همه برگردید


1494 بازدید

مطلب ذیل مربوط به صبح تا بعد از ظهر روز ششم عملیات بدر می‌باشد. در روز ششم عملیات آقایان غلامپور (معاونت عملیات قرار گاه ظفر)، حسن دانایی فر (مسئول طرح و عملیات قرار گاه خاتم الانبیاء (ص) غلامرضا محرابی (مسئول اطلاعات قرار گاه نجف) جمع حاضر را در سنگر قرار گاه ظفر به فرماندهی سرهنگ صیاد شیرازی و جانشینی برادر رحیم صفوی تشکیل می‌دادند.

*برادر رحیم پس از خواندن نماز صبح در ساعت 6:30 نزد سرهنگ محمدی فرمانده تیپ 55 رفته و از وی می‌پرسد:
«دوگروهانتان در خط مستقرند یا نه؟»
سرهنگ محمدی:
«آنها بخاطر کمبود ماشین فقط توانسته اند دو گروهانشان را بخط برسانند»
این در حالی بود که فاصله نیروها با لحاظ اول حدود سه کیلومتر بود. علاوه بر این سه گردانی که از تیپ 55 قرار بود، پشت خط جمل آرایش بگیرند و خط دوم را مستحکم کنند هنوز مستقر نشده بود. این سه گردان به منظور محکم کردن خ دوم پدافندی به خط فرستاده شده بودند. در این زمان نیروی سپاهی مناسبی در دسترس نبود و از یگانهای موجود ارتش و سپاه تنها تیپ 23 نوهد سالم مانده که آنهم در کنار شرقی دجله مستقر شده بود. نیروهای موجود نیز که فاقد روحیه، سازمان و فرماندهی بودند از نیمه های شب جملگی از خط بر می‌گشتند و تقریبا از ساعت 1:30 عقب نشینی نسبی شروع شده بود. در این روز دشمن به قصد گسترش رخنه از اوائل صبح حرکت اصلی خود را آغاز کرد و همزمان با پشتیبانی شدید آتش توپخانه خط صفین را پیوسته تحت فشار قرار داد. با اینکه برادر رحیم صفوی خود روی سیل بند و در نزدیکی خط حضور داشت لیکن هر لحظه خبرهای متناقضی از خط می‌رسید. در این میان سرهنگ صیاد شیرازی که به تازگی از منطقه بازدید کرده بود وارد قرارگاه شد. ایشان و برادر رحیم خود به وضوح مشاهد می‌کردند که نیروها در پشت سیل بند اول به صورت غیر منظم و پراکنده بدون دستور به طرف جنوب به حرکت در آمده اند. این نیروها که بیشتر از عناصر تیپ 55 و تعداد کمی از تیپ ویژه شهدا بودند وقتی در مسیر برگشت با برادران رحیم و صیاد مواجه می‌شدند. سرشان را پایین انداخته و با شرمساری به راه خود ادامه می‌دادند. بدین ترتیب نیروهای خودی تا ساعت 7 صبح خاکریز را تا کانال شمالی جنوبی از دست دادند. پس از آن دشمن به شروع عملیات مهندسی و احداث خاکریز روی جاده یا سیل بند دوم به طرف جنوب، در واقع نشان می‌داد قصد دارد فلش دیگری را باز نماید.
این در حالی بود که خط دفاعی از جهت کمبود نیرو دچار ضعف شده و هیچ گونه آمادگی برای مقابله با تهاجم فوق وجود نداشت. با آغاز پاتک خط خودی چنان بسرعت سقوط کرد که دشمن تا ساعاتی بعد هنوز جرات نمی‌کرد به این خط دفاعی خالی از نیرو نزدیک شود. بر اساس گزارش شنود، یک خدمه تانک عراقی به فرمانده خود می‌گفت: «مواظب باشید شاید تله باشد ممکن است نیروهای ایرانی پشت خاکریز پنهان شده باشند.
با اینکه از دید فرماندهان خودی در ساعات 8 الی 9 صبح خط صفین کاملا از دست رفته تلقی می شد، دشمن با همین تصور با آتش توپخانه از یک طرف و بمبارانهای بی وقفه هوایی از طرف دیگر امان از نیروهای خودی گرفته بود.
چندی نگذشت که در پناه این آتش نیروهای زر هی و پیاده دشمن حرکن خود را به منظور شکستن خط دوم در دوم محور بدون وقفه ادامه دادند.
با مشاهده این وضعیت برادران رحیم و صیاد ابتدا در صدد بر آمدند که خط دوم جمل را سریع تحکیم کرده و در صورت توان جاده (سیل بند دوم شمالی جنوبی) را در شمال جمل حفظ بکنند، لذا به تیپ 55 تاکید شد که بر اساس دستور و هماهنگی قبلی سه گردان را در خط جمل مستقر بکنند. فرمانده این تیپ علی رغم نظر برادر رحیم معتقد بود که نیروهایش هم اکنون در خط پیاده شده ،مستقر هستند، مع الوصف این ماموریت به فرماندهی تیپ شهدا ابلاغ شد.
نیروهای این تیپ نیز که اکثرا به عقب برگشته بودند بجز چند نفر از عناصر تخریب و اطلاعات وعملیات نتوانستند خود را به پشت خاکریز جمل برسانند.
برادر منصوری جانشین تیپ شهدای که خود این نیروها را به خط برده بود تایید نظر برادر رحیم اظهار می‌داشت:
«خط دوم (جمل) خالی بود اصلا کسی نبود. از عناصر تیپ 55 هیچ کس نبود.»
برادر رحیم که از چنین اوضاعی بشدت نگران بود به لشکر 7 ولی عصر (عج و لکشر 17 علی بین ابیطالب (ع) دستور داد که در صورت توان پشت جاده سیل بند دوم به طرف غرب حد فاصل صفین و جمل پدافند کنند. حتی ایشان از قرار گاه کربلا خواست که هر چه نیروی سپاهی نیز در اختیار دارد به سمت خط مذکور بسیج نماید.
سرانجام با تلاش وی تیپ احمد بن موسی، نیرویی در حد دو گروهان را که اکثر آرپی جی زن بودند در پشت خاکریز مستقر نمود از سوی دیگر صیاد از تیپ 23 خواست که نیروهای ویژه آرپی جی زن خود را به خط اعزام کند. ایشان نیز پس از سخنرانی مهتجی موفق شد چند دسته از این نیروها را جهت شکار تانک راهی منطقه کند.
سرهنگ شیرازی در سخنان خود ضمن اینکه از قول فرماندهی سپاه نقل می‌کرد: تکلیف مشخص است و باید بایستیم اعتقاد داشت: ما باید 48 ساعت جنگ کنیم در این مدت حد فاصل صفین و جمل را بوسیله پمپاژ، آب بیاندازیم و پس از آن نیروها را جمع کرده و در پشت خط جمل مستقر کنیم که ان شاء الله بتوانیم منطقه را تثبیت کنیم. با این همه دشمن مهلت نداد و در بعد از ظهر نیز در تداوم حرکت خود به خط جمل نزدیک شد و به آسانی آن را تصرف کرد. پس از سقوط این خط مساله اصلی تخلیه نیروها بود. آتش دشمن هر لحظه نزدیکتر می‌شد تا جایی که حتی تیر مستقیم تانک نیز درست در حوالی سنگر برادران رحیم و صیاد پرتاب می‌شد. برادر رحیم در تماسی با بی سیم از برادر محسن رضایی خواست که سریعا هر چه می توانند برای تخلیه نفرات به عقب، قایق بفرستید. نیروها پیاده و سواره از روی سیل بند بطرف جنوب (بسوی پل) به حرمت افتادند. نیرو خسته و بی روحیه بود. برخی گریه می‌کردند و بعضی گله داشتند. برادر رحیم که به نظر می‌آمد شخصا می‌خواهد بجنگند. به اطرافیان دستور داد که مسلح به آرپی جی بشوند، در این شرایط کنترل اوضاع به هیج وجه میر نبود. برادر رحیم طی صحبتی به برادر صیاد پیشنهاد کرد که جهت تصمیم گیری در قرار گاه کربلا مستقر شوند. سرهنگ شیرازی نیز بر خلاف میل خود قبول کرد و کلیه برادران بوسیله یک دستگاه تویوتا به طرف قرار گاه کربلا رهسپار شدند. در قرار گاه کربلا پس از برگزاری یک جلسه پرشور و مهم برادران در محوطه قرار گاه پخش در این حین دو فروند هواپیما دشمن قرار گاه کربلا را زیر آماج بمب های خود قرار دادند. بسیاری از ماشینها آتش گرفت و تعدادی مجروح شدند از جمله مسئول طرح و عملیات قرار گاه خاتم (ص) از ناحیه دست و پهلو و سر جراحت برداشت و به حالت اغما فرو رفت. آتش دشمن در حوالی قرار گاه بسیار شدید بود. هواپیماهای دشمن بیشترین فشار را روی پل متمرکز کرده بودند. فرماندهان حاضر تصمیم گرفتند که در چنین وضعیتی برادران رحیم و سرهنگ شیرازی را بوسیله قایق به عقب بفرستند. این دو قبول نمی کردند لکن با اجبار و با فشار هول ایشان را تا ساحل رسانده و هر کدام با اصرار چند نفر وارد قایق شدند. از آنجا که تعدادی دیگر بدون نظم وارد قایق شده بودند همین که قایق شدند. از آنجا که تعدادی دیگر بدون نظم وارد قایق شده بودند همین که قایق از ساحل فاصله گرفت واژگون شد و همگی به داخل آب سرازیر شدند. در این اثنا سرهنگ شیرازی سریع شناکنان خود را به ساحل رسانده و برادر رحیم سوار بر قایق دیگر شد.
اتکا نیروها در عقب نشینی تنها به پل جزیره روطه بود، پلی که از قطعه های خبیری که سال پیش مورد استفاده قرار گرفته بود درست شده بود و تا قبل از این مسئولین و مامورین آن اجاره می‌دادند. ماشینه با فاصله زیاد از هم و بسرعت از آن عبور کنند.
این پل در روز ششم عملیات وزن سنگینی را بر روی خود تحمل کرد و حتی یک نقطه از آن خالی نبود و سر تا سر آن از ماشین و نیرو پوشیده شده بود. پل مزبور در ساعت 1:30 نیمه شب که کلیه نیروها پس از انهدام امکانات به جا مانده تخلیه شدند منفجر گردید.
علاوه بر این در جزیره مجنون نیز ترافیک سنگینی ایجاد شده بود ولی تا ساعت پنج شش صبح روز هفتم کلیه امکانات نیز از جزیره خارج شده بطوری که وقتی دشمن با 16 هواپیما در آسمان جزیره به پرواز در آمد، گویی در جزیره پرنده پر نمی‌زد. در این ارتباط برادر رحیم طی گزارشی ابراز داشت: واقعا عقب آمدن نیروها به یک معجزه الهی شباهت داشت، آن روز عقب نشینی تعجیلی یک مجعزه بود، دشمن می‌توانست 5 الی 6 هزار اسیر بگیرد.

*تلاش برای سد تهاجم دشمن

برادر رحیم با توجه به تحرکات تهدید آمیز دشمن، سعی می‌کند جاشین فرمانده تیپ ویژه شهدا که یکی از یگانهای قومی در دسترس بود را در مورد انجام عملیات در مقابل خط صفین به منظرو تامین خط دفاعی در امتداد شمال جاده جوفیر توجیه و قانع نماید.
برادر رحیم صفوی بین این خط باید به این شکل باشد (اشاره به نقشه) دشمن به این شکل در حال تک کردن است، متوجه شدی؟ و بعد می‌آید اینجا (؟) ما باید یک خط اینجوری و یک خط اینجوری (خط دفاعی در جاده شمال جوفیر) تشکیل بدهیم.
برادر منصوری: «هر کاری از دست ما بربیاید بر روی چشم وی بچه ها دیگر توانش را ندارند.»
برادر رحیم صفوی« این را رفتی دیدی؟ (اشاره به جاده ای در شمال خط صفین که به طور شرقی غربی وجود دارد. ) خاکریز است؟ چی است اینجا؟»
برادر منصوری: «اینجا جاده صافی است. یعنی بر آمادگی آنچنانی ندارد».
برادر رحیم: اه نمی‌شود پتشتش پدافند کرد؟ رفتی دیدی ؟ بله؟»
برادر منصوری: «بله بله! من خودم چندین بار از این طرف رفت و آمد کردم.»
برادر صفوی: پشت این نمی‌شود پدافند کرد؟
برادر منصوری: «اصلا نمی‌شود!»
برادر صفوی: «خیلی خب! نیروهایت را اینجا سازمان بده. »
برادر منصوری « آلان ما اینجا پدافند کردیم»
برادر صفوی: «این گلوگاه را ببین، شما بروید نیروهایتان را از اینجا برادرید و هر چه زودتر در این گلوگاه آماده برای دفاع شوید.»
برادر محرابی: ببینید برادر رحیم! باید هر چه زودتر این بسته بشود.»
برادر صفوی: «تیپ احمد بن موسی رفت؟»
برادر محرابی: بله! احمد بن موسی دارد کم کم در خط صفین مستقر می‌شود. همین جا مستقرش می‌کنیم و نگهش می‌داریم.
برادر منصوری: «اجازه بدهید عرض کنم. اگر این خط بسته بشود؟»
در اینجا برادر محرابی حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید:
«آخر این خط را تخلیه کرده اند. تانک دارد دور می‌زند ولی این براداران (مستقر در خط صفین و جمل) دارند تخلیه می‌کنند و به عقب بر می‌گردند.
برادر محرابی: آخر این چه وضعیت است برادر رحیم! (با حالتی عصبانی) من خودم چند لحظه پیش داشتم با موتور روی این می آمدم»
برادر صفوی: «یعنی تانکهای دشمن هنوز به خط خودی نرسیده است اینها عقب نشینی کرده اند؟!
برادر محرابی: هنوز تانکی به اینجا نرسیده است که دارند خالی می‌کنند و پشت سر هم برای ما مشکلات درست می‌کنند!
برادر حسن دانایی فر: ما در این خط مرتبط با موتور تردد می‌کنیم»برادر صفوی (خطاب به برادر حیدر پور فرمانده تیپ احمد بن موسی) نه آن خط دوم (خط جمل) برای شماست. برو نیروهایت را توی خط بچین.
برادر حیدر پور « من الان می‌روم و نیروهایم را در خط دوم می‌چینم ولی می‌گویم که ... (گویا نسبت به انجام ماموریت تردید دارد)».
برادر صفوی: نه برادر همین که به شما گفتم گوش بده برو در این خط دوم (جمل) برو همین جا.»
برادر محرابی: «ما خط اول صفین را باید بهر صورتی که هست به کمک ارتشی ها بچینیم و شما هم باید خط دوم جمل را بچینید».
برادر صفوی رو به برادر حیدر پور می‌کند و می‌گوید: برور خط دوم را بچین».
برادر حیدر پور: باشد من رفتم خط دوم را بچینم. »
برادر محرابی از برادر صفوی می‌خواهد که با او برود.
برادر صفوی گویی که مطلب مهمی به یادش آمده باشد رو به برادر حیدری پور که در حال رفتن بود می‌کند و به جد می‌گوید:
«ببین! بچه ها به هر ترتیبی که هست باید اینجا بایستند و مقاومت کنند!»
البته خط مورد نظر برای استقرار تیپ احمد بن موسی نقطه ای از خط جمل بود درست در جایی که بر آمادگی از رودخانه دجله بطرف داخل وجود داشت.

*وضعیت خاکریزهای خودی

یکی از برادران: این بلدورزها رفته اند. اینجا و یک خاکریز نیمه کاره زده اند.
برادر منصوری ادامه صحبت را قطع می‌کند و می‌گوید: بلدورزها که برگشته اند. اینجا.
برادر صفوی به منظور ترمیم رخنه دشمن در خط صفین می‌پرسد« اینجا الان خارکیز زده اند یا نه؟»
یکی از برادران: یک تکه زده شده اما بعد رها کرده اند و به عقب آمده اند.
برادر صفوی دوباره می‌پرسد: آلان خالی است؟»
و آن شخص در جواب می‌گوید: نصف کاره است خاکریزه کمی دور کانال زده شده است.
برادر صفوی« با این وضعیت که آنها نمی‌توانند بایستند.
لازم به تذکر می‌باشد که در طول شب ششم خاکریز شرقی - غربی از سیل بند دوم احداث شده و تا نزدیکی جاده ای که در 2 کیلومتری دجله پیش رفته بود با فاصله 10 متری خاکریزی قبلی (ظاهرا خط صفین) امتداد یافت. در ضمن برادران مهندسی خاکریز دوم (جمل) را تقویت کردند.
یکی از برادران: «نیرو نیست همین طور به ستون دارند فرار می‌کنند و به عقب می‌آیند چون نیرو نیامده اینجا (خط لوله) ما بقی همین طور به ستون شده اند و دارند به عقب می‌آیند نیرو من را محکم گرفته و می‌گوید ما را به عقب ببرید.
برادر منصوری: من صبح خدمتتان عرض کردم گفتم آقا! من داشتم می‌دیدم که نیروها و دستگاههای مهندسی در حال عقب نشینی هستند.
برادر صفوی: صبر کن بینم! نیرویت الان کجاست؟ این خاکریز کامل نبود؟»
یکی از برادران : نه نبود.»
برادر صفوی: خب پس این نیروهای تیپ احمد بن موسی کجا بروند تا وقتی که خاکریز کامل نیست؟»
برادر صیاف در جواب می‌گوید: «حیدر پور را باید همین جا در خط جمل نگه داریم که نیروهایش را بچند.»
برادر صفوی: می‌دانم، می‌دانم»
و در ادامه می‌پرسد: «خب خاکریز کجاست؟»
برادر صیافت: «خاکریز بالاتر است برادر رحیم!»
برارد صفوی: «تا کجا؟ اینجا خاکریز دارید یا ندارید؟»
برادر صیاف: «نه اینجا نداریم ولی اینجا زده اند.»
برادر صفوی: مگر رو به روی این کانال نزده اند؟
برادر صیافت: نه اشتباهی یک کم جلوتر را زده اند نمی‌دانم چه کسی دستور داده بود خاکریز را اینجا بزنند. خاکریز باید عقب تر زده می‌شد.
وی در ادامه می‌پرسد: من الان با خودش بروم؟
در اینجا بعلت نبودن خاکریز یکی از برادرها، برادر حیدر پور را که کمی از سنگر دور شده بود صدا می‌زند و سعی می‌کند دوباره او را به سنگر فرا خواند.

*تاکید بر انجام ماموریت تیپ ویژه شهد

برادر منصوری: حالا باشد ما می‌رویم و این را شروع می‌کنیم ولی شما یک گردان قوی از این جا بالا ببرید بدرد می‌خورد.
برادر صفوی: برو نیروهایت را از اینجا بیاور در این گلوگاه و پشت اینجا پدافند کنید؟
منظور از گلوگاه مورد نظر برادر رحیم احتمالا تقاطع جاده شمالی - جنوبی در دو کیلومتری دجله با خط صفین است.
پس از شنیدن این مطلب برادر منصوری: نمی‌شود اینجا پدافند کرد.
برادر صفوی: پشت اینجا را می‌گویم:
یکی از برادران پشت این که می‌شود.
برادر صفوی با حالتی عصبانی: پشت این می‌شود، بله! چرا دیگر! از این راه نمی‌شود؟ گوش بده آقا! این دستوری که به شما می‌دهم
برادر منصوری : بفرمائید
برادر صفوی : برادر عزیزم این نیروهایت را از اینجا بردار بیاور این گلوگاه را می‌بینی؟ از اینجا حدود 2 کیلومتر بیایید پائین تر که در این پیچ نزدیک اینجا باشند می‌خواهیم که نگذاریم دشمن از سیل بند دوم که حد فاصل بین صفین و جمل است پائین بیاید.
برادر منصوری: چشم، هر چه شما بگویید ما انجام می‌دهیم برادر صفوی: پس برو)«اما این نیرو دیگر نیرویی نیست که...
برادر صفوی صحبت او را قطع می‌کند: «من این را می‌گویم همه این نیروها را پشت این خاکریز به این طرف جمع کند.»
برادر صیاف: نیرو الان به ستون است و به عقب دارد می‌آید جلویش را می‌شود. گرفت، برو الان به ستون هشت و دارد به عقب می‌آید . باید سریع جلویش را بگیریم.»
برادر منصوری: بله من این کار را می‌کنم ولی امیدی به این نیرو نیست. »
برادر غلامپور، اشکال ندارد شما بروید نیروهایتان را بچینید».
برادر دانایی فر سوالی را مطرح می‌کند که برادران را وادار به تامل نموده، لحظه ای کوتاه درون سنگر سکوت حکم فرا می‌شود:
یعنی بیاید تا اینجا بچیند؟»

*میزان آمادگی لشکر 17 برای پدافند

برادر صفوی خطاب به فرمانده لکشر 17 علی بن ابی طالب: نیروهای شمال الان کجا هستند؟»
برادر جعفر فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) ما که نیروی اینجا نداشتیم یک تیم بیشتر اینجا نبوده است.»
برادر صفوی: خب الان چه داری؟»
برادر جعفری: یکسری عناصر، نیروی تدارکاتی و ...»
دوباره برادر صفوی حرف او را قطع می‌کند: «آرپی جی زن و اینها داری یا نه؟»
برادر جعفری: با خودم و موتوری و نیروهایی که نگه داشتیم حدود دو پانزده نفری هستیم.
برادر صفوی: خودت نه، بقیه نیروهایت را می‌گویم»
برادر جفعری: «نه نیرو نداریم ولی بچه ها هستند ده پانزده نفری را می‌توانیم نگه داریم.»
برادر صفوی: «با ده پانزده تا آرپی جی زن هماهنگ کن و با ماشین از هر کجا می توانی بیاوری در این گلوگاه بیاور. می‌خواهیم دشمن را به حول و قوه الهی نگهش داریم.»
برادر جعفری: اینجا خاکریز زده اید؟»
برادر صفوی: تعدادی خاکریز زده شده است البته خیلی کم است. می‌خواهیم پشت این به این صورت بایستیم.»
برادر جعفری با تعجب روی اینجا ها می‌شود ایستاد؟
برادر صفری: گفتیم الان پشت اینجا بیایند.
برادر صیافت: اینجا را می‌شود ایستاد ولی این را چی؟ اینجا باید ایستاد؟
برادر جعفری : نه اصلا ما باید یک نفر آنجا بگذاریم که این نیروهای در حال عقب نشینی به عقب نیایند. در این صورت بقیه نیروها مسائلشان حل است دو نفر که راه می‌افتد بقیه هم به تبع آنها به عقب می‌آیند.
برادر صفوی: شما آن نیروهای اضافی را بفرست به عقب و آن نیروهایی که قبراق و آرپی جی زن هستند را بفرست جلو بایستند و وسائلی که سنگین است ببرد و باقی وسائل را منهدم کند.
برادر جعفری: اینجا بود که زدند توپ را منهدم کردند. همه وسائل من اینجا بود.
بادر صفوی: همه وسائلت را آتش بزن.
برادر جعفری: همه اش را می‌آورم اینجا و آتش می‌زنم.
برادر صفوی: یا بریز توی آب با آتش بزن.
برادر جعفری: خب پس بروم نیروها را آنجا بچنیم؟
برادر صفوی: برو ... بین آن نیروهایی که جنگنده هستند، بیایند. اینجا آرایش بگیرند.
بدرستی برای راوی معلوم نیست که برادر رحیم دقیقا به دنبال تثبیت کدام قسمت از خط می‌باشد، اما آنچه مسلم است این است که ایشان کاملا از نگهداری خط اول (صفین) مایوس شده و خط دوم جمل را برای پدافند در نظر دارد و نیز حضور روی سیل بند اول یا دوم در شمال خط جمل، برایش مهم است.
برادر جعفری: یکسری بچه های طرح و عملیات، اطلاعات عملیات و ستاد داریم، گفتم جمع بشوند.
برادر صفوی: با رئوفی فرمانده لشکر 7 ولی عصر (عج) تماس بگیرند و به او بگویند کم کم خودش را پائین بکشد.
برادر غلامپور به او گفتم قایقهایت را جمع و جور کن. همه چیز را به او گفتم. او رفت که کارش را انجام بدهد.
برادر جعفری : خب ما حدودا چهار الی پنج قایق اینجا داریم.
برادر صفوی خطاب به برادر جعفری خب نیروهایت را سوار بکن
برادر غلامپور: آیا بقیه قایقهایت عقب هستند؟
برادار صفوی: برو یواش یواش شروع کن (انتقال به عقب)
برادر غلامپور: یکسری از عقب.
برادر صفوی: برو دیگر برو، خودت هم سوار شو و برو به عقب، فقط از وسایلت چیزی در اینجا باقی نگذار، هر چی داری ، منهدم کن، آن وسائلی را که نمی‌توانی، ببری منهدم کن، یا علی! برو راه بیفت. بینیم اینجا گفتی، خاکریز هست، کجاست؟

*آخرین وضعیت مهندسی در خط

برادر صیاف: خاکریز این طر جاده است. درست یک کیلومتر فاصله دارد.
برادر غلامپور: خاکریز ناقص است برادر رحیم!‌دور می‌خوریم . ما را دور می‌زنند.
برادر صیاف ناقص است من الان خودم می‌خواستم سیف الله حیدر پور را بردارم بیاورم. پشت این بچینم بلند شدم رفتم به جاده نگه کردم. دیدم اصلا این طرف باز است، این را چکارش کنیم.
سرهنگ محمدی فرمانده تیپ 55 یا سرهنگ قرایی: برادر رحیم! معذرت می‌خواهم عرضم به حضورتان که اگر این پشتش نیرو بود، خاکریز زدن اینجا مناسب بود. چرا؟ برای خاطر اینکه نیرو می‌ایستد تا این خاکریز کامل می‌شود. بعد یک نیروی دیگری پشتیبانی آن می‌گذاریم. اگر این نیروها آمده باشند اینجا . که حالا معلوم نیست آمده باشند، حالا ایشان می‌گویند آمده اند اگر این نیروها اینجا آمده باشند. ما نمی‌توانیم خاکریز بزنیم. دشمن می‌آید.
برادر صفوی ضمن استقبال از ارائه پیشنهاد فوق می‌گوید: کجا بایستیم، کجا بایستم جناب سرهنگ؟
جناب سرهنگ آهان ما بایستی اینجا یک خط پدافندی بدون خاکریز تشکیل بدهیم.
برادر صفوی با حالتی متعجب می‌پرسد: کجا؟ بدون خاکریز پدافند کنیم؟!!
جناب سرهنگ ما هیچ چاره ای نداریم باید بچه های ایثارگر اینجا پدافند بکنندچون خاکریز نمی‌شود زد.
برادر صفوی خب! آنها را که درو می‌کنند!!!
جناب سرهنگ: نه خاکریز نمی‌توانیم بزنیم. بلدوزر را می‌زند. نمی‌گذارد که کار کند. بلدوز را می‌زند.
برادر صیافت : مگر مریضم این کار را بکنیم.
جناب سرهنگ: خب دشمن نمی‌گذارد.
سپس برادر صفوی با لحنی کنایه آمیز خب شما دستور بدهید از این فداکارها از تیپ هوا برد بروند.
جناب سرهنگ حالا فرمانده این تیپ که می‌گفت، ما 20 درصد بیشتر نماندیم، بقیه 20 درصد هم هیچ فرمانده ندارد. همین طور بدون مسئول مانده است.
برادر صفوی: بگوئید بیایند، بیایند اینجا (احتمالا خط دوم جمل)
جناب سرهنگ: اینجا خط دوم جمل که الان هستند.
برادر صیاف : نه.
برادر صفوی: نخیر این است، خاکریز دوم، پشت این که اینجا را بتوانند بزنند.
جناب سرهنگ: با آن روحیه ای که فرمانده هوا برد داشت و با آن صحبت هایی که می‌کرد. فکر کنم که دیگر واحدی نیست، که بتواند توی خط برگردد.
برادر صفوی: رهایش کن بگذار به حال خودش باشد.
جناب سرهنگ : اشکالی ندارد. می‌خواهید اصلا ماموریت را ابلاغ کنم.
برادر صفوی: نه نمی‌خواهد.
جناب سرهنگ: منتهی با این آماری که اینجا به من داده اند من خودم می‌دانم که اگر این ماموریت را ابلاغ کنم این کار را نخواهد کرد.

*تهدید علیه سنگر قرار گاه ظفر توسعه رخنه دشمن

برادر صیافت با نگرانی رو به برادر رحیم می‌کند و می‌گوید: برادر رحیم شما خبر دارید کجا نشسته اید؟
=برادر صفوی: بله؟
برادر صیافت: برادر رحیم! آخر برای چرا اینجا نشست اید یک کم بروید عقبتر.
برادر صیافت بدلیل شدت آتش دشمن در محل استقرار برادر رحیم صفوی به ایشان توصیه می‌کند که محل استقرارشان را به عقب منتقل کنند.
برادر شیران (بی سیم چی): برادر رحیم! ماشین داریم آیا اینها را بار بزنیم؟
وسائل و لوازم قرار گاه ظفر یعنی محل استقرار برادر رحیم
یکی از برادران: بروم بیاورم؟
برادر صفوی: آنهایی که نمی‌توانید بیاورید، بیاندازید توی آب،‌آرام آرام بروید آن طرف.
برادر شیران: بروم ماشین را بیاورم؟
برادر صفوی: برو بیاور
به دلیل عدم موفقیت نیروهای خودی در شب قبل برای تثبیت خط صفین این خط از روز ششم دچار تزلزل شده بود و به همین دلیل نیرویی با حداقل کیفیت در دسترس نبود تا از این خط دفاع کند. بنابراین برادر رحیم کاملا مایوس از حفظ خط بود. سرانجام توسعه رخنه دشمن در این خط و در نتیجه فرو ریختن این جبهه و عقب نشینی نیروها تا حدودی برادر رحیم را متقاعد کرده بود که کم کم منطقه را تخلیه کند. همچنین ایشان به دلیل افزایش آتش دشمن تصمیم به حضور در قرار گاه کربلا گرفت.
برادر رحیم صفوی: بچه های اضافی تان را هم بفرستید عقب، خودتان اینجا باشید ما برایتان وسیله می‌گذاریم.
برادر شیران: باشد چشم .
برادر صفوی: ما الان می‌رویم پیش عزیز (فرمانده قرار گاه کربلا در محور روطه) دیگر اینجا چه کسی است؟

*فرویختن خط جمل

راوی با حالت گریه می‌گوید: همه دارند بر می‌گردند.
در اینجا نیروها اعم از ارتش و سپاه و بسیج که در حال عقب نشینی بودند از کنار سنگر برادر رحیم عبور می‌کردند و با مشاهده ایشان یکی از آنان با صدایی بلند گفت: زحمتها هه اش هدر رفت.
و برادر رحیم رو به برادر فوق می‌کند و می‌گوید: برو برادر من!
در حالی که از گوشه ای صدای گریه برادر غلامپور شنیده می‌شود. برادر رزمنده دیگری می‌گوید:
بی سیم بزن به محسن رضایی بگو [...]. دست آخر، به محسن رضایی بگو به خدا [...]
و با گریه و فریاد از کنار برادر رحیم دور می‌شود.
صحنه بسیار عجیب و ملتهب به نظر می‌رسد. آتش سنگین دشمن لحظه به لحظه شدید و نزدیکتر شده ست صدای گلوله باران زمین پی در پی بگوش می‌رسد . همراهان فرماندهی با حالت ترس و اضطراب از وقوع تهدیدی جدی علیه برادر رحیم، مصرانه تلاش می‌کنند که ایشان را نسبت به تخلیه سنگر متقاعد کنند. برادر رحیم علی رغم اینکه هر بار پیشنهاد برادران را پذیرفته است لیکن خصا هیچ تحرک جدی در این زمینه از خود نشان نمی‌دهد گویی انجام چنین کاری بیش از هر کاری برای وی مشکل و شاید از طاقت او خارج است.
صدای گلوله باران زمین و نیز شلیک توپهای کاتیوشای خودی و رفت و آمد ماشینهای نظامی ادامه دارد.
... الله اکبر ، الله اکبر ، (با صدای گریه).
برادر صفوی با صدایی گرفته و محزون می‌گوید: غلامپور بیا سوار ماشین بشو با ماشین می‌رویم (آغاز حرکت بردار رحیم به عقب و به سمت قرار گاه کربلا»
برادر... همه وسائل را بگذارد بالا همه را.
برادر... برادر من! کمک کن وسائل را بالا بگذاریم.
برادر شیران: برادر رحیم، بیایید بالا، بیاید بالا برارد رحیم بیائید بالا.
برادر... برو بالا برادر رحیم.
برادر صفوی: بروید سوار ماشین بشوید.
برادر... چند تا موشک آرپی جی بیاور.
برادر رحیم... برادرها زیاد نایستید و تجمع نکنید.
برادر... برو بالا سریع سوار شوید بگذارید برادر رحیم سوار شود.
برادر صفوی: برو برو.
برادر غلامپور با فریاد برادر صیاف را صدا می‌زند.
راوی: صیافت ماند.
شخصی در این میان می‌گوید: گفت می‌آید.
راوی: آخر چه جوری؟ ...
و با ناله ادامه می‌دهد: ای خدا!
برادران صفوی، غلامپور، سرهنگ شاهین راد، راوی و یک بی سیم چی سوار بر عقب تویوتا وانت شده و بسوی قرار گاه کربلا در حوالی روطه حرکت می‌کنند. ضمنا برادر مجروحی هم در وانت به منظور رساندن به اورژانس حضور دارد. این برادر با ناله و گریه می‌گوید:
آخ یا خدای! یا خدا! یا خدا!
رحیم صفوی خطاب به راننده می‌گوید: آرام حرکت کن، آرامتر و با فریاد ادامه می‌دهد چه خبر است؟
برادر مجروح هنوز هم ناله می‌کند: یا خدا!
راوی خطاب به برادر مجروح می‌کند و می‌گوید: تحمل کن، تحمل کن می‌رسیم.
برادر مجروح با ناله می‌گوید: ما 48 ساعت... (حاکی از اینکه احتمالا ما 48 ساعت از جان گذشتگی کردیم.
راوی به اطراف جاده اشاره می‌کند و می‌گوید:
توپها را گذاشته اند و رفته اند توپها را گذاشتند و رفتند (واحدهای توپخانه خودی)
برادر مجروح گریه می‌کند و امامش را می‌خواند و از خدای برای رزمندگان یاری می‌خواهد.

*عقب نشینی و تدابیر فرماندهی

برادر صفوی: کنار اسکله ها باید نیروها را سازمان بدهید. من گفتم که قایقها و تراده ها حرکت کنند بیایند. باید نیروها را نزدیک اسکله بوسیله قایق وعده ای دیگر را بوسیله پل عبور بدهیم. باید خونسرد یمان را حفظ بکنیم و کنترل را به عهده بگیریم و به بچه ها آرامش بدهیم. الان قایق ها و تراده ها کنار اسکله بودند فقط کافیست بچه ها را سازمان بدهیم.
برادر غلامپور: اگر یک ستون 200 تا 300 تایی بیاید کلی نیروها را می‌تواند به عقب ببرد.
برادر صفوی: ظاهرا همین کار را می‌کنند هم از پل هم از هاور کرافت استفاده می‌کنند.
حال رزمند مجروح دیگر کاملا بهم خورده است و وضعیت وخیمی دارد. در این لحظه برادر رحیم به هلی کوپترهایی از دشمن که بالای سر رزمندگان به پرواز در آمده اند اشاره می‌کند و از آزادی عمل آنان در اجای آتش بسوی خط و جبهه خودی تاسف می‌خورد و می‌گوید:
نامرد را بین هلی کوپتر هایش را می‌بینی!! عجب نامردی است.
برادر غلامپور ضمن اشاره به خط می‌گوید بچه ها دارند می‌آیند برادر رحیم، این طرف نیرو دارد وارد خط جمله می‌شود. مشخص است.
برارد صفوی: مال ماست؟ مال ماست؟ نیروهای خودی هستند؟
برادر غلامپور نیرویی پشت سرش می‌آید بلکه نگاه کن دارند روی خط پشت سرش می‌روند.
برادر صفوی: ارتباطت را با حیدرپور حفظ بکن آقای شیران!
برارد شیران: بله.
برادر رحیم: الان حیدر پور از داخل خط به چه کسی تماس دارد؟
برارد شیران: با فرمانده قرار گاه کربلا تماس دارد.
برادر صفوی: به رئوفی چی گفتید؟
برادر غلامپور: به او گفتم که هم وسائل ترابری اش را بسیج بکند. نیروهایش را بیاورد پشت 2 تا نهری که خودش دارد.
برادر صفوی: پس او را به حرکت در بیاورید.
برادر غلامپور بله به او گفتم که خودتن را جمع و جور کن.
برادر صفوی: باید به او دستور داد که به عقب حرکت بکند.
ناله برادر مجروح همچنان شنیده می‌شود.
روای گریه کنان می‌گوید: ای خدا!! همین جور ماشینها و توپها را رها کرده اند و رفته اند.
برادر صفوی: راحت می‌شود بچه ها را پشت این سیل بندها (دو گانه شمالی جنوبی) نگه داشت. چون دشمن نمی‌تواند از اینجا حمله کند.
برادر غلامپور : نه بچه ها نمی‌توانند اینجا بمانند؟
راوی: نه برادر رحیم الان دیدیم خاکریز خیلی پائین است (کوتاه است).
برادر غلامپور: همین همین است، کوتاه است.
برادر صفوی: خیلی پائین است نه؟
راوی: خیلی پائین است.
غلامپور: ولی بچه ها اگر توانسته باشند حفره درست کنند می‌توانند روی این پدافند کنند.
برادر مجروح با ناله می‌گوید: یا مقلب القلوب . یا مقلت القلوب یا الله.
برادر صفوی: ما باید بسیج بشویم. بچه های ارتش را باید زودتر ببریم. عقب، چون آنها وسیله ندارند.
راوی ساعت 2:40 بعد از ظهر است که به قرار گاه کربلا رسیده ایم. داخل سنگر برادر رحیم و برادران قرار گاه کربلا نشسته اند و با هم صحبت می‌کنند راوی راوی قرار گاه کربلا این جلسه را ضبط می‌کند.
متاسفانه نوار ضبط شده در جلسه مذکور علی رغم اهمیت زیادی که مباحث مطروحه و تضمیمات اتخاذ شده در آن داشت بویژه گزارش فرمانده قرار گاه کربلا که در مورد چگونگی عقب نشینی و آخرین وضعیت یگانهای درگیر ارائه داد، جریان یک حادثه به داخل آب افتاد و از بین رفت. در این حادثه در اثر واژگون شدن قایق تعدادی از فرماندهان من جمله راوی قرار گاه کربلا به داخل آب افتادند به طوری که تمام لوازم انفرادی و وسائل شخصی افراد به عمق آب سپرده شد.


فارس