بحرین را به هیچ واگذار کردند


فائقه‎السادات میرصمدی
1253 بازدید


دانشجویان حقوق و علوم ‌سیاسی دانشگاه‌های تهران‏، علامه طباطبایی و امام صادق (علیه‎السلام) دکتر داوود هرمیداس باوند را به‌خوبی می‌شناسند. او سال ۱۳۴۲ مدرک دکترای روابط بین‌الملل را از آمریکن یونیورسیتی واشنگتن دی سی گرفت و بعد از بازگشت به ایران به دستگاه دیپلماسی کشور پیوست. با طرح بحث جزایر سه‌گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی مأموریت یک ساله به او داده شده تا اسناد مرتبط با این جزایر ایرانی را در «اداره هند» و «دایره اسناد» وزارت خارجه انگلیس، بررسی و اسناد مورد نیاز را جمع‎آوری کند. مدتی هم مأموریت سازمان ملل به او محول شد. یک سال هم، ریاست کمیته حقوقی مجمع عمومی سازمان ملل متحد را عهده‎دار بود که سه سال بعد از انقلاب، بازنشسته شد. از جمله کتاب‌های او می‌توان به «مبانی حاکمیت تاریخی، حقوقی و سیاسی بر جزایر سه‎گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی»، «دریاهای بسته و نیمه‎بسته» و «سیاست‎های کلان و جزایر خرد» اشاره کرد.
 ***
 از مصاحبه مطبوعاتی شاه در دهلی‌نو تا استقلال بحرین چند ماه طول کشید؛ چرا کارگزاران و شاه ایران در مسأله بحرین کوتاه آمدند؟
 شاه در بازدید از هندوستان در مصاحبه مطبوعاتی، سرنوشت بحرین و ادعای بی‌اساس اعراب را به نظر مردم ارجاع داد. مدتی بعد اعلام کرد ایران درباره بحرین از قدرت نظامی استفاده نخواهد کرد و نظر مردم بحرین را برای آینده‎شان محترم می‌‎شمارد. تقریبا هشت نه ماه بعد از‎ مصاحبه شاه در دهلی نو، بحرین مستقل شد. در تهران کمیسیونی با حضور نمایندگان وزارت خارجه، ساواک، نیروی دریایی و شرکت نفت برای تصمیم‎گیری در مورد آینده بحرین تشکیل شد. ولی به موازات آن جریان‎هایی نیز پی‎گیری می‌‎شد که این مسأله از طریق توافق و با میانجی‎گری سازمان ملل، مسأله حل شود. معاون دبیرکل این مسئولیت را به‎عهده گرفت، سپس اسناد جمع‎آوری و فتوکپی آن به تهران فرستاده شد. جریان به این صورت بود که زیر نظر آقای نینارچی پرسش‎نامه‎هایی را تهیه کردند و فرستادند. این کار اصلا شبیه رفراندوم نبود.
 این پرسش‎نامه‎ها را نهادهای حکومت بحرین پر کردند، بنابراین ظاهرا در سال ۱۹۷۰ پرسش‎نامه‎ها و انعکاس خارجی‎اش این بود که مردم می‌‎خواهند مستقل شوند که در نتیجه، خیلی سریع، بحرین به عضویت سازمان ملل و عضویت اتحادیه عرب پذیرفته شد. مسأله جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی، یک‎ سال بعد بود؛ در سال ۱۹۷۱ یک تفاهم‎نامه درباره ابوموسی و شارجه امضا شد.
 چرا کارهایی موازی با تلاش برای عدم جدایی بحرین از ایران صورت می‌‎گرفت؟ ساواک به بحرین نیرو فرستاد و تیم استقبال از شاه در منامه مستقر شده بود. چه شد که نتیجه مذاکرات کاملا برعکس شد؟ آیا در داخل ایران کسی با انگلیسی‎ها مشورت کرد؟
 نه. کسی مشورت نکرد. از اوایل سال ۱۹۶۸ ویلسون، نخست‎وزیر انگلستان اعلام می‌‎کند: بنا به دلایل (ظاهرا مشکلات مالی) می‌‎خواهیم تا سال ۱۹۷۱ از شرق سوئز از جمله خلیج‎فارس خارج شویم. چون انگلیسی‎ها تصمیم گرفته بودند وارد جامعه اقتصادی اروپا شوند - انگلیسی‎ها ابتدا به‎شدت با جامعه اقتصادی اروپا مخالف بودند و تلاش کردند جلوی آن را بگیرند، ‌اما موفق نشدند، سپس تصمیم گرفتند وارد آن شده و تعهدات را پایان دهند. از جمله به حفظ امنیت شرق سوئز تا بالاکا که دست انگلیسی‎ها بود، پایان دهند تا آمریکایی‎ها وارد شوند. ظاهرا گفتند به‎دلایل مالی است. اما سیاست آمریکایی‎ها، دفاع در مقابل شوروی بود. بنابراین در‌‌ همان آغاز که به نیویورک رفتم، حدودا یکی دو ماه بعد از نطق ویلسون، "آرام" گفت نیازی نیست. یعنی از‌‌ همان قبل با انگلیسی‎ها تفاهم شده بود، اما از نظر شکل ظاهری برای این‎که افکار عمومی حساس نشود در تهران کمیسیونی از نمایندگان وزارتخانه‎ها تشکیل شد تا به جمع‎بندی برسد که درباره بحرین چه باید کرد. این اقدامات در شرایطی بود که با طمأنینه و به موازات آن در سازمان ملل، جریانی را شکل داده بودند و این آگاهی نبود تا سال ۱۹۷۰. فکر کنم ۱۹۶۹ که شاه اعلام کرد که ما درباره بحرین قدرت نظامی به کار نمی‌‎بریم. به همین دلیل در مجلس دو نماینده عضو حزب - پان‎ایرانیست (محسن پزشک‎پور) اعتراض کردند؛ مخالفان را هم به این کمیسیون دعوت کردند تا از نظر شکلی حضور پیدا کنند. بنابراین برنامه‎ای بود که انجام گرفت و پی‎گیری قضیه را به داریوش پاینده واگذار کردند.
 مسأله بحرین را ظاهرا حل کردند، بدون این‎که واقعا به آراء عمومی بگذارند. مذاکرات انجام شد. به‎طوری که از آغاز ۱۹۶۸ در پشت پرده اقداماتی صورت گرفته بود. در شورای امنیت تنها کسی‎ که سپاس‎گزاری کرد "یوس"، نماینده آمریکا بود و گفت: ایران برای حفظ صلح و امنیت با سعه‎صدر از حقوق خودش گذشت. نماینده عراق از او دو سئوال پرسید؛ اول آیا این جزایر متعلق به شیوخ شارجه و رأس‎الخیمه بوده یا نه؟ دوم با توجه به این‎که انگلستان مسئولیت دفاع و حمایت داشته، چرا اقدامی نکرده است؟ او هم در پاسخ گفت: «این جزایر مورد اختلاف بودند. بحرین که مهم‎ترین مجمع‎الجزایر بحرین بود مستقل شد. (بحرین متشکل از ۳۰ جزیره است). برای ابوموسی نظام اداره مشترک پیش‎بینی شده است. تنب‎ها نیز که در ۱۰ مایلی ایران قرار دارند همیشه دستاوردی برای اعراب بوده‎اند. آن‎چه انجام گرفته به‎نفع صلح و امینت منطقه بوده است.» به هر حال در زمان پهلوی از حقوق تاریخی - سیاسی ایران چشم‎پوشی شد.
  در دوره‎های مختلفی که بحرین در قلمرو حاکمیت ایران بود،‌ ایران به جز بحرین در جنوب خلیج‎فارس هم جزایر دیگری داشت؟
 بله. در زمان صفویه منطقه‎ای که امروز به امارات متحده می‌‎شناسیم و آن زمان جلفا می‌‎گفتند جزیی از ایران بود. بعد که اعراب اواخر قرن هجدهم مهاجرت کردند نام منطقه به «رأس‎الخمیه» یا «شارجه» تغییر کرد. این مالکیت ادامه داشت تا زمان نادرشاه برای این‎که امنیت برقرار شود این جزایر به‎علاوه عمان و مسقط تحت حاکمیت ایران بودند. این وضعیت ادامه داشت تا سقوط زندیه که در ایران هرج و مرج به‎وجود آمد. نابه‎سامانی‎ها تا تسلط آغامحمدخان ادامه داشت. بعد جنگ ایران و روس شروع شد و تمام نیرو‌ها در شمال ایران تمرکز یافتند. از طرفی ناوگان انگلیسی‎ها در خلیج‎فارس به بهانه مبارزه با راهزنان دریایی مستقر شدند بعد‌ها انگلیسی‎ها برای مبارزه با تجارت و بعد انعقاد قرارداد صلح بین شیخ‎های عرب در همین منطقه ماندند. به همین دلیل جنوب خلیج‎فارس را به نام‎های «سواحل عمان» بعد «ساحل راهزنان دریایی» بعد از قرارداد دائمی صلح در ۱۸۵۳ بسته شد، ‌ به نام «سواحل متصالحه» می‌‎شناختند. بر اساس خط‎مشی‎هایی که انگلیس در پیش می‌‎گرفت این عنوان‎ها هم تغییر می‌‎کرد. بهانه بعدی کنترل تجارت اسلحه، حفظ خطوط تلگرافی و در آخر هم که «نفت» پیدا شد.
  جدایی بحرین از ایران چه منفعتی برای انگلیسی‎ها داشت؟ رابطه ایران و انگلستان که در آن سال‎ها بد نبود؟
 آن‎ها متعهد شده بودند که مثلا امنیت منطقه را برقرار کنند. شیوخ عرب، دائما با هم در حال تخاصم بودند به‎ویژه "ابوظبی" با "قاسمی‎ها" و "قطر" با "بحرین". بحرین دو قسمت داشت بحرین برّی و بحرین بحری. قطر، جزیی از بحرین برّی بود. منتها انگلیسی‎ها در سال ۱۸۶۵ از آل‎ثانی حمایت کردند و قطر را از بحرین جدا کردند. بر همین اساس، هر سال شیخ قطر مبلغی را به شیخ بحرین می‌‎پرداخت. "آل‎خلیفه"، "آل‎ثانی" را جزو ملازمان و نوکران خودشان می‌‎دانستند، به همین دلیل اختلافات شدیدی داشتند. می‌خواستند امارات متحده را تشکیل دهند. یک فدراسیون، شبیه آن‎چه در مالزی وجود داشت. قرار بود قطر و بحرین هم جزو این فدراسیون باشند اما بحرین مدعی بود ریاست فدراسیون باید با بحرین باشد، قطر هم نظیر این ادعا را برای خودش داشت. چون این‎ها دو خصم دیرینه بودند؛ انگلیسی‎ها تلاش کردند دو جزیره مستقل تشکیل شود و امارات متحده از شیوخ دیگر نظیر رأس‎الخیمه، ‌شارجه، ابوظبی و دوبی و عمان تشکیل شود. اما چون ابوظبی درآمد نفتی و قدرت اقتصادی بیشتری داشت، مثل مالزی بر اساس چرخش و گردش چند سال یک‎بار اداره نشد. انگلیسی‎ها در این منطقه تعهداتی داشتند و مجبور بودند هنگام خروج از منطقه، آرامش نسبی برقرار کنند. نکته دیگر این‎که خروج انگلیسی‎ها ظاهری بود. ‌انگلیس الان در قطر، امارات متحده و کویت بدون سر و صدا حضور دارد و منافع اقتصادی‎اش تأمین می‌‎شود. در قطر تمام کسانی‎که تلویزیون «الجزیره» را اداره می‌‎کنند انگلیسی هستند. آمریکایی‎ها هیاهوی زیادی دارند و همیشه بدنامی همراه‎شان است ولی انگلیسی‎ها بدون هیاهو و سر و صدا، بیشترین منفعت را از نظر تجارت، ‌ سرمایه‎گذاری و فرستادن کار‌شناسان می‌‎برند. هدف این بود که بعد‌ها نفوذ تجاری و اقتصادی انگلیسی‎ها پا بر جا باشد. به همین دلیل برای جدایی بحرین از ایران تلاش کردند.
  صرف‎نظر از امکان عملی، تصور بازگشت بحرین به‎لحاظ حقوقی وجود دارد؟
 اگر هم این اتفاق بیفتد‏، باید به چیزی برگردند که انگلیسی‎ها گفتند: "اصل آزادی تعیین سرنوشت"، بازگشت به آرای مردم. اصل "آزادی تعیین سرنوشت" بیشتر ناظر به سرزمین‎هایی است که تحت استعمار یا اشغال بوده‎اند؛ شامل تمامیت ارضی کشور‌ها نمی‌‎شود. اما اگر دولتی در مقام اتهام‎هایی مثل کشتار جمعی نسبت به بخشی از شهروندان سرزمین خودش برآید مشمول "آزادی تعیین سرنوشت چاره‎ساز" می‌‎شود. یعنی مبانی، پیوند و علقه و وحدت را به کلی از بین می‌برند. انگلیسی‎ها سعی کردند بافت اجتماعی بحرین را تغییر دهند؛ حتی اجازه ندادند مدرسه یا مکتب‎خانه فارسی ایجاد شود. در روابط بین‎الملل هنوز پاسپورت وجود نداشت که برای بحرین تذکره درست کردند یعنی اگر بحرینی‎ها می‌‎خواستند به ایران بیایند باید ویزا می‌‎گرفتند! هنوز در دنیا ویزا مطرح نشده بود. سعی کردند استراتژی "زدودن مبانی فرهنگی، ‌تاریخی و حاکمیت ایران" را به‎خصوص درباره بحرین اعمال کنند. امروز هم بخش عمده‎ای از شیعیان بحرین، تبار ایرانی دارند. پس از سال‎ها هنوز هم ساکنان بحرین "آل‎خلیفه" را خارجی می‌‎دانند، ‌قومی که بر مردم بحرین تحمیل شدند.
  "آل‎خلیفه" مهاجر بودند؟
 بله. سنی هم بودند.
  از کجا آمده‌اند؟
 "آل‎خلیفه" متعلق به طایفه عتوبی بودند که دو شاخه شدند؛ عده‎ای با نام "آل‎سباح" به کویت رفتند و عده‎ای با نام "آل‎خلیفه" به بحرین مهاجرت کردند. این شیوخ‏، بقای خود را مدیون استعمار انگلستان هستند. چون مدتی عثمانی‎ها دنبال جذب و مصالحه این‎ها بودند و مدتی بعد وهابی‎ها سر کار آمدند که قدرت هم داشتند. ایران هم سبقه تاریخی داشت. به هر حال انگلیسی‎ها جلو هر سه گروه را گرفتند و شیوخ عرب را حفظ کردند. وقتی انگلستان می‌‎خواست منطقه را به بهانه مشکلات مالی ترک کند، شیوخ عرب حاضر شدند کمک مالی کنند و تمام هزینه‎ها را بپردازند. شیوخ عرب الان هم از حضور آمریکایی‎ها بسیار خوشحالند. برخلاف ما که می‌‎گوییم حضور این‎ها استعماری است، آن‎ها اصلا چنین نگاهی ندارند. حاکمان کشورهای عربی، حضور آمریکایی‎ها را یک فیض عظیم می‌‎دانند. این کشورهای عربی بر اساس قومیت‎ها اداره می‌‎شوند. حکومت در دست هر طایفه‎ای که باشد، کارگزاران را از اقوام و خویشاوندان خود انتخاب می‌‎کند. در عربستان، ‌٣ هزار نفر جزو خاندان آل‎سعود هستند که اداره کشور را در دست دارند و برای جانشینی هم تصمیم می‌‎گیرند. اما بحرین سعی کرد مجلسی بر پا کند، یک‎بار هم اقدام کردند اما مدتی بعد کار متوقف شد. ولی مردم مشارکت چندانی ندارند. شیعیان در اکثریت هستند ولی نمایندگان معدودی در پارلمان دارند. از جنبش مردمی برای ساقط کردن حکومت‎های استبدادی و مشارکت مردم در اداره عمومی جامعه، در تونس و مصر استقبال شد اما متأسفانه غربی‎ها درباره بحرین موضعی گزینشی در پیش گرفتند.
چرا؟
 چون عربستان نگران پیروزی شیعیان بحرین است. چون منطقه نفت‎خیز عربستان، محل سکونت شیعیان است و پیروزی شیعیان بحرین روی این منطقه هم تأثیر می‌‎گذارد و دلیل دیگر آن است که ناوگان پنجم آمریکا در بحرین مستقر است و از نظر استراتژیک برای آن‎ها خیلی اهمیت دارد. جامعه بین‎المللی از مصر و تونس استقبال کرد. برخوردی که این جنبش را سرکوب کند و سکوت اختیار کند، درست نیست. ایران بیش از همه حق دارد مقابل بحرین موضع‎گیری کند. چون یک رابطه تاریخی و معنوی بین این دو کشور برقرار است. به‎علاوه این‎که بخشی از مردم بحرین، تبار ایرانی دارند و اکثریت آن شیعه هستند.
  همه‎پرسی درباره استقلال بحرین تا چه زمانی اعتبار دارد؟
 همه‎پرسی time table ندارد. جدول زمانی نداریم. وقتی همه‎پرسی انجام شد، کشور مستقل می‌‎شود و باید یک نظام دموکراتیک سرکار بیاید. امروز یک جریان مسلط در دنیا، گذشته از globalization (جهانی شدن) دنبال regionalization (منطقه‎ای شدن) است. منتها کشورهای کوچک پس از تجزیه در اروپا جذب اتحادیه اروپا می‌‎شدند. این عضویت، آزادی تبادل افراد و سرمایه‎ها را به‎دنبال دارد. ولی متأسفانه چنین جریانات هم‎گرایی در خاورمیانه نداریم. مثلا در اکو ۱۰ کشور عضو هستند و اصلا تا حالا تأثیرگذار نبوده‌اند. در اتحادیه عرب که از ۱۹۴۵ تشکیل شده، وضع همین‎طور است. تنها موردی که اتحادیه عرب درباره آن اتفاق‎نظر دارد، جزایر سه‎گانه ایران است. در سایر موارد به‌ویژه مساله اسراییل، اتحادیه عرب هیچ‎گاه اتفاق آرا نداشته است. حتی موریتانی که نمی‌‎داند جزایر سه‎گانه ایران کجا هست و مشکل چیست؛ علیه ایران رأی می‌‎دهد چه‌ رسد به کشورهای بزرگ‌تر!


هفته‌نامه پنجره