08
دی
1388
اردشیر زاهدی
روز نهم دی ۱۳۵۱ اردشیر زاهدی به عنوان سفیر ایران در واشنگتن تعیین شد . زاهدی ـ پسر و پدر ـ دوچهرة وابسته از رجال عصر پهلوی بودند. فضلالله زاهدی نظامی رضاخانی در سالهای 1305 ـ 1306 حاکم و فرماندة قشون رشت بود. سابقة وی در این دوره بسیار زشت است تعدّی، تجاوز، غارت اموالمردم و.... سرتیپ فضلاللهخان، تحت امر رضاخان بود و از ابتدای جنگ جهانی اول به قزاقها پیوست و در سال 1308 فرماندهی ژاندارمری را به عهده داشت. در سالهای جنگ جهانی دوم به جرم جاسوسی برای آلمان دستگیر شد. وی نیز از گروهی بود که نعل وارونه میزد، چرا که وابستگانی به انگلیس در بین آنها بودند. البته شاید این امر نیز طرحی در ذهن انگلستان بود. بعد از سال 1324، زاهدی سعی داشت چهرة مستقلی از خود نشان دهد. در کودتای 28 مرداد 1332 زاهدی، نخستوزیر مورد تأیید آمریکا و انگلیس بود. عمر حکومت کوتاهمدت او در 17/1/1334 به پایان رسید و آمریکاییها حسین علا را به جانشینی او تعیین کردند و زاهدی پس از برکناری، به ظاهر در کسوت سفارت و در واقع برای عیاشی به ژنو رفت. دوستان زاهدی در سالهای 1336 تا 1337 منتظر فعالیت مجدد وی بودند، زیرا هنوز به همه اهداف خود نرسیده بودند و در درون نظام درگیری نامرئی میان آمریکا و انگلیس در جریان بود. به قدرت رسیدن منوچهر اقبال، فعالیت اسدالله علم، روی کار آمدن دکتر علی امینی، اصلاحات ارضی، کاپیتولاسیون، همه جزو برنامه و اهداف آمریکا بود. به هر حال زاهدی هنگام مرگش در شهریور 1348، سفیر کبیر شاه و نماینده دائم ایران در سازمان ملل و ژنو بود.
غلامرضا علیبابائی در کتاب فرهنگ تاریخ سیاسی از وی چنین یاد میکند: این افسر همدانی که بیشتر اهل بزم بود تا رزم، بیشتر سیاسی و پشت سرهم انداز بود تا نظامی، پس از زندگی پرحادثهای خود را به صدارت رساند. او از بسیاری جهات شبیه همدورهای خود، رزمآرا بود و همچون او با بزرگان وصلت کرد تا بتواند جاهطلبیهای سیاسی خود را ارضا کند. زاهدی دختر مؤتمنالملک پیرنیا را داشت که از خوشنامها و وجیهالملههای روزگار پس از مشروطیت بود. زاهدی با تحقیق و کتاب بیگانه بود و از عیاشیهای او داستانها گفتهاند.
انگلیسیها وقتی پس از شهریور 1320 به دفترش در اصفهان ریختند، کتابچهای در آن یافتند که تصویر و نشانهها و آدرس تمام روسپیان اصفهان در آن بود. پس از کودتای 28 مرداد، دولت کودتا با نزدیکشدن تاریخ برگزاری انتخابات (زمستان 1332) اختناق را شدت بخشید. دولت سه روز مانده به نوروز 1333 از مجلس با اکثریت قاطع (تنها سه رأی مخالف) رأی اعتماد گرفت. با آمدن زاهدی که در غیاب مجلس و زیر فشار انگلستان مجبور به تجدید روابط با آن کشور شده بود تبعید، شکنجه، اعدام و .... شروع شد و سلطة آمریکائیان روز به روز بیشتر میگردید. شاه و زاهدی از قرارداد نفت 17 میلیون دلار رشوه گرفتند. زاهدی پس از 19 ماه حکومت اختناق و فشار، و دارا شدن 70 سال سن احتیاج به استراحت داشت! بخصوص که نخستوزیر جدید (حسین علا) مورد تأئید کامل آمریکائیها بود. زاهدی به دستور شاه روانة اروپا شد. در پایتخت سوئیس یک کاخ مجلل خرید و ملکة زیبایی آن سال کشور سوئیس را با حقوق بسیار گزاف استخدام کرد که کنار او زندگی کند. مرگ زاهدی در اثر هیجان زیاد و در آغوش یک زن زیباروی سوئیسی رخ داد.
اردشیر زاهدی
اردشیر زاهدی در میان درباریان از سه ویژگی برخوردار بود:
1ـ پسر فضلالله زاهدی
2ـ داماد محمدرضا پهلوی و مورد تأئید دربار.
3ـ وابسته به «سیا» و معروف به «پسر خوب واشنگتن»
اردشیر زاهدی در مهرماه 1307 در تهران به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتی را در تهران و اصفهان به پایان برد. مدتی در دبیرستان اسلامیه بیروت تحصیل کرد و سپس راهی آمریکا شد. در سال 1338 گواهینامة کشاورزی را از کالج کشاورزی ایالت «یوتا» امریکا دریافت کرد که معادل مدرک کارشناسی در ایران بود.
اردشیر زاهدی کمتر از یک سال در لبنان تحصیل کرد و هنگامی که اصل 4 ترومن مطرح شد، وارد کشور گردید و سمت خزانهدار کمیسیون مشترک ایران و آمریکا و معاونت اصل 4 ترومن را به عهده گرفت.
دربارة فعالیتهای سیاسی وی در اسناد ساواک آمدهاست:
در جریان 28 مرداد، جناب آقای زاهدی با پدر فقید خویش همکاری مؤثری به عمل آورد و در چهارم آبان 1332 به سمت آجودان کشوری شاهنشاه آریامهر نائل آمد. در آبانماه 1335 مراسم نامزدی وی با شهناز پهلوی ـ دختر فوزیه ـ اعلام شد و در سال 1336 عروسی انجام گرفت.
زاهدی مدتی سرپرستی عالی دانشجویان ایرانی در خارج را بهعهده داشت و در سال 1338 به سفارت ایران در واشنگتن منصوب شد. وی تا سال 1341 در این سمت باقی ماند و در نهایت به سفیرکبیری ایران در لندن برگزیده شد. در سال 1345 وزیر امورخارجة کابینة امیرعباس هویدا شد. وی در طول مدت خدمتگذاری به رژیم پهلوی نشانهای بسیاری کسب کرد که از جملهاند: مدال درجه دوم تاج، درجه یک همایون و رستاخیز 28 مرداد. همچنین زاهدی از کشورهائی چون آلمان، اردن، ژاپن، ایتالیا، چین و عراق به مناسبتهای مختلف نشانهایی گرفت.
عدهای بر این باورند که ارتباط وی با سازمان «سیا» از دوران تحصیل در بیروت و آمریکا آغاز شده و عدهای این وابستگی را به دورة کودتای 28 مرداد ربط میدهند. ازدواج زاهدی با شهناز کمتر از ده سال دوام نیاورد و در سال 1343 به طلاق انجامید. اسناد ساواک این جدایی را چنین گزارش میدهد:
موضوع جدایی بین والاحضرت شهناز پهلوی و آقای اردشیر زاهدی مورد گفتگو در بین طبقات مختلف مردم قرار دارد. در هر طبقهای از طبقات مختلف از نجابت و حسن خلق والاحضرت شهناز بحث و گفتگو میکنند و عقیده و افکار عمومی بر این است که عیاشیهای آقای اردشیر زاهدی که نتوانسته است خود را لایق همسری دختر شاهنشاه نشان دهد عامل اصلی این جدایی بودهاست و روی این اصل ارزش و احترام اردشیر زاهدی حتی در بین دوستان او از بین رفته است. پس از جدایی از اردشیر زاهدی، مدتها شایعة ازدواج شهناز با برادر شاه مراکش و یا پسر محمود زنگنه مطرح بود، اما سرانجام وی با خسرو جهانبانی از اعضای خانوادة درباری جهانبانی ازدواج کرد.
در سالهای 1346 ـ 1347 چندین اعلامیه علیه اردشیر زاهدی منتشر شد که بعضی از آنها مربوط به درباریان بود. در متن اعلامیهها بیشتر به بزهکاری، دزدی، تجاوز و عیاشیهای اردشیر اشاره شده بود.
در گزارش 21/5/1346 ساواک آمده است:
تعداد هفت پاکت محتوای اعلامیه خطی علیه آقای مهندس اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه توسط پست شهری به آدرسهای اشخاص مختلف ارسال شده، که از توزیع آن جلوگیری به عمل آمدهاست. در این اعلامیهها به آقای اردشیر زاهدی شدیداً حمله شده و پدرش را دزد نفت قلمداد نمودهاند. ضمناً اضافه شده که آقای زاهدی در وزارت امورخارجه به کارمندان عالیرتبه اهانت نموده و نسبت به آنها فحاشی مینماید. در خاتمه والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی را که حاضر به آشتی با مشارالیه نمیباشد محق دانستهاند.
رئیس ساواک در پینوشت سند مینویسد:
نامه که با خط قرآنی است، نویسنده را پیدا کنید. نویسندة این نامه با تمسک به کلام حضرت امیر(ع) در مورد میدان داشتن اراذل و اوباش برای فعالیت و در مقابل محدودیت افاضل و اندیشمندان مینویسد:
امروز فقط راجع به وزارت خارجه صحبت میکنم. وقتی یک پسر بدسابقه، بیسواد و پسر دزد نفت سپهبد زاهدی معروف از آن بیشرفها و بدسابقهها که تمام همدانیها سوابق آن بیشرف دزد را خوب اطلاع دارند، دزدیهای نفت و ریاست وزرایش معروف عام و خاص است، وقتی پسر یک چنین آدمی را وزیر خارجه میکنند، پسرة بیسواد که در آمریکا مدرسه (یوتا) را میگوید: تمام کرده است، باید او هم اعضای وزارت خارجه را ... خطاب کند. چون خودش از ...ان بوده و تمام عمر با ...ـان سر و کار و حشر و نشر داشته و از پدر جز دزدی و بیناموسی ارث دیگری نبرده است. بدسابقه و جاسوسی را هم خوب یاد گرفته حالا اعضای وزارت خارجه را مثل خودش .... مینامد. خاک بر سر این وزارت خارجه که همه با هم متفقاً دست از کار نکشیدند و فحش و ناسزاگوئی این پسرة بدسابقه را شنیدند و بدون جواب گذاشتند.
بیهوده نیست که والاحضرت شهناز ابداً حاضر نیست با این پسر آشتی کند. معلوم میشود در این وزارتخانه بیغیرتی اعضا یکی از صفات برجسته است. وقتی که در یک وزارتخانه اراذلی چون اردشیر در رأس قرار گیرد و اشخاص فاضل باسابقه در کنار باشند وای به حال این مملکت. در این مختصر بیش از این نتوانستم بگویم حالا اشخاص خود تعمق نموده تشخیص دهند
علاوه بر اردشیر کیها ... هستند.....)
اختلافات
در میان انبوه اسنادی که از ساواک دربارة اختلافات اردشیر زاهدی با رجال سیاسی به جای مانده است، به اختصار به چند نمونه اشاره میکنیم:
1/12/1347 علم و اردشیر زاهدی:
اخیراً در نخست وزیری شایع شدهاست که بین آقایان زاهدی و علم اختلافات شدیدی بوجود آمده و آقای علم برای شرفیابی حضوری به اروپا رفته است. ضمناً این اواخر آقای زاهدی چنان اعمالی انجام میدهد که باعث رنجش نخستوزیر و تیمسار سپهبد نصیری گردیده است.
26/3/1347 وزارت امورخارجه:
در چند شب پیش در منزل یکی از کارمندان وزارت امورخارجه عدهای از صاحبان مشاغل مختلف دولتی حضور داشتند. بحثهای مفصلی به میان کشیدهشد منجمله اوضاع وزارت امورخارجه و این که وزیر فعلی آن (آقای اردشیر زاهدی) مرد بددهن و فحاشی است و بحثهای زیادی نمودند و برای مثال گفتند چندی پیش آقای احمد اقبال را مأمور سفارت ایران در مراکش نمودند ایشان به علت پیشآمد جنگ اعراب و اسرائیل در رفتن به مأموریت مسامحه و تعلل بخرج دادند و آقای زاهدی وزیر امورخارجه روی یادداشتی به قسمت مربوطه نگاشتند حال که این ... (احمد اقبال) به مأموریت مراکش نرفت ... دیگری اعزام نمائید که آقای اقبال جریان را به اطلاع آقای دکتر منوچهر اقبال رئیس هیأت مدیره شرکت ملّی نفت رسانیده و ایشان هم مراتب را در ترکیـه به عرض شاهنشاه آریامهر رسـانیده که آقـای احمـد اقبال معروض میدارد تصور میکنم سفیر شاهنشاه آریامهر هیچوقت ... نخـواهدبود !!! یا اینکه آقای زاهدی به معاونان خود در اتاق وزارت حرفهای بسیار رکیک و مستهجن نثار میکند و آنها نیز مستأصل و از این قسمت عصبانی و ناراحتند، عقیدة حاضرین بر این بود که مسلماً اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر خود از این وضع ناراضی و از آقای زاهدی خوششان نمیآید لیکن روی قدرتهایی که معلوم نیست و ایشان (آقای زاهدی) بدان بستگی دارند در پست خود باقی ماندهاند و چون نه اطلاعات سیاسی دارند و نه اطلاعات اداری، حتی مهندس کشاورزی نیستند، دیپلمه کشاورزی هستند. وزیر امورخارجه یک دفعة دیگر به خود او میگوید .... چون کلمات خلاف اخلاق بود حذف شد.. را ...
گزارش 29/11/1347 ساواک:
در میهمانی منزل امیرسلیمانی که عدهای نیز حضور داشتند امیرسلیمانی اظهار میداشت:
پس از بازگشت شاهنشاهآریامهر به کشور اردشیر زاهدی نخستوزیر خواهد شد و در دوران نخستوزیریش خیلیها را منکوب خواهد نمود و نخستوزیر باقدرتی خواهد بود. چون در حال حاضر اغلب رجال مملکتی را بطور علنی فحش و ناسزا میدهد و از کسی هم نمیترسد و اکباتانی و خلیلی نیز که در میهمانی شرکت داشتند اضافه نمودند آقای اردشیر زاهدی بر اثر اختلاف با آقای علم حتی سیلی نیز به صورت وی زده است و شایع است که آقای علم با حالت قهر به اروپا رفته بودهاند و همچنین گفته میشود که بین آقای نخستوزیر و آقای دکتر اقبال اختلافاتی وجود دارد و آقای نخستوزیر بیمیل نیست که برای آقای اقبال پرونده بسازد ...
گزارش 14/1/1348 ساواک:
میگویند امیر اسداللهخان علم وزیر دربار در یکی از سفرهای خارج از کشور گزارشی خواسته است و آن سفیر ضمن ارسال گزارشی برای جناب آقای علم رونوشت آن را برای وزارت امورخارجه ارسال میدارد و آقای اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه از این اقدام امیر اسداللهخان ناراحت میشود و تلفنی با آقای امیر اسداللهخان علم میگوید: بهتر بود که چنانچه به چنین گزارشی احتیاج بود از طریق وزارت امورخارجه اقدام میکردید این جمله به آقای امیر اسداللهخان علم ناگوار میافتد که منجر به نزاع لفظی فیمابین آقایان میشود بهطوری که آقای علم چند روزی در حالت قهر بسر میبردهاند.
گزارش 12/5/1348 در اسناد ساواک:
چند روز قبل دکتر صادق برزگر در مجلس اظهار میداشت بطوری که شنیدهام چندی قبل بین آقایان هویدا و زاهدی اختلافی روی داده و تصور میرود یکی از علل تعویض زاهدی نتیجه این اختلاف باشد.
7/5/48 مذاکرات احسان نراقی و دکتر شهنواز:
احسان نراقی رئیس مؤسسه مطالعاتی و تحقیقات اجتماعی دانشگاه ضمن مذاکره با شخصی بنام دکتر شهنواز اظهار نموده که با مهندس قطبی رئیس تلویزیون ایران صحبت کرده و قرار شده ترتیب مصاحبهای با شهرداری تهران داده شود تا نامبرده در تلویزیون طی مصاحبهای راجع به تعریض خیابان ولی عصر توضیحاتی بدهد. دکتر شهنواز با اشاره به اینکه مطالب راجع به تعریض خیابان مزبور در جراید چاپ نشده اضافه کرد که چند روز قبل آقای اردشیر زاهدی در جاده نیاوران رانندهای را که آهسته میرانده و به بوق زدنهای او توجّه نکرده بقصد کشت کتک زده و بعد چون حالش بد شده وی را شخصاً به بیمارستان رسانده و بعد به سازمان امنیت تلفن کرده و از طرف سازمان شخص مضروب جلب گردیدهاست.
سپس شهنواز گفت: پزشک قانونی یک ماه و نیم به وی استراحت داده.... دکتر شهنواز در خاتمه این مطلب به دکتر نراقی توجیه کرده که به آقای نخستوزیر بگوید که: ما به دورة احمدشاه برگشتهایم.
گزارش 20/6/50 ساواک:
محمّد پورسرتیپ رئیس اداره هشتم سیاسی وزارت امورخارجه طی مذاکرات دوستانهای در منزل خود اظهار داشت چند روز است که مهندس اردشیر زاهدی به وزارت امورخارجه نمیآید و ظاهراً در نتیجه اختلافی است که با نخستوزیر پیدا کرده است و استعفا نموده و به قرار معلوم استعفای یادشده مورد قبول شاهنشاه آریامهر واقع نگردیده، ولی آقای هویدا شدیداً پافشاری مینماید که زاهدی از سمت وزارت امورخارجه برکنار گردد.
گزارش 4/5/1350 ساواک:
آقای مجید سرتیپی مدیرکل امور اداری وزارت آموزش و پرورش در یک صحبت دوستانه که در امور مختلف به عمل آمد اظهار داشت قریب دو هفته قبل بین اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه و امیر اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی گفتگو و مشاجرهای بر سر مسئلهای رخ داده و آقای اردشیر زاهدی خطاب به آقای علم گفته است که در این مملکت یا جای من است یا جای تو و موضوع به استحضار اعلیحضرت همایونی رسیده و متعاقب آن آقای زاهدی مراتب را معروض میدارد و استدعای راه چاره و حل قضیه مینماید نتیجتاً شاه موقتاً میفرمایند آقای علم به جای آقای منصورالملک به عنوان سفیر تعیین و به خارج اعزام و آقای عباس آرام وزیر اسبق امورخارجه به وزارت دربار منصوب گردد.
بعد از مطالعة اسنادی چند از ساواک دربارة اردشیر زاهدی، نظر «احمد سمیعی» را به نقل از کتاب «در سی و هفت سال» در خصوص اختلافات وی با هویدا ذکر میکنیم:
هنگامی که دشمنی هویدا و اردشیر زاهدی به اوج میرسد و عموم در پیشبینی عاقبت کار و تعیین برندة منازعه انگشت به دهان میمانند و مخصوصاً بعد از غروب روزی که اردشیر زاهدی در روی پلههای زیرزمین خانة هویدا به او فحش رکیک میدهد، عاقبت به گفتة مرحوم کاظمزاده رئیس دفتر معینیان، در پایان یکی از شرفیابیهای معمول، وقتی که معینیان میخواهد از اتاق کار شاه در کاخ نیاوران خارج شود، شاه او را مخاطب قرار میدهد و میگوید: ضمناً به زاهدی بگویید به خانهاش برود. معینیان بلافاصله بعد از ترک دفتر متوجه میشود که منظور از زاهدی هم میتواند اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه باشد و هم حسن زاهدی وزیر کشور، اما جرأت نمیکند دوباره به اتاق کار شاه برود و توضیح بخواهد. فردای آن روز از طریق فرح درمییابد که منظور اردشیر زاهدی بودهاست. عصر همان روز براساس برنامة قبل قرار بودهاست اردشیر زاهدی بیآنکه از مغضوبشدن خود آگاهی داشتهباشد با شاه در سعدآباد ملاقات کند. معینیان سرهنگ بازنشسته، فرخندهکیش رئیس انتظامات دفتر مخصوص را به درب بزرگ اصلی ورودی سعدآباد میفرستد تا منتظر زاهدی شود و او را لدیالورود نزد معینیان ببرد. زاهدی میآید و یکسره به اتاق معینیان میرود. هنوز چند دقیقه از ورود اردشیر زاهدی به اتاق معینیان نگذشته بود که صدای او شنیده شد که بلند و با عصبانیت میگفت: ای مادر ...! ای مادر...!
نشانهای دریافتی از افتخارات دورة پهلوی دریافت نشان بود. کسانی که دارای نشانهای بیشتری بودند، محترمتر مینمودند. اردشیر زاهدی دارای نشانهای بسیاری بود که اولین آن، «رستاخیز» ـ به مناسبت به اصطلاح قیام 28 مرداد 1332 ـ بود. این نشان به فعالیت وی در کنار پدرش به عنوان، رابط سازمان «سیا» و انگلیس تعلق گرفت که طی نامهای توسط سرتیپ سیامی در صورت جلسة 25 به وی اهدا شد. در نامة تیمسار ریاست وقت ستاد ارتش آمدهاست:
نظر به این که آقای اردشیر زاهدی چه قبل از روز فرخندة رستاخیز 28 مرداد و چه در روز 28 مرداد ماه قدم به قدم در معیت تیمسار سپهبد زاهدی فعالیتهای شایانی نموده که کاملاً هماهنگی با عملیات نظامی داشتهاست لذا کمیسیون پیشنهاد مینماید که به یک قطعه نشان درجه 1 رستاخیز مفتخر گردد. همانگونه که پیش از این نیز آمد، اردشیر زاهدی از دولتهای بیگانه نیز نشانهایی دریافت کردهاست.
اردشیر زاهدی در نگاه مورخین
احمدعلی مسعود انصاری
انصاری که خود از نزدیکان شاه و فرح بود، در بارة چندگانگیِ شخصیت چهرة زاهدی چنین مینویسد:
دستگیری هویدا: ظاهراً و آن طور که شنیدم امیر عباس هویدا به توصیه و اصرار اردشیر زاهدی دستگیر شد و سایرین را تنها به توصیه فرح و براساس نظرات یاران او دستگیر کردند.
ثروت اردشیر در آمریکا: خود اردشیر هم دائماً در حال درگیری مالی با سایر وراث است و اغلب کار به شکایت و شکایتکشی میرسد. از آن جمله اردشیر مدعی بود که به سفارش شاه فقید دو دستگاه اتومبیل بنز ضدگلوله نیز برای گارد خریده است و بعد از انقلاب کسی حاضر نبود طلب او را بپردازد و بالاخره تهدید کرد که با اسناد و مدارکی که در دست دارد به دادگاه شکایت خواهد کرد که برای گریز از دادگاه خانوادة پهلوی بالاخره ششصد هزار دلار پول اتومبیلها را به او دادند. اما دعوای اساسی او با وراث بر سر ارثیه همسر سابقش شهناز و دخترش همچنان باقیست. در وصیتنامه شاه برای شهناز 8% و برای مهناز زاهدی 2% ارث درنظر گرفته شده است.
عیاشیهای اردشیر: رضاپهلوی از همنشینی اردشیر و سلیقة او در خوشگذرانیها لذت میبرد، اما با اندیشة سیاسی او همراهی نداشت. تاحدی که با وجود اطلاع از روابط وسیع و سطح بالای او با مقامات «سیا» و دیگر سازمانهای امنیتی جهان و با نفوذ او نزد مقامات آمریکائی و پارهای از کشورهای اروپائی هیچ استفادهای از وی نمیکرد و در حالی که اردشیر زاهدی با بسیاری از شیوخ عرب دوست بود و بخصوص شیوخ بحرین، که حکومت خود را مدیون تلاش او برای جدائی بحرین از ایران ـ در زمانی که وی وزیر امورخارجه بود ـ میدانستند ولی رضا هیچگاه اجازه نداد که اردشیر بطور جدی برای برقراری رابطه پا در میان بگذارد. البته یکی از مشکلات رضا در همکاری با اردشیر و رجالی در ردیف او آن است که آنها شرط و شروط میگذارند. رضا به طور کلی نسبت به رجال دوران پدرش بدبین و آنان را دزد و بیگانه با ایران میداند. و برای آنها ارزشی قائل نیست.
حسین فردوست:
حسین فردوست در کتاب ظهور و سقوط پهلوی، مطالب بسیاری در بارة زاهدیها آورده است که در این فرصت فقط به گوشهای از آنها اشاره میکنیم:
ظاهراً در این زمان 40 ـ 1339 محمدرضا پهلوی با هدایت شاپورجی و علم قصد داشت که از ارتباطات اردشیر زاهدی با سازمان «سیا» در جهت تحکیم موقعیت خود سود جوید. اردشیر در دوران دولت امینی سفیر ایران در آمریکا بود و از طریق دوستان آمریکائی خود در جهت حذف امینی به نفع شاه تلاش میکرد. سفارت زاهدی دیری نپائید که به تهران فراخواندهشد. افشاگریهای دانشجویان ایرانی ساکن آمریکا علیه زاهدی و دیگر ترس و بیمی که دکتر امینی از ماندگار شدن اردشیر داشت، دلیل این فراخوانی بود. در دولت علم، اردشیر راهی لندن شد. و در دولت امیرعباس هویدا وزیر امورخارجه گردید.
محمدرضا پهلوی طی حکمی پیرامون اردشیر زاهدی در وزارت امورخارجة وی مینویسد:
نظر به پیشنهاد جناب آقای امیر عباس هویدا نخست وزیر بموجب این دستخط جناب اردشیر
زاهدی را به سمت وزارت امورخارجه منصوب و مقرر میداریم که در انجام وظایف محوله اقدام نماید ـ کاخ سعدآباد 4 دی 1345
اردشیر زاهدی در میان مقامات انگلیسی وآمریکائی دوستان زیادی پیدا کرد و با بالاترین مقامات رفتوآمد داشت. ولی در سیاست موفقیتی کسب نکرد...
آنچه مسلم است اردشیر نه یک سیاستمدار زبده بود و نه یک اندیشمند ژرفاندیش. فقط بدلیل انتصاب به پدر و بخاطر خوشخدمتی سپهبد زاهدی به مقامات رسیده بود. «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» از وی برای مقاصد و اهداف خود سود میبردند و او را عموماً «پسر خوب» خطاب میکردند.
اردشیر تا سال 1351 بر مسند وزارت امورخارجه ماندگار شد.سپس در این سال به عنوان سفیر ایران عازم واشنگتن شد و مسلماً شاه برای استفاده از وجود وی در آمریکا چنین مأموریتی را به او محول کرده بود.
در گزارش ساواک آمدهاست:
در محافل مختلف سیاسی شهرت یافته است که در جریان مبارزات انتخاباتی آمریکا، اردشیر زاهدی حدود 12 میلیون دلار صرف فعالیت تبلیغاتی به نفع کاندیداتوری «فورد» کردهاست.!!
اردشیر تا روی کار آمدن دولت شاپور بختیار سفیر ایران در آمریکا بود و در دی ماه 1357 از این سمت برکنار شد.
غلامـرضـا نجـاتـی
وزیران هویدا، اغلب از او حساب نمیبردند و خود را منصوب شاه میدانستند. به روال معمول حتی مانند نخست وزیران بعد از کودتا هم نبود، بهطوری که گاه وزیران در حضور او در جلسات هیأت وزیران ضمن مشاجره با یکدیگر فحاشی میکرد، حتی در یک مورد اردشیر زاهدی ـ وزیر خارجه ـ در حضور دیگر وزیران، هویدا را به باد دشنام گرفت.
مهمترین مرکز فعالیتهای تبلیغاتی رژیم، سفارت ایران در واشنگتن بود. در مدت سفارت اردشیر زاهدی، بین سالهای 1973 ـ 1979 تعداد کارکنان سفارت دو برابر و نیم شد. زاهدی در دوران تصدی سفارت ایران در بارة امور سیاسی و تصمیمگیریهای مهم، با شاه ارتباط مستقیم داشت و از او دستور میگرفت و به نخست وزیر هویدا و وزرای خارجه اعتنا نمیکرد و با بسیاری از مقامات سیاسی آمریکا دوستی و مراوده داشت. وی در محل سفارت، و نیز عالیترین هتلهای واشنگتن میهمانیهای باشکوه و پر زرق و برق، برپا میکرد. در میان شخصیتهای سیاسی، روزنامهنگاران و صاحبان ... به آنها هدایایی از قبیل جواهرات، خاویار، شامپاین، قالیچه، گل و ... میداد و مسلماً این فساد کمتر از مفاسد دیگر و این تکروی، کم اهمیتتر از درگیریهای درون رژیم نبود.
زاهدی در دوران اوجگیری حرکتهای مردمی و پیروزی انقلاب اسلامی
فعالیت اردشیر زاهدی در سالهای 1356 و 57 افزایش یافت. در سفر شاه به آمریکا، به دستور زاهدی، اعتبار نامحدودی برای جمعآوری ایرانیان، از ایالات مختلف این کشور و اعزام آنها به واشنگتن برای شرکت در تظاهرات به نفع شاه اختصاص دادهشد. کرایة هواپیما و هزینة هتل و غذای این قبیل افراد نیز پرداخت شد، اما همه چیز بر علیه شاه بود. پس از کشتار 17 شهریور 1357، اردشیر زاهدی به واشنگتن سفر کرد و با «وارن کریستوفر» معاون وزارت امور خارجه ملاقات کرد و درخواست کرد که دولت آمریکا از ایران حمایت کند، زیرا زاهدی مدعی بود که کمونیستهای سازمان یافته، تظاهرات را ترتیب میدهند.
در یازدهم آبانماه 1357، کمیتة هماهنگی در کاخ سفید تشکیل شد. زاهدی با برژینسکی ملاقات کرد و حمایت علنی کاخ سفید را از شاه خواستار شد. اما نظریات «کریستوفر» معاون امورخارجه ایالات متحده، خلاف نظریات زاهدی بود. روابط اردشیر زاهدی با برژینسکی در ایجاد روابط واشنگتن ـ تهران تأثیر مهمی داشت. زاهدیِ سفیر، رابط شاه و برژینسکی بود، اما وزارت امورخارجة آمریکا چندان به این روابط اهمیت نمیداد. اردشیر که همچون پدر میاندیشید، هنوز در حال و هوای کودتای 28 مرداد و همان شیوة کار بود. حتی در موردی پس از گفتگوی شاه و «سولیوان»، زاهدی با شاه تلفنی سخن گفت و روش جمعآوری افراد به طرفداری از شاه را مطرح نمود، ولی محمدرضا حرف او را قطع کرد و گفت: اوضاع نه تنها مانند سال 1953 نیست بلکه با دو هفته پیش هم تفاوت دارد. در 27 آبانماه 1357 اردشیر زاهدی با پیامی از کارتر برای شاه عازم ایران شد. در این پیام «کارتر» پشتیبانی کامل کاخ سفید را از شاه مطرح ساخت.
سولیوان در بارة عملکرد این دورة اردشیر چنین مینویسد:
من بارها زاهدی را میدیدم و لااقل هفتهای یک بار، مرا به منزلش دعوت میکرد. در آنجا گروههای مختلف همعقیده، شامل بازاریان و افسران ارتشی حضور داشتند. در میان افسران، ژنرال منوچهر خسروداد، فرماندة نیروهای هوابرد نیز دیده میشد.
زاهدی امیدوار بود با استفاده از نفوذ چند تن از روحانیون وابسته به دربار و کمک مالی و پشتیبانی تجار و بازاریانی که ثروت و دارائی خود را مدیون رژیم پهلوی میدانستند همراه با یاری نظامیان ستیزهجو، ائتلافی شبیه آنچه پدرش در سال 1332 ایجاد کرده بود، سازمان دهد. وی سعی داشت روزنامهنگاران آمریکایی را که به دیدنش میآمدند ـ برخی از آنها تظاهر به روزنامهنگاری میکردند ـ قانع کند که در ایران یک «اکثریت خاموش» وجود دارد که قریباً از رخوت بیرون میآید و مقابل انقلاب قرار خواهد گرفت. شاه با افکار و اعمال زاهدی توافق نداشت.
در 26 دی 1357 شاه بجای عزیمت به آمریکا راهی مصر و مراکش شد. زاهدی آن شب به برژینسکی اطلاع داد که شاه پس از مشورت با سادات و حسن، عازم آمریکا نشود. ولی زاهدی همچنان مصرّ بود که باید کودتایی نظیر آنچه در سال 1332 به وقوع پیوست، به اجرا درآید. برژینسکی طی ملاقاتی با
کارتر از وی خواست تا شاه را که متحد آمریکا بود، پناه دهد. کارتر از این پیشنهاد خشمگین شد و گفت: مایل نیست شاه در ایالات متحده تنیسبازی کند و آمریکائیها در تهران ربوده شوند و به قتل برسند!
اردشیر در واپسین روزهای حیات شاه بیشترِ اوقات بر بالین وی بود. پس از ترک ایران زاهدی همواره مورد سرزنش شاه قرار میگرفت. زیرا وی بخشی از نافرجامیهای گذشته را ناشی از توصیهها و اعمال او میدانست. بیش از یک سال زاهدی بیهوده تلاش کرده بود توجه شاه را نسبت به خویش جلب کند. شاه طی اقامت در پاناما و سپس در مکزیک او را طرد کرده بود و میگفت:
«این مرد دیوانه است»
با این حال زاهدی پس از اطلاع از بحرانی شدن وضع جسمانی شاه، خود را به مصر رسانید. در این هنگام محمدرضا که میدانست تنها چند هفته دیگر از زندگیاش باقی است، او را پذیرفت.
پس از مرگ شاه، زاهدی تنها شد. فقط داریوش همایون ـ داماد سپهبد فضلالله زاهدی و شوهر هما زاهدی ـ با اردشیر ارتباط داشتند. مرد عیاش عصر پهلوی در کاخ پدر و با ثروتی که از ایران به غارت برده بود همچنان در عیش و نوش است. در طی بیست سال گذشته تنها دوبار مطالبی چند از وی انتشار یافته است و اینک غروب عمر را در ذلت و سرگردانی میگذراند.
منــابــع
ـ اسناد ساواک
ـ خاطرات فردوست / ظهور و سقوط پهلوی / ج 1 و 2
ـ جستارهایی از تاریخ ایران
ـ 37 سال / احمد سمیعی
ـ تاریخ 25 سال / ج 1 و 2 / سرهنگ نجاتی
ـ از سید ضیأ تا بختیار / مسعود بهنود
ـ فرهنگ سیاسی ـ تاریخی / غلامرضا بابایی / ج 4
ـ من و خاندان پهلوی / احمدعلی مسعود انصاری
ـ خاطرات فردوست / ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
غلامرضا علیبابائی در کتاب فرهنگ تاریخ سیاسی از وی چنین یاد میکند: این افسر همدانی که بیشتر اهل بزم بود تا رزم، بیشتر سیاسی و پشت سرهم انداز بود تا نظامی، پس از زندگی پرحادثهای خود را به صدارت رساند. او از بسیاری جهات شبیه همدورهای خود، رزمآرا بود و همچون او با بزرگان وصلت کرد تا بتواند جاهطلبیهای سیاسی خود را ارضا کند. زاهدی دختر مؤتمنالملک پیرنیا را داشت که از خوشنامها و وجیهالملههای روزگار پس از مشروطیت بود. زاهدی با تحقیق و کتاب بیگانه بود و از عیاشیهای او داستانها گفتهاند.
انگلیسیها وقتی پس از شهریور 1320 به دفترش در اصفهان ریختند، کتابچهای در آن یافتند که تصویر و نشانهها و آدرس تمام روسپیان اصفهان در آن بود. پس از کودتای 28 مرداد، دولت کودتا با نزدیکشدن تاریخ برگزاری انتخابات (زمستان 1332) اختناق را شدت بخشید. دولت سه روز مانده به نوروز 1333 از مجلس با اکثریت قاطع (تنها سه رأی مخالف) رأی اعتماد گرفت. با آمدن زاهدی که در غیاب مجلس و زیر فشار انگلستان مجبور به تجدید روابط با آن کشور شده بود تبعید، شکنجه، اعدام و .... شروع شد و سلطة آمریکائیان روز به روز بیشتر میگردید. شاه و زاهدی از قرارداد نفت 17 میلیون دلار رشوه گرفتند. زاهدی پس از 19 ماه حکومت اختناق و فشار، و دارا شدن 70 سال سن احتیاج به استراحت داشت! بخصوص که نخستوزیر جدید (حسین علا) مورد تأئید کامل آمریکائیها بود. زاهدی به دستور شاه روانة اروپا شد. در پایتخت سوئیس یک کاخ مجلل خرید و ملکة زیبایی آن سال کشور سوئیس را با حقوق بسیار گزاف استخدام کرد که کنار او زندگی کند. مرگ زاهدی در اثر هیجان زیاد و در آغوش یک زن زیباروی سوئیسی رخ داد.
اردشیر زاهدی
اردشیر زاهدی در میان درباریان از سه ویژگی برخوردار بود:
1ـ پسر فضلالله زاهدی
2ـ داماد محمدرضا پهلوی و مورد تأئید دربار.
3ـ وابسته به «سیا» و معروف به «پسر خوب واشنگتن»
اردشیر زاهدی در مهرماه 1307 در تهران به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتی را در تهران و اصفهان به پایان برد. مدتی در دبیرستان اسلامیه بیروت تحصیل کرد و سپس راهی آمریکا شد. در سال 1338 گواهینامة کشاورزی را از کالج کشاورزی ایالت «یوتا» امریکا دریافت کرد که معادل مدرک کارشناسی در ایران بود.
اردشیر زاهدی کمتر از یک سال در لبنان تحصیل کرد و هنگامی که اصل 4 ترومن مطرح شد، وارد کشور گردید و سمت خزانهدار کمیسیون مشترک ایران و آمریکا و معاونت اصل 4 ترومن را به عهده گرفت.
دربارة فعالیتهای سیاسی وی در اسناد ساواک آمدهاست:
در جریان 28 مرداد، جناب آقای زاهدی با پدر فقید خویش همکاری مؤثری به عمل آورد و در چهارم آبان 1332 به سمت آجودان کشوری شاهنشاه آریامهر نائل آمد. در آبانماه 1335 مراسم نامزدی وی با شهناز پهلوی ـ دختر فوزیه ـ اعلام شد و در سال 1336 عروسی انجام گرفت.
زاهدی مدتی سرپرستی عالی دانشجویان ایرانی در خارج را بهعهده داشت و در سال 1338 به سفارت ایران در واشنگتن منصوب شد. وی تا سال 1341 در این سمت باقی ماند و در نهایت به سفیرکبیری ایران در لندن برگزیده شد. در سال 1345 وزیر امورخارجة کابینة امیرعباس هویدا شد. وی در طول مدت خدمتگذاری به رژیم پهلوی نشانهای بسیاری کسب کرد که از جملهاند: مدال درجه دوم تاج، درجه یک همایون و رستاخیز 28 مرداد. همچنین زاهدی از کشورهائی چون آلمان، اردن، ژاپن، ایتالیا، چین و عراق به مناسبتهای مختلف نشانهایی گرفت.
عدهای بر این باورند که ارتباط وی با سازمان «سیا» از دوران تحصیل در بیروت و آمریکا آغاز شده و عدهای این وابستگی را به دورة کودتای 28 مرداد ربط میدهند. ازدواج زاهدی با شهناز کمتر از ده سال دوام نیاورد و در سال 1343 به طلاق انجامید. اسناد ساواک این جدایی را چنین گزارش میدهد:
موضوع جدایی بین والاحضرت شهناز پهلوی و آقای اردشیر زاهدی مورد گفتگو در بین طبقات مختلف مردم قرار دارد. در هر طبقهای از طبقات مختلف از نجابت و حسن خلق والاحضرت شهناز بحث و گفتگو میکنند و عقیده و افکار عمومی بر این است که عیاشیهای آقای اردشیر زاهدی که نتوانسته است خود را لایق همسری دختر شاهنشاه نشان دهد عامل اصلی این جدایی بودهاست و روی این اصل ارزش و احترام اردشیر زاهدی حتی در بین دوستان او از بین رفته است. پس از جدایی از اردشیر زاهدی، مدتها شایعة ازدواج شهناز با برادر شاه مراکش و یا پسر محمود زنگنه مطرح بود، اما سرانجام وی با خسرو جهانبانی از اعضای خانوادة درباری جهانبانی ازدواج کرد.
در سالهای 1346 ـ 1347 چندین اعلامیه علیه اردشیر زاهدی منتشر شد که بعضی از آنها مربوط به درباریان بود. در متن اعلامیهها بیشتر به بزهکاری، دزدی، تجاوز و عیاشیهای اردشیر اشاره شده بود.
در گزارش 21/5/1346 ساواک آمده است:
تعداد هفت پاکت محتوای اعلامیه خطی علیه آقای مهندس اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه توسط پست شهری به آدرسهای اشخاص مختلف ارسال شده، که از توزیع آن جلوگیری به عمل آمدهاست. در این اعلامیهها به آقای اردشیر زاهدی شدیداً حمله شده و پدرش را دزد نفت قلمداد نمودهاند. ضمناً اضافه شده که آقای زاهدی در وزارت امورخارجه به کارمندان عالیرتبه اهانت نموده و نسبت به آنها فحاشی مینماید. در خاتمه والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی را که حاضر به آشتی با مشارالیه نمیباشد محق دانستهاند.
رئیس ساواک در پینوشت سند مینویسد:
نامه که با خط قرآنی است، نویسنده را پیدا کنید. نویسندة این نامه با تمسک به کلام حضرت امیر(ع) در مورد میدان داشتن اراذل و اوباش برای فعالیت و در مقابل محدودیت افاضل و اندیشمندان مینویسد:
امروز فقط راجع به وزارت خارجه صحبت میکنم. وقتی یک پسر بدسابقه، بیسواد و پسر دزد نفت سپهبد زاهدی معروف از آن بیشرفها و بدسابقهها که تمام همدانیها سوابق آن بیشرف دزد را خوب اطلاع دارند، دزدیهای نفت و ریاست وزرایش معروف عام و خاص است، وقتی پسر یک چنین آدمی را وزیر خارجه میکنند، پسرة بیسواد که در آمریکا مدرسه (یوتا) را میگوید: تمام کرده است، باید او هم اعضای وزارت خارجه را ... خطاب کند. چون خودش از ...ان بوده و تمام عمر با ...ـان سر و کار و حشر و نشر داشته و از پدر جز دزدی و بیناموسی ارث دیگری نبرده است. بدسابقه و جاسوسی را هم خوب یاد گرفته حالا اعضای وزارت خارجه را مثل خودش .... مینامد. خاک بر سر این وزارت خارجه که همه با هم متفقاً دست از کار نکشیدند و فحش و ناسزاگوئی این پسرة بدسابقه را شنیدند و بدون جواب گذاشتند.
بیهوده نیست که والاحضرت شهناز ابداً حاضر نیست با این پسر آشتی کند. معلوم میشود در این وزارتخانه بیغیرتی اعضا یکی از صفات برجسته است. وقتی که در یک وزارتخانه اراذلی چون اردشیر در رأس قرار گیرد و اشخاص فاضل باسابقه در کنار باشند وای به حال این مملکت. در این مختصر بیش از این نتوانستم بگویم حالا اشخاص خود تعمق نموده تشخیص دهند
علاوه بر اردشیر کیها ... هستند.....)
اختلافات
در میان انبوه اسنادی که از ساواک دربارة اختلافات اردشیر زاهدی با رجال سیاسی به جای مانده است، به اختصار به چند نمونه اشاره میکنیم:
1/12/1347 علم و اردشیر زاهدی:
اخیراً در نخست وزیری شایع شدهاست که بین آقایان زاهدی و علم اختلافات شدیدی بوجود آمده و آقای علم برای شرفیابی حضوری به اروپا رفته است. ضمناً این اواخر آقای زاهدی چنان اعمالی انجام میدهد که باعث رنجش نخستوزیر و تیمسار سپهبد نصیری گردیده است.
26/3/1347 وزارت امورخارجه:
در چند شب پیش در منزل یکی از کارمندان وزارت امورخارجه عدهای از صاحبان مشاغل مختلف دولتی حضور داشتند. بحثهای مفصلی به میان کشیدهشد منجمله اوضاع وزارت امورخارجه و این که وزیر فعلی آن (آقای اردشیر زاهدی) مرد بددهن و فحاشی است و بحثهای زیادی نمودند و برای مثال گفتند چندی پیش آقای احمد اقبال را مأمور سفارت ایران در مراکش نمودند ایشان به علت پیشآمد جنگ اعراب و اسرائیل در رفتن به مأموریت مسامحه و تعلل بخرج دادند و آقای زاهدی وزیر امورخارجه روی یادداشتی به قسمت مربوطه نگاشتند حال که این ... (احمد اقبال) به مأموریت مراکش نرفت ... دیگری اعزام نمائید که آقای اقبال جریان را به اطلاع آقای دکتر منوچهر اقبال رئیس هیأت مدیره شرکت ملّی نفت رسانیده و ایشان هم مراتب را در ترکیـه به عرض شاهنشاه آریامهر رسـانیده که آقـای احمـد اقبال معروض میدارد تصور میکنم سفیر شاهنشاه آریامهر هیچوقت ... نخـواهدبود !!! یا اینکه آقای زاهدی به معاونان خود در اتاق وزارت حرفهای بسیار رکیک و مستهجن نثار میکند و آنها نیز مستأصل و از این قسمت عصبانی و ناراحتند، عقیدة حاضرین بر این بود که مسلماً اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر خود از این وضع ناراضی و از آقای زاهدی خوششان نمیآید لیکن روی قدرتهایی که معلوم نیست و ایشان (آقای زاهدی) بدان بستگی دارند در پست خود باقی ماندهاند و چون نه اطلاعات سیاسی دارند و نه اطلاعات اداری، حتی مهندس کشاورزی نیستند، دیپلمه کشاورزی هستند. وزیر امورخارجه یک دفعة دیگر به خود او میگوید .... چون کلمات خلاف اخلاق بود حذف شد.. را ...
گزارش 29/11/1347 ساواک:
در میهمانی منزل امیرسلیمانی که عدهای نیز حضور داشتند امیرسلیمانی اظهار میداشت:
پس از بازگشت شاهنشاهآریامهر به کشور اردشیر زاهدی نخستوزیر خواهد شد و در دوران نخستوزیریش خیلیها را منکوب خواهد نمود و نخستوزیر باقدرتی خواهد بود. چون در حال حاضر اغلب رجال مملکتی را بطور علنی فحش و ناسزا میدهد و از کسی هم نمیترسد و اکباتانی و خلیلی نیز که در میهمانی شرکت داشتند اضافه نمودند آقای اردشیر زاهدی بر اثر اختلاف با آقای علم حتی سیلی نیز به صورت وی زده است و شایع است که آقای علم با حالت قهر به اروپا رفته بودهاند و همچنین گفته میشود که بین آقای نخستوزیر و آقای دکتر اقبال اختلافاتی وجود دارد و آقای نخستوزیر بیمیل نیست که برای آقای اقبال پرونده بسازد ...
گزارش 14/1/1348 ساواک:
میگویند امیر اسداللهخان علم وزیر دربار در یکی از سفرهای خارج از کشور گزارشی خواسته است و آن سفیر ضمن ارسال گزارشی برای جناب آقای علم رونوشت آن را برای وزارت امورخارجه ارسال میدارد و آقای اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه از این اقدام امیر اسداللهخان ناراحت میشود و تلفنی با آقای امیر اسداللهخان علم میگوید: بهتر بود که چنانچه به چنین گزارشی احتیاج بود از طریق وزارت امورخارجه اقدام میکردید این جمله به آقای امیر اسداللهخان علم ناگوار میافتد که منجر به نزاع لفظی فیمابین آقایان میشود بهطوری که آقای علم چند روزی در حالت قهر بسر میبردهاند.
گزارش 12/5/1348 در اسناد ساواک:
چند روز قبل دکتر صادق برزگر در مجلس اظهار میداشت بطوری که شنیدهام چندی قبل بین آقایان هویدا و زاهدی اختلافی روی داده و تصور میرود یکی از علل تعویض زاهدی نتیجه این اختلاف باشد.
7/5/48 مذاکرات احسان نراقی و دکتر شهنواز:
احسان نراقی رئیس مؤسسه مطالعاتی و تحقیقات اجتماعی دانشگاه ضمن مذاکره با شخصی بنام دکتر شهنواز اظهار نموده که با مهندس قطبی رئیس تلویزیون ایران صحبت کرده و قرار شده ترتیب مصاحبهای با شهرداری تهران داده شود تا نامبرده در تلویزیون طی مصاحبهای راجع به تعریض خیابان ولی عصر توضیحاتی بدهد. دکتر شهنواز با اشاره به اینکه مطالب راجع به تعریض خیابان مزبور در جراید چاپ نشده اضافه کرد که چند روز قبل آقای اردشیر زاهدی در جاده نیاوران رانندهای را که آهسته میرانده و به بوق زدنهای او توجّه نکرده بقصد کشت کتک زده و بعد چون حالش بد شده وی را شخصاً به بیمارستان رسانده و بعد به سازمان امنیت تلفن کرده و از طرف سازمان شخص مضروب جلب گردیدهاست.
سپس شهنواز گفت: پزشک قانونی یک ماه و نیم به وی استراحت داده.... دکتر شهنواز در خاتمه این مطلب به دکتر نراقی توجیه کرده که به آقای نخستوزیر بگوید که: ما به دورة احمدشاه برگشتهایم.
گزارش 20/6/50 ساواک:
محمّد پورسرتیپ رئیس اداره هشتم سیاسی وزارت امورخارجه طی مذاکرات دوستانهای در منزل خود اظهار داشت چند روز است که مهندس اردشیر زاهدی به وزارت امورخارجه نمیآید و ظاهراً در نتیجه اختلافی است که با نخستوزیر پیدا کرده است و استعفا نموده و به قرار معلوم استعفای یادشده مورد قبول شاهنشاه آریامهر واقع نگردیده، ولی آقای هویدا شدیداً پافشاری مینماید که زاهدی از سمت وزارت امورخارجه برکنار گردد.
گزارش 4/5/1350 ساواک:
آقای مجید سرتیپی مدیرکل امور اداری وزارت آموزش و پرورش در یک صحبت دوستانه که در امور مختلف به عمل آمد اظهار داشت قریب دو هفته قبل بین اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه و امیر اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی گفتگو و مشاجرهای بر سر مسئلهای رخ داده و آقای اردشیر زاهدی خطاب به آقای علم گفته است که در این مملکت یا جای من است یا جای تو و موضوع به استحضار اعلیحضرت همایونی رسیده و متعاقب آن آقای زاهدی مراتب را معروض میدارد و استدعای راه چاره و حل قضیه مینماید نتیجتاً شاه موقتاً میفرمایند آقای علم به جای آقای منصورالملک به عنوان سفیر تعیین و به خارج اعزام و آقای عباس آرام وزیر اسبق امورخارجه به وزارت دربار منصوب گردد.
بعد از مطالعة اسنادی چند از ساواک دربارة اردشیر زاهدی، نظر «احمد سمیعی» را به نقل از کتاب «در سی و هفت سال» در خصوص اختلافات وی با هویدا ذکر میکنیم:
هنگامی که دشمنی هویدا و اردشیر زاهدی به اوج میرسد و عموم در پیشبینی عاقبت کار و تعیین برندة منازعه انگشت به دهان میمانند و مخصوصاً بعد از غروب روزی که اردشیر زاهدی در روی پلههای زیرزمین خانة هویدا به او فحش رکیک میدهد، عاقبت به گفتة مرحوم کاظمزاده رئیس دفتر معینیان، در پایان یکی از شرفیابیهای معمول، وقتی که معینیان میخواهد از اتاق کار شاه در کاخ نیاوران خارج شود، شاه او را مخاطب قرار میدهد و میگوید: ضمناً به زاهدی بگویید به خانهاش برود. معینیان بلافاصله بعد از ترک دفتر متوجه میشود که منظور از زاهدی هم میتواند اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه باشد و هم حسن زاهدی وزیر کشور، اما جرأت نمیکند دوباره به اتاق کار شاه برود و توضیح بخواهد. فردای آن روز از طریق فرح درمییابد که منظور اردشیر زاهدی بودهاست. عصر همان روز براساس برنامة قبل قرار بودهاست اردشیر زاهدی بیآنکه از مغضوبشدن خود آگاهی داشتهباشد با شاه در سعدآباد ملاقات کند. معینیان سرهنگ بازنشسته، فرخندهکیش رئیس انتظامات دفتر مخصوص را به درب بزرگ اصلی ورودی سعدآباد میفرستد تا منتظر زاهدی شود و او را لدیالورود نزد معینیان ببرد. زاهدی میآید و یکسره به اتاق معینیان میرود. هنوز چند دقیقه از ورود اردشیر زاهدی به اتاق معینیان نگذشته بود که صدای او شنیده شد که بلند و با عصبانیت میگفت: ای مادر ...! ای مادر...!
نشانهای دریافتی از افتخارات دورة پهلوی دریافت نشان بود. کسانی که دارای نشانهای بیشتری بودند، محترمتر مینمودند. اردشیر زاهدی دارای نشانهای بسیاری بود که اولین آن، «رستاخیز» ـ به مناسبت به اصطلاح قیام 28 مرداد 1332 ـ بود. این نشان به فعالیت وی در کنار پدرش به عنوان، رابط سازمان «سیا» و انگلیس تعلق گرفت که طی نامهای توسط سرتیپ سیامی در صورت جلسة 25 به وی اهدا شد. در نامة تیمسار ریاست وقت ستاد ارتش آمدهاست:
نظر به این که آقای اردشیر زاهدی چه قبل از روز فرخندة رستاخیز 28 مرداد و چه در روز 28 مرداد ماه قدم به قدم در معیت تیمسار سپهبد زاهدی فعالیتهای شایانی نموده که کاملاً هماهنگی با عملیات نظامی داشتهاست لذا کمیسیون پیشنهاد مینماید که به یک قطعه نشان درجه 1 رستاخیز مفتخر گردد. همانگونه که پیش از این نیز آمد، اردشیر زاهدی از دولتهای بیگانه نیز نشانهایی دریافت کردهاست.
اردشیر زاهدی در نگاه مورخین
احمدعلی مسعود انصاری
انصاری که خود از نزدیکان شاه و فرح بود، در بارة چندگانگیِ شخصیت چهرة زاهدی چنین مینویسد:
دستگیری هویدا: ظاهراً و آن طور که شنیدم امیر عباس هویدا به توصیه و اصرار اردشیر زاهدی دستگیر شد و سایرین را تنها به توصیه فرح و براساس نظرات یاران او دستگیر کردند.
ثروت اردشیر در آمریکا: خود اردشیر هم دائماً در حال درگیری مالی با سایر وراث است و اغلب کار به شکایت و شکایتکشی میرسد. از آن جمله اردشیر مدعی بود که به سفارش شاه فقید دو دستگاه اتومبیل بنز ضدگلوله نیز برای گارد خریده است و بعد از انقلاب کسی حاضر نبود طلب او را بپردازد و بالاخره تهدید کرد که با اسناد و مدارکی که در دست دارد به دادگاه شکایت خواهد کرد که برای گریز از دادگاه خانوادة پهلوی بالاخره ششصد هزار دلار پول اتومبیلها را به او دادند. اما دعوای اساسی او با وراث بر سر ارثیه همسر سابقش شهناز و دخترش همچنان باقیست. در وصیتنامه شاه برای شهناز 8% و برای مهناز زاهدی 2% ارث درنظر گرفته شده است.
عیاشیهای اردشیر: رضاپهلوی از همنشینی اردشیر و سلیقة او در خوشگذرانیها لذت میبرد، اما با اندیشة سیاسی او همراهی نداشت. تاحدی که با وجود اطلاع از روابط وسیع و سطح بالای او با مقامات «سیا» و دیگر سازمانهای امنیتی جهان و با نفوذ او نزد مقامات آمریکائی و پارهای از کشورهای اروپائی هیچ استفادهای از وی نمیکرد و در حالی که اردشیر زاهدی با بسیاری از شیوخ عرب دوست بود و بخصوص شیوخ بحرین، که حکومت خود را مدیون تلاش او برای جدائی بحرین از ایران ـ در زمانی که وی وزیر امورخارجه بود ـ میدانستند ولی رضا هیچگاه اجازه نداد که اردشیر بطور جدی برای برقراری رابطه پا در میان بگذارد. البته یکی از مشکلات رضا در همکاری با اردشیر و رجالی در ردیف او آن است که آنها شرط و شروط میگذارند. رضا به طور کلی نسبت به رجال دوران پدرش بدبین و آنان را دزد و بیگانه با ایران میداند. و برای آنها ارزشی قائل نیست.
حسین فردوست:
حسین فردوست در کتاب ظهور و سقوط پهلوی، مطالب بسیاری در بارة زاهدیها آورده است که در این فرصت فقط به گوشهای از آنها اشاره میکنیم:
ظاهراً در این زمان 40 ـ 1339 محمدرضا پهلوی با هدایت شاپورجی و علم قصد داشت که از ارتباطات اردشیر زاهدی با سازمان «سیا» در جهت تحکیم موقعیت خود سود جوید. اردشیر در دوران دولت امینی سفیر ایران در آمریکا بود و از طریق دوستان آمریکائی خود در جهت حذف امینی به نفع شاه تلاش میکرد. سفارت زاهدی دیری نپائید که به تهران فراخواندهشد. افشاگریهای دانشجویان ایرانی ساکن آمریکا علیه زاهدی و دیگر ترس و بیمی که دکتر امینی از ماندگار شدن اردشیر داشت، دلیل این فراخوانی بود. در دولت علم، اردشیر راهی لندن شد. و در دولت امیرعباس هویدا وزیر امورخارجه گردید.
محمدرضا پهلوی طی حکمی پیرامون اردشیر زاهدی در وزارت امورخارجة وی مینویسد:
نظر به پیشنهاد جناب آقای امیر عباس هویدا نخست وزیر بموجب این دستخط جناب اردشیر
زاهدی را به سمت وزارت امورخارجه منصوب و مقرر میداریم که در انجام وظایف محوله اقدام نماید ـ کاخ سعدآباد 4 دی 1345
اردشیر زاهدی در میان مقامات انگلیسی وآمریکائی دوستان زیادی پیدا کرد و با بالاترین مقامات رفتوآمد داشت. ولی در سیاست موفقیتی کسب نکرد...
آنچه مسلم است اردشیر نه یک سیاستمدار زبده بود و نه یک اندیشمند ژرفاندیش. فقط بدلیل انتصاب به پدر و بخاطر خوشخدمتی سپهبد زاهدی به مقامات رسیده بود. «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» از وی برای مقاصد و اهداف خود سود میبردند و او را عموماً «پسر خوب» خطاب میکردند.
اردشیر تا سال 1351 بر مسند وزارت امورخارجه ماندگار شد.سپس در این سال به عنوان سفیر ایران عازم واشنگتن شد و مسلماً شاه برای استفاده از وجود وی در آمریکا چنین مأموریتی را به او محول کرده بود.
در گزارش ساواک آمدهاست:
در محافل مختلف سیاسی شهرت یافته است که در جریان مبارزات انتخاباتی آمریکا، اردشیر زاهدی حدود 12 میلیون دلار صرف فعالیت تبلیغاتی به نفع کاندیداتوری «فورد» کردهاست.!!
اردشیر تا روی کار آمدن دولت شاپور بختیار سفیر ایران در آمریکا بود و در دی ماه 1357 از این سمت برکنار شد.
غلامـرضـا نجـاتـی
وزیران هویدا، اغلب از او حساب نمیبردند و خود را منصوب شاه میدانستند. به روال معمول حتی مانند نخست وزیران بعد از کودتا هم نبود، بهطوری که گاه وزیران در حضور او در جلسات هیأت وزیران ضمن مشاجره با یکدیگر فحاشی میکرد، حتی در یک مورد اردشیر زاهدی ـ وزیر خارجه ـ در حضور دیگر وزیران، هویدا را به باد دشنام گرفت.
مهمترین مرکز فعالیتهای تبلیغاتی رژیم، سفارت ایران در واشنگتن بود. در مدت سفارت اردشیر زاهدی، بین سالهای 1973 ـ 1979 تعداد کارکنان سفارت دو برابر و نیم شد. زاهدی در دوران تصدی سفارت ایران در بارة امور سیاسی و تصمیمگیریهای مهم، با شاه ارتباط مستقیم داشت و از او دستور میگرفت و به نخست وزیر هویدا و وزرای خارجه اعتنا نمیکرد و با بسیاری از مقامات سیاسی آمریکا دوستی و مراوده داشت. وی در محل سفارت، و نیز عالیترین هتلهای واشنگتن میهمانیهای باشکوه و پر زرق و برق، برپا میکرد. در میان شخصیتهای سیاسی، روزنامهنگاران و صاحبان ... به آنها هدایایی از قبیل جواهرات، خاویار، شامپاین، قالیچه، گل و ... میداد و مسلماً این فساد کمتر از مفاسد دیگر و این تکروی، کم اهمیتتر از درگیریهای درون رژیم نبود.
زاهدی در دوران اوجگیری حرکتهای مردمی و پیروزی انقلاب اسلامی
فعالیت اردشیر زاهدی در سالهای 1356 و 57 افزایش یافت. در سفر شاه به آمریکا، به دستور زاهدی، اعتبار نامحدودی برای جمعآوری ایرانیان، از ایالات مختلف این کشور و اعزام آنها به واشنگتن برای شرکت در تظاهرات به نفع شاه اختصاص دادهشد. کرایة هواپیما و هزینة هتل و غذای این قبیل افراد نیز پرداخت شد، اما همه چیز بر علیه شاه بود. پس از کشتار 17 شهریور 1357، اردشیر زاهدی به واشنگتن سفر کرد و با «وارن کریستوفر» معاون وزارت امور خارجه ملاقات کرد و درخواست کرد که دولت آمریکا از ایران حمایت کند، زیرا زاهدی مدعی بود که کمونیستهای سازمان یافته، تظاهرات را ترتیب میدهند.
در یازدهم آبانماه 1357، کمیتة هماهنگی در کاخ سفید تشکیل شد. زاهدی با برژینسکی ملاقات کرد و حمایت علنی کاخ سفید را از شاه خواستار شد. اما نظریات «کریستوفر» معاون امورخارجه ایالات متحده، خلاف نظریات زاهدی بود. روابط اردشیر زاهدی با برژینسکی در ایجاد روابط واشنگتن ـ تهران تأثیر مهمی داشت. زاهدیِ سفیر، رابط شاه و برژینسکی بود، اما وزارت امورخارجة آمریکا چندان به این روابط اهمیت نمیداد. اردشیر که همچون پدر میاندیشید، هنوز در حال و هوای کودتای 28 مرداد و همان شیوة کار بود. حتی در موردی پس از گفتگوی شاه و «سولیوان»، زاهدی با شاه تلفنی سخن گفت و روش جمعآوری افراد به طرفداری از شاه را مطرح نمود، ولی محمدرضا حرف او را قطع کرد و گفت: اوضاع نه تنها مانند سال 1953 نیست بلکه با دو هفته پیش هم تفاوت دارد. در 27 آبانماه 1357 اردشیر زاهدی با پیامی از کارتر برای شاه عازم ایران شد. در این پیام «کارتر» پشتیبانی کامل کاخ سفید را از شاه مطرح ساخت.
سولیوان در بارة عملکرد این دورة اردشیر چنین مینویسد:
من بارها زاهدی را میدیدم و لااقل هفتهای یک بار، مرا به منزلش دعوت میکرد. در آنجا گروههای مختلف همعقیده، شامل بازاریان و افسران ارتشی حضور داشتند. در میان افسران، ژنرال منوچهر خسروداد، فرماندة نیروهای هوابرد نیز دیده میشد.
زاهدی امیدوار بود با استفاده از نفوذ چند تن از روحانیون وابسته به دربار و کمک مالی و پشتیبانی تجار و بازاریانی که ثروت و دارائی خود را مدیون رژیم پهلوی میدانستند همراه با یاری نظامیان ستیزهجو، ائتلافی شبیه آنچه پدرش در سال 1332 ایجاد کرده بود، سازمان دهد. وی سعی داشت روزنامهنگاران آمریکایی را که به دیدنش میآمدند ـ برخی از آنها تظاهر به روزنامهنگاری میکردند ـ قانع کند که در ایران یک «اکثریت خاموش» وجود دارد که قریباً از رخوت بیرون میآید و مقابل انقلاب قرار خواهد گرفت. شاه با افکار و اعمال زاهدی توافق نداشت.
در 26 دی 1357 شاه بجای عزیمت به آمریکا راهی مصر و مراکش شد. زاهدی آن شب به برژینسکی اطلاع داد که شاه پس از مشورت با سادات و حسن، عازم آمریکا نشود. ولی زاهدی همچنان مصرّ بود که باید کودتایی نظیر آنچه در سال 1332 به وقوع پیوست، به اجرا درآید. برژینسکی طی ملاقاتی با
کارتر از وی خواست تا شاه را که متحد آمریکا بود، پناه دهد. کارتر از این پیشنهاد خشمگین شد و گفت: مایل نیست شاه در ایالات متحده تنیسبازی کند و آمریکائیها در تهران ربوده شوند و به قتل برسند!
اردشیر در واپسین روزهای حیات شاه بیشترِ اوقات بر بالین وی بود. پس از ترک ایران زاهدی همواره مورد سرزنش شاه قرار میگرفت. زیرا وی بخشی از نافرجامیهای گذشته را ناشی از توصیهها و اعمال او میدانست. بیش از یک سال زاهدی بیهوده تلاش کرده بود توجه شاه را نسبت به خویش جلب کند. شاه طی اقامت در پاناما و سپس در مکزیک او را طرد کرده بود و میگفت:
«این مرد دیوانه است»
با این حال زاهدی پس از اطلاع از بحرانی شدن وضع جسمانی شاه، خود را به مصر رسانید. در این هنگام محمدرضا که میدانست تنها چند هفته دیگر از زندگیاش باقی است، او را پذیرفت.
پس از مرگ شاه، زاهدی تنها شد. فقط داریوش همایون ـ داماد سپهبد فضلالله زاهدی و شوهر هما زاهدی ـ با اردشیر ارتباط داشتند. مرد عیاش عصر پهلوی در کاخ پدر و با ثروتی که از ایران به غارت برده بود همچنان در عیش و نوش است. در طی بیست سال گذشته تنها دوبار مطالبی چند از وی انتشار یافته است و اینک غروب عمر را در ذلت و سرگردانی میگذراند.
منــابــع
ـ اسناد ساواک
ـ خاطرات فردوست / ظهور و سقوط پهلوی / ج 1 و 2
ـ جستارهایی از تاریخ ایران
ـ 37 سال / احمد سمیعی
ـ تاریخ 25 سال / ج 1 و 2 / سرهنگ نجاتی
ـ از سید ضیأ تا بختیار / مسعود بهنود
ـ فرهنگ سیاسی ـ تاریخی / غلامرضا بابایی / ج 4
ـ من و خاندان پهلوی / احمدعلی مسعود انصاری
ـ خاطرات فردوست / ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات