«چنگال عقاب» از زبان فرمانده


6476 بازدید

«چنگال عقاب» از زبان فرمانده
با طولانی شدن بحران گروگانگیری در ایران، دولت امریکا بدین نتیجه رسید که گره این بحران تنها به سرانگشت دستان قدرتمند و با تدبیر رهبر ۸۰ ساله انقلاب ایران گشوده خواهد شد. از این رو کاخ سفید تصمیم می‌گیرد تا نماینده ویژه‌ای از سوی کارتر نزد رهبر انقلاب فرستاده تا بحران خاتمه یابد.
پس از مذاکراتی در کاخ سفید قرعه به نام «رمزی کلارک» دادستان پیشین امریکا می‌افتد. همو که در پاریس نیز به دیدار رهبر انقلاب اسلامی شتافته بود. کلارک به همراه «ویلیام میلر» ـ از کارکنان سابق وزارت خارجه امریکا که در حکم مترجم کلارک انجام وظیفه می‌کرد ـ روز ۱۵ آبان ۱۳۵۸ با هواپیمایی نظامی عازم تهران شد. هیأت امریکایی به ترکیه نرسیده امام خمینی با انتشار بیانیه ای هرگونه تماس با نماینده ویژه کارتر را از سوی اعضای «شورای انقلاب و همه مسؤولین سیاسی و اجرایی ایران را تحریم می‌نمایند. نماینده کارتر در ترکیه متوقف می‌گردد. این نشانگر آن بود که تمامی راههای دیپلماتیک بسته شده‌اند و دربهای سیاست خارجی امریکا به روی ایران قفل شده‌اند. اینک ایالات متحده امریکا مقهور قدرت پیرمردی ۸۰ ساله شده بود که تنها به قداست روحانی و قدرت مردمی ملت خویش متکی بود.
همه مردان کاخ سفید اینک خود را در عجزی حقارت‌بار احساس می‌کردند که چاره‌ای برایشان باقی نگذارده بود. کارتر که این عجز او را به ستوه آورده بود عصبانی از اینکه پیرمردی روحانی تمامی هیمنه و ابهت پوشالین ابرقدرت غرب را به سخره گرفته است تنها یک راه در مقابل خوش می‌دید «توسل به گزینه نظامی».
امریکا سخن از اعزام نیروهای واکنش سریع خود را به ایران می‌نمود. ایالات متحده از اواخر دیماه ۱۳۵۸ ناوگان ششم و هفتم خود را با ۵ گروه عملیاتی مستقیماً به طرف خلیج فارس اعزام داشت که در رأس هر یک از این گروههای نظامی یک ناو هواپیمابر بزرگ قرار داشت و در همین زمان امریکا برای تدارک و حمله به ایران، پایگاههای خود را در مصر، عمان فلسطین اشغالی تقویت نمود و پایگاههای جدیدی در خاک سومالی و کنیا گشود. نهم ژانویه مصادف با اواسط دیماه، امریکا به کلیه ناوگان جنگی مستقر در پایگاههای امریکایی و ژاپن فرمان داد که به طرف اقیانوس هند حرکت کنند، نقشه این بود که ضربه عمده‌ای به معادن ایران در جنوب وارد گردیده و منابع نفتی ایران در خوزستان بمباران شود و در صورت لزوم با مین‌گذاری و غرق کشتی تنگه هرمز مسدود گردد . هم‌چنین فرودگاههای اصفهان و شیراز مورد حمله هوایی واقع گردد. پس از حرکت این ناوگان‌ها کارتر دستور داد نیروی دریایی امریکا سریعاً مین‌گذاری قسمتهای خلیج‌فارس را شروع نماید تا کم‌کم محاصره کامل دریایی ایران عملی شود برای این کار امریکا گروه عظیمی از متخصصان مین‌گذاری خویش را به خلیج‌فارس گسیل داشت و مینها کارگذارده شد، به طریقی که به کشیتهای امریکایی و متحدانش آسیبی نرساند و کشتی‌هایی که به سوی ایران حرکت می‌کنند مورد هجوم قرار گیرند.
در پی این اقدامات در هفدهم بهمن ماه ۵۸ امریکا یک اسکادران از ناوهای جنگی خود را به سرپرستی ناو هواپیمابر «کرال» و ۳۰ فروند ناوشکن و موشک‌انداز و مین‌گذار از اقیانوس آرام به طرف سنگاپور گسیل داشت و ناو هواپیمابر «فورستام» با هزار تفنگدار و ۸۰ هواپیما در همین زمان وارد اسکندریه شد. انگلیس نیز به مدد نیروی دریایی امریکا آمد و یک اسکادران از ناوهای خود را به طرف خلج فارس اعزام داشت. روزهای تهدید‌آمیز و پرمخاطره در پی هم سپری می‌شدند. در ۲۵ فروردین ماه کشف گردید که امریکا ، رژیم صهیونیستی و آلمان غربی برای رهایی از گروگانها متحداً در پی اقداماتی هستند. خلاصه طرح چنین بود: «حمله هلی‌کوپترها به تهران و فرود چند هلی‌کوپتر بر بام جاسوسخانه امریکا و در همان زمان پرواز بمب‌افکنهای امریکایی برفراز چاههای نفت و رهایی گروگانها بوسیله کماندوهایی که قبلاً با پاسپورتهای جعلی وارد ایران شده بودند.»
ساعت ۷ بعد از ظهر اول آوریل ۱۹۷۹، یک اتومبیل لینکلن سیاه حامل ۴ نفر وارد کاخ‌سفید شد. آنان قرار ملاقات با رئیس‌جمهور امریکا داشتند. ملاقاتی که بعدها به یکی از بزرگترین رسوایی‌های تاریخ کاخ سفید انجامید.
ابتدا اوراق هویتشان توسط افسران «سرویس مخفی» کاخ سفید کنترل شد سپس آنان را از طریق کریدورها و پلکانهای مخصوص به سمت «اتاق وضعیت فوق‌العاده» راهنمایی کرند. اتاقی در ابعاد ۲۰ در ۱۵ پا و فاقد پنجره که در اطرافش و دور میز کنفرانس واقع در وسط آن صندلیهای راحتی دفتری چیده شده بود. «چارلی بکویث» یکی از آن چهار مرد تا آن روز هیچگاه قدم در محوطه کاخ‌سفید نگذارده بود.
آن چهار مرد همگی از مردان نظامی «پنتاگون» و «کاخ‌سفید» محسوب می‌شدند و بغیر از «سرهنگ چارلی بکویث» دیگران همگی دارای درجه ژنرالی بودند. ژنرال «جیمز وات» فرمانده نیروی رزمی مشترک، ژنرال «فیلیپ گاست» افسر ارشد نیروی هوایی و ژنرال «دیوید جونز» رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا. آنان لباسهای معمولی و غیرنظامی به تن داشتند.
آنان ابتدا با «همیلتون جوردن» رئیس ستاد کاخ سفید و «جودی پاول» رئیس کارکنان ستاد کاخ‌سفید سخن گفتند سپس بوسیله این دو به سه نفر دیگر حاضر در جلسه که عبارت بودند از دریادار «استنسفیلد ترنر» ریاست سازمان CIA، «وارن کریستوفر» معاون وزارت خارجه و «سایروس ونس» وزیر خارجه معرفی شدند. اینان در جای خود نشسته بودند که ژنرال «هارولد براون» و «کلیتور» وزیر و معاون وزارت دفاع، «پنتاگون» نیز وارد شدند. در این بین ناگهان دکتر «زییگنیو برژینسکی» نیز ناگهان ظاهر گشت و سپس «ماندیل» معاون رئیس جمهور وارد شد. چارلی بکویث درست پشت سر برژینسکی و ماندیل نشست. سرانجام کارتر در حالیکه یک ژاکت اسپورت و شلوار خاکستری با پیراهنی سفید به تن داشت وارد گشت. این یک جلسه اضطراری در اتاق وضعیت کاخ‌سفید بود که همه مردان عالیرتبه کاخ‌سفید در آن شرکت داشتند. موضوع جلسه عبارت بود از: «عملیات نظامی برای آزادی گروگانها در تهران».
سرهنگ چارلی بکویث فرمانده «نیروی دلتا» Delta force، فرماندهی عملیات زمینی رهاسازی گروگانها را برعهده داشت. پس از تشریح عملیات «پنجه عقاب» توسط چارلی، «وارن کریستوفر» از او پرسید:
- تکلیف نگهبانان چه خواهد شد؟»‌ بکویث پاسخ داد: «آقای کریستوفر هدف ما این است که نگهبانان را خارج کنیم.
- منظورتان چیست می‌خواهید به شانه‌هایشان شلیک کنید؟
- نه قربان ما دو گلوله خارج هر کدام خواهیم کرد. درست وسط دو ابرویشان.
در پایان جلسه هنگامیکه کارتر برای خداحافظی با چارلی دست می‌داد گفت: تا جاییکه به من مربوط می‌شود، سرهنگ بکویث، تأییدیه مرا برای بکارگیری هرگونه قوه قهویه‌ای که برای نجات جان امریکاییان لازم است در اختیار دارد. بعد خطاب به بکویث ادامه داد: «سرهنگ، کاخ‌سفید و همه مردان آن پشتیبان شما در این عملیات خواهند بود امیدوارم که با پیروزی بازگردید».
«پنجه عقاب» Eagle claw نام رمز عملیات آزادی گروگانها بود. عملیاتی دقیق و بی‌نقص که چارلی آن را چنین شرح داد:
سه هواپیمای «M.C-130» حامل نیروها و سه هواپیمای «E.C-130» حامل سوخت، جزیره مصیره واقع در سواحل شیخ نشین عمان را ترک می‌کنند و بسوی ایران به پرواز درمی‌آیند. در محلی که کویر یک نامیده می‌شود ـ در دویست مایلی جنوب شرقی تهران ـ فرود می‌آیند و در آنجا منتظر ورود هشت فروند هلی‌کوپتر R-H-530 (معروف به اسب دریایی) می‌شوند.
هلی‌کوپترها قرار بود از عرشه ناو هواپیما بر Nimitz که در خلیج عمان مستقر شده بود به پرواز درآمده و در مسیری متفاوت حرکت کنند و تقریباً سی دقیقه پس از فرود آخرین هواپیما وارد کویر شوند. هلی‌کوپترها به محض ورود، سوختگیری کرده و نیروی یورش صد و هجده نفری را سوار می‌کنند. محاسبات چنان انجام شده بود که شش هلی‌کوپتر کمترین رقمی بود که برای بلند کردن وزن تیم یورش و تجهیزات آنان و گروگانها لازم بود و دو هلی‌کوپتر هم برای پشتیبانی و یا زاپاس در صورت بروز اشکال فنی یا آسیب دیدن یکی از شش هلی‌کوپتر در اثر تیراندازی و غیره، در نظر گرفته شده بود. هواپیماها به مصیره باز می‌گردند و هلی‌کوپترها نیروی دلتا را سوار کرده و رهسپار تهران می‌شوند به نحوی که یک ساعت قبل از طلوع آفتاب به محل اختفای خود در نزدیکی تهران رسیده و با طلوع آفتاب، ساعات روز را در تپه‌های اطراف گرمسار پنهان می‌شوند که همه این محلها از قبل بوسیله افرادی که داخل ایران شده بودند، شناسایی شده بود . در این محل، تیم یورش با دو مأمور وزارت دفاع آمریکا با یک وانت وانت واتسون و یک فولکس واگن می‌آیند و یکی از این وسایل نقلیه، شش راننده و شش مترجمی را که با دلتا آمده‌اند به انباری در حومه تهران می‌برند که در آن شش کامیون مرسدس پارک شده است و قرار است در هنگام عملیات، دیوار شرقی سفارت با بمب منفجر شود به گونه‌ای که کامیونهای هجده چرخ به راحتی عبور کرده و وارد محوطه سفارت شوند.
وسیله نقلیه دیگری سرهنگ بکویث را برای شناسایی مسیر از اختفا تا سفارت می‌برد. بکویث پس از وارثی مسیر و محوطه اطراف سفارت، به محل اختفا بازمی‌گردد. تا این زمان شش کامیون وارد شده‌اند تا افراد دلتا را که برای این مأموریت مجدداً به عناصر، قرمز، آبی و سفید سازمان یافته‌اند، سوار کنند. کامیونها در حدود ساعت ۸:۳۰ شب به سمت شمال در طول جاده دماوند، حرکت می‌کنند. یک محل دائمی کنترل وسایط نقلیه با دو مأمور در ایوانکی و شریف‌آباد وجود دارد. اگر به دلیلی کامیونها متوقف شدند و مورد تفتیش قرار گیرند، مأموران بازرسی دستگیر و همراه دلتا برده می‌شوند.
یک تیم یورش سیزده نفره که وظیفه آن نجات سه گروگانی است که در ساختمان وزارت خارجه نگهداری می‌شوند، با یک اتومبیل فولکس واگن استیشن در مسیری متفاوت بسوی هدف خود حرکت می‌کند.
بین ساعت یازده و نیمه شب یک گروه برگزیده از افراد در یک وانت داتسون، با اسلحه کمری کالیبر ۲۲ با صدا خفه کن پس از تصرف دو پست نگهبانی، نگهبانانی را که در طول خیابان روزولت آیت‌الله طالقانی کشیک می‌دهند دستگیر می‌کنند.
کامیونهای حامل عناصر قرمز، سفید و آبی در حالیکه پهلو به پهلو حرکت می‌کنند، با مسافت کم پشت سر آنها می‌آیند. وقتی که افراد تیم یورش به موضع خود در خیابان روزولت در آن طرف استادیوم فوتبال می‌رسند کامیونها را ترک می‌کنند و با استفاده از نردبانها، به سرعت و بی‌سروصدا از دیوار سفارت بالا می‌روند و به داخل محوطه می‌پرند.
عنصر آبی نیز مرکب از چهل نفر، مسؤولیت بخش شرقی سفارت و آزاد کردن گروگانهایی را که در محل سکونت قائم مقام سفارت، محل اقامت سفیر، انبار و دفتر سفیر یافت می‌شوند، به عهده دارد. عنصر سفید با سیزده تن، مسؤول تأمین خیابان روزولت (دکتر مفتح) و تحت پوشش قراردادن عقب‌نشینی عناصر قرمز و آبی به استادیوم امجدیه است که در مجاورت سفارت قرار داد و یک مسلسل M-60 برای کنترل عرض خیابان روزولت به سمت شمال و یک مسلسل H-K-21 برای تحت پوشش قرار دادن این خیابان رو به جنوب قرار می‌گیرد.
در داخل سفارت، پس از اینکه عنصر قرمز دورترین مسافت را طی می‌کند و بیشترین منطقه را تحت پوشش خود قرار می‌دهد، دیوار سفارت منفجر می‌شود. این نشانه آغاز یورش به ساختمان‌هاست در صورتی که نیروی دلتا با هر نگهبان ایرانی مواجه شوند او را می‌کشند و سپس گروگانها را پیدا و آزاد می‌کنند. این عملیات تقریباً چهل و پنج دقیقه طول می‌کشد.
آنگاه سرگرد اسنافی (اسم مستعار) که بعنوان افسر هوایی دلتا عمل می‌کند به هلی‌کوپترها که در اطراف گرمسار در حال آماده‌باش هستند اطلاع می‌دهد و آنها شروع به حرکت به طرف شمال شهر می‌کنند. با علامت او هلی‌کوپترها به نزدیکی سفارت می‌آیند و اگر همانطوری که انتظار می‌رود تیرک‌های کارگذاشته شده در محوطه باز در سفارت (که شناسایی شده و ایرانیها آنها را برای جلوگیری از امکان فرود هلی‌کوپترها کار گذاشته بودند) را بتوانیم برداریم اولین هلی‌کوپتر مستقیماً به داخل سفارت خوانده می‌شود و سپس تمام گروگانهای آزاد شده سوار اولین هلی‌کوپتر می‌شوند و دکترهای دلتا آنها را معاینه می‌کنند. پس از آنکه تمامی گروگانها آزاد شده بوسیله هلی‌کوپتر از محوطه دور شدند عنصر قرمز و به دنبال آن عنصر آبی از شکافی که در دیوار ایجاد شده است عقب‌نشینی می‌کنند و با عبور از عرض خیابان روزولت (شهید مفتح) به استادیوم می‌روند و در آنجا به همراه عنصر سفید، سوار باقیمانده هلی‌کوپترها می‌شوند. در طول یورش به سفارت تیم سیزده‌نفری نیروهای ویژه که وظیفه یورش به ساختمان وزارت خارجه را دارند نیز عملیات خود را شروع می‌کند طرح آنها بررسی بیرون ساختمان و داخل شدن از طریق پنجره‌های طبقه سوم است آنها باید هر مقاومتی را در هم بکوبند و سه گروگان را آزاد کنند. در بیرون ساختمان در منطقه مجاور شبیه به پارک یکی از هلی‌کوپترها آنها را سوار می‌کند.قرار بر این بود تا در این عملیات از میان هر یک از«واحد‌ها‌ی ویژه ضد تروریسم» آلمان غربی، انگلستان، رژیم صهیونیستی یک تیم شرکت داشته باشد. یک تیم از SAS انگلستان، یک تیم ۱۳ نفره از ۹G.S.G. آلمان غربی و یک تیم از واحد ویژه «سایرت ماتکال» اسرائیل.
فرماندهی نیروی دلتا بر عهده یک سرهنگ پنجاه و یک ساله، با قدی بلند، اندامی درشت و هیکلی تنومند اهل ایالت جورجیا بود. سرهنگ «چارلی بکویث» یک کهنه سرباز و قهرمان جنگ ویتنام. بکویث تمام عمر نظامی خود را در«نیروهای ویژه» ارتش امریکا بالیده بود. در اواسط دهه پنجاه میلادی نظامیگری خود را با «تیپ شیاطین» لشکر ۸۲ هوابرد آغاز کرد سپس به «گروه پنجم» از نیروهای ویژه _ کلاه سبزها _ پیوست. در آن زمان در جنگ کره شرکت جست. در سال ۱۹۶۲طی یک مبادله میان ارتش‌ها‌ی امریکا و انگلیس به«سرویس ویژه هوابرد» SAS _ نخبه ترین نیروی ویژه انگلستان و بلوک سرمایه داری _انگلستان ملحق شد. بکویث پس از گذراندن آموزشهای لازم در«هنگ ۲۲SAS» _ واحد ویژه ضد چریکی SAS _ درجزایر مالایا ، به همراه آن واحد در جنگ ضد چریکی بر علیه استقلال‌طلبان و «ارتش آزادیبخش نژادهای مالایا» MRLA شرکت جسته بود. چارلی پس از یک سال به امریکا بازگشت و به همراه کلاه سبزها در جنگ ویتنام شرکت جست و تا پایان جنگ ویتنام ، کلاه‌سبزها به شکار و قصابی چریکهای ویتنامی ـ ویت کنگ‌ها ـ اشتغال داشت.
چارلی بکویث در طول جنگ برای مدتی فرماندهی«واحد B.52» از«پروژه دلتا» ی لشکر ۱۰۱ هوابرد را بر عهده داشت. این واحد در حکم قوی ترین واحد ضد چریکی ارتش امریکا در ویتنام وظیفه شناسائی و شکار «ویت مینه» – چریک‌ها‌ی ویتنام شمالی – را بر عهده داشت.هنوز مدت زیادی از پایان جنگ ویتنام سپری نگشته بود که چارلی بدین فکر افتاد تا نیرویی شبیه «سرویس هوابرد ویژه» بریتانیا در امریکا تأسیس کند که بتواند از پس مأموریتهای دشوار ضربتی در چهار گوشه دنیا برآید. او با عزمی جزم به جنگ بوروکراتهای ارتش و پنتاگون شتافت و سرانجام توانست درسال ۱۹۷۷میلادی«سرویس ویژه ضربت» ایالات متحده را با نام «نیروی دلتا» تأسیس کند.
شرکت در جنگهای «کره» و «ویتنام» و SAS به بکویث تجربیاتی یگانه بخشیده بود که می‌توانست بخوبی از آن برای تأسیس یک نیروی قهار و قصاب ضربت با بالاترین مرتبه کارآمدی نظامی در راستای سیاستهای میلیتاریستی «پنتاگون» و«کاخ سفید» برآید. این کهنه سرباز نیروهای ویژه به مناسبت حضور داوطلبانه در مأموریتهای خطرناک جنگی مدالهای متعددی دریافت کرده بود. مدالها و نشانهای«ستاره نقره ای»، «خوشه برگ بلوط»، «لژیون لیاقت»، «ستاره برنزی»و«قلب ارغوانی».
سرسختی، خشونت مفرط، و عشق به میلیتاریسم امریکائی خصوصیاتی بود که چارلی به آنها شناخته می‏شد. به نحوی که وقتی قرار شد تا فیلمی از زندگی پرماجرا و مأموریتهای خطرناک و آدمکشیهای حرفه‌ای او تهیه گردد، برای ایفای نقش او در این فیلم‌«جان وین» ـ هنرپیشه معروف فیلمهای وسترن امریکایی ـ پیشنهاد شد اما کسانی که چارلی را می‌شناختند گفتند که جان وین هرگز نمی‌توانند سرسختی و خشونت فراوان چارلی را بروی صحنه بیاورد.
او در جریان تظاهرات علیه جنگ ویتنام به یک خبرنگار امریکایی گفته بود: «اینها که از امریکا و سیاست امریکا ناراضی هستند بهتر است از این کشور بروند».
نیروی دلتا Delta force براساس الگوی سرویس ویژه هوابردSAS بریتانیا، «واحد ویژه ضد تروریسم آلمان» GSG9 و «واحد ویژه ضد تروریسم رژیم صهیونیستی» موسوم به «سایرت ماتکال» تشکیل شده بود.
ستاد آن موسوم به «استاکید» در«فورت براگ» ایالت کارولینای شمالی قرار داشت که مرکز اصلی نیروهای ویژه ارتش امریکاست. واحد دلتا از نظر سازمانی و چارت تشکیلاتی و نمودار ساختاری مستقیماً زیرنظر ستاد نیروی زمینی پنتاگون عمل می‌کرد. ستاد دلتا دارای یک فرماندهی مستقل- بکویث – و کادری ثابت و مستقل از تمامی ارتش ایالات متحده بود. ارتشی کوچک اما سری متشکل از نخبه ترین نیرو‌ها‌ی رزمی پنتاگون که جز تعدادی اندک هیچکس در پنتاگون از وجود آن اطلاع نداشت.
مردان دلتا ابتدا از میان نخبه ترین اعضاء نیروهای ویژه پنتاگون – رنجرها، کلاه سبزها، هوابردها و… برگزیده شدند آنگاه طی یک دوره آموزشی بشدت دشوار برای انجام عملیات‌ها‌ی محوله تعلیم یافتند. چارلی بکوبث برای آنکه به دلتا وجهی ایدئولوژیک و مقدس ببخشد نام «فرشتگان نور آبی»BLUE LIGHT ANGELS را برایشان برگزیده بود. عنوانی هوشمندانه و توجیه گر. البته مردان دلتا عنوانی درونی تر نیز داشتند که بیشتر خود را به آن نام میخواندند. «فرشتگان چارلی» CHARLES . ANGELS آنان برای بکویث عنوان مناسبی بر گزیده بودند. «چارجین چارلی» CHERGIN. CHARLE اکنون امریکا دارنده اولین وبزرگترین«نیروی ضربت»در تاریخ خود شده بود. فرشتگان چارلی.
فرشتگان آدمکش چارلی از پیچیده‌ترین و سخت‌ترین آموزشها و مهارتهای نظری و عملی برخوردار بودند چنانکه می‌توان اعضای آن را افرادی استثنایی دانست که به ندرت دیگران قادرند به چنین ظرفیتهایی برسند. این گلادیاتورهای پنتاگون آموزش دیده بودند که در پشت خطوط دشمن در جبهه جنگ یا در شهر، دست به عملیات بزنند. عملیاتهائی هم چون از بین بردن نخبگان، تخریب، انفجار، شناسایی، نجات، ترور و ضد تروریسم، جنگ چریکی وضدچریکی، شورش وضدشورش و حتی کودتا و براندازی. تا آن هنگام واحد دلتا هم‌چون یک گروه سری برای مردم و حتی نیروهای مسلح آمریکا هم ناشناخته بود.
در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ – ۴ نوامبر – چارجین چارلی به همراه فرشتگان زمختش برای موفقیت در اولین مانور خود جشن گرفته بودند و داشتند ته یک بطری را بالا می‏دادند. چند ساعت بعد خبر تصرف سفارت به آنان رسید. بکویث که هنوز سرش گرم باده بود به مردان دلتا دستور داد تا باسریعترین وسیله ممکن به پایگاهشان در فورت براگ برگردند. آنها نیز با کاروانی از اتومبیلهای اجاره ای به راه افتادند. بودند. بکویث اندکی پیش از عملیات پنجه عقاب در مصاحبه‌ای تلویزیونی با یکی از شبکه‌های تلویزیونی امریکا در حالیکه از فرط خشم و عصبانیت دندانهایش را به یکدیگر می‌سایید رو به دوربین چنین گفت: «کافی است به من یک نیروی نظامی کارآمد با همه تجهیزات دهند تا همه خاک ایران را شخم بزنم».
فرشتگان چارلی پس از ماهها تمرینات سخت و طاقت فرسا در جورجیا کاملا آماده بودند. پیش از حرکت مردان نور آبی بکویث همگی پوتین نظامی به پا داشتند و شلوار جین بر تن. جلیقه ضد گلوله و نیم تنه نظامی به رنگ سیاه پوشیده بودند و کلاه کشی نیروی دریائی بسر داشتند.در آستین نیم تنه‌ها‌و بر روی بازوان دست راست آنها یک پرچم امریکا بوسیله تکه ای نوار مخفی شده بود که با ورود آنان به داخل سفارت نوار را پاره می‏کردند و پرچمها آشکار می‏شد. مردانی که موی بور داشتند آنرا سیاه کرده بودند. با محاسبه اسلحه و سایر لوازم، هر سرباز حدود ۲۷۰ پوند - ۱۲۲کیلوگرم- وزن داشت. آنها بسته به وظیفه شان مسلح به تفنگ کوتاه آلمانی HK-21 و نارنجک انداز M-79 یا اسلحه خودکار و اتوماتیک M-16 آرمالایت و یا تیربار M-60 بودند.تو گوئی فصل جدیدی از مبارزه تاریخی مستکبران و مستضعفان در حال گشوده شدن بود و این بار قرعه بنام چارلی و مردانش افتاده بود بی آنکه بداند که تقدیر چه فرجام عبرت آموزی برای او، دلتا، فرشتگان آدمکشش واز همه مهمتر پنتاگون و کاخ سفید تدارک دیده است.
با خود گفتم یا عیسی مسیح دستم بدامنت ما فقط پنج هلی‌کوپتر داریم که می‌تواند پرواز کند کاملاً بستوه آمده بودم به جیم گفتم وضع خراب است. آن خلبانهای لعنتی می‌دانند که ما نمی‌توانیم بدون هلی‌کوپتر پیش برویم. «کایل» و من نقشه را مرور کردیم. چطور این بار لعنتی را سبک‌تر کنیم. این هلی‌کوپترها فقط قادرند مقدار معینی بار حمل کنند.
این سخنان بکویث پس از بحرانی شدن اوضاع در کویر بود. عملیات با شکست مواجه شده بود. شنهای کار خود را کرده بودند آنان یکی از بزرگترین تراژدی‌ها‌ی سیاسی ـ نظامی را برای امریکا رقم زده بودند.
هلی‌کوپترها با یک ساعت و نیم تأخیر رسیدند. از هشت هلی‌کوپتر، سه هلی‌کوپتر به صحرای یک نرسیده، دو فروند از آنان پس از برخورد با طوفان شن به اشکال برخورد کردند و آن دیگری در نیمه راه اسیر شنهای گردید و در میانه صحرا نشست. خلبان نخستین هلی کوپتری که به صحرای یک رسید به بکویث گفت که اگر یک ذره عقل داسته باشند باید هلی کوپترها را در کویر باقی گذارند و با هواپیما بازگردند.خلبان هلی کوپتر دوم به محض رسیدن به محل، از هلی کوپتر پیاده شد و تلو تلو خوران به راه افتاد و حدود ۲۰۰یارد - ۱۸۵متر- در میان کویر حرکت کرد. وقتی بکویث و مردان دلتا به او رسیدند خلبان را در شک و بهت یافتند که دائم با خود می‏گفت «شما نمی‏دانید که من از چه جهنمی گذشته ام تا به اینجا رسیده ام» و دائما میپرسید «خدایا اینجا دیگر چه جهنمی است که ما آمده ایم». تو گوئی که از همان ابتدا زمین و زمان خاصه شنهای بیابان با آنان سر جنگ داشت.مگر نه اینکه کارشناسان NASA «سازمان هوا فضا» امریکا به مدد ماهواره‌ها‌ی هواشناسی و کارشناسان شان اعلام کرده بودند در مدت زمان عملیات هیچگونه باد و طو فانی نیروهای دلتا را تهدید نمی‏کند چرا که اصلادر این موقع از سال صحرای طبس عاری از هر گونه باد است چه برسد به طوفان شن. سرگرد«باکی» به عنوان مذهبی ترین فرد دلتا که مردان دلتا به شوخی به او لقب«پدر مقدس» داده بودند در میانه کویر به چارلی گفته بود «فرمانده، اینجا آدم را می‏ترساند. اینجا من را به یاد آیات عذاب‌ خداوند در تورات و عهد عتیق مخصوصا آیات کتاب حزقیال نبی و پیشگوئیهای اشعیای نبی در باره آخرالزمان می‏اندازد. قربان شاید فکر کنید که من خرافاتی ام و یا خول شده ام، اما قربان من احساس خیلی بدی دارم. حس می‏کنم کسی یا یک نیروی مرموز در اینجا در کمین ماست و تمام حرکات ما در اینجا را زیر نظر دارد.» کاهش هلی‌کوپتر‌ها‌ از هشت فروند به شش فروند و تأخیر حدودا ۲ ساعته برای عملیاتی که تمام لحظه‌ها در آن محاسبه شده بود و روی تک‌تک هلی‌کوپترهاحساب شده بود بسیار جانکاه می‌نمود.
چارلی و فرشتگانش که قادر به انجام معجزه نبودند به همراه خلبانان تصمیم به بازگشت و لغو عملیات می‌گیرند. ساعت ۲:۴۰ دقیقه بامداد یکی از هلی‌کوپترها برای سوختگیری به سوی یکی از تانکرهای سوخت‌رسان به پرواز درمی‌آید هنوز به درستی از زمین بر نخاسته و در آسمان جای نگرفته بود که طوفان مهیبی از شنهای بیابان دنیا را برای فرشتگان مطرود چارلی به‌صورت برزخی هولناک درآورد. بناگاه مردان چارلی در کسری از ثانیه با جهش برقی کورکننده، زبانه‌های آتشی گدازنده و گازهای متراکم و داغ ناشی از انفجار روبرو گردیدند. آری هلی کوپتر با قدرت طوفان شن به یکی از C-130ها برخوردکرد و انفجاری مهیب حاصل شد. بکویث و فرشتگان بی بال و پرش گمان بردند که براستی به جهنم خویش قدم گذارده بودند، به دوزخی که نصیب ایشان از آن چیزی جز مرگ و گداختن نبود. دوزخی وحشتناک تر از«دوزخ دانته». دوزخ طبس ۸ سرباز امریکائی را به کام مرگ فرستاده بود. ۵ افسر نیروی هوائی و ۳ سرباز دلتا.
تاریخ یک بار دیگر در حال تکرار بود. این بار مقدر آن بود تا در میدان مبارزه جهانی جبهه مستضعفین و مستکبرین عالم _ در یک سو پیر جماران و در دیگر سو کاخ سفید _ و در کویر لوط، شنهای روان بیابان همان نقشی را بازی کنند که ۱۴۰۰سال پیش از آن پرندگان «ابابیل» بازی کرده بودند. ابابیل صحرای طبس، لشکر ابرهه کاخ سفید را آنچنان در هم کوفت که از فرشتگان دلتا جز مشتی فرشته بال و پر سوخته در آتش خشم وغضب الهی باقی ننهاد. شنهای صحرا، این «ماموران خداوند» _ به تعبیر حضرت روح الله (س ) _ انتقام ابابیل را به بهترین وجه ممکن از ابرهه کاخ سفید ستاندند. کاخ سفید در صحرای طبس و در رباط پشت بادام _ نام محلی آن منطقه _ منکوب«انتقام ابابیل» طبس شد.تقدیر آن بود که چارلی بکویث این کهنه سرباز و قهرمان جنگ که همه جنگهایش را برده بود و از همه آنها پیروز بیرون آمده بود کسی که از جهنم«پلی می» در ویتنام رهیده بود در آخرین جنگ خویش مغلوب شود. آنهم نه مغلوب شوروی یا هر قدرت نظامی دیگر. بکویث اگر چه همه بازی‌ها‌ را برده بود اما مقدربود تا بازنده آخرین بازی باشد. چارلی و فرشتگانش به نمایندگی از کاخ سفید مغلوب شنهای بیابان و یک پیرمرد ۸۰ ساله شده بودند.

منابع:
بحران.‌ها‌میلتون جردن. ترجمه محمود مشرقی. انتشارات هفته.۱۳۶۲
نیروی دلتا. چارلی بکویث. رضا فاضل زرندی. امیر کبیر
بحران گروگانگیری در ایران. پیر سالینجر. دکتر ثقت الاسلامی
توطئه در ایران. سایروس ونس و برژینسکی. انتشارات هفته. ۱۳۶۲
هدف، تهران. جولیو. نشر نو. ۱۳۶۱