلاقی و سیاسی گهرباری که از آن نبردها در ذهن خود انباشته، بتواند چپاول اموال عمومی را ببیند و دِژَم نشود. خفقان جامعه را بنگرد و بی‌آرام نگردد، چیرگی عدّه‌ای توخالی شده از ویژگی‌های اصیل ایرانی را بر قلب و روح خود بپذیرد و فرمانبری کند و آنگاه دل خوش دارد که اگر کلّ درآمد ملّی را، پیش از آب شدن همچو برف در آفتاب تموز، به شمار کلّ نفوس بخش کنند درآمد سرانه‌ای چنین و چنان پدید خواهد آمد؟

آقای نخست‌وزیر شما تاریخ خوانده و دریافته‌اید که ایرانیان پیوسته همچو آب زیر پای مهاجمان را خالی کرده‌اند. شما غافل مانده و این تنها شمایید که غافل مانده‌اید. دارودسته‌ای که از قبال شما سود می‌برد هوشیار است. تنها در طی یک سال دو میلیارد دلار به خارجه انتقال داده است. دوازده هزار ایرانی فقط در بریتانیا خانه خریده‌اند. چه بسیار که کارخانه و بیلدینگ در خارجه خریداری کرده‌اند.

آقای نخست‌وزیر آیا فکر نمی‌کنید که دیگر بس است. چرا از مسند نخست‌وزیری دل نمی‌کنید، چرا کنار نمی‌روید تا بتوانید واقعاً روزی یک کتاب بخوانید. آقای هویدا. این شما هستید که در برابر قانون اساسی و ملّت مسئولید. در برابر قانون اساسی و ملّت این شما هستید که بار گناه را به دوش می‌کشید.

تا کِی خواهید توانست از رشد و تکامل ملّتی ممانعت کنید؟ تا کِی می‌توان عقب‌نگهداشتگی فرهنگی جامعه را از نظرها پوشانید.

صریح بگویم که شما مسئول از دست رفتن احتمالی ایران خواهید بود. استنباط من این است که شما خواسته‌اید ایرانی بدون ملّتِ ایران به‌وجود آورید: ملّتی که نتواند یا نگذارند فرهنگِ سیاسی خود را با شرایط و نیازهای زمان و مکان تطبیق دهد، رشد و تکامل بخشد و شکوفا کند، قادر به دفاع از کشور خود نخواهد بود.

جنابعالی سالانه هزارها عنوان کتاب را در دستگاه سانسور و ممیّزی خود نابود می‌کنید و صدها هزار مقاله‌ای را که ممکن است رفتگر آشغال‌ها و روشنگر راه‌ها باشند ، به دست فنا می‌سپرید. آیا تصور می‌فرمایید با آدمک‌های پرداخته با مصالح پیش ساخته می‌توان ایران را در این شرایط سخت در راه فراز پیش برد؟ آیا شما غافل هستید که ما ایرانیان با چه مسائل حادّی در داخل کشور مواجهیم؟ اگر جواب منفی است پس چرا ملّت را برای مقابله با حوادث سخت آماده نمی‌کنید؟ به جامعیّت ملّی و زدودن جای پای هجوم‌های تاریخی بی اعتنا و نسبت به آموزش و پرورش نسل جوان که اهمّ مسائل است گرفتار بُهت و فراموشی هستید؟ بگذریم. کوتاهی‌های شما یکی دوتا نیست. همین‌قدر بگویم که شما آن نخست وزیری نیستید که ایران امروز می‌طلبد. بروید و خدمتی بزرگ به ایران عزیز روا دارید.

برگردیم به آغاز سخن، به آن مقاله‌ای که به صورت دلمه‌ای پُر شده با یاوه‌ها و به نام من به خورد مردم دادید. چرا؟ چون تشخیص داده بودید که مَردان جان سختی که از هفت‌خان فساد و اختناق و تبلیغات و دروغ و جذبه‌ی پول و نوازش ریایی شما گذشته‌اند در خان هفتم بدنامی، پا در گِل، در نظر مردم خوار خواهند شد و مردم خواهند گفت که این چه طرفه مردمانی هستند که هر روز سرودی دیگر ساز می‌کنند. آفرین بر شما.

نتیجه آن شد که در اثر خدمت آقایان مأموران شما آن‌چه را در کتاب‌ها نوشته و پرداخته و برای آینده گذاشته بودم با زبان این نامه فریاد بزنم. اکنون آقای نخست‌وزیر به شما هشدار می‌دهم که اگر اعتراضنامه‌ی من در کیهان شما چاپ نشود فریادم را تا پای مرگ در تمام ایران بلند خواهم کرد و همچنین اگر کسانی یافت شوند که برخلاف نیّت قلبی من، در خارجه، از این فریاد علیه شاه بهره‌برداری کنند خود را مسئول نمی‌دانم. این را بدانید که من مرد خارجه نیستم.

در این نبرد حیثیتی و شرافتی من چیزی از دست نخواهم داد. نه ثروتی دارم که به عنوان مرتع ضبط کنید و نه آزادی که از من بگیرید. شرافت مرا هم که مأموران شما برایش نقشه کشیده‌اند. چند لیتر خون در رگ‌ها برای من مانده است و قلبی سوزان که آن را نثار شرافتم و وطنی خواهم کرد که پنجاه سال برایش غصّه خورده‌ام.

با احترام

نویسنده‌ی کتاب میراث خوار استعمار: دکتر مهدی بهار

* این مقاله سرانجام در مجله فردوسی ۱۷ مهر ۱۳۵۷ به چاپ رسید. برای مطالعه مقاله به اینجا مراجعه فرمایید.

 


موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی