سیر تاریخی تعامل مصدق با پهلویها
دکتر محمد مصدق نخستوزیر سالهای 1330 تا 1332 (هشتم اردیبهشت سال 1330 تا صبح بیست و پنجم مرداد سال 1332) در بیشتر نطقها و نوشتههایاش خود را مظلوم دوران سلطنت رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی میداند.برای بررسی این موضوع که آیا واقعاً دکتر مصدق در آن دوران مظلوم واقع شده یا مظلومنمایی میکرده، برخی از نوشتههای ایشان را که به این مسئله مربوط میشود مرور میکنیم.
مصدق قبل از به قدرت رسیدن رضاخان
یک مورد از مصادیق صمیمیت میان رضاخان و دکتر مصدق مربوط به زمانی است که «میرپنج» وزیر جنگ و «پیشوا» وزیر خارجه دولت مشیرالدوله بوده است. دکتر مصدق در صفحه 166 «خاطرات و تألمات» مینویسد:
«در این دولت کماکان سردار سپه وزیر جنگ بود و در جلسات وزیران مرتباً شرکت میکرد و با من تماس میگرفت و میانه سرد پس از مراجعت من از تبریز به گرمی مبدل شده بود و هر وقت زودتر میآمد، در گوشه اتاق با من صحبت میکرد. روزی هم که از درشکه افتادم اولین کسی که از من عیادت کرد، او بود. با این حال چیزی از عمر دولت نگذشت که شهرت یافت. وزیر جنگ میخواهد دولت را تشکیل دهد و یکی از وعاظ هم در یکی از مجالس روضه گفته بود: کشوری که مشیرالدوله رئیس دولت آن و مصدقالسلطنه وزیر خارجه آن باشد، چطور میتواند در مقابل کفار از ما دفاع کند و این نوع کلام هر جا عدهای جمع میشدند گفته میشد....»
مصدق و «به قدرت رسیدن رضاخان»
در سال 1304 که موضوع تغییر سلطنت پیش آمد، دکتر مصدق با تغییر سلطنت مخالفت کرد و گفت این امر فوریت ندارد و از طرفی باید بهجای مجلس شورای ملی مجلس مؤسسان متصدی کار باشد. در این مخالفت چند نفر، از جمله مدرس، حسین علاء و دو سه نفر دیگر با ایشان همکلام شدند. در جلسه رأیگیری مخالفان و ممتنعان و سایر کسانی که به دلیل مریضی، گرفتاری و یا هر علت دیگری شرکت نکردند، جمعاً 22 نفر و کسانی که به سلطنت رضاشاه رأی دادند 80 نفر بودند.
دکتر مصدق ضمن تعریفهای زیادی از رضاخان، امنیت آن روز کشور را به رضاخان نسبت داد و در جلسه نهم آبان سال 1304 مجلس شورای ملی ضمن مخالفت با تغییر سلطنت گفت :«اما نسبت به رضاخان پهلوی عقیدهمند هستم و ارادت دارم و هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر و صلاح مملکت بود و خودشان هم عرایضام را تصدیق فرمودهاند. نه اینکه در حضور من فرموده باشند، بلکه به اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بوده فرمودهاند. ایشان مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ملاحظه ندارند. اگر فرمایشی در غیابام بخواهند بفرمایند در حضورم هم ممکن است بفرمایند. اما اینکه ایشان خدماتی به مملکت کردهاند گمان نمیکنم بر احدی پوشیده باشد. وضعیت این مملکت طوری بود که همه میدانیم اگر کسی میخواست مسافرت کند، اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بود امنیت نداشت و اگر دهی داشت میبایستی چند تفنگچی داشت تا بتواند محصولاش را حفظ کند، ولی ایشان از وقتی زمام امور را در دست گرفتند خدماتی به مملکت کردهاند که گمان نمیکنم بر کسی پوشیده باشد و البته بنده برای حفظ خودم، خانه، کسان و خویشانام مشتاق و مایل هستم شخصی رئیسالوزرا، رضاخان پهلوی نام در این مملکت باشد. برای اینکه آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش میخواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان در این دو سه سال چیزهایی را داشتهایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده است و هیچوقت در چیزهای خصوصی وارد نشدهایم. بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت است و میخواهیم یک کار اساسی کنیم». مصدق درادامه این نطق، به مستندات خود در غیر قابل قبول بودن رسیدن رضا خان به سلطنت اشاره کرده است.
حیات سیاسی مصدق در دوران رضاخان
دکتر مصدق در مجلس ششم جلسه 157، 25 مهر سال 1306 هنگامی که راجع به قرارداد گمرک و شیلات سخن میگفت چنین اظهار داشت: «اجازه بفرمایید، یکی از علاقمندیهای بنده به عصر پهلوی این بود که ایشان در مسائل سیاست خارجی و بینالمللی همیشه ملاحظه داشتند. همه میدانند ایشان همهوقت ملاحظات داشتند که حقوق ایران یکذره به خارجی داده نشود. حالا بنده عقیده دارم آقایان که واقعاً به این اصل معتقدند نخواهند کاری کنند که برخلاف جریان و عادت اتفاقی بیفتد.»در زمان سلطنت رضاشاه دکتر مصدق در سال 1305 به عنوان نماینده مجلس از تهران انتخاب شد، ولی از سال 1307 که دوره آن مجلس پایان یافت به احمدآباد، یکی از دهات شخصیاش رفت و در آنجا ساکن شد و در هیچجا صحبتی از اینکه چرا دیگر به تهران نیامد و در سیاست دخالت نکرد نشده است. بهطوری که در نامههایاش دیدیم برای ماندن در احمدآباد اجباری در کار نبود و فقط میتوان گفت میل نداشت در سیاست دخالت کند.
از سال 1307 تا سال 1322 که دکتر مصدق در احمدآباد زندگی میکرد و در صفحه 292 «خاطرات و تألمات» میگوید: «من در آن سالها در ده زندگی میکردم و برای اینکه گرفتار نشوم با کسی معاشرت نمیکردم. با این حال یکی از روزها دل به دریا زدم و خدمت ایشان [حسن پیرنیا مشیرالدوله] رسیدم.» با این حال در سال 1319 گرفتاریای برای ایشان پیش آمد که توسط نیروی انتظامی دستگیر شد و پس از سه روز یا به روایتی یازده روز زندانی به شهر بیرجند تبعید شد و حدود شش ماه در تبعید به سر برد. در مورد علت این گرفتاری فقط یک مطلب در صفحه 338 «خاطرات و تألمات» دیدم که دکتر مصدق از قول شاه مینویسد: «پدرم مصدق را به اتهام همکاری با یک دولت خارجی و توطئه علیه دولت ایران توقیف کرد. نمیدانم در فکر او چه میگذشت که مخالفین خود را به همکاری با انگلیسیها متهم میکرد.» دکتر مصدق به مسئله همکاری با یک دولت خارجی جواب نمیدهد، ولی در مورد متهم کردن مخالفین خود در صفحه 339 «خاطرات و تألمات» به این ضربالمثل بسنده کرد که «جا دارد عرض کنم کافر همه را به کیش خود پندارد.» حق این است که متهم کردن مخالفین در مورد هر دو نفر شاه و مصدق، صدق میکرد. بعد از حدود شش ماه که از تبعید دکتر مصدق به بیرجند میگذشت محمدرضا پهلوی که در آن زمان ولیعهد بود بنا به درخواست مسیو پرن سوئیسی که با شاهنشاه از زمان تحصیلاتاش در آن کشور سابقه داشت و این مطلب در صفحههای 187 و 188 «خاطرات و تألمات» قید شده است، نزد پدرش وساطت کرد و دکتر مصدق دو باره به احمدآباد رفت.
مصدق وقبول نخست وزیری دردوران سلطنت محمدرضا پهلوی
بی نیاز از تذکار است که دکتر مصدق در پی مبارزات بیامان ملت پس از شهریور 20 و بر اثر آن، درسال 1330 به نخست وزیری رسید. وی در صفحه 178 «خاطرات و تألمات» از سال 1323 وارد سال 1330 میشود! و مینویسد:
«یکی از نمایندگانی که چند روز قبل از کشته شدن رزمآرا نخستوزیر به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمیکرد برای قبول کار حاضر باشم، اسمی از من برد که بلاتأمل موافقت کردم و این پیشامد سبب شد نمایندگان از محظور به در آیند و همه بالاتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند. دکتر مصدق به صراحت میگوید یکی از نمایندگان، جمال امامی از طرف شاه مرا دعوت کرد تا نخستوزیری را بپذیرم و نیز میگوید شاه به تقاضایام حکم نخستوزیری را یک روز به تأخیر انداخت»، ولی در صفحه 256 «خاطرات و تألمات» مینویسد:
«دو چیز سبب شد دربار با نخستوزیریام موافقت نکند. مخالفتام در دوره پنجم تقنینیه با ماده واحده و... موافقتام هم روی این نظر بود که طرح نمایندگان راجع به ملی شدن صنعت نفت از بین نرود و در مجلس تصویب شود. چنانچه سید ضیاء طباطبایی نخستوزیر میشد دیگر مجلسی باقی نمیگذاشت تا بتوانم موضوع را تعقیب کنم... چنانچه شخص دیگری هم متصدی این مقام میشد باز نمیتوانستم صنعت نفت را ملی کنم». اینکه دکتر مصدق مینویسد نخستوزیری را از این جهت قبول کردم که طرح نمایندگان راجع به ملی شدن صنعت نفت از بین نرود، گویا ایشان فراموش کرده بودند اصل ملی شدن صنعت نفت 40 روز قبل از نخستوزیری ایشان و در زمان علاء تصویب شده بود و قانون نحوه اجرای ملی شدن صنعت نفت هم قبلاً در کمیسیون نفت مجلس که خود ایشان رئیس آن بودند تصویب شده بود و با جوّی که آن روزها توسط فداییان اسلام و سایر مبارزین به وجود آمده بود و با کشته شدن هژیر و رزمآرا، دیگر نه سید ضیاءالدین میتوانست نخستوزیر شود و نه نمایندگان جرئت داشتند در جلسه علنی مجلس این قانون را تصویب نکنند. ضمن اینکه شاه هم با نخستوزیری سید ضیاء مخالف بود.
در کتاب «مصدق در پیشگاه تاریخ» نوشته محمود طلوعی، صفحات 177 به بعد،نکات جالبی در این باره آمده است: «واقعیت امر این است که موضوع شرفیابی سید ضیاء به حضور شاه و خطر روی کار آمدن او را، خود جمال امامی به اطلاع مصدق رساند و به وی هشدار داد اگر نخستوزیری را نپذیرد، باید خطرات و عواقب زمامداری سید ضیاء را به جان بخرد». جمال امامی قبلاً نمایندگان طرفدار دربار را در مجلس که اکثریت مجلس را تشکیل میدادند در جریان گذاشت و تمایل شاه را به نخستوزیری دکتر مصدق به اطلاع آنها رساند. به همین دلیل دکتر مصدق با اطمینان خاطر تقاضای اخذ رأی مخفی برای نخستوزیری خود را از نمایندگان کرد و با رأی اکثریت قاطع نمایندگان به نخستوزیری انتخاب شد.
در مجلس چهاردهم برای شاهنشاه قسم یاد کردم!
دکتر مصدق زحمات اقلیت دوره پانزدهم را که مانع از تصویب قرارداد نفت در زمان رزمآرا شدند و همچنین مبارزات مردم را نادیده میگیرد و با اینکه قبل از روی کار آمدن ایشان نفت ملی شده بود، همه را به حساب خود میگذارد! دکتر مصدق در سال 1322 به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب شد و در دوره پانزدهم و شانزدهم با جمعی از دوستاناش، در دربار شاهنشاهی برای گرفتن تضمین آزادی انتخابات متحصن شد که در دوره پانزدهم برای وی موفقیتی پیش نیامد، ولی در دوره شانزدهم در انتخابات تهران پیروز شد و به اتفاق جمعی از کسانی که بعدها مؤسسین جبهه ملی خوانده شدند، به مجلس راه یافت و بعد از ملاقات جمعی از رهبران جبهه ملی از جمله مکی، دکتر شایگان، دکتر بقایی، دکتر فاطمی به نمایندگی از طرف دکتر مصدق با نواب صفوی و ارائه تحلیلی از وضعیت سیاسی کشور که نتیجه کلی آنها این بود که خطر اصلی امروز شخص رزمآراست و اوست که قصد دارد ایران را به انگلستان بفروشد، موافقت او برای از میان برداشتن رزم آرا را جلب کرد.
در روز شانزدهم اسفند سال 1329، حاجیعلی رزمآرا توسط خلیل طهماسبی از اعضای فداییان اسلام کشته میشود. بعد از رزمآرا حسین علاء نخستوزیر میشود که حکومتاش بیش از 50 روز دوام نمیآورد و روز هشتم اردیبهشت مجلس به دکتر مصدق رأی تمایل میدهد و عصر همان روز وی به حضور شاهنشاه شرفیاب می رود. مصدق حتی در دوره استعفاء،رابطه مثبت خود با شاه را حفظ کرده بود. در صفحه 187 کتاب «خاطرات وتالمات» آمده است: «توضیح آنکه روز 26 تیر که استعفای خود را به پیشگاه شاهانه دادم قبل از اینکه از حضورشان مرخص شوم، فرمودند به من قول بدهید اگر اتفاقی روی داد با من همراهی کنید که بلاتأمل عرض کردم در مجلس پنجم برای اعلیحضرت شاه فقید قسم یاد نکردم، ولی در مجلس چهاردهم برای شاهنشاه قسم یاد کردم و خود را مرهون الطاف شاهانه میدانم!»
دکتر مصدق وارسال قرآن امضا شده برای شاه پس از 30 تیر 31!
دکتر مصدق در صفحه 340 «خاطرات و تألمات» مینویسد: «تقصیراتام فقط این بود که شاه در زمان تصدیام مثل یک شاه مشروطه در این مملکت سلطنت میکردند و در این مدت بنا به اطلاعاتام سوء استفادهای هم نفرمودند» و در روز بیست و سوم اسفند سال 1331 گفت: من نهتنها طرفدار سلطنت مشروطه هستم، بلکه طرفدار جدی محمدرضاشاه پهلوی هستم!» در اول مرداد سال 1331 دو روز پس از قیام ملی سی تیر قرآنی را امضا کرد و برای شاه فرستاد، مبنی بر اینکه هرگز به او خیانت نخواهد کرد و با اینکه در جریان سی تیر عده زیادی در تهران و شهرستانها کشته شدند، تا دکتر مصدق فرماندهی کل قوا را داشته باشد، ولی ایشان در همان ابتدای کار از شاه خواست سه نفر را معرفی کنند که وی در کارهای مربوط به وزارت جنگ با آنها مشورت کند که شاه هم سپهبد آقاولی، سپهبد نقدی و سرلشکر بهارمست را معرفی کرد. دکتر مصدق هنگامی که در امریکا بود، تلگرافی مبنی بر تشکر از شاه به مناسبت کمکهایی که در مسئله نفت کرده بود،فرستاد:
پیشگاه اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی ـ تهران
دستخط تلگرافی ذات مبارک شرف وصول بخشید و بیش از آنچه تصور شود موجب سرافرازی و تشکر شد. از خداوند سلامتی و طول عمر و موفقیت روزافزون اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را همواره آرزو کردهام و عرض میکنم هر موفقیتی در هر جا و هر مورد تحصیل شده مرهون توجهات و عنایت ذات اقدس ملوکانه است که همه وقت دولت را تقویت و رهبری فرمودهاند، بهطوری که به وسیله جناب وزیر دربار به عرض مبارک رسیده است روز دوشنبه را در فیلادلفیا و صبح سهشنبه به واشنگتن میرود و جریان را از همانجا به پیشگاه مبارک معروض خواهد داشت. اجازه میطلبد یک بار دیگر از عنایت و توجهات خاصه شاهنشاه جوانبخت خود عرض سپاسگزاری کند. دکتر مصدق»
اینها گفتههای دکتر مصدق است، ولی همانطور که بیشتر نزدیکان و بهخصوص مشاور همیشگی ایشان، دکتر سنجابی در کتاب خود اشاره کردهاند، هیچکس حتی نزدیکترین کسان از عقاید باطنی ایشان اطلاع نداشتند و رفتار و گفتارش در باره شاه کاملاً متضاد بود.
دکتر مصدق روز هجدهم تیر ماه جمعی از نمایندگان جبهه ملی را به بهانه مذاکره راجع به رأی عدم تمایل مجلس سنا به حضور پذیرفت، ولی در واقع میخواست مسئله اختیارات را با آنان در میان بگذارد که عصر همان روز از قول بعضی از نمایندگان موضوع در جراید انتشار یافت. روز بیست و دوم تیر ماه ایشان آن را در جلسه خصوصی مجلس مطرح کردند که تا روز بیست و پنجم جلسات خصوصی مجلس نتوانست روی آن نظر بدهد و به توافق برسد. به همین دلیل دکتر مصدق نقش دیگری بازی کرد و راه میانبری را رفت.
به این ترتیب که عصر روز بیست و پنجم تیر به حضور شاه شرفیاب شد و تقاضای وزارت جنگ و اختیارات فرماندهی کل قوا را کرد. این تقاضا مورد موافقت شاه قرار نگرفت و دکتر مصدق هم به احمدآباد رفت و استعفای خود را برای شاه فرستاد. مجلس هم احمد قوام را با اکثریت آرا به نخستوزیری برگزید. در روزهای 27 و 28 تیر ماه ،هم پیمانان مصدق مرتکب بزرگترین اشتباه تاریخی شدند و مردم را تهییج کردند تا علیه قوام و به نفع دکتر مصدق تظاهرات و مبارزه کنند. البته دکتر مصدق هم پاداش آنان را بهخوبی داد و گفت: اینها به دلیل مخالفت با قوام با مردم همصدا شدند و نمک خوردند و نمکدان شکستند، در حالی که در روزهای 26 و 27 تیرماه آیت الله کاشانی و همفکرانش با تهییج مردم، اعتراضات به وجود آوردند. به هر حال این هم پیمانان با گفتن «فقط مصدق» و روی کار آوردن مجدد وی، دمل چرکینی را در تاریخ ایران به وجود آوردند که تاکنون بیش از 60 سال از آن میگذرد و شاید تا سالهای متمادی دیگر این غده چرکی باز نشود و فقط باید امیدوار بود که حقایق وقایع سالهای 1330 تا 1332 بر مردم روشن شوند.
فارس
نظرات