اولین مقاومت جدی در مقابل رضا شاه


حجت الله کریمی
4846 بازدید

اولین مقاومت جدی در مقابل رضا شاه

دوران شانزده ساله حکومت رضا شاه (1304-1320) از بسیاری جهات از منحصر به فردترین دور‌ه‌های تاریخی ایران معاصر به شمار می‌رود. افسر قزاقی که به کمک انگلیسی‌ها کودتا نموده سپس پلکان قدرت را به سرعت طی کرده، سلسله‌ای تاسیس نمود و به عنوان پادشاه زمام کلیه امور کشور را به دست گرفت و حکومتی دیکتاتوری را پایه‌ریزی کرده دست به اقداماتی برد که ساختارهای کهن اجتماعی - سیاسی کشور را زیر و زبر کرد.
اقدامات و “اصلاحاتی” که رضا شاه انجام داد در طول تاریخ ایران بی‌سابقه بود. وی در تمامی ابعاد و شئون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... زندگی مردم تغییر ایجاد نمود. رضاشاه حساس‌ترین نقاط زندگی فردی و اجتماعی افراد جامعه را هدف قرار داد و آن چنان تغییراتی در موارد حساس به وجود آورد که پس از گذشت سالیان دراز تصور و باورچنین دگرگونی‌هایی با آن سرعت، دشوار به نظر می‌رسید.
از مهمترین اقدامات و تغییراتی که توسط رضاشاه انجام شد سکولاریزه کردن جامعه و حمله به باورها، اعتقادات، آداب و رسوم دینی و مذهبی مردم بود. تغییر پوشش مردان، تغییر قوانین اسلامی، ممنوعیت برخی از مراسم‌ها و شعایر مذهبی، محدود ساختن و تحت فشار قرار دادن روحانیت، کشف حجاب و... اعمالی بود که وی در راستای دین‌زدایی انجام داد. هرچند باتوجه به عمق اعتقادات مذهبی در میان مردم و سقوط مفتضحانه رضا شاه، وی به طور کامل به انجام هدف خود نایل نگردید اما نباید از نظر دور داشت که تغییراتی بنیادین در این حوزه به وقوع پیوست. مسئله‌ای که مطرح است اینکه چرا جامعه ایران باتوجه به تاریخ پرافتخار مبارزه با استبداد و استعمار و کارنامه درخشان مقاومت در برابر تهاجمات و حملاتی که به ساحت دین و مذهب خود صورت گرفته بود این بار در مقابل دیکتاتوری رضا شاه مجبور به تسلیم گردید؛ بی‌شک بخش عمده‌ای از این مسئله و علل کامیابی رضا شاه به قدرت نظامی و حکومت سرکوبگر پلیسی وی بر می‌گردد. اما به نظر می‌رسد در این میان تجربه ناکام و تلخ اولین حرکت و قیام گسترده علیه وی توسط روحانیون تاثیر بسزایی در تفوق رضا شاه داشته است. ذیلا با بررسی اولین قیام مهم روحانیت علیه اقدامات و برنامه‌های رضاشاه و تشریح ابعاد و تحلیل آن به بررسی و تبیین مسئله پیش گفته می‌پردازیم.
حاج آقا نورالله - اصفهانی که نام اصل وی مهدی و فرزند شیخ محمد باقر نجفی نوه دختری سید صدرالدین عاملی بوده و در 1278 ق در اصفهان به دنیا آمد پس از تحصیلات مقدماتی در اصفهان در 1295 هـ. ق عازم عتبات عالیات شد و تا سال 1304 که به درجه اجتهاد نایل آمد در آنجا مشغول به تحصیل بود. در همین سال به اصفهان بازگشت و به تدریس پرداخت. در سال 1307هـ. ق به همراه برادرش آقا نجفی به قلع و قمع بابی‌ها اقدام نمود که موجب تبعید آن دو به تهران گردید. در جریان قیام تنباکو فعالانه شرکت داشت و از آن پس اندیشه رفع عقب ‌ماندگی و اصلاح کشور و برنامه‌ریزی جهت تحقق آن و رسیدن به استقلال سیاسی و اقتصادی دغدغه وی بود و در همین راستا به کمک برادرش “شرکت اسلامیه” را تاسیس نمود. در جنبش مشروطه ابتدا به تائید آن پرداخت ولی پس از انحراف آن راه خویش را جدا نمود و حتی زمانی که به عنوان یکی از پنج فقیه ناظر بر مصوبات مجلس انتخاب شد آن را نپذیرفت اما بی‌شک مهمترین اقدام سیاسی این عالم مبارز قیام علیه رضاشاه بود. قیام حاج آقا نورالله در اعتراض به قانون نظام‌ وظیفه‌ اجباری بود که در 16 خرداد 1304 به تصویب مجلس چهارم رسیده و در پنجم آبان سال 1305 طی دستوری از سوی رضا شاه به اجرا گذارده شد.
اینکه اعتراض به تصویب چنین قانونی باتوجه به نیاز کشور به نیروی نظامی قوی و متمرکز برای حفظ مرزها و مقابله با تجاوزات تا چه حد توجیه‌پذیر است مدنظر نگارنده نبوده و آنچه در مورد این موضوع مهم به شمار می‌رود تقدمی است که این حرکت به عنوان اولین حرکت اعتراضی در مقابل برنامه‌ها و اقدامات رضا شاه داشت و اگر به نتیجه‌ای مقبول منتهی می‌شد چه بسا تا حد بسیار بالایی جلوی اقدامات بعدی رضا شاه گرفته می‌شد. ولی همین مقدار اشاره می‌شود که اولا پس از قیام حاج آقا نورالله دولت پذیرفت که لایحه‌ دارای نقص بوده و قول اصلاح داده شد. ثانیا طرز برخورد مامورین دولت که مامور اجرای این مصوبه شده بود مردم را آزرده و معترض ساخته و آنان نیز به علما پناه برده بودند به طوری که به عنوان مثال در اراک اجرای این قانون موجب اعتراض شدیدی گردید و در حدود پانزده هزار نفر به خیابان ریخته و ماجرا به درگیری و ضرب و شتم ختم گردید. (1)
در اصفهان پس از اعلام مصوبه مذکور مردم با راهنمایی روحانیون محلی راه خانه حاج آقا نورالله را پیش گرفته به وی پناه جستند، بزودی اطراف خانه ایشان در امامزاده احمد تبدیل به محل تجمع مردم ناراضی گردید. (2) ایشان نیز مردم معترض را در بیرونی منزل می‌پذیرفت و برای آنها سخنرانی می‌کرد و به علت ازدحام جمعیت، افرادی سخنان او را با صدای بلند برای مردم تکرار می‌کردند، وی در یکی از سخنرانی‌هایش گفت: ‌”آی مردم! این خری [رضاشاه] راکه بالا رفته خودمان پایین خواهیم آورد. ”(3)
این تجمع اعتراض‌آمیز که به سرعت دامنه آن گسترش پیدا می‌کرد.، موجب واکنش دولت گردید و مخبرالسلطنه هدایت - رئیس الوزرای وقت با انتشار ابلاغیه‌ای تلویحا روحانیون را مانع وحدت ملی‌ خوانده و امر به معروف و نهی از منکر توسط آنان را فساد انگیز دانسته آنان را در زمره مفسدین فی‌الارض دانست و تهدید به تعقیب و تنبیه نمود. (4) به دنبال انتشار این ابلاغیه اصفهان به رهبری حاج آقا نورالله به تعطیلی کشیده شد. و پس از آن جلسه‌ای متشکل از روحانیون سرشناس اصفهانی تشکیل شده و بعد از استخاره تصمیم به مهاجرت از اصفهان گرفته شد.
از فردای آن جلسه حاج آقا نورالله اسباب مهاجرت علما را فراهم ساخت و چون تلگرافخانه دولتی تحت سانسور بود، قاصد‌هایی به شهرهای مختلف فرستاده و از آنان درخواست مساعدت نمود. (5) و سپس به همراه علمای سرشناس اصفهان و چهره‌های شناخته شده خانواده نجفی و بیش از هزار نفر از طلاب و روحانیون در 21 شهریور 1306 روانه قم گردید. ایشان به همراه یاران خویش در چهارم دی ماه 1306 پس از 105 روز به قم رسیده در این شهر به توصیه آیت‌الله حائری از مهاجرین استقبال پرشکوهی به عمل آمد. پس از رسیدن به قم نیز حاج‌آقا نورالله دعوتنامه‌هایی برای تمامی علما و روحانیون اقصی نقاط کشور ارسال نموده از ایشان خواست به قم عزیمت نموده تا متحدا در پیشرفت هدفی که به عقیده ایشان وظیفه شرعی و به نفع عامه مردم بوده اقدام نمایند. (6) به این ترتیب علمای نقاط مختلف کشور از جمله از خراسان حاج میرزا عبدالله از شیراز سید عبدالباقی و سید عبدالله شیرازی، از کاشان حاج میرزا شهاب‌الدین کاشانی، از همدان شیخ الاسلام همدانی و از خمین حاج میرزا محمد مهدی احمدی به مهاجرین پیوستند. و از سایر نقاط تدارک وسیعی برای پیوستن به مهاجرین به عمل آمد. آقانورالله پس از ورود به قم و استقرار در آن شهر هیئتی تحت عنوان “هیئت علمیه روحانیه مهاجرین قم” تشکیل داد که مامور اجرای مقاصد و ابلاغ تصمیمات به طلاب بود. (7)  مهاجرت علما به قم کم‌کم دامنه وسیع‌تری پیدا کرده باعث هیجان سیاسی در تهران و سایر شهرها گردید و تبدیل به مسئله اصلی دولت و کشور شد.
رضا شاه که به شدت از این واقعه هراسان شده بود از آن به عنوان لشکرکشی یادکرد و حاج آقا نورالله را آدمی خطرناک معرفی کرد. (8) در شهرهای مختلف از جمله شیراز و مشهد به طرفداری از قیام تعطیل عمومی اعلام شد و تلگراف‌هایی از سوی روحانیون و مردم نقاط مختلف کشور به تهران و خطاب به دولت مخابره گردید که در آنها خواسته‌های “هیئت علمیه مهاجرین قم” تائید گردید. دولت همزمان با ورود علما به قم در تلگرافی خطاب به آنها علت مهاجرت ایشان را جویا شد. علمای مهاجر طی نامه‌ای خطاب به مخبرالسلطنه هدایت - رئیس الوزارء - چنین پاسخ دادند:
“با وجود داوطلب زاید بر کفایت از شهری و دهاتی و بیکار نباید کارگران را بیکار کرد و به جهت تمرین افکار به فنون قشونی تعلیم اجباری مناسب‌تر از نظام اجباری است. مستدعی است برای رفع نگرانی عموم در الغای نظام اجباری اقدام سریع بفرمایید که عموم داعیان به دعای دولت ابد مدت [مشغول باشند]“(9) پس از چندین بار تبادل تلگراف و نامه بین مهاجرین و دولت، علمای مهاجر درخواست‌های خویش را بدین شرح اعلام نمودند: -1 جلوگیری یا اصلاح و تعدیل نظام وظیفه -2 اعزام پنج نفر از علما مطابق اصل دوم متمم قانون اساسی به مجلس -3 جلوگیری کامل از منهیات شرعیه -4 ابقا و تثبیت محاضر شرع -5 تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعیات در وزارت فرهنگ -6 جلوگیری از نشر اوراق مضره و تعطیلی مدارس بیگانگان. (10) همان گونه که از متن درخواست علما بر می‌آید، انگیزه و هدف مهاجرین اصفهانی علی‌الخصوص رهبران آنها صرفا اصلاح قانون نظام وظیفه نبوده بلکه ایشان اهداف بزرگتر و وسیع‌تری را مد نظر داشتند و در واقع در صدد اعاده اختیارات گذشته روحانیون که در پی اقدامات رضا شاه از ایشان سلب گردیده بودند و نشان دهنده فراست سیاسی رهبران قیام می‌باشد که با بهره‌برداری از فرصت به دست داده سعی داشتند به مقابله همه جانبه با برنامه‌ها و اقدامات رضا شاه که در صدد سکولاریزه کردن جامعه و تحدید قدرت روحانیون بود بپردازند. نمونه دیگری از تیزبینی سیاسی و آینده‌نگری رهبر قیام یعنی حاج آقا نورالله اصفهانی در برخورد با درخواست دولت مبنی بر دعوت از علمای مهاجر به تهران برای مذاکره بروز نمود. مخبرالسلطنه در تلگرافی به علمای مهاجر در تاریخ 2 آبان 1306 از ایشان خواسته بود جهت حل و فصل مشکلات به تهران عزیمت نمایند. اما حاج آقا نورالله که از قصد و نیت اصلی دولت یعنی پراکنده ساختن اجتماع روحانیون و از بین بردن تقدسی که قیام در شهر مذهبی قم از آن برخوردار بود و نهایتا تحت کنترل در آوردن ایشان در شهر تهران اطلاع داشت با روشن بینی پاسخ داد که به علت کسالت نمی‌تواند به تهران بیاید و با این عذر استقرار مهاجرت در قم تداوم یافت.
عدم دستیابی به موفقیت از سوی دولت، رضا شاه را شخصا وادار به دخالت کرد. وی طی تلگرافی در تاریخ 14 آبان 1306 با تاکید بر این موضوع که “هیچ مقامی در ایران حق ندارد در مصوبات مجلس تجدیدنظر نماید”، شاه با اشاره به وظیفه دولت در رفاه حال عموم، منتهی از راه قانونی، از علما خواست باتوجه به اینکه هجرت به قم مستلزم خسارت اهالی اصفهان خواهد بود، به اتفاق عموم اشخاصی که به قم آمده‌اند به اصفهان معاودت نمایند و به آنان اطمینان داد که با صدور اوامر لازم به هیئت دولت تسهیلات لازمه در ضمن اجرای قانون رعایت خواهد شد. (11) اما این اقدامات دولت و شاه ثمری نبخشید و مهاجرین همچنان بر خواسته‌های خود پای فشردند و کار تا جایی بالا گرفت که تیمورتاش، وزیر راه دربار رضا شاه پیشنهاد کرد که قم به توپ بسته شود. اما مخبرالسلطنه مذاکره را راه درستی تشخیص داده و نهایتا دولت تصمیم گرفت با علمای مهاجر به مذاکره بپردازد و از تقاضای آن بی‌واسطه و به روشنی آگاه گردد. (12) در پی این تصمیم علمای مهاجر به رهبری حاج‌آقا نوالله نیز تصمیم گرفتند نماینده‌ای برای مذاکره با دولت به تهران گسیل شود و قرار بر این شد تا شیخ کمال نجفی معروف به شریعتمدار به تهران عزیمت نموده و از نزدیک از روند جریانات مطلع شده و علما را از تصمیم دولت آگاه نماید.
شیخ کمال نجفی در تاریخ 15 آذر 1306 با شاه دیدار نموده در این دیدار شاه، وی را از انجام تمامی خواسته‌های علمای مهاجر مطمئن ساخت و خواستار خاتمه مهاجرت علما گردید و قرار شد به منظور هماهنگی و توافق، نمایندگان دولت شامل؛ مخبر السلطنه هدایت (رئیس الوزراء) تیمور تاش (وزیر دربار) امام جمعه و ظهیرالاسلام با سفر به قم با علما دیدار نمایند. (13) در دیداری که بین نمایندگان دولت با علمای مهاجر صورت گرفت، علی‌رغم اختلاف نظرهای اولیه پس از یک هفته نمایندگان دولت پذیرفتند که دربار رسما تقاضای روحانیون را پذیرفته و انجام آن را تعهد نماید. در این زمینه صورت جلسه‌ای نیز تنظیم و تصاویر آن به ایالات و ولایات مختلف ارسال گردید. (14)
در پی این توافقات وزارت دربار پهلوی طی انتشار اعلامیه‌ای در تاریخ 21 آذر ماه 1306 به اطلاع عموم رسانید که؛ درباره قانون نظام وظیفه اجباری خود دولت و وزارت جنگ پس از تجارب حاصله و مطالعه بر روی قانون مزبور، آن را برای تجدید نظر به مجلس شورای ملی پیشنهاد خواهند کرد. در مورد حضور پنج نفر از علمای تراز اول در مجلس اعلام داشت: لازم است که به ترتیبی که در قانون اساسی مقرر و معین شده است رفتار شود. مسلم است که از طرف دولت هیچ نوع معارضه با بودن تراز اول در مجلس نبوده و در موقع خود مساعدت لازم به عمل خواهد آمد. درمورد انجام سایر درخواست‌های علما نیز به آنها قول مساعد داده شد. اما در باب محاضر شرعیه اظهار نمود: “نظر به آنکه مربوط به مقامات مقننه است مراجعه می‌شود و انجام تقاضای آقایان خواهد شد و همچنین در باب ناظر شرعیات و جلوگیری از جراید و مدارس خارجه در حدود قانون، دولت در اجرائیات مضایقه و خودداری نمی‌کند. ”(15)
متن تعهدنامه و مندرجات آن نشان از وسعت و عمق اثری بود که قیام در ارکان جامعه و دولت به وجود آورده و در واقع دولت را برای اعطای چنین امتیازات حساس و مهمی تحت فشار قرار داده مجبور به پذیرش خواسته‌های خود نموده بود. اما سردمداران حکومتی در سر اندیشه‌ای دیگر نیز داشتند و منتظر واکنش علما بودند، که متاسفانه تحلیل آنها درست از آب درآمد، دولت و دربار در واقع این تعهدنامه را منتشر ساخته و به انجام مندرجات آن تعهد داده بود. تا اگر علما به همین مقدار بسنده نمودند پس از تفرق ایشان با پشت هم اندازی و سیاست بازی و حتی اعمال فشار از انجام آنها سرباز زنند.
حاج آقا نورالله اصفهانی به عنوان رهبر اصلی قیام متوجه این سیاست و هدف آن شده و خواستار ادامه قیام و باقی ماندن علما در قم تا اجرای عملی و تصویب نهایی متعهدات دولت بود. اما برخی از رهبران دیگر چنین نظری نداشته و کار را تمام شده می‌پنداشتند. سردی هوا و فشارها و سختی‌های زندگی در دوران مهاجرت نیز مزید بر علت شد تا تعدادی از ایشان راه مراجعت به شهر و دیار خویش را در پیش گیرند. از جمله علمایی که پس از صدور تعهدنامه دولت قم را ترک نمودند، آقای فشارکی، سیدالعراقیین، دهکردی و شیخ مهدی نجفی بودند که این امر موجب آزردگی و تالم روحی آقا نورالله اصفهانی گردید. (16)
اما حاج آقا نورالله و تعداد دیگری از علمای باقیمانده در قم با پافشاری و اصرار فراوان و با ارسال تلگراف‌های متعددی به مجلس شورای ملی و دولت مبنی بر اجرای توافقات به عمل آمده، دولت را مجبور به ارائه لایحه انجام درخواست‌های مهاجرین مجلس نمودند. این لایحه در 27 آذر 1306 به مجلس ارائه گردید اما پیش از آنکه این لایحه در مجلس طرح شود حاج آقا نورالله به طرز مشکوکی در چهارم دی ماه 1306 درگذشت. با مرگ رهبر نهضت سایر روحانیون نیز به اوطان خود بازگشتند و دولت هم توافقات و تعهدات خود را به فراموشی سپرد. بدین ترتیب مهمترین حرکت و قیام روحانیت علیه سیاست‌های دیکتاتور مآبانه و اقدامات ضد دینی رضا شاه عقیم ماند و اگر این قیام به نتیجه می‌رسید شاید رضا شاه به ‌هیچ وجه جرات نمی‌یافت اقدامات بعدی خود را که به مراتب ضد دینی‌تر و شدیدتر از اقدامات اولیه بود به مرحله اجرا گذارد.
پی‌نوشتها:
-1 ابراهیم صفایی، رضا شاه کبیر در آیینه خاطرات ص 32
-2 موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخی نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 370
-3 همان، ص 371
-4 روزنامه اطلاعات، اول شهریور 1306
-5 نجفی، همان، ص 375
-6 مکی، تاریخ بیست ساله ج 4 ص 416
-7 نجفی، همان، ص 385
-8 همان، ص 385
-9 مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، ص 480
-10 نجفی، همان، ص 386
-11 حمید بصیرت‌منش، علما و دولت رضاشاه، ص 301
-12 هدایت‌، همان، صص 480-482
-13 بصیرت منش، همان، ص 305
-14 مکی، همان، ص 432
-15 نجفی، همان، صص 407-408
-16 مکی، همان، ج 4، ص 433


روزنامه رسالت ۱۳۸۷/۱۰/۰۱