ایستگاه بغداد: همکاری نزدیک CIA با عراق در جنگ با ایران
مقدمه:
متن زیر برگرفته از کتاب«کسوف»، نوشته «ماکس پری»، نویسنده و محقق آمریکایی می باشد. نویسنده کتاب شهرتی وسیع در نوشتن کتاب های مربوط به سازمان های اطلاعاتی دارد.
ماکس پری برای نوشتن این کتاب که عنوان اصلی آن Eclipse: the last days of the CIAمی باشد، مدت 3 سال وقت صرف کرده است. بخش مهمی از این کتاب نیز، مستند به اسناد غیر قابل انکار منتشر شده یا نشده ای است که در واقعیت های انعکاس یافته در کتاب کمتر جای تردید می گذارد.
کتاب انحصارا به بررسی عملیات CIA در 40 سال اخیر می پردازد و در یکی از بخش ها به طور مفصل کمک های گسترده این سازمان در طول جنگ (ایران و عراق) به عراقی ها را بررسی می کند. ماکس پری در طول 3 سال تحقیق خود، از نظرات کارکنان سابق CIA و بسیاری از صاحبنظران اطلاعاتی نیز استفاده کرده است. متن زیر برگرفته از فصل بسیار جذاب «ایستگاه بغداد» در این کتاب می باشد.
ایستگاه بغداد
از سال 1982 پس از شروع پیروزىهاى نیروهای ایران در جبهههاى جنوب (در عملیاتهاى حصر آبادان و آزادسازى خرمشهر) و شروع پیشروىهاى عظیم در عمق خاک دشمن، در پى گزارشهایى که از طرف «CIA» به مقامات آمریکایى ارائه مىشد، ریگان ناگهان به فکر نزدیکى با صدام افتاد. این نزدیکى پس از آن صورت مىگیرد که در مدت 13 سال، یعنى از جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1967 روابط بین دو کشور تیره بود. تقویت فورى روابط دو کشور و قراردادن اطلاعات دقیق نظامى از چگونگى صفآرایى و آرایشهاى ارتش ایران و نقل و انتقالات نیروى نظامى ایران در اختیار مقامات عراقى و همچنین نقش «فهد» و «ملک حسین» سلاطین عربستان و اردن در این باره قابل تأمل است.
همه چیز از فوریه 1982 آغاز مىشود. زمانى که یک هواپیماى شخصى که «ویلیام کیسى»، رئیس وقت CIA را در خود جا داده بود، در فرودگاه عمان (پایتخت اردن) به زمین نشست. شاید این محرمانهترین سفر مقامات ایالات متحده در زمان ریاست جمهورى ریگان بود. دقایقى بعد «کیسى» با ملک حسین و بعد با «بارزان ابراهیم حسن التکریتى»، برادر ناتنى صدام و رئیس دفتر مرکزى اطلاعات عراق ملاقات کرد. ایالات متحده نگران جنگى بود که عراق از سال 1979 علیه ایران آغاز کرده بود.
«کیسى» نقشههایى را از آرایش تانکهاى ایرانى در جنوب ارائه داد و بیان کرد که کارشناسان CIA عقیده دارند نیروهاى ایران قادرند جلوى هر گونه حرکت عراق را سد کنند. «سخنان کیسى واقعبینانه بود؛ ایالات متحده نگران آن است که عراق در آستانه یک شکست نظامى عمده قرار گرفته باشد. زیرا خطوط دفاعى آن به طور خطرناکى بیش از حد لازم گسترده شده و از این رو واحدهاى پیاده نظام ایران مىتوانستند از میان خطوط آن عبور کرده تا خود بصره پیش بتازند. هرج و مرج ناشى از این شکست براى رژیم بغداد فاجعهبار خواهد بود»، آمریکا شواهد و قرائنى در اختیار داشت که ایران در آستانه یک پیروزى عمده نظامى است.
جلب اعتماد صدام کار مشکلى بود. ملک فهد و ملک حسین به او اطمینان داده بودند که ایالات متحده، اطلاعات مهمى در اختیار دارد که لازم است او از آنها آگاه شود.
مذاکرات کیسى و بارزان، دو ساعت به طول انجامید. میان ایالات متحده و عراق قرارداد جدیدى متولد شد که به موجب آن دو طرف باید یکدیگر را از اطلاعاتى که درباره ایران بهدست مىآوردند شریک کنند. ضمناً CIA متعهد شده بود که گروهى از کارشناسان خود را به بغداد بفرستد تا به مساعى عراق در جنگ با ایران کمک کنند.
چند ماه بعد، تعدادى از مقامات آمریکایى، از جمله یک افسر بلند پایه CIA سفر دومى را به خاورمیانه انجام دادند، ولى این بار نه به عمان بلکه به «بغداد»!
لیکن در همین حال چند تن از کارشناسان شوراى امنیت ملى آمریکا نگران این بودند که آمریکا به تولد جانور درندهاى در خاورمیانه کمک مىکند که بالاخره روزى رو در روى ارباب امروزى خود خواهد ایستاد؛ یکى از این تحلیلگران «هاروارد تیچر» بود. تیچر به عنوان یک عنصر ضدصدامِ افراطى و یک طرفدارِ متعصب نزدیکى هر چه بیشتر روابط آمریکا با اسرائیل شهرت داشت. او در سال 1979 طى یک گزارش 50 صفحهاى پیشبینى کرده بود که عراق ظرف 9 ماه آینده با ایران وارد جنگ خواهد شد. او اظهار داشت «هر اقدامى که آنها(عراقىها) انجام مىدهند فقط به خاطر آن است که موقعیت خود را بهعنوان یک قدرت عمده عربى در خاورمیانه تثبیت کنند»، او همچنین متذکر شد که صعود صدام حسین سرانجام به رویارویى او با آمریکا منجر خواهد شد.
در اوایل 1982 که موضع نظامى عراق در مقابل ایران رو به وخامت گذارد، نظریات «تیچر» و دیگر همفکرانش کنار گذاشته شد و ستاد امنیت ملى، ایران را تهدید اصلى علیه منافع آمریکا در منطقه تشخیص داد.
در ابتداى جنگ، آمریکایىها هیچ نوع نگرانى نداشتند، ارتش عراق در مراحل نخست خوب عمل کرده بود. و در سراسر سال 1981 دستِ بالا را داشت، ولى از اوایل فوریه سال 1982 وضع بهتدریج برمىگشت. بنا بر گزارش CIA حملات عراق علیه ایران با ناکامى متوقف شده، آرایش نظامى ارتش عراق بیش از حد لازم گسترش یافته و بسیار بد رهبرى مىشود، میدان جنگ به سلاخخانهاى تبدیل شده و کوششهاى انجام شده براى متحد کردن کردها علیه دولت تهران نیز با شکست مواجه شده است. در یک کلام، عراق ابتکار را در جنگ علیه ایران از دست داده است و ایران پس از یکسال جنگِ دفاعى، آماده آغاز حمله متقابل مى باشد.»
«یک حمله ایرانىها در نیمه مارس، براى ارتش صدام شکست عمدهاى به بار آورد، 10 هزار سرباز عراقى کشته شدند، 15 هزار نفر زخمى و 15 هزار سرباز دیگر به اسارت نیروهاى ایران در آمدند، 320 تانک منهدم و 350 تانگ دیگر به چنگ ایرانىها افتاد(1)، بخش بزرگى از ارتش عراق در طول اروند ناگزیر به عقبنشینى شد. تلفات ایران در این تعرض تنها چهار هزار کشته بود. این بىرحمانهترین نبرد در طول جنگ ایران و عراق به شمار مىرفت.
اما از همه مهمتر، ایرانىها بسیار سخت جنگیده بودند و در مقابل شکستهاى سال اول به شدت روحیه کسب کرده بودند. اخبار بد همچنان ادامه یافت و آرایش نیروهاى عراقى مثل قبل در مقابل حملات ایرانىها آسیبپذیر باقى ماند. تصمیمهاى عجولانه صدام براى عملیات و دور زدن و عقیم گذاشتن تصمیمات فرماندههانش نتایج وحشتناکى به بار آورد.»
سقوط خرمشهر راه را براى ایالات جنوبى عراق که اکثریت مردم آن شیعه بودند در برابر یک حمله عمومى ایرانىها باز کرد و از آنجا هم کاملاً امکان پذیر بود که ارتش ایران به سوى بغداد سرازیر شود.
از طرف دیگرکردهاى عراق نیز با مساعد دیدن شرایط، دست به اجراى عملیات بر ضد واحدهاى صدام در شمال زده بودند.
در اواخر بهار 1982، «کیسى» و دستیاران عالىرتبه او تصمیم گرفتند روابط خود را با صدام توسعه دهند. به این امید که بتوانند صدام را وادار کنند گامهاى مؤثرى براى بهبود وضع نظامى خویش بردارد.
وضع عراق از همیشه وخیمتر به نظر مىرسید. واحدهایى از سربازان ایرانى شکافهایى عمیق در داخل خطوط دفاعى این کشور ایجاد کرده و آنچه وخامت اوضاع را تشدید مىکرد، قیامهاى شیعیان در شهرهاى کربلا، بصره، حله و نصیریه بود.
«کارشناسان CIA یکبار دیگر به این نتیجه رسیده بودند، سقوط حکومت بغداد یا از راه تحمل یک شکست نظامى از سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و یا به وسیله طغیان گروههاى شیعى مذهب داخل در عراق امرى اجتنابناپذیر شده است.
آمریکایىها روابط اطلاعاتى با عراق را از راههاى مختلفى توسعه دادند، از جمله آنکه تمام اطلاعات به دست آمده از آرایش نظامى ایرانىها و مواضع آنها را که از طریق هواپیماهاى اکتشافى پیشرفته «آواکس» (که در اکتبر 1980 به عربستان سعودى فروخته بودند) به دست مىآمد، در اختیار رژیم صدام قرار دادند. CIA همچنین دستههایى از افسران اطلاعاتى خود را به بغداد فرستاد تا به صدام براى طرح برنامههاى دفاعى جدید خود کمک کنند و همچنین یک ایستگاه سرى CIA در نزدیکى کاخ ریاست جمهورى در بغداد تاسیس شد. اینبار صدام به نصایح دوستان خود گوش داد، رهبرى جنگ را به فرماندهان حرفهاى خویش سپرد و سعى کرد روابطش را با دشمنان کُرد خویش بهبود بخشد. رهبران اردن و عربستان به ضمانت خود نزد صدام در خصوص حسن نیت آمریکا و مساعى آن کشور ادامه دادند و متعهد شدند کمکهاى تازهاى به رژیم بغداد بکنند، از جمله آنکه موانع ارتباطات بازرگانى آن کشور با آمریکا را که از سال 1967 و در پى جنگ اعراب و اسرائیل وضع شده بود بهطور چشمگیرى کاهش یافت و با دریافت وام عراق از کشورهاى دیگر موافقت شد.
«مقامات آمریکایى بعدها مدعى شدند که این کمکها بلاعوض نبوده، بلکه صدام نیز متعهد شد اطلاعاتى درباره تروریستهاى خاورمیانه به آمریکا بدهد، «ابونضال» را از بغداد اخراج کند(2)، و اطلاعاتى را که درباره ایران به دست مىآورد، در اختیار مقامات آمریکایى قرار دهد.»
افسران CIA توصیههایى به عمل آوردند که چگونه ارتش عراق مىتواند با حرکات نیروهاى ایران مقابله کند. اطلاعات آنها به قدرى دقیق بود که صدام را شوکه کرد. به نظر مىرسیداطلاعات آمریکایىها درباره جزئیات میدانهاى جنگ و آنچه در داخل کشور عراق مىگذشت، و اوضاع شیعیان جنوب از خود صدام بیشتر بود.
در ژوئن 1982 صدام دست به یک تصفیه عمومى در رژیم خود زد و دستور یک عقبنشینى استراتژیک از پارهاى از نقاط ایران را داد تا خطوط دفاعى بصره را تقویت کند. و از آن پس عراق به یک جنگ دفاعى در داخل خاک خود دست زد. و توانست حملات زمینى متمرکز ایرانىها را که پیروزى آنها، بغداد را در خطر فاجعه قرار مىداد، عقب بزند. از مهمترینِ این حملات، حملات سپاه پاسداران بود که تا 8 کیلومترى بصره و درست تا جاده بغداد - بصره پیش رفتند، و سپس متوقف شدند.
پس از آن براى 2 سال، جنگ به همین منوال پیش رفت.
ریگان نیز پس از رسیدن به ریاست جمهورى براى دومین بار، فوراً روابط خود با عراق را توسعه داد و ایران را در لیست کشورهاى تروریست جهانى قرار داد و به عنوان اجراى عملیات AMERICAN STUNCH از ارسال هر گونه اسلحه و مهمات به ایران جلوگیرى کرد. و در عین حال سفارت آمریکا در عراق مجدداً گشایش یافت.
تیچر در این باره مىگوید: «ما تمام آسیبپذیرىهاى آنها را در خطوط دفاعیشان تشخیص مىدادیم و از این نقاط ضعف مطلعشان مىساختیم و ما مىدانستیم اگر این کار را نمىکردیم، ارتش ایران تا خود بغداد پیش مىرفت، ما به صدام توصیههاى گرانبهاى استراتژیک کردیم».
او اعتراف مىکند: «ما از طریق عربستان و اردن براى عراق اطلاعاتى فرستادیم که با استفاده از حسننیت ما سازمان اطلاعاتى خود را بر اساس اسرار ما بر پا کند. ما به عراقىها اطلاعات ماهوارهاى و الکترونیک دادیم که در واقع برایشان گنجى بود. اما این ارسال اطلاعات، صدام حسین را از ماهیت توانایىهاى اطلاعاتى ما کاملاً با خبر کرد و به اصطلاح دستمان پیش او رو شد. آمریکا براى صدام حسین کارى کرد که تا آن روز حتى براى هیچ یک از نزدیکترین متحدین خود نکرده بود».
«واقع مطلب این است که در حقیقت دستههاى طرفدار عراق در داخل دولت ریگان و مقامهاى طرفدار اعراب در وزارت خارجه و CIA به ادامه یک جنگ بىپایان در منطقه خلیج فارس علاقهمند نبوده، بلکه خود را متعهد به پیروزى عراق در جنگ با ایران کرده و مىخواستند براى تحقق و تضمین پیروزى، آنچه را در توان دارند انجام دهند.»
«در اوایل سال 1988 واحدهاى ارتش عراق با یک نقشه بسیار خوب طراحى شده و مانور نظامى پیچیده که با کمک آمریکا برنامهریزى شده بود، شبه جزیره فاو را پس گرفتند. کارشناسان نظامى آمریکا با کمک نقشههایى که توسط CIA تهیه شده بود، تمام راههاى تعرض واحدهاى عراقى را به دقت مشخص کرده و براى انجام این تعرض، فرماندهان عراقى زیر نظر دقیق افسران اطلاعاتى آمریکا مدت یک سال تمام تحت آموزش قرار گرفتند، به طورى که پس از شروع حمله، عراقىها توانستند تمامى شبه جزیره را تنها ظرف 36 ساعت دوباره اشغال کنند. این پیروزى روحیه عراقىها را به شدت افزایش داد و عملاً موجبات پایان جنگ را فراهم کرد.»
پیروزى عراق به خاطر کسب اطلاعات بسیار ارزشمندى بود که در اختیار آنها قرار گرفته بود و این اطاعات بسیار بالاتر از آن سطح بود که تا آن زمان به صدام و فرماندههانش داده شده بود. «مواد ارائه شده به صدام حسین و رژیم عراق شامل محرمانهترین مسائل اطلاعاتى دولت آمریکا در بالاترین سطح بهشمار مىرفت.»
تیچر در این باره مىگوید: «ضربه اطلاعاتى ما علیه ایران به صورتى تهیه شده بود که صدام برنده شود. CIA بهترین چیزهایى را که در چنته خود داشت، در اختیار صدام حسین قرار داد و وقتى به این ترتیب، رژیم او را نجات دادند، باز هم چیزهاى بیشترى در اختیارش گذاشتند. مواد اطلاعاتى که آمریکا در اختیار عراق گذاشت به قدرى حساس بود که امکان داشت آن کشور را قادر ساخته باشد با استفاده از آن، موضع ماشین دفاعى خویش را معکوس کند. و از این اطلاعات براى دفاع از نیروهایش در برابر سیستمهاى جاسوسى که آمریکا بهوجود آورده بود، استفاده کرده باشد. کمااینکه بعد از سال 1988 عراقىها دست به کار تدارک یک برنامه عظیم نظامى شدند که بخش اصلى آن، پوشاندن و مخفى کردن سیستمهاى فرماندهى کنترل و ارتباطات ارتش عراق، علیه عملیات جاسوسى فنى بود. کلید اصلى در این اطلاعات، خطوط زمینى امنى بود که براى ارتباطات مورد استفاده قرار مىگرفت.»
روابط CIA و رژیم بغداد، سیاستسازان آمریکا را معتقد ساخت که عراق سرانجام به صورت یک متحد درازمدت ایالات متحده درآمده و این اعتماد را در صدام تقویت کرد که دولت آمریکا نسبت به کسب قدرت بیشترى در خاورمیانه توسط عراق، مداخله نمىکند.
مقامات رسمى دولت سابق ریگان این نظریه را که ارتباط CIA با عراق، منجر به فاجعه اوت 1990 (اشغال کویت) شد افشاء نمىکنند، هر چند در آن زمان خود مایل به این حمله صدام بودند. به هر حال، این واقعیت باقى خواهد ماند که از سال 1988 تا در اول آغاز عملیات جنگى در خلیج فارس، ارتش عراق یک برنامه عظیم تنظیم کرد تا مطمئن شود ارتباطات اساسى آن، در صورت وقوع جنگ قطع نخواهد شد.
چهار صبح، نیروهاى عراقى به مرزهاى کویت هجوم آورده و از آن گذشتند. در برابر آرایش نظامى ستونهاى تانک ارتش عراق، ساختار ناچیز آن امیرنشین کوچک ذوب شد و سربازان کویتى هر گونه مقاومتى را بیهوده یافته و به ارتش انبوه عراق تسلیم شدند. در پایتخت مقاومت اندکى صورت گرفت ولى فقط ظرف 6 ساعت سراسر شهر تحت سلطه کامل نیروهاى عراقى درآمد. بدنه اصلى نیروى هوایى کویت ظرف چند دقیقه از آسمان جارو شد و باقیمانده آن نیز به پایگاهى در عربستان پناه برد. 48 ساعت پس از هجوم 100 هزار سرباز عراقى از مرزهاى عربستان با کویت سر درآوردند و همان آرایشى را به خود گرفتند که دو روز قبل براى حمله به کویت به خود گرفته بودند.
آمریکایىها مدتى بعد عملیات «طوفان صحرا» را آغاز کردند. قبل از تعرض نهایى، یک ماه تمام یک سلسله بمبارانهاى سنگین هوایى انجام شد، تنها طى 24 ساعت تمام فضاى هوایى عراق در اختیار هواپیماهاى آمریکایى قرار گرفت.
«هر جنبندهاى در کویت یا جنوب عراق محاسبه مىشد، دوباره محاسبه مىشد و دست آخر باز مورد ارزیابى مجدد قرار مىگرفت، هر چیزى که حرکت مىکرد بمباران و اگر دوباره حرکتى از آن مشاهده مىشد، دوباره بمباران مىگردید.»
هدفهاى اولیه، ابتدا تسهیلات اتمى و شیمیایى، سپس فرودگاهها، مراکز فرماندهى و کنترل و سرانجام واحدهاى عراقى بودند و هدفهاى درجه دوم را نیروگاههاى برق، فاضلابها، سیستمهاى تلفنى، برجهاى مراقبت و ارتباطات، پلها و خطوط راهآهن تشکیل مىدادند. ولى از اینها مهمتر، وظیفه CIA ارزیابى کمى و کیفى ماشین جنگى عراق حتى تعیین تعداد دقیق خودروهاى نفربر و تانکهاى صدام بود. براى مثال در آغاز فوریه تنها 14 درصد از خودروهاى نظامى عراق آسیب دیدند که این بسیار ناچیز بود.
با تمام این وجود CIA در مورد توانایى عراق در پنهان کردن و شلیک موشکهاى اسکاد به اسرائیل دچار اشتباه شد تا جایى که پنتاگون تصمیم گرفت خود مستقیماً تیمهاى شکارى - جنگنده به مناطق جنوب و غرب عراق اعزام کند تا محل موشکها را شناسایى و منهدم کنند. CIA همچنین در ارزیابى توانایى عراق در تجهیز کامیونهایى براى شلیک موشک دچار اشتباه بزرگى شده بود. هر چند این روش پیشرفته نبود، ولى نتایج مرگبارى بهبار مىآورد.
شاید بدترین شکست اطلاعات در طول جنگ، صبح روز 13 فوریه بهوقت بغداد بود، زمانى که دو جت 117-F هر کدام یک بمب لیزرى سنگین را به سمت محلى که مىپنداشتند یک پست فرماندهى در عامریه واقع در حومه بغداد باشد رها کردند. بمبها دیوارهاى بتنى را شکافتند و صدها زن و مرد و کودک را در این پناهگاه به خاک و خون کشیدند.
بوش در مقابل فریادهاى بینالمللى ناگزیر گفت: «صدام حسین ممکن است براى پیشبرد مقاصد نظامى خویش از غیرنظامیان نیز به عنوان پوشش استفاده کرده باشد.» ولى ژنرال پروتس، رئیس سابق DIA(3) در مقابل خبرنگار BBC اعتراف کرد: «این بمباران بر اثر یک اشتباه وحشتناک در ارزیابى اطلاعاتى صورت گرفت که بر اساس اطلاعات کهنه مقامات آمریکایى به عمل آمده بود.»
شب 23 فوریه 1991 تفنگداران دریایى آمریکایى به خطوط اصلى عراق در جنوب کویت حملهور شدند. این یک طرح حساب شده بود تا پیاده نظام عراق را در جا منهدم کنند. اندکى دورتر در جبهه غربى، یک سپاه کامل آمریکایى به سوى شمال خیز برداشت و عمیقاً در خطوط عراقىها رخنه کرد و بعد با سرعت به مشرق یعنى کویت حرکت کرد تا محاصره آن را کامل کند. سربازان عراقى لشگر به لشگر تسلیم شدند. پس از 90 ساعت، جنگ تمام شد و نیروهاى غربى به حومه شهر کویت رسیدند. در یک اقدام اختناقآور نهایى، هواپیماهاى آمریکایى شروع به قصابى نیروهاى عراقى کردند که در طول تنها بزرگراه باقیمانده در شمال شهر کویت دست به عقبنشینى زده بودند.
«ظاهراً بوش بود که در نهایت تصمیم به توقف کشتار وحشتناک گرفت.»!!؟
کوششهایى که براى ایجاد کودتا توسط فرماندهان بعثى صورت گرفت به نتیجه نرسید و با شروع شورشهاى کردها در شمال و شیعیان در جنوب، این نگرانى در سران کاخ سفید بهوجود آمد که جانشین رهبر عراق، تمایلات ضدآمریکایى داشته باشد. یک مقام بلندپایه دولتى در این باره مىگوید: «سیاست ما چنین بود که با وخیمتر شدن اوضاع، روى رهبران نظامى یا بعثى سرمایهگذارى کنیم تا صدام را از مسند قدرت براندازند.»
با توسعه حرکات انقلابى کردها، آمریکایىها در ابتدا شروع به مداخله کردند، در روز 13 مارس بوش اعلام کرد نیروى هوایى آمریکا هر هلیکوپترى را که قصد سرکوب انقلاب کردها را داشته باشد، سرنگون خواهد کرد و یک هفته بعد دو جت عراقى از آسمان به پایین کشیده شدند، اما در 26 مارس، آمریکا انقلاب کردها را رها کرد. جزئیات مباحثات کاخ سفید درباره قیامهاى عراق تاکنون مخفى مانده است. اما شواهد نشان مىدهد که آمریکا به صدام اجازه داد تا هممیهنان خود را در جنوب سلاخى کند، آمریکا توجه خود را متوجه انهدام سلاحهاى شیمیایى و قدرت هوایى آن کشور منهاى هلیکوپترهایش متمرکز ساخت و تمام اعتراضها در زیر جشن پیروزى خفه شد.
«نباید به ایران اجازه داد که از ویران شدن جنوب عراق بهرهبردارى اساسى کند.»
روز 28 مارس در حالى که شهرهاى نصیریه و بصره توسط شیعیان تصرف شده بود، صدام با استفاده از گارد مرزى خود که هنوز دست نخورده باقى مانده بود، یک تعرض وسیع را راه انداخت. جنگ بىرحمانه و خونینى سر گرفت و در مواردى کشتار آن از تلفات ناشى از حمله آمریکا در ماه فوریه بیشتر مىشد. بیش از 500 هزار پناهنده و 100هزار کشته بر جاى گذاشت. بر اثر آتشبارى کور توپخانه گارد ریاست جمهورى عراق به خانهها و مغازههایى که پناهگاه شیعیان رزمنده بود، تلفات سنگینى به بار آمده بود و هر دو طرف دست به اعدامهاى وسیعى از اسراى خود زدند. قیام جنوب ظرف یک هفته در هم شکست و سپس ارتش بعثى عازم شمال شد، کردها نیز از مجازات بىنصیب نماندند.
در پایان نیروهاى آمریکایى هزاران سرباز عراقى و هزار غیرنظامى دیگر را کشته بودند و حتى گروهى از «آنها را در سنگرهاى خود در جنوب کویت زنده به گور» کرده بودند. مقیاس نابودى زندگى را باید از روى نبرد هوایى هولناکى که علیه استخوانبندى اصلى عراق صورت گرفت اندازهگیرى کرد. براى مثال تا روز آغاز حمله زمینى 70 درصد از نیروگاههاى برق و 90 درصد از توان تولید نفت عراق از بین رفته بود در حالى که «گارد ریاست جمهورى» یعنى نیروى اصلى که در خط مقدم عراق بود، تلفاتى به مراتب کمتر از برنامهریزى پنتاگون را متحمل شده بود. دبیرکل سازمان ملل متحد اعلام کرد «کشور عراق بر اثر این حملات هوایى به عصر ماقبل صنعت بازگشته است» و در یک هشدار دیگر اعلام شد اگر اقدام فورى براى تعمیر اساسى سیستم تصفیه آب عراق صورت نگیرد 170 هزار کودک زیر پنج سال در این کشور در خطر مرگ فورى قرار خواهند گرفت.
«در این میان، ارقام وحشتناک فوق در واشنگتن اثرى بسیار ناچیز بر جشنهاى پیروزى جرج بوش داشت. توجه ملت آمریکا به سرعت به مسائل دیگر جلب شده بود.»
:: پی نوشت:
1. این آمارى است که دشمن به آن اعتراف کرده است.
2. ابونضال رهبرى شوراى انقلابى سازمان جبهه آزادیبخش فلسطین را به عهده داشت، این سازمان حمله به کشتى «آکیله لائورو» را برنامه ریزى کرده بود.
3. آژانس اطلاعات دفاعى؛ یک دفتر هماهنگى اطلاعات در وزارت دفاع و ارتش آمریکا.
سایت باشگاه اندیشه
نظرات