عملیات فرمانده کل قوا
عملیات فرمانده کل قوا در محور دارخوین توسط نیروهاى سپاهى و بسیجى در 21 خرداد ماه سال 1360 با اتکال به خداوند آغاز شد و با پیروزى، به اهداف از پیش تعیینشده دسترسى پیدا کرد. این عملیات به فرماندهى اینجانب - که آن زمان فرمانده ستاد عملیات جنوب بودم - انجام شد و با لطف و هدایت الهى امیدى فراوان در جبهههاى ساکن و بىحرکت آن زمان جنگ ایجاد نمود.
دلاورمردان مستقر در خط »شیر« و جبههى دارخوین همانند دیگر رزمندگان سپاه اسلام نمىتوانستند هیچگاه خود را به پدافند کردن در مقابل دشمن قانع سازند، آنها از یک روحیهى جهادى و عملیاتى برخوردار بودند و مىخواستند به فرمان حضرت امام خمینى مبنى بر شکست حصر آبادان بهعنوان یک تکلیف واجب عمل کنند. براى آمادهسازى این عملیات، طى چهار ماه کار طاقتفرسا و استفاده از بیل و کلنگ و سرنیزه و تجهیزات انفرادى، کانالى به طول بیش از 1750 متر، در بین خط »شیر« و خاکریز دشمن توسط نیروهاى سپاهى و بسیجى احداث گردید تا نیروها بتوانند با استفاده از آن، خود را در دشت صاف و بىعارضهى منطقهى جنوب به دشمن برسانند.
نیروهاى مستقر در دارخوین مصمم بودند علاوه بر انهدام دشمن، برخلاف سایر عملیاتهاى محدود، بعد از ضربه زدن به مواضع قبلى خود برنگردند و بعد از پیشروى به سمت دوپل »قصبه« و »مارد« که عراقىها روى رودخانهى کارون زده بودند و آبادان را از شمال به محاصره درآورده بودند، زمین آزاد شده را براى عملیات بعدى حفظ کنند.
براى انجام این عملیات با حضور در منطقهى خط مقدم جبهه و جلسات متعدد با سرداران؛ حسین خرازى، سیدعلى بنى لوحى، على زاهدى و برخى از مسؤولین محورهاى عملیاتى از جمله شهید محمود پهلواننژاد، شهید منصور موحدى و شهید رضا رضایى طرح عملیاتى تصویب گردید.
عملیات در ساعت 3/30 بامداد (زمانى که عراقىها به هیچ وجه تصور نمىکردند ما عملیات انجام دهیم و اکثراً در خواب بودند( از سه محور آغاز گردید. فرمانده نیروهاى عمل کننده، شهید حسین خرازى بود و کل عملیات را اینجانب و شهید حسن باقرى هدایت و کنترل مىکردیم. استعداد کل نیروهاى تکاور و عملکننده حدود 270 تا 300 نفر مىشد. به اضافه نیروهاى ادوات که با خمپارهاندازهاى 120 و 81 میلیمترى و یا یگان توپخانهى نیروى زمینى ارتش که عملیات را پشتیبانى مىکردند من از واحد مهندسى برادران جهاد سازندگى (که مسؤول آنها شهید مهندس طرحچى بود( خواسته بودم که همزمان با شروع عملیات با لودرها و بلدوزرهاى خود پیشروى کنند و جلوى منطقهى تصرف شده، از کنار جادهى اهواز - آبادان تا کنار رودخانهى کارون، یک خاکریز مستحکم به طول حدود سه کیلومتر احداث کنند و به شهید بزرگوار مهندس طرحچى گفتم اگر این خاکریز احداث شد و بچههاى شجاع خط شیر، سینهى خودشان را پشت این خاکریز به عنوان یک خط دفاعى پیوسته در آن دشت صاف قرار دادند دیگر عراقىها نمىتوانند آنها را شکست دهند و به عقب برانند.
شهید مهندس طرحچى با حضور در خط مقدم جبهه در حالى که کلاه آهنى به سر داشت و همدیگر را مىدیدیم زیر حجم سنگین آتش دشمن این خاکریز مهم را احداث کرد.
عملیات با موفقیت در هر سه محور پیشروى انجام شد و سه خاکریز دشمن تصرف گردید و گردان زرهى »صلاحالدین« عراق منهدم شد و براى اولین بار تعدادى تانک و نفربر سالم به غنیمت نیروهاى سپاه و بسیج درآمد که مبناى تشکیل تیپ زرهى «28 صفر« سپاه شد و در این عملیات که در شرق کارون انجام گرفت میزان پیشروى حدود 3/5 تا 4 کیلومتر بود.
یادم هست محورى که فرمانده آن »رضا رضایى« بود به محاصرهى دشمن درآمد و آخرین پیام بىسیمى این فرمانده دلاور و مؤمن این بود: »سلام بچهها را به امام برسانید.« بىسیم قطع شد و این بزرگوار و حدود 9 نفر دیگر بعد از یک نبرد جانانه و شلیک آخرین فشنگهایشان به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در منطقه باقى ماند. بعد از شکستن حصر آبادان در پنجم مهر ماه همان سال، شهید رضا رضایى به خواب پدرش آمد و محل شهادت خودش و دوستانش را در خواب به پدرش نشان داد و پدر ایشان به اتفاق تعدادى از پاسداران و بسیجىها به منطقهى عملیات فرمانده کل قوا آمده، محل جنازهها را شناسایى کردند و اجساد مطهرشان را به اصفهان بردند. به پاس گرامىداشت شهادت برادران على رضایى، عباس رضایى و رضا رضایى خط اول منطقهى جدیدى »خط رضایىها« نامیده شد.
عملیات فرمانده کل قوا (همزمان با عزل بنىصدر از فرماندهى کل قوا( در محور دارخوین توسط نیروهاى سپاه و بسیج استان اصفهان و عدهاى از برادران سپاه قم و چند شهر دیگر انجام شد. این اولین عملیات سپاه در تصرف و نگهدارى بخشى از اراضى حساس اشغالشدهى شمال آبادان محسوب مىگردید و به هیچ وجه براى عراقىها قابل تحمل نبود. در مقابل نیروهاى عمل کنندهى سیصد نفر از سپاه و بسیج؛ عراقىها لشکر 3 زرهى تقویت شده را داشتند.
از حدود 10 صبح همان روز عملیات (21 خردادماه سال 1360(، نیروهاى تکاور پیادهى دشمن همراه با نفربرها و تانکهاى زرهى پاتک خودشان را با پشتیبانى آتش توپخانه شروع کردند، ولى با مقاومت غیرقابل تصورى روبهرو شدند. عراقىها هشت روز پاتک مىکردند؛ از نیروهاى عمل کننده یکصد نفر به شهادت رسیدند و یکصد و پنجاه نفر دیگر از برادران زخمى شدند که برخى با وجود زخمى بودن حاضر به ترک منطقه نبودند. شب سوم یا چهارم عملیات، خود من از ناحیهى سر مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفتم، کسى هم همراهم نبود و خون از سرم فواره مىزد و تمام صورت و جلوى چشمهایم را پوشاند. با چفیهاى که به گردن داشتم روى شکاف سرم را محکم بستم، تا اندازهاى جلو خونریزى گرفته شد. خواستم بلند شوم و به سمت سنگر بچهها در همان خط مقدم بروم، ولى سرم گیج مىرفت. خودم را به هر زحمتى بود به صورت چهار دست و پا روى زمین کشاندم و به اولین سنگر که رسیدم دیگر بیهوش شدم. صبح که به هوش آمدم، خودم را در اورژانس دارخوین دیدم در حالى که تماس سرم باندپیچى شده بود.
هنوز عملیات ادامه داشت و بعد از من شهید بزرگوار حسن باقرى فرماندهى را عهدهدار شده بود و خط دفاعى را حفظ کرده بودند.
با حالت نگرانى از تخت پایین آمدم که با ضعف و سرگیجهاى که داشتم نقش بر زمین شدم، دستم را به پایهى تخت گرفتم و بلند شدم و آهسته آهسته با استفاده از دیوار اورژانس خودم را به بیرون رساندم و با یکى از وانتهایى که نیروهاى اعزامى از پادگان الغدیر اصفهان را به کمک آورده بود و به سمت خط حرکت مىکرد، راهى جبههى نبرد شدم. شهیدان حسن باقرى و حسین خرازى و نیروهاى رزمنده با دیدن من خوشحال شدند و گفتند برادر رحیم شما در سنگر استراحت کنید. ما جنگ را اداره مىکنیم.
پاتکهاى دشمن شکست خورد و عراقىها نتوانستند خط دفاعى جدید (خط رضاییها( را تصرف کنند. با آمدن نیروهاى تازه نفس از پادگان الغدیر اصفهان، نیروهایى که چندین شبانهروز جنگیده بودند، غیر از فرماندهان که لازم بود در خط باقى بمانند. براى استراحت به دارخوین بازگشتند. پیروزى عملیات فرمانده کل قوا خمینى روح خدا؛ هم خوب در رسانهها منعکس شد و هم روحیهى رزمندگان اسلام را در جبهههاى جنوب بالا برد و این اعتقاد به وجود آمد که مىشود عراقىها را شکست داد واز کشور عزیزمان بیرون کرد. نبوغ در طرحریزى عملیات و شجاعت و شهادتطلبى برادران سپاه و بسیج و فرماندهان بسیار خوب شهید حسین خرازى و فرماندهان محورهاى عمل کننده، تجربهى بسیار ارزندهاى براى شکستن حصر آبادان شد.
جنگ انقلابى، استفاده از تاکتیک ویژه
عملیات فرمانده کل قوا اثر بسیار خوبى در بین مردم گذاشت، زیرا فهمیدند که بنىصدر مانعى در پیروزىها بوده و اعتقادى به قدرت فرزندان آنها نداشته است. در سطح جهان و منطقه هم آن پیروزى زنگ خطرى براى دشمنان و امیدوارى براى دوستان ما بود.
اما آنچه من مىخواهم به صورت بسیار مختصر در این قسمت بیان کنم این است که ما در عملیات فرمانده کل قوا، الفباى جنگ و عملیاتى را آموختیم که به جنگ انقلابى در بین خودمان معروف شد. اصول این نوع جنگ، اجراى عملیات در شب بود. ما قدم به قدم از شروع تجاوز عراق، حرکت در شب را در شناسایىها یاد گرفتیم و زمانى که دیدیم عملیات در روز ما را به پیروزى نمىرساند و نمونهى آن را در عملیاتهاى توکل و نصر که ارتش جمهورى اسلامى انجام داده بود دیدیم، به این نتیجه رسیدیم که اگر بخواهیم برترى سلاح و تکنولوژى ارتش عراق را خنثى کنیم باید از تاریکى شب استفاده کنیم؛ لذا در عملیات فرمانده کل قوا، زمانى که حدود 1/5 ساعت به طلوع آفتاب بود بر دشمن تاختیم؛ ولى فرصت ما بسیار کم بود و تا آمدین به خط سوم عراق برسیم و خاکریز بزنیم آفتاب طلوع کرد و لذا در طرحریزى عملیات ثامنالائمه تصمیم گرفتیم از تاریکى شب استفاده بیشترى بکنیم، پس شروع عملیات را ساعت یک بامداد قرار دادیم.
در این نوع عملیات، البته دشمن غافلگیر هم مىشد زیرا دیدهبانها و نیروهاى در خط مقدمنمىتوانستند حرکت و نفوذ نیروهاى ما را تشخیص دهند. در هر صورت ما توانستیم عملیات در شب را با اتکا به همان سلاحهاى معمولى کلاش و آر. پى. جى به عنوان تاکتیک ویژهى خود انتخاب کنیم. از آن به بعد کلیهى عملیاتهاى جمهورى اسلامى ایران در شب انجام مىگرفت و ما با استفاده از تاریکى شب بر سنگرها و خطوط دفاعى عراقىها مسلط مىشدیم.
http://www.yahyasafavi.com
نظرات