تختی؛ خودکشی یا شهادت؟


2856 بازدید

ملت ایران در بامداد روز دوشنبه 18 دی ماه 1346 (7 شوال 87)، به طور ناگهانی خبر درگذشت تختی را شنید. روزنامه‌های وابسته به رژیم شاه با تیتر درشت و تکان دهنده به دروغ نوشتند:  غلامرضا تختی خود را کشتو طبق دیکته ساواک علت خودکشی او را  اختلاف خانوادگیوانمود کردند و محل آن را  هتل آتلانتیکواقع در خیابان طالقانی گزارش دادند.
شاه به دنبال تاجگذاری که خود را امپراطوری بی‌همتا می‌دید به پایه‌ای از غرور رسیده بود که به خود اجازه می‌داد هر کسی را به هر جرمی، به هرنحو که بخواهد، از پا درآورد و از میان بردارد و سر به نیست کند. خواه به وسیله صحنه‌های تصادف ساختگی در خیابان باشد، یا با به دار آویختن در زیر درختی و یا مسموم کردن در هتلی به اسم خودکشی و یا به صورت رسمی با محاکمه در دادگاه‌های فرمایشی و اعدام. او بر آن بود که مخالفان خود را از میان بردارد، زیرا خود را امپراطور ایران زمین، شاه شاهان، یکه‌تاز و یکه‌بزن منطقه می‌پنداشت. کودتاهای سیا و استعماری در اندونزی، غنا، الجزایر، علیه سوکارنو، قوام نکرومه و بن‌بلا و نیز شکست جبران‌ناپذیر جمال عبدالناصر در جنگ 1346 که در حقیقت توطئه شوم  C.I.Aو صهیونیسم بین‌المللی به منظور واژگون ساختن رژیم ضد امپریالیستی ناصر بود، دست شاه را در سرکوبی بی‌رحمانه ملت مستضعف ایران باز می‌گذاشت،‌زیرا آن کابوس وحشت از جمال عبدالناصر که خواب و استراحت را از او باز ستانده بود، با شکست ناصر در جنگ با صهیونیسم دیگر وجود نداشت و از خارج خطری او را تهدید نمی‌کرد. او می‌پنداشت که اوضاع و شرایط جهت یک سره کردن کار مخالفان و ریشه‌کن کردن حرکتهای مردمی، کاملا مساعد است. از این رو با بکار بستن وحشتناکترین و بی‌رحمانه‌ترین شیوه پلیسی، تختی را از پا در آورد و ملت ایران را در سوک و عزای بزرگی فرو برد.
به دنبال شهادت تختی به دست آدمکشان ساواک رسانه‌های گروهی به ویژه روزنامه‌های وابسته در صدد برآمدند که با فوت و فن روزنامه‌نگاری جنایت وحشتناک ساواک را در مورد کشتن تختی پوشیده دارند و به مردم بباورانند که تختی خودکشی کرده استلیکن با وجود مهارت روزنامه‌نگاران درباری در وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها، در جریان قتل تختی آن چنان وحشت‌زده،‌مضطرب شده بودند و شتاب‌زده عمل کردند که نه تنها نتوانستند دروغ ساواک را به مردم بقبولانند، بلکه با گزارشهای ضد و نقیض، رسوایی ساواک را بیشتر آشکار ساختند.
تنها کافی است که گزارش روزنامه کیهان روز دوشنبه 18 دی ماه 46 درباره جریان شهادت تختی را در اینجا بیاوریم تا ببینید چه تناقض آشکار و رسوایی در آن وجود دارد، که خود نمایانگر وارونه کردن واقعیت مرگ تختی است، که آن روزنامه و دیگر روزنامه‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی آن روز ایران در انجام کوشیدند زیرا مأمور بودند تا دروغ‌پردازیهای رژیم شاه را با فوت و فن تبلیغاتی بیارایند و حقیقت‌ها را واژگونه جلوه دهند:
 ... مسئول هتل می‌گفت: غلامرضا تختی روز شنبه 16 دی ماه وارد هتل شد و تا امروز او را کسی ندید که از اطاقش خارج شود...
چند سطر پایین‌تر:
 ... مدیر هتل می‌گفت: عصر همان روزی که تختی وارد هتل شد از اطاق بیرون آمد و کاغذ و مداد خواست و یکی از خدمتگزاران هتل مداد و دسته‌ای از کاغذهای هتل را به او داد و تختی بعد از گرفتن کاغذ و قلم به اطاقش رفت و در را بست ...
و چند سطر پایین‌تر:
 ... یکی از پیش خدمتهای‌ هتل گفت او فقط یک وعده در هتل غذا خورده بود ...
و چند سطر بعد:
 ... مدیر هتل امروز به خبرنگار ما گفت: غلامرضا تختی سه شب قبل با اتومبیل به هتل مراجعه کرد و به تقاضای او اطاقی در هتل در طبقه دوم در اختیارش گذاشتیم او صبح پریروز از اطاقش خارج شد و از هتل بیرون رفت. ساعت ده و نیم شب بود که دوباره بازگشت و اطاق دیگری در اختیارش گذاشتیم تختی یک بار نیز از هتل بیرون رفت و دوباره به هتل بازگشت اما از ساعت 11 پریشب که وارد اطاق خود شد دیگر بیرون نیامد و ساعت 11 صبح امروز جسدش پیدا شد... یکی از بستگان تختی به خبرنگار کیهان گفت: ... تختی از چهار شب قبل به خانه نیامده بود او ظاهرا به عنوان قهر از خانه خارج شده بود تختی قبل از ترک خانه‌اش ظاهرا با خانمش شهلا گفتگو و مشاجره داشت من نمی‌دانم بین آنها چه گذشت فقط می‌دانم تختی قهر کرد و از خانه بیرون رفت ....
و چند سطر پایین‌تر:
 ... در ساعت نیم بعدازظهر یکی از خبرنگاران ما تلفنی با خانم شهلا تختی تماس گرفت و پس از معرفی خود پرسید: خانم آقای تختی هستند؟
همسر مرحوم تختی با تعجب پرسید با تختی چه کار دارید مگر نمی‌دانید به سفر شمال رفته است. خانم شهلا تختی که بی‌خبر از مرگ شوهرش بود افزود تختی چند روزی است که در شهسوار به سر می‌برد او رفته با باغش سری بزند و مقداری گل برای تزیین خانه‌مان به تهران بیاورد .
برای پیگیری گزارش ضد و نقیض روزنامه‌های سانسور شده رژیم شاه بخش‌هایی از گزارش‌های دیگر روزنامه‌ها را نیز می‌آوریم:
 ... یکشنبه هفته گذشته مقارن ظهر اطلاع حاصل شد که جسد تختی قهرمان کشتی جهان را در یکی از اطاقهای هتل آتلانتیک پیدا کرده‌اند. از قرار معلوم تختی که از سه روز قبل ناپدید شده بود به عنوان یک ناشناس در این هتل اقامت کرد...(1)
 ... خانم زری امیری اضافه کرد: در ساعت 8 بعدازظهر روز یکشنبه تختی به دفتر هتل مراجعه کرد و قلم و کاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهرا خوابید. ولی ساعت 7 صبح که من طبق دستور خودش برایش صبحانه بردم با وضع غیرعادی مواجه شدم. صورت تختی باد کرده و کبود شده بود و از گوشه لبانش شیار باریکی از خون به روی متکا خشکیده بود من بلافاصله این وضع غیرعادی را به اطلاع مدیر هتل رسانیدم و چند دقیقه بعد آمبولانس و مأمورین شهربانی و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت 30/8 جنازه تختی از هتل خارج شد...  (2)
 ... مدیر هتل افزود چون در این مدت تختی از اطاقش خارج نشده بود صبح امروز به اطاقش مراجعه کردم اما هر چه در زدم کسی جواب نداد بعد وقتی به در فشار آوردم متوجه شدم که در از پشت بسته شده است. ناچار به کلانتری مراجعه کردم و جریان را اطلاع دادم ...(3)
 ... ساعت 8 صبح شد... عقربه 9 را نشان داد از نه و نیم و ده نیز گذشت اما از اطاق تختی به خارج تلفن نشد. دفتردار و یکی از مستخدمان هتل به پشت در رفتند، در زدند و چون جوابی نیامد با کلید یدک که همراه داشتند خواستند در را باز کنند،‌اما دریافتند که در اطاق از داخل بسته است، دلشورشان زیاد شد و ناگزیر در را شکستند ... و هنگامی که پا به درون اطاق نهادند مشاهده کردند مردی که یک روز رسما رستم ایران لقب داشت ...(4)
چرا تختی شهید شد؟
اکنون این سؤال مطرح می‌شود که رژیم شاه چرا به قتل تختی دست یازید؟ از کشتن او چه انگیزه‌ای داشت؟ و چه خطری از ناحیه او احساس می‌کرد؟ برای دریافت پاسخ این پرسش بخشهایی از کتاب  قهرمان ملی جهان پهلوان تختیرا که به مناسبت یکمین سال شهادت تختی از طرف  انجمن دانشجویان ایرانی سانتاکروز، کالیفرنیادر تاریخ 16 دی ماه 1348 منتشر شده است، در اینجا می‌آوریم:
 ... در سال 1339 به علت وجود یک آزادی نسبی جبهه ملی دوم به طور علنی تشکیل شد و میتینگ صد هزار نفری میدان جلالیه از اولین تظاهرات پرشور آن بود. تختی به طور پیگیر در مبارزات شرکت نمود و در ایجاد سازمان ورزشی کارگران جبهه ملی و ایجاد سازمان کارگری آن فعالیت ثمربخشی نمود و در کلیه فعالیتهای جبهه ملی ایران از شرکت در حوزه تا پخش اعلامیه و حضور در تظاهرات شرکت داشت...
... استعمار و دست‌نشاندگان داخلی آن برای ادامه تسلط خود بر کشورهای به زنجیر کشیده شده سعی می‌کنند که هر دشمن احتمالی را نابود کنند و هر نهضت آزادی‌بخشی را در نطفه خفه نمایند. به همین علت رژیم بعد از قلع و قمع احزاب سیاسی و رهبران نهضت دانشگاه و بازار ... در 15 خرداد به سراغ روحانیون رفت، زیرا روحانیت ریشه‌ای عمیق در اجتماع ایران داشت (و دارد)‌و قدرتی بزرگ به حساب می‌آمد. و در اکثر قیامها و نهضت‌های قبلی همیشه جناحی از روحانیت سهمی به سزا داشته است و لذا آیت‌الله خمینی را به خارج تبعید کردند و رهبران مجاهد مذهبی را به زندان کشیدند. تختی نیز خود به خود یک پتانسیل خطر برای رژیم شده بود. از یک طرف به علت شهرت و محبوبیت فوق‌العاده تختی رژیم نمی‌توانست او را به زندان بفرستد و از طرف دیگر آزادی او موجب خطر بود. همان طور که روزنامه‌های دولتی نوشتند تختی در ماشین خود تفنگ داشته، روزهای تعطیلی برای شکار با عده‌ای از دوستان ورزشکار به کوههای شمال می‌رفته و حتی هنگام مرگ در جیب‌هایش فشنگ یافته‌اند... اینها همه دلالت بر این دارد که تختی خود را برای کارهای عمیق‌تری آماده می‌کرده است. چون بدون شک تطور سیستم مبارزه از پارلمانی به انقلابی که در ده سال گذشته به شدت خود رسیده حتما تختی مبارز را نیز تحت تأثیر قرار داده است. مشکل بتوان پذیرفت که تختی با آن روح لطیف و تواضع و جوانمردی که اذیتش به مورچه‌ای نمی‌رسد، تفنگ به دست گیرد و آهوان مظلوم و بی‌گناه را بکشد،‌ ولی تربیت انقلابی و تشکیل کادر پارتیزانی توسط تختی، خیلی معقول و منطقی به نظر می‌رسد. به خصوص که تختی مسئول سازمان ورزشی جبهه بود و از نظر قدرت بدنی و جوانی جزء‌ گارد محافظ جبهه به شمار می‌رفت و الحق که چه هیجانی به پا می‌شد اگر تختی پهلوان به کوه می‌رفت، و تفنگ به دست می‌گرفت و مسلحانه می‌جنگید ... تختی می‌توانست ابومسلم گردد، یعقوب لیث باشد ... به همین علت رژیم از تختی وحشت داشت و نمی‌توانست این قهرمان ملی را زنده بگذارد. ولی چطور؟ چطور ممکن بود که چنین پهلوان محبوبی را کشت؟ چه جنایتکاری می‌توانست دست خود را به خون او بیالاید رژیم شاه به مراتب آزموده‌تر از قدیم است، بی‌گدار به آب نمی‌زند، اشتباه 15 خرداد را تکرار نمی‌کند، اگر کسی مغضوب شد، بدون سرو صدا ناگهان ناپدید می‌شود، برای محکومیت مبارزان، دیگر، دادگاه تشکیل نمی‌دهد، غوغا نمی‌کند، بهانه به دست کسی نمی‌دهد، ولی در خیابان ماشینی با آن فرد مبارز تصادف می‌کند و یا چاقوکشی در نیمه شب او را ضربه می‌زند...
سال گذشته در یکی از دهات اطراف تهران،‌یک شهری با دوست دهاتیش در مزرعه‌ای قدم می‌زند... ناگهان ملاحظه می‌کنند که از دور. جیپی که ارتشی می‌نمود فرا رسید. سرنشینان جیپ پیاده شدند و یکی را از آن میان زدند و ناسزا گفتند... سپس طنابی به گردش انداخته به درختی آویزانش کردند و یکی از آنان کاغذ و مدادی از جیب در آورد و چیزی نوشت و کاغذ را در جیب محکوم گذاشت .... و سپس رفتند. مرد شهری و دهاتی که از دور نگران این صحنه جنایت بودند،‌نگران شدند،‌می‌خواستند خود را به سرعت برسانند و آن بیچاره را نجات دهند ولی ترش و وحشت آنها را فرا گرفته بود،‌ ترس از قاتلان، ترس از تهمت قتل ... باعث می‌شود که آنها فورا به ژاندارمری محل که نزدیک آنجا بود مراجعه کنند. از اتفاق مرد دهاتی با رییس ژاندارمری سابقه آشنایی و دوستی داشت و واقعه را آن طور که دیده بود تشریح کرد. رییس به دوست دهاتی خود گفت، تو اشتباه می‌کنی، چطور چنین چیزی ممکن است؟ مرد دهاتی قسم خورد که خودش دیده و دیگری هم شاهد بوده است .... ریس کاغذ را از جیب مرده بیرون کشید، خواند و گفت این مرد خودش خودکشی کرده است. مرد دهاتی، قسم می‌خورد که ما خود دیده‌ایم او را به زور به دار کشیدند و کاغذ را دیگری نوشته و در جیب او گذاشتند. رییس ژاندارمری تکرار می‌کند این مرد خودکشی کرده است و شما اشتباه می‌کنید و بالاخره در مقابل لجاجت مرد دهاتی می‌گوید: به خاطر سابقه آشنایی به تو اجازه می‌دهم مرخص شوی ولی به رفیقت هم بگو اگر جایی از این حرفها زدید، به شدت مجازات خواهید شد، مرد دهاتی و شهری حرفهای رییس را تصدیق کردند،‌هنگام خروج رییس ژاندارمری، دوست دهاتی خود را صدا زد و پرسید: آن مرد چطور مرد؟ مرد دهاتی جواب داد همان طور که سر کار فرمودید خودکشی کرد،‌رییس می‌گوید حال بروید.
کاروانیان صحرای مرکزی ایران این طرف و آن طرف اجساد مردانی را یافتند که از هواپیما یا هلی‌کوپتر آنها را بیرون انداخته‌اند. اجساد بعضی از مبارزان در رودخانه‌ها یافت شده است، اینها روشهای جدید سازمان امنیت برای نابودی مبارزان و آزادیخواهان است که بی‌سر و صدا بدون آنکه کسی بفهمد سر مخالفین را زیر آب کرده خفه می‌کند. تختی قهرمان نیز قربانی چنین جنایت شومی شد...(5)
مردم ایران در سوگ تختی قهرمان
ساعت یازده صبح روز دوشنبه 18 دی ماه 46 خبر شهادت تختی برق‌آسا در سراسر تهران پخش شد. مردم بدون در اختیار داشتن هیچ وسیله ارتباطی جز تلفن این خبر دردناک را دهان به دهان و گوش به گوش به یکدیگر می‌رساندند. دیری نپایید که صدها نفر از مردم کوچه و بازار به سوی پزشک قانونی به حرکت درآمدند، دانش‌آموزان مدارس را ترک گفتند، دانشجویان کلاسها را تعطیل کردند و به خیابانها ریختند. در حدود ساعت 3 بعدازظهر هزاران نفر از مردم تهران پزشک قانونی را محاصره کرده بودند و از یکدیگر درباره علت مرگ تختی سؤال می‌کردند.
هیئت حاکمه ایران،‌بر آن بودند پیش از آنکه مردم خبردار شوند، جنازه تختی را به گورستان برسانند و به خاک بسپارند، از این رو در آن روز خبر مرگ او را از رسانه‌های گروهی پخش نکردند. لیکن این خبر برق‌آسا در سراسر تهران پیچید و مردم را به خیابانها کشانید.
در ساعت 5 بعدازظهر پلیس تهران جنازه تختی را شتاب زده در آمبولانس گذارده روانه گورستان کرد. در محل خروجی پزشک قانونی، هجوم مردم به طرف آمبولانس چنان شدید بود که آمبولانس را از حرکت بازداشت. پلیس وارد عمل شد و به هر نحوی بود آمبولانس را از دست مردم رها ساخت و به سرعت به طرف ابن بابویه حرکت کرد. در ابن بابویه نیز مأموران انتظامی، از نزدیک شدن مردم به غسالخانه و دیدن جنازه جلوگیری کردند. در هنگام دفن نیز پافشاری مأموران برای بازداشتن مردم از دیدن جنازه شدید بود و سرانجام پیش از آنکه مردم بتوانند دریابند که چه حادثه‌ای رویداده است، جنازه تختی را در گور نهادند و روی آن را پوشاندند.
آن گاه که جسد تختی به گورستان برده می‌شد، نخست چند نفر شعار  تختی ما کشته شدرا زمزمه کردند و به تدریج این شعار همگانی شد و همه آنهایی که در تشییع جنازه آن شهید شرکت کرده بودند، این شعار را تکرار می‌کردند.
برخورد مرموزانه دولت با این حادثه و شتابی که در به خاک سپردن او از خود نشان دادند و پافشاری مأموران انتظامی در دور کردن مردم از جنازه آن مرحوم بدگمانی مردم را نسبت به دولت در این جریان بیشتر کرد و آن گاه که روزنامه‌ها گزارش‌های ضد و نقیضی درباره چگونگی مرگ او درج کردند، این بدگمانی زیادتر شد و رفته رفته ملت ایران دریافت که تختی قهرمان با توطئه‌ای حساب شده و از پیش طرح‌ریزی شده ساواک به شهادت رسیده است. و این حقیقت در مراسم یادبود و گرامی‌داشت تختی از طرف گویندگان متعهد با اشاره مطرح شد و بیشتر پرده‌ها را بالا زد.
ساواک گزارش داد که:
 فخرالدین حجازی واعظ غیرمعمم در مسجد ارشادیه قلهک مطالبی در مورد مرگ تختی اظهار داشته و عنوان نموده که تختی با این همه قدرت جسمانی امکان نداشته از نظر روحی تا این حد ضعیف باشد و تلویحا نتیجه‌گیری نموده که وی را کشته‌اند ... رحمةالله یاوری ... طلبه مدرسه بروجردی کرمانشاه در مجلس ختم غلامرضا تختی که از طرف دانش‌آموزان دبیرستان محمدرضا شاه کرمانشاه برگزار شد، اظهاراتی که مفهوم آن عدم خودکشی تختی بوده ایراد نموده است ... روز جمعه 22/10/46 در یکی از مساجد تهران یک واعظ در روی منبر بعد از اشاره به اینکه انتحار از نظر اسلام و شرع و عرف پسندیده نیست گفته تختی چون باتقوا و جوانمرد بود خودکشی نکرده بلکه وی را کشته‌اند، همان شب واعظ مزبور دستگیر شد...(6)
مردم در هر کوی و برزن از شهادت تختی به دست ساواک گفتگو می‌کردند و خودکشی تختی را قاطعانه و بدون کوچکترین تردید، دروغ می‌دانستند و اظهار نظر می‌کردند:
 تختی بچه نبود که بر سر یک مقدار اختلافات جزیی خانوادگی دست به خودکشی بزند، او یک قهرمان بود و اگر زنش بد بود طلاقش می‌داد، برخی دیگر می‌گفتند: تختی از همه چیز زندگی به خاطر هدفش گذشت و با توجه به محبت شدیدی که به مادرش داشت بعید به نظر می‌رسید که به خاطر مادرش هم شده به این کار دست بزند،‌ حتما او را در جای دیگری مسموم کرده‌اند و بعد جسدش را به هتل آتلانیک آورده‌اند...
در مراسم شب هفت تختی چند نفر با هم درباره مرگ تختی به طور خصوصی صحبت می‌کردند. یکی از آنان اظهار داشت:  این مملکت که من می‌بینم هر کس حرف حسابی بزند فورا هلاکش می‌کنند و عنوانی پوچ برایش می‌تراشند. تختی این همه مدال و افتخار برای ایران کسب نمود، آیا سزایش این بود که او را مخفیانه بکشند و بنویسند از دست زنش خودکشی کرده که مردم فکر کنند حتما زنش فاسد بوده است؟! تف بر این بی‌شرمی ...
طبق اظهار آقای امیری نامه‌رسان جمعیت شیر و خورشید، همسر تختی را، در آرامگاه آن شهید دیده که می‌گفته: تختی عزیز به تو گفته بودم اینها بالاخره تو را می‌کشند... عده‌ای از روحانیان به مسجد جامع آمده بودند، شیخ نجات اظهار داشت: خانم من با چند نفر زن به مجلس ترحیم تختی رفته بودند،‌زن تختی در حالیکه گریه می‌کرد گفت: چندی قبل تختی گفت به من پیشنهاد شده که از عقیده خود دست بردارم یا مرا از بین خواهند برد...
راننده تاکسی در حالی که عکس تختی را بر شیشه ماشین خود زده بود اظهار داشت او فرد مسلمانی بود و کسی که قرآن می‌خواند، خودکشی نمی‌کند. چون جزء‌ جبهه ملی بود از طرف دولت او را کشته‌اند...
یک کارگر خط لوله نفت ری در قهوه‌خانه جنب انبار نفت ری اظهار می‌داشت که تختی خودکشی نکرده و در کشتن او دولت دست داشته است ....
اکبر پیغامی کارگر خبازخانه سیمان تهران در مورد فوت تختی اظهار داشت خبر مرگ تختی را آن طوری که در روزنامه‌ها چاپ و منتشر ساختند نبوده و اشخاصی در قتل او دست داشته‌اند... به طور کلی در بین مردم شایع است که تختی به دستور اعلیحضرت و والاحضرت غلامرضا به وسیله سازمان امنیت به قتل رسیده است ...(7)
دانشجویان دانشکده صنعتی پلی‌تکنیک تهران نیز با پخش اعلامیه‌ای  از دست دادن غلامرضا تختی را به عموم طبقات ‌تسلیت گفته بودند و با آوردن شعری شهادت تختی به دست رژیم را گوشزد کرده بودند آن شعر چنین است:
 هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌هاست
پذیره شگرف و گسترده مردم در مراسم گرامی‌داشت تختی و موج خشم آنان علیه رژیم شاه که دست به خون آن جهان پهلوان آلایید، ساواک را سخت به وحشت افکند و بر آن داشت که با اشاعه هر چه بیشتر  خودکشی تختی !‌و تکیه روی این نکته که خودکشی در اسلام حرام است، از محبوبیت تختی در میان توده‌های مسلمان بکاهد و شخصیت او را پایین آورد! از این رو، رییس ساواک دستور داد:
 توجه روزنامجات و مردم باید جلب شود که طبق موازین شرعی و قرآن خودکشی قتل نفس است، این آیه قرآن را پیدا کنید و مقالاتی در این مورد نوشته شود.(8)
به دنبال آن، روزنامه‌های وابسته و قلم به دستان جیره‌خوار هر یک به نوبه خود در مورد خودکشی تختی قلمفرسایی کردند و آن جهان پهلوان شهید را با اتهام دروغی و ساخته دست ساواک محکوم ساختند و کوشیدند که با این توطئه اذهان را آلوده کنند و از محبوبیت تختی در میان مردم بکاهند!
مجله مکتب اسلام که زیر نظر آقای سیدکاظم شریعتمداری دیگر عوامل دارالتبلیغ اداره می‌شد، پیرایه بی‌مایه ساواک درباره شهادت تختی را چنین انعکاس داد:
 در ماه گذشته غلامرضا تختی با یک تصمیم شتابزده‌ای خودکشی کرد، این کار او بی‌شک کار غلط بود و ما امیدواریم که جوانان مسلمان هرگز از این عمل سرمشق نگیرند...
مجله مکتب اسلام ضمن  نقل سطوری چند درباره زندگی شرافتمندانه او از جرائد و مجلات تهراندر پایان مقاله خود چنین آورده است:
 ما از خودکشی او بسیار متأسفیم و امیدواریم که جوانان ورزشکار ایرانی اخلاق نیک او را سرمشق خود قرار دهند و هرگز به خاطر مشکلات زندگی به دنبال خودکشی نروند(9)
لیکن با وجود این گونه جوسازی‌ها و سمپاشی‌ها علیه تختی شهید،‌هر روز که از شهادت او می‌گذشت، شور و احساسات مردم بیشتر برانگیخته می‌شد و نفرت و انزجار توده‌ها نسبت به مسببین قتل او فزونی می‌یافت. اعلامیه‌ها و تراکتهایی پی در پی در تهران و شهرستانها، پیرامون شهادت تختی نشر می‌شد،‌در یکی از آن تراکتها می‌خوانیم:
دشمنان خون قلب ما را ریختند تا شعله زندگی ما را خاموش سازند اما در رگهای ملتها، خون کافی هست که باز هم فریاد خود را به آسمان برساند .
در تراکتی که از طرف دانشجوها، پخش شده بود می‌خوانیم:
 شهادت قهرمان بزرگ ملی را به عموم هموطنان خصوصا دانشجویان تسلیت عرض می‌نماییم.
دانشجویان دانشگاه ملی ایران
تظاهرات مردمی در سوگ تختی
روز شنبه 23/10/46 که مصادف با هفتمین روز شهادت تختی بود،‌ جمعیت انبوهی در آرامگاه ابن‌بابویه اجتماع کردند و برای شادی روح آن شهید، طلب آمرزش نمودند و نشان دادند که دروغ‌پراکنی‌های ساواک و دستگاه‌های تبلیغاتی وابسته به رژیم شاه نتوانسته مردم را بفریبد و به آنان بباوراند که تختی خودکشی کرده است. مردم در این مراسم یک صدا فریاد می‌زدند: دروغ شاخدار سال خودکشی قهرمان
دانشجوهای دانشگاه‌های تهران، پلی‌تکنیک، ملی و صنعتی در مراسم هفت تختی فعالانه شرکت کردند و هر یک عکس تختی را سر چوبی کوبیده با خود حمل می‌کردند و در صفی منظم به طرف آرامگاه ابن‌بابویه رفتند. آنها شعار می‌دادند:
 ای دشمن خائنین،‌ای تختی مبارز
مرگ بر دشمنانت
درود بر روانت
تختی قهرمان
دشمن خائنین بود
مرگ بر دشمنانش
درود بر روانش
ای عزیز فاطمه تختی بود مهمان تو
جان ما قربان تو
مقامات دولتی در این مراسم که از اوج تظاهرات شرکت کنندگان علیه رژیم،‌ سخت به وحشت افتاده بودند، در صدد برآمدند که هر چه زودتر، پایان مراسم را اعلام کنند و شرکت کنندگان را متفرق سازند،‌از این رو، به وسیله بلندگو مرتب از مردم درخواست می‌شد که آرامگاه را ترک کنند و متفرق شوند،‌لیکن دانشجوها مشتهای خود را گره کرده فریاد می‌زدند: خفه شو، خفه شو!‌ در این موقع یکی از دانشجوها، سخنرانی کرد و در این سخنرانی اظهار داشت:
 ... تختی یگانه رادمرد مبارز ایران را نمی‌دانم مستقیم، یا غیرمستقیم، کشتند... خلاصه ما دانشجویان دانشگاه‌ها با تمام ملت ایران هم عقیده و می‌گوییم که تختی قهرمان در راه آزادی شهید شد ولی تختی نمرده است بلکه همیشه در قلب فردفرد ملت ایران به خصوص دانشجویان زنده است و ملت ایران راه تختی عزیز و مرام او را دنبال خواهد کرد...
آن گاه یک گوینده روحانی به نام احمدی به سخنرانی پرداخت و شهادت تختی را به عموم شرکت کنندگان و ورزشکاران تسلیت گفت و درباره نقش اسلام در مبارزه با ظلم و ظلمه صحبت کرد و اظهار داشت که اسلام یک دین انقلابی است و مسلمان باید انقلابی باشد.
آن گاه نماینده دانشجویان به سخنرانی پرداخت و برای شادی روح تختی یک دقیقه سکوت اعلام کرد. با پایان سخنرانی او شرکت‌کنندگان به طرف در خروجی راه افتادند و همگی شعار می‌دادند:
 سلام بر خمینی،‌درود بر مصدق،‌درود بر فاطمی، فاطمی فاطمی راهت ادامه دارد .
آن گاه که شرکت کنندگان از آرامگاه بیرون رفتند، این شعار به گوش می‌رسید:  مسیر ما مجلس قانونشکن - آن گاه شعار دادند:  مرگ بر این دولت قانونشکن - تظاهرکنندگان با این شعار و شعار  سلام بر خمینی درود بر مصدقبه سوی تهران راه افتادند.
از دیگر شعارهای آن روز مردم در آن مراسم چنین بود:
 دیکتاتور نابود است
استبداد محکوم است
مرگ بر این دیکتاتور پوسیده
تختی شهید گشته تا مرگ قاتلینش از پا نمی‌نشینیم
تختی به تو سوگند که ما راه تو آییم
خمینی بت‌شکن خدا نگهدار تو بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو
خمینی بت‌شکن ملت تو را می‌خواهد
اسراییل نابود است
فلسطین پیروز است
ویت‌کنگ پیروز است
جانسون نابود است
مسیر ما مجلس قلابیه
مسیر ما مجلس قانون‌شکن
تظاهرکنندگان در میدان شوش مورد حمله پلیس و کماندوها قرار گرفتند، مأموران نظامی و انتظامی با باتون و قنداق تفنگ به ضرب و جرح مردم پرداختند و شماری را نیز دستگیر کردند. دستگیرشدگان در شکنجه‌گاه‌های ساواک طبق معمول زیر شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفتند و شماری از دانشجویان را به جرم افشاگری درباره شهادت تختی، روانه سربازخانه کردند.
آنچه در این تظاهرات مردمی بیش از هر چیز دیگر جلب نظر می‌کند، آگاهی، موقع‌شناسی و استفاده شایسته از فرصتها از طرف مردم مسلمان ایران در آن روز می‌باشد، که با وجود خفقان شدید و استقرار حکومت وحشت و ترور، مردم از فرصتی که دست داده حداکثر بهره‌برداری را می‌کنند و نه تنها جنایت رژیم شاه درباره تختی را برملا می‌سازند، بلکه با شعارهای کوبنده و انقلابی پشتیبانی و وفاداری خود را از امام امت،‌ بار دیگر اعلام می‌کنند. و تنفر و انزجار خود را از دولت قانون‌شکن ابراز می‌دارند. با شعار  مرگ بر دیکتاتور پوسیده ‌نفرت خود از شاه را نیز می‌نمایانند و موضع خود را در برابر اشغالگران فلسطین، جنایتکاران ویتنام رزمندگان فلسطین و ویت‌کنگ نیز نشان می‌دهند و کوتاه سخن آنکه در مراسمی که به مناسبت چهلمین روز شهادت یکی از عزیزان ملت برگزار می‌گردد ملت بیدار و روشن‌ضمیر ایران، از فرصت استفاده کرده سیاست درون‌مرزی و برون‌مرزی خود را به نمایش می‌گذارند و به رژیم شاه می‌فهمانند که تبلیغات شبانه‌روزی و توطئه‌های همه جانبه آن رژیم نتوانسته است ملت ایران را از راه، خط و اندیشه اسلام و امام دور سازد و به بی‌تفاوتی، سردی و سستی بکشاند.
رژیم شاه ادعا داشت که تختی خودکشی کرده و ساواک در مرگ او دست نداشته است،‌بنابراین، چند سؤال در اینجا مطرح می‌شود:
1. تختی برای خودکشی چرا به هتل  آتلانتیککه هتلی لوکس و یکی از مراکز فعالیت ساواک بوده است و از پشت، به حیاط یکی از ادارات ساواک راه داشته است (10) می‌رود و چه نیازی به سکونت در آن هتل دارد؟ آیا در منزل خود در تهران، در باغ خود در شمال، و یا در گوشه‌ای از بیابان دور دست،‌و یا در دل کوهی نمی‌توانست سم بخورد و خود را از بین ببرد؟ با آنکه تختی فرزند کوه و صحرا است؟
2. با در نظر گرفتن آنکه مردم از اول با خبر خودکشی تختی با شک و تردید روبرو شدند چرا روزنامه‌های دولتی و وابسته نتوانست گزارش صحیح و درستی از جریان به اصطلاح خودکشی تختی ارائه دهد تا بتواند شک و تردید مردم را برطرف کند؟‌ و برعکس در گزارشات خود دچار آن چنان تناقض‌گویی آشکار و رسوایی شد که به سوءظن و ناباوری مردم دامن زد؟ آیا گزارشات ضد و نقیض روزنامه‌های وابسته به رژیم شاه در مورد مرگ تختی، بازگو کننده این حقیقت نیست که جریان به آن صورتی که رژیم شاه و رسانه‌های گروهی وابسته به آن ادعا می‌کردند نبوده است؟
3. چرا رژیم شاه پیش از آن که خبر خودکشی تختی را رسما اعلام کند برنامه خاک‌سپاری او را با شتاب هر چه بیشتر به مرحله اجرا گذارد؟ و جسد او را به دست خانواده او نداد؟ و حتی از نشان دادن جسد او به آنان خودداری کرد؟
4. عده‌ای از آنان که جسد تختی را در غسالخانه دیده بودند،‌ نقل کردند که پشت سر تختی شکاف برداشته و در بدنش آثار ضرب و جرح نمودار بوده است. (11)
5. چرا ساواک دستور جمع‌آوری عکس‌های تختی را در سراسر کشور صادر می‌کند و حتی پس از گذشت حدود سه سال از شهادت او وقتی می‌بیند عکس او در سالن ورزش دانشگاه شیراز نصب شده است،‌دستور می‌دهد:  به نحوی که دخالت ساواک افشا نگردد نسبت به برداشتن عکس غلامرضا تختی از سالن فوق اقدام نمایند .
رژیم شاه پس از گذشت چند سال از شهادت تختی،‌ از عکس او وحشت دارد و در صدد برمی‌آید که آن عکس را دور از چشم مردم برباید آیا از خود او وحشت ندارد؟ و آیا در دوران زندگی آن قهرمان،‌در صدد برنمی‌آید که او را دور از چشم مردم برباید و از بین ببرد؟ و چراهای دیگری که به خوبی روشن می‌کند، تختی قهرمان به دست آدمکشان ساواک به شهادت رسیده است.
متن دستور ساواک در مورد برداشتن عکس تختی از سالن ورزش دانشگاه شیراز چنین است:
 خواهشمند است دستور فرمایید به نحوی که دخالت ساواک افشا نگردد نسبت به برداشتن عکس غلامرضا تختی از سالن فوق اقدام و نتیجه را به اداره کل اعلام نمایند. ضمنا بهتر است مسئولین دانشگاه در جریان قرار گیرند و از آن طریق اقدام گردد .
مدیر کل اداره سوم، مقدم
1 . کیهان ورزشی.
2 . آیندگان.
3 . کیهان.
4 . اطلاعات هفتگی.
5 .  قهرمان ملی جهان پهلوان تختی ، صفحات 47، 55.
6 . پرونده غلامرضا تختی، جلد 3، سند شماره 19، 44، 58.
7 . گزیده‌هایی از گزارشات ساواک درباره نظریه‌های مردم پیرامون شهادت تختی.
8 . پرونده شهید تختی، جلد 3، سند شماره 71.
9 . مجله مکتب اسلام، شماره 3، سال نهم، صفحه 58 بهمن ماه 1346.
10 . قهرمان ملی جهان پهلوان تختی، صفحه 55.
11 . قهرمان ملی جهان پهلوان تختی،‌صفحه 57. 


سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی 13 دی 1386