استعمار بریتانیا در منطقه خلیج فارس و دریای عمان (از شکلگیری تا پایان قاجاریه)
1825 بازدید
مقدمه
روابط ایران و انگلستان با ارسال سفرا و مراسلات همکاری از دوره حکومت ایلخانان آغاز گشت. مراودات اقتصادی و جبههگیری مشترک بر ضد مسلمانان شامات از مهمترین دلایل اینگونه ارتباطات اولیه بود. در دوره تیموریان نیز این روابط شکننده و بدون هدفمندی درازمدت ادامه یافت. دوره صفوی نقطه عطفی در توسعه روابط خارجی ایران با انگلستان محسوب میگردد. استفاده از فنآوری نظامی از مبارزه با دشمن مشترک پرتغالی و عثمانی این روند را تشدید کرد.
با تشکیل کمپانی هند شرقی در آغازین سالهای قرن هفدهم، هندوستان و خلیج فارس، به عنوان یکی از دروازههای ورودی اصلی آن، در کانون توجهات سیاسی، اقتصادی و نظامی لندن قرار گرفت. به تدریج نمایندگیهای بازرگانی انگلیس در اصفهان، جاسک و شیراز تأسیس گردید و بر تکاپوهای عناصر خود در کرانههای خلیج فارس و دریای عمان نظارت نمود.
با شکست و اخراج پرتغال، موقعیت کمپانی هند شرقی و انگلیس در منطقه تثبیت شد. در دوره حکومت افغانها و عصر نادرشاه با وجود تمامی مشکلات و نابسامانیها، تکاپوی عناصر انگلیسی در سرحدات جنوبی ایران ادامه یافت. از این برهه، تلاشهای استعمار بریتانیا برای حاکمیت بلامنازع بر خلیج فارس و دریای عمان و تقابل و نقض حاکمیت و منافع ملی ایران نمود مشهودی یافت که در دوره حکومت زندیه و به خصوص قاجاریه به اوج خود رسید. تلاش در جهت انزوا، ناتوانسازی و محدود نمودن نقشآفرینی ایران در حوزه استراتژیک خلیج فارس و دریای عمان، سیاست راهبردی استعمار بریتانیا محسوب میگردید.
روابط ایران و انگلستان، از آغاز تا دوره صفویه:
نخستین گامها در ایجاد روابط بین ایران و انگلستان از دوره ایلخانان مغول به شکل ارسال نامه و سفیر برداشته شد. این پیوندهای آغازین با وجود آنکه ناپایدار، زودگذر و بدون هدفمندی و برنامههای طولانی مدت بود، در بنیادگذاری شالودههای اولیه روابط پرفراز و نشیب دو سرزمین نقش مهمی ایفا نمود.
اباقاخان، ایلخان مغول به سال 1274م نامهای برای ادوارد اول پادشاه انگلستان ارسال نمود.
در سال 1277م نیز نمایندهای از سوی اباقاخان مذاکراتی را در دربار ادوارد اول به انجام رسانیدند.
در دوره حکومت ارغون شاه که روابط ایران با دول مسیحی اروپا گسترش یافت، تبادل مراسلات پستی و ارسال سفیران بین دو کشور تشدید گشت. در سال 1287م، نامه ارغون شاه را رابان صومای، رئیس هیأت ایران به ادوارد اول پادشاه انگلستان تقدیم کرد. این گروه با نامهای از سوی ادوارد اول به ایران بازگشت. در سالهای 689 و 690ه نیز بیس کارلو (بوسکارلی) و چغا یا اندره ایلجپاین ارغون شاه نامههای دیگری برای ادوارد اول ارسال نمودند.
کهنترین سابقه موجود از یک مأمور سیاسی رسمی انگلستان در ایران مربوط به مأموریت جفری دولنگلی است که در سال 1290 با هدف یافتن راههایی جدید برای مقابله با مسالمانان از سوی ادوارد اول به دربار ارغون شاه، ایلخان مغول اعزام گردید.
در زمان حکومت غازان خان (694ـ703ه ) نیز هیأتهایی به دربار ادوارد اول گسیل شدند. مقارن با زمامداری اولیجایتو ایلخان مغول (703-716ه ) گروه اعزامی ایران به سرپرستی توماس ایلدوچی نامهای به ادوارد دوم پادشاه جدید انگلستان تقدیم نمود و او نیز مکتوباتی در پاسخ به این مراسلات در 17 ربیعالثانی 707 ارسال کرد.
بخش عمده این تحرکات دیپلماتیک به علت دوری مسافت، اختلاف در اهداف و تضادهای بنیادی بین انگلستان و ایلخانان به فرجام بسندهای دست نیافت.
با فروپاشی ایلخانان و ظهور حکومتهای کوچک محلی متقارن، روابط دو کشور به رکود کامل رسید. با ظهور تیموریان (771-906ه ) روابط میان ایران و انگلستان با هدف مبارزه با ترکان، به عنوان دشمن مشترک، تجدید حیات یافت. تیمور پس از نبرد انقوره در 1402م و شکست سلطان ایلدرم بایزید عثمانی، نامههایی را به وسیله جان گرینلا، مبلغ فرانسیکن انگلیسیالاصل مقیم تبریز به دربار هانری چهارم، پادشاه انگلستان ارسال نمود و خواستار تداوم همکاریهای سیاسی و تجاری میان دو کشور گردید. هانری چهارم نیز با ارسال نامهای، پیروزی او را در نبرد با ترکان تبریک گفت.
در سال 1403م، فردی جوان مارحیسا مطران، معروف به جان دوم، اسقف اعظم منطقه سلطانیه برای دیدار از دربارهای اروپا از جمله انگلستان و گفتگو با پادشاهان این منطقه از سوی تیمور مأموریت یافت.
2. دوره صفوی، نوزایی و توسعه روابط
با تشکیل دولت صفوی، روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران با انگلستان، مرحله جدیدی از رونق و نوزایی را تجربه کرد. تحرکات همه جانبه انگلستان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان نیز به تدریج از این دوران شکل گرفت.
در سال 1553م/960ه ریچارد چنسلر بازرگان انگلیسی در جریان سفری دریایی به بندر ارخانگلسک رسید و با کسب اجازه از ایوان مخوف، تزار روسیه «شرکت مسکوی» را در مسکو بنیان گذاشت. این شرکت ریشه در کمپانی بازرگانان ماجراجو داشت که در سال 1551 به وسیله چنسلر، سباستین کابوت و هوگ ویلوگبی تأسیس گشته بود.
پس از مرگ چنسلر، آنتونی جنکیسن از همراهان وی به ریاست کل ناوگان شرکت مسکوی منصوب شد. او در سال 969ه با هدف ایجاد روابط بازرگانی با مناطق ابریشم خیز شمال ایران و مبارزه با تجار پرتغالی که انحصار خرید و فروش ابریشم به اروپا را از طریق خلیج فارس و دریای عمان و جنوب آفریقا در اختیار داشتند، با دریافت عنوان سفارت از ایوان چهارم (ایوان مخوف، 1533-1584) و الیزابت، ملکه انگلستان (1533-1603) به ایران آمد. او حامل نامهای به تاریخ 25 آوریل 1561 از ملکه الیزابت برای شاه طهماسب اول بود که در 30 نوامبر 1562، در قزوین آن را تقدیم کرد. با اینکه مأموریت وی به علت عدم تمایل شاه صفوی به نتیجه موردنظر نرسید. با این حال، جنکینسن، نخستین فرستاده انگلیسی در ایران است که به صورت هدفمند و رسمی خواستار برقراری روابط اقتصادی میان دو کشور گردید.
جنکینسن در سال 1562 نیز بار دیگر از جانب شرکت مسکوی در رأس هیأتی متشکل از توماس الکک و ریچارد چنی به مأموریت ایران اعزام گردید که به مقصود نرسید.
در ذیحجه 976، هیأت دیگری از سوی شرکت مسکوی به سرپرستی آرتور ادواردز و ریچارد ویلز در قزوین با شاه طهماسب صفوی دیدار کرد. به موجب فرمان شاه صفوی، شرکت مسکوی علاوه بر فعالیت گمرکی و راهداری، اجازه یافت در تمام نواحی ایران با آزادی کامل به سفر و تجارت بپردازد. این شرکت از سال 969 تا سال انحلال آن در 989ه شش هیأت گوناگون را برای مذاکرات و انعقاد قرارداد به ایران اعزام نمود.
با مرگ شاه طهماسب اول و مشکلات داخلی و خارجی و عدم تمرکز سیاسی و اقتصادی فراوان دولت صفوی، روابط میان ایران با اروپا به ویژه با انگلستان به سردی گرایید، چنان که در زمان شاهمحمد خدابنده، آرتور ادواردز با مأموریتی از سوی شرکت مسکوی (1579م) و نامهای از سوی ملکه الیزابت به دربار ایران گسیل شد که پیامد مثبتی به همراه نداشت.
با این حال، نخستین عناصر انگلیسی که از منطقه خلیج فارس و دریای عمان دیدار نمودند، در دوران حکومت شاه محمد خدابنده (985-996ه) بود.
هنگامی که شرکت مسکوی در گشایش راه بازرگانی شمال ایران و گسترش تکاپوهای تجاری از این مسیر و اتصال آن به روسیه سپس سایر مناطق اروپا، ناکام ماند؛ به تدریج تلاش برای یافتن راههای جدید بازرگانی دریایی افزایش یافت. جهانگردان و بازرگانانی که از اواخر قرن شانزده میلادی از انگلستان، شمال اروپا و یا کرانههای شرقی دریای مدیترانه به سوی ایران رهسپار میگشتند، ابتدا خود را به حلب، طرابلس و شام میرساندند. سپس از طریق بیابان شام به خلیج فارس و کرانههای جنوب ایران میآمدند.
نخستین سوداگر انگلیسی که خود را از این طریق به بصره در رأس خلیج فارس رسانید و در سال 1581م به جزیره هرمز وارد شد، جان نیوبری بود.
پس از گذشت دو سال، وی به همراه چند تن از بازرگانان و ماجراجویان انگلیسی از جمله رالف فیچ که پیش از این در شرکت انگلیسی ترکیه به فعالیت میپرداختند با ورود به جزیره هرمز، به شناسایی قابلیتهای اقتصادی خلیج فارس پرداختند.
مقارن با این تحولات، امپراتوری پرتغال حاکمیت بلامنازعی را در منطقه خلیج فارس و دریای عمان اعمال مینمود. فیچ و همراهانش پس از مدتی عذاب و حبس در سال 1585 از زندان پرتغالیان آزاد شدند و به اروپا بازگشتند. فیچ پس از کنکاشی در ایران و هندوستان در مراجعت به لندن شرح مختصری از سفر خود را منتشر کرد و همین کتاب انگیزه اصلی بازرگانان انگلیسی برای ایجاد شرکت قدرتمند و گسترده هند شرقی در آیندهای نزدیک گردید که پیدایش و سیاستهای آن بخشی جداییناپذیر از تحولات خلیج فارس، دریای عمان، اقیانوس هند و کرانههای جنوبی و مناطق پسابندر ایران میباشد.
روابط ایران با انگلستان در دوره حکومت شاه عباس اول (1587-1628م) توسعه یافت. تلاش ایران برای ایجاد [روابط تجاری] با دول اروپایی با هدف مبارزه بر ضد عثمانی و بهرهمندی از توانایی آنان در زمینه نیروی دریایی که میتوانست قدرت مانور عناصر پرتغالی را در منطقه خلیج فارس محدود سازد و سبب گسترش نقشآفرینی ایران گردد، از عمدهترین اهداف صفویان در توسعه این مراودات بود.
در سال 1597، سر آنتونی و سر رابرت شرلی در رأس هیأتی 26 نفره که حامل پیامی غیررسمی از سوی ارل آف اسکس امیر منطقه اسکس انگلستان بودند، با شاهعباس دیدار کردند و به گرمی مورد پذیرش قرار گرفتند.
دولت ایران علاوه بر بهرهگیری از برادران شرلی در جهت تقابل با دولت عثمانی و بازگشایی روابط بازرگانی با انگلستان، از توانمندی آنان در بنیادگذاری واحدهای مجهز به تسلیحات آتشین استفاده فراوان برد.
شاه عباس در اواخر 1598م/1007ه آنتونی شرلی را به همراهی حسینعلی بیک بیات و در سال 1622م/1032ه رابرت شرلی و نقدعلی بیک را به دربار انگلستان اعزام کرد. دولت انگلستان نیز در سال 1657م/1036ه سر درمرکوتن را به دربار ایران گسیل داشت.
مقارن با این تحولات، زمینههای پیدایش کمپانی هند شرقی انگلیس شکل گرفت.
3. تشکیل کمپانی هند شرقی انگلیس و سیاست نگاه به خلیج فارس و دریای عمان
پس از پیروزی نیروی دریایی انگلستان بر ناوگان قدرتمند نظامی اسپانیا موسوم به آرمادا در 1588، روند سیاست توسعه لندن در اقیانوس هند مهیا گردید.
از آن پس، بازرگانان انگلیسی خواستار تأسیس شرکتی تحت حمایت دولت گردیدند که دامنه فعالیت آن سرزمینهای ماورای بحار مشرق زمین را پوشش میداد. در 31 دسامبر 1600 (1009ه ) با فرمان ملکه الیزابت اول و اعطای امتیاز شاهی، شرکت هند شرقی شکل گرفت. هدف اولیه از تأسیس این شرکت که به نامهای دیگری چون «شرکت محترم هند شرقی» ، «شرکت جان» و در هند به نام «شرکت بهادر» نیز خوانده میشد، کسب امتیازات تجاری و تکاپوهای اقتصادی در محدوده سرزمین پهناور هندوستان بود که عمدتاً در حاکمیت سلسله مغولان بابری قرار داشت.
این شرکت سهامی عام، 125 سهامدار عمده داشت که سرمایه آن 72 هزار پوند بود. کمپانی را یک سرپرست و 24 مدی رهبری میکردند که در مجموع هیأت مدیره را تشکیل میدادند و منتسب و زیرنظر گروه مالکان به فعالیت میپرداختند. هیأت مدیره با کمک ده کمیته فرعی، امور گوناگون این شرکت را اداره میکردند.
شرکت هند شرقی انگلیس در 1717م با دریافت فرمان شاهی از فرمانروای مغول هندوستان، از پرداخت عوارض واردات کالا به بنگال معاف شد که عاملی بسیار مؤثر در پیروزی آن بر سایر رقیبان اقتصادیاش بود. با پیروزی سررابرت کلایو در نبرد پلاسی در سال 1757 و اخراج عناصر فرانسوی فعال در هندوستان در سال 1760، تسلط بر راههای ارتباطی میان آفریقا و هند، استیلا بر مناطق کلیدی جهان چون آفریقای جنوبی، جزیره سنت هلن، هنگ کنگ و سنگاپور و گسترش تحرکات اقتصادی در آمریکای شمالی و بویژه روابط تنگاتنگ با دولت لندن که بخشی از قلمرو پهناور خود را از طریق فرمانداری هندوستان، سورات و بمبئی اداره میکرد، سبب گردید تا شرکت هند شرقی تا فروپاشی آن در سال 1858، عاملی راهبردی در سیاستهای اقتصادی، نظامی و نظام سلطه امپراتوری بریتانیا باشد.
نخستین مسافرت دریایی این شرکت در سال 16014م، به فرماندهی جیمز لنکستر انجام گرفت که پس از دو سال با محمولهای گرانبها شامل یک میلیون پوند فلفل و انواع بازگشت.
این مسافرتهای اولیه، سرآغاز آشنایی زمامداران و دریانوردان شرکت هند شرقی با منطقه بکر خلیج فارس و دریای عمان گردید. با اشباع بازار منسوجات هندوستان، رؤسای شرکت در جستجوی بازارهای جدید تقاضا و فروش برآمدند. بر اساس مشاوره با ریچارد استیل بازرگان و ماجراجوی انگلیسی که از طریق مسیر خشکی حلب به هندوستان مسافرت کرده بود، ایران بازار مناسبی برای فروش پارچههای انگلستان و خرید ابریشم خام معرفی گردید.
بر این اساس استیل به همراه جان کروتر با هدف کسب اجازه فعالیت تجاری از سوی شرکت هند شرقی به خلیج فارس و اصفهان اعزام گردیدند. نمایندگان مزبور با مساعدت رابرت شرلی، فرامینی از شاه عباس در سال 1614 دریافت نمودند که بر اساس آن تمامی فرمانداران بنادر ایران در خلیج فارس نباید از هرگونه مساعدتی به آنان خودداری کنند. یکی از این فرامین خطاب به بندر جاسک بود که نخستین محموله عمده کالاهای انگلیسی در تاریخ خلیج فارس در آن وارد و باراندازی گردید.
در سال 1616م/1025ه کشتی تجاری جیمز، هیأتی را به ریاست ادوارد کوناک که پیش از این در کمپانی بازرگانی لوانت، مشغول به فعالیت بود، از بندر سورات هند به بندر جاسک ایران منتقل کرد. این کشتی نخستین کالاهای انگلستان را پس از آشنایی مقدماتی با جزایر و بنادر خلیج فارس در اوایل 1617م/1026ه وارد این بندر کرد سپس آنان تجارتخانهای را که میتوان آن را نخستین جای پا و مقر شرکت هند شرقی و انگلستان در نیمه شمالی خلیج فارس دانست، برپا ساختند.
کوناک برای دیدار با شاه عباس رهسپار اصفهان شد سپس به همراه ویلیام روبنز، تاجر جواهرات به اردوگاه شاه در مرز عثمانی عزیمت نمود و به گرمی مورد استقبال قرار گرفتند. بر اساس فرامین شاه عباس، انگلستان نمایندگی دائمی به دست میآورد و در تمامی نقاط ایران بویژه کرانههای خلیج فارس و دریای عمان حق استقرار نمایندگی تجاری و فعالیتهای بازرگانی مییافت. عناصر انگلیسی، آزادی مذهبی داشتند و در صورت ارتکاب جرایم، دارای مصونیت قضایی بودند و عملکرد آنان به وسیله عوامل نمایندگی بررسی میگردید.
پیرو این توافقات به سال 1617 در اصفهان سپس در جاسک و شیراز قرارگاههای بازرگانی انگلستان تأسیس گردید. نمایندگی تجاری جاسک، کالاهای وارداتی از بریتانیا و هندوستان را پس از باراندازی در خلیج فارس از طریق راههای خشکی به شیراز و اصفهان انتقال میدادند و از این شهر به وسیله گروههای متعددی از بازرگانان عمده و سوداگران خردهپا در سراسر ایران توزیع میکردند.
سیاست عمده انگلستان در این مقطع زمانی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بر مسائل تجاری و بویژه بر بازرگانی ابریشم تمرکز مییافت که در انحصاری دولت صفوی بود و هنوز تمایلات گسترده نظامی و سیاسی استعماری آن شکل نگرفته بود.
ایران نیز در پی ایجاد پیوندهای اقتصادی با نمایندگان انگلستان، فروش گرانتر ابریشم و تسهیل در جهت انتقال این کالا به اروپا و کاهش اتکا به راههای بازرگانی بود که از سرزمینهای عثمانی میگذشت. مبارزه با توسعهطلبیهای استعمار پرتغال در خلیج فارس که به علت ضعف شدید نیروی دریایی ایران، تشدید شده بود از دیگر اهداف عمده شاهعباس صفوی در گسترش روابط با دولت انگلستان بود.
ضعف نیروی دریایی ایران و تقابل میان انگلستان و پرتغال، زمینهساز تدریجی گسترش نقشآفرینی همه جانبه دولت لندن در منطقه خلیج فارس و دریای عمان گردید. تضاد منافع میان این دو امپراتوری دریای استعمارگر از آغازین روزهای تکاپوهای انگلستان در این حوزه آشکار گشت.
چنان که در 28 دسامبر 1620 در جنگ دریایی مشهور به نبرد جاسک، ناوگان رزمی انگلستان که از بندر سورات هندوستان حرکت نموده بود، رزمناوهای پرتغال را در شرق بندر جاسک منهدم کردند.
سرپرسی سایکس، نماینده برجسته انگلستان و فرمانده تفنگداران جنوب ایران با تفاخر به این نبرد مینویسد:
من هر بار که در جاسک پیاده شدهام فکر کردهام که آیا میشود در آنجا یک یادگاری از پیروزی او برپا کرد و این یادگار یک نشانهای از دلاوری پیشینیان ما خواهد بود و به علاوه باعث تهییج و تحریک بازماندگان آنان خواهد شد.
پیترو دلاواله جهانگرد مشهور ایتالیایی در دوره صفویه با اشاره به تقابلات میان این دو قدرت اروپایی بر سر منافع اقتصادی خلیج فارس که از دیدگاه سیاستمداران و تودههای عام ایران پنهان نمیگشت، مینویسد:
اصولاً مردم ایران به انگلستان به چشم کینه مینگرند، زیرا با خرید ابریشم ایران بسیاری از تجار و وزراء و اعیان کشور را از سودی که میبردند، محروم ساختهاند. شاه نیز در مجالس خصوصی از ایشان به نیکی نام نمیبرد زیرا آگاه است که دزدان دریا هستند و در ایران، دزد آبرویی ندارد.
پس از مرگ کانوک، توماس بارکر و در سال 1620م/1029ه ادوارد مونوکس از سوی کمپانی هند شرقی به منصب نمایندگی در بندر جاسک گمارده شدند.
مونوکس از سوی کمپانی هند شرقی و با توافق جیمز اول، پادشاه انگلستان، قرارداد مشهور به میناب را با امامقلی خان، نماینده دولت صفوی در هشتم ژانویه 1622 منعقد نمود. بر اساس این توافقنامه، دولت ایران با استفاده از توانمندی ناوگان نظامی شرکت هند شرقی به حاکمیت پرتغالیها بر جزایر هرمز و قشم خاتمه میبخشید.
منافع مادی حاصل از دسترسی به تجارت ابریشم و انحطاط رقیب دیرینه از مهمترین دلایل شراکت آنان در این نبردها بود.
سایکس با اشاره به این مسئله مینویسد:
تجار و سوداگران (انگلیسی) ابداً مایل نبودند تجارتی را که با چه زحمتی به دست آوردهاند، قربانی کنند و آنها مردمان انگلیس زمان خود بوده و حاضر بودند که با خطرات عظیم مواجه شوند.
بر اساس تعهدات ایران نسبت به انگلستان در این قرارداد، عواید گمرکی جزیره هرمز پس از اخراج عناصر پرتغالی میان طرفین به تساوی تقسیم میگردید و تمامی کالاهای تجاری انگلیس نیز از پرداخت حقوق گمرکی و سایر عوارض معاف میباشد.
با شکست و اخراج پرتغالیها از جزایر مذکور، موقعیت کمپانی هند شرقی انگلستان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان تثبیت گشت و از آن پس، کمپانی هند شرقی هلند که به عنوان رقیبی جدید در این حوزه دریایی به توسعه فعالیت خود پرداخته بود در کانون توجه سردمداران اقتصادی و نظامی دولت لندن و هند قرار گرفت.
تسخیر جزیره هرمز برای انگلیسیها بزرگترین موفقیت آنان در مشرق به شمار میرفت و چون خبر این فتح به هندوستان رسید، قدرت و نفوذ دولت انگلستان به بالاترین حد رسید. در ایران نیز انگلیسیها در اثر این فتح، رونق و اعتبار بیشتری یافتند. از اینجا میتوان به اهمیت نقش عمدهای که اجداد جنگجوی ما در آبهای شرق بازی کردهاند پی برد(32).
با شکلگیری بندر گمبرون یا بندرعباس (جرون سابق)، پایگاه تجاری انگلستان در سال 1923م از بندر جاسک به آن انتقال یافت.
مرگ شاه عباس اول، عدم تمرکز سیاسی و اقتصادی در ایران، درگیریهای مداوم و تضعیفکننده با کمپانی هند شرقی هلند که از حمایت همهجانبه دولت آن کشور بهره میجست، تحولات سیاسی در انگلستان چون ظهور کرامول و اعدام چارلز اول و حمایت او از شرکت رقیب یعنی کمپانی تجاری بازرگانان حادثهجو، تحرکات کمپانی هند شرقی انگلستان را در منطقه خلیج فارس و دریای عمان به صورت موقت دچار رکود و فترت نمود.
در دوره حکومت شاه صفی، بر اساس فرامین رسمی بازرگانان انگلیسی حق تجارت آزاد در سراسر ایران را به دست آوردند. به موجب قراردادی که با شاه صفی منعقد گردید، کمپانی هند شرقی انگلیس موظف به پرداخت سالیانه 1500 لیره به عنوان پیشکش و ده هزار لیره برای بهای ابریشم به دولت ایران شد که یک چهارم این مبلغ به صورت نقد و دو چهارم دیگر به صورت کالا پرداخت میگردید. در مقابل، عایدات گمرک جنوب در بندرعباس به آنان تعلق گرفت.
از مهمترین نمایندگان سیاسی انگلستان که از دوره شاه صفی تا پایان حکومت صفویان به ایران عزیمت نمودند، میتوان به ویلیام دنبیگ، پسرعموی چارلز، پادشاه انگلستان، توماس میجر و ویلیام لی در زمان شاه سلطانحسین، آخرین حکمران صفوی اشاره نمود.
با ادغام شرکت تجار ماجراجو در شرکت هند شرقی که به فرمان الیور کرامول، حکمران انگلستان در 1655م صورت پذیرفت، رکورد تجاری این شرکت به پایان رسید و توانمندی و تحرکات آنان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان افزایش یافت که این فرایند تا حملات افغانها به ایران و سقوط دولت صفویه استمرار یافت.
از سال 1668م/1078ه شاخه نظامی ناوگان شرکت هند شرقی به توسعه تحرکات خود در منطقه خلیج فارس و دریای عمان پرداخت. بر این اساس با تأسیس بخشی موسوم به دریانوردی کمپانی، بحریه جنگی شرکت، تمامی فعل و انفعالات جاری در این حوزه استراتژیک را تحت نظارت دقیق خود قرار داد. این امر با توجه به ضعف نیروی دریایی ایران، به مهمترین اهرم فشار و ابزار توسعه انگلستان تبدیل گشت.
این واحد که به کمک نیروی دریایی بمبئی هندوستان تقویت میشد از دیدگاه سیاستمداران دولت لندن عاملی قاطع در پیشبرد برنامهها و دستیابی به اهداف موردنظر بود:
به عقیده ما هیچ چیز به جز قدرتی مشهود امکان ندارد بتواند جبران مافات کند و آوازه گذشته ما را بازگرداند. در خلیج فارس مشکلات تنها میتواند با پدیدار شدن و حضور رزمناوهای بریتانیا درمان شود.
در سال 1682م مصادف با حکومت شاه سلیمان صفوی، دو برادر به نامهای سرجوسیا چایلد در لندن و سرجان چایلد در هندوستان، امور کمپانی هند شرقی را در اختیار داشتند. آنان در ارتباط با ایران کوشیدند تا تجار ارمنی را به جای استفاده از راههای حلب و شامات تشویق به انتقال مالالتجاره خود از طریق بمبئی نمایند.
در سال 1708م پرسکوت رئیس نمایندگی هند شرقی در اصفهان که به مثابه نماینده اکرودیته پادشاه انگلستان بود، نامهای از ملکه آن به شاه سلطان حسین آخرین تسلیم کرد که بر توسعه روابط دوجانبه تأکید داشت.
4. از حکومت افغانها تا پیدایش زندیه
مقارن با حملات افغانها، عدم تمرکز سیاسی و اقتصادی ایران و افزایش تجاوزات خوارج عمان و اقوام جاسمی یا اعراب هوله به کرانههای جنوب، اوضاع نابسامانی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان پدیدار آمد. با این حال ارزش اقتصادی آن سبب تداوم تکاپوهای تجاری عناصر اروپایی در آن گردید چنانکه در سال 1720، هجده تا بیست فروند کشتی انگلیسی در بندرعباس به بارگیری و باراندازی انواع کالا پرداختند.
در نوامبر 1723، سربازان کمپانی هند شرقی انگلیس، به دستور هنری فولر، وابسته کل تجاری شرکت با استفاده از ناوگان نظامی، مرکز شاه بندر بندرعباس را که از هواداران شاه طهماسب دوم صفوی بود در نبردی دو هفتهای، گلولهباران نمودند و با قتل شاهبندر و دویست تن از سربازان وی بر این بندر استیلا یافتند. افغانها نیز در 13 نوامبر 1724 با ورود به بندرعباس و مشورت با فولر، خسروبیک نامی از حامیان افغانان را با کشتی انگلیسی دوک آویورک از جزیره هرمز به این بندر منتقل نمودند و او را به مقام شاهبندری منصوب نمودند. امری که نشانگر توجه عمیق سیاستمداران انگلستان به حفظ منافع اقتصادی و نظامی و جایگاه خود در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بدون توجه به تغییر حکومتها و یا مشروعیت مردمی آنان در ایران بود.
نمونهای دیگر از اقدامات نظامی انگلستان با هدف تداوم جریان موافق اقتصادی خود و از میان بدر بردن رقیبان، حمله به بندر باسعید و در آوریل 1727 و انهدام تأسیسات ساخته شده به وسیله شیخ قاسمی رأسالخیمه بدون کسب اجازه از مقامات ایران بود. نیروهای انگلیسی شیخ قاسمی را مجبور به پرداخت خسارت در عوض مشکلاتی کردند که به سبب تأسیس این بندر به تجارت آنان در بندرعباس وارد نموده بود.
مقارن با قدرتگیری نادرشاه، ویلیام کوکل، کمیسر و جان گیلی، معاون شرکت هند شرقی در ایران به فعالیت میپرداختند. با فروپاشی حکومت افغانان و گریز آنان از طریق معابر خلیج فارس و دریای عمان، ایران از ناوگان شرکت هند شرقی خواستار مساعدت در مبارزه با آنان گردید.
نادرشاه به منظور تنوع در شرکتهای تجاری فعال در ایران، از یک شرکت انگلیسی به نام کمپانی روسیه حمایت نمود که خواستار فعالیت در زمینه داد و ستد ابریشم از شمال به نواحی ماورای خزر بود. در این دوره تجارتخانههای شرکت هند شرقی علاوه بر کرانههای جنوبی ایران در رشت و مشهد نیز فعال بودند.
بر اساس اسناد کمپانی هند شرقی در این مقطع زمانی «مهمترین فصل و بند سوددهی شرکت در تجارت با ایران بود.»
سیاست و نقش اساسی انگلستان در عدم دستیابی ایران به ناوگان نظامی و تأسیس نیروی دریایی قدرتمند از دوره نادری به صورتی صریح و واضح نمود یافت. مخالفت دولت لندن با شکلگیری نیروی دریایی که سبب تثبیت قدرت و حاکمیت نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران در منطقه خلیج فارس و دریای عمان میگردید، بخشی از سیاست راهبردی استعمار بریتانیا با هدف ناتوانسازی ایران در این حوزه دریایی استراتژیک و به حاشیه راندن آن بود.
این کارشکنیهای نابودکننده، بخش مهمی از تکاپوهای انگلستان را در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بر ضد منافع و حقوق قانونی ملت و حکومتهای ایران بود که تا ادوار معاصر با جدیت پیگیری شد.
در سال 1735م/1148ه نادرشاه از نمایندگان شرکت هند شرقی انگلستان خواستار اعطای چند فروند کشتی به ایران گردید تا بدین وسیله تعداد پنج هزار سرباز پیاده و 1500 سوارهنظام را به عمان اعزام نماید که از اواخر دوره شاه سلطان حسین صفوی به جزایر و بندرهای ایران تجاوز میکردند. مقامات شرکت مزبور این تقاضا را رد کردند. پیامد این عدم مساعدت، تیرگی روابط ایران با شرکت هند شرقی و عدم اعطای هرگونه قرارداد و امتیازات جدید به آنان بود.
در سال 1734، ودل و کوک که در منطقه خلیج فارس و دریای عمان به تجارت مشغول بودند کشتیهای خود موسوم به پتنا و روپرال را به لطیفخان، دریاسالار ایران واگذار نمودند.
نماینده شرکت هند شرقی در گمبرون (بندرعباس)، ضمن یادداشتهای روزانه خود با اشاره به مخالفت انگلستان با تأسیس نیروی دریایی ایران، مینویسد: «امید است اقدام وحشیانه این دو فروشنده کشتی از طرف خان (نادرشاه) برای ما زحمتی تولید نکند زیرا قبلاً برای خرید کشتی به ما مراجعه کردند، روی موافقتی نشان ندادیم.»
پیرو این رویداد، کمپانی هند شرقی دستوراتی صادر کرد که بر اساس آن صاحبان کشتیهایی که تحت حمایت آنان قرار داشتند حق فروش بحریه خود را به عناصر ایرانی نداشتند.
در بخشی دیگر از یادداشتهای نمایندگی انگلیس در گمبرون (بندرعباس) در مورد درخواست مقامات ایران عصر نادری برای دستیابی به ناوگان نظامی به تاریخ 18 ژوئیه 1737 آمده است:
میرزا تقی البته مایل است که شرکت هند شرقی را برای واگذاری کشتی کافی به منظور حمله به مسقط آماده بسازد، ولی برای ما امکان اعتماد به اقوال واهی وی وجود ندارد، اما گمان میبریم با مقاصد ما در باب عدم مساعدت به نیروهای دریایی ایران آشنا شدهاند.
کارشکنیهای مداوم انگلستان سبب گردید تا ایجاد نیروی دریایی کارآمد در منطقه خلیج فارس که ضامن بقا و حافظ منافع ملی ایران باشد، به صورت یک رویایی دست نیافتنی جلوه نماید.
فلور، مستشرق هلندی در پژوهشی درباره نیروی دریایی ایران و وضعیت آن در منطقه خلیج فارس در سده هجده میلادی با اشاره به این مسئله مینویسد:
قدرتهای اروپایی هیچگاه رسماً برای حفظ و حراست از محدوده خاک ایران در خلیج فارس با دولت ایران توافقی ننمودند هر چند که تماسهایی در این باب بین مقامات ایران و هلند صورت گرفت. اساساً قدرتهای دریایی اروپایی بیشتر مایل به حراست از مسیر کشتیهای بازرگانی خود بودند، بنابراین به حملاتی که بر ساحل ایران وارد میآمد و در رفت و آمد کشتیهای بازرگانی خللی وارد نمیآورده و توجه نمیکردند. نه انگلیسیها و نه هلندیها به عملیات نظامی در خلیج فارس علاقهای نشان نمیدادند. بالاخره هدف آنها سوداگری بود نه رزم. وقتی که ایران برای دفع حملات از سوی مسقط نیازمند نیروی دریایی شد، بیاثر بودن این سیاست اتکا بر هلندیها و انگلیسیها هویدا شد. زیان این سیاست همچنین وقتی که ایران به جدال با این قدرتهای دریایی پرداخت، بیشتر مسجل شد. وقتی که این درگیری به عملیات نظامی چون سالهای 1645 و 1685 منجر شد، ایران نتوانست از محاصره بندرهای جنوبی خود جلوگیری کند. علاوه بر این نداشتن نیروی دریایی مانع از تحقق طرحهای گسترشطلبانه ایران در خلیج فارس شد.»
5. دوره زندیه
با ظهور سلسله زندیه، کریم خان تسهیلات جدیدی را برای رونق کار شرکت هند شرقی انگلیس در ایران تدارک دید. حق انحصاری واردات پارچههای پشمی به ایران، معافیت از حقوق گمرکی و حق تأسیس تجارتخانه در بندر بوشهر نمونههایی از این دست است. امکانات در ازای عدم خروج طلا و نقره از ایران اجرایی میگشت. شرکت هند شرقی این شروط را به سود خود نیافت و در سال 1770ه مرکز نمایندگی خود را از بوشهر به بصره منتقل نمود.
پس از گذشت سه سال، نمایندگی بوشهر دوباره فعالیت خود را آغاز کرد و به تدریج به مهمترین مرکز فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی انگلستان در خلیج فارس و دریای عمان تبدیل گشت.
از دیدگاه مقامات شرکت، طلا و ابریشم عمدهترین و سودآورترین کالاهای صادراتی ایران به شمار میرفت و هدف اصلی آنان خرید ارزان این اقلام از تولیدکنندگان اصلی و ارسال آن به هندوستان و تمامی خاک اروپا بود. هندوستان به عنوان حلقه واسطی در این زنجیره اقتصادی از اهمیتی فراوان برخوردار بود.
در سال 1751، بهای کالاهای صادراتی شرکت هند شرقی از طریق بنادر خلیج فارس برابر 45 هزار لیره بود که عمدتاً از طریق بندرعباس انجام میگرفت و این رقم برابر یک چهارم مجموع کل صادرات شرکت به شرق بود. از مجموع 90 لک روپیه، بازرگانی خارجی ایران در اواخر دوره زندیه، چهل لک با سواحل خلیج فارس و دریای سرخ و سی لک روپیه با هندوستان بود. تجارت با هندوستان نیز در حدود 30 درصد تمام بهای تجارت ایران را تشکیل میداد.
شرکت هند شرقی، بازرگانان محلی را به همکاری با عناصر انگلیسی و داد و ستد کالاهای ساخت انگلستان ترغیب میکرد. عوارض کنسولی که از کشتیها میگرفتند، هزینه نگهداری تأسیسات آنان در خلیج فارس میشد. کرایه مالالتجاره گوناگونی که ناوگان تجاری انگلیس از هند به خلیج فارس میآوردند نیز سود فراوانی برای آنان در پی داشت. خلیج فارس، جایگاه مناسبی برای فروش انواع منسوجات انگلیسی و مازاد تولیدات کارخانههای آنان بود. فروش این اقلام به صورت مستقیم به صنعت ملی انگلستان یاری میرساند. 75 درصد فروش انگلستان در خاورزمین در ایران انجام میگرفت.
سیاست شناور انگلستان و شرکت هند شرقی و چگونگی موضعگیریهای آنان درباره ایران، ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنی با میزان سودبری از جریانات داشت و سیاست منفعتطلبی این عناصر همواره بر منافع ملی و رعایت حقوق قانونی ملتهای منطقه برتری داشت.
لوریمر سرکنسول انگلستان در بوشهر در سال 1913 با اشاره به درخواست کریمخان زند از شرکت هند شرقی برای دستیابی به ناوگان نظامی در خلیج فارس مینویسد:
او در سال 1764 تقاضای یک یا دو فروند ناوشکن کرد، همچنین خواستار شد که دو کشتی به صورت دائم برای حفظ در خلیج فارس اختصاص دهد و پذیرفت که شهر ریگ را به شرکت هند شرقی واگذارد. ولی آن طور که معلوم است، حکومت بمبئی توجهی به این پیشنهادها ننموده اما با واگذاری یک کشتی موافقت کرد مشروط به اینکه به گونهای از کشتی استفاده شود که ضامن منافع شرکت باشد و موجب تیرگی فضای تجاری نشود.
نمونهای از اقدامات عناصر انگلیسی در منطقه خلیج فارس را که نشانگر اهمیت و رجحان منافع اقتصادی آن دولت بر تمامی شئونات حیات اجتماعی ایران در دوره زندیه میشود به عنوان یک واحد سیاسی مستقل در جریان تحولات فوریه 1763 بندرعباس یافت:
در پایان فوریه 1763 انگلستان آماده شد تا با همه کارکنان تجارتخانه و کالاها بندرعباس را ترک کنند. اما برای تنبیه جعفرخان (برادر سفیرخان لاری حاکم جدید بندرعباس که درخواست افزایش مالیاتها را داشت) که در آن زمان در لار بود، اندک کالاهای باقیمانده ایرانیان را که در تجارتخانه هلند نگهداری میشد غارت کردند، همه درها و پنجرههای تجارتخانه را شکستند و در سکوهای محل استقرار توپ، آتش افکندند.
در جریان حملات ارتش ایران بر بصره در حدود سالهای 1766-1755/1990-1189ه که در نتیجه حمایت این والینشین تحت نظر عثمانی از حملات خوارج عمان به سرحدات دریایی ایران، ضبط اموال حجاج و زائران انجام میگرفت، ناوگان شرکت هند شرقی که در این شهر نمایندگی داشت، با چندین فروند کشتی توپدار از طریق شطالعرب، سپاهیان ایران را مورد تهاجم و آتشباری قرار دادند.
ناوگان شرکت هند شرقی انگلیس در جریان تحولات سال 1761 و تلاش کریم خان برای تسلط بر بندر ریگ و جزیره خارک و تقابل با میرمهنا، حاکم خودخوانده در این مناطق که تمرکز سیاسی و نظامی ایران را تهدید مینمود، از حمایت نیروهای زندیه خودداری نمود و عملیات آنان را با ناکامی روبهرو ساخت.
در سال 1771 هنگامی که نماینده و مجلس هیأت مدیره، شرکت هند شرقی در لندن در تقابل با سیاست کریمخان زند، رقابت با کمپانی هند شرقی هلند و مبارزه با آنچه را که راهزنی دریایی میدانست. خواستار حملات شدیدی به خلیج فارس با استفاده از قدرت آتشبارهای ناوگان سلطنتی انگلیس گردید. مجلس هیأت مدیره در لندن اجازه صدور دستور را صادر نمود:
هنگامی که تمام کوششها برای ریشه کن ساختن دزدی دریایی در نزد ایرانیها و قدرتهای دیگر خلیج فارس، ناموفق مانده شما موظف هستید که موضوع را به اطلاع مقام ریاست شرکت برسانید تا جریان به فرمانده ناوگان سلطنتی در جزایر هند شرقی اعلام گردد و تضمین برای کمک رسانی برای هر یک از موارد جداگانه گرفته شود.
سیاستهای دوگانه انگلستان و عوامل تابعه آن در ایران سبب گردید تا به قول جان پری «کمپانی هند شرقی چیزی جز سوءظن و بدگمانی عمیق ایرانیها» را به دست نیاورد.
وی در این ارتباط مینویسد:
کریم خان و مشاورانش زمانی که برای ترقی سطح بازرگانی در تلاش بودند، هرگز از فهم مقاصد امپریالیستی کمپانی هند شرقی بیگانه نبودند. سیاست وی علیالاصول بر آن بود که از تکنولوژی پیشرفته اروپاییان بهره گیرد ولی آنها را از خود دور نگاه دارد.
در دوران پس از مرگ کریم خان که نبرد قدرت میان جانشینان او، عدم تمرکز سیاسی و نظامی شدیدی را موجب گشت، انگلستان با استفاده از این شرایط پریشان، جزیره قشم را اشغال و آن را یکی از عمدهترین پایگاههای ناوگان نظامی خود در خلیج فارس قرار داد.
در پاییز سال 1787 هیأت اعزامی کمپانی هند شرقی از بصره با جعفرخان، حکمران زندیه در شیراز دیدار کرد و او در 18 ژانویه 1787 طی فرمانی با اعطای آزادیهای همه جانبه به تجار انگلیسی، آنان را از تمامی مالیات، عوارض و حق راهداری معاف دانست، رفت و آمد مأموران آنها را در سراسر خاک ایران تسهیل و نقل و انتقال پول را نیز برای آنان آزاد اعلام کرد. هدف عمده پادشاه زندیه از این فرمان، کمک به توسعه و رونق اقتصادی ایران بود که در نتیجه بحرانهای جانشینی کریم خان دچار رکود و فترت شده بود؛ اما عوامل انگلستان با سوءاستفاده از این فرمان، حق انحصاری تجارت خلیج فارس را مخصوص خود میدانستند و به گسترش نقشآفرینی و سیاست سلطه خود در منطقه پرداختند.
از عمدهترین عوامل سیاسی و اقتصادی انگلستان در نمایندگی بوشهر مقارن با حکومت زندیه در ایران، میتوان به بنجامین جرویس در 1762 با حکم ویلیام اندرو پرایس فرماندار کل ناحیه خلیج فارس، ویلیام بویر در 1766، جیمز مارلی در 1768، جان بیومونت در 1775، ادوارد گالی در 1780، چارلز وات کینز در 1789 و نیکلاس هنکلی اسمیت در 1795 اشاره نمود.
6. استعمار هندوستان و اهمیت راهبردی آن در سیاست بریتانیا در خلیج فارس و دریای عمان
پس از کشف دماغه امید نیک، بازرگانان و دریانوردان پرتغالی از این مسیر به هندوستان راه یافتند و به تأسیس تجارتخانههایی در این سرزمین پهناور و ثروتمند پرداختند. به دنبال این تحولات، تاجران انگلیسی نیز مشتاق بهرهبرداری از منافع هندوستان گردیدند. توماس استیفنس نخستین سیاح انگلیسی بود که در سال 1579م/987ه به هند عزیمت نمود و نامههای او به خانوادهاش، زمینهساز توجه بیشتر انگلیسیان به این سرزمین شد. در سال 1587م/995ه فرانسیس دریک دریانورد مشهور انگلیسی با تصرف کشتی پرتغالی سن فیلیپ و کشف اسناد و مدارکی از سفرهای پرمنفعت پرتغالیان به هندوستان، بر شدت این علاقهمندی افزود.
با پیروزی دریایی انگلستان بر ناوگان فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا موسوم به آرمادا یا شکستناپذیر در سال 1588/996ه نقشآفرینی امپراتوری اسپانیا و پرتغال در اقیانوس هند محدود گشت و زمینه برای تسلط انگلستان بر شبه قاره هند مهیا گشت.
با تشکیل کمپانی هند شرقی، روابط مستقیم میان دو کشور آغاز گردید و در سال 1608م/1017ه نخستین کشتی شرکت مزبور به فرماندهی ویلیام هاوکین ، حامل نامهای از جیمز اول پادشاه انگلستان برای نورالدین جهانگیر، حکمران بابری هند به بندر سورات در غرب هند رسید. پس از گذشت چهار سال ناوگانی از کشتیهای انگلیسی به فرماندهی توماس بست در بندر سورات موفق به انعقاد معاهدات تجاری و ایجاد نمایندگی گردید.
سر توماس رو دیگر مأمور انگلیسی بود که از سوی جیمز اول به دربار جهانگیر اعزام شد.
در سال 1757 و مقارن با دوران حکومت کریم خان زند در ایران، سیاست تهاجمی رابرت کلایو ، موجب تثبیت امپراتوری انگلستان در هند گشت. کلایو که از سال 1743 در امور تجاری و نفت شرکت هند شرقی به فعالیت میپرداخت، در سال 1756 و مصادف با جنگهای هفت ساله فرانسه و انگلستان به تجهیز و سازماندهی نیروی انگلیسی در هند پرداخت و به تدریج زمینهساز خروج فرانسه از هندوستان گردید.
در 23 ژوئن 1757، نیروهای انگلستان به فرماندهی کلایو در منطقه پلاسی در بخش بنگان هند و در کرانه رودخانه بقراسی (بگراتی) در حدود 150 کیلومتری شمال کلکته و مجاور مرشدآباد (پایتخت نواب بنگال) سراج الدوله، آخرین نواب را شکست دادند و با نابودی این حکومت مستقل محلی و ضمیمه نمودن سرزمینهای او به کمپانی هند شرقی، تقریباً بر تمامی بخشهای مهم هندوستان استیلا یافتند که این حاکمیت استعماری، بیش از 350 سال به درازا انجامید.
کلایو را به عنوان فاتح هندوستان بنیادگذار اصلی امپراتوری انگلستان در هند و رئیس بزرگ بنگال خواندهاند.
انگلستان به تدریج بر تمامی شئونات حیات سیاسی، اقتصادی و نظامی این سرزمین استیلای تام یافت. جفری ساکس، استاد دانشگاه کلمبیا و از کارشناسان مسائل کشورهای جهان سوم در کتاب خود، پایان فقر، امکانات اقتصادی در روزگار ما به خوبی روند این حاکمیت را تشریح نموده است:
به کمک نبوغ سیاسی و بیرحمی مطلق، نیروهای بریتانیا با استراتژی تفرقه بینداز و حکومت کن، راه خود را در هند باز کردند. به جز این شیوه چگونه ممکن بود یک شرکت تجاری کوچک از کشوری با شاید پنج میلیون نفر جمعیت، از آن سر دنیا بتواند در شبه قارهای با 110 میلیون جمعیت یا بیشتر جاپایی باز کند؟ کمپانی هند شرقی از تاریخ ورود نامیمونش در سال 1602 تا فتح کامل شبه قاره در سال 1857 قدم به قدم به پشتیبانی پادشاهی بریتانیا با فریب و نیرنگ به قدرت رسید. یک بار طرف یک حاکم را میگرفت و بار دیگر دومی را حمایت میکرد، به متحدانش خیانت میکرد و دشمنان را با شکست در میدان جنگ و با رشوه از پا درمیآورد و نهایتاً راه خود را به قدرت کامل گشود.
نهرو نیز در این مورد مینویسد:
آسیا و آفریقا در آن وقت ضعیف بودند و اروپا همچون حیوان درندهای که به جان طعمه و شکار بیفتد، به این سرزمینها حمله برد. در مسابقه تشکیل امپراتوریهای استعماری، انگلستان به خاطر آنکه از نظر صنعتی پیشرفته بود و تسلط دریایی هم داشت، به آسانی مقام اول را به دست آورد.
هندوستان منبع اصلی تهیه مواد خام اولیه و نیروی کار ارزان قیمت بریتانیا بود و کشتزارهای آن به کارخانجات انگلیس بیش از سرزمین خود سود میرساند. صنایع بافندگی لانکشایر یعنی قلب انقلاب صنعتی به پنبه حاصل از مزارع هند وابسته بود و منسوجات تولیدی را نیز در بازارهای بزرگ آن سرزمین به فروش می رساند. 60 درصد از کل پارچههای پنبهای انگلستان به هند و خاور دور صادر میشد که به تنهایی 45 درصد از این مقدار را به خود اختصاص میداد.
صادرات منسوجات انگلستان به هند از سال 1813 روند صعودی پیمود، چنان که از یک میلیون یارد در سال 1814 به 510 میلیون یارد در سال 1830 و 995 یارد در سال ساخت. در سال 1913 و مقارن با جنگ جهانی اول، صادرات پارچههای نخی انگلستان به هند بیش از سه میلیارد یارد در سال بود.
بخش کشاورزی هند بر اساس بازارهای مصرف در انگلستان و اروپا و بنا به توصیههای آنان به زیر کشت میرفت. زمینداران و حکام هندی و انگلیسی با استفاده از سرمایههای بریتانیایی به فعالیت میپرداختند و با دریافت 86 درصد از درآمد خالص زمین به عنوان اجارهبها از دهقانان به ثروت هنگفتی دست مییافتند.
محصول تریاک که در نیمه سده 19م، 40 درصد از کل صادرات هند را شامل میشد، با تزریق به بازارهای پرتقاضای چین، کسری موازنه تجارت انگلستان را برطرف میساخت.
نیل، نیشکر، غله و بویژه کنف از دیگر محصولات زراعی مورد علاقه انگلستان بود. یک چهارم صادرات هند را کنف تشکیل میداد که سخت مورد نیاز کارخانجات انگلیسی بود. و عمدتاً به وسیله سرمایهداران اسکاتلندی اداره میگردید.
تولیدات صنایع هندوستان با استفاده از سرمایهگذاریهای ماوراء بحار انگلستان، کارگزاران و عدم پرداخت مالیات در بازارهای داخلی و اروپا داد و ستد میگشت. چرخه تجاری حمل کالا به هند و بالعکس سود فراوانی را نصیب تجار انگلیسی میکرد چنان که در سال 1900م، 5/3 میلیون پوند از محل درآمدهای عمومی هند و 7/4 میلیون پوند از خطوط راهآهن آن به دست آوردند.
تاراج و چپاول ثروتهای هندوستان، ابزاری کارآمد در پرداخت هزینهها و کسری بودجه عمومی انگلستان بود.
هابزبام، از صاحبنظران در تاریخ امپراتوری بریتانیا، با اشاره به این موضوع مینویسد:
بدین گونه نه تنها وجوه سرمایهگذاری شده در هند، بلکه بخش عمدهای از درآمد کل سرمایهگذاری شده در خارج که تراز پرداختهای بریتانیا را در ربع آخر قرن نوزدهم از مازاد برخوردار کرد به وسیله هند فراهم آمده بود، هند به راستی گوهری بر دیهیم امپراتوری بود.
از دیدگاه نظامی، نیروی انسانی هند در بسیاری از تهاجمات استعماری بریتانیا شرکت داده میشد و به صورت مزدور در برمه، چین، ایران، اروپا، خاورمیانه و حوزههای اقیانوس هند و آرام میجنگیدند، چنان که در خلال جنگ جهانی اول،ارتش هند با 670 هزار نیرو در چین، ایران و خلیج فارس به تحکیم موقعیت انگلیس میپرداختند.
نایبالسلطنه هند در طی جنگ بینالمللی دوم بدون توجه به منافع ملی و یا کسب اجازه از ملت تحت حکومت خود به دول محور اعلام جنگ نمود و بیش از دو میلیون سرباز هندی در کنار نیروهای انگلیسی به نبرد و ویرانگری پرداختند.
بیش از سی هزار نفر از نیروهای دریایی هندی، نیروی دریایی سلطنتی انگلستان را در حوزه اقیانوس هند، دریای عمان و خلیج فارس یاری میرساندند.
در خلال این نبردها، بخش اعظم تأسیسات نظامی متفقین از اروپا به هندوستان منتقل شد و در این سرزمین به تولید انواع جنگافزار و رفع نیازمندیهای جبهههای خاور دور، شمال آفریقا و آسیای جنوب شرقی پرداختند.
بدینگونه هندوستان به منزله قلب تپنده امپراتوری مستعمراتی انگلستان عمل میکرد و مرکز ثقل سیاست خارجی، اقتصادی و نظامی آن بود و هرگونه تحولی حتی در اروپا با سنجش وضعیت هند و چگونگی تأثیر جریانات بر آن مطرح میگردید. حفظ هندوستان، بخش اصلی سیاستهای راهبردی حکومتگران انگلستان در شرق محسوب میگشت، امری که همواره به وضوح در کلام و عملکرد سیاستمداران لندن مشهود بود.
در سال 1855، ای. ار سی لی با اشاره به این موضوع، مینویسد:
وظیفه ما حکم میکند که هر جنبشی را در ترکیه، هر نوع تحول جدیدی را در مصر، هر اتفاقی را در ایران، برمه و یا افغانستان را با هوشیاری بسیار بالا بنگریم، زیرا ما صاحب کشور هندوستان هستیم. به همین علت ما دارای موقعیت مهمی در سیستم قدرتهای آسیایی بوده و نسبت به اوضاع و احوال کشورهایی که در مسیر راه ما از اروپا به هند قرار گرفتهاند، دارای حساسیت بسیار قوی هستیم.
لرد کرزن نایبالسلطنه هند و از طراحان سیاست توسعه، در این مورد میگوید:
انگلستان بدون هند امکان زیستن ندارد. در دست داشتن هند سند تعویضناپذیری از فرمانروایی در جهان شرق است. شما نمیدانید که هند چیست. این مملکت قدرت و عظمت انگلستان را تشکیل میدهد. هر یک از ملت انگلیس، فرد به فرد باید تمام قوای خود را به کار برد تا رابطه هندوستان را با انگلستان محکم کرده و این مملکت را برای انگلستان همیشه نگاه دارد.
وینستون چرچیل وزیر دفاع و نخستوزیر انگلستان در سال 1930 نیز بر این مسئله تأکید نمود:
ملت انگلستان قادر نیست از تسلط بر هند دست بردارد. ما قصد نداریم از این جواهر واقعاً درخشان و گرانبها که بر تاج پادشاهی انگلستان وجود دارد و بیش از هر متملک دیگری موجب افتخار و قدرت امپراتوری بریتانیا شده است، صرفنظر کنیم. انگلستان اگر امپراتوری خود را از دست بدهد، دیگر هرگز دولت و قدرت بزرگی نخواهد بود.
از هر ده نفر انگلیسی، دو نفر زندگیشان از هندوستان تأمین میشود.
7. سیاست استعماری انگلستان در تقابل با حاکمیت و منافع ملی ایران عصر قاجاریه در منطقه خلیج فارس و دریای عمان
مقارن با تشکیل سلسله قاجاریه، امپراتوریهای عظیم روسیه تزاری، فرانسه عصر ناپلئون و بریتانیا به منظور گسترش استعمارگریهای خود در جهان، در رقابت تنگاتنگی به سر میبردند. ایران با داشتن مجموعه شرایط ژئوپولتیک و ژئواکونومیک در مرکز توجه این دولتها قرار داشت. روسیه با هدف اشغال بخشهای شمالی، دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس و وارد آوردن فشار هر چه بیشتر بر انگلستان با ایجاد التهاب در مرزهای هند و سرزمینهای مجاور آن بویژه ایران که دروازه ورود به آن شمرده میشد، به کشورمان توجه داشت. فرانسه پس از ناامیدی از شکست انگلستان در خاک اروپا به علت موقعیت جزیرهای و توانمند دریایی، سعی کرد با تصرف هندوستان، گلوگاه عمده بریتانیا را در آسیا خفه کند و زمینههای تضعیف آن را در قاره اروپا مهیا سازد.
بر این اساس سرزمین ایران به عنوان منطقهای بسیار حساس در ورودی مستعمره هندوستان، به محل تمرکز سیاسی، اقتصادی و نظامی دقیق سیاستمداران دولت لندن قرار گرفت و حفظ موقعیت برتر در آن بویژه در حوزه خلیج فارس و دریای عمان که از سهلالوصولترین راههای دسترسی به شبه قاره هند بود، بخش تفکیکناپذیر سیاست خارجی انگلستان گردید.
چارلز بلگریو نماینده سیاسی بریتانیا در بحرین و از مهمترین تئوریسینهای دولت لندن در پروژه ایرانزدایی در منطقه خلیج فارس، با اشاره به اهمیت هندوستان و ارتباط آن با تحولات خلیج فارس میگوید:
با ظهور امپراتوری هندوستان، اهمیت خلیج فارس از یک مرکز تجاری با ایران و عربستان زیر فرمان ترکان به یک قرارگاه سیاسی و نظامی برای هندوستان تغییر یافت. با گذشت زمان خلیج فارس به طور روزافزونی به عنوان مرز شرقی هندوستان تلقی شد و به علت عدم ثبات ایران و عثمانی ما به تدریج مسئولیت تجارت، نوررسانی، نصب راهنمای شناورها و ادارات پست و تلگراف را برعهده گرفتیم و همواره مراقب بودیم تا مبادا دیگری در قلمرو ما دست به این کار بزند.
بر اساس این سیاست، انگلستان به تحکیم موقعیت برتر خود در منطقه خلیج فارس و دریای عمان پرداخت و کوشید تا با تضعیف ابزارهای قدرت ایران در این حوزه استراتژیک، استیلای خود را توسعه بخشد. سیاست انگلستان در برابر ایران عصر قاجاریه، حفظ استقلال آن بود تا از حملات خودسرانه روسیه تزاری بکاهد که همواره خطری دائمی برای سرحدات هندوستان بود و همچنین در پی تضعیف هر چه بیشتر سیاسی، نظامی و اقتصادی تهران بود، تا در تلاش برای تهاجم مستقیم به هند و سرزمین حایل آن چون افغانستان نباشد. انعقاد پیمانهای اتحاد با ایران و یا گسستن آن، گرایش به سوی دوستان و یا دشمنان ایران با حملات نظامی و اشغال بخشهایی از خاک ایران در چارچوب این سیاست کلی قابل بررسی است.
در گزارش نایبالسلطنه هندوستان به شعبه شورای هند در وزارت امور خارجه انگلستان مورخ 21 دسامبر 1899 آمده است:
مصالح سوقالجیشی بریتانیای کبیر در ایران از نزدیکی و ارتباط صمیمانه آن کشور با هندوستان سرچشمه میگیرد و از مدتها پیش حدود هندوستان به مرزهای فعلی محدود بوده است. حال کشور ایران یک قطعه حساس و حیاتی از جهت هندوستان برای انگلستان گردیده است. اکنون که سرحدات افغانستان تحدید حدود و به وسیله بریتانیای کبیر تأمین میشود، نسبت به موقعیت ایران نمیتوان به نظر بیاعتنایی نگریست، زیرا با عبور از ایران که صدها کیلومتر با بلوچستان انگلیس هم مرز میباشد و با در اختیار داشتن دریای جنوبی ایران که قابل نفوذ در دریای هند است، امکان هرگونه مخاطرهای برای انگلستان متصور است.
در گزارش دیگری از ژرژ هامیلتون وزیر امور خارجه انگلستان تأکید شده است: «ما در خلیج فارس علاقه [علائق] تجارتی زیادی داریم. ما با ایران دارای مجاورت سرحدی میباشیم که از انتهای ایالت کلات تا سواحل دریا ممتد میشود. ما با رؤسای خلیج دارای قراردادهایی میباشیم و آنها ما را به منزله یک حامی میدانند. دولت اعلیحضرت پادشاهی انگلستان، دولت ایران را هوشیار کرده است که غفلت از مصالح مشروع بریتانیای کبیر و هندوستان در بنادر خلیج و ایران جنوبی منتج به نتایج وخیم خواهد شد.
سیاست بریتانیا در قبال ایران و منطقه خلیج فارس و دریای عمان در تلگرافی از لرد لانسداون انگلیسی به هاردینگ سفیر دولت لندن در تهران در 6 ژانویه 1902، چنین تشریح شده است:
دولت ایران باید تجارب صدساله داشته باشد که یکی از منظورهای اساسی ما این است که دولتی را که در ماوراء سرحدات امپراتوری هندوستان واقع است، تقویت نموده به استحکام مبانی آن بکوشیم. از طرف دیگر در جنوب ایران مجاهدات ما طی یک قرن مصروف به تحکیم یک موقعیت مهم تجاری بوده و در نتیجه یک علاقه فوقالعادهای در این قسمت ایران پیدا کردهایم. با هیچ منطقی نمیتوان تصور کرد که بریتانیای کبیر از موقعیتی که در اثر مجاهدات متمادی که چندین سال به دست آورده، صرفنظر کند و یا در مقابل مجاهدات دول دیگر برای تحلیل اولویت سیاسی در جنوب ایران ساکت بماند. دولت لندن لازم میداند هرگونه اقداماتی را که مقتضی بداند برای حفظ مصالح بریتانیا به عمل آورد و این اقدامات به واسطه استحکامات بحری آن در آن آبها بدون هیچ مانع خواهد بود. دولت اعلیحضرت بریتانیا به خود حق میدهد که برای حفظ و حراست مصالح و منافع خود که در مخاطره واقع شده، حتی اگر لازم شود تمامیت و استقلال ایران را منظور اولیه قرار ندهد.
در 17 ژانویه 1902 ویسکونت کرانبورن، معاون وزیر امور خارجه انگلستان در مجلس این کشور تأکید نمود:
موقعیت ما در خلیج فارس چه از نظر تجاری و چه از لحاظ سیاسی همیشه دارای یک ماهیت ویژه بوده است و دولت بریتانیا اهل تفوق و برتری بریتانیا را اساس و زیربنای سیاست خود قرار داده است و این مسئله نه به صورت تئوری و نظری، بلکه یک واقعیت است، چرا که منافع تجاری و اقتصادی ما در خلیج فارس از هر کشور دیگری بیشتر است.
لرد کرزن با اشاره به اهمیت خلیج فارس در سیاستهای راهبردی دولت لندن، مینویسد:
ایران سرزمینی است که خواه و ناخواه از سرنوشت امپراتوری انگلیس در شرق تأثیر خواهد داشت، بیاعتنایی در کار ایران یعنی از دست دادن تجارتی که هماکنون مایه ارتزاق هزاران نفر از هموطنان ما و افراد هندی است. توجه دوستانه در کار ایران، نتیجهاش تهیه کار بیشتر برای کشتیها و کارگران دستگاههای بافندگی انگلستان است. موقعیت جغرافیای ایران یا دامنه منافع ما در آن کشور و امنیت آینده امپراتوری خاوری ما در حال حاضر مانند هر زمان دیگری طی پنجاه سال اخیر این را برای ما غیرممکن میسازد که از آنچه در ایران رخ میدهد، سلب علاقه کنیم. این میراث مشروع گذشته است که از هر جمعیت ما را دلیل سرافرازی است.
توقعی که انگلستان دارد این است که در ازای مال و جانی که نثار نموده و امنیتی که فراهم ساخته و حافظ آن است، هیچ عامل سیاسی بیگانه حق مداخلهای را در این صحنه (خلیج فارس) نداشته باشد.
نتیجه
سیاست بریتانیا در منطقه خلیج فارس و دریای عمان تا پایان دوره قاجاریه را میتوان در موارد ذیل بررسی کرد:
1. حفاظت از مستعمره هندوستان به عنوان سیاست راهبردی انگلستان و مرکز ثقل تمامی تکاپوهای دولت لندن در مشرق زمین.
2. حفظ استقلال ایران به عنوان عاملی برای جلوگیری از حملات لجام گسیخته روسیه تزاری و تضعیف هر چه بیشتر تهران برای جلوگیری از تهاجم به سرحدات هندوستان.
3. ایجاد کمربندهای امنیتی در پیرامون سرزمین هند، سیاستی که به جدایی کامل افغانستان از ایران منجر گردید.
4. علائق اقتصادی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان با تشکیل کمپانی هند شرقی که با صادرات گسترده بویژه پس از انقلاب صنعتی توان رقابت را از تولیدکنندگان بومی سلب میکرد و تراز بازرگانی همواره به سود بازرگانان بریتانیا بود.
5. گسترش توانمندی نظامی با استقرار پایگاههای متعدد در نیمه جنوبی و برخی جزایر شمالی خلیج فارس و حضور ثابت یگانهایی از ناوگان سلطنتی انگلیس در منطقه.
6. انعقاد قراردادهای حمایتی، قیمومیتی و سرپرستی با شیوخ جنوب خلیج فارس که امکان اداره این مناطق را به دولت لندن میداد.
7. استمرار سیاست و پروژه ایرانزدایی در منطقه خلیج فارس با محدود نمودن افزونتر قدرت مانور سیاسی، اقتصادی و نظامی عناصر ایرانی و تلاش برای انزوای تهران.
8. تأکید بر سیاست ایران هراسی در حوزه خلیج فارس با تلقین این موضوع که دولت تهران اهداف توسعهطلبانه داشته و در نهایت خواستار حاکمیت بر تمامی منطقه است.
9. استفاده از ابزار نظامی و سیاست قایقهای توپدار به منظور سرکوب هرگونه تقابل با سیاست انگلیس و یا ایجاد فشار بر دولتهای منطقه بویژه ایران، امری که نقض آشکار تمامیت ارضی آن را به دنبال داشت، مانند اشغال جزیره خارک و بوشهر، در ماجرای نبرد هرات دردوران محمدشاه قاجار و عصر ناصری، حملات به بنادر ایران چون بندر لنگه به بهانه مبارزه با بردهداری و استقرارکامل نیروهای انگلیسی در پهنه جنوبی در خلال جنگ بینالملل اول و یا در هم کوبیدن گروههای مخالف در رأسالخیمه در خلال مبارزه با گروههای جواسم.
10. حمایت از شیوخ خلیج فارس در مورد ادعاهای آنان بر سر جزایر چهارگانه تنب کوچک، بزرگ، ابوموسی و جزیره سیری.
11. تلاش برای دور کردن مجمعالجزایر بحرین از حیطه تسلط و حاکمیت ایران.
12. تداوم فشار بر حکومت ایران برای تمدید قرار داد اجاره برخی از جزایر و بنادر خلیج فارس بویژه بندرعباس با حاکمان مسقط و عمان که سبب تضعیف افزونتر موقعیت آن در منطقه میگردید.
13. سوءاستفاده از ضعفهای بنیادی و فراگیر اقتصادی و نظامی ایران در جزایر، بنادر و مناطق پسابندر با اعمالی چون تحریک عناصر کلیدی سیاسی و به خصوص بازرگانان عمده به پذیرش تابعیت انگلیسی.
14. ایجاد تحریکات برای حرکتهای مرکز گریزانه و زمینهسازی برای عدم فرمانبری از فرامین دولت تهران در میان برخی از مناطق و عناصر مستعد چون گروههای بختیاری، عشیرههای عرب ایرانی و شیخ خزعل، با استفاده این عناصر نفوذی انگلیسی چون هنری لایارد.
15. نقض تمامیت ارضی با اشغال برخی از جزایر ایران در خلیج فارس چون ابوسعید و هنگام، ساخت و ساز نظامی و اداری در آنان بدون توجه به حق حاکمیت ایران، اخذ مجوز از دولت مرکزی و یا توجه به اعتراضات.
16. تلاش برای تضعیف هر چه بیشتر نقشآفرینی ایران در حوزه خلیج فارس و دریای عمان با انجام برنامههایی چون مبارزه با بردهداری، حق تفتیش تمام ناوگان در حال فعالیت در منطقه و مبارزه با تجارت اسلحه.
17. ایجاد بحرانهای مصنوعی غذایی و محاصره اقتصادی در کرانههای دریایی جنوب به منظور فشار بر گروههای مبارز با سیاستهای انگلیس در ایران به مانند دوران جنگ جهانی اول.
18. تلقین این تفکر و ذهنیت در میان مردم که انگلستان به علت سوابق طولانی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان دارای حق قیومیت و بزرگی پدرسالارگونه مشروعی میباشد.
19. استقرار آرامش و ثبات در منطقه خلیج فارس و دریای عمان بر اساس منافع دولت لندن و آنچه که صلح انگلیسی خوانده میشد.
20. تبدیل خلیج فارس و دریای عمان به دریای انگلیسی و ارتقای نمایندگان آن در بندر بوشهر به پادشاه بیتخت و تاج خلیج فارس که نشانگر حاکمیت نامحدود و بلامنازع دولت لندن بود.
21. تأکید دولت لندن بر انجام سیاست شناور، به روز و بر اساس منافع خود در قبال حکومت تهران، بدون توجه به منافع و یا استقلال ایران؛ چون نقش آن در انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمانچای با روسیه تزاری، ارسال سفرای متعدد سیاسی و اقتصادی، قرارداد مجمل و مفصل، قرارداد پاریس، تقسیم سرحدات شرقی ایران، قرارداد 1907 و 1915 و 1919م. ضعفهای ریشهای ایران در ابعاد اقتصادی و نظامی، سیاست خارجی و عدم آشنایی با صحنه دیپلماسی جهانی و رویدادهای پیرامونی و ناکارآمدی مقامات از مهمترین علل شکلگیری این فرایند بود.
22. استمرار سیاست ناتوانسازی ایران در منطقه خلیج فارس و دریای عمان با تأکید بر جلوگیری از دستیابی آن به تکنولوژی جدید نظامی بویژه تأسیس نیروی دریایی. این سیاست راهبردی از ورود استعمار بریتانیا به خلیج فارس در آغازین سالهای قرن هفدهم میلادی با دقت و شدت دنبال گردید.
23. عزل و نصب ایران و مقامات در نیمه جنوبی خلیج فارس بر اساس میزان همکاری و تعامل و یا تقابل برنامههای دولت لندن.
24. نقش گسترده بریتانیا در تقسیم اراضی، خطوط مرزی و سرزمینهای مورد اختلاف که عمدتاً بر اساس منافع انگلیس صورت میپذیرفت و گاه سبب ساز اختلافات و مناقشات عمده منطقهای گردید، چون تقسیم اراضی و تعیین سرحدات شرق ایران، سیستان خارجی و داخلی و بلوچستان با افغانستان و بلوچستان انگلیس و یا تقسیم اراضی مورد اختلاف میان عراق، حجاز و نجد و کویت پس از جنگ اول جهانی که با هدایت ژنرال سرپرسی سایکس صورت گرفت.
منابع
فارسی
1. اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، محمود میرآفتاب، تهران، 1376، علمی و فرهنگی.
2. الهی، همایون، خلیج فارس و مسائل آن، تهران، 1370، قومس.
3. براون، نویل، تاریخ جهان در قرم بیستم، مرتضی کاظمی یزدی، تهران، 1375، پاژنگ.
4. بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، ج 3، تهران، 1375، مرکز نشر دانشگاهی.
5. بیانی، شیرین، مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، تهران، 1385، سمت.
6. بینا، علیاکبر، «تاریخ دو هزار و پانصد ساله در خلیج فارس»، مجموعه مقالات خلیج فارس، تهران، 1369، وزارت امور خارجه.
7. پری، جان روحانیون، کریم خان زند، تاریخ ایران بین سالهای 1747-1779، علیمحمد ساکی، تهران، 1382، آسونه.
8. پیگولوسکایا، ن. و، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی، کریم کشاورز، ج 2، تهران، 1349، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران.
9. تایپتون، فرانک. ب، تاریخ اقتصادی و اجتماعی اروپا، کریم پیرحیاتی، ج 1، تهران، 1375، علمی و فرهنگی.
10. حکمت، علیاصغر، سرزمین هند، تهران، 1337، دانشگاه تهران.
11. دو سرسو، سقوط شاهحسین، ولیالله شاردن، تهران، 1364، کتابسرا.
12. ذوقی، ایرج، تاریخ روابط ایران و قدرتهای بزرگ، تهران، 1368، پاژنگ.
13. رایت، دنیس، انگلیسیها در میان ایرانیان، لطفعلی خنجی، تهران، 1359، امیرکبیر.
14. رابینو، لویی، دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، غلامحسین میرزاصالح، تهران، 1363، نشر تاریخ ایران.
15. ساکس، جفری، «پیروزی امید بر وحشت، اطلاعات بازار در هند»، لیلی نوربخش، دنیای اقتصاد، 8/5/1385.
16. سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، سید محمدتقی فخر داعی گلانی، ج 2، تهران، 1368، دنیای کتاب.
17. ستاندیش، جان، ایران و خلیج فارس، دورنمای گذشته و چشمانداز آینده، عبدالرضا سالار بهزادی، تهران، 1383، نشر نی.
18. سلیمی، علیاکبر، اسناد محرمانه سیاسی یا سیاست انگلیس و روس در ایران قبل از جنگ، تهران، 1311، مطبعه.
19. سیوری، راجرز، ایران در دوره صفوی، کامبیز عزیزی، تهران، 1366، سحر.
20. شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، ج 1، تهران، 1369، نوین.
21. طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاهعباس، تهران، 1380، علمی و فرهنگی.
22. غفور، ، بوباجان و دیگران، پژوهش چند درباره هند، مجید ترابی، تهران، بیتا، میر و گوتنبرگ
23. فرامرزی، احمد، کریم خان زند و خلیج فارس، به کوشش حسن فرامرزی، تهران، 1346، ابن سینا.
24. فربد، ناصر، عصر استعمارزدایی، تهران، 1357، امیرکبیر.
25. فلسفی، نصرالله، سیاست خارجی ایران در دوره صفویه، تهران، 1342، جیبی.
26. فلور، ویلم، اشرف افغان بر تخت گاه اصفهان، ابوالقاسم سری، تهران، 1367، توس.
27. فلور، ویلم، «نیروی دریایی ایران در قرن هجدهم در خلیج فارس»، عبدالله ظهیری، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال دوم، ش 4، شماره مسلسل 8.
28. فلور، ویلم، اختلاف تجاری ایران و هند و بازرگانی هلند در عصر افشاریان و زندیان 1712-1715، ابوالقاسم سری، تهران، 1371، توس.
29. فلور، ویلم، هلندیان در جزیره خارک، خلیج فارس در عصر کریمخان زند، ابوالقاسم سری، تهران، 1371، توس.
30. فلور، ویلم، «ظهور و سقوط بوشهر»، حسن زنگنه، روزنامه صدای بوشهر، 5/7/1382.
31. کالواکورسی، پیتر، تاریخ معاصر، سیاست جهان بعد از جنگ بزرگ، هاشم رجبزاده، تهران، 1339، دانشگاه تهران.
32. کشمیری، محمد، «تصرف بصره به دست ایرانیان در زمان شهریاری زند»، بررسیهای تاریخی، فروردین و اردیبهشت، 1350، سنت پترزبورگ 6، ش 1.
33. کراس، کالین، «چگونه امپراطوری بریتانیا به زوال گرایید»، ا. سنت پترزبورگ زندنیا، روزنامه رستاخیز، 1/10/1354، 4/10/1354، 7/10/1354، 17/10/1354.
34. کراس، کالین، چگونه امپراطوری بریتانیا به زوال گرایید؟ زندنیا، تهران، 1360، ایران زمین.
35. کریستال، جلیل، نفت و سیاست در خلیج فارس، ناهید سلامی، شاپور جورکش، تهران، 1378، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر.
36. کلی، جی. بی، لشکرکشی ناپلئون به مصر و رقابت فرانسه و انگلیس در ایران، حسن زنگنه، قم، 1378، نشر همسایه.
37. کندی، پل، ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، تغییرات اقتصادی و برخوردهای نظامی از سال 1500 تا 2000 میلادی، محمود ریاضی، تهران، 1369، خجسته.
38. گرانتوسکی، ا. آ، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، کیخسرو کشاورزی، تهران، 1359، پویش.
39. گروسه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، عبدالحسین میکده، تهران، 1379، علمی و فرهنگی.
40. لکهارت، لورنس، «تأسیس نیروی دریایی ایران»، مجله وحید، شماره 8، س 6، مردادماه 1349.
41. لکهارت، لورنس، نادرشاه، مشفق همدانی، تهران، 1357، امیرکبیر.
42. لکهارت، لورنس، «آخرین تحقیقات درباره قشون کشی نادرشاه به عمان»، نامور، سنتپترزبورگ 3، شماره 11 و 12، 1315.
43. لکهارت، لورنس، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، مصطفی قلی عماد، شیراز، 1368، نوید.
44. لویمر، ج. راهنمای خلیج فارس، حسن نبوی، تهران، 1379، مروارید.
45. مارتین، وانسا، «توقف تجارت برده و اوضاع داخلی ایران»، ایرج وفایی، تاریخ روابط خارجی، سنت پترزبورگ 4، ش 17، زمستان.
46. مارموداک، مانورا، سرزمین و مردم هند، فریدون گرگانی، تهران، 1345، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
47. مشکور، محمدجواد، تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، تهران، 1372، اشراقی.
48. مرعشی صفوی، میرزا محمدخلیل، مجمعالتواریخ در تاریخ انقراض صفویه، به اهتمام عباس اقبال، تهران، 1362، سنائی و طهموری، مهدیزاده، جواد، هند دیگر، تهران، 1357، علم.
49. میراحمدی، مریم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر صفوی، تهران، 1371، امیرکبیر.
50. میراحمدی، مریم، دین و دولت در عصر صفوی، تهران، 1369، امیرکبیر.
51. میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، تهران، 1379، سمت.
52. نشأت، صادق، تاریخ سیاسی خلیج فارس،تهران، 1344، شرکت نسبی کانون کتاب.
53. نوایی، عبدالحسین، کریم خان زند، تهران، جیبی و امیرکبیر.
54. نوایی، عبدالحسین، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران، 1377، سمت.
55. نوایی، عبدالحسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره صفویه، تهران، 1381، سمت.
56. نهرو، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، محمود تفضلی، ج 1، تهران، 1350، امیرکبیر.
57. ورهرام، غلامرضا، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، تهران، 1368، معین.
58. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، از ابتدای دوره صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، 1369، امیرکبیر.
59. هنوی، جونس، زندگی نادرشاه، اسماعیل دولتشاهی، تهران، 1383، علمی و فرهنگی.
60. هابزبام، اریک، صنعت و امپراطوری، عبدالله کوثری، تهران، 1361، انتشارات ما.
لاتین
1. Amadkhan, Shaf: 1978, Sources for the History of British India in the Seventeen the Century, University of Michiyan.
2. Baladuni, Vahe. Makepea, Maryaret: 1998, Armenian Marchants of the Seventeen the and Early Eiyteen Centuries, American Philosophical Society.
3. Balley, Jan: 2006, the Black hole, Money, Muth and Empire, London, Fiytree.
4. Dirks, Kicholas: 2006, Scandal of the Empire India and the Creation of Imperial Britain Harvard University Press.
5. Domainhelp Search: 2007/10/11, Iran-United Kingdom Relations. Domainhelp Scarch. Com.
6. East India Company. 1902 and 2005, Letters Received by the East India Company from its Servants in the East, S.Low Marston and Company Limited Yreat Britain.
7. Yaleresarch inc: 1998, Encyclopedia of Word Biography, gale Research, Volume4.
8. Garrett, Richard: 1970, Robert Clive, A. Barker.
9. Gipson, Lawrence Henry: 1985, The British Empire Before the American Revolution, Knopf.
10. Kelein, P.W, T. K. Ragg, theodorek. Rabb: 1999, Emeryenceof International Business 1200-1800, Tayla and Francis.
11. Lockhart, Laurence, Jackson, Peter: 1986. The Cambridge history of Iran, eignt Volume, the Timurid and Safavid Period Cambridge University Press.
12. Manas: 2007/11/6, History and Politics, British India, WWW. Sscent, cla.edu.
13. Manas: 2007/11/5, Robert Clive. www. Sschet. Ucla. Edu.
14. Purchas. Samuel: 1905 and 2006, Hakytus Posthamas, Contoying a History of the World in Sea Royages J. Maclehose and Sons University of Varying.
15. Partington, Norman: 1976, Master of Bengal, Anovel of Robert Clive of India, st. Martins Press.
16. Foster, William: 1906 And 2006. The Enylisn Factories in India, 1618-1621, Clarendaon Press.
17. Wikipedia: 2007/9/9, Battle of Plassey, the Free encyclopedia wikipedia.
18. Wilson, Charles William: 1925, Robert Clive, Macmillan and Colimited.
پینوشتها:
برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات