اندر مقوله فرهنگستان شاهنشاهی
روز 21 اردیبهشت 1317 به فاصله دو هفته پس از تعطیل شدن «فرهنگستان ایران» به دستور رضاشاه فرهنگستان جدیدی به ریاست وزیر فرهنگ و 24 عضو ثابت با هدف پالایش زبان فارسی از سایر زبانها تأسیس شد
از جمله مؤسسات بیفایدة مملکت، که اسمی بی مسمی، و وجودی بدتر از عدم صرف است، فرهنگستان ایران است. فرهنگستان ایران در حدود بیست سال پیش تشکیل شد و چون در آن موقع، وطنخواهان مصنوعی که هیچگونه اطلاع و بصیرت در زبان و لغت نداشتند و بیشتر از سپاهیان میبودند، در پیراستن زبان فارسی و ساختن لغات و اصطلاحاتی بیمغز و بیمعنی اهتمامی جاهلانه داشتند، و به زور سرنیزه به مردم تحمیل میکردند، مرحوم محمدعلی فروغی و چند تن دیگر از علاقهمندان، برای اینکه از این افراط بیجا و تعصب جاهلانه جلوگیری کنند و این آشفتگی را در نظر پادشاه وقت به ظاهری آراسته جلوه دهند، این مؤسسه را به وجود آوردند، و کاش این کار را نمیکردند، زیرا لغات و اصطلاحات ناسرهای که سپاهیان در آن روز رواج دادند، اگر سکه قبول فرهنگستان را نمیخورد و به اصطلاح ارزش قانونی و رسمی نمییافت، بعد از واقعة شهریور 1320، این لغات هم از میدان ادب فارسی بیرون رفته بودند، و اگر هنوز بعضی از آنها در کتب دبستانی و ادبی و در افواه عمومی باقی است، از سیئات فرهنگستان است.
در آن ایام، لغات و اصطلاحاتی که فرهنگستان تصویب میکرد – و در هر هفته از یک صد کلمه افزونتر بود – نخست به طور بخشنامه (متحدالمآل) به وزارتخانهها و به ادارات و به جراید فرستاده میشد، و سپس به صورت رساله و کتابچه درمیآمد که هر نویسنده مجبور بود آن را در دسترس خود داشته باشد و آن کلمات را به کار برد، و اگر احیاناً از استعمال کلمهای غفلت میکرد مسئول و معاتب بود و عمل او سرپیچی از قانون تلقی میشد. فراموش نمیکنم وقتی به مناسبت، کلمة «مطالعه» را در مقالتی آورده بودم، به جای این کلمه فرهنگستان ایران «بررسی» را انتخاب کرده بود، اما در آنجا بررسی معنی مطالعه را نمیبخشید و جمله بیمعنی میشد و من هر چند خواستم این نکته را به مأموری که برای این کار تعیین شده بود بفهمانم میسر نشد، و دریافتم که اگر بیشتر اصرار کنم مورد سوءظن شدید خواهم شد.
این را هم باید گفت از کلمات و لغاتی که فرهنگستان تصویب کرده شاید در حدود صدی پنج اصل و ریشه صحیح داشته باشد و قابل پذیرفتن باشد و با این همه، موارد استعمال آنها بسته به نظر نویسنده است و نمیتوان تحمیل کرد. مثلاً: فرهنگ، شهربانی، شهرداری، دادگستری، دادسرا، دانشجو، و از این قبیل کلمات هر چند ترکیبی ناخوشایند ندارد اما در به کار بردن آنها باید نویسنده را آزاد گذاشت و اگر توجه دقیقتری بکنیم و تعصب را هم کنار بگذاریم حتی به کار بردن چنین لغات به جای معادل متداول آنها از قبیل: معارف، عدلیه، بلدیه و غیره که در تمام شرق میانه و ممالک اسلامی رایج است چندان لطفی ندارد، وانگهی راندن کلمات عربی از قلمرو زبان فارسی وقتی تأثیر دارد که ریشة آنها نیز قطع شود و این هم از محالات است. فرض کنید کلمة «معارف» به «فرهنگ» تبدیل شد با مشتقات آن: معرفت، عارف، عرفان... چه میشود کرد؟ این چه اصراری است که کلمهای را که همه میفهمند و فهم آن برای دانشآموزان کلید دریافت معانی مشتقات دیگر میشود به تعصب تغییر دهند.
باری، این چند کلمه را که به عنوان نمونه یاد کردم از ترکیبات شیرین و خوشایند است که غالب مردم معنی آن را درک میکنند اما دیگر لغات مصوبه فرهنگستان به قدری ناهنجار و بیبن و نادرست و سنگین است که قابل وصف نیست و گواه جامع این دعوی کتابی است در ریاضیات که در سال 1317 از طرف وزارت معارف تألیف و چاپ شده، اما تدریس نمیشود چون استادان و دانشمندان هم از خواندن آن عاجزند، گوئی به زبانی غیر از زبان فارسی است! تصور نرود غرض ما این است که ایران فرهنگستان نمیخواهد، ما به لزوم وجود فرهنگستان معتقدیم، اما نه چنین فرهنگستان که به حقیقت مایة ننگ و رسوائی است. باید دید و توجه کرد که چنین مؤسسهای در ممالک راقیه، حتی درکشورهای همسایه و همپایه به چه منظور و با چه شرایطی تشکیل یافته، اعضای آن از چه طبقه انتخاب شدهاند، محصول فکری آنها چیست، و به جامعه علم و ادب در هر سال چه تحفهای میدهند؟ آنگاه این همه را با کارهایی که فرهنگستان ایران در این مدت مدید کرده است سنجید و دریافت که این عدهای که به نام رجال مملکت تمام مؤسسات کشور را از هر قبیل دربست به اختیار خود دارند چگونه آبروی مملکت و ملتی را که در جهان شهرت علمی و ادبی دارد بیرحمانه میریزند! هر کس استعدادی خاص دارد که اگر اندکی وجدان داشته باشد باید به نیروی آن استعداد خاص، به بشریت مدد رساند تا دنیا به طرف کمال رود. مثلاً اگر یکی از فنون سپاهیگری مهارت یافته باشد و نویسندگی نداند و ذوق این کار را هم نداشته باشد هیچ عیب نیست، عیب بلکه خیانت این است که هر جا اندک سودی بوی برد خود را جا زند و به قلدری و پررویی و سماجت عرصه رابر دیگران تنگ کند و حقوق مستحقین را پایمال سازد، رجال مملکت ما همه بدینگونهاند، در همه فن، حریفاند، همه کارهاند، نخود همه آشیاند!
عضویت در یک مؤسسه وقتی افتخار دارد که از آن مؤسسه نتیجهای که منظور است حاصل شود، و چنین نتیجه وقتی به دست میآید که گردانندگان دستگاه اگر هم بصیرت تام ندارند لااقل به سنخ کار آشنا باشند. آخر، بیاطلاع صرف بودن، و هیچ کار نکردن، و مؤسسهای را معطل گذاشتن، و آن را در دنیای ادب بدنام کردن که افتخاری ندارد!
تأسف اینجاست چند تن به شمار انگشت از اساتید مسلم علم و ادب ایران، که عنوان عضویت فرهنگستان را پذیرفتهاند، و از این اوضاع رنج میبرند، به همین قدر که در جلسات فرهنگستان شرکت نمیکنند و تبری میجویند راضیاند و خود را تسلی میدهند، در صورتی که سزاوارتر این است یا اهتمام فرمایند که فرهنگستان به معنی فرهنگستان شود یا رشتة نازک انتساب خود را به یکباره قطع کنند.
تصور میکنم اگر همین عده معدود همت و تعصبی نشان بدهند و ناشایستگان را برانند و عدهای از معلمین فاضل مستعد را به همکاری برگزینند میتوانند مصدر خدماتی بشوند گرچه آن خدمات به صورت بیاهمیت نماید. لازم نیست که فرهنگستان ایران در هر سال به تظاهر، کتابهایی گوناگون و بیارزش انتشار دهد، همین قدر که سالی یک رساله مفید و مغتنم که راهنما و مستند نویسندگان و ادبای جوان باشد چاپ شود کافی است. وقتی مؤلفین و دانشپژوهان ببینند مؤسسهای محترم نگاهبان آنهاست و بیمزد و بیمنت آثار آنان را انتقاد میکند و راه صواب به آنها مینماید، مشکلات خود را میپرسند و این پرسشها و پاسخها و دستورهای ادبی را چون ارباب جراید انتشار بدهند و به کار ببرند سودش به همگان میرسد و اندک اندک زبان فارسی پیراسته میشود و آراستگی مییابد. این کوچکترین خدمتی است که فرهنگستان با روش جدید میتواندکرد و البته اگر بر بودجه و بر اعضای آن افزوده شود، به خدماتی دیگر نیز توفیق خواهد یافت از قبیل جمعآوری افسانههای ایرانی، فولکلور، ضبط اسامی صحیح جغرافیایی، و نشر تألیفات مفیده در فنون مختلفه، یعنی همان کارهایی که فرهنگستانهای ممالک دیگر میکنند. اما اگر بنا هست فرهنگستان به وضع امروزه باشد همان بهتر که زودتر منحل شود و این از وظایف وزارت فرهنگ است که بیهیچ تردید و تأمل در محل آن و از بودجة آن دبستانی ایجاد کند که لااقل در هر سال یک صد نفر طفل خواندن و نوشتن بیاموزند و به صاحبان خیر دعا کنند.
«یغما» شماره دوم، اردیبهشت1331، سال پنجم
نظرات