شیرزنان انقلابی در بند شکنجه‌گران ساواک


15950 بازدید


اگر نگوییم بیشتر از مردان، زنان پا به پای مردان در راه به ثمر رسیدن نهال انقلاب اسلامی تلاش کرده اند. حکایت زنانی که زیر شکنجه رژیم پهلوی تاب آورده‌اند؛ شاهد این سخن است.
"مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلق‌آویز شدن،‌ چادر از سر من و دخترم گرفتند. صبح هر دوی ما را برای بازجویی و شکنجه بردند و چون پتو به سر داشتیم، خنده‌های تمسخرآمیز و متلک‌ها شروع شد، «حجاب پتویی!» «مادر پتویی!، دختر پتویی!...» و یکی گفت «کجاست آن خمینی که بیاید و شما را با پتوی روی سرتان نجات دهد». "
این‌ها را مرضیه دباغ می گوید. زنی انقلابی که خاطرات زیادی از شکنجه‌گری ساواک در ذهن دارد. مرضیه حدیدچی (دباغ) متولد ۱۳۱۸، از جمله زنان مبارز انقلاب اسلامى‏ است که فعالیت‌های سیاسى خود را از سال ۴۶ آغاز کرد؛ وی در طول مبارزات خود، توسط ساواک دستگیر شد و به همراه دخترش در زندان‌های مخوف رژیم پهلوی شکنجه‌های سختی را تحمل کرد. این مبارز انقلاب اسلامی پس از آزادی از زندان به خارج از ایران رفته و در پاریس نیز به عنوان محافظ،‌ حضرت امام خمینی(ره) را همراهی می‌کند. مسئولیت‌هایی چون فرماندهى سپاه همدان، ۳ دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی و قائم مقامی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران علاوه بر مبارزات ایثارگرانه و شجاعانه در برگ‌های زرین دفتر زندگی این بانوی مجاهد به چشم می‌خورد.
او که در کتابی تحت عنوان «خاطرات شکنجه» بخشی از آنچه را بر او در زندان کمیته مشترک گذشته است، به تصویر کشیده، در بخشی از همین کتاب اولین روز ورود خود به زندان ساواک را این‌گونه تشریح می‌کند: «ساعت ۱۲ شب بود که از شدت درد و شکنجه از حال رفتم. کشان کشان مرا بردند و انداختند داخل یک اتاق. چادرم را که به هیچ وجه از خودم دور نمی‌کردم، کشیدم روی صورتم و گوشه اتاق کز کردم، که مثلا خواب هستم. بی‌شرم‌ها با حال بسیار زننده می‌آمدند داخل اتاق که مثلا مرا بترسانند. سعی کردم بی‌حرکت بمانم که فکر کنند خوابم. حرف‌های زشتی می‌زدند که مرا بترسانند. آن شب سپری شد تا فردا.»
داستان به همین‌جا ختم نمی‌شود و شکنجه‌های اصلی از روز دوم به بعد آغاز می‌شود، روزی که دباغ این‌گونه آن را به تصویر می‌کشد: «از صبح روز دوم شکنجه‌های اصلی شروع شد. دستم را به زور گرفتند، سوزن‌های بلندی را به زیر ناخن هایم فرو کردند، سپس نوک انگشتانم را که سوزن زیرش بودند، توی دیوار کوبیدند. سوزن‌ها تا انتها در زیر ناخن‌ها نفود کرد. تمام تنم از درد تیر کشید. گاهی با باتوم برقی که شوک الکتریکی ایجاد می‌کند، به اعضای بدنم می‌زدند. گاهی کف پاهایم از شدت ضربات شلاق شدیدا ورم می‌کرد. سریع مامور شکنجه دست و پایم را باز می‌کرد و با شلاق دنبالم می‌افتاد که به دور بالکن دایره مانندی که با نرده آهنی پوشیده شده بود بدوم. گاهی هم پاهایم را به گیره‌هایی که به سقف وصل بود، می‌بستند و تا چند ساعت به حالت آویزان می‌ماند.»
«آپولو» کابوس بسیاری از زندانیان سیاسی پیش از انقلاب بود، آنچه این دستگاه بر سر آدمی می‌آورد، از حیث وحشیانه‌ بودن به افسانه‌ها پهلو می‌زد، این دستگاه در سیستمی مورد استفاده قرار می‌گرفت که در آن خبری از شکنجه نبود. مرضیه دباغ کارکرد این دستگاه را این‌گونه توصیف می‌کند:‌ «یکی دیگر از وحشیانه ترین شکنجه‌های تخصصی ساواک شاه، آپولو بود. تعریف آن را قبلا شنیده بودم. مرا روی یک صندلی فلزی نشاندند. کلاهی آهنی که سیم‌هایی به آن وصل بود، روی سرم بستند. دستها و پاهایم را به صندلی بستند. به یکباره جریان برقی ـ که چندان قوی نبود که آدم را بکشد ولی سیستم عصبی را به هم می‌ریخت ـ وصل شد. بدنم کاملا به لرزه افتاد و اعصابم داغان شد. اصلا نمی‌توانم حالت آن لحظه خودم را بیان کنم. هر عمل زشتی که از دستشان برمی آمد، انجام می‌دادند و مدام اهانت می‌کردند.»
داستان وحشتناک شکنجه‌های خانم دباغ به اینجا ختم نمی‌شود، وحشتناک‌ترین قسمت داستان وقتی شروع می‌شود که ماموران از شکنجه او خسته می‌شوند و برای این‌که او را در هم بشکنند، دختر ۱۳ ساله او را به زندان آورده و شکنجه می‌کنند. شدت شکنجه‌های روحی و روانی که در آن روزگار به آن دختر ۱۳ ساله وارد شده، به حدی بوده است که او در ۴۰ سالگی تحت دو عمل جراحی قلب قرار گرفته و اکنون قادر به تکلم نیست.
مرضیه دباغ تصویر روان‌سوز شکنجه دختر در مقابل چشم مادر را این‌گونه تصویر می‌کند:‌‌ «یکی‌ از سخت‌ترین‌ موقعیت‌ها برایم‌، آنجا بود که ‌دخترم‌ را که‌ تازه‌ وارد ۱۳‌ سالگی‌ شده‌ بود، به‌ زندان‌ آوردند. آن‌ شب‌، از ساعت‌ ۱۲ صدای‌ جیغ‌ و فریاد او را که ‌شکنجه‌ می‌شد، شنیدم‌. دیوانه‌وار با مشت‌ به ‌در کوبیدم‌ و فریاد زدم‌. گفتم‌ که‌ در را باز کنید تا ببینم‌ بچه‌ام‌ چه‌ شده. دیدم یک‌ پتوی‌ سربازی‌ آوردند، او را انداختند توی‌ آن‌ و بردند. با دیدن‌ این‌ صحنه‌ احساس‌کردم‌ دخترم‌ مرده‌ است‌. خوشحال‌ شدم‌. خدا را شکر کردم‌ از این‌که از شر ساواکی‌ها و شکنجه‌های‌ کثیف‌شان ‌راحت‌ شده‌ است.
حدود ۱۶ روز از آخرین‌ دیدار من‌ و دخترم ‌می‌گذشت‌؛ خیالم‌ راحت‌ بود که‌ او مرده‌ و دیگر شکنجه‌ نمی‌شود. ولی‌ آن‌ شب‌، درِ سلول‌ را باز کردند و در کمال‌ تعجب‌ دیدم‌ که‌ دخترم‌ را به‌ داخل‌ سلول‌ انداختند و در را بستند. او گفت‌ که‌ طی‌ این‌ مدت‌، در بیمارستان ‌شهربانی‌ (در خیابان‌ بهار) بستری‌ بوده‌ است‌. او را درآغوش‌ گرفتم‌ و شروع‌ کردم‌ به‌ نوازشش‌. مچ‌ دست‌هایش ‌را که‌ لمس‌ کردم‌، گریه‌ام‌ گرفت‌. زخم‌ بدی‌ به‌ چشم ‌می‌خورد، او را با دستبند، محکم‌ به‌ تخت‌ بسته‌ بودند…»
داستان شکنجه‌های رفته بر مرضیه دباغ و دختر ۱۳ ساله‌اش به اینجا خلاصه نمی‌شود، از آن گذشته
از صبح روز دوم شکنجه‌های اصلی شروع شد. دستم را به زور گرفتند، سوزن‌های بلندی را به زیر ناخن هایم فرو کردند، سپس نوک انگشتانم را که سوزن زیرش بودند، توی دیوار کوبیدند. سوزن‌ها تا انتها در زیر ناخن‌ها نفود کرد. تمام تنم از درد تیر کشید. گاهی با باتوم برقی که شوک الکتریکی ایجاد می‌کند، به اعضای بدنم می‌زدند. گاهی کف پاهایم از شدت ضربات شلاق شدیدا ورم می‌کرد. سریع مامور شکنجه دست و پایم را باز می‌کرد و با شلاق دنبالم می‌افتاد که به دور بالکن دایره مانندی که با نرده آهنی پوشیده شده بود بدوم. گاهی هم پاهایم را به گیره‌هایی که به سقف وصل بود، می‌بستند و تا چند ساعت به حالت آویزان می‌ماند.
داستان شکنجه‌های ساواک نیز به دباغ و دخترش منحصر نمی‌شود.
"طاهره سجادی" زن پر استقامتی که به عنوان یکی از نیروهای مبارز مسلمان در کنار همسرش مهدی غیوران فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی خود را از دهه‌ی پنجاه آغاز کرد. او به دلیل ارتباط با پرونده ترور آمریکایی‌ها در ایران دستگیر و تحت شکنجه‌های سخت قرار گرفت. غیوران و همسرش طاهره سجادی با این تصور که کمک به سازمان، کمک به نهضت اسلامی است، خانه و زندگی خود را در اختیار اعضای آن قرار دادند. با آگاهی ساواک از این ارتباط و همکاری، طاهره سجادی و همسرش دستگیر شدند و زیر سخت‌ ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند. او به پانزده سال زندان و غیوران به حبس ابد محکوم شد.
وی در خاطرات خود می گوید : "یک بار به شدت مرا شکنجه کردند تا اخباری را در مورد افرادی از دهانم بیرون بکشند. من می‌دانستم که همسرم آقای غیوران هم به شدت تحت شکنجه هستند و بسیار نگران سلامتی ایشان بودم. از شکنجه‌هایی که به خصوص در سال‌های ۵۳ و ۵۴ بر زندانیان سیاسی تحمیل می‌شد همگان کم و بیش مطلع هستند. نکته مورد نظر من این است که وقتی زیر شکنجه‌های هولناک، جانم به لبم رسید، فقط یک عبارت آرش، شکنجه‌گر وحشی، چنان سرور و شعفی دردلم پدید آورد که هرگز چنین شادی عمیقی را در عمرم تجربه نکرده‌ام. او گفت که هر چه آقای غیوران را کتک زده و شکنجه کرده‌اند، اعتراف نکرده است. یادم می‌آید که از آن لحظه به بعد نه شکنجه‌ای توانست آزارم بدهد ونه ذره‌ای ترس داشتم. توصیف چنین شادمانی‌های یگانه‌ای با کلمات ممکن نیست و فقط کسانی می‌توانند چنین احساساتی را تجربه کنند که خودشان در چنان موقعیت‌هایی قرار بگیرند و بدانند که ارزش تک تک کلمات و تأثیر آنها تا چه حد است."
"مرضیه خرازیان" از زندانیان سیاسی شکنجه شده در عصر پهلوی است، او از زمان بازداشتش می گوید: لحظه ای که بچه ۱۸ ماهه اش را در آغوش داشت و نیروهای ساواک به خانه وی ریختند. زمانی که دستگیر شدم بیمار بودم، ساواکی ها من و فرزندم را با خود بردند و پس از بازدداشت چند روزی مرا در بیمارستان بستری کردند و سپس به سلول انفرادی در زندان اوین انتقال دادند."
یکی دیگر از زنان زندانی شکنجه شده در عصر پهلوی، خواهر شهید سید کاظم ذوالانواری است.( او دوست دارد خود را به نام خواهر سید کاظم معرفی کند. او می گوید: "ما همیشه در استرس زندگی می کردیم و هر لحظه منتظر بودیم نیروهای ساواک به خانه ما بریزند. همه خواهران و برادرانم در آن برهه تاریخی، فعالیت های سیاسی داشتند، تا جایی که چندین بار من و خواهر و برادرانمان شکنجه های تلخ ساواک را تجربه کردیم."
دباغ‌ها کم نیستند، اگرچه شاید تنها تعداد محدودی چون دباغ یا عزت‌شاهی و برخی چهره‌های سیاسی شرح مکتوب شکنجه‌ها را منتشر کرده باشند.
 زندان زنان در زمان رژیم منحوس پهلوی ساختمانی در باغ ملی تهران بود که در زمان حکومت پهلوی زندان زنان و بعد زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری نام گرفت . پس از انقلاب ۱۳۵۷ بازداشتگاه توحید نامیده شد و سرانجام در سال ۱۳۸۱ به موزه تبدیل شده و "موزه عبرت" لقب گرفت. در دوران محمد رضا پهلوی این زندان از سوی سازمان‌های مختلف امنیتی و انتظامی خصوصاً ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری جهت بازداشت و شکنجه زندانیان سیاسی مورد استفاده قرار می‌گرفت.
آویزان کردن از سقف، دستبند قپانی، آویزان کردن صلیبی، شوک الکتریکی، آپولو، سوزاندن نقاط حساس بدن با فندک و شعله شمع،قفس هیتردار، صندلی هیتر دار، باتوم برقی، شلاق با کابل برقی از متداولترین شکنجه‌های ماموران شکنجه کمیته بودند. اعضای حزب ملل اسلامی بجنوردی، ابوالقاسم سرحدی‌زاده، محمدی، کیوان، محمد میرمحمد صادقی و ابن رضا به عنوان اولین دسته زندانی های سیاسی به این زندان منتقل شدند. یکی از مقامات سابق شهربانی در دوران پهلوی از شنیده شدن فریادهای دائم زندانیان زیر شکنجه که حتی برای پرسنل شهربانی در ساختمان‌های اطراف غیر قابل تحمل بوده‌است می‌گوید:
اداره‌ای که من معاون آن بودم، در ساختمان چسبیده و طبقه بالای محل کمیته مشترک قرار داشت. ما در آنجا، فریادها و ناله‌های زندانیان را می‌شنیدیم. نه من و نه افسرانی که با من بودند، نمی‌توانستند آن را تحمل کنند. سرانجام من با رئیس شهربانی صحبت کردم و از او خواستم که محل اداره ما را عوض کند که با موافقت وی، ما از آن ساختمان به خانه امنی که در اختیار شهربانی بود و قبلاً کلانتری بود نقل مکان کردیم. بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران سازمان های مختلفی به موضوع زنان زندانی و شکنجه شده در زمان پهلوی پرداخته اند. انجمن زنان مبارز یک سازمان مردم نهاد در جمهوری اسلامی است که می‌کوشد تا به گوشه‌ای از این جنایات هولناک بپردازد.
فاطمه جلالوند در نشست خبری دومین همایش نقش زنان زندانی سیاسی شکنجه شده در عصر پهلوی در دیده‌بانی از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران اذعان داشت: انجمن زنان مبارز مسلمان سال ۸۷ به ثبت وزارت کشور رسید تا اهداف بشردوستانه خود را پیگیری کند. این انجمن برای ارتقای حقوق بشر و حفظ کرامت انسانی و آزادی اسلامی طبق موازین اسلام و قانون و توانمندسازی زنان ایرانی به خصوص در عرصه مقاومت می کوشد.
وی افزود: انجمن در ابتدا بانک اطلاعاتی را از زندانیان زن سیاسی تکمیل کرد که بر اساس اسناد و مدارک، ۵۱۷ زندانی زن به جرم سیاسی در کمیته ضد خرابکاری ساواک حبس و بازجویی و شکنجه شدند. بیش از ۴۰ نوع شکنجه بر زنان زندانی اعمال شده است، گرچه متانت زنان زندانی اجازه نمی‌دهد که آنچه بر او در زندان‌های ساواک گذشته است را بیان کند. دبیر انجمن زنان مبارز مسلمان با بیان اینکه هیچ چیز برای یک زن سخت‌تر از تجاوز به حریم متانت و حجاب وی نیست، ‌افزود: طبق اسناد در۳ شیفت کاری زنان زندانی سیاسی در عصر پهلوی مورد شدیدترین شکنجه ها قرار گرفته‌اند. این اقدامات برای جلوگیری از حجاب و پوشش و حق طلبی و حق خواهی زنان بوده که تصور آن برای هر انسان آزاده‌ای سخت و رنج آور خواهد بود. جلالوند با اشاره به کتاب «آن روزهای نامهربان» اذعان داشت: این کتاب خاطرات زندانیان زن سیاسی با استناد به مصاحبه ها و اسناد این اشخاص است که منبعی مهم در عرصه تاریخ شفاهی کشور محسوب می شود. 26 ماه ژوئن روز بین المللی مبارزه با شکنجه نام گرفته است. شاید در تاریخ کمتر سرزمینی مانند ایران تاریخ شکنجه در عصر پهلوی بیشتر از بسیاری از کشورها ناگفته مانده باشد. جنایات هولناکی که اگر استقامت زنان و مردان غیور ایران اسلامی نبود هیچ گاه به شکفتن گل انقلاب در ایران بدل نمی شد.
جبهه جهانی مستضعفین
به مناسبت روز بین المللی مبارزه با شکنجه