ویراستار را قسم دادم که کلماتم را عوض نکند
متولد آبادان است؛ در سال 1341. آن روزها آبادان و خرمشهر و اهواز و ...، برای خودشان بروبیایی داشتند؛ به قول بعضی ها، عروس بنادر خاورمیانه بودند. کسی چه می دانست سال های آینده، چه در چنته خواهد داشت. و سال های آینده آمد و معصومه آباد جوان را، به انقلاب و دفاع مقدس پیوند زد. روزهای سخت تر، البته در راه بود. تاوان استقلال یک ملت، سنگین تر از این حرف ها بود. او و سه تن از شیرزنان این سرزمین، در همان ابتدای جنگ، به اسارت بعثی ها در آمدند و خاطرات سختی های همین سال ها بوده که درونمایه کتاب ماندگار «من زنده ام» را ساخته است. می گویند که فیلمسازان غربی و خاصه هالیوودی، ته همه سوژه ها را در آورده اند و چون در محتوا به بن بست رسیده اند، به بازی های فرمی و تکنیکی روی آورده اند. وای که اگر چنین سوژه هایی، دست چنان کارگردانانی بود، چه آثار سینمایی شاهکاری در می آمد! «من زنده ام»، روایت معصومه آباد که به قول رهبر انقلاب باید از پس پرده اشک آن را خواند.
گفتگوی پیش رو با معصومه آباد، درباره این کتاب و فلسفه شکل گیری آن است؛ کتابی که همه دختران و بانوان سرزمین ما، باید آن را بخوانند؛ باید...
* شما در اولین صفحه کتاب خود به نقل از مرتضی سرهنگی، نوشته اید کتابی می خواهید منتشر کنید که مدالی بر گردن بانوان ایرانی باشد. این مدال چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ چرا نام مدال را روی این کتاب گذاشته اید؟
نقطه عطف این خاطرات صبر و بردباری بر اعتقادات و اندیشه هایی بود که عصاره آن انقلاب و دین بود. ما به دلیل آنکه بر این عقاید مقاومت کرده بودیم، توانستیم دستاوردی داشته باشیم. این صبر و مقاومت برای من ارزشمند بود. به دلیل این ارزش، می خواستم این کتاب را به زنان کشورم هدیه دهم.
* چرا؟
این امر برای من یک افتخار بود. من به این روزها و این دوران افتخار می کردم. این افتخار مانند عطری بود که عطرفروش پیش خود پنهان کرده بود، اما اکنون در آن را باز کرده و آن را در اختیار همه قرار می دهد و همه جا را معطر می کند. به دلیل این ارزش و افتخاری که کتاب برای من داشت، آن را به مدال افتخاری تشبیه کردم که به گردن همه زنان کشورم باشد و همه به آن افتخار کنند.
* ما زنانی از دوران جنگ جهانی دوم می بینیم که سرگشته اند. بازنمایی این زنان چه در خاطرات خودشان و چه در سینما به گونه ای است که این زنان بر اثر مشکلات جنگ و از دست دادن سرپرست، زندگی سختی را سپری می کنند، ناامید و سرگشته می شوند و در مجموع زنانی هستند که در فلاکت به سر می برند. اما زنان ایران سلحشورند. آنان هم در متن و هم در حاشیه جنگ حضور فعال دارند. این تفاوت از کجا می آید؟
ویژگی های نه تنها دنیایی که یک زن مسلمان برای خود ساخته، بلکه دنیایی که انسان مسلمان برای خود ساخته با دنیایی که انسان مادی در آن محصور شده و در دنیای طبیعت برای خود تصور کرده بسیار متفاوت است. دنیایی که انسان محصور در طبیعت برای خود تصور کرده، وابسته به همان زیبایی های طبیعت است که برایش مشهود، عینی و فناپذیر است. اما دنیایی که انسان مسلمان دارد قائل به طبیعت، فنا و شهود عینی نیست. ما تنها به آن چیزی که می بینیم ایمان نداریم. زیرا در برگ اولی که کتاب هدایت انسان است می فرماید «الم ﴿١﴾ ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ»؛ یعنی شکی در آن نکنید ۛ«هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»؛ یعنی ایمان به غیب را اصل و نهاد این مطلب می داند. یعنی این کتاب برای کسانی است که به غیب ایمان دارند و نماز به پا می دارند. یعنی ایمان به غیب شرط اصلی ایمان و تقوا فرض می شود. اگر چارچوب دینی مان را در همان چارچوبی که خداوند برایمان فرض می کند ترسیم کنیم، که می گوید «هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ»، شرط تقوا را نیز ایمان به غیب، نماز و انفاق در نظر می گیرد، پاسخ سئوال مشخص می شود. معلوم است چرا زنان در جنگ جهانی دوم آنچنان بودند و ناامید و افسرده شده و خودکشی می کردند، اما در این طرف جهان و دنیای اسلام، زن قائل به این جسم و بدن نیست و آن را در اختیار روح قرار می دهد.
در واقع این روح او است که جسم او را هدایت می کند. هر چه روح بیشتر تربیت شود و به تعالی برسد، قطعاً این جسم بیشتر در تسخیر روح قرار می گیرد. در دنیایی که تمام آن رنج و سختی بود، تحت عنوان دنیای اسارت، چیزی جز تسخیر جسم در اختیار روح نبود و احساس می کردیم تحمل انسان بسیار بیشتر از آن چیزی است که می توانیم تصور کنیم. یعنی هر چه به آن فضا دهیم، توان اوج گرفتن دارد و می تواند به تکامل برسد، از این بدن مادی عبور کند و جسم را در اختیار بگیرد. آن زمان دیگر نه درد را می فهمد، نه رنج، نه گرسنگی و نه هیچ چیز دیگر؛ تنها چیزی که برایش مهم است این است که چقدر به تکلیف خود و چارچوبهایی که شریعت و دین برایش تعریف کرده، عمل کرده و می کند.
* کدام یک از این دو گروه به حقوق بشر نیاز دارند؟
حقوق بشر برای همان زنان سرگشته است و همان ها را باید نجات دهد. این حقوق بشری که تعریف شده، جز برای نجات همان افرادی که اسیر جسم و تن شده اند، به کار نمی آید. اگر می توانست کاری انجام دهد، حساب اتفاقاتی که تا به حال افتاده تفاوت می کرد. در عصری که خشونت و جنگ و جنون حاکم بر بشریت شده و بیدادگری و بی رحمی به اوج خود رسیده، حقوق بشر و ارزش به انسان، هیچ فایده دیگری ندارد.
* ما در حال حاضر شاهد دو عالم کاملاً جدا هستیم که تفاوت های بسیاری با هم دارند. یک طرف عالمی است که مشهورترین زنانش همچون مرلین مونرو هستند و یک طرف عالمی است که مشهورترین زنانش افرادی همچون سیده زهرا حسینی، مرضیه دباغ و همچنین خود شما هستید. تعالی و شهرت آنها در چه عصیان هایی است و تعالی زنان در ایران در چه سلحشوری هایی! شما این دو عالم را چگونه می بینید؟
تفاوت ها به دلیل مبانی تفکری ما است. شاید آنقدری که آنها رنج می برند، ما رنج نمی کشیم. زیرا ما اعتقاد داریم در صبر بر بلا و در ذات همان رنجی که می کشیم حلاوتی وجود دارد که برایمان قابل تحمل است و برایمان اجر و پاداش دارد و این پاداش، تحمل ما را بیشتر می کند؛ مطلبی که پایدارتر و نکته ای که اساسی تر از این مباحث است. وقتی شما در عالم خدایی را فرض کنید که حاکم تمام عالم است، می گوید راه درست را برو و اگر راه درستی که خالقت به تو دستور داده طی کنی، بقیه کائنات مراقب توست و خداوند تو را از حوادثی که اتفاق می افتد مراقبت می کند، این مبانی اعتقادی نه تنها در دنیای اسارت، بلکه در همین دنیا نیز به انسان کمک می کند. این موارد، ریشه در آموزه های دینی ما دارد.
* آیا خانواده شما هم در انتقال این آموزه ها نقشی داشتند؟
وقتی من بچه بودم و هنوز خواندن و نوشتن نمی دانستم، پدرم همان عبارتی را برایم تکرار می کرد که در کتاب نوشته ام. پدرم می گفت: «شما در مسیر خدا راه برو، اگر در آتش بیفتی، بازهم نمی سوزی؛ از دره پرت می شوی اما آسیب نمی بینی.» این جملات اعتقاد قلبی ما است. اگر ما با اعتقادات قلبی که به آن یقین داریم زندگی کنیم، حال و روزمان بسیار بهتر از چیزی می شود که مشاهده می کنیم. این ما هستیم که در مقابل رنجی که خدا در مقابل پایمان قرار می دهد، تلخ کام می شویم و فکر می کنیم خدا مصیبتی را نصیب ما کرده است. در صورتی که خداوند قائل به شر نیست، قائل به خیر است. یعنی آنچه از خداوند بر انسان نازل می شود، جز ذات خیر هیچ ندارد. ما هستیم که خوشمان نمی آید، اما اگر اعتقاد داشته باشیم از جانب خداست و مشیتی پشت آن قرار گرفته و اگر همان گونه رفتار کنیم که خداوند انتظار دارد و صبر بر بلا کنیم، قطعاً هم ظرفیت تحمل آن شداید و هم پادش آن را می دهد. چه معامله ای از این بهتر که هم بتوانیم شرایط سخت امروز را تحمل کنیم و هم به واسطه تحملی که می کنیم، از خداوند پاداش دنیا و آخرت بگیریم؟ همه این موارد ریشه در یقین دارد و اگر به این راه یقین داشته باشیم، بخش اعظمی از مشکلات ما حل می شود.
* شما دختران امروز را چگونه می بینید؟ آیا آن گونه که برخی گمان می کنند، جدا افتاده از دین هستند؟
بخشی از شخصیت امروز آدم ها متأثر از محیط و اجتماع است. شاید آن انتظاری که امروز از دختران اجتماع داریم را نمی توانیم ببینیم و آن انتظارات محقق نشده. دختران امروز ما قدری گرفتار روزمرگی شده و از سیرت و معنا فاصله گرفته اند. اما این امر به این دلیل نیست که ذاتاً این چنین بودند، بلکه شرایط تربیتی جامعه و خانواده فرصت بارور شدن و شکوفا شدن زیبایی های روح را به آنها نداده است. اما ناامید نیستیم. فکر می کنم باید به آنها فرصت داد. آنها فضای جدیدی را تجربه می کنند. پس از آنکه آن را تجربه کرد، باید خودشان به این نکته برسند که عمق دنیای مادی بسیار کم است و همگی این مسائل به گذر عمر بستگی دارد، ظاهر در گذر عمر در حال اضمحلال است. وقتی این ظواهر تمام شد، تمام عشق و احساسات پایان می یابد. اما آن چیزی که ما در جامعه به آن رسیده ایم پایان پذیر نیست. من خودم از نظر روحی هیچ گاه خسته نمی شوم، اگر خسته شوم از نظر جسمی است. هیچ گاه ناامید نمی شوم و امید مانند نقطه ای نورانی است که همواره در زندگی ما می درخشد.
* این کتاب تنها برای زنان کشورمان الگو معرفی می کند یا مردان نیز می توانند از آن الگو برداری کنند؟
این کتاب فارغ از جنسیت است. هیچ ارتباطی با جنسیت ندارد بلکه حادثه ای که اتفاق افتاده و عامل این حادثه یک دختر است و در عین حال یک واقعیت است. من در یک دوره فکر می کردم شاید ذکر خاطرات بسیاری از افرادی که در یک جامعه زندگی می کنند، به دلیل مرارت هایی که داشته اند مثل مادری که سه فرزندش شهید شده و در عین حال هنوز مقاومت می کند، یا مادری که بدون همسر فرزندانش را بزرگ می کند و جانبازی که فقط نفس می کشد و هر روز شهید می شود، قدری خودستایی باشد. اما بعدها متوجه شدم هر کسی از دوران دفاع مقدس داستانی دارد. مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانی های خود اشاره کردند ما می توانیم از خاطرات دفاع مقدس و آزادگان داستان بلندی داشته باشیم. هر کسی باید یک خط از این داستان بلند را بنویسد. شاید یک خط از این داستان، سهم من بود و من باید آن را می نوشتم.
* چرا زودتر به فکر انتشار این خاطرات نیفتادید؟
ابتدا به دلیل اینکه مبادا خودستایی کرده باشم، از ذکر خاطراتم پرهیز می کردم. اما پس از آنکه در مجلس سخنرانی حضرت آقا در سالروز ورود آزادگان در سال 91 شرکت کردم و ایشان به شکل جامع و بسط به این موضوع تأکید داشتند، بسیار فکر کردم. قطعاً باور پذیری خاطرات یک سرباز جنگ که در قید حیات است، بسیار بیشتر از فردی است که در قید حیات نباشد. اما وقتی از آزادگانی که رنج های بسیاری برای اعتقاداتشان و ولی فقیه کشیده و هنوز زنده اند سخن می گوییم، باور پذیر است. این رزمندگان به علت علاقه شان به حضرت امام بی حد شکنجه شده اند. گاهی به شوخی به برخی از رزمندگان می گفتیم اگر امام کوتاه بیاید، شما کوتاه نمی آیید. یعنی هم ما به راهی که می رویم یقین داشتیم، هم دشمنان مطمئن بودند ما از راهی که می رویم برنمی گردیم.
* از کجا مطمئنید که دشمنان، مطمئن بودند که بر نمی گردید؟
آن زمانی که نقطه پایان جنگ بود و دشمن در آن نقطه قرار گرفت که اصرار به پایان جنگ داشت، نقطه ای بود که آنها ما را باور کرده بودند. یعنی تمام اعتقادات ما را به وسیله گروه هایی که به صورت مستمر با اسرای ایرانی در ارتباط بودند و از حربه های مختلف برای به بند کشیدن آنها استفاده می کردند، یقین کردند این مردم از آرمان هایشان فاصله نخواهند گرفت و اعتقاداتشان را فراموش نمی کنند. زنان، مردان، کودکان و ... همین بودند. یعنی گروه آزادگان، دانشگاه فکری بسیار خوبی برای دشمنان ما بود که فقط رژیم بعث نبود، دنیا آمده بود مبانی اعتقادی و فکری ما را بفهمد.
* فکر می کنید چه دلیلی باعث می شود چنین خاطره هایی روایت شوند؟ مگر روایت نشوند، چه می شود؟
دشمن موضع گیری، جایگاه و افکار خود را تغییر نداده است. من در دو صفحه اول مقدمه کتاب نوشته ام خدا کند ما دچار فراموشی نشویم. خدا کند آن حوادث که به قیمت جان بخش بزرگی از جوانان کشورمان رقم خورده، فراموش نکنیم. اگر ما آن آرمان ها، مقاومت ها و پایمردی ها را فراموش کنیم و اگر نسلی که در پیش روی ما قرار دارد نتواند ویژگی های نسل گذشته را دریافت کند، حوادث به گونه دیگری رخ خواهند داد. الان این حوادثی که داخلش هستیم و بی رحمی و قساوتی که نه در سطح دنیای اسلام، بلکه در سطح کل جهان شاهدیم و انسانیت را ذبح می کند، تقصیر نسل جوان نیست. گناه پدرها و مادرهایی است که داستان را ما را تا آخر تعریف نکردند.
اگر داستان ما را خوب خوانده بودند و رد آن سیلی که به گوششان خورد را تعریف می کردند و می گفتند آن سیلی به چه قیمتی بود، غائله ای مثل داعش راه نمی افتاد. زیرا صدام یک فرد نبود، یک تفکر و یک جریان بود. صدام از بین رفت، اما فکر و جریانش که از بین نرفت. جریان تداوام رفتارهای رژیم بعث در طول 8 ساله است.
* درحال حاضر جامعه جهانی علاقه زاید الوصفی به الگوهای متفاوت با آنچه داشته، پیدا کرده است. یعنی از الگوهایی که سالها و قرن ها به آنها تحمیل می شده، خسته شده اند و به دنبال الگوهایی جدید می گردند. قطعاً کتاب هایی مثل کتاب «من زنده ام» می تواند در این ماجرا اثربخش باشد. شما کدام بخش از کتاب را برای جامعه جهانی مفید می دانید؟
آن بخش که برد بین المللی دارد، بخش دفاع مقدس است که از انقلاب آغاز می شود. زیرا بخش کودکی دوره ای است که بسترهای رشد و تربیت انسانها را ایجاد می کند. آن بخش ها به پس زمینه های مخاطب کمک می کند. اما آن حقیقتی که به فهم و درک دنیا کمک کند که کشور ما در 8 سال دفاع مقدس با چه مظلومیت هایی روبرو بود و چگونه فاتحانه از این خشم و ظلم بیرون آمد، بخش دوم کتاب است.
* شما در مقدمه از مرتضی سرهنگی نام برده و او را مشوق نگارش کتاب معرفی کرده اید. به نظر می رسد ادبیات و خاطرات دفاع مقدس به نوعی مدیون اوست. چرا این کتاب را مدیون سرهنگی می دانید؟
آقای سرهنگی، شخصیت وارسته ادبیات دفاع مقدس است. وی دروازه خوبی را برای ادبیات دفاع مقدس باز و ظرفیت های بسیاری را ایجاد کرد. همین که تلاش می کند قلم به دست آدم ها بدهد و آنها را به حرف می آورد و تشویق می کند فرهنگ دفاع مقدس را کتاب کند کار بزرگی است. فرهنگ دفاع مقدس فرهنگ بسیار غنی و ارزشمندی است که هنوز جای کار دارد. جناب سرهنگی استدلالی قوی دارد که می گوید: «خاطره جنگ را سرباز می نویسد، سربازی که خاطره جنگ ننویسد مانند آن است که از جنگ فرار کرده است.» این عبارت غیرت هر سربازی را تحریک می کند که خاطره خود را بنویسد. چرا که منفورترین آدم، فردی است که می بیند در کشورش جنگ شده اما فرار می کند. این عبارت وجدان آدمی را مشت و مال می دهد که حواست باشد اگر ننویسی، بعد از شما دیگرانی می نویسند که ممکن است درست نباشد.
* چرا مقام معظم رهبری تا به این حد به کتاب های دفاع مقدس تمرکز دارند و با این حساسیت در خصوص این کتب تقریظ می نویسند؟
بخش قابل توجهی از تقریظ هایی که حضرت آقا بر روی کتاب ها گذاشته اند، یعنی از بین 55 کتاب، حدود 40 کتاب در خصوص دفاع مقدس است. اگر این تقریظ ها را کنار هم قرار دهید منظومه فرایند اجرای فرهنگی ترسیم می شود و می توان با آن منظومه، بسیاری از مشکلات کشور را حل کرد. فرهنگ دفاع مقدس فرهنگی بسیار غنی است و توانایی حل بسیاری از مشکلات را دارد. اینکه چه کتابی مورد توجه آقا قرار می گیرد بحث مهمی است.
* چرا کتاب شما، اینقدر با احساس و تأثیرگذار در آمده است؟
این کتاب ها مجموعه ای از کلمات هستند که کنار قرار می گیرد. زمانی که خودم کتاب «من زنده ام» را تحریر می کردم، احساس می کردم این کلمات، سالیان درازی است که بر روی شانه های من سنگینی می کرده است و امروز تنها این کلمات را کنار یک دیگر می چینم. همان کلمات یک حس و اعجازی دارد. خداوند در قرآن به قلم و آنچه قلم می نویسد قسم یاد می کند. در واقع کلمه محبت الهی است که خداوند در ذات ما قرار داده تا با آن کلمات احساساتمان را بیان کنیم. تأثیر هر سخنی به اندازه نیرویی که در کلمات نهفته شده نیست، بلکه در پشت کلمات یک حس و عاطفه ای وجود دارد که نویسنده هم آن را با تمام وجودش ذخیره می کند و هم آن حس را در کلمات جاری می کند. من فکر می کنم وقتی کلمات با احساس و صداقت تمام نوشته می شود، اثرش به مخاطب انتقال می یابد. قاعده کتاب این است که قبل از چاپ به ویراستار داده می شود. وقتی کتاب را به ویراستار سپردم قسمش دادم به کلمات من دست نزند و به آنها وفادار بماند. او می گفت به من 15 روز فرصت دادی این کتاب 600 صفحه ای را بخوانم، بعدش می گویید به کلماتم نیز دست نزن؟ من به او گفتم احساس می کنم بعضی از این کلمات را خلق کرده ام. آنقدر با آنها رابطه عاطفی برقرار کرده ام که گاهی هنگام نوشتن با آنها گریه کردم. این کلمات خیس و تر هستند و عواطف دارند. پس وقتی این کلمات را ویرایش می کنی، یعنی این کلمات را به سطل آشغال می اندازی. یعنی این احساسات من است که نادیده گرفته می شود.
* از تقریظ رهبر انقلاب خوشحال شدید؟
خیلی برایم ارزشمند بود قبل از آنکه کتاب به دست مردم برسد، اذن رونمایی از کتاب را از حضرت آقا گرفته باشم. زیرا هنوز تردید داشتم این کتاب را در اختیار جامعه قرار بدهم یا نه. وقتی خدمت حضرت آقا رسیدم، دیدم کتاب از طرف ایشان خوانده شده است. جلسه بعد متوجه شدم تقریظی نیز بر کتاب نوشته اند. نکته جالب برایم همان خط اولش بود که «این کتاب همان طور که در پشت پرده ای از اشک نوشته شده بود، در پشت پرده اشک خوانده شد.» یعنی از شخص اول مملکت که مقام معظم رهبری هستند تا آدم هایی که گاهی هیچ اعتقادی نداشتند و کتاب را به صورت تصادفی خوانده بودند، می گفتند «حالا می فهمیم چرا باید بر مواضع خود ایستادگی کنیم. حالا می فهمیم که چرا نباید از مواضع خود عدول کنیم.» مردم از این کتاب مفهوم عشق و بندگی و ایمان و توکل را می توانستند برداشت کنند. هر کس به اندازه فهم و درک خود از کتاب برداشت کرده بود. دکتر دهدشتی، نماینده مردم آبادان قاب خوشنویسی را برایم آورد. برایم بسیار جالب بود. جناب دهدشتی گفت تعدادی از خانم ها کتاب شما را خوانده اند و این قاب را برای شما هدیه آوردند. دیدم در این قاب همه جملاتی که در کتاب درباره سنجاق قفلی نوشته ام را نوشته بودند و یک سنجاق قفلی بزرگ به جنس طلایی را به یاد سنجاق قفلی که در کتاب نقش شیئی داشت که یک رسالتی را برعهده گرفته بود، در آن قاب گذاشته بودند.
من در کتاب گفته ام سنجاق قفلی آبرو و حیثیت ما را نگه داشت و ما با آن سنجاق تمام لباس هایمان را دوختیم، نقش خودنویس نوک طلایی را داشت و ... که نشان می داد یک سنجاق قفلی می تواند چه نشانه ای از خدا باشد و چقدر رسالت بزرگی را برعهد داشت. احساس کردم هرکس از کتاب به اندازه نیاز، فهم و حسی که دارد، برداشت می کند. ضمن آنکه تقریظ برگ زرینی نه تنها برای من، بلکه برای تمام زنان کشورمان است. نکته دیگری که برایم مهم بود، تأکید بر استقامت و پایداری و شیوه گفتار و کتابت خاطرات بود که ضمن آنکه می تواند خاطرات را بیان کند، بتواند آن اثر فحوایی که به ادبیات غنا دهد و برای مخاطب جاذبه داشته باشد را در برگیرد. در نهایت آن سلام پایانی که دادند، مرهم التیام بخشی بر تمام زخم هایی بود که در طی این دوران کشیده بودیم.
فارس
نظرات