12
مهر
1397
روایت یک عکس تاریخی از امام خمینی
3372 بازدید
در مهرماه 1357 فشارهای دولت بعث بر امام خمینی بیشتر شد و بسیاری از فعالیتهای ایشان از سوی دولت عراق ممنوع شد. این محدودیت ایشان را به فکر هجرت به دیگر کشورها انداخت. ایشان پس از مشورت با برخی از نزدیکان سوریه را به عنوان مقصد انتخاب کردند و تصمیم گرفتند که از طریق کویت به سوریه بروند.
حجتالاسلام فردوسیپور از همراهان امام خمینی در مرز کویت در کتاب خاطراتش میگوید: در مسیری که به طرف مرز عراق میرفتیم مامورین امنالعام ما را تا نزدیکیهای بصره بدرقه کردند. از آنجا به بعد ما را تحویل مامورین امنالعام بصره دادند که آنها مراقبت میکردند. از قضایایی که در بین راه اتفاق افتاد، صبحانه خوردن امام بود که خیلی جالب بود. امام فرمود: برویم در این بیایان بنشینیم و صبحانه بخوریم. سفرهای و پنیری و مغز گردو و فلاکس چایی داشتیم، آنجا یک پتو انداختند و امام نشستند. صبحانه خیلی ساده و معمولی صرف شد و بعد امام وضو گرفتند. ما هم با یک دوربین کوچک، عکس آن منظره را گرفته ایم که بسیار جالب بود. درباره همین ماجرا در کتاب الف.لام. خمینی نیز آمده است:
«کاروان کوچک آیتالله خمینی که مأموران امنیتی عراق تعقیبش میکردند، نزدیکی بصره، در سایه قهوه خانهای متروک، ایستاده،صبحانه خورد. نزدیک ظهر به شهر زبیر رسیدند و از آنجا راهی مرز کویت شدند. امام خمینی در زبیر وضو گرفت. میخواست نماز ظهر و عصر را به امام اهل سنت مسجد آن محل اقتدا کند،اما اطرافیان گفتند «اگر صلاح بدانید برویم مرز عراق [و کویت]؛ در آن فاصلهای که گذرنامهها آماده و مهر میشود، نماز را هم آنجا بخوانیم. [تا ظهر نیم ساعت باقی بود.] امام هم موافقت کردند.» نماز را در مرز صفوان خواندند و از آنجا خود را به مرز عبدلی رساندند. گذرنامههایی که در مرز صفوان مهر خروج خورده بود، در مرز عبدلی مهر ورود خورد.
در صفوان کسانی که برای مشایعت مرادشان آمده بودند، بیتابی خود را با ریختن اشک نشان داده بودند. آیتالله که اوضاع را دیگرگون دیده بود گفته بود: «عزیزان من چرا ناراحت هستید؟ چرا بیتابی میکنید؟ وظیفه ما عمل به تکلیف است. در هر جا که باشیم باید به کارمان که مبارزه است ادامه بدهیم و عمل به وظیفه کنیم. شما هم باید انجام وظیفه کنید. من از طرف دولت عراق مجبور و مخیر شدم بین اینکه در نجف بمانم و به بحث و درس مشغول باشم و کار سیاسی نکنم و یا اگر میخواهم کار سیاسی انجام بدهم از عراق بروم. من شقّ دوم را انتخاب کردم. من برای انجام وظیفه از نجف خارج میشوم و میروم، میروم تا فریاد مظلومیت ملتی که همه چیزش را حتی فرزندانش را در راه اسلام داده است به دنیا برسانم و شما هم وظیفه خودتان را در هر کجا که هستید انجام بدهید. الآن که خانواده و زن و فرزندان شما در اینجا هستند، در نجف بمانید. من در هر کجا که مستقر شدم شما میتوانید بعداً آنجا بیایید و به من ملحق شوید.
حجتالاسلام فردوسیپور از همراهان امام خمینی در مرز کویت در کتاب خاطراتش میگوید: در مسیری که به طرف مرز عراق میرفتیم مامورین امنالعام ما را تا نزدیکیهای بصره بدرقه کردند. از آنجا به بعد ما را تحویل مامورین امنالعام بصره دادند که آنها مراقبت میکردند. از قضایایی که در بین راه اتفاق افتاد، صبحانه خوردن امام بود که خیلی جالب بود. امام فرمود: برویم در این بیایان بنشینیم و صبحانه بخوریم. سفرهای و پنیری و مغز گردو و فلاکس چایی داشتیم، آنجا یک پتو انداختند و امام نشستند. صبحانه خیلی ساده و معمولی صرف شد و بعد امام وضو گرفتند. ما هم با یک دوربین کوچک، عکس آن منظره را گرفته ایم که بسیار جالب بود. درباره همین ماجرا در کتاب الف.لام. خمینی نیز آمده است:
«کاروان کوچک آیتالله خمینی که مأموران امنیتی عراق تعقیبش میکردند، نزدیکی بصره، در سایه قهوه خانهای متروک، ایستاده،صبحانه خورد. نزدیک ظهر به شهر زبیر رسیدند و از آنجا راهی مرز کویت شدند. امام خمینی در زبیر وضو گرفت. میخواست نماز ظهر و عصر را به امام اهل سنت مسجد آن محل اقتدا کند،اما اطرافیان گفتند «اگر صلاح بدانید برویم مرز عراق [و کویت]؛ در آن فاصلهای که گذرنامهها آماده و مهر میشود، نماز را هم آنجا بخوانیم. [تا ظهر نیم ساعت باقی بود.] امام هم موافقت کردند.» نماز را در مرز صفوان خواندند و از آنجا خود را به مرز عبدلی رساندند. گذرنامههایی که در مرز صفوان مهر خروج خورده بود، در مرز عبدلی مهر ورود خورد.
در صفوان کسانی که برای مشایعت مرادشان آمده بودند، بیتابی خود را با ریختن اشک نشان داده بودند. آیتالله که اوضاع را دیگرگون دیده بود گفته بود: «عزیزان من چرا ناراحت هستید؟ چرا بیتابی میکنید؟ وظیفه ما عمل به تکلیف است. در هر جا که باشیم باید به کارمان که مبارزه است ادامه بدهیم و عمل به وظیفه کنیم. شما هم باید انجام وظیفه کنید. من از طرف دولت عراق مجبور و مخیر شدم بین اینکه در نجف بمانم و به بحث و درس مشغول باشم و کار سیاسی نکنم و یا اگر میخواهم کار سیاسی انجام بدهم از عراق بروم. من شقّ دوم را انتخاب کردم. من برای انجام وظیفه از نجف خارج میشوم و میروم، میروم تا فریاد مظلومیت ملتی که همه چیزش را حتی فرزندانش را در راه اسلام داده است به دنیا برسانم و شما هم وظیفه خودتان را در هر کجا که هستید انجام بدهید. الآن که خانواده و زن و فرزندان شما در اینجا هستند، در نجف بمانید. من در هر کجا که مستقر شدم شما میتوانید بعداً آنجا بیایید و به من ملحق شوید.
نظرات