تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی و مسأله «بحرین»
تازهترین اثر موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی با موضوع «استقلال بحرین» منتشر شد. این کتاب، جلد سوم مجموعه «تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی» است که به قلم محمدعلی بهمنی قاجار نوشته شده است. مسأله استقلال بحرین در سال 1350، بدون تردید مهمترین موضوع در پیوند با تمامیت ارضی ایران در عصر پهلوی است. دولت ایران همواره بحرین را جزئی جداییناپذیر از خاک خود میدانست و تا میانه دوران ناصرالدینشاه قاجار نیز حاکمان محلی بحرین بر حاکمیت ایران بر بحرین اذعان داشتند و ایران در این جزیره راهبردی جنوب خلیجفارس اعمال حاکمیت می کرد. پس از این که طی کودتایی شیخ عیسی بن علی آلخلیفه با پشتیبانی همهجانبه دولت بریتانیا، عموی خود شیخ محمد، حاکم منصوب دولت ایران در بحرین را سرنگون کرد، بدون این که بحرین اعلام استقلال نماید و یا حتی بریتانیا مسئولیت اشغال آن را بپذیرد، از اعمال حاکمیت ایران بر این بخش از سرزمینش جلوگیری شد و متعاقباً بریتانیاییها مدعی شدند که بحرین تحتالحمایه آنان است. این تحولات هیچگاه مورد پذیرش دولت ایران قرار نگرفت و دولت ایران کماکان بحرین را در قلمرو قانونی و مشروع خود میدانست. انگلیسیها نیز در عمل هیچگاه دلیل و توجیهی حقوقی برای سلب حاکمیت ایران بر بحرین ارائه ندادند و صرفاً ادعای حاکمیت ایران بر این جزیره را رد میکردند. چنین وضعیتی منجر به کشاکش دیپلماتیک دهها ساله ایران با دولت بریتانیا بر سر حاکمیت بر جزیره بحرین گردید. در سالهای پایانی دهه 1960 میلادی، موضوع خروج بریتانیا از خلیجفارس مطرح گردید. در سال 1347 نیز محمدرضاشاه پهلوی در مصاحبهای در دهلینو به طور ضمنی از ادعای حاکمیت ایران بر بحرین صرفنظر کرد و در پی آن با ترتیباتی که بر اساس نظر و اراده انگلیسها اتخاذ شده بود، سرنوشت بحرین با مداخله سازمان ملل متحد تعیین و در نتیجه بحرین از ایران بهطور رسمی جدا و به کشور مستقلی تبدیل شد.
تلقی افکار عمومی ایران از ماجرای «استقلال» بحرین، که با تمام مواضع و رویکردهای دولت ایران تا پیش از مصاحبه محمدرضاشاه در دهلی نیز منطبق است، «تجزیه» جزیره بحرین از ایران است. بر این اساس بحرین، جزیرهای ایرانی و استان چهاردهم ایران بوده که با دخالت انگلیسیها و همراهی و پذیرش نظام پهلوی از ایران تجزیه گردیده است. در مقابل این تلقی افکار عمومی، طرفداران نظام پهلوی تلاش میکنند تا قرائتی دیگر از ماجرا ارائه دهند. در این دیدگاه، بحرین سرزمینی است که حداقل از دوران ناصرالدینشاه از ایران جدا شده و ایران دهها سال بود که دیگر عملاً حاکمیتی بر آن نداشت و محمدرضاشاه با صرفنظر کردن از ادعای حاکمیت ایران بر بحرین، در عمل راه را برای آزادسازی جزایر سهگانه و اقتدار ایران در خلیجفارس فراهم کرد.
با توجه به دو دیدگاهی که به آن اشاره شد، در این پژوهش تلاش شده است که به یاری اسناد و منابع دست اول، به این پرسش پاسخ داده شود که آیا در عصر محمدرضاشاه پهلوی، بحرین از ایران تجزیه شده است یا خیر. برای پاسخ به این پرسش صریح، باید به حقوق بینالملل و تاریخ و رویدادهای سیاسی در پیوند با مسأله بحرین توجه کرد. بحرین هیچگاه قانونی و مشروع از ایران جدا نشده بود. از سوی دیگر در عصر استعمار، مناطق بسیاری از حوزه اعمال حاکمیت و افتدار سرزمین مادری جدا شده بودند که با خروج استعمار، بار دیگر در اختیار سرزمین مادری قرار گرفتند.
با یک بررسی دقیق حقوقی میتوان به این نتیجه رسید که ایران تنها از اعمال حاکمیت بر بحرین منع شده بود، اما حق حاکمیت خود را بر بحرین از دست نداده بود. فیصله نهایی مسأله بحرین و دخالت دادن ایران در مسأله استقلال بحرین از سوی سازمان ملل متحد، انگلیسها و حکومت آلخلیفه بحرین، تأییدی ضمنی بر صحت و استواری حق حاکمیت ایران بر بحرین است. افزون بر این، ترفندها و دسیسههای نظاممند و پردامنهای که منجر به صرفنظر کردن ایران از حق حاکمیتش بر بحرین شد، نیز دلیلی دیگر بر تعلق بحرین به ایران بود. همچنین چگونگی تعیین وضعیت بحرین و اهتمام جدی انگلیسها به عدم برگزاری رفراندوم و حتی انجام یک نظرسنجی واقعی در بحرین، نشان از نیرومند بودن هویت ایرانی مردم بحرین و اراده آنان برای زیست در کنار سایر هممیهنانشان در سرزمین مادری آنان داشت.
جدایی بحرین، برخلاف ادعای طرفداران نظام پهلوی، ایران را در احقاق حقوق خود در مورد جزایر سهگانه نیز یاری نداد و قدرت ایران در خلیجفارس را، اگر نه بیدرنگ، بلکه پس از چند سالی به شدت تضعیف کرد و لطمه بزرگی به موقعیت راهبردی ایران در خلیجفارس زد و ایران را از داشتن پایگاهی مهم در جنوب خلیجفارس محروم ساخت؛ و مهمتر از آن قداست و مصونیت تمامیت ارضی ایران را خدشهدار ساخت.
بدتر از همه، نوع استدلالهای محمدرضاشاه در توجیه جدایی این قطعه از خاک ایران بود که به جایگاه تعرضناپذیر تمامیت ارضی کشور لطمه وارد می کرد. استدلالهایی از این دست که بحرین، نفت و مرواریدش را از دست داده و بنابراین دیگر برای ایران اهمیت ندارد. این سخنان شاه جدای از این که با واقعیت نیز ناسازگار بود، به معنای تقلیل مفاهیم ملی و ارزشمندی چون خاک و خون و مرز، به معادلهای مالی بود و ازاینرو در منظر خودی و بیگانه، خاک و مرز کشور را تا حد کالاهایی قابل معامله که با معیارهای مالی سنجیده میشود، تنزل داد.
سیاست دولت پهلوی در مورد بحرین، نه تنها در سالیان نزدیک به تجزیه این جزیره ایرانی، بلکه از سالها پیش در راستای تحقق سیاست انگلیسها برای ایرانیزدایی از بحرین بود. در حالی که انگلیسها سالها با اذیت و آزار مردم بومی بحرین و جابهجاییهای جمعیتی و اتخاذ سیاستهای ضد ایرانی در عرصههای گوناگون فرهنگ و اقتصاد در تلاش بودند تا از بحرین، ایرانیزدایی نمایند، محمدرضاشاه نیز مدتها بود در عمل بحرین را رها کرده بود و به جز سیاست شعاری و تبلیغاتی اعلام بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران، هیچ اقدام عملی در راه اعمال حاکمیت ایران بر این بخش از سرزمینش نکرد. شاه وقت ایران از پشتیبانی جنبشهای مدنی و سیاسی و فرهنگی ایران خواه بحرین دریغ میکرد.
محمدرضاشاه و کارگزاران وی، از طرح عمومی مسأله بحرین پرهیز میکردند و در بزنگاههای حساسی چون رد قرارداد قوام و سادچیکف در مجلس شورای ملی، که امکان طرح موازی مسأله بحرین بود، در عمل از عمومی شدن مسأله بحرین در نزد ایرانیان جلوگیری میکردند. سرانجام نیز محمدرضاشاه بدانگونه که انگلیسها میخواستند از حق حاکمیت ایران بر بحرین کوتاه آمد و گامبهگام در مقابل زیادهرویهای آنان عقب نشست. شاه ابتدا به رفراندوم برای تجزیه بحرین تن در داد؛ سپس از رفراندوم هم کوتاه آمد و حاضر شد نتیجه نظرخواهی تصنعی و فرمایشی را بپذیرد. محمدرضاشاه و نظام پهلوی از حق حاکمیت ایران بر بحرین صرفنظر کردند اما پیوندهای طبیعی و تاریخی ایران با مردم بحرین ناگسستنی بوده و اکنون که نزدیک به پنج دهه از این جدایی تحمیلی میگذرد نیز این پیوندها نه تنها کمرنگ نشده که نیرومندتر از پیش نیز گردیده است.
اثر جدید موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سومین جلد از مجموعه «تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی» و مکمل دو جلد قبلی، برای فهمی جامع و فراگیر از تحولات مرزی ایران در عصر پهلوی است. این اثر 368 صفحهای، در قطع وزیری به چاپ رسیده و به قیمت 35هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
نظرات